دکتر پیمان دوستی

شرطی سازی اسکینر

رفتارگرایی رادیکال[۱]، جهت گیری علمی زبان و تفسیر های وابسته به رویدادهای ذهنی[۲] را رد می کند. نظریه پردازان رفتاری یادگیری، اصطلاحاتی مانند سائق[۳]، انگیزش و قصد را برای تبیین جنبه هایی از رفتار انسان به کار می برند. اسکینر این گونه اصطلاحات را رد می کند زیرا آنها به تجارب ذهنی خصوصی اشاره می کنند و به گفته او، بازگشت به روانشناسی غیر علمی به حساب می آیند. برای اسکینر، جنبه های قابل مشاهده و قابل اندازه گیری محیط، رفتار جاندار، و پیامدهای رفتار، مواد با ارزش پژوهش علمی محسوب می شوند.

رفتار پاسخ گر و رفتار کنشگر

رفتار پاسخ گر، پاسخ هایی هستند که به طور خودکار به وسیله یک محرک شناخته شده فراخوانده می شوند. پاسخ های غیر شرطی مانند همه بازتاب ها، پرش درست در نتیجه سوزن خوردن، ترشح بزاق با غذا خوردن و یکه خوردن به طور خودکار با صدای بلند و … رفتار پاسخ گر را شامل می شود.

رفتار کنشگر(رفتار فعالرفتاری است که به وسیله محرک شناخته شده فراخوانده نمی شود بلکه صرفا از طریق جاندار صادر می شود. اسکینر نمی گفت این گونه رفتار مستقل از تحریک روی می دهد، بلکه می گفت محرکی که این گونه رفتار را سبب می شود نا شناخته است و دانستن علت های این رفتار اهمیت ندارد. مثال های رفتارهای کنشگر عبارتند از سوت زدن، برخاستن و راه رفتن، رها کردن یک وسیله بازی و انتخاب وسیله ای دیگر و … که می توان گفت اکثر فعالیت های روزانه ما کنشگر هستند.

شرطی شدن شرطی نوع S و نوع R

شرطی شدن نوع S (نوع محرک) شرطی شدن پاسخگر نیز نامیده می شود که با شرطی شدن کلاسیک یکی است. به آن شرطی شدن نوع S گویند تا بر اهمیت محرک در فراخوانی پاسخ تاکید کنند.

شرطی شدن رفتار کنشگر، شرطی شدن نوع R (نوع پاسخ) نام گرفته است تا بر اهمیت پاسخ تاکید شود که به شرطی شدن وسیله ای ثرندایک بسیار شبیه است. برای اسکینر مهمترین شاخص اندازه گیری در شرطی شدن نوع R، نرخ پاسخدهی(نیرومندی شرطی شدن) بود که هنگام تقویت پاسخ ها، نرخ رخ دادن آنها افزایش می یابد. در شرطی شدن نوع R، نیرومندی شرطی شدن معمولا با مقدار پاسخ شرطی معیین می شود. پژوهش های اسکینر تقریبا به طور کامل به شرطی شدن نوع R یا همان شرطی شدن کنشگر اختصاص دارند.

  • اصول شرطی شدن کنشگر

دو اصل کلی شرطی شدن نوع R عبارتند از: الف) هر پاسخی که با یک محرک تقویت کننده دنبال گردد تکرار می شود؛ ب) محرک تقویت کننده چیزی است که نرخ پاسخدهی را افزایش می دهد.

تقویت کننده چیزی است که احتمال وقوع مجدد پاسخ را افزایش می دهد. تنها عامل مشخص کننده اینکه چیزی تقویت کننده است یا نه، تاثیر آن بر رفتار است.

در شرطی کردن کنشگر، تاکید بر رفتار و پیامدهای آن است. ارگانیسم باید به گونه ای پاسخ دهد که محرک تقویت کننده را تولید نماید. این فرایند همچنین تقویت وابسته را نشان می دهد. طبق نظر اسکینر، ما همان کسی هستیم که برای بودنش تقویت شده ایم. آنچه ما شخصیت می نامیم چیزی نیست به جز الگوهای رفتاری ثابت که خلاصه تقویت ما نام دارند.

اسکینر فرهنگ را به صورت مجموعه ای از وابستگی های تقویتی تعریف می کند. فرهنگ های مختلف الگوهای رفتاری مختلفی را تقویت می کنند. اگر بتوان تقویت را کنترل کرد، می توان رفتار را کنترل کرد. رفتار همواره تحت تاثیر تقویت است، چه ما از آن آگاه باشیم چه نباشیم. مسئله این نیست که آیا رفتار را باید کنترل کرد یا نه، بلکه مسئله این است که چه کسی یا چه چیزی آن را کنترل خواهد کرد. هدایت شخصیت کودکان کار دشواری است، هر پدر یا مادری که علاقه مند به آن است باید دست کم مراحل زیر را طی کند:

  • مشخص کنید کودک تان در بزرگسالی چه ویژگی های شخصیتی مهمی خواهد داشت. مثلا فرض کنید کودک شما فردی خلاق خواهد شد.
  • این هدف ها را به اصطلاحات رفتاری تعریف کنید. در این مورد از خود بپرسید: وقتی کودک من بزرگ شد به عنوان یک فرد خلاق چه کارهایی انجام خواهد داد ؟
  • رفتارهایی را که هماهنگ با این هدف ها هستند پاداش دهید. در این مثال شما باید به موارد خلاقیت در کودکان تان پاداش دهید.
  • یکنواخت عمل کنید؛ برای این منظور، جنبه های مهم محیط کودک را طوری ترتیب دهید که رفتارهایی را که به نظر شما با اهمیت اند تقویت کنند.

جعبه اسکینر

جعبه اسکینر شباهت زیادی به جعبه معمای ثرندایک دارد. این جعبه معمولا دارای کف سیمی مشبک، یک چراغ، یک اهرم و یک ظرف غذاست و طوری درست شده است که، وقتی حیوان اهرم را فشار می دهد، مکانیسم غذا دهی راه اندازی می شود و مقداری غذا به درون ظرف غذا می افتد.

نمودار تراکمی

زمان بر روی محور x و تعداد کل پاسخ ها بر روی محور Y نشان داده می شود. نمودار تراکمی هرگز به پایین نمی رود-خط نمودار یا رو به بالا می رود و یا با محور افقی موازی باقی می ماند. وقتی که حیوان اهرم را فشار می دهد قلم ثبت کننده یک دندانه بالا می رود و تا پاسخی دیگر در همان جا ثابت می ماند و در محور افقی حرکت می کند. اگر حیوان خیلی سریع پاسخ دهد، نمودار هم سریع به بالا می رود. نرخ بالا رفتن خط نشان دهنده نرخ پاسخ دهی حیوان است. یک خط با شیب تند حاکی از پاسخ دهی سریع و یک خط موازی با محور X نشان دهنده بی پاسخی است.

شرطی کردن پاسخ فشار دادن اهرم

شرطی کردن پاسخ فشار دادن اهرم شامل مراحل زیر است:

  1. محرومیت.

اگر قرار است از غذا به عنوان تقویت کننده استفاده شود، حیوان را برای مدت ۲۳ ساعت پیش از آزمایش از غذا محروم می کنند. اگر قرار است از آب به عنوان تقویت کننده استفاده شود، حیوان را برای مدت ۲۳ ساعت پیش از آزمایش از آب محروم می کنند. محرومیت صرفا یک مجموعه روش است که به نحوه عملکرد ارگانیسم در یک تکلیف بخصوص ارتباط دارد؛ به گفتن چیز دیگری نیاز نیست.

  1. تربیت کردن در جعبه آزمایش.

آزمایشگر با استفاده از یک کلید دستی بیرونی متناوبا مکانیسم غذا دهی را بکار می اندازد، و این کار را زمانی انجام می دهد که حیوان در حول و حوش ظرف غذا قرار ندارد. صدای تیک افتادن غذا درون ظرف برای حیوان با حضور غذا تداعی می شود. در این مرحله صدای تیک بر اثر مجاورت با تقویت کننده نخستین (غذا) به صورت یک تقویت کننده ثانوی در آمده است.

  1. فشار دادن اهرم.

حیوان سرانجام اهرم را فشار خواهد داد، که صدای تیک ناشی از افتادن غذا، حیوان را به سوی ظرف غذا، هدایت خواهد کرد. این امر احتمال پاسخ فشار دادن اهرم را از سوی حیوان افزایش خواهد داد.

شکل دهی

بازهم حیوان در یک برنامه محرومیت گذاشته می شود و به شرحی که گذشت، تربیت می شود. این بار آزمایشگر مکانیسم غذا دهی را تنها وقتی به کار می اندازد که حیوان در نیمه راه به سوی اهرم باشد. وقتی که حیوان برای نزدیک شدن به اهرم تقویت می شود، مایل خواهد بود که در همان جا که تقویت شده است بماند.

شکل دهی دارای دو جز است:

  • تقویت تفکیکی، به این معنی است که بعضی پاسخ ها تقویت می شوند و پاسخ های دیگر تقویت نمی شوند.
  • تقریب های متوالی، به این واقعیت اشاره دارند که تنها آن پاسخ هایی که یکی بعد از دیگری به پاسخ مورد نظر آزامیشگر نزدیک اند تقویت می شوند.

در شرایط خاصی از محیط، وابستگی های قبلی یا حتی وابستگی های تصادفی بین رویدادهای محیط و پاسخ حیوان به طور خود به خودی رفتار وی را شکل می دهند. این پدیده خود شکل دهی[۴] نام گرفته است.

خاموشی

وقتی که ما تقویت کننده را از موقعیت شرطی سازی کنشگر خارج می کنیم، خاموشی ایجاد می نماییم. پس از خاموشی میزان پاسخ به زمان پیش از تقویت دادن باز می گردد. این میزان خط پایه، معرف فراوانی وقوع پاسخ به طور طبیعی در زندگی حیوان بدون آشنایی با تقویت است. این را سطح کنشگر[۵] آن پاسخ می گویند.

بازگشت خود به خودی

پس از خاموشی اگر حیوان برای مدتی در موقعیت آزمایشی بازگردانده شود، برای مدتی کوتاه به فشار دادن اهرم خواهد پرداخت، بدون اینکه برای این کار مجددا تربیت شده باشد.

رفتار خرافی

هنگام افتادن غذا در داخل ظرف غذا درون جعبه اسکینر، هر عملی که حیوان انجام می دهد تقویت خواهد شد. بعضی اوقات هنگامی که مکانیسم غذا دهی فعال می شود رفتار تقویت شده دوباره انجام می شود و پاسخ نیرومند می گردد. در چنین حالتی، در حیوان رفتار عجیب و غریبی ظاهر می شود؛ ممکن است سرش را تکان دهد، دور خود بچرخد، روی پاهایش بایستد یا … ، به این گونه رفتار صفت خرافی داده اند. تقویت کننده در چنین موقعیتی مستقل از رفتار حیوان است که به آن تقویت نا وابسته می گویند.

کنشگر تمیزی

می توانیم موقعیت را طوری ترتیب دهیم که تنها زمانی که چراغ درون جعبه آزمایش روشن است حیوان غذا دریافت کند، نه زمانی که چراغ خاموش است. در این اوضاع و احوال به نور محرک تمیزی می گوییم. حیوان می آموزد وقتی که چراغ روشن است، اهرم را فشار دهد و وقتی چراغ خاموش است آن را فشار ندهد. بین کنشگر تمیزی و شرطی شدن پاسخگر شباهت هایی وجود دارند. کنشگر تمیزی شامل یک علامت است که به پاسخ منجر می شود و آن هم، به نوبه خود، به تقویت می انجامد.

  • تقویت ثانوی و تقویت کننده ثانوی

هر محرک خنثایی که با یک تقویت کننده نخستین(مثل آب یا غذا) همراه شود خاصیت تقویت کنندگی پیدا می کند. این قانون تقویت ثانوی است. هر محرک تمیزی(( یک تقویت کننده ثانوی است، زیرا همواره پیش از تقویت کننده نخستین می آید. طبق قانون تقویت ثانوی، همراه شدن نور با غذا سبب می شود که نور خود خاصیت تقویتی پیدا کند. علاوه بر حفظ کردن پاسخ فشار دادن اهرم، می توانیم چراغ را به منظور شرطی کردن پاسخ های دیگر نیز به کار ببریم. خلاصه ای از تقویت ثانوی و تقویت کننده ثانوی به شرح زیر است:

  • محرکی که با یک تقویت کننده همراه می شود، ارزش تقویتی پیدا می کند، و می توان آن را تقویت کننده شرطی، ثانوی، یا مشتق نامید. یک تقویت کننده ثانوی را می توان به طور مکرر با پاسخی که برای آن تقویت کننده نخستین وجود ندارد، به کار برد و از این طریق آن تقویت کننده ثانوی را خاموش کرد.
  • یک تقویت کننده ثانوی اگر با تقویت کننده مثبت همراه باشد مثبت و اگر با تقویت کننده منفی همراه باشد منفی است.
  • یک تقویت کننده ثانوی، بعد از ایجاد، مستقل و غیر اختصاصی است. آن نه تنها همان پاسخی که تقویت کننده اصلی را تولید کرده است نیرومند می سازد، بلکه یک پاسخ تازه و نامربوط را هم شرطی می کند. افزون بر این، حتی در حضور یک انگیزه متفاوت نیز این کار را انجام می دهد.
  • از طریق تعمیم، علاوه بر محرکی که با تقویت وابسته است، بسیاری محرک های دیگر نیز ارزش تقویتی می یابند-چه مثبت و چه منفی.
  • تقویت کننده های تعمیم یافته

تقویت کننده تعمیم یافته نوعی تقویت کننده ثانوی است که با بیش از یک تقویت کننده نخستین همراه بوده است. پول یک تقویت کننده تعمیم یافته است زیرا با بسیاری از تقویت کننده های نخستین همراه بوده است. پول برای شخصی که از غذا محروم نیست نیز تقویت کننده است. اسکینر به مفهوم خود مختاری کارکردی[۶] آلپورت نزدیک می شود که می گوید، گرچه یک فعالیت ممکن است زمانی به خاطر منجر شدن به تقویت انجام گرفته باشد، اما آن فعالیت بعد از مدتی خودش به صورت یک تقویت کننده در می آید. اسکینر می گوید چنان فعالیتی باید عاقبت به تقویت نخستین بینجامد، در غیر این صورت خاموش می شود، در مقابل آلپورت می گوید که این نوع فعالیت دیگر به تقویت نخستین وابسته نیست.

زنجیره سازی

یک پاسخ می تواند ارگانیسم را در تماس با محرک هایی قرار دهد که به صورت محرک های تمیزی برای پاسخ دیگر عمل کنند، که خود این باعث تجربه کردن محرک های تازه ای از سوی ارگانیسم شود و پاسخ سومی را موجب گردد و الی آخر که به این فرآیند زنجیره سازی[۷] گفته می شود. اکثر رفتارها شامل نوعی زنجیره سازی هستند، برای نمونه حتی فشار دادن اهرم توسط موش در جعبه اسکینر یک پاسخ منفرد نیست.

عناصر مختلف یک زنجیره رفتاری به وسیله تقویت کننده های ثانوی به هم پیوند می یابند، اما تمامی زنجیره به یک تقویت کننده نخستین وابسته است. دیدن اهرم خود یک تقویت کننده ثانوی است و پاسخ نگاه کردن به اهرم با دیدن اهرم تقویت می شود. هر چه محرک های دیگر بیشتر خاصیت تقویت کنندگی پیدا می کنند، زنجیره گسترده تر می شود. برای مثال، امکان دارد که زنجیره تدریجا تا به قفس نگهداری حیوان گسترش یابد.

 

  • تقویت کننده های مثبت و منفی

تقویت کننده مثبت نخستین[۸]، چیزی است که برای جاندار به طور طبیعی تقویت کننده است و مانند آب یا غذا به بقای او وابسته است. هر محرک خنثایی که با تقویت کننده مثبت نخستین همراه گردد ویژگی های تقویت کننده مثتبت ثانوی را به خود می گیرد. تقویت کننده مثبت چیزی است که وقتی در نتیجه پاسخی به موقعیت اضافه می شود و احتمال بازگشت آن پاسخ را افزایش می دهد(ارائه محرک خوشایند).

تقویت کننده منفی نخستین[۹]، چیزی است که به طور طبیعی مانند صدای شدید یا شوک برقی برای جاندار مضر است. هر محرک خنثایی که با یک تقویت کننده منفی نخستین همراه شود ویژگی های تقویت کننده منفی ثانوی را به خود می گیرد. تقویت کننده منفی، چیزی است که وقتی در نتیجه پاسخی از موقعیت خارج می گردد و احتمال پاسخ را افزایش می دهد( حذف محرک نا خوشایند).

 

  • تنبیه

تنبیه[۱۰]، زمانی رخ می دهد که پاسخ چیز مثبتی را از موقعیت حذف کند یا چیز منفی به آن بیفزاید. تنبیه نوع۱ (تنبیه مثبت[۱۱])، ارائه محرک نا خوشایند در قبال رفتاری است و تنبیه نوع۲ (تنبیه منفی[۱۲])، حذف محرکی خوشایند در قبال رفتاری است.

اسکینر و ثراندایک بر سر اثر بخشی تنبیه می گویند: تنبیه احتمال پاسخ را کاهش نمی دهد. اگر چه تنبیه سبب بازداری یا واپس زندن پاسخ می شود، اما تا زمانی که تنبیه به کار می رود عادت ضعیف نمی گردد. پس از آنکه وابستگی های تنبیهی از میان رفتند، رفتار تنبیه شده ظاهر می شود. دلیل عمده اسکینر علیه استفاده از تنبیه این است که تنبیه در دراز مدت بی تاثیر است. چنین به نظر می رسد که تنبیه صرفا رفتار را واپس می زند و زمانی که دیگر تهدید تنبیه وجود نداشته باشد، نرخ پاسخ به میزان اولش باز می گردد. دلایل دیگر اسکینر علیه تنبیه به قرار زیرند:

  • تنبیه آثار جانبی هیجانی نا مطلوب به بار می آورد. ارگانیسمی که تنبیه می شود، می ترسد و این ترس به محرک های مختلفی که هنگام تنبیه شدن او حضور دارند تعمیم می یابد.
  • تنبیه صدمه زدن به دیگران را توجیه می کند. تنها چیزی که تنبیه می آموزد این است که در بعضی موقعیت ها صدمه زدن به دیگران جایز است.
  • تنبیه به ارگانیسم نشان می دهد که چه کار نکند نه اینکه چه کار بکند، رفتار جایگزین و درست را نشان نمی دهد.
  • اگر ارگانیسم در همان موقعیت که تنبیه شده قرار گیرد، بدون آنکه برای رفتار تنبیه شود، ممکن است وادار به انجام دوباره رفتار شود.
  • تنبیه در شخص تنبیه شده نسبت به عامل تنبیه کننده و دیگران پرخاشگری ایجاد می کند.
  • تنبیه اغلب یک پاسخ نامطلوب را جانشین پاسخ نا مطلوب دیگر می سازد.

جانشین های تنبیه

مقتضیاتی که منجر به رفتار نا مطلوب می شوند را می توان تغییر داد و بدین وسیله می توان رفتار را تغییر داد. برای مثال دور ساختن ظروف شکستنی از دسترس کودکان سبب خواهد شد که دیگر کودک ظرف ها را نشکند. همچنین می توان رفتار نامطلوب را، با اجازه دادن به ارگانسیم که تا سر حد اشباع یا دلزدگی به آن رفتار ادامه دهد، از بین برد.

اگر رفتار نا مطلوبی ناشی از مرحله رشد کودک است، می توان منتظر ماند تا کودک به سن بالاتر برسد. در این صورت، مشکل خود به خود برطرف خواهد شد. روش دیگر این است که فرصت بدهیم تا زمان خود مشکل را حل کند، اما ممکن است زمان خیلی طولانی باشد زیرا عادت ها به سرعت فراموش نمی شوند. روش دیگر تقویت کردن رفتار ناهمساز با رفتار نا مطلوب است. برای مثال کودک در حضور کبریت برای درس خواندن تقویت شود نه برای آتش زدن کبریت. با این وجود، بهترین راه از بین بردن عادت نامطلوب نادیده گرفتن آن است.

به طور کلی رفتار به دلیل اینکه تقویت می شوند ادامه می یابند، این اصل هم در مورد رفتار مطلوب و هم در مورد رفتار نامطلوب درست است. پس برای حذف رفتار نامطلوب باید منبع تقویت را پیدا کرد و آن را از میان برداشت.

  • مقایسه اسکینر و ثراندایک

اگرچه اسکینر و ثرندایک در کنترل رفتار به وسیله محرک و بی اثر بودن تنبیه هم عقیده بودند، اما در آزمایش های ثرندایک متغییر وابسته زمان صرف شده تا رسیدن به راه حل بود، در مقابل اسکینر نرخ پاسخدهی را به عنوان متغییر وابسته به کار می برد. تفاوت های دیگر بین شرطی سازی کنشگر اسکینر و شرطی سازی وسیله ای ثرندایک نشان می دهد این دو کلمه مترادف نیستند و دو رویکرد کاملا متمایز هستند.

  • برنامه های تقویت

اگر ارگانیسم در ضمن یادگیری هر زمان که پاسخ مناسب را می دهد تقویت بشود و بعد برنامه خاموشی درباره او اجرا گردد، از ارگانیسمی که تنها بخش معینی از پاسخ های او در ضمن یادگیری تقویت می شود، زودتر رفتارش خاموش می شود. تقویت سهمی از تقویت پیوسته یا تقویت صد در صد در مقابل خاموشی مقاوم تر است. این واقعیت را اثر تقویت سهمی(اثر تقویت بخشی)[۱۳] (PRE) می نامند که اسکینر آن را به طور گسترده مورد مطالعه قرار داد.

۱-برنامه تقویتی پیوسته یا پیاپی(CRF)

در برنامه تقویتی پیوسته یا پیاپی[۱۴] (CRF)، هر پاسخ درست در ضمن یادگیری تقویت می شود. در دوره یادگیری سهمی ابتدا ارگانیسم در یک برنامه تقویت پیوسته یا صد در صد تقویت تربیت می شود و بعد به یک برنامه تقویت سهمی انتقال می یابد زیرا اگر در دوره یادگیری اولیه از برنامه تقویت سهمی استفاده شود، یادگیری با دشواری زیاد صورت خواهد گرفت. رفتار های روزمره ما به ندرت به طور پیوسته و معمولا به طور متناوب تقویت می شوند.

 

۲- برنامه های تقویتی فاصله ثابت(FI)

برنامه های تقویتی فاصله ثابت[۱۵](FI)، بدین صورت است که موجود زنده بعد از یک دوره زمانی معینی پاداشی را برای اولین پاسخ خویش دریافت می کند، برای مثال اگر یک کبوتر بخواهد برای نوک زدن بعدی تقویت شود، باید سه دقیقه صبر کند. نرخ پاسخدهی در این برنامه پایین است. از این مکث ها که در برنامه های ثابت بوجود می آیند، می توان به وسیله ارائه تقویت به روش های غیر قابل پیش بینی اجتناب کرد. جاندار پس از گذشت زمان معين از تقويت قبلي در برابر اولين پاسخش تقويت دريافت مي دارد. مثلا در برنامه ثابت زماني ۲ دقيقه ای (FI2) تقويت فقط زماني ارائه مي شود كه دو دقيقه از پاسخ تقويت شده قبلي گذشته باشد. پاسخ هاي ما بين هيچ پيامدي ندارد. مانند دريافت بسته پستي كه روزي يكبار FI24 است پس از هر بار دريافت محموله بلافاصله به صندوق پستي سر نمي زنيم اما به تدريج با نزديك شدن به دريافت بسته بعدي سر زدن به صندوق پستي را از سر مي گيريم. با نزديك شدن به پايان فاصله زماني آهنگ پاسخدهي جاندار تندتر مي شود.

۳- برنامه های تقویتی نسبی ثابت (FR)

برنامه تقویتی نسبی ثابت[۱۶] (FR)، زمانی اتفاق می افتد که تمام n امین پاسخ هایی که حیوان می دهد تقویت شود. مثلا FR5 نشان می دهد که حیوان پس از هر پنجمین پاسخ تقویت خواهد شد. عامل مهم تعداد پاسخ های داده شده است. حیوان باید تعداد معینی پاسخ بدهد تا تقویت دریافت کند. تعداد پاسخ هاي ثابت لازم است. مثلا FR5 در آن صورت ۵ بار پاسخ براي دريافت هر تقويت ضروری است. اگر FR5باشد و به تدريج مقياس بزرگتر شود مثلا FR50 بارزترين رفتار اين است كه درست بعد از هر تقويت مكثي در پاسخ دهي روي مي دهد.

در هر دو برنامه تقویتی FI و FR پس از پاسخی که طبق برنامه تقویت می شود، نرخ پاسخدهی جاندار کاهش می یابد که به آن مکث بعد از تقویت می گویند.

۴- برنامه های تقویتی فاصله متغیر(VI)

در برنامه های تقویتی فاصله متغیر[۱۷](VI)،  تقويت وابسته به سپري شدن فاصله زماني معين است ولي اين فاصله زماني به طرز غير قابل پيش بيني تغيير مي كند. مثلا در VI10 گاهي ممكن است مبنا ۲ و گاهي ۲۰ باشد ولي ميانگين ۱۰ است. نمونه آن گرفتن شماره تلفن پس از شنيدن علامت اشغال است. بايد مدت زماني پس از شماره گيري قبلي صبر كند اما طول اين فاصله معلوم نيست. جاندار در برنامه VI به نحوي مستمر با آهنگي تند پاسخ مي دهد.

 

۵- برنامه نسبي متغير(VR)

در برنامه نسبي متغير[۱۸](VRارگانیسم به طور متوسط پس از چند پاسخ تقويت دريافت مي دارد ولي تعداد پاسخ هاي لازم به نحوی غير قابل پيش بيني متغيير است. مثلا در VR5 ممكن است تعداد پاسخ لازم گاهي ۱ و گاهي ۱۰ و به طور متوسط ۵ باشد. در VR بر خلاف FR مكثي در رفتار جاندار ديده نمي شود. VR به پاسخدهي بسيار زياد مي انجامد(موسسات بخت آزمايي از آن استفاده مي كنند).

۶- برنامه تقویت همزمان و قانون جور کردن

اسکینر کبوتران را تربیت کرد تا به دو دکمه که همزمان در دسترس بودند اما با برنامه های مختلفی تقویت می دادند نوک بزنند. این شیوه تقویتی برنامه تقویت همزمان[۱۹] نامیده شد. کبوتران در دوره خاموشی، پاسخ های خود را به نسبت برنامه های تقویتی مختلف توزیع می کند.

تحت برنامه های همزمان، فراوانی نسبی رفتار با فراوانی تقویت جور در می آید. اسکینر این رابطه را قانون جور کردن[۲۰] هرنستاین می گویند.

۷-برنامه های تقویت زنجیره ای همزمان

برنامه تقویتی همزمان برای بررسی رفتارهای انتخابی ساده به کار می رود اما برنامه تقویت زنجیره ای همزمان[۲۱] برای بررسی رفتارهای انتخابی پیچیده مورد استفاده قرار می گیرد. در برنامه تقویت زنجیره ای همزمان، رفتار حیوان در ضمن اولین مرحله آزمایش تعیین می کند که او در ضمن دومین یا آخرین مرحله آزمایش چه نوع برنامه تقویتی دریافت کند.

یکی از یافته های برنامه تقویت زنجیره ای همزمان مربوط به حوزه کنترل شخصی است. جانداران در شرایط معمولی به طور آشکار تقویت کننده های کوچک اما فوری را به تقویت کننده های بزرگ اما دیرآیند ترجیح می دهند. با استفاده از برنامه های همزمان، اگر پاسخ «الف» به وسیله تقویت کننده های فوری کوچک و پاسخ «ب» به وسیله تقویت کننده های بزرگ دیرآیند تقویت شوند، پاسخ «الف» به پاسخ «ب» ترجیح داده می شود.

به همین منوال، هنگام استفاده از برنامه زنجیره ای همزمان، اگر پاسخ دادن به مورد «الف» به برنامه ای که تقویت کننده های کوچک فوری تولید می کنند تغییر داده شود و پاسخ دادن به مورد «ب» به برنامه ای که تقویت کننده های بزرگ دیرآیند تولید می کند تغییر یابد، حیوان ها مورد «الف» را ترجیح خواهند داد.

با این وجود در بعضی شرایط، تقویت کننده های بزرگ دیرآیند به تقویت کننده های کوچک فوری ترجیح داده می شوند. راچلین و گرین[۲۲]  از یک برنامه تقویت زنجیره ای همزمان استفاده کردند که در آن کبوترها ابتدا حق انتخاب نوک زدن به یکی از دو دکمه سفید را داشتند. نوک زدن به دکمه سفید در سمت چپ برای ۱۵ بار (FR15) با ۱۰ ثانیه وقفه و بعد حق انتخاب بین یک دکمه قرمز و یک دکمه سبز دنبال می شد. نوک زدن به دکمه قرمز بلافاصله دو ثانیه غذا به دنبال می آورد (یک تقویت کننده نسبتا کوچک) و نوک زدن به دکمه سبز، پس از چند ثانیه تاخیر، ۴ ثانیه غذا به دنبال داشت(یک تقویت کننده نسبتا بزرگ). در مرحله انتخاب اولیه آزمایش، اگر ۱۵ بار به دکمه سفید سمت راست پاسخ داده می شد(FR15)، یک وقفه ۱۰ ثانیه ای و بعد فرصت نوک زدن به دکمه سبز وجود داشت. نوک زدن به دکمه سبز ابتدا یک وقفه چند ثانیه ای و بعد ۴ ثانیه غذا به دنبال داشت. تحت این شرایط آزمایشی معلوم گشت که کبوترها دکمه سفید سمت راست را در ۶۵ درصد موارد انتخاب کردند و در نتیجه رجحان تقویت کننده کوچک ولی فوری را تغییر دادند.

تقویت کننده ها در طول زمان ارزش تقویت کنندگی شان را از دست می دهند. در نتیجه ارگانیسم ممکن است تقویت کننده ای را که کوچک اما بلافاصله است را انتخاب کند؛ اما تصمیم نخواهد گرفت که چنین تقویت کننده ای را در آینده به دست آورد. اگر تاخیری وجود داشته باشد، ارگانیسم ها تقویت کننده های بزرگ را به تقویت کننده های کوچک ترجیح می دهند.

در تعمیم این یافته ها به انسان نیز بدین صورت است، برای مثال: انتخاب بین رفتن به سینما و مطالعه درس در یک شب معیین را در نظر بگیرید. می توان تصور کرد که رفتن به سینما شامل یک تقویت کننده کوچک اما فوری است در حالی که مطالعه کردن شامل یک تقویت کننده بزرگ دیرآیند است.

۸- برنامه های نسبی پیش رونده و اقتصاد رفتاری (PR)

در یک برنامه نسبی پیش رونده[۲۳]، حیوان آزمایشگاهی با یک نسبت پایین(معمولا نسبت ثابت FR) شروع می کند و در طول جلسات آموزش بعدی نسبت پاسخ ها به تقویت ها به طور منظم افزایش می یابد. برنامه نسبی پیش رونده برای مطالعه مسئله پیچیده مربوط به اثربخشی تقویت کننده ها قابل استفاده است.

روش نسبی پیش رونده از حیوان می خواهد تا به صورت رفتاری، حداکثر هزینه ای را که برای یک برنامه معین خواهد پرداخت نشان دهد. با توجه به اینکه تنها وجهی که حیوان آزمایشگاهی در اختیارش دارد رفتار است، ما نسبت پاسخ ها به تقویت کننده ها را افزایش می دهیم تا معلوم نماییم که حیوان برای به دست آوردن تقویت با چه سختی و تا چه مدتی حاضر به کار کردن است. تاکید می کنیم که مساله اثربخشی تقویت یک مساله پیچیده است که می توان آن را از راه های مختلفی مورد بررسی قرار داد.

روش نسبی پیش رونده اینگونه به مساله می پردازد که میزان انجام رفتار از سوی ارگانیسم را برای دریافت تقویت افزایش می دهد تا اینکه حیوان آزمایشگاهی از پرداختن هزینه برای دریافت تقویت کننده سر باز زند. اگر ارگانیسم آماده است تا برای یک تقویت کننده، نسبت به تقویت کننده دیگر، هزینه بیشتری بپردازد، آن تقویت کننده ارزشمندتر و لذا اثربخش تر است.

ما آموزش حیوان را از یک برنامه تقویتی نسبی ثابت مثلا FR2 آغاز می کنیم، به گونه ای که هر ۲ پاسخ حیوان یک تقویت کننده نصیب او بنماید. در مثال ما ابتدا حیوان تربیت می شود تا اهرمی را فشار دهد تا غذا دریافت کند و این کار بر اساس یک برنامه FR2 برای سه روز ادامه می یابد. در روز چهارم از راه تغییر برنامه از FR2 به FR4 بر تعداد پاسخ های مورد نیاز از سوی ارگانیسم برای دریافت تقویت افزوده می شود. در روز پنجم برنامه تقویت FR8 و در روز بعد به FR16 افزایش می یابد و به همین صورت روز به روز بر تعداد پاسخ های مورد نیاز از سوی ارگانیسم برای دریافت تقویت افزوده می شود. از لحاظ مفهومی، پاسخ هایی که در ازاء هر تقویت داده می شوند هزینه را که حیوان مایل است برای چشته غذا بپردازد نشان می دهند.

نموداری که نرخ تقویت (نه نرخ پاسخ) را به عنوان تابعی از برنامه تقویت نشان می دهد، تابع تقاضا(نمودار تقاضا) نام دارد. اگر حیوان در یک برنامه ارزان FR2 در هر دقیقه پنج چشته غذا مصرف کند، برای اینکه در یک برنامه تقویتی FR4 همان سطح مصرف را حفظ کند باید نرخ پاسخ دهی خود را دو برابر کند. همزمان با گسترش برنامه نسبت پیش رونده، حیوان باید نرخ پاسخ دهی خود را افزایش دهد تا بتواند نرخ پنج تقویت کننده در دقیقه را حفظ کند.

نقطه شکست نمودار نشان می دهد که با تقویت کننده بیش از حد گران می توان کارآمدی تقویت را سنجش کرد. زمانی که هزینه ها پایین اند(برنامه های پایین FR)، هر دو منحنی افقی اند و در این مثال وقتی پاسخ های مورد نیاز پایین اند، تقویت کننده «الف» با نرخ بزرگتری از تقویت کننده «ب» مصرف می شود. اما زمانی که برنامه تقویت به FR16 افزایش می یابد، یعنی وقتی که برای دریافت یک تقویت کننده ۱۶ پاسخ مورد نیاز است، منحنی تقاضا برای تقویت کننده «الف» به طور ناگهانی پایین می آید. منحنی تقویت کننده «ب» در حالت افقی باقی می ماند تا اینکه برنامه تقویتی به FR128 یعنی زمانی که برای دریافت یک تقویت کننده ۱۲۸ پاسخ ضروری است افزایش می یابد. بنابر این، نقطه شکست منحنی برای «الف» در برنامه FR16 رخ می دهد، در حالی که نقطه شکست برای «ب» برنامه FR128 است.

هرچند در زمانی که هزینه های پایین اند، تقویت کننده «الف» اثربخش تر به نظر می رسد، حیوان آزمایش گاهی آماده است تا هزینه ای هشت بار بیشتر برای تقویت کننده «ب» پرداخت کند و ما می توانیم با عبارت رفتاری اینگونه استنباط کنیم که «ب» با ارزش تر و لذا اثربخش تر از «الف» است.

در مورد انسان ما سطح مصرف بنزین را به رغم افزایش قیمت آنها، یکسان نگه می داریم. تقاضا برای این تقویت کننده انعطاف ناپذیر است، زیرا افزایش قیمت برای حفظ مقدار نسبتا ثابتی از تقویت کننده تحمل می شود. از سوی دیگر، تقویت کننده ارزان زیاد مصرف می شود اما وقتی که قیمتش افزایش می یابد کنار نهاده می شود و تقاضای انعطاف ناپذیر به وجود می آید. این تقویت کننده جنبه تجملی دارد و برای بهزیستی ارگانیسم ضروری نیست.

ما نمی توانیم تعیین کنیم که یک تقویت کننده نسبت به تقویت کننده دیگر چگونه عمل می کند، مگر اینکه شرایط محرومیت ارگانیسم، فشارهای تحمیلی ناشی از مصرف تقویت کننده، هزینه تقویت کننده و تعدادی عوامل دیگر را مورد ملاحظه قرار دهیم. روش نسبی پیش رونده نشان می دهد که نقطه شکست برای تحریک مغزی بسیار زوتر از نقطه شکست برای تقویت کننده های نخستین طبیعی مانند غذا رخ می دهد.

  • رفتار کلامی

اسکینر معتقد است که رفتار کلامی[۲۴] را می توان در چارچوب نظریه تقویت تبیین کرد. بنابراین هرگونه بیانی اگر تقویت شود، تکرار می گردد. اسکینر پاسخ های کلامی را بر حسب چگونگی رابطه شان با تقویت طبقه بندی کرده است که این طبقه بندی به طور خلاصه در زیر معرفی می گردد:

۱-خواست:

واژه خواست[۲۵] از این واقعیت سرچشمه می گیرد که درخواستی[۲۶] مطرح می شود. وقتی که درخواست برآورده شد، خواست (بیان) تقویت می شود و بار دیگر که نیاز به وجود می آید شخص احتمالا همان خواست را تکرار می کند.

گوش بده، نگاه کن، بگو بله و … رفتار شنونده را مشخص می کنند؛ اما وقتی که یک شخص گرسنه صدا می زند نان!، او تقویت نهایی را مشخص می کند. غالبا هم رفتار شنونده و هم تقویت نهایی مشخص می شوند. خواست نمکر را به من بده! هم یک عمل (به من بده) و هم یک تقویت نهایی(نمک) را مشخص می کند.

۲-نامیدن

نامیدن[۲۷] عبارت است از اسم گذاری اشیا یا رویدادها در محیط به طور مقتضی و تقویت این رفتار از سوی سایر افرادی که انطباق بین محیط و رفتار کلامی را مورد تایید قرار می دهند به دست می آید.

این نوع کنشگر را می توان با مثال زیر روشن کرد. زمانی که یک نوع ماهی یا تصویر آن، فرصتی فراهم می آورد که دانش آموز در درس جانور شناسی با گفتن نام آن تقویت بشود.

۳-رفتار پژواکی

رفتار پژواکی[۲۸] یک رفتار کلامی است که وقتی پاسخ کلامی شخص دیگری عینا و کلمه به کلمه تکرار می شود تقویت می گردد. رفتار پژواکی اغلب پیش نیاز رفتارهای کلامی پیچیده تر است.

برای نمونه ابتدا کودک باید کلمه ای را تقلید کند تا اینکه بعد بتواند یاد بگیرد که چگونه آن کلمه به کلمه های دیگر یا رویدادهای دیگر مرتبط است. بنابراین، تکرار آنچه کس دیگری گفته است تقویت می شود و وقتی که پاسخ آموخته شد به گوینده اجازه می دهد تا روابط کلامی پیچیده تری را بیاموزد.

۴-رفتار خودسنجی

نقش اصلی رفتار خودسنجی[۲۹] توصیف پاسخ ها، بیان روابط و تدارک یک چهارچوب دستوری برای رفتار کلامی است. اصطلاح خود سنجی برای نشان دادن رفتاری که مبتنی بر سایر رفتارهای کلامی یا وابسته به آنهاست به کار می رود.

شدید ترین انتقاد از تبیین اسکینر درباره رفتار کلامی توسط نوآم چامسکی[۳۰] (۱۹۵۹) انجام گرفته است. چامسکی می گوید زبان پیچیده تر از آن است که از سوی کودک آموخته شود. او می گوید آشکار است که شرطی سازی کنشگر، پیچیدگی توانایی های زبان ما را تبیین نمی کند. تبیین چامسکی از ایجاد زبان این است که ساختار مغز ما به گونه ای است که زبان را ایجاد می کند. بنا به ادعای چامسکی، ساختار دستوری زیر ساخت تمامی زبان های آدمیان یک ساختار مغزی زیربنایی را نشان می دهد. ظاهرا چامسکی و اسکینر همان مشاجره طبیعت-تربیت[۳۱] را که نخستین بار افلاطون و ارسطو مطرح کردند، دنبال می کنند.

  • قرارداد وابستگی

قرارداد وابستگی[۳۲] شامل قراردادهایی است که شخص وقتی که کار معینی را انجام می دهد، در ازای آن چیزی دریافت می کند. بعضی از قراردادها ساده اند و رفتارهای ساده را شامل می شوند، مانند وقتی که معلم می گوید اگر پنج دقیقه آرام بنشینی می توانی بیرون بروی و بازی کنی.

قراردادهای دیگر می توانند مدت زمان های طولانی تری را شامل شوند مانند شخصی که برای حل مشکل چاقی اش بخواهد محیط را برایش طوری ترتیب دهند که برای کاهش وزن تقویت دریافت کند. برای مثال می تواند با شخص دیگری قرار بگذارد که در ازای از دست دادن وزن، چیزی که برایش مهم است را به او بدهد.

اصطلاح قرارداد وابستگی از این واقعیت ناشی می شود که یک توافق (قرارداد) انجام می گیرد که بر اساس آن فعالیت های معینی تقویت می شوند که در غیر این صورت ممکن است تقویت نشوند. به سخن دیگر، قرارداد، وابستگی های تقویتی را در محیط برقرار می ساز و آنها را نسبت به الگوهای رفتاری که شخص می خواهد به طریقی اصلاحشان کند حساس می سازد.

بسیاری از مشکلات رفتاری از آنجا ناشی می شوند که رفتار ما نه از تقویت کننده های دیرآیند، بلکه بیشتر از تقویت کننده های فوری یا آنی متاثر می شوند. برای مثال مزه غذا در زمان حال از یک زندگی طولانی تر حاصل از درست خوردن تقویت کننده تر است. قرار داد وابستگی روشی است برای تغییر رفتار به وسیله وابستگی های تقویتی جاری به جای وابستگی های تقویتی دیرآیند. باید پس از آنکه تغییر در نظام تقویت صورت گرفت، رفتار مطلوب به وسیله محیط اجتماعی حفظ شود، بنابراین وابستگی های تقویتی مصنوعی دیگر ضروری نخواهند بود.

قرارداد وابستگیی الزاما به شخص دیگری نیاز ندارد، خود شخص به تنهایی می تواند با انجام روش فوق رفتارش را اصلاح کند و در ازای هر روز که سیگار نمی کشد یا پر خوری نمی کند، خدمتی به خودش بکند.

  • نگرش اسکینر به نظریه یادگیری

اسکینر بر این اعتقاد بود که رویدادهای رفتاری باید بر حسب اموری که مستقیما بر رفتار اثر می گذارند توصیف شوند و از لحاظ منطقی نادرست است که بکوشیم تا رفتار را بر حسب رویدادهای فیزیولوژیکی تبیین کنیم. به همین دلیل، روش پژوهش اسکینر «رویکرد ارگانیسم تهی» نامیده شده است.

همچنین اسکینر فکر می کرد که نظریه های پیچیده یادگیری مانند نظریه هال بی فایده و موجب اتلاف وقت است. به اعتقاد اسکینر، در زمان حاضر وظیفه اصلی ما باید کشف روابط بین طبقات محرک ها و طبقات پاسخ ها باشد. بنابراین استفاده از نظریه در مطالعه فرایند یادگیری قابل توجیه نیست. اسکینر(۱۹۵۰) در این باره می گوید:

پژوهش هایی که با توجه به نظریه مطرح می شوند موجب اتلاف وقت اند. پژوهش های به درد نخور زیادی از نظریه ها به دست می ایند و نیرو و مهارت های زیادی به وسیله آنها به هدر می روند. اکثر نظریه ها سرانجام روزی به کناری نهاده می شوند و بخش اعظمی از پژوهش های وابسته به آنها نیز به دور ریخته می شوند. می توان آزمایش های مهم علمی را به دلایل دیگری طرح کرد و امکان آزمون کردن این گونه پژوهش ها از این راه میسر می گردد که ببینیم آنها مستقیما به نوعی از اطلاعات که معمولا یک علم به آن نیازمند است منجر می شوند یا خیر.

رویکرد اسکینر به پژوهش، انجام دادن تحلیل تابعی[۳۳] بین رویدادهای محرکی و رفتار اندازه پذیر است. اسکینر (۱۹۵۳) در این باره می گوید:

متغیرهای بیرونی که رفتار تابعی از آنهاست، آنچه را که می توان یک تحلیل علی یا تابعی نامید فراهم می آورند. ما می کوشیم تا رفتار یک ارگانیسم را پیش بینی و کنترل کنیم. روابط بین دو متغیر علت و معلولی در رفتار، قانون های علم هستند.

اسکینر ساعت های محرومیت از غذا و آب را کنترل می کند و تاثیر آن را بر نرخ یادگیری فشار دادن اهرم تعیین می نماید؛ یا اینکه تاثیر برنامه های تقویت را بر نرخ پاسخ یا مقاومت در برابر خاموشی مشاهده می کند. اسکینر در تفسیر نتایج پژوهش ها نسبت به داده هایش بسیار وفادار می ماند، به سخن دیگر، اسکینر نمی کوشید تا چرایی آن را تبیین کند.

اسکینر ادعا می کند که او به وسیله نظریه ها هدایت نمی شود، بلکه از فرایند نشانه رفتن و به خطا زدن پیروی می کند. او ابتدا یک چیز و بعد چیز دیگری را بررسی می کند. اگر بر او معلوم گردد که یک مسیر پژوهشی ثمربخش نیست، به چیز دیگری که مثمر ثمر باشد روی می آورد و به این راه کوشش و خطا ادامه می دهد تا اینکه به چیز با ارزشی برخورد کند.

  • نیاز به یک تکنولوژی رفتار

اسکینر قویا معتقد است که یک تکنولوژی رفتاری به دقت آماده شده می تواند بسیاری از مسائل انسانی را حل کند، با این حال مردمان زیادی با این تکنولوژی مخالفت می کنند؛ زیرا با بسیاری از باورهای مورد علاقه ما درباره خودمان، به ویژه با این باور که انسان موجودی منطقی، آزاد و دارای شان و منزلت است به مخالفت می پردازد. اسکینر(۱۹۷۱) می گوید:

آنچه ما به آن نیازمندیم تکنولوژی رفتار است. ما می توانستیم به سرعت مشکلاتمان را حل نماییم اگر قادر بودیم رشد جمعیت جهان را به همان دقت تنظیم مسیر یک سفینه فضایی تنظیم نماییم یا کشاورزی و صنعت را با همان اطمینانی که ذرات پر انرژی را سرعت می بخشیم بهبود دهیم. تکنولوژی رفتاری که از نیرومندی و دقت تکنولوژی فیزیکی و زیست شناختی برخوردار باشد وجود ندارد و کسانی که چنین امکانی را مسحره نمی دانند احتمالا بیش از اینکه آن را مایه امید بدانند از آن وحشت دارند.

اسکینر(۱۹۵۳) در جای دیگر می گوید: مفهوم فرد آزاد و مسئول با زبان ما درآمیخته و در اعمال، اخلاق و باورهای ما نفوذ یافته است. این کار آنقدر طبیعی به نظر می رسد که به ندرت مورد آزمایش قرار می گیرد. مردم زیادی وجود ندارند که به امکان یک علم رفتار انسان باور داشته باشند.

اسکینر(۱۹۸۶) استدلال کرده است که پنج عمل فرهتگی تاثیرات نیروبخش وابستگی های تقویت را کاهش می دهند: ۱) بیگانه ساختن کارگران نسبت به پیامدهای کارشان؛ ۲) کمک به کسانی که می توانند به خودشان کمک کنند؛ ۳) هدایت رفتار به وسیله قواعد به جای فراهم آوردن پیامدهای تقویتی؛ ۴) حفظ مجوزهای آزارنده حکومتی و مذهبی با استناد به منافع دیرایند آن برای فرد و؛ ۵) تقویت فعالیت های نگاه کردن، گوش دادن، خواندن، قمار کردن و غیره در حالی که رفتارهای دیگر به ندرت تقویت می شوند.

طبق نظر اسکینر، بسیاری از مسائل ناشی از این اعمال فرهنگی را می توان از طریق نیرومند ساختن رفتارهای مطلوب و با استفاده از اصول حاصل از تحلیل آزمایشی رفتار، حل و فصل کرد. نظریه یادگیری اسکینر تاثیر عمیقی بر روان شناسی داشته و دارد.

  • نسبیت تقویت

دیوید پریماک

دیوید پریماک[۳۴] گفته است که همه پاسخ ها تقویت کننده های بالقوه هستند. از هر پاسخی که فراوانی نسبتا زیادی دارد می توان برای تقویت پاسخی که فراوانی نسبتا کمی دارد استفاده کرد. با استفاده از اندیشه تقویتی پریماک، به ارگانیسم اجازه می دهند تا آزادانه به هر فعالیتی که می خواهد بپردازد و آن گاه نوع فعالیتی که ارگانیسم انتخاب می کند و فراوانی آن را به دقت ثبت می کنند. سپس فعالیت های مختلفی را که ارگانیسم به آن می پردازد به صورت سلسله مراتبی پشت سرهم قرار می دهند. در این سلسله مراتب، فعالیتی را که ارگانیسم بیش از همه انجام می دهد در بالاترین مرتبه قرار می دهند. در این سلسله مراتب، فعالیتی را که ارگانیسم بیش از همه انجام می دهد در بالاترین مرتبه قرار می دهند و بعد از آن فعالیتی را که فراوانی آن کمتر است می آورند و الی آخر. آزمایشگر خواهد دانست که چه فعالیتی ارگانیسم مورد نظر را تقویت می کند و چه فعالیتی برای او خاصیت تقویت کنندگی ندارد.

به طور خلاصه می توان گفت که اگر فعالیتی از فعالیت دیگری بیشتر رخ می دهد، می توان از آن برای تقویت کردن فعالیتی که کمتر رخ می دهد استفاده کرد. این را اصل پریماک[۳۵] می نامند و به نظر می رسد که در مورد انسان و حیوان هر دو صادق باشد.

تجدید نظر در اصل پریماک

یکی از یافته های مهم حاصل از پژوهش های پریماک این است که استدلال چند موقعیتی را ناکافی و احیانا مردود می داند. در استفاده مستقیم از اصل پریماک، ما نمی توانیم از نوشیدن برای خوردن در آن حیوان خاص استفاده کنیم و ممکن است نتوانیم از نوشیدن برای تقویت دویدن بر روی چرخ گردان در حیوانی با ترجیحات دیگر فعالیت ها استفاده نماییم. این نشان دهنده نخستین اشکال در استدلال چند موقعیتی تقویت است.

ویلیام تیمبرلیک

تیمبرلیک بین فرضیه احتمال افتراق[۳۶]، یعنی موضوعی که مورد پذیرش پریماک است و فرضیه عدم تعادل[۳۷]، یعنی موقعیتی که به طور منطقی از پژوهش پریماک استنتاج می گردد تمایز قائل می شود. در مقابل پیشنهاد پریماک مبنی بر اینکه فعالیت های ترجیح داده شده می توانند فعالیت هایی را که کمتر مورد ترجیح ارگانیسم هستند تقویت نمایند. فرضیه عدم تعادل حاکی از این است که هر فعالیتی که از ارگانیسم می تواند یک تقویت کننده باشد، مشروط بر اینکه یک برنامه وابستگی از دسترسی ارگانیسم به آن فعالیت جلوگیری نماید.

طبق نظر تیمبرلیک، توزیع نسبی فعالیت ها، یک تعادل را به وجود می آورد؛ یعنی حالت تعادل فعالیت که حیوان آن را ترجیح می دهد. اگر ما یک برنامه وابستگی برقرار سازیم به گونه ای که زمان صرف شده برای خودمان زیر خط پایه ۳۰ درصد کاهش یابد، عدم تعادل را موجب شده ایم. این وضعیتی است که پیامدهای هیجانی به دنبال می آورد.

از سوی دیگر، فرضیه عدم تعادل پیش بینی می کند که رفتار دارای کمترین احتمال می تواند یک تقویت کننده باشد. برای اینکه این اتفاق صورت پذیرد، لازم است یک برنامه را به طریقی اعمال کنیم که رفتار دارای کمترین احتمال به پایین تر از سطح خط پایه ۱۰ درصدی اش کاهش یابد؛ و این موجب عدم تعادل خواهد شد.

فرضیه عدم تعادل همچنین شرایطی را که در آن یک فعالیت خاص می تواند به صورت تنبیه کننده درآید نیز توضیح می دهد. برای اینکه شرایط تنبیهی ایجاد شود، یک برنامه باید به طریقی طراحی شود که در آن عملکرد یک فعالیت موجب افزایش فعالیت دیگری بالاتر از خط پایه بشود.

پژوهش های تیمبرلیک نیز مانند پژوهش های پریماک به روشنی نشان می دهند که استدلال چند موقعیتی بودن تقویت نادرست است. به علاوه، طبق این دیدگاه نقش برنامه وابستگی این است که عدم تعادل ایجاد می کند تا اینکه اطلاعاتی که یم پاسخ را به یک تقویت کننده ربط می دهد تولید نماید یا مجاورت بین یک پاسخ و یک تقویت کننده را فراهم آورد. طبق پژوهش های تیمبرلیک، می بینیم که محرومیت از غذا یا آب به خودی خود این مواد را به صورت تقویت کننده در نمی آورد، بلکه محدودیت دسترسی به آنهاست که از آنها تقویت کننده می سازد.

  • بدرفتاری جانداران

اسکینر(۱۹۵۶) پس از آنکه مشاهده کرد که چگونه انواع مختلف جانداران در شرایط معین یک برنامه تقویتی عمل می کنند، چنین اظهار نمود: می توان عملکردهای موش، گربه، سگ و کودک آدمی را جمع کرد و منحنی های حاصل ویژگی های کمابیش یکسانی خواهند داشت.

کسانی که به وجود غرایز[۳۸] اعتقاد دارند می گویند انواع متفاوت جانداران دارای تمایلات رفتاری فطری متفاوتی هستند که با قوانین یادگیری کنش متقابل می کنند و حتی آنها را نفی می نمایند. طبق این دیدگاه، برای بعضی انواع جانداران شرطی کردن بعضی پاسخ ها آسان تر از پاسخ های دیگر است، زیرا آن پاسخ ها بیشتر از پاسخ های دیگر به طور طبیعی انجام می شود.

برلاندها دریافتند که گرچه حیوان های مورد آزمایش آنان در آغاز کاملا شرطی شده بودند، سرانجام رفتاری غریزی در آنها ظاهر شد و با آنچه یادگرفته بودند تداخل کرد. برلاندها نتیجه گرفتند که رفتارهای ذاتی وابسته به غذا خوردن بسیار نیرومندتر از آن هستند که با اصول شرطی سازی کنشگر بتوان بر آنها فائق آمد.

به عنوان مثالی از بدرفتاری جانداران، برنلاندها کوشیدند خوک ها را تربیت کنند تا سکه های بزرگ چوبی را بردارند و آنها را به داخل یک قلک بزرگ بیندازند. سکه ها در فاصله چندمتری قلک قرار داده شدند و خوک می بایست آنها را به نزدیک قلک حمل کند تا غذا دریافت کند. نخست شرطی کردن حیوان آسان بود و به نظر می رسید که خوک ها مشتاق انجام آن بودند. اما با گذشت زمان، عملکرد حیوان ها کاهش یافت و در سر راه مرتبا سکه ها را به زمین می انداختند، سعی می کردند آنها را در زمین چال کنند، باز آنها را بر می داشتند، رهایشان می کردند، چالشان می کردند، به هوا پرتابشان می کردند و کارهای دیگری از این قبیل انجام می دادند. برلاندها ابتدا فکر می کردند که این رفتارها ناشی از کمبود سائق است و لذا برنامه محرومیت از غذا را شدت بخشیدند. اما تنها نتیجه این کار افزایش بد رفتاری حیوان ها بود. به نظر می رسید که رفتار غریزی وابسته به خوردن حیوان از رفتاری که آموخته بود نیرومندتر است.

برلاندها(۱۹۶۱) اینگونه نتیجه گیری کردند: «واضح به نظر می رسد که این حیوانات در دام رفتارهای غریزی نیرومندی گرفتار شده اند و ما به طور آشکار شاهد برتری این گونه الگوهای رفتاری بر رفتارهای شرطی شده هستیم». برلاندها جانشین شدن تدریجی الگوهای رفتاری ارثی به جای رفتار آموخته شده را دام غریزی[۳۹] نامیده و آن را به شرح زیر توضیح داده اند:

«چنین به نظر می رسد که اصل کلی این است که هر زمان یک حیوان دارای رفتارهای غریزی نیرومند در زمینه پاسخ شرطی است، پس از انجام رفتار برای مدتی، جاندار به دام رفتار غریزی می افتد و این سبب کاهش رفتار شرطی می شود، ولو اینکه به قیمت تاخیر یا حذف تقویت تمام شود. به طور خیلی دقیق تر و ساده تر، می توان گفت که رفتار یادگرفته شده به دام رفتار غریزی می افتد».

برلاندها فکر می کنند که کارشان سه فرض رفتارگرایان را مورد سوال قرار می دهد: ۱) حیوان به صورت لوح سفید وارد موقیت یادگیری می شود، ۲) تفاوت های میان انواع مختلف جانداران بی اهمیت اند، ۳) هر پاسخی را می توان به هر محرکی شرطی کرد.

برلاندها چنین نتیجه گیری می کنند: «پس از ۱۴ سال شرطی کردن و مشاهده مداوم هزاران حیوان، نتیجه گیری ناخواسته ما این است که رفتار هیچ حیوانی را نمی توان به خوبی درک، پیش بینی و کنترل کرد، مگر اینکه از الگوهای رفتار غریزی، تاریخ تکامل و موقعیت بوم شناختی آنها اطلاعات کافی داشته باشیم».

پدیده دیگری که به نظر می رسد اهمیت  رفتار غریزی را در یک موقعیت یادگیری نشان می دهد خود شکل دهی[۴۰] است. در خود شکل دهی به نظر می رسد که حیوان خودش رفتارش را شکل می دهد. یکی از راه های توجیه پدیده خود شکل دهی، شبیه دانستن آن با رفتار خرافی است. گفته می شود ممکن است کبوتر درست پیش از دریافت غذا به دکمه نوک می زده است و بنابراین نوک زدن به دکمه به همان صورت که رفتار خرافی حفظ می شود آموخته شده باشد. یکی از مشکلات این تبیین تیم است که تقریبا همه کبوتران در چنین شرایطی به دکمه نوک می زنند. این گونه به نظر می رسد که اگر توجیه رفتار خرافی درست باشد، بعضی از کبوتران می باید به دکمه نوک بزنند و بعضی دیگر به دور خود بچرخند، بعضی به قسمت های دیگر جعبه آزمایش نوک بزنند و الی آخر.

تبیین دیگری از پدیده خودشکل دهی بر اصول شرطی شدن کلاسیک مبتنی است. طبق این تبیین، دکمه روشن به سبب مجاورت با غذا که یک تقویت کننده نخستین است به صورت تقویت کننده ثانوی در می آید. تحت شرایط مورد بحث، این تبیین منطقی به نظر می رسد اما اشکالش این است که تبیین نمی کند چرا کبوتر باید به دکمه نوک بزند.

آزمایشی که به وسیله ویلیامز و ویلیامز (۱۹۶۹) انجام شد، تبیین های خودشکل دهی مبتنی بر پدیده خرافی یا شرطی شدن کلاسیک را بیشتر مورد سوال قرار می دهد. ویلیامز و ویلیامز در آزمایش خود موقعیت را چنان ترتیب دادند که نوک زدن به دکمه روشن مانعع از آمدن غذا می شود. به کبوتران هر ۱۵ ثانیه یک بار غذا داده می شد، مگر اینکه به دکمه روشن نوک بزند که در این صورت در آن کوشش به کبوتر غذا داده نمی شد. بر خلاف تبیین های گذشته، کبوترها به نوک زدن ادامه دادند و برخی از آنها آنقدر زیاد این کار را انجام دادند که عملا تمام تقویت را حذف کردند.

مطالعه انجام شده توسط جنکینز و مور(۱۹۷۳) موقعیت را بازهم پیچیده تر کرده است. در مطالعه آنان معلوم شد که اگر غذا به عنوان تقویت کننده به کار رود، کبوتران با حالت غذا خوردن به دکمه پاسخ می دهند و اگر آب به عنوان تقویت کننده به کار رود با حالت آب نوشیدن به آن پاسخ می دهند. به سخن دیگر، وقتی که غذا به عنوان تقویت کننده به کار می رود، کبوتران چنان پاسخ می دهند که گویی می خواهند دکمه را بخورند و وقتی که آب به عنوان تقویت کننده به کار می رود، به نظر می رسد که دارند دکمه را می نوشند.

اگر تبیین های دیگر را نپذیریم، باید پدیده خودشکل دهی را یک الگوی رفتار غریزی تلقی کنیم. از آنجا که نوک زدن به دکمه در آزمایش های خودشکل دهی معمولا چیزی است که آزمایشگر در جستجوی آن است، به آن بدرفتاری گفته نمی شود، بر خلاف آنچه در مورد پاره ای از پاسخ های غریزی در کار برلاندها صادق است.

اگر تبیین غریزی خودشکل دهی را بپذیریم، الزاما باید نتیجه گرفت که اصلا هیچ نوع یادگیری اتفاق نمی افتد بلکه صرفا حساسیت حیوان در موقعیت بالا می رود و پاسخ های ذاتی را که در آن موقعیت پاسخ های مقتضی است به آشکارترین محرک ها در محیطش می دهد. این موضع فکری در مورد پذیرش روبرت بولس[۴۱] است.

ما بار دیگر با مشاجره تجربه گرایی-فطرت گرایی تاریخی مواجه ایم، یعنی اینکه آیا رفتار آموختنی است یا ارثی؟ به نظر می رسد پدیده دام غریزی گویای این است که دست کم برای بعضی انواع، رفتار ابتدا تنها تا اندازه ای از مبنای ارثی اش تغییر می کند و بعد تمایلات غریزی غلبه می کنند و به صورت تعیین کننده های بسیار نیرومند رفتار در می آیند. در مورد انسان چطور؟ آیا ما در درون خود بقایایی از گذشته تکامل خویش داریم که گاه به گاه در دام آن می افتیم؟

  • وقایع درونی: افکار، احساسات و سایق ها

افکار

اسکینر هرگز وجود دنیای درونی را انکار نکرد. تفکر صرفا شکل ضعیف تر و پنهانی تری از رفتار است. برای مثال ممکن است بی صدا با خودمان صحبت کنیم یا ممکن است در سکوت، به حرکت های خود در بازی شطرنج فکر کنیم. اما این وقایع خاص، جایی در روانشناسی علمی ندارند، مگر اینکه راه هایی را برای عمومی ساختن و اندازه گیری آنها بیابیم. اسکینر به ویژه مخالف این گرایش بود که افکار را علت رفتار بدانیم، ما به فروشگاه می رویم و کبوتر به صفحه نوک می زند، فقط به این دلیل که این اعمال قبلا تقویت هایی را به همراه داشته است.

احساسات

ما همانطور که دارای افکار هستیم، هیجاناتی هم داریم. احساسات همانند افکار، نمی توانند علت رفتار باشند. ما اگر به سینما می رویم، تنها به این دلیل است که این رفتار در گذشته تقویت شده است. بسیاری از هیجان ها محصول پیامدهای تقویتی گوناگون هستند. برای مثال اطمینان[۴۲] محصول تقویت مثبت مکرر است. در بعضی از برنامه های نسبی ثابت و فاصله ای ثابت، شروع کار بعد از دریافت یگ پاداش برایمان مشکل است زیرا می دانیم که تا مدتی، پاداشی در کار نخواهد بود. اگر یک دختر بچه، مصرانه با حالتی پرخاشگرانه رفتار می کند، اهمیت دارد تا به پیامدهای این رفتار آگاهی پیدا کنیم. آیا این اعمال موجب جلب توجه یا به دست آوردن اسباب بازی های کودکان دیگر شده است؟

سائق ها

امتناع اسکینر از در نظر گرفتن علل رفتار در درون موجود زنده، چندین مشکل را به دنبال داشت. او در این زمینه بویژه با مفهوم سائق به مشکل برخورد. به نظر می رسد سائق هایی مانند گرسنگی و تشنگی، اشاره به حالت درونی ای دارند که رفتار را بر می انگیزند. مفهوم سائق، هنوز مانند خاری در چشم پیروان اسکینر باقی مانده است و آنها سعی می کنند راهی بیابند تا تقویت را بدون رجوع به این مفهوم توضیح دهند.

  • رفتار ویژه گونه (خاص گونه)

اسکینر معتقد بود ما برای بررسی علل رفتار، نیازی به نگاه کردن به درون موجود زنده نداریم، زیرا رفتار به وسیله محیط بیرونی کنترل می شود. اغلب پیروان اسکینر، با رفتار ویژه گونه به عنوان مکان نگاری یک پاسخ برخورد می کنند. یعنی آزمایشگر، از رفتاری که یک گونه می تواند انجام دهد (برای مثال رفتار کلامی در انسان) شرحی ترسیم می کند. مکان نگاری، فقط جنبه توصیفی دارد و بخش مهم تجزیه و تحلیل، یعنی روشی را که تقویت، رفتارها را شکل می دهد و حفظ می کند، شامل نمی شود. اسکینر معتقد بود رفتار ویژه گونه نیز محصول پیامدهای محیطی است. دلیل آنکه این گونه رفتارها در طول دوره های تکامل به وجود می آیند بخشی از خزانه رفتاری آن گونه خاص، می شوند. محیط ها به طور انتخابی، نه تنها در دوران زندگی یک حیوان، بلکه در تکامل گذشته آن گونه، تمامی رفتارها را تقویت می کنند.

  • اسکینر و آموزش و پرورش

به باور اسکینر، اگر سه شرط زیر برآورده شوند، یادگیری به بهترین وجه رخ می دهد: ۱) اطلاعاتی که قرار است آموخته شوند در گام های کوچک ارائه گردند، ۲) به یادگیرندگان از چگونگی عملکردشان بازخورد فوری داده شود، یعنی پس از یک تجربه یادگیری به آنها نشان داده شود که اطلاعات را به درستی یاد گرفته اند یا نه، و ۳) یادگیرندگان با سرعت متناسب با توانایی خودشان پیش بروند.

اسکینر دریافت که این اصول در کلاس های درس به کار نمی روند. برای اسکینر انگیزش تنها از این لحاظ اهمیت دارد که تعیین می کند چه چیزی برای دانش آموزان تقویت کننده است. تقویت کننده های ثانوی نیز بسیار مهم اند زیرا معمولا از اینها در کلاس درس استفاده می شود. مثال هایی برای تقویت کننده ثانوی شامل ستایش کلامی، بیانات چهره ای مثبت، ستاره های طلایی، احساس موفقیت، نمرات و یافتن امکان انجام فعالیت دلخواه از سوی دانش آموز می باشد.

اسکینر بر استفاده از تقویت کننده های بیرونی در آموزش و پرورش نیز تاکید داشت. به گونه ای که رفتاری که مهم تشخیص داده شده است تشویق گردد. همچنان معلمان پیرو اسکینر آموزش خود را با برنامه تقویتی پیوسته یا ۱۰۰ درصد تقویت شروع می کنند و بعدا به برنامه تقویت ناپیوسته تغییر می دهند. به سخن دیگر، در مراحل اولیه آموزش، هر زمان که یک پاسخ درست داده می شود تقویت می گردد، اما در مراحل بعد به طور گاه به گاهی تقویت می شود تا اینکه پاسخ نسبت به خاموشی مقاوم شود.

رفتارگرایان از روش سخنرانی جانبداری نمی کنند زیرا در این روش آموزشی معلوم نمی شود که چه وقت یادگیری صورت می پذیرد تا بلافاصله یادگیرنده را تقویت کنند. معلمان پیرو اسکینر شاگردان خود را تنبیه نمی کنند. در عوض آنها رفتار مطلوب را تقویت می کنند و رفتار نامطلوب را نادیده می گیرند. طبق نظر اسکینری ها، مشکلات رفتاری در آموزشگاه از طرح ریزی های ضعیف آموزشی مانند بی توجهی به اختلافات فردی، تقویت نکردن رفتار مناسب، آموزش مطالب پیچیده، تنبیه، قوانین و مقررات خشک یا تقاضای نامعقول از شاگردان مثل بی سر و صدا یا بی حرکت ماندن ناشی می شود.

  • میراث اسکینر

متداول ترین روش تدریس معلمان سخنرانی است. اسکینر برای سخنرانی یک روش جایگزین به نام آموزش برنامه ای[۴۳] پیشنهاد کرده است و وسیله ای که برای ارائه مواد برنامه ای ابداع شده است ماشین آموزشی[۴۴] نام دارد. برای ماشین آموزشی امتیازهای زیادی را می توان برشمرد:

  • یک تبادل دائمی بین برنامه آموزشی ارائه شده به وسیله ماشین و دانش آموز وجود دارد. بر خلاف معلمانی که سخنرانی می کنند، کتاب های درسی معمولی و وسایل سمعی و بصری معمولی معمولی، ماشین دانش آموزان را به فعالیت دائم وا می دارد و دانش آموزان تمام مدت هشیار و مشغول هستند.
  • مانند یک معلم خصوصی خوب، ماشین آموزشی تا اطمینان حاصل نکند که دانش آموز مطلبی را کاملا فهمیده است به او اجازه جلو رفتن نمی دهد و این کار را قاب به قاب یا گام به گام انجام می دهد. از سوی دیگر، سخنرانی، کتاب درسی و معادل های مکانیکی آنها بدون اینکه مطمئن شوند دانش آموز مطلبی را فهمیده است جلو می روند و به راحتی او را جا می گذارند.
  • مانند یک معلم خصوصی خوب، ماشین تنها آن مقدار مطلب را ارائه می دهد که دانش آموز برای یادگیری آن آماده است. از او می خواهد تا تنها آن مقدار از موضوع را که در آن لحظه امکان یادگیری اش را دارد دریافت کند.
  • مانند یک معلم خصوصی ماهر، ماشین به دانش آموز کمک می کند تا جواب درست بدهد. این کار را از راه ساختار مرتب شده برنامه و تا حدی با فنون اشاره کردن، پیشنهاد دادن و موارد دیگری که از تحلیل رفتار کلامی استخراج شده اند انجام می دهد.
  • ماشین مانند یک معلم خصوصی دانش آموز را برای هر پاسخ درستش از راه بازخورد فوری تقویت می کند و این تقویت را نه تنها برای شکل دادن رفتارش به موثرترین وجه، بلکه به منظور حفظ نیرومندی رفتار دانش آموز به حالتی که مردم عادی آن را حفظ علاقه دانش آموز می نامند انجام می دهد.

رویکرد اسکینر به یادگیری برنامه ای، برنامه خطی[۴۵] نامیده شده و شامل ویژگی های زیر است:

  • گام های کوچک

یادگیرندگان در هر مرحله با مقدار اندکی از اطلاعات مواجه می شوند و به طور مرتب از یک قاب یا یک ماده اطلاعاتی به قاب دیگر پیش می روند. منظور از برنامه خطی همین است.

  • پاسخدهی آشکار

از آنجا پاسخ دهی آشکار[۴۶] ضرورت دارد که بتوان پاسخ های درست یادگیرندگان را تقویت کرد و پاسخ های نادرست شان را اصلاح نمود.

  • بازخورد فوری

بلافاصله پس از پاسخ دهی به یادگیرندگان گفته می شود که پاسخشان درست بوده است یا نه، این بازخورد فوری[۴۷] برای پاسخ های درست نقش تقویت را ایفا می کند و برای پاسخ های غلط نقش اصلاحی را ایفا می کند.

  • سرعت شخصی

منظور از سرعت شخصی[۴۸] این است که یادگیرندگان در طول برنامه با سرعت متناسب با توانایی خود جلو می روند.

نوع دیگری از برنامه آموزشی برنامه شاخه ای[۴۹] نام دارد. این برنامه به یادگیرندگان امکان می دهد تا بسته به عملکرد اولیه آنها، به شاخه های مختلف موضوع های یادگیری بروند. پس از آنکه مقداری اطلاع در اختیار یادگیرنده قرار داده شد، به او یک سوال چند گزینه ای داده می شود. اگر سوال را درست جواب داد، برنامه شاخه ای او را به اطلاعات بیشتری راهنمایی می کند و اگر جواب غلط بود به قسمت هایی برای مطالعه بیشتر در مورد آن مطلب راهنمایی خواهد شد.

نظام های آموزش فردی

آنچه نظام آموزش فردی[۵۰] (PSI) نان دارد در اصل نقشه کلر خوانده می شود چون به وسیله کلر ابداع شده است. مانند یادگیری برنامه ای، روش PSI نیز یک آموزش فردی است و شامل بازخورد سریع و فراوان عملکرد یادگیرنده است. ارائه دروس با نظام آموزش فردی معمولا شامل چهار مرحله است که در زیر خلاصه آنها را می آوریم:

  • مطالبی را که قرار است در درس بگنجانید تعیین کنید.
  • مطالب را به بخش های مستقل تقسیم کنید.
  • روش های ارزشیابی میزان یادگیری دانش آموزان را در هر بخش آماده کنید.
  • به دانش آموزان فرصت دهید تا با سرعت دلخواه خود بخش های مختلف را یاد بگیرند.

در این روش معلمان از دانش آموزان می خواهند تا پیش از رفتن به یک قسمت تازه، تمام مطالب قسمت قبلی را به خوبی یادبگیرند. همچنین معلم از دانش آموزان می خواهد تا به یک معیار حداقل مثلا یادگیری ۹۰ درصد مطالب درس برسند تا بتوانند در درس نمره قبولی بگیرند. اگر دانش آموز بیمار است، ناراحتی هیجانی دارد یا کارهای دیگری به سرش ریخته است یا به هر دلیلی آماده گرفتن آزمون درس نیست، می تواند امتحان را تا فرصت مناسب به تاخیر اندازد. در این روش دانش آموزان و دانشجویان در محدوده زمانی نیمسال تحصیلی آزادند تا طبق زمان بندی متناسب با شرایط خودشان مطالب درسی را بیاموزند و به هیچ وجه ناچار به رعایت زمان بندی معلم نیستند.

آموزش بر اساس کامپیوتر

وقتی که از کامپیوتر برای ارائه مواد برنامه ای یا آموزشی استفاده می شود به آن آموزش بر اساس کامپیوتر[۵۱] (CBI) گفته می شود. یادگیرنده می تواند با لمس کردن یک دکمه کمک دریافت کند و بلافاصله بازخورد دریافت نماید. اصول یادگیری برنامه ای اسکینر و نظام آموزش فردی کلر در آموزش بر اساس کامپیوتر نیز موجودند. کامپیوتر نه تنها در ضمن فرایند یادگیری بازخورد فوری فراهم می آورد، بلکه بازخورد فوری از نتایج یادگیری برای یادگیرنده و معلم نیز تدارک می بیند.

نوع برنامه آموزشی مربوط به CBI وجود دارد که کلاس درس مجازی نامیده می شود و بعضی وقت ها به آن آموزش متصل (آموزش بر خط[۵۲]) نیز می گویند. در این رویکرد آموزش از راه دور و از طریق چت امکان پذیر می باشد.

  • ارزش یابی از نظریه اسکینر

خدمت ها

برنامه پژوهشی طولانی و ثمر بخش اسکینر هم بر روان شناسی خالص علمی و هم بر روان شناسی کاربردی تاثیر فراوانی به جای گذاشته است. نظام اسکینر کاملا روشن است و قابلیت کاربست در مسائل فراوان از تربیت حیوانات تا درمان مبتنی بر تغییر رفتار را شامل می شود. کارهای او به قانون جور کردن انجامید و تاثیر غیر مستقیمی بر پژوهش های جاری در حوزه تصمیم گیری رفتاری داشت.

اسکینر از روش پژوهش تک آزمودنی استفاده می کرد. این رویکرد همراه با استفاده انحصاری از پاسخدهی مبتنی بر روش ثبت تراکمی در قیاس با روش های متداول پژوهش در حوزه روان شناسی روشی بی همتاست و نتایج این گونه پژوهش ها به ایجاد مجله تخصصی تحلیل آزمایش رفتار انجامید. روش اسکینر مطالعه مفصل تحلیلی برنامه های تقویت را امکان پذیر کرد و به تعدادی قانون جدید رفتاری انجامید.

انتقادها

بعضی از انتقادهایی که از نظریه اسکینر به عمل آمده بخاطر این باور اسکینر است که تنبیه اثری ندارد و چون که انسان ها اراده آزاد ندارند پس آنان را نمی توان مسئول رفتارشان دانست. استادون معتقد است این باور اسکینری به اعمال قانونی معیوب انجامید و نتیجه آن افزایش میزان جرائم، فقر و بی سوادی بود.

اگر چه روش فردنگر مورد استفاده اسکینر موجب مطالعه رفتار کنشگر فرد به طور کامل می شود، اما مقایسه نتایج حاصل از این نوع پژوهش با نتایج حاصل از پژوهش های گروهی مورد استفاده در آزمایشگاه بسیار دشوار است. انتقاد دیگر به خودداری اسکینر از نظریه پردازی مربوط می شود. بنا به موضع اسکینر، بین توصیف یک پدیده و کوشش برای تبیین آن تفاوت زیادی وجود دارد. در مورد نخست، توصیف دقیق معمولا درست و مورد پذیرش عموم است و روشن می سازد که چگونه و چه وقت رفتار رخ می دهد. از سوی دیگر نظریه معمولا می کوشد تا هم تبیین کند چرا یک رفتار رخ می دهد و هم چگونه و چه وقت رخ می دهد.

نظام اسکینر قطعا به پیشرفت علمی منجر شد اما این پیشرفت از طریق تجمع پدیده های رفتار به جای درک عمیق تر از یادگیری و انگیزش میسر شده است.

منبع: خلاصه ای از نظریه های یادگیری السون و هرگنهان ترجمه علی اکبر سیف

پیمان دوستی

۵ اردیبهشت ۹۴

[۱]. Radical behaviorism

[۲]. Mental events

[۳]. نمود روان شناختی نیاز جسمی را سائق می گویند.

[۴]. Autoshaping

[۵] . Operant level

[۶]. Functional Autonomy

[۷]. Chaining

[۸]. Primary positive reinforce

[۹]. Primary negative reinforce

[۱۰]. Punishment

[۱۱]. Positive punishment

[۱۲]. Negative punishment

[۱۳]. Partial reinforcement effect

[۱۴]. Continuous reinforcement schedule

[۱۵]. Fixed interval schedule

[۱۶]. Fixed ratio schedule

[۱۷]. Variable interval schedule

[۱۸]. Variable Ratio schedule

[۱۹]. Concurrent reinforcement schedule

[۲۰]. Matching law

[۲۱]. Concurrent chain reinforcement schedule

[۲۲]. Rachlin and Green

[۲۳]. Progressive ratio schedule

[۲۴]. Verbal behavior

[۲۵]. Mand

[۲۶]. Demand

[۲۷]. Tact

[۲۸]. Echoic behavior

[۲۹]. Autoclitic behavior

[۳۰]. Noam Chomsky

[۳۱]. Nature-Nurture

[۳۲]. Contingency contracting

[۳۳]. Functional analysis

[۳۴]. David Premack

[۳۵]. Premack principle

[۳۶]. Probability-differential

[۳۷]. Disequilibrium hypothesis

[۳۸]. Instincts

[۳۹]. Instinctual drift

[۴۰]. Autoshaping

[۴۱]. Robert Bolles

[۴۲]. Confidence

[۴۳]. Programmed learning

[۴۴]. Teaching machine

[۴۵]. Liner program

[۴۶]. Overt responding

[۴۷]. Immediate feedback

[۴۸]. Self-pacing

[۴۹]. Branching program

[۵۰]. Personalized system of instruction

[۵۱]. Computer-Based instruction

[۵۲]. Online education

اختلال های اضطرابی

ترس به پاسخ هشدار فطری و تقریبا زیستی به موقعیت خطرناک یا مهلک اشاره دارد. افراد مبتلا به اختلالهای اضطرابی(anxiety disorders)، هشدارهای کاذب احساس می کنند که در آنها، محرکها یا موقعیتهای بی ضرر، خطرناک پنداشته می شوند. اضطراب، در مقابل، بیشتر آینده گرا و کلی است و به حالتی اشاره دارد که به موجب آن، فرد بیش از اندازه درباره اتفاق افتادن چیز وحشتناکی در آینده نگران، تنیده و ناراحت است. اضطراب هم عنصر شناختی و هم عاطفی دارد. وقتی مضطرب هستید، احساس می کنید اتفاق وحشتناکی روی خواهد داد که قدرت تغییر دادن آن را ندارید. بعد روی نگرانیهای درونی خود تمرکز می کنید، و درباره احتمال خطر یا تهدید، گوش به زنگ یا بیش از حد مراقب می شوید. اضطراب زمانی مایه نگرانی بالینی می شود که توانایی عمل کردن در زندگی روزمره را مختل کند، به طوری که فرد دچار حالت نا سازگارانه ای شده باشد که مشخصه آن واکنش های جسمانی و روانی شدید است.

ماهیت اختلالهای اضطرابی

افراد مبتلا به اختلالهای اضطرابی در اثر احساسهای مزمن و شدید اضطراب، درمانده می شوند. افراد مبتلا قادر نیستند فعالیتهای روزمره خود را انجام دهند. اضطراب آنها ناخوشایند است و باعث می شود نتوانند از موقعیت های عادی لذت ببرند، اما علاوه بر آن، آنها می کوشند از موقعیتهایی که باعث می شوند احساس اضطراب کنند، اجتناب ورزند. آنها فرصتهایی را برای خوش گذرانی یا عمل کردن طبق تمایلاتشان از دست می دهند. برای مثال افرادی که می ترسند با هواپیما مسافرت روند.

اختلال وحشتزدگی

افراد مبتلا به اختلال وحشتزدگی (panic disorder)، دچار حملات وحشتزدگی می شوند. این حملات، دوره های ترس شدید و ناراحتی جسمانی هستند، به طوری که افراد مبتلا احساس می کنند از پای درآمده اند و نمی توانند خود را کنترل کنند. شروع این حملات ناگهانی است و معمولا ظرف مدت ده دقیقه به اوج می رسند. نفس تنگی، تنفس سریع، سرگیجه یا احساس عدم تعادل، احساس خفگی، تپش قلب، لرزش، عرق کردن، ناراحتی معده، احساس واقعی نبودن، احساس کرختی یا مورمور شدن، احساس گر گرفتگی یا سرما، ناراحتی در قفسه سینه، ترس از مردن، یا از دست دادن کنترل از جمله احساس هایی هستند که فرد هنگام حمله وحشت زدگی تجربه می کند. فرد احساس نابودی قریب الوقوع و میل شدید به گریختن دارد. برای تشخیص فرد باید حداقل دچار چهار نشانه از علائم فوق باشد و حداقل تعدادی از حملات وی باید ناگهانی باشند بدین معنی که نشانه موقعیتی ا آغازگری وجود نداشته باشد. در این صورت به آن حمله وحشتزدگی غیر منتظره بدون محرک می گویند. امکان دارد کسی هنگام تصور کردن موقعیتی خاص یا بلافاصله بعد از روبرو شدن با محرک یا نشانه ای خاص در محیط نیز به این حمله دچار شود که حمله وحشت زدگی وابسته به موقعیت یا محرک دارد نام دارد. در مواردی که فرد در یک موقعیت گرایش به حمله وحشتزدگی دارد، ولی هربار دچار آن نمی شود، به این رویداد حمله وحشتزدگی با زمینه موقعیتی گفته می شود.

ویژگیهای اختلال وحشتزدگی

تشخیص زمانی صورت می گیرد که حملات تکرار شوند یا زمانی که یک ماه از اولین حمله سپری شده باشد، ولی فرد همچنان در مورد برگشت حملات نگران است. شیوع آن در طول زندگی از ۱٫۴ تا ۲٫۹ درصد برآورد شده است. اغلب موارد این اختلال در افراد تقریبا ۲۰ ساله است و در مقام دوم افراد ۳۰ تا ۴۰ ساله قرار دارند. احتمال اینکه زنان مبتلا به این اختلال تشخیص داده شوند تقریبا دو برابر است.

ممکن است این حملات در برخی افراد فقط گاهی مثلا با چند ماه یا چند سال فاصله بین دوره ها روی دهد. معمولا این اختلال مشکلات مداومی را به مدت چند سال، مخصوصا در زنان ایجاد می کند. پیش بینی ناپذیر بودن نشانه هاست که این افراد را خیلی آزار می دهد. افراد مبتلا با گذشت زمان یاد می گیرند از مکان هایی که می ترسند در آنها گیر بیوفتند، مانند آسانسور، فروشگاه های شلوغ، و سینما اجتناب کنند. این نوع اجتناب می تواند به ایجاد اختلال مربوطی به نام آگورا فوبی (Agorphobia)، منجر شود که عبارت است از اضطراب شدید در مورد گیر افتادن، درمانده شدن، یا شرمنده شدن در یک موقعیت بدون کمک در صورت وقوع حمله وحشتزدگی. این احتمال وجود دارد که افراد بدون اختلال وحشتزدگی دچار آگورافوبی شوند یا بدون آگورافوبی اختلال وحشتزدگی را تجربه کنند. افرادی که تشخیصشان اختلال وحشتزدگی بدون آگورافوبی بوده است، می توانند در زندگی روزمره شان به نحو شایسته ای عمل کنند. برآورد می شود ۵ درصد جمعیت بزرگسالان و زنان دو برابر مردان، در مقطعی از زندگی خود به آگورافوبی دچار می شوند. افراد مبتلا به آگورا فوبی از موقعیتهایی نظیر تنها بودن در خانه یا بیرون از خانه، بودن در جمعیت، روی پل، یا در اتوموبیل متحرک می ترسند. افراد مبتلا به آگورافوبی حتی زمانی که احساس خطر فوری نمی کنند، همواره نگران هستند به طور غیر منتظره در موقعیتهایی که مخاطره آمیز می پندارند، قرار بگیرند. این افراد معمولا به دنبال نشانه های امن مانند فردی امن هستند که به اعتقاد آنها می تواند در صورت حمله وحشتزدگی یاری رسان باشد. نشانه های امن دیگر می تواند دارو، حیوان دست آموز یا خود خانه باشد.

ویژگی های تشخیص آگورافوبی

  • از بودن در مکانها یا موقعیتهایی که گریختن از آنها دشوار یا شرم آور است، یا ممکن است نتواند کمک دریافت کنند، دچار نشانه های وحشتزدگی یا حمله وحشتزدگی می شوند. این افراد از تنها بودن در خانه یا بیرون از خانه، بودن در جمعیت یا ایستادن در صف، بودن روی پل و سفر کردن با اتوبوس، قطار یا اتوموبیل می ترسند.
  • از موقعیتهایی که می ترسند، اجتناب می کنند، یا با ناراحتی و اضطراب محسوس از اینکه دچار حمله وحشتزدگی یا نشانه های وحشتزدگی شوند، این موقعیتها را تحمل می کنند، یا اصرار دارند موقعی که وحشتزده می شوند یک نفر همراه آنها باشد.

ویژگی های تشخیص اختلال وحشتزدگی همراه با آگورافوبی

  • به علت تاثیرات فیزیولوژیکی مواد یا بیماری جسمانی دچار حملات وحشتزدگی نشده اند و نشانه های آگورافوبی دارند.
  • حملات وحشتزدگی مکرر و غیر منتظره
  • حداقل یکی از حملات دست کم بعد از یک ماه روی داده است که طی آن یکی از موارد زیر را تجربه کرده اند : الف) نگرانی مداوم در مورد ابتلا به حملات بیشتر ب) نگرانی از پیامدهای این حمله و تغییر قابل ملاحظه در رفتار مرتبط با این حملات.

نظریه ها و درمان اختلال وحشتزدگی و آگورافوبی

هر دو اختلال عناصر فیزیولوژیکی و روان شناختی دارند، اما معلوم نیست آیا عوامل روان شناختی موجب تغییرات فیزیولوژیکی می شوند یا بالعکس. یکی از اولیت نظریه هایی که به عوامل فیزیولوژیکی مربوط می شود روی نقش لاکتیت در حملات تاکید کرد. لاکتیت (lactate)، ماده ای شیمیایی در خوت است که به طور طبیعی مشکلات روانی تولید نمی کند؛ اختلال وحشتزدگی از افزایش لاکتیت در خون ناشی می شود. میزان نوراپی نفرین در مغز افراد مبتلا به اختلال وحشتزدگی بسیار بالاست. این انتقال دهنده عصبی زمانی فعالی میشود که فرد تحت استرس یا موقعیت خطرناک قرار گرفته باشد.

طبق نظریه حساسیت نسبت به اضطراب، افراد مبتلا، جلوه های شناختی و تنی استرس و اضطراب را به صورت فاجعه آمیز تعبیر می کنند. هنگامی که سطح دی اکسید کربن در خون آنها انباشته می شود، این مکانیزم هشدار کاذب فعال شده و باعث می شود فرد به نفس نفس بیفتند. اگر این افزایش در میزان نفس کشیدن نتواند سطح دی اکسید کربن خون را پایین بیاورد، فرد به حالت وحشتزدگی می افتد. پیش بینی ناپذیری رویداد آزارنده برای راه اندازی حمله وحشتزدگی در افراد بسیار مضطرب، خیلی مهم است.

واکنش های ترس شرطی، بدان معناست که فرد احساسهای بدنی خاصی را با خاطرات حملات وحشتزدگی قبلی تداعی می کند که باعث می شود حتی قبل از وقوع تغییرات زیستی قابل توجه، حمله وحشتزدگی تمام عیاری ایجاد شود. با گذشت زمان فرد قبل از وقوع حمله وحشتزدگی آن را پیش بینی می کند که این به رفتار اجتنابی منجر می شود که در آگورافوبی شایع است. مدل شناختی رفتاری اعلام می کند، اضطراب از طریق ایجاد دور معیوب، مشکل غیر قابل کنترلی برای فرد می شود. این دور معیوب زمانی آغاز می شود که فرد احساسهای بسیار منفی را تجربه می کند و این به نوبه خود باعث می شود فرد احساس کند آنچه در حال وقوع است، غیر قابل پیش بینی و کنترل ناپذیر است. شناخت های معیوب و برداشت غلط از علایم هم در داخل بدن و هم در محیط، به احساس اضطراب کمک بیشتری می کنند.  موثر ترین داروهای ضد اضطراب بنزودیازپین ها هستند.

آموزش آرمیدگی، یکی از فنون رفتاری است که در درمان اختلال وحشتزدگی و آگورافوبی مورد استفاده قرار می گیرد. درمانجو یاد می گیرد عضلات سرتاسر بدنش را به تناوب سفت و شل کند. بعد از این آموزش، درمانجو می تواند با اولین نشانه های تنفس سریع، تنفس آهسته را شروع کند. درمانجو یاد می گیرد امکان کنترل کردن ارادی تنفس سریع وجود دارد. مداخله های جامعتری که فنون شناختی را در بر می گیرند، ضروری هستند. برای آنهایی که به آگورافوبی مبتلا هستند، عموما مواجهه واقعی (in vivo) را توصیه می کنند. درمان زمانی بیشترین تاثیر را دارد که درمانجویان بتوانند با موقعیتهایی که از آنها می ترسند، روبرو شوند. درمان کنترل وحشت زدگی PCT (panic control therapy) از بازسازی شناختی، آگاه شدن از علائم بدنی مرتبط با حملات وحشتزدگی، و باز آموزی تنفسی تشکیل می شود.

فوبی های خاص

همه از برخی اشیا، موقعیت ها یا جانوران می ترسند. این گونه پاسخ ها یا ناراحتی که بیزاری نامیده می شوند، شایع هستند، و چندان مایه نگرانی نیستند. فوبی خاص (specific phobia)، ترس غیر منطقی و کاهش ناپذیر از شی، فعالیت، یا موقعیت خاصی است که پاسخ اضطرابی فوبی ایجاد می کند، اختلال زیادی در عملکرد به وجود می آورد و به رفتار اجتنابی منجر می شود.

ویژگیهای فوبی های خاص

آنها از اینکه با موضوعی مواجه شوند که از آن وحشت دارند، در حالتی از اضطراب شدید به سر می برند و اغلب برای اجتناب از تماس با آن، از هیچ کوششی فروگذار نمی کنند. ترسهای غیر منطقی در کل جمعیت شایع هستند، اما فقط آن دسته از شرایطی که پریشانی زیادی ایجاد می کنند، ملاک های تشخیصی برای فوبی خاص را برآورده می سازند. برخی فوبی ها را می توان تا دوران کودکی ردیابی کرد. گاهی فوبی های خاص با اختلال روانی دیگری همراه اند. تقریبا دو سوم افراد مبتلا به اختلال وحشتزدگی همراه با آگورا فوبی، به فوبی خاصی، مانند فوبی موقعیتی، فوبی مربوط به دندان، فوبی تزریق خون – جراحت، فوبی محیط طبیعی، و فوبی مرتبط با مرگ نیز مبتلا هستند.

ویژگیهای تشخیص فوبی خاص

  • دچار ترس محسوس و مداوم می شوند که بیش از حد یا نا معقول است و وجود یا پیش بینی موضوع یا موقعیتی خاص آن را ایجاد می کند ( ارتفاع، حیوانات و …).
  • هنگامی که با محرک فوبیک روبرو می شوند، دچار اضطراب فوری، احتمالا به شکل حمله وحشتزدگی می شوند.
  • آنها تشخیص می دهند که این ترس بیش از حد یا نا معقول است.
  • آنها از موقعیت اجتناب نموده یا با اضطراب و پریشانی شدید آن را تحمل می کنند.
  • این اختلال فعالیت های روزمره، یا روابط را مختل می کند و موجب پریشانی می شود.

نظریه ها و درمان فوبی خاص

توجیهات اساسی فوبیهای خاص به دیدگاههای زیستی و روانی متکی هستند. دیدگاه زیستی، ما انسانها اصولا برای ترسیدن از موقعیتها یا محرکهای خاصی که می توانند بقایمان را تهدید کنند از پیش برنامه ریزی شده ایم. فروید معتقد بود فوبیها نشانه های روانی ای می باشند که از خود در برابر اضطراب دفاع می کنند. روان شناسان رفتارگرا نشان دادند که حیوانات و انسانها می توانند از طریق شرطی شدن، رفتار فوبیک را اکتساب کنند. نظریه پردازان شناختی رفتاری معتقدند که سبکهای شناختی درمانجو باعث ایجاد و نگهداری اختلالهای اضطرابی، مانند فوبی خاص می شوند. افراد فوبیک سیستم های هشدار بیش فعالی برای خطر دارند، و علت اینکه آنها چیزها را خطر ناک می پندارند این است که محرک ها را سو تعبیر می کنند. ادراکهای آنها بر پایه برداشتهای غلط و تعمیم های مفرط استوار است. درمان های رفتاری بسیار موثر است. حساسیت زدایی منظم، بر این فرض قرار دارد که فرد می تواند در حالی که آرمیده است، از طریق نزدیک شدن تدریجی به محرکهای ترسناک، بر اضطراب نا سازگارانه کاملا چیره شود. غرقه سازی (flooding) و غرقه سازی تجسمی (imaginal flooding)روش های دیگر درمانی هستند. مواجهه تدریجی (gradual exposure) نیز روش دیگری است که برای درمان فوبی های خاص استفاده می شود. در فن توقف فکر (thought stopping) فرد یاد می گیرد افکار اضطراب آور را متوقف کند. فرد هربار که فکر اضطراب آوری به ذهنش وارد شد فریادی مانند ((بس کن!)) را در ذهن خود بر زبان می آورد. ایمن سازی در برابر استرس (stress inoculation) روش شناختی رفتاری دیگری است. درمانجو فهرستی از اظهارات را برای استفاده کردن به هنگام روبرو شدن با موقعیت ترسناک آماده می کند که به او اطمینان می دهند می تواند به نحو شایسته ای آن موقعیت را کنترل کند. (( من می توانم با این مقابله کنم))، ((منطقی نیست اینقدر احساس وحشت کنم)).

فوبی اجتماعی

خیلی از آدمها قبل از سخنرانی برای یک گروه، ظاهر شدن برای اجرای موسیقی، یا شرکت کردن در مسابقه ورزشی یا بازی، عصبی می شوند یا می ترسند. اما افراد مبتلا به فوبی اجتماعی (social phobia)، نه تنها در این موقعیتها، بلکه تقریبا در تمام موقعیتهایی که دیگران آنها را مشاهده می کنند، دچار اضطراب زیادی می شوند.

ویژگیهای فوبی اجتماعی

ترس غیر منطقی و شدید از این است که رفتار فرد در موقعیت اجتماعی مورد تمسخر یا انتقاد دیگران قرار گیرد. افراد مبتلا به این اختلال می دانند که ترسشان غیر منطقی است، با این حال نمی توانند جلوی نگرانی خود را از اینکه دیگران مشغول بررسی دقیق آنها هستند، بگیرند. با اینکه افراد مبتلا به صورت افراطی از این گونه موقعیت های اجتماعی اجتناب می کنند، اما موقعیت هایی وجود دارند که در آنها چاره ای ندارند. وقتی این حالت روی می دهد، در اثر اضطراب فلج می شوند. آنها از موقعیتهایی چون سخنرانی در حضور دیگران، ترسهای متعددی دارند. آنها می ترسند کاری انجام دهند یا چیزی بگویند که شرمنده شوند، می ترسند ذهنشان تهی شود، نگرانند که نتوانند به سخنرانی ادامه دهند، مطلب بی معنی یا احمقانه ای بگویند، یا علائم اضطراب، مانند لرزیدن نشان دهند.

فوبی اجتماعی از یک نظر شبیه آگورافوبی است و آن این است که ترس از شرمندگی اجتماعی به فرد اجازه نمی دهد خانه را ترک کند. تفاوت آنها در این است که اضطرابی که فرد مبتلا به فوبی  اجتماعی تجربه می کند ویژه موقعیتهای خاصی است، در حالی که آگورافوبی فراگیر تر است. فوبی اجتماعی هم در کودکان و هم در بزرگسالان، یافت می شود. تفاوت هایی در تجربه این اختلال وجود دارد. اولا، کودکان لزوما نمی دانند که ترسشان غیر منطقی است. ثانیا، کودکان از آزادی بزرگسالان برای اجتناب کردن از موقعیتهای اضطراب آور، مانند اجبار در صحبت کردن علنی در مدرسه، برخوردار نیستند. آنها گریزی ندارند، شاید اضطراب خود را به صورت غیر مستقیم، مانند عملکرد تحصیلی ضعیف یا خودداری از تعامل کردن با سایر کودکان نشان دهند.  خیلی از کسانی که در کودکی و نوجوانی دچار فوبی اجتماعی بوده اند، نشانه های این اختلال را در بزرگسالی هم تجربه می کنند.

فوبی اجتماعی می تواند به صورت فراگیر یا خاص ظاهر شود، و این بستگی دارد به اینکه آیا فوبی در هر موقعیت اجتماعی روی می دهد یا اینکه با موقعیت خاصی ارتباط دارد. فوبی اجتماعی فراگیر نه تنها از موقعیت هایی که باید کاری انجام دهند یا مورد مشاهده قرار گیرند، بلکه از کلیه تعاملها با دیگران می ترسند. در هر دو شکل فوبی اجتماعی، عملکرد شغلی و اجتماعی فرد توسط این اختلال صدمه می بیند.

ویژگیهای تشخیص فوبی اجتماعی

  • از موقعیتهای اجتماعی یا عملکردی که در آنها با افراد نا آشنا یا بررسی دقیق دیگران مواجه می شوند، شدیدا می ترسند. آنها می ترسند که مضطرب به نظر رسند یا به صورت شرم آور یا تحقیر آمیز عمل کنند.
  • وقتی با موقعیتی که از آن میترسند، مواجه می شوند، دچار اضطراب، احتمالا به صورت حملات وحشتزدگی می شوند.
  • آنها می دانند که این ترس افراطی یا غیر منطقی است.
  • این اختلال فعالیت های روزمره یا روابط را مختل می کند که موجب پریشانی می شود.

نظریه ها و درمان فوبی اجتماعی

دیدگاه های روان شناختی، بر آگاهی از فرایندهای فکر مبتلا به این اختلال استوار هستند. افراد مبتلا به این اختلال درباره تواناییهای خود افکار ناسازگارانه ای دارند و این افکار می توانند باعث شوند که آنها از تکلیف در دست انجام، منحرف شوند.

افراد مبتلا قادر نیستند توجه خود را از انتقاد مورد انتظار دور کنند و آن را بر عملکردشان متمرکز کنند. فنون رفتاری و شناختی رفتاری، مانند آنهایی که برای افراد مبتلا به فوبی خاص به کار می روند، در رسیدن به این هدف خیلی مفید هستند. مواجهه واقعی می تواند نتایج عالی بدست آورد. رویکرد زیستی سنتی، تغییرات در سطوح انتقال دهنده عصبی، از جمله گذرگاههایی در مغز که gaba، سروتوئین، دوپامین و نوراپی نفرین را شامل می شوند، بررسی می کنند.

اختلال اضطراب فراگیر

اضطراب به شی، موقعیت، یا رویداد خاصی ربط ندارد، ولی به نظر می رسد که ویژگی دایمی وجود روزمره فرد است.

ویژگیهای اختلال اضطراب فراگیر

بیشتر اوغات با اضطراب غیر قابل کنترل دست به گریبان هستند. به سختی می توانند تمرکز کنند و حتی گاهی احساس می کنند ذهنشان تهی است. هنگام شب، به سختی می توانند به خواب روند یا خفته بمانند، در طول روز احساس می کنند خسته، تحریک پذیر، و نا آرام هستند. عوارض فیزیولوژیکی برخی مواد و عناصر روانی اختلال خلقی یا اختلال روان پریشی می توانند نشانه های مشابه با نشانه های اختلال اضطراب فراگیر ایجاد کنند.

واکنش های بدن، احساسات، و افکار مرتبط با اختلال اضطراب فراگیر می تواند سالها ادامه یابد. دو سوم افراد مبتلا را زنان تشکیل می دهند.

نظریه ها و درمان اختلال اضطراب فراگیر

دیدگاه زیستی اعلام می دارد که افراد مبتلا به این اختلال به نابهنجاری ای که در سایر اختلالهای اضطرابی وجود دارد و سیستم های Gaba، سروتوئین زا و نورآدرنالین زا را در بر می گیرند، دچار هستند. دیدگاه شناختی-رفتاری، اضطراب فراگیر را ناشی از تحریف های شناختی می داند. درباره پیامد اتفاقات روزمره بیش از حد نگران می شوند. توجه آنها از خود مشکل به نگرانیهای خودشان جابجا می شود. وقتی که اضطراب به هر دلیل آغاز می شود، از کنترل خارج شده و نگرانی روی نگرانی انباشته می شود.

بازدارنده های جذب مجدد سروتونین، از جمله پاکسیل و بازدارنده جذب مجدد ترکیبی به نام افکسور، موثر هستند. به جای دارو می توان از درمان شناختی – رفتاری استفاده کرد. درمانجویان یاد می گیرند افکار مضطرب را تشخیص دهند، گزینه های منطقی تری را به جای نگران شدن جستجو کنند، و برای امتحان کردن این گزینه ها، اقدام نمایند.

ویژگی های تشخیصی اختلال اضطراب فراگیر

  • بیشتر روزها به مدت حداقل ۶ ماه دچار اضطراب و نگرانی شدید می شوند که به رویدادها یا فعالیتهای متعددی چون کار یا مدرسه مربوط می شوند.
  • اضطراب، نگرانی، یا نشانهای جسمانی مربوط آنها ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه ای ایجاد می کنند.
  • آنها به سختی می توانند نگرانی شان را کنترل کنند.
  • اضطراب و نگرانی آنها با حداقل سه مورد زیر ارتباط دارد
    1. بی قراری
    2. به راحتی خسته شدن
    3. مشکل تمرکز
    4. تحریک پذیری
    5. تنش عضلانی
    6. خواب آشفته

اختلال وسواس فکری عملی

وسواس فکری (obsession)، عقیده، فکر، تکانه یا تصور سمج و مزاحم. افراد مبتلا به وسواس فکری می دانند که این شناختها در درون فرایندهای فکر آشفته خودشان ایجاد می شوند. آنها نا امیدانه سعی می کنند این افکار مزاحم را نادیده بگیرند. وسواس عملی (compulsion)، رفتار تکراری و ظاهرا هدفمند است که در پاسخ به تمایلات غیر قابل کنترل یا طبق یک رشته مقررات تشریفاتی یا قالبی انجام می شود.

برخلاف وسواسهای فکری که موجب اضطراب می شوند، وسواسهای عملی برای کاهش دادن اضطراب یا پریشانی انجام می گیرند. اختلال وسواس فکری عملی (OCD) هم عناصر وسواسهای فکری مکرر و هم وسواسهای عملی را در بر دارد که زندگی روزمره فرد را به طور قابل ملاحظه ای مختل می کند.

ویژگیهای اختلال وسواس فکری – عملی

نشانه های OCD وقت گیر، غیر منطقی و پریشان کننده هستند و فرد نو میدانه آرزوی متوقف کردن آنها را دارد. وسواس عملی اغلب با وسواس فکری مرتبط با آن همراه است. وسواسهای عملی می توانند شکل تشریفات ذهنی هم بگیرند.

نشانه های OCD، چهار بعد دارند : وسواسهای فکری مرتبط با وسواسهای عملی وارسی کردن، نیاز به داشتن تناسب و منظم چیدن چیزها، وسواسهای فکری درباره پاکیزگی مرتبط با وسواسهای عملی شستن، رفتارهای مرتبط با احتکار.

فرد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی، آدم نگران، خشک، و انعطاف ناپذیری است که به تفکر و رفتار کردن بسیار آشفته، از نوعی که مشخصه افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری – عملی است، نمی پردازد. برای مثال اگر کسی کتابش را در جای اشتباه بگذارد، بسیار ناراحت می شود. بین این دو اختلال رابطه ای وجود دارد، اما تفاوت های مهمی نیز وجود دارند. در حدود یک سوم افراد مبتلا به OCD به اختلال شخصیت وسواسی نیز مبتلا هستند.

مردان احتمالا بین ۶ تا ۱۵ سالگی و زنان بین ۲۰ تا ۲۹ سالگی به OCD مبتلا می شوند. معمولا OCD در کودکی پدیدار و در نوجوانی این تشریفات رها می شود.

نظریه ها و درمان اختلال وسواس فکری عملی

نابهنجاریهایی در عقده های پایه، نواحی زیر قشری مغز که در کنترل حرکات دخالت دارند، منعکس می کند. سیستمهایی که گلوتامیت، دوپامین، سروتونین، و استیل کولین را شامل می شوند، به طور خاص می توانند در گیر باشند و عملکرد قشر پیش پیشانی را تحت تاثیر قرار دهند. بین انواع خاصی از عفونت های جسمانی در افراد جوان و ایجاد یا تشدید نشانه های OCD رابطه چیشمگیری پیدا شده است.

نظریه پردازان رفتار گرا تاکید دارند نشانه های OCD از طریق فرایند شرطی سازی تثبیت می شوند، به طوری که رفتار این افراد با تسکین موقتی اضطراب تداعی می شود. دیدگاه شناختی رفتاری روی الگوهای تفکر ناسازگارانه تاکید می کند و اعلام می دارد که این الگوها در ایجاد و ادامه نشانه های OCD دخالت دارند. افراد مبتلا به OCD کاستیهای حافظه دارند که باعث می شود آنها در یادآوری رفتارها، نظیر خاموش کردن اجاق گاز یا قفل کردن در مشکل داشته باشند.

رویکردهای زیستی و روانی در درمان یکپارچه نگر ترکیب می شوند. داروی آنافرانیل وسواس فکری افراد افسرده را کاهش می دهد. درمان با پروزاک، یا سرترالین در درمان اختلال وسواس فکری – عملی موثر هستند. بسیاری از متخصصان بالینی مداخله های روانی را توصیه می کنند. مواجهه به کاهش اضطراب وسواسی کمک می کند در حالی که جلوگیری از پاسخها، تشریفات فرد را کنترل می کند. در موارد حاد، از مداخله رادیکال جراحی روانی می توان استفاده کرد.

ویژگیهای تشخیصی اختلال وسواس فکری عملی

  • افراد مبتلا از وسواس ها رنج می برند، به طوری که فرد یک زمانی به افراطی بودن یا غیر منطقی بودن آنها پی می برد. این وسواسها پریشانی محسوسی ایجاد می کنند، بیش از یک ساعت در روز وقت می گیرند، یا فعالیتعای روزمره و یا فعالیت های اجتماعی یا روابط را به نحو چشمگیری مختل می کنند.
  • وسواسهای فکری با چهار ویژگی زیر توصیف می شوند:
    1. افکار، تکانه ها یا تصورات مکرر و مداومی که فرد مبتلا آنها را مزاحم و نا مناسب می داند و اضطراب یا پریشانی محسوسی ایجاد می کنند.
    2. صرفا نگرانیهای بیش از حد درباره مشکلات واقعی زندگی نیستند.
    3. برای نادیده گرفتن یا متوقف کردن این افکار، تکانه ها، یا تصورات یا جایگزین کردن آنها با فکر یا عمل دیگری، تلاشهایی صورت می گیرند.
    4. فرد تشخیص می دهد که اینها محصول ذهن خودش است.
  • وسواسهای عملی با دو ویژگی زیر توصیف می شوند:
    1. رفتارهای تکراری، یا اعمال ذهنی که فرد احساس می کند مجبور است آنها را در واکنش به وسواس فکری یا طبق مقررات خشک و انعطاف ناپذیر، انجام دهد.
    2. رفتارها یا اعمال ذهنی به قصد جلوگیری یا کاهش دادن ناراحتی یا پیشگیری از یک رویداد یا موقعیت هولناک صورت می گیرند، اما آنها آشکارا افراطی هستند یا به صورت معقول به آنچه قرار است خنثی یا پیشگیری کنند، ربطی ندارند.

اختلال استرس حاد و اختلال استرس پس از آسیب

تجربه آسیب زا، رویداد مصیبت بار یا بسیار تاثر آوری است که پیامدهای روانی و جسمانی شدیدی دارد. برخی افراد بلافاصله بعد از رویدادی آسیب زا، دچار اختلال استرس حاد (acute stress disorder)، می شوند؛ فرد، تحت چنین شرایطی دچار ترس شدید، درماندگی، یا وحشت می شود. ممکن است نشانه های تجزیه ای، مانند احساس کرختی، غیر واقعی بودن، یا جدایی و یاد زدودگی درباره رویداد آسیب زا، ایجاد شوند. رویدادهای آسیب زا را به صورت افکار، رویاها، و صحنه های بازگشت به گذشته دوباره تجربه می کنند. اغلب اوقات بسیار مضطرب هستند، به سختی می توانند بخوابند یا تمرکز کنند. آنها معمولا تحریک پذیر و گوش به زنگ می شوند و با کوچکترین صدا یا اختلالی یکه می خورند.  به رغم شدید بودن نشانه های اختلال استرس حاد، اغلب افراد می توانند ظرف چند روز یا چند هفته به عملکرد نسبتا عادی برگردند. برخی دیگر به عملکرد عادی بر نمی گردند. آنها دچار اختلال استرس پس از آسیب (PTSD) می شوند، تشخیصی که چنانچه نشانه ها بیش از یک ماه باشند، مناسب است.

ویژگیهای تشخیص اختلال استرس حاد

  • این اختلال ظرف مدت یک ماه رویداد آسیب زا اتفاق می افتد، پریشانی یا اختلالی را به وجود می آورد که اهمیت بالینی دارد و بین ۲ تا ۴ هفته ادامه می یابد. این تشخیص برای افرادی مقرر می شود که ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه ای را در ارتباط با قرار گرفتن در معرض رویداد آسیب زایی تجربه کرده اند که در آن :
    1. رویداد یا رویدادهایی را تجربه کرده اند، شاهد بودند یا با آن مواجه شدند که مرگ واقعی یا تهدید به آن یا جراحت جدی، یا تهدید جسمانی برای خودشان یا دیگران، وجود داشته است.
    2. با ترس شدید، درماندگی یا وحشت واکنش نشان دادند.
  • فرد در مدت این رویداد یا پس از آن، به سه مورد از نشانه های تجزیه ای زیر یا بیشتر مبتلاست:
    1. احساس جدایی ( گسلش)، کرختی، یا فقدان تاثیر پذیری یا پاسخدهی هیجانی.
    2. کاهش احساس آگاهی از دور و بر، انگار فرد در حالت بهت است.
    3. احساس غیر واقعی بودن (مسخ واقعیت).
    4. احساس جدا بودن از خود ( مسخ شخصیت).
    5. ناتوانی در به یاد آوردن جنبه مهمی از آسیب ( یادزدودگی تجزیه ای)
  • رویداد آسیب زا از طریق تصورات، افکار، رویاها، خطاهای حسی و صحنه های بازگشت به گذشته مکرر، یا دوباره زنده شدن تجربه، بارها تجربه می شود، یا اینکه فرد وقتی با عناصر یادآوری این رویداد مواجه می شود، احساس پریشانی شدید می کند.
  • فرد از محرکهایی که خاطرات آسیب زا را فرا می خوانند، اجتناب می کند.
  • فرد دچار نشانه های اضطراب یا افزایش انگیختگی می شود، مانند مشکل خوابیدن، تحریک پذیری، ضعف تمرکز، گوش به زنگی، پاسخ یکه خوردن مفرط و بی قراری.

ویژگیهای اختلال استرس پس از آسیب

به دنبال اختلال استرس حاد، نشانه ای PTSD می توانند تسلط یابند. عوامل یاد آوری آسیب حتی سالگرد این رویداد می تواند آشفتگی روانی و جسمانی شدیدی را ایجاد کند. استرس پس از آسیب تشخیص نسبتا شایعی است. بسیاری از افراد مبتلا به این اختلال در حالت کرختی به نظر می رسند که (( تعطیل هستند)) و این باعث می شود آنها به طور کلی در اکثر موقعیتها بی تفاوت باشند. این افراد برای مدت طولانی احساس می کنند سطح انگیختگی شان افزایش یافته است که در مشکل خوابیدن، طغیانهای خشم، مشکلات تمرکز، پاسخ یکه خوردن مفرط، یا گوش به زنگی کلی آشکار می شود.

نشانه های PTSD در دو گروه جای می گیرند. گروه اول که مزاحمت ها و اجتناب نامیده می شوند، افکار مزاحم، رویاهای مکرر، صحنه های بازگشت به گذشته، بیش فعالی نسبت به علایم آسیب، و اجتناب از افکار یا عوامل یادآوری را در بر می گیرند. گروه دوم به نام بیش انگیختگی و کرختی نشانه هایی را شامل می شوند که جدایی (گسلش)، از دست دادن علاقه به فعالیت های روزمره، خواب آشفته، تحریک پذیری، و احساس کوتاهتر شدن آینده را در بر دارند.

پاسخ ها در دو مرحله روی می دهد: واکنش مقدماتی مرحله اعتراض (outcry phase) است که طی آن فرد با حالت هشدار و هیجان نیرومند، مانند ترس یا غم واکنش نشان می دهد. ممکن است فرد در این مرحله جیغ بکشد یا به چیزی ضربه بزند. در صورتی که رویدادها تهدید فوری برای فرد داشته باشد، مانند زمین لرزه، مرحله اعتراض ممکن است فورا روی ندهد، زیرا افراد باید با موقعیت ایجاد شده کنار بیایند. اعتراض بعدا شاید در مکانی امن، زمانی که تهدید برطرف شده است صورت گیرد. مرحله بعد، مرحله انکار / مزاحمت (denial / intrusion phase) است که به موجب آن، شخص بین انکار یعنی فراموش کردن رویداد یا وانمود کردن به اینکه اتفاقی نیفتاده است، و مزاحمت، یعنی تجربه افکار و احساسات مزاحم در مورد آن رویداد در نوسان است. کابوس ها و افکار ناخواسته مربوط به رویداد آسیب زا، همراه با نشانه های جسمانی مانند شتاب ضربان قلب یا عرق کردن شدید، فرد را در طول این مرحله به سطوح می آورند.

ویژگی های تشخیص اختلال استرس پس از آسیب

  • پریشانی قابل ملاحظه ای به وجود می آورد. برای کسانی مقرر می شود که در معرض رویداد آسیب زایی قرار گرفته اند که در آن
    1. رویدادی را تجربه کرده، شاهد بوده، یا با آن مواجه شده اند که مرگ واقعی یا تهدید به مرگ یا جراحت جدی، یا تهدید جسمانی برای خودشان یا دیگران را در بر داشته است.
    2. با ترس شدید، درماندگی، یا وحشت پاسخ دادند.
  • حداقل به مدت ۱ ماه، به یک یا چند طریق زیر، دوباره تجربه می شود:
    1. یادآوریهای ناراحت کننده مکرر رویداد آسیب زا
    2. رویاهای ناراحت کننده مکرر رویداد آسیب زا
    3. عمل کردن یا احساس کردن به صورتی که انگار رویداد آسیب زا تکرار شده است.
    4. ناراحتی شدید هنگام مواجه شدن با علایم درونی یا بیرونی که مظهر جنبه ای از رویداد آسیب زا هستند یا به آن شباهت دارند.
    5. واکنش پذیزی فیزیولوژیکی هنگام مواجه شدن با علایم درونی یا بیرونی که مظهر جنبه ای از رویداد آسیب زا هستند یا به آن شباهت دارند.
  • حداقل برای مدت یک ماه، فرد از محرکهای مرتبط با رویداد آسیب زا اجتناب می کند و کرختی پاسخدهی کلی در او وجود دارد که با حداقل سه مورد زیر نشان داده می شود:
    1. تلاش برای اجتناب کردن از افکار، احساسات، یا مکلمات مرتبط با رویداد آسیب زا.
    2. تلاش برای اجتناب کردن از فعالیتها، مکان ها، یا افرادی که خاطرات رویداد آسیب زا را تحریک می کنند.
    3. ناتوانی در به یاد آوردن جنبه مهمی از رویداد آسیب زا.
    4. کاهش محسوس علاقه به فعالیتهای مهم یا مشارکت در آنها.
    5. احساس جدایی از دیگران یا بیگانگی با آنها.
    6. محدود بودن دامنه عاطفه.
    7. احساس کوتاه بودن آینده.
  • حداقل به مدت یک ماه نشانه های مداوم افزایش انگیختگی وجود دارد که با حداقل دو مورد زیر نشان داده می شود:
    1. مشکل به خواب رفتن یا خفته ماندن
    2. تحریک پذیری یا طغیانهای خشم
    3. مشکل تمرکز
    4. گوش به زنگ بودن
    5. پاسخ یکه خوردن مفرط

نظریه ها و درمان

دیدگاه زیستی. بعد از وقوع تجربه آسیب زا، قسمت هایی از سیستم عصبی فرد نسبت به خطر احتمالی در آینده، بسیار حساس می شود. گذرگاههای زیر قشری در سیستم عصبی مرکزی، همین طور، ساختارهایی در دستگاه عصبی سمپاتیک به طور همیشگی نسبت به علایم صدمه قریب الوقوع هوشیار می شوند. تغییر عملکرد انتقال دهنده عصبی نیز در این ماجرا نقش دارد. سرانجام اینکه آمادگی ژنتیکی هم می تواند در ایجاد PTSD نقش داشته باشد.

دیدگاه های روان شناختی. فروید این نشانه ها را بیانگر غرق شدن دفاعهای خود می دانست، که از تجربه شدید و تهدید کننده اضطراب غیر قابل کنترل سرچشمه می گیرد. تجربیات می توانند به اندازه کافی برای ایجاد این واکنش آسیب زا باشند، یا اینکه می توانند خاطرات دردناک تعارض های ناهشیار را که قبلا حل نشده اند، راه اندازی کنند و در نتیجه ناتوانی در سرکوب نگه داشتن این خاطرات، موجب لبریز شدن اضطراب شوند.

طبق رویکردهای رفتاری سنتی، فرض می شود که فرد مبتلا به PTSD، نوعی ترس شرطی را به محرکهایی که در لحظه آسیب وجود داشته اند، فرا می گیرد. به خاطر این تداعی ها حتی در غیاب تجربه آسیب دچار اضطراب می شود.

نظریه پردازان شناختی – رفتاری به این موضوع پرداخته اند که چگونه عقاید افراد در مورد رویداد آسیب زا بر نحوه مقابله کردن آنها با این رویدادها تاثیر می گذارند. سرزنش کردن بیش از حد خود به خاطر اتفاقاتی که از کنترل فرد خارج هستند و همینطور، احساس گناه در مورد پیامد این اتفاقات، تلاش های نا موفق فرد برای کاهش دادن استرس نیز خطر ابتلا را افزایش می دهد. بین شدت آسیب و خطر ابتلا رابطه مستقیم وجود دارد. زیر بنای این تجربیات، برداشت فرد از به خطر افتادن زندگی است.

دیدگاه اجتماعی فرهنگی. فقدان حمایت اجتماعی، نه خود تجربه جنگ و… ، می تواند در ایجاد اختلال دخالت داشته باشد. محیط های اجتماعی محروم زمینه را برای افزایش آسیب پذیری آماده می کنند.

درمان. داروهای ضد اضطراب مانند بنزودیازپین ها مفید خواهند بود. برای کسانی که دچار بی قراری، پرخاشگری، تکانشگری یا بازگشت به گذشته هستند، داروهای ضد تشنج، مانند کاربامازپین یا اسید والپرویک مفید واقع می شوند. داروهای ضد افسردگی معمولا در درمان نشانه های کرختی، مزاحمت و کناره گیری اجتماعی شفا بخش هستند. البته برای کنترل واکنشهای فرد به درمانهای دارویی، روان درمانی را توصیه می کنند. درمان های رفتاری غرقه سازی تجسمی و حساسیت زدایی منظم. مواجه کردن فرد با محرکهای PTSD که خاطرات رویداد آسیب زا را به صورت تدریجی زنده می کنند، یا در موقعیتی که به طور همزمان به فرد آموخته می شود که خود را شل کند و آرمیده باشد. نقش گزاری روانی (psychodrama) نیز می توانند در آوردن خاطرات سرکوب شده رویداد آسیب زا به آگاهی هشیار، در موقعیت کنترل شده، مفید باشند. همچنین مبتلایان می توانند یاد بگیرند با برخورد منطقی با شرایطشان و تجزیه کردن مشکلاتشان به واحدهای قابل کنترل، استرس را کاهش دهند.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۴ اردیبهشت ۹۴

نظریه های پیری زیستی و عوامل ایجاد کننده آنها

پیری زیستی، نتیجه مشترک چندین علت است که برخی در سطح DNA، برخی دیگر در سطح سلولها و سایرین در سطح بافتها، اندامها و کل ارگانیزم عمل می کنند. یک دیدگاه بی دقت، نظریه فرسودگی است که می گوید بدن در اثر استفاده فرسوده می شود. اما بر خلاف قطعات ماشین، اندامهای فرسوده بدن معمولا خود را ترمیم می کنند. بین کار جسمانی و مرگ پیش از موقع رابطه ای وجود ندارد. برعکس ورزش شدید، عمر طولانی تر و سالمتری را پیش بینی می کند.

پیری در سطح DNA و سلول های بدن.  توجیهاتی که به رویدادهای تصادفی درونی و بیرونی تاکید می ورزند که به مواد ژنتیکی و سلولی آسیب می رسانند. عمر طولانی صفتی خانوادگی است اما افراد به جای اینکه عمر طولانی را به ارث ببرند عواملی را به ارث می برند که بر احتمال مردن زودتر یا دیرتر آنها تاثیر می گذارند.

نظریه برنامه ریزی ژنتیکی از وجود ژنهای پیری خبر می دهد که برخی از تغییرات زیستی مانند موی سپید بدن را کنترل می کنند.
تلومر در انتهای کروموزوم ها قرار دارد و برای تکثیر سلول حیاتی است، مگر اینکه سلول های دیگر اصلا تکثیر نشوند.
طبق دیدگاه تصادفی DNA به علت جهشهای خود انگیخته یا در اثر عوامل بیرونی، به تدریج در سلولهای بدن صدمه میبیند.
زمانی که رادیکال های آزاد از دو بر خودش به دنبال جایگزین می گردد، مواد سلولی اطراف خود، از جمله DNA، پروتویین ها و چربی های ضروری برای عملکرد سلول را از بین می برد. رادیکال های آزاد در بیش از ۶۰% اختلالهای پیری، از جمله بیماری قلبی، سرطان، آب مروارید و التهاب مفاصل دخالت دارند. غذاهای سرشار از ویتامین C، E و بتا کاروتن از آسیب رساندن رادیکال آزاد جلوگیری می کنند.

پیری در سطح اندام ها و بافتها. طبق نظریه ارتباط متقاطع پیری، به مرور زمان الیاف پروتوئین که بافت متصل کننده بدن را تشکیل می دهند با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و بافت کمتر انعطاف پذیر می شود. پیامدهای منفی آن از دست دادن انعطاف پذیری پوست و سایر اندامها، تیره شدن عدسی چشم، مسدود شدن شریانها و لطمه دیدن کلیه ها می باشد. ضعف تدریجی دستگاه درون ریز که با کاهش تدریجی هورمون رشد GH، از دست دادن عضله، اضافه شدن چربی بدن و نازک شدن پوست رابطه دارد. در حال حاظر رژیم غذایی و فعالیت بدنی روشهای امن تری برای کنترل این پیامدهاست. کاهش فعالیت دستگاه ایمنی که با افزایش آسیب پذیری در برابر بیماری عفونی، افزایش خطر سرطان، تغییرات در جدار رگهای خونی که با بیماری قلبی و عرقی ارتباط دارد.

تغییرات جسمانی پیری

بین بیست تا چهل سالگی تغییرات در ظاهر جسمانی و افول عملکرد بدن بسیار تدریجی است و به سختی مورد توجه قرار می گیرد اما بعدا این تغییرات شتاب می گیرند.

تصلب شرایین، یکی از جدی ترین بیماریهای دستگاه قلبی- عروقی است که طی آن رسوبات سخت جرم، حاوی کلسترول و چربی، روی جداره شریانهای اصلی جمع می شوند. معمولا در اوایل زندگی آغاز، در میانسالی پیشرفت و به بیماری جدی می انجامد. بینایی، از ۳۰ سالگی، زمانی که عدسی سخت و ضخیم می شود، توانایی تمرکز کردن روی اشیای نزدیک افت میکند. شنوایی، از ۳۰ سالگی، حساسیت نسبت به صدا، خصوصا در فرکانسهای بالا افت می کند و به تدریج به تمام فرکانسها گسترش می یابد. چشایی، از ۶۰ سالگی، حساسیت نسبت به چهار مزه اصلی کاهش می یابد. بویایی، از ۶۰ سالگی، از دست دادن گیرنده های بویایی، توانایی تشخیص بوها را کاهش می دهد. لامسه، به صورت تدریجی، از دست دادن گیرنده های لامسه ای، مخصوصا در نوک انگشتان را شامل می شود. قلبی عروقی، به صورت تدریجی، هنگامی که عضله قلب سخت تر می شود، حداکثر ضربان قلب کاهش می یابد و توانایی قلب را برای تامین اکسیژن بدن به هنگام ورزش کردن، کاهش می دهد. دستگاه ایمنی، به صورت تدریجی، کوچک شدن غده تیموس، توانایی سلولهای T و قابلیت سلول های B در مبارزه با بیماریها را محدود می سازد. سیستم عضلانی، به صورت تدریجی، هنگامی که عصب های تحریک کننده رشته های عضلانی کشیدگی سریع از بین میروند. سیستم استخوان بندی، در اواخر ۳۰ سالگی آغاز، در ۵۰ سالگی شتاب و در ۷۰ سالگی کند می شود. بافت غضروفی در مفاصل نازک می شود و ترق توروق می کند . باعث می شود که انتهای استخوان زیر آن ساییده شود. تولید مثل،  در زنان بعد از ۳۵ سالگی شتاب میگیرد و در مردان بعد از ۴۰ سالگی آغاز می شود. مشکلات باروری و خطر زاییدن بچه مبتلا به اختلال کروموزومی افزایش می یابد. دستگاه عصبی، از ۶۰ سالگی، نورون ها می میرند، وزن مغز کم می شود. بطن های داخل مغز بزرگ می شوند. پوست، به صورت تدریجی، لایه بیرونی به لایه میانی میچسبد. زیر پوست و لایه درونی پوست نازک می شوند. مو،  از ۳۵ سالگی، خاکستری و نازک می شود. قد، از ۵۰ سالگی، کاهش استقامت استخوان ها به روی هم افتادن دیسکهای ستون فقرات و باعث می شود در ۷۰ ۸۰ سالگی قد به میزان ۵ سانتی متر کاهش یابد. وزن، تا  ۵۰ سالگی افزایش و از ۶۰ سالگی کاهش، بیان گر افزایش چربی و کاهش مواد معدنی عضلات و استخوانهاست.

دستگاه ایمنی و ارتباطش با پیری

پاسخ ایمنی عبارت است از فعالیت جمعی سلولهای تخصصی ای که آنتی ژنها را در بدن خنثی یا نابود میکند. دو نوع سلول سفید خون که نقش حیات بخشی دارند: ۱- سلول های T : که از مغز استخوان سرچشمه می گیرند و در تیموس (غده کوچکی در بالای سینه) رشد می کنند مستقیما به آنتی ژنها هجوم می برند. ۲- سلول های B: در مغز استخوان ساخته می شوند. پادتن هایی را به داخل خون ترشح می کنند که تکثیر می شوند. آنتی ژنها را گیر می اندازند و به دستگاه گردش خون امکان نابود کردن آنها را می دهند.

توانایی دستگاه ایمنی در نوجوانی افزایش و بعد از ۲۰ سالگی افت می کند. طلاق، پرستاری از والدین سالخورده بیمار، افسردگی مزمن نیز می تواند ایمنی را کاهش دهد. رابطه بین استرس و بیماری زمانی معنی دار میشود که بدانیم هورمونهای استرس بدن را برای فعالیت بسیج می کنند، در حالی که کاهش فعالیت پاسخ ایمنی را تقویت میکند.

نظریه شای و مراحل توالی ذهنی از فراگیری دانش به استفاده از آن

توانایی های شناختی انسان به سختی می تواند از پیچیدگی مراحل صوری پیاژه فراتر رود، اما وقتی افراد به بزرگسالی می رسند، موقعیت هایی که باید در آنها فکر کنند متنوع تر می شود. مرحله فراگیری (۰ ۱۸ سالگی)، دو دهه اول زندگی عمدتا صرف فراگیری دانش می شود. افراد جوان از تفکر عملیات عینی به تفکر عملیات صوری پیشروی می کنند. مرحله دستیابی (۱۸ ۳۵ سالگی)، افراد باید مهارتهای شناختی خود را با موقعیت هایی چون زندگی زناشویی و استخدام سازگار کنند. مرحله مسئولیت (۳۵ ۵۰ سالگی)، گسترش مسئولیت به سایرین در شغل، جامعه و خانه صورت می گیرد. حفظ رابطه خوشایند با همسر صمیمی، درگیر ماندن در زندگی فرزندان، پذیرفتن رهبری بیشتر در کار، برآورده ساختن نقش های اجتماعی که پیشرفته ترین شکل این نوع تفکر مرحله اجرایی نامیده می شود. مرحله ادغام مجدد ( ۵۰ ۷۰ سالگی)، افراد تمایلات، نگرشها و ارزش های خود را بررسی مجدد و ادغام مجدد می کنند و از آنها به عنوان راهنمایی برای اینکه چه دانشی را فرا بگیرند و به کار برند، استفاده می کنند. افراد سالخورده درباره موقعیتهایی که باید انرژی شناختی خود را صرف کنند، سختگیرتر می شوند.

نظریه لابووی-ویف

بزرگسالی برگشت به مسائل عمل گرایانه را به همراه دارد، به این صورت که تفکر بر موقعیت های عینی متمرکز می شود اما به جای برگشت به تفکر ناپخته، حرکت از تفکر فرضی به تفکر عملگرایانه است. تضادها یا مغایرتها را به عنوان بخشی از زندگی می پذیرند و روشهای تفکری را پرورش می دهند. آگاهی از واقعیت های متعدد، ادغام کردن منطق با واقعیت، تحمل کردن اختلاف بین ایده آل و واقعیت و تغییر شکل کیفی در سالهای بزرگسالی را خلاصه می کند.

پردازش اطلاعات، کاردانی و خلاقیت

کاردانی، عبارت است از فراگیری اطلاعات زیاد در یک رشته یا کار، که تخصص به آن کمک می کند و با انتخاب کردن رشته دانشگاهی یا شغل آغاز می شود. خلاقیت، زیر بنای خلاقیت کاردانی است، ولی همه افراد کاردان خلاق نیستند. برای خلاقیت ویژگی های دیگری نیز ضروری است که شیوه تفکر نو آورانه، تحمل کردن ابهام، سایقی خاص برای موفق شدن، علاقه مندی به آزمایش کردن  و درصورت شکست، تکرار کردن از جمله آنهاست.

حرکت از مسئله گشایی به مسئله یابی، ویژگی برجسته تفکر پس صوری است که در هنرمندان دانشمندان ورزیده یافت می شود.

تفاوت های افراد کاردان و افراد مبتدی

افراد کاردان در مقایسه با افراد مبتدی به نحو کارآمدتری یادآوری و استدلال می کنند. آنها از لحاظ شناختی پخته ترند، زیرا می توانند آگاهی خود را به طور خودکار برای دستیابی به راه حلها به کار برند. کاردانی غیر از بهتر کردن مسئله گشایی، برای خلاقیت ضروری است.

تاثیرات کالج در رشد روانی اجتماعی

تجربه کالج، دوره ای است که می توان به کاوش ارزشها، نقشها و رفتارهای دیگر توجه کامل معطوف کرد. طبق نظریه تفکر پس صوری پری، دانشجویان بهتر می توانند در مورد مسائلی که پاسخ روشنی ندارند از دلیل و منطق استفاده کنند. بازنگری در نگرشها و ارزشها، این تغییرات شناختی را تکمیل می کند. کالج به دانشجویان کمک می کند به حقوق افراد و رفاه بشریت علاقه مند شوند و از این راه بر استدلال اخلاقی آنها تاثیر می گذارد. دانشجویان در سالهای کالج، خودآگاهی بیشتر، عزت نفس بهتر، و درک هویت عمیق تری را پرورش می دهند.

مدرک کالج زندگی بعد از کالج دانشجویان را هدایت می کند و بر تمایلات، و فرصتهای آنها تاثیر بسزایی می گذارد. ترک تحصیل، برای درآمد زندگی و رشد شخصی عواقب ناگواری دارد.

فردی که برای کار آمادگی دارد بهتر می تواند سایر نقش های بزرگسال را برآورده سازد. این فرد باید دارای ویژگی های: قضاوت درست، مسئولیت، ایثار و همکاری باشد. انتخاب شغل یک فرایند تدریجی است که مدتها قبل از نوجوانی آغاز می شود. جوانان چند مرحله رشد شغلی را طی می کنند.

مراحل زندگی از نظر لوینسون

مردان و زنا با تکلیف رشدی به شیوه ای متفاوت برخورد می کنند، لوینسون مانند اریکسون رشد را به صورت زنجیره ای از دوره ها یا مراحل در نظر می گیرد که از لحاظ کیفی مجزا هستند. هریک زمان خاص خود را دارند و چالشهای روانی ویژه ای را زندگی شخص به همراه می آورند. در هر دوره، تغییرات مهمی روی می دهند که با توجه به سن فرد قابل پیش بینی هستند و نیروهای زیستی و اجتماعی مشترکا آنها را ایجاد می کنند. هر دوره با یک انتقال ۵ ساله شروع می شود و فرد را برای دوره بعدی آماده می کند. ساختار زندگی، الگو یا طرح اساسی زندگی فرد در هر لحظه معین می باشد. اجزای تشکیل دهنده آن روابط فرد با دیگران، اعم از افراد، گروه ها و موسسات هستند. وظیفه اصلی دوره ساختار سازی، برگزیدن و منسجم کردن اجزا به شیوه ای است که زندگی فرد را بهبود بخشد که هر دوره آن ۵ تا ۷ سال است. اوایل بزرگسالی، بیشترین انرژی و وفور نعمت، تناقض و استرس است. این سالها رضایت زیاد از عشق، تمایلات جنسی، زندگی خانوادگی، دستاوردهای شغلی و تحقق اهداف مهم زندگی را به همراه دارند. این سالها فشار زیادی را مانند تصمیمات مهم ازدواج، فرزندان، کار و سبک زندگی قبل از اینکه خیلی از افراد تجربه زندگی لازم را برای انتخاب عاقلانه داشته باشند دارد.

تاثیر رویاها بر رشد روانی اجتماعی طبق نظریه لوینسون

در انتقال اوایل بزرگسالی اغلب جوانان رویایی را میسازند که در خلال آن خود را در دنیای بزرگسالی تجسم می کنند و این رویا، تصمیم گیری آنها را هدایت می کند. رویاهای زنان، خود را بر حسب روابط با شوهر، فرزندان، و همکاران توصیف می کند. رویاهای مردان بیشتر فردگرا هستند، آنها افراد مهم، مخصوصا همسر خود را پشتیبان مهمی برای هدفشان می دانند. آنها به ندرت خود را پشتیبان اهداف دیگران می انگارند.

انتقال ۳۰ سالگی، خود را ارزیابی مجدد می کنند. اجزایی را که به نظرشان نا مناسب هستند تغییر می دهند. آنهایی که درگیر شغل خود هستند و هنوز مجردند، سرگرم سافتن یک شریک زندگی می باشند. زنانی که زودتر بر ازدواج و مادری تاکید می ورزند در این زمان اهداف فردگرایانه ای تعین میکنند. زنان به جنبه هایی از زندگی زناشویی خود آگاه می شوند که آنها را به از دست دادن استقلال تهدید می کند. زنان متاهل از شوهران خود توقع دارند که تمایلات و آرزوهای فراتر از خانه آنها را به رسمیت بشناسند. سر و سامان یافتن مردان/ادامه بی ثباتی زنان،
لوینسون ۳۳ تا ۴۰ سالگی را دوره سر و سامان یافتن می داند. مردان با محکم کردن جایگاه خود در خانواده، کار و جامعه مقام امنی را در اجتماع کسب کنند. زنان در خلال سی سالگی به شدت بی سر و سامان هستند. خیلی از زنان تا میانسالی ثباتی را که مردان در ۳۰ سالگی کسب می کنند به دست نمی آورند.

سازگاری با زندگی از نظر ویلانت، ویلانت در بررسی روشهایی که مردان خود و دنیای اجتماعی شان را تغییر می دهند تا با زندگی سازگار شوند، مراحل اریکسون را تایید نمود، ولی شکاف بین آنها را پر کرد. ویلانت برخلاف لوینسون در مورد زنان تحقیق نکرد.

نقطه ضعفهای نظریه لوینسون و ویلانت

نتیجه گیری آنها عمدتا بر پایه مصاحبه با افرادی استوار بود که در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۴۰ متولد شده بودند. این احتمال وجود دارد الگوهای آنها به اندازه ای که در مورد نسل قبل کاربرد داشتند در مورد جوانان امروزی قابل اجرا نباشند. با وجود آنکه نمونه لوینسون، بزرگسالان دانشگاه نرفته و کم درامد را در بر داشت، تعداد آنها اندک بود و زنان مرتبه اجتماعی اقتصادی پایین اصلا مورد بررسی قرار نگرفتند. آزمودنی های لوینسون هنگامی که مصاحبه شدند میان سال بودند و شاید تمام جنبه های زندگی جوانی خود را به دقت به خاطر نیاورده باشند.

زمان بندی اجتماعی

انتظارات درجه بندی شده سنی برای رویدادهای خاص زندگی است (اولین شغل، ازدواج، تولد فرزند، خرید خانه و …). بزرگسالان مانند کودکان و نوجوانان مقایسه اجتماعی میکنند و پیشرفت زندگی خود را در مقایسه با پیشرفت دوستان، خوهر برادر و همکارانش ارزیابی می کند و این سوال را معمولا از خود می پرسند: آیا مطابق با سنم عمل می کنم؟

یکی از منابع مهم تغییر شخصیت در بزرگسالی، تبعیت یا انحراف از زمانبندنی اجتماعی است. خیلی از بزرگسالان وقتی که از زمان بندی رویدادهای زندگی خیلی عقب می افتند، تا اندازه ای دچار ناراحتی روانی می شوند. زنانی که به موقع تشکیل خانواده دادند، مسئول تر، خویشتن دار، صبور، و مهرورز شدند ولی عزت نفس آنها افت کرد و احساس می کردند هرچه زندگی شان بیشتر پیش می رود، آسیب پذیر تر می شوند. زنانی که از زمان بندی مخصوص مردان پیروی کرده، مسلط تر، معاشرتی تر، مستقل و از لحاظ عقلانی کارآمد تر شدند و این روند در افراد همسانی که ده سال بعد متولد شده بودند نیز  یافت شد. زنانی که از زمان بندی اجتماعی پیروی نکرده بودند، نه ازدواج کرده و نه شغلی را تا ۳۰ سالگی آغاز کرده بودند، عملکرد بسیار ضعیفی داشتند. آنها نسبت به خود تردید داشتند، احساس بی کفایتی و تنهایی می کردند و بعضی آینده را مثل علامت سوال بزرگ می دیدند.

تغييرات جسماني اواخر بزرگسالي

دستگاه عصبي، الف) كاهش وزن مغز بعد از ۶۰ سالگي به علت از بين رفتن نورونها و بزرگ شدن بطن هاي درون مغز.
ب) بالغ بر ۵۰% نورونهاي مناطق بينايي، شنوايي، حركتي از بين مي رود. ج) قشر مخ، مخچه ۲۵% نورون هاي خود را از دست مي دهد.
د) سلولهاي گليال كه رشته هاي عصبي را ميلين دار مي كنند نيز كاهش مي يابند. ه) دستگاه عصبي خود مختار نيز در سن پيري عملكرد ضعيف تري دارد.

دستگاه هاي حسي، الف) بينايي، تغييرات ساختاري در چشم، تمركز كردن روي اشياي نزديك، ديدن در نور كم و تشخيص دشوار رنگ. قرنيه شفاف تر مي شود و نور را پخش مي كند، در نتيجه تصاوير را تار كرده و حساسيت به نور خيره كننده را افزايش مي دهد. عدسي بازهم زرد ميشود كه به اختلال بيشتر در تشخيص رنگ مي انجامد. مناطق كدر در عدسي به نام آب مرواريد افزايش ميابد (علاوه بر سن، عواملي چون نور خورشيد و ديابت خطر آب مرواريد را افزايش مي دهد) و موجب بينايي تيره و بدون جراحي سرانجام به نا بينايي مي انجامد.

شعف بينايي عمدتا از كاهش رسيدن نور به شبكيه به علت زرد شدن عدسيها، كوچك شدن مردمك و تيره شدن زجاجيه و ضايعه سلولي در شبكيه و عصب بينايي ناشي مي شود. انطباق با تاريكي و رفتن از محلي روشن به محيطي تاريك سخت تر مي شود. تباهي لكه اي علت اصلي نابينايي در سالخوردگان است، سلولهاي حساس نسبت به نور در لكه يا ناحيه مركزي شبكيه از دست مي روند.رژيم غذايي مملو از سبزيجات برگدار، خطر تباهي لكه اي را كاهش مي دهد و پايعه بينايي را در افراد مبتلا به اين بيماري كند مي سازد. با اين حال حتي در بين افراد ۸۵ ساله و مسن تر فقط ۳۰% دچار ضعف بينايي شديد مي شوند كه زندگي روزمره آنها را مختل مي كند. ب) شنوايي، كاهش تامين خون تامين خون و مرگ طبيعي سلولها در گوش داخلي، خشك شدن غشاها مانند پرده گوش و تباهي گذرگاههاي عصبي باعث مي شوند كه شنوايي در اواخر بزرگسالي ضعيف شود. اين ضعف در فركانسهاي بالا شديد تر است. از بين تمام مشكلات شنوايي، كاهش درك گفتار، بيشترين تاثير را بر رضايت از زندگي دارد.
ادراك ما از لحظه تولد چند وجهي است، يعني اطلاعات ناشي از چند سيستم حسي را تركيب مي كند. افراد سالخورده با توجه كردن به جلوه هاي صورت، ژستها و حركات لب مي توانند از بينايي خود براي تعبير كلمات گفتاري استفاده كنند. ج) چشايي و بويايي، سيگار كشيدن، دندانهاي مصنوعي، داروها و آلاينده هاي محيطي مي توانند بر ادراك مزه تاثير بگذارند. در صورتي كه تشخيص دادن مزه دشوار باشد غذا كمتر لذت بخش مي شود. بويايي كه به لذت بردن از غذا كمك مي كند، وظيفه خويشتن پايي را نيز بر عهده دارد. آدم هاي سالخورده به سختي مي توانند غذاي فاسد، بوي گند گاز، يا بوي دود را تشخيص دهند و در وضعيت تهديد كننده اي قرار مي گيرند. اين تغييرات باعث مي شود سالخوردگان بگويند: غذا ديگر بو و مزه مناسبي ندارد. تمرين كردن تشخيص بو، به حفظ آنها كمك مي كند. د) لامسه، براي اندازه گيري ادراك لامسه مشخص مي كنند دو محرك روي پوست قبل از اينكه به صورت يك محرك درك شوند چقدر بايد بهم نزديك شوند. پيري كاهش شديد درك لامسه در دستها، مخصوصا نوك انگشتان و كاهش كمتر در بازوها و لبها را به همراه دارد.علت آن كند شدن گردش خون مخصوصا در اندامهي دور از مركز بدن، مانند انگشتان دست و پا باشد.  تقريبا تمام سالخوردگان بعد از ۷۰ سالگي به كاهش ادراك لامسه مبتلا مي شوند.
از بين رفتن گيرنده هاي لامسه در برخي نواحي پوست و كند شدن گردش خون در دست و پا نيز مي تواند در اين امر دخالت داشته باشد.

دستگاه هاي قلبي عروقي و تنفسي. با افزايش سن عضله قلب سخت تر مي شود و برخي سلولهاي آن مي ميرند در حالي كه سلولهاي ديگر بزرگ مي شوند كه نتيجه آن ضخيم شدن جداره بطن چپ(بزرگترين حفره قلب كه خون از آن ميگذرد) است.
قلب با نيروي كمتري پمپاژ مي كند، حداكثر ضربان قلب كاهش مي يابد و جريان خون به دستگاه گردش خون كند مي شود.
بافت ريه انعطاف پذيري اش را از دست مي دهد در نتيجه ريه ها به نحو نا كارامدتري پر و خالي شده و باعث مي شوند كه خون اكسيژن كمتري جذب نموده و كربن دي اكسيد كمتري را دفع كند. ورزش يكي از موثرترين روشهاي كاهش دادن عوارض پيري بر سيستم قلبي و عروقي است.

دستگاه ايمني. دستگاه ايمني با حمله كردن عليه بافتهاي طبيعي بدن به صورت پاسخ خود ايمني به احتمال زياد كژكار مي شود.ضعيف شدن عملكرد در دستگاه ايمني در اثر افزايش سن علت اغلب بيماريها در افراد سالخورده نيست بلكه صرفا اجازه مي دهد بيماري پيشرفت كند در حالي كه واكنش ايمني قوي، بدن را از عامل بيماري نجات مي دهد.

خواب. قبل از آنکه به خواب بروند تا مدت زیادی در مرحله خواب و بیداری قرار دارند.زمان کمتری در مرحله خواب عمیق بدون حرکت چشم Nrem بوده و چند بار بیدار می شوند. افراد سالخورده با اندازه جوانان به خواب نیاز دارند. تغییرات در ساختارهای مغز که خواب را کنترل می کنند و سطح بالاتر هورمون های استرس در جریان خون که اثر هشیار کننده بر دستگاه عصبی مرکزی دارند مسئول هستند.

مردان به چند دلیل بیشتر از زنان دچار اختلال خواب می شوند. ۱- بزرگ شدن غده پروستات (لوله ای که مثانه را تخلیه میکند) که تقریبا در تمام مردان مسن روی میدهد. ۲- مردان نسبت به وقفه تنفسی در خواب مستعد ترند ۳- حرکت سریع پاها گاهی با وقفه تنفسی در خواب همراه است. بی قراری پاها می تواند به علت تنش عضلانی، کاهش گردش خون یا تغییرات مربوط به سن در مناطق حرکتی مغز باشد. برقراری وقت خواب و بیداری ثابت، ورزش منظم، استفاده از اتاق خواب فقط برای خوابیدن نه کارهای دیگر برای تقویت خواب آرام موثر است. اگر به افراد سالخورده توضیح دهیم که حتی آدمهای بسیار سالم مشکل خوابیدن دارند، کمک زیادی به آنها می کنیم.

ظاهر و قدرت تحرک بدن. غدد چربی که پوست را نرم می کنند کمتر فعال می شوند و خشکی و زبری به بار می آورند.نقطه های سنی بیشتر می شوند و در برخی بازوها، پشت دست و صورت با این رنگ دانه ها نقطه نقطه می شوند. خالهای گوشتی و زایده های پوستی کوچک ممکن است پدیدار شود. رگهای خونی که عمدتا لایه چربی محافظ خود را از دست داده زیر پوست شفاف می توان مشاهده کرد. این ضایعه توانایی سازگار شدن سالخوردگان با دمای بسیار سرد و گرم را محدود می سازد. این عوارض در صورت پدیدار تر است زیرا بیشتر در معرض نور خورشید که به پیری شتاب می دهد قرار دارد. پهن شدن بینی و گوشها به دلیل رسوب سلولهای جدید در لایه بیرونی استخوان بندی صورت. دندانها ممکن است زرد شوند، ترک بردارند و بشکنند و لثه می تواند تحلیل رود. موی سر در هر دو جنس نازک می شود. قد خصوصا در زنان به علت کاهش مواد معدنی کوتاه می شود و به نزدیک شدن بیشتر مهره های ستون فقرات می انجامد. بعد از ۶۰ سالگی به علت کاهش بیشتر تراکم استخوان و عضله، وزن عموما کم می شود.
عوامل متعددی بر تحرک تاثیر می گذارند از جمله نیرومندی عضله که عموما در اواخر بزرگسالی کاهش می یابد و استحکام استخوان، همینطور انعطاف پذیری و استقامت زردپی ها(تاندونها)، رباط ها (که عضله را به استخوان وصل می کنند) و مفاصل کاهش می یابد.

سازگاری با تغییرات جسمانی اواخر بزرگسالی. هرچه افراد سالخورده از پندارهای قالب پیری طرفداری کند کمتر می توانند با تغییرات مرتبط با سن به صورت سازگارانه مقابله کنند. پندارهای قالبی سالخورده عاجز و ضعیف، دیگران را ترغیب می کند تا با افراد سالخورده به صورت متواضعانه و مرحمت آمیز رفتار کنند و این نوع رفتار به هنگام پیری موجب یاس و نا امیدی میشود.

سلامتی و معلولیت. سلامتي براي بهداشت رواني در اواخر عمر اهميت زيادي دارد. در صورتي كه سالخوردگان سلامتي خود را نه چندان بد يا بد توصيف كنند خطر مردن آنها ظرف دو سال ناگهان افزايش مي يابد. هرچه سالخوردگان نسبت به توانايي خود در مقابله كردن با مشكلات جسماني، خوش بين تر باشند و تداوم رفتارهاي تقويت كننده سلامتي، كمك مي كند. معلوليت لزوما به سمت معلوليت و وابستگي بيشتر پيش نمي رود. ۱۲ تا ۲۰ درصد سالخوردگان معلول، ۲ تا ۶ سال بعد بهبود يافتند. سلامتي به سالخوردگان امكان مي دهد تا در نقشهاي اجتماعي ارزشمند درگير بمانند و بدين ترتيب از انزواي اجتماعي پيشگيري مي كند و سلامت رواني را تقويت مي نمايد. وضعيت جسماني خوب و سلامت رواني در اواخر زندگي رابطه نزديكي باهم دارند.

تغذيه و ورزش. تغييرات جسماني اواخر زندگي، نياز بيشتر به مواد غذايي خاص را مي طلبد. كلسيم و ويتامين D براي محافظت از استخوانها، روي و ويتامينهاي B6 ، C و E براي محافظت از دستگاه ايمني و ويتامينهاي A ، C و E براي پيشگيري از راديكالهاي آزاد.
مواد غذايي محتوي ويتامينهاي A، C و E به پيشگيري از تباهي عضله كمك مي كنند، اما نقش آنها در مصونيت در برابر بيماري هاي قلبي و عروقي روشن نيست. كاهش فعاليت جسماني، كاهش حواس چشايي و بويايي و كاهش سهولت جويدن به علت خراب شدن دندانها مي توانند مقدار و كيفيت غذايي را كه فرد ميخوردتنزل دهند. دستگاه گوارش سالخوردگان در جذب كردن برخي مواد غذايي مانند پروتوئين، كلسيم و ويتامين D مشكلات زيادي دارد. براي افزايش دادن توانايي پمپاژ قلب در سالهاي پيري، ورزش بايد مكرر، جدي و پرروز باشد. شروع ورزش حتي در اواخر بزرگسالي (۹۰ سالگي) به اندازه و استقامت عضله، جريان خون در عضلات و توانايي عضلات در كسب اكسيژن از خون كمك شاياني مي كند.

تمايلات جنسي. اغلب زن و شوهرهاي سالخورده سالم، آميزش جنسي منظم خود را ادامه ميدهند. آميزش جنسي خوب در گذشته، آميزش جنسي خوب در آينده را پيش بيني مي كند. هم مردان و هم زنان سالخورده مي گويند كه معمولا اين شوهر است كه تعامل جنسي را متوقف مي كند. وقتي مرد در مي يابد كه رسيدن به حالت نعوظ دشوارتر شده و فاصله زماني بيشتري بايد بين نعوظها باشد امكان دارد از كليه فعاليتهاي جنسي كناره گيري كند. ناتوانيهايي كه جريان خون به آلت مردي را مختل مي كنند، عمدتا اختلالهاي دستگاه عصبي خود مختار، بيماري هاي قلبي-عروقي و ديابت هستند، مسبب كاهش يافتن تمايلات جنسي در مردان سالخورده مي باشد. سيگار كشيدن، مصرف بيش از حد الكل و انواع داروهاي تجويزي نيز موجب كاهش عملكرد جنسي مي شوند. در بين زنان، ضعف سلامتي و نداشتن همسر عوامل اصلي كاهش تمايلات جنسي هستند. ميل جنسي در سرتاير دوران بزرگسالي ادامه مي يابد.

معلوليت هاي جسماني‌. بیماری های قلبی عروقی و سرطان از اواسط اواخر زندگی به طرز چشمگیری افزایش می یابندو همچنان علل اصلی مرگ و میر هستند. سکته مغزی در اثر خونریزی یا انسداد جریان خون در مغز روی می دهد و علت اصلی معلولیت در اواخر بزرگسالی و مرگ بعد از ۷۵ سالگی می باشد. آمفیزوم به علت کاهش شدید انعطاف پذیری بافت ریه باعث میشود که فرد به سختی تنفس کند.
دستگاه ایمنی سرانجام با عفونتی مواجه می شود که نمیتواند با آن مبارزه کند. در نتیجه خیلی از افراد بسیار مسن تسلیم یک یا چند مورد از ۵۰ التهاب ریوی میشوند که به عنوان ذات الریه طبقه بندی شده اند. پوکی استخوان، آرتریت(نوعی اختلال استخوان) و دیابتی که در بزرگسالی شروع می شود. هیچ یک از این اختلالها، حتی در صورتی که در سن بالا افزایش یابند جز طبیعی فرایند پیری نیستند. برخی معلولیتهای جسمانی و عقلانی با سن مرتبط هستند به معنی آن نیست که توسط پیری ایجاد میشوند.

دونوع پیری عبارتند از : پیری نخستین، ضعف هایی که تحت تاثیر عوامل ژنتیکی قرار دارند و همه اعضای گونه ما را مبتلا می کنند و حتی با وجود سلامتی خوب بازهم اتفاق می افتند. و پیری ثانویه، به علت نقایص ارثی و تاثیرات محیطی ناگوار مانند تغذیه نا مناسب، ورزش نکردن، بیماری، سو مصرف موارد، آلودگی محیطی و استرس روانی روی میدهد.

آرتریت، حالتی که طی آن مفاصل و عضلات، ملتهب، دردناک، خشک و گاهی متورم می شوند. در اواخر بزرگسالی شیوع بیشتری دارند. برای این بیماری آمادگی ژنتیکی وجود دارد، ولی معمولا تا ۴۰ ۵۰ سالگی پدیدار نمی شود. در مفاصلی که مکررا استفاده می شوند غضروف روی انتهای استخوانها که هنگام حرکت سایش را کم میکند، به تدریج تباه می شود. وستئو آرتریت به برخی مفاصل محدود می شود اما آرتریت روماتوئید کل بدن را در بر می گیرد.

صدمات غیر عمدی، تصادفات وسائل نقلیه، سالخوردگان در هر مایل رانندگی، بیش از هر گروه سنی به استثنای رانندگان زیر ۲۵ سال مرتکب تخلفات رانندگی، تصادفات و تصادفات مرگبار می شوند. مرگ ناشی از صدمات وسایط نقلیه یک چهارم مرگ و میر در اواخر زندگی را تشکیل می دهد و در مردان خیلی بیشتر از زنان است. ضعف تعادل به علت کاهش نورونی در مناطق حسی و حرکتی قشر مخ، در افزایش خطر سقوط اواخر بزرگسالی دخالت دارد. زمین خوردن میتواند به طور غیر مستقیم نیز با ایجاد ترس از زمین خوردن در سالمندان به سلامتی آسیب بزند. آنها چون میترسند دوباره زمین بخورند عمدتا از فعالیت خودداری می کنند، تحرک و تماس اجتماعی را محدود می کند و سلامت روانی و جسمانی تحلیل می رود.

زوال عقل، به مجموعه اختلال هایی اشاره دارد که تقریبا به طور کامل در سن پیری روی میدهند به طوری که خیای از جنبه های فکر و رفتار به قدری صدمه می بیند که فعالیت های روزمره مختل میشود. تقریبا ۱۲ نوع زوال عقل مشخص شده است و اغلب درمان نمیشوند. تعدادی از آنها از پارکینسون، تباهی مناطق زیر قشری مخ را شامل می شوند. زوال عقل به دو صورت روی میدهد: بیماری آلزایمر و زوال عقل مغزی- عروقی
گرايش ارثي به زوال عقل مغزي-عروقي غير مستقيم است: از طريق فشار خون بالا، بيماري قلبي- عروقي و ديابت كه هريك خطر سكته مغزي را افزايش مي دهد. سيگار كشيدن، مصرف زياد الكل، مصرف زياد نمك، غذاي بسيار كم پروتوئين، چاقي، نا فعالي و استرس نيز خطر سكته مغزي را افزايش مي دهند. بنابراين زوال عقل مغزي- عروقي نتيجه مشترك عوامل ژنتيكي و محيطي است. مردان به علت آسيب پذيري نسبت به بيماري قلبي-عروقي بعد از ۶۰ سالگي بيشتر از زنان دچار زوال عقل مغزي-عروقي ميشوند. بیماری آلزایمر،شایع ترین نوع زوال عقل است که ۵۰ تا ۶۰ درصد تمام موارد را شامل میشود. ۵ تا ۷ درصد ۶۵ سال و ۱۵ درصد بالای ۸۰ سال به این بیماری مبتلا هستند. نشانه های آن: مشکلات شدید در حافظه، فراموش کردن اسامی، تاریخها، قرار ملاقاتها، مسیرهای آشنا برای سفر یا خاموش کردن اجاق گاز. در ابتدا حافظه نزدیک بیش از همه صدمه می بیند. قضاوت غلط فرد را در معرض خطر قرار می دهد. تغییراتی نیز در شخصیت روی می دهد. فقدان خود انگیختگی و سرزندگی، اضطراب و طغیانهای خشم به علت بلاتکلیفی ها و تردید های ایجاد شده توسط مشکلات عقلانی، کاهش ابتکار عمل و گوشه گیری اجتماعی. افسردگی که اغلب در مرحله مقدماتی انواع زوال عقل پدیدار می شود. با پیشرفت بیماری حرکتهای ماهرانه و هدفمند مختل می شوند. خواب با هذیان ها و ترسهای خیالی آشفته می شود. توانایی فهمیدن و تولید گفتار را از دست میدهد. به عفونتها آسیب پذیر و در نهایت حالت اغما و مرگ است. دوره بیماری آلزایمر متغییر است و از  چندسال تا ۲۰ سال نوسان دارد. متوسط دوره آن ۸ تا ۱۰ سال است. الزايمر توانايي نورونها را براي پاسخ دادن به آنها مختل مي كند. بيماري آلزايمر به دو صورت خانوداگي و پراكنده يافت مي شود.

آلزايمر خانوادگي،
ژنهايي را روي كروموزومهاي ۱، ۱۴ و ۲۱ شناسايي كرده اند كه با آلزايمر خانوادگي ارتباط دارند. اگر اين ژن فقط در يكي از جفت ژنهاي به ارث برده شده از والدين وجود داشته باشد، فرد به شروع زود هنگام آلزايمر مبتلا خواهد شد. آلزايمر پراكنده،
وراثت ممكن است از  طريق جهشهاي خود انگيخته در آلزايمر پراكنده نقش داشته باشد.افراد مبتلا به اين بيماري ژن نابهنجاري در كروموزوم ۱۹ دارند. ژن نابهنجار ApoE شايع ترين عامل خطر شناخته شده در اين نوع آلزايمر است و در ۵۰ درصد موارد يافت مي شود.
غير از وراثت، نقش مواد سمي و ويروسها، نقايص مانع خون- مغز ( كه از مغز در برابر عوامل زيانبخش محافظت مي كند) و كمبودهاي غذايي مورد بررسي قرار گرفته است. سطح بالاي آلومينيوم در گره ها و رسوبات مغزي قربانيان آلزايمر يافت شده است.

درمان آلزايمر. درمان با جايگزيني هورمون و داروهاي ضد التهاب ( مانند آسپرين، ايبوپروفن و استروئيد پردنيطون) ضاهرا آثار محافظت كننده دارند، اما عملكرد شناختي را بهبود نمي بخشد. داروهاي ضد التهاب با كاهش دادن التهاب بافت مغز كه در اثر آميلوئيد و ساير پروتوئينهاي نا بهنجار ايجاد مي شوند، مي توانند روند آلزايمر را كند سازد. آموزش، برخي پژوهشگران گمان مي كنند كه سالهاي تحصيلات به اتصالات سيناپسي بيشتري منجر مي شوند كه به عنوان اندوخته شناختي عمل مي كنند.

ApoE، پروتوئين خوني كه كلسترول را به سرتاسر بدن منتقل مي كند، منجر مي شود.

آميلوئيد، نوعي پروتوئين است كه با كاهش ايمني، در خيلي از بيماريهاي ديگر نيز دريافت رسوب مي كند. اين رسوب آميلوئيد احتمالا با ايجاد التهاب در مغز، با توليد راديكالهاي آزاد يا با كاستن از جريان خون مي توانند نورونهاي مجاور و شبكه هاي ارتباطي آنها را نابود كنند.

تباهی مغز، زماني كه بيماري آلزايمر ايجاد مي شود، در مناطق حافظه مغز متابوليسم كاهش مي يابد. در مغز دو تغيير ساختاري عمده روي مي دهد. داخل نورونها، گره هاي نوروفيبريل، دسته هايي از رشته هاي پيچ خورده كه حاصل ساختارهاي عصبي تباه شده هستند نمايان مي شوند. بيرون نورونها رسوباتي ايجاد مي شود كه كپه هاي سلول عصبي مرده آن را احاطه كرده اند. آنها محتوي آميلوئيد هستند.

علائم خبر دهنده سكته مغزي، احساس ضعف، گزگز يا بي حسي در دست يا صورت، از دست دادن ناگهاني بينايي يا دو بيني، مشكل گويايي، سرگيجه و عدم تعادل شديد.

زوال عقل برگشت پذير و اشتباه تشخيص داده شده

فرد سالخورده افسرده معمولا درباره مشكلات عقلاني خود اغراق مي كند. در حالي كه فرد مبتلا به زوال عقل اين مشكلات را ناچيز مي شمارد و از ضعف شناختي خود كاملا آگاه نيست. داروهايي كه براي سرفه، اسهال و تهوع مصرف مي كنيم جلوي انتقال دهنده عصبي استيل كولين را مي گيرند و به نشانه هاي شبه آلزايمر منجر مي شوند. برخي بيماري ها مي توانند موجب از دست رفتن موقتي حافظه و نشانه هاي عقلاني شوند. خصوصا در بين سالخوردگان كه وقتي بيمار هستند گيج و گوشه گير و تنها هستند.

شناختي، هرچه توانايي عقلاني به هوش سيال بيشتر وابسته باشد ( مهارتهاي پردازش اطلاعات با زيربناي زيستي)، زودتر تحليل مي رود.
تواناييهاي عقلاني وابسته به هوش متبلور ( دانش مبتني بر فرهنگ) براي مدت طولاني تري باقي مي مانند.
در سن پيري كاهش هوش سيال، تجربيات اندوخته شده، آگاهي از نحوه يادگيري و حل كردن مسايل و زندگي روزمره تحريك كننده، در نتيجه كاهش هوش متبلور نيز به همراه دارد.

نظریه سه تکلیف انسجام من (پک):

تمایز من در برابر دل مشغولی به کار-نقش. کسی که برای انسجام تلاش می کند باید یک رشته نقشهای خانوادگی، دوستی و اجتماعی را متمایز کند که به اندازه شغل او رضایت بخش باشند.

استعلای بدن در برابر دل مشغولی به بدن. سالخوردگان باید با تاکید کردن بر توانایی های شناخنی و اجتماعی خود محدودیتهای جسمانی شان را تعالی بخشند.

استعلای من در برابر دل مشغولی به من. دست یابی به انسجام من، مستلزم تلاش مستمر در جهت ایمن تر، هدفمندتر و خشنود کننده تر ساختن زندگی برای کسانی است که بعد از مرگ فرد زندگی می کنند. برای انسجام من باید از زندگی شغلی، بدن و هویت مجزایشان فراتر روند. آنها باید از خردمنری خود کمک بگیرند و طوری به فکر دیگران باشند که زندگی آنها را بهتر کند.

نظریه خبرگی هیجان لابووی-ویف

درباره استدلال بزرگسالان در زمینه هیجان تحقیق کرده است. او معتقد است آنهایی که از لحاظ روانی پخته هستند از احساسات خود بیشتر خبر دارند.
سالخوردگان توصیفهای روشنی کرده اند که ذهن و بدن را به صورتی مصور می کند که به حالت احساس کمک نموده و جنبه های ذهنی و عینی هیجان را با هم ترکیب می کند. دست آورد روانی- اجتماعی مهم در اواخر زندگی، خبره شدن در برابر پردازش کردن اطلاعات هیجانی و پرداختن به خودگردانی هیجانی است.

نظریه رابرت باتلر در یادآوری گذشته ها و مرور زندگی

اغلب سالخوردگان به عنوان بخشی از دستیابی به انسجام من، جلوگیری از یاس و نا امیدی و پذیرفتن پایان عمر به مرور زندگی می پردازند. درمانگران، سالخوردگان را ترغیب می کنند برای مرور زندگی به یادآوری گذشته ها بپردازند. سالخوردگان به این علت از گذشته خود یاد می کنند که : الف) دیگران از انها می خواهند که این کار را انجام دهند. ب) نیازهای اجتماعی خود را مانند برقراری روابط دوستی و تایید شان توسط دیگران برآورده می سازد. ج)اغلب هنگام انتقال زندگی روی می دهد.

عناصر تشکیل دهنده انسجام من .یکپارچگی، خرسندی، تصویری از خود به عنوان بخشی از نظم دنیایی بزرگتر.

نظریه های اجتماعی پیری

نظریه کناره گیری. وقتی سالخوردگان در انتظار مرگ هستند، عقب نشینی متقابلی بین آنها و جامعه صورت می گیرد. سطح فعالیت خود را کاهش می دهند، کمتر تعامل می کنند و بیشتر سرگرم دنیای درونی خود می شوند. در عین حال جامعه سالخوردگان را از قید شغل و مسئولیتهای خانوادگی آزاد می کند. نتیجه این کار به نفع دو طرف است. سالخوردگان به جای کناره گیری از تمام پیوندهای اجتماعی، تماسهای نا خوشنود کننده خود را قطع نموده و به تماسهای خوشنود کننده روی می آورند و آنها را حفظ می کنند.

نظریه فعالیت. موانع اجتماعی که بر سر راه در آمیختگی با جامعه وجود دارد، موجب کاهش میزان تعامل می شود. ترتیب دادن شرایطی که به سالخوردگان امکان دهد در نقشها و روابط درگیر بمانند برای رضایت از زندگی حیاتی است. خیلی از افراد درصدد جستجوی منابع دیگری برای خشنودی از زندگی برمی آیند، اما صرفا تامین فرصتهایی برای تماس اجتماعی، به فعالیت اجتماعی بیشتر سالخوردگان نمی انجامد. یافته ها نشان می دهد چنانچه وضعیت سلامتی کنترل شده باشد، سالخوردگانی که شبکه های اجتماعی بزرگتری دارند لزوما شادتر نیستند.

نظریه گزینش اجتماعی- هیجانی. شبکه های اجتماعی ما گزینشی می شوند. در میانسالی روابط زناشویی عمیق تر می شود، خواهر برادر ها به هم نزدیکتر می شوند و تعداد دوستان کاهش می یابد.تماس با آشنایان و تمایل به برقراری روابط اجتماعی جدید از میانسالی تا اواخر بزرگسالی شدیدا کاهش می یابد. به هنگام پیری وظایف گردآوری اطلاعات و تایید خویشتن تعامل اجتماعی کم اهمیت می شوند.
سالخوردگان معتقند برای تایید خویشتن نزدیک شدن افرادی که آنها را نمی شناسند خطرناک است.
سالخوردگان بر وظیفه تنظیم کننده هیجان تعامل تاکید می ورزند. ضعف جسمانی، اجتناب کردن از استرس و حفظ آرامش هیجانی را با اهمیت تر می سازد. تعامل کردن با خویشاوندان و دوستان، خودپنداره و آرامش هیجانی سالخوردگان را تقویت می کند.افراد بزرگسال بر کیفیت هیجانی تجربیات اجتماعی خود بیشتر تاکید می کنند. این نظریه کاهش فعالیت اجتماعی در سن پیری را ناشی از شرایط زندگی آنها می داند.

نظریه کوبلر راس در خصوص انتظار مرگ

نظریه مرحله ای او بر مبنای انتظار مرگ و مصیبت مردن استوار است. پیشروی در هر مرحله را می توان متوقف کرد و برخی افراد بین مراحل پس و پیش می روند.انکار،  برای گریختن از انتظار مرگ، جدی بودن آن را انکار می کند. اکثر افراد یک روز برنامه های زیادی میریزند و روز بعد اعتراف می کنند که مرگ نزدیک است. یک روز بیماری خود را انکار می کنند و روز دیگر آن را قبول می کنند. خشم، زمانی که بیماری وخیم شود، ادامه دادن انکار دشوارتر است. پی بردن به اینکه وقت تنگ است باعث می شود فرد از اینکه مجبور است بمیرد بدون اینکه فرصت داشته باشد تا همه کارهایی را که دوست دارد انجام دهد عصبانی میشود.چانه زنی، می کوشد با چانه زدن درباره زمان بیشتر، از آن جلوگیری کند، معامله ای که سعی می کند با اعضای خانواده، دوستان، دکترها، پرستاران یا خداوند انجام دهد. افسردگی، وقتی که انکار، خشم و چانه زنی نمی تواند روند بیماری را به تعویق اندازند، فرد به خاطر از دست دادن جانش افسرده می شود.راس افسردگی را آمادگی لازم برای آخرین مرحله یعنی پذیرش می داند. پذیرش، افرادی که به مرحله پذیرش می رسند، حالت سکون و آرامش نسبت به مرگ قریب الوقوع در چند هفته یا روزهای آخر به آن دست می یابند. تسلیم مرگ می شوند و مرگ او را از درد و اضطراب می رهاند.

منبع: نظریه های رشد کرین و لورا برک

پیمان دوستی

۴ اردیبهشت ۹۴

گوردون آلپورت

آلپورت در چند نکته، روان کاوی فروید را به چالش کشید. اول اینکه، آلپورت قبول نداشت که نیروهای ناهشیار بر شخصیت بزرگسال بهنجار و پخته حاکم هستند. او معتقد بود که افراد سالم به صورت منطقی و آگاهانه عمل کرده و از نیروهایی که آنها را برانگیخته می کنند، آگاهند و بر آنها کنترل دارند. ناهشیار فقط برای رفتار روان رنجور یا آشفته اهمیت دارد. دوم اینکه، در رابطه با جبرگرایی تاریخی – اهمیت  گذشته در تعیین زمان حال – آلپورت گفت، آنگونه که فروید معتقد بود، ما زندانیان تعارض های کودکی و گذشته نیستیم.  آلپورت نوشت (( افراد مشغول هدایت کردن زندگی خود به سمت آینده هستند، در حالی که روان شناسی عمدتا مشغول ردیابی آنها در گذشته است)). سوم اینکه، آلپورت با گردآوری اطلاعات از شخصیت های نابهنجار، مخالف بود. فروید بین شخصیت بهنجار و نابهنجار پیوستار می دید، آلپورت بین آنها تفاوت آشکار می دید. از نظر آلپورت شخصیت نابهنجار در سطح بچه گانه عمل می کند. ویژگی برجسته دیگر نظریه آلپورت، تاکید او بر بی همتا بودن شخصیت است که صفات هر فرد آن را توصیف می کند. او معتقد بود که شخصیت عمومی یا همگانی نیست، بلکه در هر فردی اختصاصی است.

ماهیت شخصیت

((شخصیت سازمانی پویا درون فرد متشکل از سیستم های روانی – جسمانی است که رفتار و افکار مشخصه او را تعیین می کنند)). سازمان پویا این بود که گرچه شخصیت همواره تغییر و رشد می کند، ولی این رشد سازمان یافته است نه تصادفی. روانی جسمانی به معنی آن است که شخصیت از ذهن و بدن تشکیل شده که با هم به صورت یک واحد کار می کنند، شخصیت نه کاملا ذهنی و نه کاملا زیستی است. منظور آلپورت از تعیین می کند این است که تمام جنبه های شخصیت، رفتارها و افکار خاص را فعال یا هدایت می کنند. عبارت رفتار و افکار مشخصه بدان معنی است که هر فکری که می کنیم و هر کاری که انجام می دهیم خاص خودمان است. بنابراین، هرکس بی همتاست.

وراثت و محیط

برای حمایت از تاکید خود بر بی همتا بودن شخصیت فرد، اضهار داشت که ما هم وراثت و هم محیط خویش را منعکس می کنیم. وراثت مواد خام را برای شخصیت تامین می کند (هیکل، هوش، خلق و خو) که امکان دارد شرایط محیط ما آنها را شکل داده، گسترش دهد یا محدود کند. با این حال زمینه ژنتیکی ما مسئول بخش عمده ای از بی همتایی ماست. استعداد ژنتیکی ما با محیط اجتماعی ما تعامل می کند و نمی توان دو نفر را یافت که محیط دقیقا یکسانی داشته باشند، حتی دوقولوهای که باهم در یک خانه بزرگ شده اند. نتیجه قطعی، بی همتایی شخصیت است. شخصیت باید به مورد تکی نه یافته های میانگین در بین گروه ها بپردازد.

دو شخصیت مجزا

آلپورت شخصیت را مجزا یا ناپیوسته در نظر داشت. نه تنها هرکسی از دیگران مجزا و متمایز است، بلکه هر فرد بزرگسالی از گذشته خود جداست. امیال و بازتاب های زیستی ابتدایی، رفتار کودک را سوق می دهند در حالی که عملکرد فرد بزرگسال از نظر ماهیت، بیشتر روان شناختی است. دو شخصیت وجود دارد: یکی برای کودکی و دیگری برای بزرگسالی. شخصیت بزرگسالی به وسیله تجربیات کودکی، مقید و محدود نمی شود. او بجای ناهشیار بر هشیار و بجای گذشته، بر حال و آینده تاکید داشت.

صفات شخصیت

صفات شخصیت، آمادگی هایی برای پاسخ دادن به شیوه یکسان یا مشابه به محرک های مختلف می باشد. صفات شیوه های با ثبات و با دوام واکنش نشان دادن به محیط مان است.

او ویژگی های صفات را به صورت زیر خلاصه کرد :

  • صفات شخصیت واقعی هستند و درون هر یک از ما وجود دارند، آنها ساختارهای فرضی یا برچسب هایی نیستند که برای توجیه کردن رفتار ساخته شده باشند.
  • صفات، رفتار را تعیین می کنند یا موجب آن می شوند. آنها صرفا در پاسخ به محرک های خاص بوجود نمی آیند. آنها مارا برای یافتن محرک های مناسب برانگیخته می کنند و برای ایجاد رفتار، با محیط تعامل می کنند.
  • صفات را می توان به صورت تجربی اثبات کرد.
  • صفات به هم مرتبط هستند؛ با اینکه آنها ویژگی های متفاوتی را نشان می دهند، امکان دارد که همپوش باشند.
  • صفات با توجه به موقعیت ها تفاوت دارندو برای مثال امکان دارد کسی که صفت پاکیزگی را در یک موقعیت و صفت بی نظمی را در موقعیتی دیگر نشان دهد.

صفات فردی (individual traits)، منحصر به فرد هستند و منش او را توصیف می کنند. صفات مشترک (common traits)، صفاتی هستند که تعدادی از افراد، مانند اعضای یک فرهنگ، در آن سهیم اند. افراد فرهنگ های مختلف، صفات مشترک متفاوتی دارند. صفات مشترک در معرض تاثیرات اجتماعی، محیطی و فرهنگی قرار دارند.

آمادگی های شخصی

او صفات مشترک را صفات و صفات فردی را آمادگی های شخصی (personal dispositions) نامید. تمام آمادگی های شخصی ما شدت و اهمیت برابری ندارند. امکان دارند آنها صفات بنیادی (cardinal traits)، صفات اصلی (central traits)، یا صفات ثانوی (central traits) باشند.

صفت بنیادی به قدری فراگیر و با نفوذ است که تقربا با هر جنبه از زندگی فرد  ارتباط دارد.آلپورت آن را تمایل حاکم نامید، نیروی قدرتمندی که بر رفتار حاکم است. او به نمونه های سادیسم و میهن پرستی کورکورانه (شوینیسم) اشاره کرد. هرکسی از تمایل حاکم برخوردار نیست و افراد برخوردار ممکن است در هر موقعیتی آن را نشان ندهند. هرکسی چند صفت اصلی دارد، ۵ تا ۱۰ موضوعی که رفتار ما را خیلی خوب توصیف می کنند. مثالهای آلپورت پرخاشجویی، ترحم به حال خود، و بد بینی هستند. صفات ثانوی کمتر از صفات بنیادی و اصلی نمایان می شوند. امکان دارد صفات ثانوی به قدری ضعیف و ناپیدا باشند که فقط یک دوست صمیمی متوجه آن شود. برای مثال آنها می توانند ترجیح دادن نوع خاصی از موسیقی یا غذا را شامل شوند.

انگیزش : خود مختاری کارکردی انگیزه ها

آلپورت در دیدگاه انگیزش خویش، بر تاثیر موقعیت کنونی فرد تاکید کرد. این حالت کنونی فرد است که اهمیت دارد، نه آنچه در گذشته به هنگام آموزش استفاده از توالت، تحصیلات، یا بحران کودکی دیگر روی داده است. فرایندهای شناختی یعنی، برنامه ها و مقاصد هشیار ما- جنبه حیاتی شخصیت ماست.

خودمختاری کارکردی (functional autonomy) . انگیزه های افراد پخته و از لحاظ هیجانی سالم، با تجربیات قبلی که این انگیزه ها ابتدا از آنها پدیدار شدند، ارتباط کارکردی ندارند. نیروهایی که در اوایل زندگی ما را بر انگیخته می کردند، از شرایط اولیه شان خودمختار یا مستقل می شوند. وقتی پخته شده و جا می افتیم، از والدین خود مستقل می شویم. گرچه ارتباط خود را با آنها حفظ می کنیم، ولی از لحاظ کارکردی، دیگر به آنها وابسته نیستیم و آنها دیگر نباید زندگی  ما را کنترل یا هدایت کنند.

برای مثال شخصی که به هدف امنیت مالی رسیده بازهم به همان جدیت کار می کند. انگیزش هدف کار کردن جدی که زمانی وسیله ای برای هدفی خاص بوده اکنون خودش هدف شده است.

خود مختاری کارکردی مستمر

آلپورت دو سطح خود مختاری کارکردی را مطرح کرد: خود مختاری کارکردی مستمر (perseverative functional autonomy) و خود مختاری کارکردی شخصی (propriate functional autonomy).

خود مختاری کارکردی مستمر، که سطح ابتدایی تر است، به رفتارهایی مانند اعتیادها و اعمال جسمانی تکراری نظیر شیوه های عادی انجام دادن برخی تکالیف روزمره مربوط می شود. این رفتارها بدون هرگونه پاداش بیرونی، ادامه یا استمرار می یابند. اعمالی که یک زمانی در خدمت هدفی بودند، ولی دیگر چنین نیستند، به قدری در سطح پایین قرار دارند که نمی توان آنها را جز جدا نشدنی شخصیت دانست. وقتی به موشی که یادگرفته است مازی را برای غذا طی کند غذایی بیش از حد داده شود، بازهم ماز را طی می کند، ولی این بار با هدفی غیر از غذا.

خود مختاری کارکردی شخصی

خود مختاری کارکردی شخصی برای آگاهی یافتن از انگیزش فرد بزرگسال، از خود مختاری کارکردی مستمر مهم تر و ضروری تر است. انگیزه های شخصی منحصر به فرد هستند. خود تعیین می کند که کدام انگیزه ها نگهداری و کدامیک رد خواهند شد. ما انگیزه هایی را نگه می داریم که عزت نفس یا خود انگاره ما را تقویت کنند. بین تمایلات ما و توانایی های ما رابطه مستقیم وجود دارد : ما از انجام دادن کاری که آن را خوب انجام می دهیم، لذت می بریم.

عملکرد شخصی ما فرایندی سازمان دهنده است که خود پنداره ما را حفظ می کند. این تعیین می کند که چگونه دنیا را برداشت کنیم، از تجربیاتمان چه چیزهایی را به یاد آوریم، و چگونه افکار ما هدایت شوند. این فرایندهای ادراکی و شناختی، گزینشی هستند. فرایند سازمان دهنده تحت تاثیر سه اصل زیر قرار دارد :

  • سازمان دادن سطح انرژی
  • مهارت و شایستگی
  • الگو پذیری شخصی

سازمان دادن سطح انرژی (organizing the energy level) توضیح می دهد که چگونه انگیزه های تازه را کسب می کنیم. این انگیزه ها از ضروریات ناشی می شوند، برای اینکه به مصرف انرژی اضافی کمک می کنند، که در غیر این صورت، ممکن است به شیوه های مخرب و زیان بخش ابراز شود.

مهارت و شایستگی (mastery and competence)، به سطحی اشاره دارد که تصمیم می گیریم انگیزه ها را ارضا کنیم. برای ما رسیدن به سطح مناسب، کافی نیست. بزرگسالان سالم و پخته برای انجام دادن بهتر و کارآمدتر کارها برانگیخته می شوند، برای اینکه بر مهارتهای تازه تسلط یابند، و شایستگی خود را بالا ببرند.

الگو پذیری شخصی (propriate pattering)، تلاش برای ثبات و یکپارچگی شخصیت را توصیف می کند. ما فرایندهای ادراکی و شناختی خود را پیرامون خود Self سازمان می دهیم و هرچیزی که خود انگاره ما را تقویت کند نگه می داریم و باقی را رد می کنیم. بنابراین، انگیزه های شخصی ما به ساختار یا الگوی خود وابسته هستند.

تمام رفتارها و انگیزه ها را نمی توان با اصول خود مختاری کارکردی توجیه کرد. برخی رفتارها مانند بازتابها، تثبیت ها، روان رنجوری ها، و رفتارهای ناشی از سایق های زیستی- تحت کنترل انگیزه های خود مختار قرار ندارند.

رشد شخصیت در کودکی : خود بی همتا

آلپورت اصطلاح proprium  یا نفس را بجای self یا ego انتخاب کرد.  نفس آن دسته از جنبه های شخصیت را شامل می شود که برجسته بوده و بنابراین، برای زندگی هیجانی ما مناسب هستند. این جنبه ها برای هریک از ما منحصر به فرد هستند و نگرش ها، ادراک ها و قصدهای ما را یکپارچه می کنند.

مراحل رشد

آلپورت ماهیت و رشد نفس را طبق هفت مرحله از کودکی تا نوجوانی توصیف کرد. قبل از اینکه نفس پایدار شود، کودک خود آگاهی را تجربه نمی کند و هیچ آگاهی از خود ندارد. هنوز ((من)) مجزا از چیزهای دیگر وجود ندارد. کودکان تاثیرات حسی را از محیط بیرونی دریافت می کنند و به صورت خودکار و بازتابی به آنها واکنش نشان می دهند، بدون اینکه خود بین محرک و پاسخ میانجی شود. آلپورت کودکان را به صورت لذت جو، مخرب، خود خواه، نا شکیبا و وابسته توصیف کرد. کودک برای کاهش دادن تنش و به حداکثر رساندن لذت، صرفا توسط بازتاب ها برانگیخته می شود.

سه مرحله اول در رشد نفس، از تولد تا حدود ۴ سالگی ادامه دارند. خود جسمانی (bodily self) زمانی شکل می گیرد که کودکان از آنچه آلپورت (( من بدنی)) نامید آگاه شوند. برای مثال کودکان انگشتان خود را از شیئی که چنگ می زنند، تشخیص می دهند. هویت خود (self- Identity) با درک تداوم هویت مشخص می شود. کودکان تشخیص می دهند با وجود تغییرات در بدن و توانایی های آنها، همان افرادی که بودند، باقی می مانند. هویت خود زمانی بهبود می یابد که کودکان نام خود را یاد گرفته و خود را مجزا از دیگران در نظر بگیرند. عزت نفس (self- esteem) زمانی شکل می گیرد که آنها دریابند می توانند به طور مستقل کارهایی را انجام دهند. کودکان برای ساختن، کاووش کردن و دستکاری کردن اشیا برانگیخته می شوند. رفتارهایی که گاهی می توانند مخرب باشند. اگر والدین نیاز فرزند خود به کاوش کردن را در این مرحله ناکام کنند، در این صورت از پرورش عزت نفس  جلوگیری کرده و احساس خواری و خشم جایگزین آن می شوند.کودکان از موفقیت های خود احساس غرور می کنند. گسترش خود (extension-of-self)، این مرحله و مرحله بعدی در طول ۴ تا ۶ سالگی نمایان می شوند. در این مرحله کودکان اشیا و افرادی را که بخشی از زندگی آنها هستند تشخیص می دهند. خود انگاره، که کودکان خودانگاره های واقعی و آرمانی از خود و رفتارشان تشکیل می دهند و از انتظارات خشنود کننده یا ناکام کننده والدین آگاه می شوند. خود به عنوان حریفی عاقل (self as a rational coper) در طوال ۶ تا ۱۲ سالگی شکل می گیرد. کودکان برای حل کردن مسایل روزمره از عقل و منطق استفاده می کنند. مرحله تلاش شخصی (propriate striving) که در طول نوجوانی شکل می گیرد. نوجوان طرح ریزی هدفها و برنامه های بلند مدت را آغاز می کند.

تعامل های والد فرزند

تعامل اجتماعی ما با والدین مان در طول مراحل رشد نفس اهمیت بسزایی دارد. آنچه اهمیت زیادی دارد، رابطه والد – فرزند به عنوان منبع محبت و امنیت است. انگیزه های کودکی آزاد خواهد بود تا به تلاش های شخصی خودمختار بزرگسالی تبدیل شوند. الگوی آمادگی های شخصی شکل خواهند گرفت و نتیجه آن بزرگسالی پخته و سالم خواهد بود.

در صورتی که نیازهای کودکی ناکام شده باشند، نفس به طور مناسب رشد نخواهد کرد. کودک نا امن، پرخاشگر، پرتوقع، حسود و خودمدار خواهد شد و از رشد روان شناختی او جلوگیری می شود. نتیجه آن بزرگسال روان رنجوری خواهد بود که در سطح سایق های بچگی عمل می کند. انگیزه های فرد بزرگسال روان رنجوری خواهد بود که در سطح سایق های بچگی اولیه خود وابسته می مانند. صفات و آمادگی های شخصی رشد نمی کنند و شخصیت مانند دوران کودکی نا متمایز می ماند.

شخصیت بزرگسال سالم

شخصیت سالم از ارگانیزمی که در کودکی تحت تاثیر عوامل زیستی بوده به ارگانیزمی که در بزرگسالی از لحاظ روان شناختی پخته و جا افتاده است تبدیل می شود. انگیزه های ما از کودکی جدا می شوند و به سمت آینده گرایش می یابند. شخصیت بزرگسال از کودکی به وجود می آید، ولی دیگر تحت سلطه سایق های کودکی قرار ندارد. آلپورت بیشتر به رشد روان شناختی مثبت علاقه مند بود. او شش ملاک را برای شخصیت بزرگسال سالم و پخته از لحاظ هیجانی مشخص کرد:

  • خود پنداره اش را به افراد و فعالیت های فراتر از خود گسترش می دهد.
  • با دیگران رابطه صمیمانه برقرار می کند
  • خودپذیری بزرگسال پخته به او کمک می کند به امنیت عاطفی دست یابد.
  • برداشت واقع بینانه ای از زندگی دارد، مهارت های شخصی را پرورش می دهد و خود را نسبت به نوع خاصی از کار متعهد می سازد.
  • شوخ طبع است و نسبت به خویشتن بصیرت دارد.
  • از فلسفه یکپارچه کننده زندگی برخوردار است که مسئول هدایت کردن شخصیت به سمت هدف های آینده است.

سوال هایی درباره ماهیت انسان

افراد بزرگسال سالم به تعارض های کودکی وابسته نیستند یا به وسیله آنها بر انگیخته نمی شوند. نظریه او دیدگاهی خوشبینانه از بزرگسالان ارائه می دهد که بر زندگی خود کنترل هشیار دارند، در موقعیت های کنونی توجه منطقی می کنند، برای آینده برنامه ریزی می کنند و به طور فعال تشکیل هویت می دهند. درباره موضوع اراده آزاد در برابر جبرگرایی، موضع معتدلی داشت. در رابطه با موضوع طبیعت – تربیت معتقد بود که وراثت و محیط هر دو بر شخصیت تاثیر دارند. به بی همتایی هر فرد اعتقاد داشت. گرچه صفات مشترک مقداری عمومیت را در رفتار نشان می دهند.

هدف اصلی و ضروری بر خلاف گفته فروید، افزایش دادن تنش است که ما را به جستجو کردن موقعیت ها و چالش های تازه ترغیب می کند. ما به هدف های نیاز داریم تا ما را برانگیخته کنند و سطح مطلوب تنش را در شخصیت نگه دارند.

ارزیابی در نظریه آلپورت

بیشتر از هر نظریه پرداز دیگری درباره روش های ارزیابی شخصیت نوشته است. او گفت شخصیت به قدری پیچیده است که برای ارزیابی آن باید از چندین روش موجه استفاده کنیم. او ۱۱ روش عمده را فهرست کرد:

  • تشخیص سرشتی و فیزیولوژیکی
  • موقعیت، عضویت و نقش فرهنگی
  • مدارک شخصی و مورد پژوهی ها
  • ارزیابی خود
  • تحلیل سلوک
  • ارزیابی ها
  • آزمون ها و مقیاس ها
  • شیوه های فرافکن
  • تحلیل عمیق
  • رفتار بیانگر
  • روش های اجمالی ( ترکیب کردن اطلاعات از چندین منبع به صورت چکیده)

[adrotate banner=”3″]

روش مدرک شخصی

روش مدرک شخصی (personal document technique) بررسی خاطرات، زندگی نامه ها، نامه ها، آثار ادبی و نمونه های دگیر سوابق مکتوب یا شفاهی فرد را برای تعیین کردن تعداد و انواع صفات شخصیت شامل می شود.

بررسی ارزش ها

ارشهای شخصی ما مبنای فلسفه زندگی و وحدت بخش ماست که یکی از شش ملاک برای شخصیت پخته و سالم است. ارزش های ما، صفات شخصیت هستند و تمایلات و انگیزه های نیرومند ما را نشان می دهند. هرکس درجاتی از هر نوع ارزش را دارد، ولی یک یا دو ارزش بر شخصیت حاکم است.

  • ارزش های نظری با کشف حقیقت ارتباط دارند.
  • ارزشهای اقتصادی با سودمندی و عملی بودن ارتباط دارند.
  • ارزش های هنر شناختی با تجربیات هنری، شکل، هماهنگی و زیبایی ارتباط دارد.
  • ارزش های اجتماعی روابط انسانی، نوعدوستی و احسان و نیکو کاری را منعکس می کنند.
  • ارزش های سیاسی به اراده شخصی، نفوذ و مقام و حیثیت در تمام کارها نه فقط در فعالیت های سیاسی، مربوط می شوند.
  • ارزش های مذهبی به مسایل عرفانی و شناختن دنیا در کل مربوط می شوند.

پژوهش درباره نظریه آلپورت

آلپورت از روانشناسانی که اصرار داشتند روش های آزمایشی و همبستگی تنها روش های پژوهش موجه برای بررسی شخصیت هستند، انتقاد کرد. او معتقد بود که تمام جنبه های شخصیت را نمی توان با این روش ها آزمایش کرد. او همچنین با اجرا کردن روش هایی که برای افراد آشفته به کار می رفتند برای افرادی که از لحاظ هیجانی سالم هستند مخالف بود. از نظر آلپورت شخصیت از کودکی جدا می شود و مورد پژوهی را مفید نمی داند. آزمون های فرافکن ممکن است تصویر تحریف شده ای از شخصیت سالم در اختیارمان بگذارند. و اطلاعات مطمئن تر را می توان با درخواست کردن از افراد برای اینکه خودشان را توصیف کنند به دست آورد. آلپورت طرفدار رویکرد فرد نگر بود.

رفتار بیانگر

رفتار بیانگر (expressive behavior)، رفتاری است که صفات شخصیت ما را نشان می دهد و رفتار کنار آمدن (coping behavior) به سمت هدف خاصی گرایش دارد و آگاهانه برنامه ریزی و اجرا می شود. رفتار کنار آمدن به وسیله نیازهایی تعیین می شود که موقعیت آنها را ایجاد می کند و معمولا تغییراتی را در محیط مان به بار می آورد. رفتار بیانگر خود انگیخته است و جنبه های اساسی شخصیت را منعکس می کند. رفتار بیانگر خود انگیخته است و جنبه های اساسی شخصیت را منعکس می کند. رفتار بیانگر به سختی تغییر می کند، هدف مشخصی ندارد، و معمولا بدون آگاهی ما آشکار می شود. سخنران در دو سطح با شنوندگان ارتباط بر قرار می کند ( رفتار کنار آمدن) محتوای سخنرانی و ( رفتار بیانگر) حرکات، ژست ها و … .

تاملاتی درباره نظره آلپورت

روش پژوهش فرد نگر او با تفکر رایح در روان شناسی امروزی مغایر است. تمرکز آلپورت بر بزرگسالان سالم نیز با موضعی که در آن زمان در روان شناسی رایج بود، که به افراد روان رنجور و روان پریش می پرداخت در تناقض بود. به سختی می توان مفاهیم آلپورت را به اصطلاحات و عملیاتی که مناسب روش آزمایش باشند تبدیل کرد. از مفهوم خود مختاری کارکردی انتقادهایی صورت گرفته است. چگونه یک انگیزه اصلی به انگیزه خود مختار تبدیل می شود.

تاکید آلپورت بر بی همتایی شخصیت به چالش کشیده شده است، زیرا او به قدری انحصاری روی فرد تمرکز کرده که تعمیم دادن از یک فرد به یک فرد دیگر غیر ممکن است. بسیاری از روان شناسان به سختی می توانند نظر آلپورت را درباره ناپیوستگی بین کودک و بزرگسال، حیوان و انسان، بهنجار و نابهنجار قبول کنند. رویکرد او به رشد شخصیت، تاکید بر بی همتایی، و تمرکز بر اهمیت هدف های در کار روان شناسان انسان گرا مانند کارل راجرز و آبراهام مزلو انعکاس یافته است.

تحقیقات آلپورت درباره ابراز هیجانی، در شکل گیری رشته علوم اعصاب شناختی اهمیت زیادی داشته است.

منبع: خلاصه ای از نظریه های شخصیت شولتز و فیست ترجمه یحیی سید محمدی

پیمان دوستی

۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

نظریه هویت : اریک اریکسون

اریکسون نظریه فروید را از سه نظر گسترش داد:

الف) او مراحل رشد فروید را گسترش داد. فروید بر کودکی تاکید کرد و اعلام کرد که شخصیت تقریبا در ۵ سالگی شکل می گیرد، در حالی که اریکسون معتقد بود شخصیت در طول عمر، در هشت مرحله متوالی، به رشد کردن ادامه می دهد. ب) اریکسون بر خود بیشتر از نهاد تاکید کرد. از نظر اریکسون، خود، بخش مستقل شخصیت است و وابسته به نهاد یا خدمتگزار آن نیست. ج) اریکسون تاثیر عوامل فرهنگی و تاریخی را بر شخصیت تاکید کرد. او معتقد بود که ما به طور کامل تحت کنترل عوامل زیستی فطری در کودکی قرار نداریم.

مراحل روانی اجتماعی رشد شخصیت

رشد شخصیت دارای هشت مرحله است که چهار مرحله اول آن شبیه مراحل رشد روانی-جنسی فروید هستند. تفاوت اصلی این است که اریکسون بر همبسته های روانی – اجتماعی تاکید کرد، در حالی که فروید بر عوامل زیستی تاکید داشت. اریکسون معتقد بود که فرایند رشد تحت تاثیر چیزی قرار دارد که به آن را اصل تکوینی رسش (epigenetic principle of maturation) نامید. نیروهای ارثی، ویژگی های تعیین کننده مراحل رشد هستند. رشد به عوامل ژنتیکی بستگی دارد. رشد شخصیت تحت تاثیر عوامل زیستی و اجتماعی، یا متغییر های شخصی و موقعیتی قرار دارد. رشد انسان یک رشته تعارض های شخصی را در بر دارد. امکانات این تعارض ها هنگام تولد به صورت آمادگی های فطری وجود دارد.  هر رویارویی با محیط مان بحران (Crisis) نامیده می شود. این بحران ها تغییر در دیدگاه را ایجاب می کند، و ما را ملزم می دارد تا انرژی غریزی خود را بر طبق نیازهای هر مرحله از چرخه زندگی، متمرکز کنیم. ما به این بحران با یکی از این دو روش پاسخ می دهیم : روش نا سازگارانه (منفی) و روش سازگارانه (مثبت). فقط در صورتی که هر تعارض را حل کرده باشیم شخصیت می تواند به توالی رشد عادی خود ادامه دهد. اگر تعارض در هر مرحله ای حل نشده باقی بماند، کمتر احتمال دارد که بتوانیم با مشکلات بعدی سازگار شویم.

EGO باید روش های مقابله کردن سازگارانه و ناسازگارانه را ادغام کند. برای مثال در طفولیت، اولین مرحله رشد روانی – اجتماعی، می توانیم با پرورش دادن احساس اعتماد یا بی اعتمادی، به بحران درماندگی و وابستگی پاسخ دهیم. به صورت ایده آل، خود در هر مرحله از رشد، عمدتا از نگرش مثبت یا سازگارانه برخوردار خواهد بود، ولی با مقداری نگرش منفی متعادل خواهد شد. نیروهای اساسی (basic strengths) زمانی نمایان می شوند که بحران به صورت رضایت بخشی حل شده باشد. نیروهای اساسی وابسته به هم هستند. تا وقتی نیروهای مربوط به مرحله قبلی تثبیت نشده باشند، نیروی جدید نمی تواند ایجاد شود.

اعتماد در برابر بی اعتمادی

مرحله دهانی حسی رشد روانی- اجتماعی برابر با مرحله دهانی فروید، در سال اول زندگی روی می دهد. کودک خیلی درمانده است. برای بقا، امنیت و محبت، کاملا به مادر یا مراقبت کننده اصلی خود وابسته است. دهان اهمیت زیادی دارد.  رابطه بین کودک و دنیای او صرفا زیستی نیست، بلکه اجتماعی هم هست. تعامل کودک با مادر، تعیین می کند که برای پرداختن به محیط در آینده، آیا نگرش اعتماد در شخصیت او ادغام خواهد شد یا نگرش بی اعتمادی. ما از طریق ارتباط اولیه با مادر یاد می گیریم که از افراد و موقعیت ها در محیط مان، انتظار (( ثبات، تداوم و یکنواختی)) داشته باشیم.  این انتظار نقطه آغاز شکل گیری هویت خود است.

رفتار مادر با کودک باعث پرورش نگرش اعتماد یا بی اعتمادی می شود. اریکسون معتقد بود مادری که شغل خارج از خانه را از سر می گیرد و فرزند خود را به خویشاوندان یا مهد کودک می سپارد، بی اعتمادی را در کودک به وجود می آورد. الگوی اعتماد در برابر بی اعتمادی به عنوان جنبه ای از شخصیت در کودکی تعیین می شود ولی این مشکل می تواند در مرحله بعدی رشد دوباره ظاهر شود. بی اعتمادی کودکی می تواند بعدها در زندگی از طریق مصاحبت با معلم یا دوست با محبت و صبور اصلاح شود. نیروی اساسی امید با حل موفقیت آمیز این بحران در مرحله حسی – دهانی همراه است. امید عبارت است از احساس با دوام اطمینان داشتن، این احساس که با وجود بد بیاری ها، زنده خواهیم ماند.

استقلال در برابر تردید و شرم

در مرحله عضلانی مقعدی (muscular – anal stage) در سال دوم و سوم زندگی، برابر با مرحله مقعدی فروید، کودکان به سرعت توانایی های جسمانی و دهنی گوناگون را پرورش می دهند. آنها یاد می گیرند ارتباط موثر تری برقرار کنند و راه بروند، بالا بروند، هل بدهند، بکشند و شیئی را نگه داشته یا رها کنند. کودکان از این مهارت ها احساس غرور می کنند. مهمترین توانایی نگهداشتن و رها کردن است. نگهداشتن می تواند به صورت محبت آمیز یا خصمانه نشان داده شود. رها کردن می تواند به صورت تخلیه خشم ویرانگر یا بی تفاوتی آرام ابراز شود.

بحران اصلی بین والد و فرزند، به آموزش استفاده از توالت مربوط می شود که به صورت اولین موردی که جامعه سعی دارد یک نیاز غریزی را تنظیم کند، در نظر گرفته شده است. به کودک آموزش داده شده که نگه دارد و فقط در مواقع و مکان های مناسب رها کند. امکان دارد والدین جلوی تلاش کودک را برای نشان دادن استقلالش بگیرند و او را ناکام کنند. کودک احساس خود ناباوری و شرم را در بر قرار کردن رابطه با دیگران پرورش می دهد. با اینکه ناحیه مقعد کانون این مرحله است، اما ابراز این تعارض، بیشتر روانی – اجتماعی است تا زیستی. نیروی اساسی که از استقلال به وجود می آید، اراده است که تصمیم به حق استفاده از آزادی انتخاب و مهار خود در صورت مواجه شدن با درخواست های جامعه را شامل می شود.

ابتکار عمل در برابر احساس گناه

مرحله حرکتی – تناسلی (locomotor –genital stage)، بین ۳ تا ۵ سالگی روی می دهد، شبیه مرحله آلتی فروید است. آنها در خیلی از فعالیت ها میل شدیدی به ابتکار عمل نشان می دهند. ابتکار می تواند به شکل خیالپردازی هم پرورش یابد و به صورت میل به تصاحب کردن والد جنس مخالف و رقابت با والد همجنس آشکار شود. اگر آنها فرزند خود را تنبیه کنند و جلوی این ابتکار عمل را بگیرند، در این صورت کودک احساس گناه را پرورش خواهد داد که بر فعالیت های خودگردان وی در طول زندگی تاثیر خواهد گذاشت. اگر والدین این موقعیت را با محبت و همدلی هدایت کنند، در این صورت کودک آگاه خواهد شد که چه رفتاری مجاز است و چه رفتاری نیست. ابتکار عمل کودک می تواند به سمت هدف های واقع بینانه ای هدایت شود که جامعه آنها را تایید می کند و او را برای پرورش دادن احساس مسئولیت و اصول اخلاقی در بزرگسالی آماده می سازد. به زبان فروید، می توانیم این را فراخود بنامیم. این نیروی اساسی، هدف نامیده می شود که از ابتکار عمل ناشی می شود.

سخت کوشی در برابر حقارت

مرحله نهفتگی رشد روانی – اجتماعی اریکسون که بین ۶ تا ۱۱ سالگی روی می دهد، با دوره نهفتگی فروید مطابقت دارد. در حالت ایده آل کودک در خانه و مدرسه، عادات خوب کار کردن و در خواندن را ( سخت کوشی) عمدتا به عنوان وسیله ای برای کسب تحسین و رضایت خاطر ناشی از انجام دادن موفقیت آمیز یک کار، یاد می گیرد. صرف نظر از فعالیت عای مرتبط با این سن، کودکان با استفاده از توجه متمرکز، پشتکار و پایداری برای انجام دادن کارها، تلاش جدی به خرج می دهند. اگر کودکان سرزنش، مسخره یا طرد شوند، در این صورت احتمالا احساس حقارت و بی کفایتی را پرورش خواهند داد. از سوی دیگر، تحسین و تقویت، احساس های شایستگی را پرورش داده و تلاش مداوم را ترغیب می کند. نیروی اساسی در این مرحله شایستگی است. شایستگی عبارت است از به کار بردن مهارت و هوش در دنبال کردن و کامل کردن تکالیف.

نتیجه بحران در هریک از این چهار مرحله کودکی، به دیگران بستگی دارد.رشد روانی اجتماعی عمدتا تحت تاثیر والدین و معلمان قرار دارد که در این دوره مهم ترین افراد در زندگی ما هستند. در چهار مرحله آخر رشد روانی – اجتماعی، کنترل فزاینده ای بر محیط خود داریم. اینکه آیا خود در این مقطع عمدتا اعتماد، استقلال، ابتکار عمل و سخت کوشی را نشان دهد یا بی اعتمادی، تردید، احساس گناه و حقارت، روند زندگی ما را تعیین خواهد کرد.

انسجام هویت در برابر سردرگمی نقش : بحران هویت

نوجوانی، بین ۱۲ تا ۱۸ سالگی با بحران هویت خود (ego identity) مواجه می شویم و باید آن را حل کنیم. خودانگاره مان را تشکیل می دهیم، یعنی ادغام عقایدمان در مورد خود و درباره اینکه دیگران چه تصوری از ما دارند. اگر این فرایند به نحو رضایت بخشی حل شود، نتیجه آن تصویری منسجم و با ثبات است. تشکیل هویت و پذیرفتن آن، کاری دشوار و اغلب مملو از اضطراب است. افرادی که این مرحله را با احساس هویت خود نیرومند پشت سر می گذارند، با اطمینان و اعتماد کافی به بزرگسالی می رسند. آنهایی که نمی توانند به هویت منسجم دست یابند، دچار بحران هویت (identity crisis) می شوند. آنها سردرگمی نقش را آشکار خواهند ساخت. تاثیر بالقوه نیرومند گروه های همسال بر رشد هویت در نوجوانی اشاره دارد. نیروی اساسی که باید در طول نوجوانی به وجود آید، وفاداری است.

صمیمیت در برابر انزوا

تعارض روانی مهم جوانی ، صمیمیت در برابر انزواست که از پایان نوجوانی تا تقریبا ۳۵ سالگی ادامه دارد. این تعارض در افکار و احساسات جوانان نسبت به متعهد ساختن دائمی خود به یک همسر صمیمی منعکس می شود. احساس صمیمیت مطمئن در کیفیت سایر روابط صمیمانه نیز مشهود است. گرچه آنها از بودن با دیگران لذت می برند، به هنگام تنهایی نیز احساس راحتی می کنند. افرادی که احساس انزوا می کنند، در مورد برقراری روابط صمیمانه تردید دارند زیرا می ترسند هویت خود را از دست بدهند. به جای همکاری به رقابت می پردازند، تفاوت ها را نمی پذیرند و هنگامی که دیگران خیلی با هم صمیمی می شوند به راحتی احساس تهدید می کنند. اریکسون معتقد بود که حل موفقیت آمیز صمیمیت در برابر انزوا، افراد را برای محله میانسالی آماده می سازد که بر زایندگی تمرکز دارد: اهمیت به نسل بعدی و کمک به بهبود جامعه. هم صمیمیت و هم زایندگی در اوایل بزرگسالی پدیدار می شوند. نیروی اساسی که از صمیمیت سال های جوانی حاصل می شود، عشق است که اریکسون آن را مهم ترین امتیاز انسان دانست.

زایندگی در برابر رکود

بزرگسالی تقریبا از ۳۵ تا ۵۵ سالگی – مرحله پختگی است که باید به طور فعال، نسل بعدی را آموزش بدهیم و هدایت کنیم. این نیاز از خانواده نزدیک ما فراتر می رود. وظایف ما بیشتر می شود و نسل های آینده و نوع جامعه ای را که در آن زندگی خواهند کرد؛ در بر می گیرد. تمام نهاد ها خواه تجاری یا دولتی، خدمات اجتماعی یا تحصیلی – فرصت هایی را برای ابراز زایندگی فراهم می کنند. در صورتی که افراد میان سال نتوانند یا نخواهند راه خروجی برای زایندگی پیدا کنند، ممکن است غرق در (( رکود، بی حوصلگی، و فقر میان فردی شوند)). توصیف این مشکلات هیجانی در میانسالی شبیه توصیف یونگ از بحران میانسالی است. امکان دارد این افراد به مرحله شبه صمیمیت واپس روی کرده و خود را به شیوه بچه گانه لوس کنند و شاید آنها به علت اینکه به فکر نیازها و آسایش خودشان هستند از لحاظ جسمی و روانی بی اعتبار و بی ارزش شوند. مراقبت نیروی اساسی ناشی از زایندگی در بزرگسالی است. اریکسون مراقبت را به صورت اهمیت دادن به دیگران تعریف کرد و باور داشت که در نیاز به آموزش دادن، نه تنها برای کمک کردن به دیگران، بلکه برای تحقق بخشیدن به هویت، آشکار می شود.

انسجام خود در برابر نا امیدی

در مرحله آخر رشد روانی – اجتماعی، یعنی پختگی و پیری، با انتخاب بین انسجام خود و نا امیدی روبرو می شویم. کل زندگی خود را ارزیابی می کنیم. تلاش های عمده ما به اتمام رسیده یا نزدیک به اتمام است. ما زندگی خود را بررسی می کنیم و به آن می اندیشیم. اگر با احساس خشنودی و رضایت خاطر به گذشته بنگریم، و با برد و باخت های زندگی کنار آمده باشیم، گفته می شود که از انسجام خود برخورداریم. انسجام خود پذیرفتن جایگاه و گذشته خویش را شامل می شود. اگر خود را با احساس ناکامی مرور کنیم، از فرصت های از دست رفته عصبانی شویم و به خاطر اشتباهاتی که نمی تونند جبران شوند تاسف بخوریم، در این صورت احساس نا امیدی خواهیم کرد. ما از خودمان متنفر خواهیم شد، دیگران را سرزنش خواهیم کرد و از آنچه اتفاق افتاده است، بر آشفته خواهیم شد. افراد سالخورده باید فعال بمانند، در زندگی مشارکت اساسی داشته باشند، و جویای چالش و تحریک از جانب محیط خود باشند. آنها باید خود را در فعالیت هایی نظیر پدر بزرگ – مادر بزرگی، و تمایلات تازه درگیر کنند. بیشتر نامیدی افراد سالخورده در واقع ادامه احساس رکود است. زایندگی مهم ترین عاملی است که در مرحله نهایی به هویت خود کمک می کند. نیروی اساسی مرتبط با آخرین مرحله رشد، خرد است که از انسجام خود حاصل می شود. خرد یکپارچگی تجربه را به نسل های بعدی انتقال می دهد که به بهترین وجه با واژه میراث توصیف می شود.

ضعف هاس اساسی

در هر مرحله که نیروهای اساسی ایجاد می شوند ممکن است ضعف های اساسی نیز به وجود آیند. روش های سازگارانه و نا سازگارانه مقابله کردن با بحران، به صورت نوعی تعادل خلاق در هویت ادغام می شوند. با اینکه خود باید عمدتا از نگرش سازگارانه تشکیل شود، اما سهمی از نگرش منفی را نیز در بر دارد. در رشد نا متعادل، خود فقط یک نگرش سازگارانه یا نا سازگارانه را شامل می شود. اریکسون این حالت را بد رشدی نامید. وقتی یک گرایش مثبت و سازگارانه در خود وجود داشته باشد، به این حالت ناسازگاری گفته می شود. چنانچه فقط نگرش منفی وجود داشته باشد، به این وضعیت بدخیمی گفته می شود. نا سازگاری ها می توانند به روان رنجوری ها و بدخیمی ها به روان پریشی ها منجر شوند. هر دو حالت را می توان از طریق روان کاوی اصلاح کرد. نا سازگاری ها که اختلال های نه چندان شدید هستند، می توانند از طریق فرایند سازگاری مجدد، به کمک تغییرات در محیط، روابط اجتماعی حمایت کننده ، یا سازگاری موفقیت آمیز در مرحله بعدی رشد، برطرف شوند.

سوال هایی درباره ماهیت انسان

اریکسون برداشت خوشبینانه ای از ماهیت انسان داشت. معتقد بود همگی استعداد رسیدن به امید، هدف، خرد و مزایای دیگر را داریم. ما الزاما بخاطر نیروهای غریزی نباید دچار تعارض، اضطراب و روان رنجوری شویم. نظریه اریکسون به این دلیل خوشبینانه است که با وجود یک بحران برای هر مرحله، احتمال پیامد مثبت را برای شخصیت مطرح می کند. حتی اگر در یک مرحله شکست بخوریم، در مرحله بعدی امید تغییر وجود دارد. ما در طول زندگی می توانیم رشد خود را آگاهانه هدایت کنیم. ما صرفا ثمره تجربیات کودکی نیستیم. در چهار مرحله اول رشد، کنترل کمی داریم، ولی استقلال روز افزون و توانایی انتخاب کردن روش هایی را برای پاسخ دادن به بحران ها و درخواست های جامعه کسب می کنیم. تاثیرات کودکی اهمیت دارند، اما رویدادهای مراحل بعدی، می توانند تجربیات ناخوشایند اولیه را بی اثر کنند.

نظریه اریکسون فقط اندکی جبرگرایانه است. در چهار مرحله، با تجربیاتی مواجه می شویم که از کنترل ما خارج هستند. در چهار مرحله آخر، فرصت بیشتری برای اعمال کردن اراده آزاده داریم. در مجموع اریکسون معتقد بود که یادگیری و تجربه، بیشتر از وراثت بر شخصیت تاثیر دارند. تجربیات روانی – اجتماعی، نه نیروهای زیستی غریزی، تعیین کننده اصلی هستند. هدف نهایی ما، پرورش دادن هویت خود مثبت است که تمام نیروهای اساسی را ادغام می کند.

ارزیابی در نظریه اریکسون

اریکسون با برخی تدوین های نظری فروید موافق بود ولی با روش های ارزیابی شخصیت فروید تفاوت داشتند. اریکسون فایده و حتی ایمنی برخی از روش های فروید را زیر سوال برد و با تخت روان کاوی شروع کرد. کمتر از فروید به روش های ارزیابی رسمی اتکا می کرد. از تداعی آزاد استفاده می کرد اما به ندرت کوشید رویاها را تحلیل کند. او معتقد بود روش های ارزیابی باید با نیازهای منحصر به فرد  هر بیمار مناسب باشند. او از بازی درمانی، بررسی های زندگینامه ای و تحلیل روانی – تاریخی برای ساختن نظریه شخصیت خود استفاده کرد.

تحلیل روانی تاریخی

غیر عادی ترین روش ارزیابی اریکسون، تحلیل روانی تاریخی (psychohistorical analysis) بود. برای توصیف بحران ها و روش های مقابله کردن شخصیت های مهم از چارچوب نظریه شخصیت عمر خود استفاده کرد. او با استفاده از روشی که ذهن گرایی منضبط نامید، دیدگاه آزمودنی را به عنوان دیدگاه خودش می پذیرفت و رویدادهای زندگی را از دید آن فرد ارزیابی می کرد.

آزمون های روان شناختی

او برای ارزیابی شخصیت از آزمون های روان شناختی استفاده نکرد، ولی چند آزمون بر اساس تدوین های او ساخته شده اند. مقیاس هویت خود برای ارزیابی تشکیل هویت خود در نوجوانی ساخته شده است که ۳۲ ماده را در بر دارد که ابعاد کاوش و احساس تعهد را ارزیابی کی کنند. مقیاس زایندگی لایولا نیز پرسشنامه خود سنجی ۲۰ ماده ای، برای ارزیابی میزان زایندگی یا رکود در بزرگسالی است.

پژوهش درباره نظریه اریکسون

روش پژوهش اصلی اریکسون، مورد پژوهی بود.

ساختار های بازی

اریکسون که بر طبق آیین فروید آموزش دیدخ بود، این ساختارهای بازی را در راستای روان کاوی تعبیر کرد و نوشت: به نظر می رسد که تفاوت های جنسی در ساختار فضای بازی، به ریخت شناسی تمایز اندام های تناسلی شباهت دارند: در پسر ها، اندام بیرونی با ویژگی نعوظ پذیری و تهاجمی … در دخترها، اندام های درونی با راه دسترسی از طریق دالانی که به تخمک هایی منتهی میی شود که به صورت راکد، چشم انتظار هستند.

دخترها فضای بسته کوتاه می سازند که افراد در آنها محصور شده اند و پسرها برج می سازند. از اریکسون بخاطر این نگرش، که حکایت دارد زنان قربانی آناتومی خود هستند و شخصیت آنها به وسیله فقدان آلت مردی تعیین می شود، انتقاد شده است. او قبول داشت که تفاوت های موجود در ساختارهای بازی می توانند از آموزش نقش جنسی اجتماعی نیز ناشی شوند، که به موجب آن، دخترها کمتر از پسرها به عمل پرخاشگری و پیشرفت گرایش دارند. پژوهش در آزمودنی های کم سن تر ( ۲ تا ۵ سال) نتیجه متفاوتی از پژوهش وی با آزمودنی های ۱۰ تا ۱۲ ساله را نشان داد و یافته های وی را تایید نکرد. با بیش از ۵۰ سال از تحقیق اریکسون، اغلب کودکان هنوز اسباب بازی های مبتنی بر جنسیت را ترجیح می دهند. معلوم شد والدین فرزندان خود را برای بازی کردن با اسباب بازی متناسب با جنسیت تحسین و آنها را از بازی کردن با اسباب بازی های جنس دیگر بر حذر می دارند.

اعتماد و امنیت

از این موضوع اریکسون، حمایت پژوهشی نیرومندی شده است. بررسی کودکان نشان داد آنهایی که پیوند عاطفی عمیقی با مادر داشتند، در سطح اجتماعی و هیجانی بالاتری عمل کردند. کونجکاوتر، اجتماعی تر و محبوب تر نیز بودن و به احتمال بیشتری در بازی ها رهبر می شدند و حساسیت بیشتری به نیازها و احساس های دیگران نشان می دادند. بررسی ۵۰ بازمانده کشتار همگانی هولوکاست نظر اریکسون را که رویدادهای مثبت در مراحل بعدی می تواند تجربیات منفی اولیه را بی اثر کنند تایید می کند.

مراحل روانی اجتماعی

نتایج پژوهش ها نظریه اریکسون را تایید کردند.

رشد نوجوانی

دستيابي به هويت، بحران هويت و مرحله پرسشگري درباره خود و تعريف خويشتن را پشت سر گذاشته اند. به مواضع فكري خاصي دست يافته و به آنها پايبند و در مورد شغل به تصميم قطعي رسيده اند. باورهاي سياسي و مذهبي خانواده را بررسي و آنچه با هويتش همخوان نبوده را كنار گذاشته اند.

هويت يابي ناقص(ضبط هویت)، نسبت به شغل و جهان بيني خود احساس تعهد مي كنند ولي علايمي از تجربه بحران هويت ديده نمي شود. بي چون و چرا مذهب خانواده خود را پذيرفته اند . بعضي از افراد پايبند به باورهايشان و با روحيه همكاري و برخي ديگر انعطاف ناپذير ( خشك) جزمي و دنباله رو. اگر رويداد مهمي ارزش هاي آنها را به چالش بطلبد احساس سر درگمي مي كنند.

تعليق هويت يابي، اين جوانان در حال تجربه بحران هويت هستند. به دنبال پاسخ براي پرسشهاي خود و گرفتار تعارض بين علايق خود و برنامه هايي كه والدينشان براي آنها در نظر گرفته اند.ممكن است براي مدتي باورهاي مذهبي و سياسي را با شور و شوق فراوان مطرح ولي پس از تامل بيشتر آنها را كنار بگذارند. در بهترين شرايط آدمهاي حساس، اخلاقي و روشنفكر و در بدترين شرايط افرادي اضطراب زده، مردد و جزم انديش به نظر مي رسند.

پراكندگي هويت،  ممكن است در گذشته دچار بهران هويت بوده يا نبوده اند اما در هر صورت به مفهوم يكپارچه اي از خود دست نيافته اند. مثلا مي گويند بدشان نمي آيد به كاري دست بزنند اما عملا كاري نمي كنند. به گفته خودشان علاقه اي به مذهب و سياست ندارند. برخي بدبين و برخي سطحي و گيج و سردرگم هستند.

کسب بیگانگی، دستخوش بحران هویت شده اند، هدف شغلی ندارند، و به عقایدی وابسته هستند که از نظام اجتماعی و اقتصادی عیب جویی می کنند. احساس تعهد آنها به این استدلال، اجازه نمی دهد به شغلی بپردازند که آنها را درگیر نظامی کند که با آن مخالف هستند. آنها در زمان دانشجویی، متفکر، فلسفی، و بدبین هستند

چهار مورد از این وضعیت ها، به ترتیب ( پراکندگی هویت، ضبط هویت، وقفه هویت و کسب هویت، بیانگر حل موفقیت آمیز مسئله هویت هستند. کسانی که نزدیک به کسب هویت هستند یا آن را کسب کرده اند، بیشتر از کسانی که از حل کردن مسئله هویت فاصله دارند، از نیروی خود برخوردارند.

سه عنصر اساسی دوره نوجوانی به صورت زیر مشخص شده اند :

  • تعارض با والدین که با مقاومت شدید در برابر قدرت بزرگسالان مشخص می شود.
  • اختلال خلقی که با زندگی هیجانی دمدمی، نوسانات خلقی و دوره های افسردگی مشخص می شود.
  • رفتارهای مخاطره آمیز که با رفتار بی باک، قانون شکن و ضد اجتماعی که ممکن است به خود و دیگران صدمه بزند، مشخص می شود.

هویت مجازی

در مکان های مجازی شما می توانید هر کسی که دوست دارید باشید، اگر بخواهید می توانید خود را کاملا به صورت دیگری توصیف کنید. این دقیقا همان کاری است که اریکسون ما را ترغیب کرد در نوجوانی انجام دهیم تا هویت های مختلف را آزمایش کنیم. اینترنت می تواند روش امنی را در اختیار برخی نوجوانان قرار دهد تا سعی کنند تشکیل هویت بدهند. همچنین کودکان  و نوجوانانی که در تنهایی و اضطراب اجتماعی نمره بالا می گیرند، خیلی بیشتر از کودکان و نوجوانانی که در تنهایی و اضطراب نمره پایین می گیرند، درباره مسایل شخصی و صمیمی، با دیگران ارتباط آنلاین برقرار می کنند.

جنسیت و هویت خود

عوامل اجتماعی و تاریخی بر تشکیل هویت تاثیر می گذارند که به نوبه خود، ماهیت شخصیت را تحت تاثیر قرار می دهد. دخترهایی که گرایش شغلی دارند، دیرتر ازدواج می کنند. وضعیت برعکسی در مورد مردان گزارش شده است، هرچه هویت شغلی آنها نیرومندتر بود، بیشتر به رابطه قرار ملاقات پایبند بودند. تحکیم هویت، سازگار شدن با ضروریات متغییر دنیای اجتماعی را شامل می شود. تحکیم هویت معمولا در حدود ۲۰ تا ۳۰ سالگی، زمانی که افراد مسئولیت های زندگی زناشویی، خانوادگی و شغلی را می پذیرند، روی می دهد.

بحران هویت

اریکسون معتقد بود که بحران هویت در حدود ۱۲ سالگی آغاز می شود و تقریبا در ۱۸ سالگی به طریقی حل می شود. با این حال امکان دارد بحران هویت در برخی افراد تا مدت ها بعد روی ندهد. دانشگاه می تواند حل بحران هویت را به تعویق اندازد و دوره ای را که جوانان نقش ها و ایدئولوژی های مختلف را امتحان می کنند، طولانی کند. افراد شاغل زود تر از دانشجویان به هویت دست یافته بودند. دانشجویان به مدت طولانی تری در وضعیت وقفه هویت قرار داشتند.

زایندگی

پژوهش ها نشان داده اند که زایندگی در آزمودنی های میانسال با انگیزش قدرت و صمیمیت، همبستگی مثبت دارد. زایندگی در میانسالی با تجربه کردن فرزند پروری محبت آمیز و صمیمانه در کودکی، ارتباط معنا داری دارد. افرادی که در زایندگی بالا بودند، در برون گرایی، وظیفه شناسی، نوعدوستی و تجربه پذیری از افرادی که در زایندگی پایین بودند، نمره بالاتر گرفتند.

پختگی

افراد در مرحله پختگی و پیری رشد روانی – اجتماعی، به زندگی خود فکر کرده و آن را بررسی می کنند و انتخاب های گذشته خود را می پذیرند یا به حال آنها تاسف می خورند. معلوم شد، اغلب خاطرات آنها به سال های دانشجویی و جوانی مربوط می شدند، دوره ای که بیشترین تعداد تصمیم گیری های مهم را در بر داشت که بر روند زندگی آنها تاثیر گذاشته بودند.

هویت قومی

یک جنبه از رشد خود که اریکسون مورد توجه قرار نداد، تاثیر هویت قومی است. انکار کردن عویت نژادی فرد می تواند استرس زا باشد. هویت قومی نیرومند با سلامت روان شناختی، عزت نفس بالا، پیوند های اجتماعی قوی، و انگیزش تحصیلی خوب ارتباط دارد. آنهایی که در هویت نژادی نمره بالا گرفتند، در سلامت ذهن، رضایت از زندگی، و عزت نفس نیز بالا بودند. عزت گروهی (group esteem) یعنی افراد در مورد اینکه اعضای گروه نژادی و قومی خود هستند چه احساسی دارند.

تاملاتی درباره نظریه اریکسون

از جمله خدمات چشمگیر اریکسون به روان شناسی، تایید رشد شخصیت در طول عمر، مفهوم بحران هویت در نوجوانی و وارد کردن تاثیر نیروهای فرهنگی، اجتماعی و زیستی به نظریه اوست.

از نظام او انتقادهایی نیز شده است. برخی به اصطلاحات و مفاهیم مبهم، نتیجه گیری هایی که بدون اطلاعات حمایت کننده گرفته شده اند و بی دقتی کلی اشاره می کنندو اریکسون قبول داشت که این انتقادها وارد هستند و آنها را به گردن خلق و خوی هنرمندانه خود و آموزش ندیدن رسمی در علم انداخت. انتقاد اختصاصی تر به توصیف ناقص مرحله رشد پختگی مربوط می شود که اریکسون سعی کرد آن را اصلاح کند. برخی روان شناسان تردید دارند که رشد شخصیت بعد از ۵۵ سالگی آنگونه که اریکسون با مفهوم انسجام خود توصیف کرد، مثبت باشد. این مرحله برای خیلی از افراد با رنج، فقدان و افسردگی مشخص می شود، حتی در افرادی که نیروی اساسی خرد را پرورش داده اند. به موضع اریکسون درباره تفاوت های جنسی نیز به صورتی که در تعبیر او از پژوهش ساختار بازی آشکار شد، حمله شده است. آنچه که از وجود یا عدم وجود آلت مردی ناشی می شود می داند، می تواند ناشی از تفاوت های فرهنگی یا آموزش نقش جنسی نیز باشد. اریکسون بعدها این احتمالات را تایید کرد.

مراحل رشد اریکسون ممکن است در مورد زنان قابل اجرا نباشد. همچنین برخی معتقدند که نظریه اریکسون در مورد افرادی که در شرایط اقتصادی پایین زندگی می کنند و نمی توانند برای کاوش کردن نقش های مختلف و پرورش دادن هویت از عهده وقفه در نوجوانی برایند، کاربرد نداشته باشد.

اریکسون علاقه چندانی نداشت که به منتقدان خود پاسخ بدهد. عقاید او در محافل حرفه ای و عمومی تایید شده اند. سال ۱۹۷۵ مجله تایم او را با نفوذترین روانکاو زنده نامید. مفاهیم او در آموزش و پرورش، مددکاری اجتماعی، مشاوره شغلی و زناشویی و کاربست بالینی با کودکان و نوجوانان مفید هستند.

منبع: خلاصه ای از نظریه های شخصیت شولتز و فیست ترجمه یحیی سید محمدی

پیمان دوستی

۱ اردبیهشت ۱۳۹۴

الگوهای وراثت ژنتیکی

نحوه ای که ژنهای هریک از والدین روی یکدیگر اثر می گذارند. به جز جفت XY در مردان همه کروموزومها به صورت جفتهای همانند منتقل می شوند. در کروموزوم های غیر جنسی، دو نوع از هر ژن در یک مکان یافت می شوند که یکی از مادر و دیگری از پدر به ارث می رسد. اگر ژن های حاصل از پدر و مادر شبیه باشند کودک هوموزیگوس است و صفت موروثی نشان خواهد داد. اگر آنها متفاوت باشند، کودک هتروزیگوس است و روابط بین ژنها صفاتی را که آشکار خواهند شد تعیین می کنند.

وراثت بارز- نهفته

در بسیاری از جفت های هتروزیگوس، فقط یک ژن بر ویژگیهای کودک تاثیر می گذارد. این ژن بارز نامیده می شود و ژن دوم که هیچ تاثیری ندارد نهفته خوانده می شود. رنگ مو نمونه ای از وراثت بارز- نهفته است. افراد هتروزیگوسی که فقط یک ژن نهفته دارند می توانند این صفت را به فرزندان خود منتقل کنند که به آنها ناقلان صفت گفته می شود. بیماری های جدی ناشی از ژن های بارز نادر هستند. کودکانی که ژن بارز را به ارث می برند همیشه دچار اختلال هستند. آنها به ندرت زنده می مانند که تولید مثل کنند و ژن بارز زیانبخش در یک نسل از وراثت خانوادگی حذف می شود.

PKU،  بیماری حاصل ژنهای نهفته است، بر نحوه ای که بدن پروتوئینهای موجود در غذاها را تجزیه می کند تاثیر می گذارد. نوباوگانی که با دو ژن نهفته به دنیا می آیند فاقد آنزیمی هستند که یکی از اسیدهای آمینه(فنیل آلانین) سازنده پروتویین ها را به فراورده های ضروری برای بدن (تیروسین) تبدیل می کند. حتی مقدار کمی از فنیل آلانین عملکرد مغز را مختل و به دستگاه عصبی مرکزی صدمه می زند. نوباوگان مبتلا به PKU ظرف یکسال برای همیشه عقب مانده می شوند. اگر این بیماری یافت شود نوزاد را تحت درمان رژیمی قرار می دهند که فنیل آلانین کمی دارد و معمولا به هوش متوسط و زندگی عادی می رسند اما مقداری نارسایی شناختی و حرکتی در کودک دیده می شود و تا بزرگسالی ادامه می یابد.

بیماری های مربوط به کروموزوم های غیر جنسی

کم خونی کولی. ظاهر رنگ پریده، رشد جسمانی عقب مانده و رفتار خموده در نوباوگی آغاز میشود. درمان با انتقال خون مکرر، مرگ ناشی از آن معمولا در نوجوانی روی می دهد.

فیبروز کیستی.  ششها، کبد و لوزوالمعده مقدار زیادی مخاط غلیظ ترشح می کنند که باعث مشکلات تنفسی و گوارشی می شود.با درمان به صورت خشکانیدن نایژه ای، درمان عفونت تنفسی، رژیم غذایی، امکان زنده ماندن با کیفیت تا بزرگسالی را می دهد.

کم خونی سلول داسی. اختلال در سلول های قرمز خون که معمولا گرد هستند داسی شکل میشوند و موجب محرومیت از اکسیژن، درد، کم خونی، آسیب پذیری نسبت به عفونت خصوصا ذات و ریه، تورم و آسیب بافتی میشود. انتقال خون و داروهای مسکن درمان فوری است اما مداوای شناخته شده ای ندارد.زمانی روی می دهد که کودک دو ژن نهفته به ارث ببرد. معمولا در ۲۰ سال اول زندگی می میرند. بین آفریقاییان سیاه پوست شایع است.

ریتی ساکس. تباهی دستگاه عصبی ظرف ۶ ماه آغاز می شود و به کوری، کری و تشنج می انجامد. درمان ندارد و تا ۳ ۴ سالگی می میرد.

هانتینگتون. تباهی دستگاه عصبی به مشکلات هماهنگی عضلانی، تباهی ذهنی، و تغییرات شخصیت می انجامد و نشانه ها تا ۳۵ سالگی یا بیشتر ظاهر و ۱۰ تا ۲۰ سال بعد از شروع فرد می میرد و درمان ندارد.

سندرم مارافان. هیکل دراز و لاغر، دستها و پاهای لاغر و کشیده، نارساییهای قلبی و نابهنجاری های چشم، به ویژه در عدسیها، کشیده بودن بیش از اندازه بدن انواع نارساییهای عضلانی به بار می آورد.مرگ در اثر از کار افتادگی قلب در بین جوانان رایج است. اصلاح نارساییهای قلب و چشم گاهی امکان پذیر است.

پوسیدگی عضلانی ( وابسته به (X.  بیماری تباهی عظله، طرز راه رفتن غیر عادی، از دست دادن توانایی راه رفتن بین ۷ تا ۱۳ سالگی. درمان ندارد. مرگ در اثر عفونت تنفسی یا ضعف عضله قلب معمولا در نوجوانی روی می دهد.

هموفیلی ( وابسته به X ). خون نمی تواند به طور طبیعی لخته شود. می تواند به خونریزی داخلی شدید و آسیب بافتی منجر شود. انتقال خون راه درمانی است.

دیابت بی مزه ( وابسته به X ). نوعی دیابت که در هنگام تولد مشاهده می شود و علت آن تولید ناکافی وازوپرسین هورمون است. موجب تشنگی و ادرار زیاد می شودو آب زدایی می تواند به دستگاه عصبی مرکزی آسیب برساند. درمان آن جایگزینی هورمون است.

غلبه مشترک، الگویی از وراثت که طی آن هر دو ژن بر ویژگی های فرد تاثیر می گذارند. وراثت وابسته به X، زمانی که ژن زیان بخش با کروموزوم X منتقل شود وراثت وابسته به x روی میدهد. مردان به دلیلی که کروموزوم های جنسی آنها همانند نیست بیشتر مبتلا می شوند. کروموزوم Y از نظر طول فقط یک سوم X است و به همین خاطر ژن های قرینه ای که ژنهای X را رد کنند ندارند. نمونه معرف آن هموفیلی است، اختلالی که طی آن خون نمی تواند به طور طبیعی لخته شود. احتمال وراثت بیشتر آن را در فرزندان پسری که مادرشان ژن نا بهنجار را منتقل می کند نشان می دهد. میزان سقط جنین و مرگ و میره نوباوه پسر بیشتر است. یادگیری های اختلالهای رفتاری و عقب ماندگی ذهنی در پسرها بیشتر است. زن با داشتن دو کروموزوم X ، از تنوع ژنهای بیشتری بهره مند می شود.

علت کاهش تولد پسر در بسیاری از کشورهای صنعتی جهان

پژوهشگران افزایش مواجهه شغلی و اجتماعی با سموم دفع آفات را مقصر می دانند، که تصور می شود تعداد کلی اسپرم، مخصوصا اسپرم ناقل Y را کاهش می دهد. علاوه بر این بسیاری از اسپرم های ناقل Y که زنده می مانند صدمه می بینند که این خود افزایش بیشتر در نارساییهای تولد و مرگ و میر بیشتر پسرها در مقایسه با دخترها را توجیه می کند.

نقش پذیری ژنتیکی

بیش از ۱۰۰۰ ویژگی انسان از قواعد وراثت بارز-نهفته و غلبه مشترک پیروی می کنند. ژنها از لحاظ شیمیایی به گونه ای علامت گذاری می شوند که عضو یک جفت فعال می شود. این نقش پذیری موقتی است و ممکن است در نسل بعدی محو یا در همه افراد روی ندهد. نقش پذیری ژنتیکی به ما کمک می کند به آشفتگی در وراثت بعضی اختلال ها پی ببریم. اگر پدر به دیابت مبتلا باشد فرزندان او به احتمال بیشتری به دیابت مبتلا خواهند شد و مادر افراد مبتلا به آسم یا تب یونجه به این بیماری ها مبتلاست. وقتی بیماری هانتینگون از پدر به ارث می رسد در سن پایین تر نمایان می شود و سریعتر پیشرفت می کند. نقش پذیری ژنتیکی روی صفاتی که با کروموزومهای غیر جنسی منتقل شده اند تاثیر می گذارد. نقش پذیری ژنتیکی می تواند روی کروموزومهای جنسی هم اثر بگذارد نمونه آن نشانگان X شکننده است. روی نقطه خاصی از کروموزوم X توالی نابهنجار پایه های DNA روی می دهد و به یک ژن خاص آسیب می رساند که علت ارثی عقب ماندکی ذهنی خفیف است. این نشانگان با ۲ تا ۳ درصد از موارد اوتیسم کودکی نیز ارتباط دارد. ژن معیوب در ناحیه شکننده فقط زمانی نمایان می شود که از مادر به کودک منتقل شده باشد.

اوتیسم(در خود ماندگی)، نوعی اختلال هیجانی اوایل کودکی است که رفتار غیر هادی خود تحریکی، تاخیر در رشد زبان و ارتباط یا فقدان آنها را شامل می شود.

جهش و ژنهای نا مطلوب. تغییر ناگهانی اما همیشگی در قسمتی از DNA است. جهش می تواند فقط بر یک یا دو ژن تاثیر بگذارد یا ممکن است مثل اختلال های کروموزومی ژنهای متعددی را شامل شود.۱- برخی جهش ها خود به خودی در اثر شانس روی میدهند. ۲- برخی در اثر انواع عوامل محیطی مخاطره آمیز ایجاد می شوند که وارد مواد غذایی ما میشوند یا در هوایی که تنفس می کنیم وجود دارند.
تشعشع یونیزه شده موجب جهش می شود. مقادیر متوسط تا زیاد اشعه X در یک دوره طولانی می تواند آسیب ژنتیکی به بار آورد.

توراث چند ژنی، ژنهای متعدد ویژگی های مورد مورد نظر، نظیر قد، وزن، هوش و شخصیت را تعین می کند.

نا بهنجاری های کروموزومی. غیر از ژنهای نهفته، نابهنجاری کروموزومی هم علت اصلی مشکلات رشدی جدی هستند. اغلب نارساییهای کروموزومی حاصل اشتباهاتی در جریان میوز ( تقسیم سلولی) هستند، یعنی زمانی که تخمک و اسپرم تشکیل شده اند، جفت کروموزوم درست جدا نمی شود یا قسمتی از کروموزوم از آن جدا می شود.

نشانگان داون. شایعترین اختلال کروموزومی است. این اختلال از ناتوانی جدا شدن جفت بیست و یکمی کروموزومها در جریان میوز ناشی می شود. به جای دو کروموزوم عادی سه تا از این کروموزوم ها را به ارث می برد. در شرایط نادری یک تکه شکسته اضافی از کروموزوم بیست و یکم وجود دارد. افراد مبتلا ویژگی های جسمانی بارزی دارند. هیکل کوتاه و خپل، صورت پهن، زبان برآمده، چشمان بادامی شکل، و چین و چروکهای غیر عادی در کف دست. اغلب با آب مروارید و نارساییهای قلبی و روده ای متولد می شوند. در گذشته بسیاری از آنها در سنین اولیه میمردند اما امروزه اغلب تا ۱۶ سالگی و بعد از آن زنده می مانند. خطر بروز با افزایش سن مادر افزایش می یابد. در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از موارد ، مواد ژنتیکی اضافی از پدر سرچشمه می گیرد اما به سن بالای پدر مربوط نمی شود. عواقب رفتاری نشانگان داون عبارتند از: ۱- عقب ماندگی ذهنی ۲- مشکلات گویایی ۳- واژگون محدود ۴- رشد حرکتی کند.

نابهنجاری های کروموزومی جنسی. اغلب تا نوجوانی، زمانی که در برخی انحرافها، بلوغ جنسی به تاخیر می افتد، تشخیص داده نمی شود. مردان مبتلا به نشانگان XYY لزوما از مردان XY پرخواشگر تر و ضد اجتماعی تر نیستند و هوش آنها شبیه هوش پسران عادی است. XXX و پسران مبتلا به کلاین فلتر XXY مشکلات کلامی مثلا در خواندن واژگان دارند. در مقابل دختران مبتلا به ترنر (XO)2 که فاقد یک کروموزوم X هستند در روابط فضایی مشکل دارند.کشیدن تصاویر، تشخیص دادن راست از چپ، دنبال کردن مسیر های حرکت و فهمیدن تغییرات در جلوه های صورت دچار می شوند. اما نارساییهای عقلانی خاصی در پی ندارد.

منبع: نظریه های رشد کرین و لورا برک

پیمان دوستی

۳۱ فروردین ۱۳۹۴

دیدگاه های نظری

گرایشی به سمت آگاه شدن از علتهای رفتار انسان و درمان نابهنجاری دیدگاه نظری نام دارد.

 دیدگاه روان پویشی(psychodynamic perspective)، گرایشی نظری است که بر عوامل تعیین کننده ناهشیار رفتار تاکید دارد. نظر زیگموند فروید در مورد اختلالهای روانی، بر انگیزه ها و تعارض های ناهشیار متمرکز بود. عقاید او در مورد علت و درمان اختلال های روانی، شالوده دیدگاه روان پویشی را تشکیل می دهد. در شخصیت یک آدم سالم، نهاد از طریق توانایی خود در بررسی کردن دنیای بیرونی، در محدوده ای که فراخود برای آن تعیین کرده است، به امیال غریزی دست می یابد. همه افراد برای دور نگه داشتن تجربیات بالقوه آزارنده، از مکانیزم های دفاعی استفاده می کنند. فقط در صورتی که مکانیزم های دفاعی به صورت خشک و افراطی مورد استفاده قرار گیرند، منبع اختلال روانی می شوند.

دیدگاه انسان گرایی (Humanistic)، بر این عقیده است که انگیزش انسان بر پایه گرایش فطری به تلاش برای به کمال رساندن خود و یافتن معنی در زندگی قرار دارد. افراد توسط نیاز به ساختن خودشان و دنیا و بدست آوردن غنای بیشتر از تجربیاتشان، به وسیله تحقق بخشیدن به استعداد بی نظیرشان بر انگیخته می شوند.این نظریه پردازان تحت تاثیر روان شناسی وجودی قرار دارند که بر اهمیت درک کامل هر لحظه به صورتی که روی می دهد، تاکید می ورزد. افرادی که با دنیای پیرامونشان هماهنگ هستند و هر لحظه زندگی را تا حد امکان به طور کامل تجربه می کنند، از لحاظ روانی سالم هستند. انسانها به این علت آشفته می شوند که باید طبق قید و بندهایی که جامعه مدرن برای آزادی انسان تعیین کرده است، زندگی کنند. درمان در این دیدگاه باید بر نیازهای درمانجو تمرکز داشته باشد. درمانجویان باید به خوب بودن فطری شان پی ببرند. زمانی که درمانجویان احساس بهتری نسبت به خودشان داشته باشند، بهتر می توانند اضطراب همراه با اعتراف کردن به ضعف های خود را تحمل کنند. درمانگران از فنونی چون بازتاب و توضیح استفاده می کنند.

دیدگاه اجتماعی فرهنگی، بر نحوه ای که افراد تحت تاثیر دیگران، موسسات اجتماعی، و نیروهای اجتماعی پیرامونشان قرار می گیرند، تاکید می ورزند. این عوامل تاثیر گذار را می توان به آنهایی که تاثیر فوری بر فرد دارند، نظیر خانوداه و آنهایی که گسترده تر هستند، مانند جامعه تقسیم کرد. این  دیدگاه اختلال های روانی را عوامل بیرون از فرد می داند و روی همین عوامل تاکید می ورزند. خانواده درمانی و گروه درمانی نمونه هایی از شیوه های درمانی این دیدگاه می باشند.

دیدگاه های رفتاری و شناختی. طبق دیدگاه رفتاری، نابهنجاری در اثر تجربیات یادگیری غلط ایجاد می شود و طبق دیدگاه شناختی – رفتاری، نابهنجاری به علت فرایندهای فکر نا سازگارانه ایجاد می شود که به رفتار کژکار می انجامد. رفتار گراها به اصول شرطی سازی معتقد هستند. به عقیده بک، ویژگی فراگیر تعدادی از اختلالهای روانی، وجود افکار خودکار بوده که نادیده گرفتن آنها دشوار است. افکار خود کار حاصل نگرش های کژکار هستند. طبق دیدگاه های رفتاری و شناختی، نابهنجاری از یادگیری و تفکر غلط ناشی می شود و با روشهایی که به این فرایند ها بپردازند می توان آن را تغییر داد.

دیدگاه زیستی، معتقد است که اختلال در هیجانها، رفتار و فرایندهای شناختی به علت نابهنجاریهایی در عملکرد بدن است. درمانهای تنی درمانهایی را شامل می شوند که بر اساس علتهای شناخته شده یا فرض شده اختلال عمل می کند.

رویکرد یکپارچه نگر، به جای طرفداری از یک رویکرد واحد، جنبه هایی را از رویکرد های گوناگون انتخاب می کنند. اغلب متخصصان بالینی خود را یکپارچه نگر یا التقاطی می دانند. نیازهای درمانجو را از چند دیدگاه در نظر می گیرد و برنامه درمانی ای را تدارک می بیند که جوابگوی این مسایل خاص باشد.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۳۱ فروردین ۱۳۹۴

نیاز ها و گرایش های روان رنجور : هورنای

از نظر هورنای، افراد نه به وسیله نیروهای جنسی یا پرخاشگری، بلکه توسط نیاز به امنیت و محبت بر انگیخته می شوند.

نیاز کودکی به امنیت

هورنای درباره اهمیت سالهای اولیه کودکی در شکل دادن شخصیت بزرگسال با فروید موافق بود، اما درباره جزئیات اینکه چگونه شخصیت شکل می گیرد، اختلاف داشتند. هورنای معتقد بود نه مراحل رشد همگانی وجود دارد و نه تعارض های کودکی اجتناب ناپذیر، بلکه رابطه اجتماعی بین کودک و والدین او، عامل اساسی رشد شخصیت است. کودکی تحت سلطه نیاز به امنیت قرار دارد، که منظور امنیت و رهایی از ترس است.  امنیت کودک کلا بستگی دارد به اینکه والدین با کودک چگونه رفتار می کنند. والدین با نشان ندادن صمیمیت و محبت نکردن به کودک، امنیت او را تضعیف می کنند. مادام که کودکان احساس می کنند آنها را دوست دارند و بنابراین ایمن هستند، می توانند خیلی از رویدادهایی را که معمولا آسیب زا (کتک خوردن یا حتی تجربیات جنسی پیش از موقع) محسوب می شوند، بدون اثر زیان بار  تحمل کنند. والدین امنیت فرزندانشان را به شیوه های مختلف تضعیف کرده و بنابراین، در آنها خصومت ایجاد می کنند.

هورنای بر درماندگی کودکان خیلی تاکید کرد. اما بر خلاف آدلر، باور نداشت که لزوما همه کودکان احساس عجز و درماندگی می کنند. اما در صورتی که این احساس ها ایجاد شوند می توانند به رفتار روان رنجور منجر شوند. هرچه کودکان بیشتر از والدین بترسند، خصومت خود را بیشتر سرکوب خواهند کرد. محبت می تواند دلیل دیگری برای سرکوب کردن خصومت نسبت به والدین باشد. کودکان می فهمند که محبت والدین آنها واقعی است یا نه. احساس گناه دلیل دیگری برای سرکوب کردن خصومت است. آنها اغلب وادار می شوند از هرگونه ابراز خصومت یا نافرمانی احساس گناه کنند. هرچه کودک بیشتر احساس گناه کند، خصومت خود را عمیق تر سرکوب خواهد کرد. این سرکوب ها موجب ایجاد اضطراب بنیادی می شود.

اضطراب بنیادی: اساس روان رنجوری

هورنای اضطراب بنیادی (basic anxiety) را به صورت (( احساس فراگیر و پنهانی تنها و درمانده بودن در دنیای خصمانه)) تعریف کرد. اضطراب بنیادی، مبنای پرورش روان رنجوری های بعدی است، و به طور جدایی نا پذیری با احساس های خصومت، درماندگی و ترس ارتباط دارد. این احساس ها در همه ما مشابه است. در کودکی به چهار طریق سعی می کنیم از خود در برابر اضطراب بنیادی محافظت کنیم :

  • جلب کردن عشق و محبت
  • مطیع بودن
  • کسب کردن قدرت
  • کناره گیری کردن

فرد با جلب کردن محبت دیگران در واقع می گوید (( اگر مرا دوست داشته باشی، به من صدکه نخواهی زد)) ما به چند طریق محبت را جلب می کنیم : انجام ندادن هرکاری که دیگری می خواهد، یا تهدید کردن دیگران به تامین محبت دلخواه.  مطیع بودن، آنها جرات انتقاد کردن از دیگران یا بی احترامی به آنها را ندارند. معتقدند که از خود گذشته و فداکارند (( اگر تسلیم شوم، صدمه نخواهم دید)). فرد با کسب کردن قدرت می تواند درماندگی خود را جبران کند و از طریق موفقیت یا احساس برتری، امنیت به دست آورد. (( اگر قدرت داشته باشم، کسی نمی تواند به من صدمه بزند)).

ویژگی مشترک این سه وسیله محافظت از خود : فرد سعی می کند از طریق تعامل کردن با دیگران، با اضطراب بنیادی مقابله کند. کناره گیری از دیگران، نه به صورت جسمانی، بلکه به صورت روانی است. سعی می کند از دیگران مستقل باشد و برای ارضا کردن نیازهای درونی یا بیرونی، به هیچ کس متکی نباشد. با دوری کردن اط دیگران به استقلال می رسد و برای ارضا کردن نیازهای عاطفی خود به دنبال کسی نمی گردد.

این چهار مکانیزم محافظت از خود یک هدف دارند: دفاع کردن علیه اضطراب بنیادی. آنها بجای خشنودی یا لذت، فرد را برای جستجو کردن امنیت و اطمینان خاطر بر انگیخته می کنندو آنها دفاع علیه رنج هستند نه جستجوی بهزیستی.

این مکانیزم ها اضطراب را کاهش می دهند، اما معمولا به قیمت تحلیل رفتن شخصیت فرد تمام می شود. معمولا افراد روان رنجور برای کسب امنیت، از بیش از یک مکانیزم استفاده می کنند و نا سازگاری بین این چهار مکانیزم می تواند زمینه را برای مشکلات بیشتر فراهم کند. برای مثال شاید کسی بخواهد تسلیم دیگران شده و در عین حال دوست داشته باشد بر آنها حاکم شود. این نا سازگاری ها نمی توانند حل شوند و به تعارض های شدیدتر منجر می شوند.

نیازها و گرایش های روان رنجور

هریک از این مکانیزم های محافظت از خود می تواند آنچنان جزء دایمی شخصیت شود که ویژگی سایق یا نیاز را در تعیین رفتار فرد به خود بگیرد. ده نیاز روان رنجور به قرار زیر هستند:

  • محبت و تایید
  • همسر سلطه جو
  • قدرت
  • بهره کشی
  • مقام
  • تحسین
  • پیشرفت یا جاه طلبی
  • خود بسندگی
  • کمال
  • محدودیت های تنگ برای زندگی

این نیازهای روان رنجور، چهار شیوه محافظت از خود را در برابر اضطراب در بر می گیرند. همه ما این نیازها را تا اندازه ای نشان می دهیم. هیچ یک از این نیازها به مفهوم روزمره و گذرا، نابهنجار یا روان رنجور نیستند. چیزی که آنها را نابهنجار می کند این است که فرد به عنوان تنها راه برای حل کردن اضطراب بنیادی، شدیدا و بی اختیار به دنبال ارضا کردن آنها باشد. ارضا کردن این نیازها به ما کمک نمی کند احساس امنیت کنیم، بلکه فقط به ما کمک می کند تا از ناراحتی ایجاد شده توسط اضطراب، بگریزیم. این نیازها را می توان در سه طبقه قرار داد که هر یک نگرش های فرد را نسبت به خود و دیگران نشان می دهد.

گرایش های روان رنجور

  • حرکت به سوی مردم ( شخصیت مطیع)
  • حرکت علیه مردم ( شخصیت پرخاشگر)
  • حرکت به دور از مردم(شخصیت جدا)

[adrotate banner=”4″]

شخصیت مطیع

میل به حرکت به سوی مردم را منعکس می کند. نیاز شدید و مداوم به محبت و تایید. میل به عزیز بودن و محافظت شدن. این نیازها را به هرکسی نشان می دهند، معمولا به یک فرد سلطه جو، مانند دوست یا همسر نیاز دارند که مسئولیت زندگی آنها را برعهده بگیرد و از آنها محافظت کرده و آنها را راهنمایی کند. برای رسیدن به اهدافشان، دیگران، مخصوصا همسر خود را به بازی می گیرند. طبق آرمان ها و انتظارات دیگران رفتار کرده و طوری عمل می کنند که دیگران آن را از خود گذشته و سخاوتمند برداشت می نمایند. به امیال خود کمتر از امیال دیگران اهمیت می دهند. برای جلب محبت، تایید و عشق دست به هرکاری که شرایط ایجاب کند می زنند. نگرش آنها نسبت به خودشان همواره نگرش درماندگی و ضعف است. شدیدا وابسته می شوند و به تایید و اطمینان خاطر مداوم نیاز دارند. هر گونه نشانه طرد، خواه واقعی یا خیالی برای آنها وحشتناک است. منبع این رفتارها، خصومت سرکوب شده فرد است. احساسات عمیق سرپیچی و انتقامجویی را سرکوب کرده اند. آنها دوست دارند دیگران را کنترل کنند، از آنها بهره کشی کنند، و آنها را به بازی بگیرند- درست برعکس آنچه رفتارها و نگرش های آنها نشان می دهند.

شخصیت پرخاشگر

علیه مردم حرکت می کنند. در دنیای آنها هر کسی دشمن است. فقط لایق ترین و زیرک ترین افراد زنده می مانند. زندگی جنگلی است که در آن، برتری، توانمندی و بی رحمی امتیازات بسیار مهمی هستند. انگیزش های شخصیت پرخاشگر شبیه شخصیت مطیع است، اما برای کاهش دادن اضطراب هرگز ترس از طرد شدن نشان نمی دهد. خشن و سلطه جو عمل می کنند و به دیگران توجهی ندارند. همواره باید در سطح بالا عمل کنند. می کوشند نمونه شوند و به شهرت برسند و وقتی دیگران برتری آنها را تایید می کنند، ارضا می شوند. درباره هرکسی بر حسب منفعتی که از رابطه با او می برند، قضاوت می کنند. برای خشنود کردن دیگران تلاش نمی کنند، بلکه جر و بحث کرده، انتقاد نموده، درخواست می کنند و برای رسیدن به برتری و قدرت، دست به هرکاری که لازم باشد می زنند. شاید به نظر برسد که شخصیت های پرخاشگر به توانایی های خودشان اطمینان دارند و در ابراز وجود و دفاع کردن از خودشان بی پروا هستند. اما آنها نیز مانند شخصیت های مطیع، به وسیله نا امنی، اضطراب، و خصومت بر انگیخته می شوند.

شخصیت جدا

برای حرکت به دور از مردم  و حفظ کردن فاصله برانگیخته می شوند. آنها نباید دوست بدارند، متنفر شوند، با دیگران همکاری کنند یا به هرشکلی درگیر شوند. سعی می کنند خود بسنده شوند. باید به امکانات خودشان تکیه کنند، میل زیادی به خلوت و تنهایی دارند. آنها نیاز دارند که بیشتر اوقات خود را تنها سپری کنند و حتی گوش کردن به موسیقی، آنها را آشفته می کند. نیاز این افراد به استقلال آنها را نسبت به هرگونه تلاش برای تاثیر پذیری، وادار شدن به انجام کاری، یا متعهد شدن، حساس می کند. باید از تمام قید و بندها، از جمله جدول های زمان بندی، تعهدات بلند مدت نظیر ازدواج یا وام و گاهی حتی فشار کمربند یا کراوات، اجتناب کنند. آنها باید احساس برتری کنند، اما نه به صورت شخصیت های پرخاشگر. عظمت آنها باید به طور خودکار، بدون اینکه تلاشی به خرج دهند، شناخته شود. یکی از جلوه های احساس برتری این است که فرد بی نظیر است و با هرکس دیگری تفاوت دارد. احساسات نسبت به دیگران، مخصوصا احساس عشق و نفرت را انکار کرده، و صمیمیت به تعارض منجر خواهد شد. به خاطر این محدودیت عواطفشان، بر عقل، منطق و هوش تاکید زیاد می کنند.

شخصیت مطیع هورنای شبیه تیپ گیرنده آدلر، شخصیت پرخاشگر شبیه تیپ سلطه جو و شخصیت جدا به تیپ دوری جوی او شباهت دارد. در شخص روان رنجور یکی از این سه گرایش حاکم است و دو گرایش دیگر با شدت کمتری وجود دارند. هرگونه نشانه ای دال بر اینکه گرایش سرکوب شده برای ابراز فشار می آورد، موجب تعارض درون فرد می شود. تعارض (conflict) به صورت ناسازگاری اساسی سه گرایش روان رنجور تعریف شده است. این تعارض، اساس روان رنجوری است. همه ما، خواه روان رنجور یا بهنجار، از مقداری تعارض بین این شیوه اصولا سازش ناپذیر رنج می بریم. تفاوت فرد بهنجار با فرد روان رنجور به شدت این تعارض مربوط می شود. در شخصی که روان رنجور نیست، چنانچه شرایط ایجاب کند، هر سه گرایش می توانند ابراز شوند. امکان دارد کسی گاهی پرخاشگر، گاهی مطیع و در مواقعی جدا باشد. این گرایش ها با هم برخورد ندارند و می توانند درون شخصیت به صورت هماهنگ ادغام شوند. فرد بهنجار، رفتارها و نگرش های انعطاف پذیر دارد و می تواند با موقعیت های متغییر سازگار شود.

خودانگاره آرمانی

همه ما، بهنجار یا روان رنجور، تصویری از خودمان می سازیم که ممکن است بر واقعیت استوار باشد یا نباشد. جستجوی خود هورنای برای خود self دشوار بود.

خود انگاره(self-image) ، در افراد بهنجار بر پایه ارزیابی واقع بینانه از توانایی ها، استعدادها، ضعف ها، هدف ها، و روابط با دیگران استوار است. این انگاره برای شخصیت، احساس وحدت، یکپارچگی و چارچوبی تامین می کند که به وسیله آن خود و دیگران را در نظر می گیریم. افراد روان رنجور بین شیوه های نا سازگار رفتار دچار تعارض می شوند، شخصیتی دارند که ویژگی آن چند دستگی و ناهماهنگی است. آنها مانند افراد بهنجار، خودانگاره آرمانی  (idealized self-image) را برای هدف یکسانی تشکیل می دهند، اما تلاش آنها محکوم به شکست است، زیرا خودانگاره آنها بر پایه ارزیابی واقع بینانه از قوت ها و ضعف های شخصی استوار نیست. خودانگاره آنها بر آرمان دست نیافتنی کمال مطلق استوار است. آنها خودانگاره واقعی خود را خیلی نا خوشایند می دانند، معتقدند که باید بر طبق خودانگاره آرمانی خیالی خود عمل کنند که به موجب آن، خود را به صورت بسیار مثبت می بینند، مثلا خود را شریف، صادق، سخاوتمند، با ملاحظه و شجاع می پندارند. آنها در انجام این کار، خود واقعی خویش را انکار می کنند و می کوشند تبدیل به کسی شوند که تصور می کنند باید باشند.

آنها هرگز نمی توانند به خودانگاره غیر واقع بینانه شان دست یابند. دیگران به راحتی می توانند به عمق این تصویر کاذب پی ببرند. ولی فرد روان رنجور قادر به درک آن نیست. فرد روان رنجور تصور می کند که این تصویر ناقص و گمراه کننده که از خود دارد، واقعی است. خود انگاره آرمانی الگویی است از آنچه فرد روان رنجور تصور می کند که هست، می تواند باشد، یا باید باشد. خودانگاره واقعی انعطاف پذیر و پویاست، و هنگامی که فرد رشد و تغییر می کند، تعدیل می شود. خودانگاره واقعی هدف است، در مقابل خودانگاره روان رنجور، راکد، انعطاف ناپذیر و سرسخت است. خود انگاره روان رنجور، جایگزین ناخوشایندی برای احساس ارزشمندی مبتنی بر واقعیت است. فرد روان رنجور به خاطر نا امنی و اضطراب، اعتماد به نفس کمی دارد و خود انگار آرمانی اجازه نمی دهد که این کاستی ها اصلاح شوند. این خود انگاره نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی کند، بلکه به احساس بیهودگی و پوچی بیشتر می افزاید. احساس کاذب برتری و امنیت، طوری که با یک تلنگر نابود می شود. برونی کردن (externalization)، یا فرافکنی تعارض ها به دنیای بیرون ممکن است اضطراب ناشی از تعارض را موقتا کاهش دهد، ولی اختلاف بین خود انگاره آرمانی و واقعیت را کاهش نخواهد داد. برونی کردن عبارت است از تجربه کردن تعارض ها انگار که بیرون از خود روی می دهند. برای مثال افراد روان رنجوری که از خود نفرت دارند، ممکن است این نفرت را به افراد دیگر یا موسسات فرافکنی کرده و باور کنند که نفرت آنها از این منابع بیرونی و نه از خودشان، ناشی می شود.

روان شناسی زنانه : مسیر مادری یا مسیر شغلی

رشک رحم(womb envy)

هورنای با این استدلال که مردان به خاطر توانایی زنان برای مادر شدن، به آنها حسودی می کنند، با عقاید فروید درباره رشک آلت مردی مقابله کرد. مردان در آفریدن زندگی تازه آنچنان نقش ناچیزی دارند که باید رشک رحم خود را با جستجو کردن موفقیت در کارشان، والایش دهند و جبران کنند. رشک رحم و رنجشی که همراه با آن است، به صورت ناهشیار در رفتارهایی جلوه گر می شوند که برای دست کم گرفتن و خوار شمردن زنان و تقویت کردن جایگاه حقیر تر آنها، ترتیب یافته اند.

گریز از زنانگی

زنان در اثر احساس های حقارت، ممکن است تصمیم بگیرند زنانگی خود را انکار کرده و به صورت ناهشیار آرزو کنند که ای کاش مرد بودند. بخشی از ترس جنسی مربوط به این وضعیت، از خیالپردازی های کودکی درباره تفاوت اندازه آلت مردی بزرگسال و واژن دختر بچه ناشی می شود. این خیالپردازی ها بر صدمه دیدن واژن و درد ناشی از دخول اجباری تمرکز دارند. این، بین میل ناهشیار به داشتن بچه و ترس از آمیزش جنسی تعارض ایجاد می کند. اگر این تعارض به قدر کافی قوی باشد، می تواند به آشفتگی های هیجانی منجر شود و خود را در روابط با مردان آشکار سازد. این زنان به مردان اعتماد ندارند و پیشروی جنسی آنها را رد می کنند.

عقده ادیپ

هورنای درباره ماهیت عقده ادیپ نیز با فروید مخالف بود. او وجود تعارض بین کودکان و والدین را انکار نمرد، ولی باور نداشت که منشا جنسی دارد. او با حذف کردن مسایل جنسی از عقده ادیپ، این وضعیت را به صورت تعارض بین وابستگی به والدین و خصومت نسبت به آنها تعبیر کرد. آنها فقط در صورتی پرورش می یابند که والدین امنیت کودک را تضعیف کنند.

مادری یا کار؟

زنان، با پرورش دادن توانایی ها و دنبال کردن مشاغل ، جویای هویت خودشان هستند. این نقش های سنتی و نوین، تعارض هایی را ایجاد می کند که برخی زنان تا به امروز در حل کردن آن مشکل داشته اند.

تاثیرات فرهنگی بر روان شناسی زنانه

هورنای از تاثیر نیروهای اجتماعی و فرهنگی بر رشد شخصیت آگاه بود. او همچنین می دانست که گروه های فرهنگی و اجتماعی مختلف، نقش های زنان را به صورت متفاوتی در نظر می گیرند. جامه تحت سلطه این عقیده بود که دنیا از دو عنصر متضاد، ولی تاثیر گذار بر هم یین و یانگ تشکیل شده است. یانگ بیانگر عنصر مردانه است و هرچیز حیاتی، مثبت، قوی و فعال را در بر دارد. یین بیانگر عنصر زنانه است و هر چیز نیره، ضعیف و منفعل را شامل می شود. روان زن تحت تاثیر نیروهای فرهنگی قرار دارد و حتی به وسیله آن تعیین می شود.

سوال هایی درباره ماهیت انسان

برداشت هورنای از ماهیت انسان خیلی خوشبینانه تر از فروید است. نیروهای زیستی ما را به تعارض، اضطراب و روان رنجوری، یا عمومیت در شخصیت محکوم نمی کنند. هرکس بی همتاست. رفتار روان رنجور از نیروهای اجتماعی در کودکی ناشی می شود. هریک از ما برای خود پرورانی استعداد فطری داریم و این هدف نهایی و ضروری ما در زندگی است. تنها چیزی که جلوی رشد ما را می گیرد، ممانعت از نیاز به امنیت در کودکی است. ماهیت انسان انعطاف ناپذیر است، و به شکل های تغییر ناپذیر در کودکی فرم نمی گیرد. تجربیات بزرگسالی به اندازه تجربیات کودکی اهمیت دارند. خودکاوی، توانایی ما برای کمک کردن به حل مشکلاتمان است. او طرفدار اراده آزاد بود، همگی می توانیم زندگی خود را شکل داده و به خود پرورانی برسیم.

ارزیابی در نظریه هورنای

او از روش هایی همانند فروید ولی با مقداری تغییر برای ارزیابی شخصیت انسان استفاده کرد. هورنای معتقد بود که فروید نقش بسیار منفعلی را بازی می کرد، خیلی فاصله گیر و روشن فکر بود. به عقیده هورنای، باید از بیمار پرسید آیا با دراز کشیدن روی تخت، بهتر عمل می کند یا با صاف نشستن. باید بیمار را تشویق کنیم که آزاد است هرکاری که دوست دارد انجام دهد.

در رابطه با تداعی آزاد هورنای از روش فروید برای کاووش ذهن ناهشیار پیروی نکرد. او بر واکنش هیجانی قابل رویت بیماران نسبت به خودش تمرکز کرد و معتقد بود این واکنش ها می توانند نگرش های بیماران را نسبت به سایر افراد توضیح دهند. هورنای معتقد بود که هر نگرش یا احساسی، از نگرش عمیق تر از پیش موجود ناشی می شود و این به نوبه خود، از نگرش عمیق تری حاصل می شود و الی آخر. تحلیل رویا می تواند خود واقعی بیمار را آشکار سازد و اینکه رویاها، تلاش هایی را برای حل کردن مشکلات به صورت سازنده یا روان رنجور نشان می دهند. برای ارزیابی تیپ های روان رنجور هورنای پرشنامه ۳۵ ماده ای CAD ساخته شد. HCTI پرسشنامه خودسنجی دیگری برای سه گرایش روان رنجور هورنای است.

تاملاتی درباره نظریه هورنای

خدمات هورنای به اندازه خدمات فروید، یونگ، و آدلر در روان شناسی کاملا شناخته شده نیستند. او کتابهای خود را به صورت ساده ای نوشت. پژوهش ها درباره پژوهش عقده ادیپ و مفهوم رشک آلتی نظریه فروید را تایید کرد و از دیدگاه هورنای حمایت نمی کند. نظریه او بر نظریه های شخصیت اریکسون و مزلو تاثیر گذاشت. نظریه هورنای از چند جهت از روانکاوی منحرف شد. از نظر طرفداران فروید، نادیده گرفتن اهمیت غرایز زیستی و تاکید کمتر بر مسایل جنسی و ناهشیار توسط هورنای ضعف آشکاری بود. نظریه شخصیت هورنای به اندازه نظریه فروید، کامل، و منسجم ساخته نشده است. مشاهدات و تعبیر های او خیلی زیاد تحت تاثیر فرهنگ طبقه متوسط آمریکا قرار داشته است.

علاقه به کتاب های هورنای در دهه ۱۹۶۰ با جنبش فمنیستی ( جنبش زنان) جان گرفت.

منبع: خلاصه ای از نظریه های شخصیت شولتز و فیست ترجمه یحیی سید محمدی

پیمان دوستی

۳۰ فروردین ۱۳۹۴

ارزیابی روانی

ارزیابی (assessment)، روشی که به موجب آن متخصصی بالینی، فرد را بر حسب عوامل روانی، جسمانی، و اجتماعی ای که بیشترین تاثیر را بر عملکرد وی دارند، ارزیابی می کند. این اهداف می توانند از این قبیل باشند : الف) تشخیص دادن کسی که به اختلال روانی مبتلاست، ب) مشخص کردن توانایی عقلانی، ج) مناسب بودن فردی برای شغلی خاص و د) ارزیابی کردن کسی برای اینکه مشخص شود آیا از لحاظ عقلانی برای تحمل کردن یک آزمایش، شایستگی دارد یا نه.

مصاحبه بالینی

رایج ترین ابزار ارزیابی است که برای شناختن درمانجو و ماهیت مشکلات فعلی، تاریخچه و آرزوهای آینده او، مورد استفاده قرار می گیرد. درمانگر می تواند هنگامی که مصاحبه شروع می شود سوالهایی را مطرح کند یا اینکه مجموعه سوالهایی را دنبال کند که قبل از مصاحبه طراحی شده اند. روشهای ضبط کردن مصاحبه نیز متفاوت هستند. مصاحبه را می توان به صورت سمعی یا بصری ضبط کرد، یادداشت برداشت یا بعد از مصاحبه از حافظه متخصص بالینی بازسازی کرد. مصاحبه دو نوع بی ساخت و ساخت دار است.

مصاحبه بی ساخت

مصاحبه بی ساخت، یک رشته سوالهای باز پاسخ است که هدف آنها مشخص کردن دلایل درمانجو برای درخواست درمان، و روشن کردن نشانه ها، وضع سلامتی، پیشینه خانوادگی و تاریخچه زندگی اوست. تاریخچه خانوادگی، رویدادهای مهم در زندگی خویشاوندان درمانجو، از جمله آنهایی که به درمانجو بیشتر نزدیک هستند و همین طور اعضای خانواده دور را در بر می گیرد. زمانی خیلی اهمیت پیدا می کنند که درمانگر بخواهد مشخص کند آیا اختلال درمانجو زمینه ارثی دارد.

مصاحبه ساخت دار

مصاحبه ساخت دار از یک رشته سوالهایی تشکیل می شود که طرز بیان و ترتیب آنها از پیش تعیین شده اند. مواد این نوع مصاحبه ها به صورت رسمی نوشته شده اند، و توالی سوال کردن تعیین شده است، بنابراین، به تجربه متخصص بالینی و قضاوت مصاحبه گر متکی نیستند. نمونه هایی از مصاحبه ساخت دار عبارت اند از : برنامه مصاحبه اختلالهی اضطرابی برای DSM4 و مصاحبه بالینی ساخت دار برای DSM4. مصاحبه تشخیصی بین المللی آمیخته CIDI، ابزار استاندارد شده ای برای ارزیابی اختلالهای روانی است که پژوهش همه گیر شناختی روان پزشکی را در سرتاسر جهان آسان می کند.

معاینه وضع روانی

اشاره به آنچه درمانجو درباره اش فکر می کند و نحوه ای که فکر، صحبت، یا عمل می کند، اصطلاح وضع روانی را تعریف می کند.

وضع ظاهر و رفتار

به نحوه ای که آن شخص به شما پاسخ می دهد، اینکه رفتارش عجیب و غریب است، و حتی نحوه ای که او لباس پوشیده است، اشاره می کند. متخصص بالینی هنگام گرد آوری اطلاعات درباره تصویر کلی درمانجو، از ظاهر، سطح هشیاری، طرز رفتار، لباس، آرایش، سطح فعالیت و سبک تعادل تو، یادداشت برمی دارد. حرکات بدن و سطح فعالیت فرد، در خور توجه بیشتری هستند. برای مثال امکان دارد مردی آنچنان بی قرار باشد که نتواند از راه رفتن خودداری کند. مرد دیگری به قدری کند باشد که به صورت بی حال و بی رمق حرکت کند. بیش فعالی (Hyper Active)، عبارت است از فعالیت جسمانی پر انرژی و غیر عادی که با حرکات و صحبت کردن سریع مشخص می شود. گاهی بیش فعالی با بی قراری روانی حرکتی (Psychomotor Agitation) مشخص می شود. که به موجب آن فرد بی قرار و تحریک شده به نظر می رسد. در مقابل کندی روانی حرکتی (Psychomotor retardation)، حرکات کند و کرختی را شامل می شود.

شاید فرد رفتار عجیبی داشته باشد، این گونه رفتار ها، اطوار قالبی، نظیر ژست گرفتن نمایشی یا تیک صورت را شامل می شوند که طی آن، فرد هنگام صحبت کردن به سرعت چشم برهم می زند. نابهنجاری های بدن می توانند شکل های افراطی بگیرند، مانند ژست گرفتن خشک یا بی تحرکی. کاتاتونی (catatonia) به آشفتگی های حرکتی شدید در اختلال روان پریشی اشاره دارد که به علتهای فیزیولوژیک مربوط نمی شوند.

وسواس عملی، رفتاری تکراری و ظاهرا هدفمند در پاسخ به تمایلات کنترل ناپذیر یا طبق مقررات تشریفاتی یا کلیشه ای انجام می شود. وسواس عملی می تواند یک عمل تکراری ساده باشد، مانند کف زدن قبل از صحبت کردن، یا اینکه مجموعه پیچیده ای از رفتارهایی باشد که با تشریفات انجام می شوند.

تشخیص موقعیت

افراد مبتلا به برخی اختلالها گم گشته هستند و از واقعیت های اساسی درباره خود و محیط دور و برشان بی خبرند. تشخیص موقعیت (orientation)، آگاهی فرد از زمان، مکام و هویت است. آشفتگی در تشخیص موقعیت، در تشخیص دادن  اختلالهایی مورد استفاده قرار می گیرد که با انواع آسیب و بیماری مغزی، مانند یادزدودگی و زوال عقل همراه هستند و می توانند علامت اختلالهای روان پریشی، مانند اسکیزوفرنی نیز باشد.

محتوای فکر

محتوای فکر (content of thought). متخصص بالینی می تواند موضوعی را که در گزارش درمانجو عجیب یا غیر عادی به نظر می رسد پیگیری کند. وسواس فکری (obsessions)، فکر، کلمه، عبارت، یا تصور نا خواسته ای است که مرتبا و به طور مکرر وارد ذهن فرد شده و موجب پریشانی او می شود و هرچه فرد تلاش می کند نمی تواند این وسواس را از ذهن خود پاک کند. اغلب افراد تفکر وسواسی موقتی را تجربه کرده اند. یکی از شکل های رایج وسواس فکری، تردید عذاب آور درباره عمل یا تصمیم خاصی است که معمولا پیش پا افتاده می باشد، نظیر اینکه آیا فرد برای یک کالای ۲۰ دلاری، پول بیشتری پرداخت کرده است. برخلاف این رویدادهای معمولی، وسواس های فکری که اهمیت بالینی دارند، بادوام هستند و می توانند سالها فرد را عذاب دهند. وسواس های فکری و عملی اغلب با هم روی می دهند. هذیانها (delusions)، عقاید غلطی هستند که با هوش یا پیشینه فرهنگی درمانجو هماهنگ نیستند. هذیانها در مقابل دیدگاههای منطقی بسیار مقاوم هستند. برای مشخص کردن وجود تفکر هذیانی باید از هوش و پیشینه فرهنگی شخص آگاه شد. عقاید بیش بها داده(Overvalued ideas) ، افکاری هستند که کیفیت عجیب و نامعقول دارند، ولی معمولا غیر عادی نیستند، برای مثال مردی معتقد است کارت اعتباری ای که به عدد فرد ختم می شود، برای او بدشناسی می آورد. تفکر جادویی (magical thinking)، نیزم محتوای فکر فرد عجیب و غریب و غیر منطقی است، اما در این موارد، بین دو موضوع یا رویدادی که دیگران آنها را نامربوط می دانند، در ذهن فرد ارتباط وجود دارد. برای مثال، خانمی اعتقاد دارد که هروقت لباس هایش را به خشک شویی می برد، روز بعد یک فاجعه طبیعی در دنیا اتفاق می افتد. وجود عقاید بیش بها داده شده و تفکر جادویی می تواند علایمی باشند مبنی بر اینکه درمانجو از لحاظ روانی رو به تباهی است. اندیشه پردازی خشن(violent ideation) ، امکان افکار خشن را خواه به صورت تفکر خودکشی گرا باشد یا افکار مربوط به صدمه زدن یا احتمالا کشتن دیگران را شامل می شود.

سبک تفکر و زبان

این شامل اطلاعاتی درباره استفاده از واژگان و ساختار جمله توسط درمانجو می شود. برای مثال هنگامی که با یک مرد روان پریش گفتگو می کنید به سختی می توانید کلمات یا منظور او را درک کنید. زبان او غیر منطقی و نامربوط است.

عاطفه و خلق

عاطفه(affect)، جلوه بیرونی هیجان فرد است. حالت احساسی زمانی عاطفه می شود که دیگران بتوانند آن را ببینند. چند مولفه قابل توجه عاطفه شامل مناسب بودن، شدت، تحرک و دامنه آن هستند. عاطفه نا مناسب یعنی اینکه تا چه اندازه ای ابراز هیجان فرد با محتوای آنچه مورد بحث است مطابقت ندارد. شدت عاطفه، یا نیروی ابراز هیجان برای توصیف عاطفه بسیار کن مانند افت عاطفه (blunted affect) و عاطفه سطحی (flat affect)، به کار برده می شود. اگر عاطفه فرد بسیار نیرومند است، اصطلاحاتی چون عاطفه اغراف آمیز، شدید و پرشور به کار برده می شود.

تحرک عاطفه (Mobility of affect)، سهولت و سرعت جابجایی از یک نوع احساس یا سطح شدت هیجانی به حات دیگر است. افرادی ممکن است در نشان دادن پاسخدهی هیجانی، حتی در موقعیتهای الزام آور، بسیار کند باشند. افراد دیگری واکنش افراطی نشان می دهند. عاطفه بر حسب دامنه عاطفه یا شدت و تنوع جلوه هیجانی نیز توصیف می شود. غم، شادی، خشم، تشویش و آرامش نمونه هایی از دامنه عاطفه هستند.

خلق (mood)، به تجربه هیجانی فرد اشاره دارد، به نحوه ای که او در ((درون)) احساس می کند. افسردگی، سرخوشی، خشم و اضطراب نمونه هایی از این هیجانات هستند. خلق طبیعی یا سرحال (Euthymic)، خلقی است که نه بیش از حد شاد و نه بیش از حد غمگین است، بلکه روز به روز در دامنه نسبتا محدود و مناسب نوسان دارد. خلق ملول (dysphoric mood)، احساسهای ناخوشایند، مانند غم و تحریک پذیری را شامل می شود. خلق سرخوش (Euphoric mood)، شادتر و بالاتر از متوسط است و احتمالا حتی وجد آور است. احساس شادی، شعف و هیجان زدگی اغراق آمیزی را موجب می شود. خلق های دیگری هم وجود دارند که خشم، تشویش و بی احساسی از آن جمله اند.

تجربیات ادراکی

افراد مبتلا به اختلالهای روانی، اغلب دچار آشفتگی در ادراک هستند. توهمات (hallucimations)، ادراک های غلطی هستند که با محرکهای عینی موجود در محیط، مطابقت ندارند. بر خلاف خطاهای حسی که برداشت غلط از شی واقعی را شامل می شوند، توهمات ادراک شی یا محرکی را شامل می شوند که وجود ندارند. تجربه توهمات می تواند در اثر شرایط گوناگون، از جمله واکنش آسیب، تاثیر مسمومیت ناشی از مواد یا ترک کردن مواد، و یا بیماری عصب شناختی، مانند بیماری آلزایمر یا صرع قطعه گیجگاهی ایجاد شده باشد. توهمات شنیداری (auditory hallucinations)، از همه شایع تر است و شنیدن اصوات، معمولا صداها یا حتی کل مکالمات را شامل می شوند. در توهمات امری (command hallucinations)، فرد دستوری را برای عمل کردن می شنود. توهمات دیداری (visual hallucinations)، ادراک دیداری کاذب اشیا یا اشخاص را شامل می شوند. توهمات بویایی( olfactory hallucinations)، که نسبتا نادر هستند، به حس بویایی، احتمالا بوی ناخوشایندی مانند مدفوع، زباله یا گازهای سمی مربوط می شوند. توهمات تنی (somatic hallucinations)، ادراک های کاذب احساسهای بدنی را شامل می شوند که شایع ترین آنها تجربیات لامسه ای مثل خزیدن حشره روی بدن هستند. توهمات چشایی (gustatory hallucinations)، که از همه کمتر گزارش شده اند، احساس چشایی کاذب و معمولا نا خوشایند را شامل می شوند. معمولا توهمات با هذیانها همراه هستند.

درک خود

تعدادی از اختلالهای روانی، هویت شخصی فرد یا درک چه کسی هستم او را تغییر می دهند. مسخ شخصیت (depersonalization)، به تجربه خود تغییر یافته اشاره دارد، مانند این احساس که بدن شخص به ذهنش متصل نیستو سردرگمی هویت (identity confusion)، به این صورت که فرد به روشنی درک نمی کند چه کسی است.

انگیزش

چقدر مایل است تغییر شخصیت بادوان در او ایجاد شود یا پریشانی هیجانی او کاهش یابد و متخصص بالینی از این راه، انگیزش او را در زمینه های گوناگون ارزیابی می کند. در چند اختلال روانی، انگیزش درمانجو به قدری تحلیل می رود که حتی مشکلات معمولی زندگی برطرف نشدنی به نظر می رسد.

عملکرد شناختی

متخصص بالینی می کوشد سطح کلی هوش درمانجو را که به وسیله سطح اطلاعات عمومی، توجه و تمرکز، حافظه، هماهنگی جسمانی و توانایی انتزاع و مفهوم سازی ثابت می شود، ارزیابی کند. در جریان معاینه وضع روانی، تکلیف متخصص بالینی اجرا کردن آزمون هوش رسمی نیست، بلکه او درباره توانمندیها و نارساییهای شناختی درمانجو، اطلاعاتی را کسب می کند.

بینش و قضاوت

درمانگر می کوشد توانایی درمانجو را در شناختن ماهیت اختلالش ارزیابی کند. او باید مشخص کند درمانجو چقدر پذیرای درمان است. بینش (insight)، عبارت است از آگاهی نسبت به خود و دنیا. قضاوت، فرایندی عقلانی است که به موجب آن، فرد برای تصمیم گیری، گزینه ها را سبک سنگین می کند. افرادی که شدیدا آشفته هستند، از توانایی انتخاب کردن گزینه هایی که سازنده یا عاقلانه می باشند برخوردار نیستند.

روان آزمایی

فنون اندازه گیری متعددی را در بر می گیرد که در همه آنها افراد باید اطلاعات قابل نمره گذاری ای در مورد عملکرد روانی خودشان در اختیار بگذارند. به توانایی های عقلانی، شخصیت، حالتهای هیجانی، نگرش ها، و رفتارهایی مربوط می شود که سبک زندگی با تمایلات آنها را منعکس می کنند. پایایی و اعتبار دو ویژگی بسیار ضروری برای مشخص کردن خصوصیات روان سنجی یک آزمون است. آزماینده نباید به آزمودنی توصیه کند که چگونه به سوالها پاسخ دهد یا عملکرد آزمودنی را سو دار کند. موادی که به جای اختلال روانی، وجود بیماریهای جسمی را منعکس می کنند، نمرات را تحریف می نمایند. فردی که به آسیب نخاعی شوکی مبتلاست امکان دارد با این ماده که گاهی نمی توانم قسمتهایی از بدنم را احساس کنم موافق باشد. این ماده معمولا باعث می شود که فرد در مقیاس تفکر روان پریشی یا مصرف دارو، نمرات بالایی کسب کند.

هوش آزمایی

آزمون های هوش رایج برای مقاصد علمی، بر اساس مفهوم  G استوار هستند که چارلز اسپیرمن آن را مطرح کرد. طبق نظر او، ویژگی گسترده اس به نام هوش عمومی وجود دارد که زیر بنای توانایی فرد برای درک کردن روابط است. آزمون های هوش اطلاعات مهمی را درباره توانایی های شناختی درمانجو و رابطه این توانایی ها با ابراز مشکلات هیجانی تامین می کنند. درمانجویانی که برای تفکر انتزاعی توانایی کمی دارند، احتمالا در روان درمانی بینش گرا دچار مشکل خواهند شد، در عوض روی مشکلات علمی روزمره تمرکز می نمایند.

آزمون بینه سیمون (۳ تا ۱۲ سال) :

سن عقلی کودک را که با آزمون به دست می آید بر سن واقعی او تقسیم می کنیم، چون حاصل این تقسیم عدد اعشاری است لذا آن را در ۱۰۰ ضرب می کنیم. هوشبهر ۱۰۰ را حد طبیعی می دانند. بیش از ۱۰۰ باهوش و کمتر از ۱۰۰ مبتلا به نارسایی رشد عقلی یا ضعف قوای ذهنی. باید کودک را طوری آزمایش کرد که احساس نکند می خواهند او را امتحان کنند. ابتدا صحبت های معمولی تا ترس و خجالت از بین برود. باید سوالی را مطرح کرد که کود بتواند به آسانی به آن جواب دهد. بهتر است این سوال از سوالاتی باشد که برای کودکان دو سال کوچکتر در نظر گرفته شده باشد. کم کم به سراغ سوالات مشکل تر می رویم و اگر کودک مرتکب اشتباهی شد نباید او را تصحیح کرد. در صورت جواب صحیح او را تشویق کنید. کودکان سنین مهد کودک با بودن مادر احساس امنیت بیشتری می کنند و کودکان بزرگتر در صورت بودن والدین و عدم موفقیت در پاسخ صحیح احساس حقارت می کنند. یک جدول از روی سوالات آزمون، برای هر جواب صحیح علامت + و هر جواب غلط علامت – ، غلط های کوچیک با یک دوم، معمولا در بچه های ترسو، خجالتی یا محجوب یک دوم زیاد مطرح است. آنها جواب صحیح را می دانند برای گفتن اطمینان ندارند.

برای هر سال سن پنج سوال در نظر گرفته شده است. برای هر جواب صحیح  سال و برای هر جواب نیمه صحیح  سال به کودک داده می شود. سوالات از خیلی آسان و ساده در سنین پایین شروع و به سوالات مشکل تر در سنین بالا می رسد.
مثلا در سن چهارسال بیان اختلاف جنس مانند تو دختر هستی یا پسر. اکثرا یک سوال در هر سن مربوط به تکرار اعداد وجود دارد. یک سوال مربوط ببه تکرار جملات شش سیلابی یا بیشتر. یک سوال مربوط به ترسیم و تقلید شکل های هندسی یا تکمیل نواقص شکل هایی که به کودک داده می شود. یک سوال مربوط به شناختن پول، راست و چپ، پی بردن به اختلافات و شباهت اشیا، توصیف و تشریح عکس ها. برای سنین هشت سال به بالا سوال ها شبیه به سوالات درسی. برای محاسبه باید ابتدا آن سال را که به تمان سوالات مربوط به آن جواب صحیح داده شده پیدا کرد و سپس جواب هلی درست دیگر که برای سالهای بالاتر وجود دارد علامت + و در نتیجه برای هرکدام ارزش  سال و برای هرکدام از پاسخ های نیمه درست ارزش  سال منظور شود. در صورتی که کودک به پنج سوال سالهای بعد جواب صحیح بدهد ارزش یک سال برای او قائل می شویم. سن عقلی و سن واقعی کودک تبدیل به ماه شده سن عقلی بر شناسنامه تقسیم و در ۱۰۰ ضرب می کنیم.

آزمون وکسلر:

محتویات آزمون در کودکان و بزرگسالان یکسان است فقط بزرگترها به سوالات بیشتری جواب می دهند. فرهنگ لغات وسیعتری داشته یا تصاویر مشکل تری را تکمیل نمایند. آزمون وکسلر شامل شش آزمون شفاهی و پنج آزمون عملی یا کارکردی است.  در این آزمون یک قسمت لغات نیز وجود دارد که به عنوان آزمون اختیاری داده می شود. شش آزمون کلامی ( اطلاعات، فهم و قوه درک، حافظه عددی، حساب و ریاضی، تشابهات، فرهنگ لغات) پنج آزمون غیر کلامی( تکمیل تصاویر، طراحی مکعب ها، تنظیم تصاویر، نماد عددی یا رمزنویسی، الحاق قطعات)

آزمون های شخصیت خود سنجی

پرسشنامه خودسنجی (self report inventory) به این صورت اجرا می شود که از افراد می خواهند با جواب دادن به سوال هایی درباره رفتار و احساساتشان در موقعیت های مختلف، در مورد خودشان گزارش دهند. این آزمون ها موادی را در بر دارند که به نشانه ها، نگرش ها، تمایلات، ترس ها و ارزش ها مربوط می شوند.

پرشنامه شخصیت چند وجهی مینه سوتا MMPI

پر مصرف ترین آزمون روان شناختی دنیاست. نوع اصلاح شده این آزمون MMPI2 نامیده می شود. آزمونی درست – غلط است که از ۵۶۷ بیان تشکیل می شود. مقیاس های بالینی این آزمون، ویژگی های شخصیت نظیر نقش جنسیتی، حالت دفاعی، افسردگی، هیستیری، پارانویا، خود بیمار انگاری و اسکیزوفرنی را ارزیابی می کند. برخی موارد را می توان برای مشخص کردن اینکه آیا آزمون شونده جعل کرده، بی دقت بوده، یا دستور العمل ها را بد فهمیده است، نمره گذاری کرد. MMPI-A برای استفاده در مورد نوجوانان ساخته شده که تعداد سوال ها از ۵۶۷ به ۴۷۸ سوال کاهش یافته است. نقطه ضعف این آزمون طولانی و وقت گیر بودن آن است.

ارزیابی پرسشنامه های خود سنجی

این آزمون ها برای افرادی که سطح هوش پایینی دارند یا مهارت های خواندن محدودی دارند مناسب نیستند. تغییرات جزئی در بیان کردن سوال ها می تواند به تغییرات عمده در نتایج آنها منجر شود.آزمون شوندگان گرایش دارند پاسخ هایی بدهند که از لحاظ اجتماعی مطلوب تر یا مقبول تر به نظر برسند.

با وجود این مشکلات، پرسشنامه های خود سنجی همچنان عینی ترین روش در ارزیابی شخصیت هستند. برگذاری آنها راحت است و نتایج آزمون به سوگیری های شخصی یا نظری نمره گذار وابسته نیستند.

اجرای آزمون به صورت آنلاین

  • برای متقاضی کار و سازمان، کمتر وقت گیر است.
  • کم هزینه تر است.
  • نمره گذاری عینی تر است.
  • اعضای جوان تر نیروی کار این روش را به راحتی قبول می کنند.
  • به آزمون شوندگان اجازه نمی دهد از پیش به سوال ها نگاه کنند و اجازه نمی دهد که آنها پاسخ هایی را که قبلا داده اند تغییر دهند.

شیوه های فرافکن

آزمون های فرافکن (projective tests) برای کار کردن با افرادی که از لحاظ هیجانی آشفته هستند با الهام از تاکید فروید بر اهمیت ناهشیار سعی دارند بخش نادیدنی شخصیت ما را کاوش کنند. وقتی محرک مبهمی مثل لکه جوهر یا تصویری که می توان آن را به چند طریق درک یا تعبیر کرد به ما ارایه می شود و از ما می خواهند آن را توصیف کنیم، نیازها، ترس ها و ارزش های خود را به آن فرافکنی می کنیم. چون تعبیر این آزمون ها خیلی ذهنی است، از نظر پایایی یا اعتبار چندان بالا نیستند. دو آزمون فرافکن رایج شیوه لکه جوهر رورشاخ  (Rorschach inkblot technique) و آزمون اندریافت موضوع (TAT) هستند.

شیوه لکه جوهر رورشاخ، ۱۰ کارت لکه جوهر که هربار یکی  (برخی سیاه و برخی رنگی) نشان داده می شود و از آزمودنی می خواهند آنچه را می بینند توصیف کنند. بعدا این کارت ها برای بار دوم نشان داده می شوند، و روان شناس سوال های خاصی را درباره پاسخ های قبلی می پرسد. آزماینده در طول جلسه آزمون، رفتار را نیز مشاهده می کند. پاسخ های او را بسته به اینکه چه می بیند به چند طریق می توان تعبیر کرد.

آزمون اندریافت موضوع (TAT)، این آزمون از ۱۹ تصویر مبهم که یک یا چند نفر را نشان می دهد، و ۱ کارت سفید تشکیل می شود. از افرادی که این آزمون را انجام می دهند درخواست می شود داستانی را درباره افراد و اشیای موجود در تصویر بسازند، شرح دهند چه چیزی به موقعیت نشان داده شده منجر شده، این افراد به چه چیزی فکر می کنند و چه احساسی دارند و نتیجه احتمالی آن چه خواهد بود. در تعبیر کردن آزمون چند عامل در نظر گرفته می شود که روابط شخصی، انگیزش شخصیت ها و میزان ارتباط شخصیت ها با واقعیت هستند.

آزمون تداعی واژگان و تکمیل جمله، در آزمون تداعی واژگان فهرستی از کلمات برای آزمودنی خوانده می شود و از او می خواهند با اولین کلمه ای که به ذهنش می رسد پاسخ دهد. کلملت پاسخ از نظر عادی یا غیر عادی بودن، اشاره داشتن به تنش هیجانی، و ارتباط آنها با تعارض های جنسی، تجزیه و تحلیل می شوند. سرعت پاسخ اهمیت دارد.

آزمون تکمیل جمله نیز به پاسخ های کلامی نیاز دارد. از آزمودنی های در خواست می شود تا جمله هایی مانند (( آرزو دارم که …)) یا (( آنچه مرا نگران می کند …)) را کامل کنند. تعبیر پاسخ ها در این دو آزمون بسیار ذهنی است.

پرسشنامه شخصیت NEO، پرسشنامه ای ۲۴۰ ماده ای است که شخصیت را طبق پنج بعد، یا مجموعه صفات ارزیابی می کند. این صفات شالوده کلیه تفاوتهای فردی در شخصیت هستند. از این پنج بعد، سه تا N، E، و O نامیده می شوند. به علاوه دو مقیاس دیگر که در نتیجه آزمون تجربی مقیاس اصلی به آن اضافه شده اند. این مقیاسها عبارت اند ار : روان رنجور خویی N، برون گرایی E، گشودگی به تجربه O، خوشایندی A و وظیفه شناسی C . هر یک از پنج بعد یا صفت، شش جنبه اصلی نیز دارد که آنها نیز ارزیابی می شوند. مقیاس O شش جنبه گشودگی به خیالبافی، زیبایی شناسی، احساسها، اعمال، افکار، و ارزشها را شامل می شود. نیمرخهای مبتنی بر NEO-PI-R به متخصصان بالینی امکان می دهند تا نمرات حاصل از پنج بعد شخصیت، به علاوه شش جنبه درون هر بعد را ارزیابی کنند.

پرسشنامه ارزیابی شخصیت PAI، از ۳۴۴ ماده، شامل ۲۲ مقیاس تشکیل می شود که اغلب ساختارهای مرتبط با ارزیابی اختلالهای روانی را در بر می گیرند : ۴ مقیاس اعتبار، ۱۱ مقیاس بالینی، ۵ مقیاس درمانی، و ۲ مقیاس میان فردی. هر یک از موارد را طبق یک مقیاس ۴ امتیازی از غلط تا بسیار درست ارزیابی نمایند.

ارزیابی رفتار

ارزیابی رفتار شامل تعدادی فنون اندازی گیری است که بر اساس ثبت کردن رفتار فرد استوار هستند. متخصصان بالینی برای مشخص کردن رفتارهای مشکل ساز، آگاهی یافتن از آنچه این رفتارها را نگه می دارد، و ابداع مداخله های مناسب برای تغییر دادن این رفتارها، از این فنون استفاده می کنند.

خود سنجی رفتاری

خود سنجی رفتاری، نوعی روش ارزیابی است که به موجب آن، درمانجو اطلاعاتی را درباره فراوانی رفتارهای خاص در اختیار می گذارد. اطلاعات را می توان به چند طریق کسب کرد، از جمله، مصاحبه ها، خود بازبینی رفتار توسط درمانجو و پر کردن تعدادی فهرست بازبینی یا پرسشنامه که اختصاصا برای این منظور طراحی شده اند. مصاحبه رفتاری نوع خاصی از مصاحبه است که طی آن، متخصص بالینی روی رفتار تحت بررسی و آنچه قبل و بعد از آن رفتار واقع می شوند، شرایط پیشایند و رویدادهایی که بعد از رفتار واقع می شوند، پیامدها نام دارند. خود بازبینی (self monitoring)، درمانجو حساب فراوانی رفتارهای خاص را نگه می دارد، رفتارهایی نظیر تعداد سیگارهایی که می کشد یا مقدار کالری که مصرف می کند، یا تعداد دفعاتی که در یک روز افکار نا خواسته به خصوصی وارد ذهن او می شوند. رفتار آماج (target behavior)، رفتاری را که در ارزیابی مورد نظر می باشد. ایراد روشهای خود بازبینی این است که بعضی عادت ها به قدری عمیقا ریشه دار هستند که افراد از اینکه آنها را انجام می دهند تقریبا نا آگاه هستند. برخی متخصصان بالینی می گویند که این نوع اندازه گیری به خودی خود می تواند شفا بخش باشد.

مشاهده رفتاری

مشاهده رفتاری، رفتار فرد را مشاهده نموده و فراوانی رفتارهای خاص را همراه با عوامل موقعیتی مربوط، ثبت می کند. مشاهده رفتاری اگر در موقعیت طبیعی که رفتار آماج روی دهد، را مشاهده واقعی (in vivo observation) گویند.

ارزیابی محیطی

از افراد می خواهند جنبه های خاصی را که فرض شده بر رفتار تاثیر دارند، ارزیابی کنند. در مقیاس محیط خانوادگی از افراد خواسته می شود خانواده خود را طبق ابعادی نظیر کیفیت روابط، درجه ای که خانواده به رشد شخصی کمک می کند و فعالیت هایی که خانواده برای حفظ سیستم انجام می دهد ارزیابی کند. مقیاس کلی محیط خانواده میزان کفایت خانواده ای را که کودک در آن بزرگ می شود، اندازه گیری می کند. متغییر هایی را نظیر توانایی خانواده در تامین کردن مراقبت جسمانی و هیجانی خوب، روابط دلبستگی ایمن، ثبات و تعیین محدودیت مناسب و غیر تنبیهی ارزیابی می کند.

ارزیابی فیزیولوژیکی

تعدادی از اختلالهای روانی با آشفتگیهای فیزیولوژیکی همراه هستند که یا در بیماری فرد دخالت دارند یا حداقل به آن مربوط هستند. گاهی محل این آشفتگی در مغز و به صورت نابهنجاری ساختاری است. یا شاید فرد به اختلال جسمانی مانند دیابت، ایدز، یا پرکاری تیروئید مبتلا باشد که باعث می شود تغییراتی را در عملکرد روانی خود احساس کند.

ارزیابی روانی فیزیولوژیکی

پاسخ های جسمانی فرد به موقعیتی خاص، وقتی در موقعیتی قرار می گیرید که می ترسید، ضربان قلب شما ظرف مدت زمان کوتاهی تغییر زیادی می کند. برای کنترل کردن عملکرد قلبی عروقی از ابزارهای اندازه گیری مختلفی استفاده می شود که رایج ترین آنها قلب نگار برقی (ECG)است که تکانه های برقی را که از طریق قلب عبور می کنند، اندازه می گیرد و نشان می دهد که آیا قلب خون را به طور طبیعی پمپاژ می کند. تنش عضلانی، که شاخص فیزیولوژیکی دیگری برای استرس است، به وسیلخ برق نگاری عضله (EMG)، ارزیابی می شود که وسیله اندازه گیری برای فعالیت عضلات است. خیلی از آدمها وقتی احساس می کنند عصبی هستند، عرق می کنند که تغییراتی در پوست به نام پاسخ برقی پوست ایجاد می کند، این پاسخ که پاسخ برقی پوست GSR نیز نامیده می شود، شاخص مهمی برای پاسخ های هیجانی، مانند ترس و اضطراب است.

فنون تصویر برداری از مغز

برق نگاری مغز EEG که فعالیت برقی را در مغز اندازه می گیرد و شاخصی برای سطح انگیختگی فرد است. EEG نشان می دهد که تا چه اندازه ای فرد هوشیار، در حالت استراحا، در حالت خواب یا در حال خواب دیدن است. به کمک آن بیماری های مغزی نظیر صرع، اختلالهای خواب و تومورهای مغزی مشخص می شود. لایه نگاری محوری کامپیوتری (CAT , CT SCAN) ، یک رشته اشعه های x است که از زوایای مختلف پیرامون بدن گرفته می شود و کامپیوتر آنها را ترکیب می کند و به صورت یک تصویر مرکب در می آورد. CT اسکن ها از مناطق پر مایع مغز، یعنی بطن ها، تصویری را در اختیار می گذارند. تصویر برداری طنین مغناطیسی MRI، برای ساختن تصویری از مغز زنده بر اساس حجم آب بافتهای گوناگون که به جای اشعه های X از امواج رادیویی استفاده می کند. لایه نگاری نشر پوزیترون PET که نوع دیگری از آن به لایه نگاری کامپیوتری نشر تک فوتون SPECT معروف است. در این روش ترکیبات رادیو اکتیو به مقدار بسیار کم به داخل رگ فرد تزریق می شود. این ترکیبات از طریق جریان خون در مغز گردش می کنند و الکترونهایی را که بار مثبت دارند و پوزیترون نامیده می شوند، ساطع می کنند که بعدا می توانند شبیه اشعه های X در CT شناسایی شوند. علاوه بر کاربرد PET در ارزیابی فعالیت ذهنی، این روش را می توان برای بررسی اتفاقاتی که بعد از مصرف مواد مانند مواد مخدر در مغز روی می دهند، مورد استفاده قرار داد.

ارزیابی نوروپسیکولوژیکی

ارزیابی نوروپسیکولوژیکی، فرایند گردآوری اطلاعات درباره عملکرد مغز درمانجو بر اساس عملکرد در آزمون های روانی است. مشهور ترین ابزار ارزیابی نوروپسیکولوژیکی، مجموعه آزمون نوروپسکولوژیکی هالستید ریتان است. این ابزار شامل یک رشته آزمون است که برای ارزیابی عملکرد حسی – حرکتی، ادراکی و گفتاری طراحی شده اند. این آزمون ها با مقایسه کردن عملکرد افراد مبتلا به انواع مختلف آسیب مغزی ساخته شده اند که از طریق روشهای اندازه گیری مستقل، مانند اشعه X از جمجمه کالبد شکافی و معاینات جسمانی مشخص شده اند.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۳۰ فروردین ۱۳۹۴

مراحل رشد اخلاقی لارنس کبلرگ

لارنس کلبرگ[۱] بر رشد اخلاقی تاکید می کرد و نظریه ای مرحله ای در مورد تفکر اخلاقی ارائه داد که به خوبی در فراسوی فرمولبندی های اولیه پیاژه در این زمینه، به پیش می رود. کلبرگ به پاسخ بله یا خیر از طرف آزمودنی علاقه مند نبود، بلکه به استدلال مبتنی بر جواب توجه داشت.

  • شش مرحله کلبرگ

سطح اول، اخلاق پيش عرفي یا پیش قراردادی(تولد تا ده سالگي)

کلبرگ به این دلیل این سطح را تفکر پیش قراردادی[۲] نامید که کودکان هنوز به عنوان اعضای جامعه سخن نمی گویند.

مرحله اول، جهت گیری اطاعت و تنبیه

جهت گزيني بر اساس تنبيه و اطاعت از قوانين به منظور اجتناب از تنبيه می باشد. این مرحله مشابه اولین مرحله تفکر اخلاقی پیاژه است. کودک بر این باور است که افراد صاحب قدرت، مجموعه ثابتی از قوانین را تدوین کرده اند که او باید بدون هیچ گونه سوالی از آن اطاعت کند. در این مرحله ذهن کودک به این شکل است که تنبیه با کار نادرست همبسته است.

مرحله دوم، فردگرایی و مبادله

جهت گزيني بر اساس پاداش و همنواعي براي دريافت پاداش و مزايا می باشد. کودکان در می یابند که تنها یک دیدگاه درست که به وسیله صاحبان قدرت تدوین شده باشد، وجود ندارد و افراد دارای دیدگاه های متفاوتند. تنبیه صرفا خطری محسوب می شود که فرد می خواهد از آن اجتناب کند. گاهی این مرحله فاقد حس مسئولیت اخلاقی به نظر می رسد، ولی کودکان از اعمال درست، نوعی برداشت خاص دارند. در آنها اندیشه مبادله منصفانه[۳] وجود دارد که فلسفه آنها حاکی از نوعی مقابله به مثل است.

سطح دوم، اخلاق عرفي یا قراردادی(حدود ده سالگي)

مرحله سوم، ارتباطات میان فردی خوب

کودکان الگوي دختر خوب/پسر خوب را نشان می دهند که نوعی همنواعي است تا مورد تاييد ديگران قرار گیرند. کودکان وارد سنین ۱۱ و بیشتر شده اند و دیگر اخلاق را یک جریان ساده تلقی نمی کنند. آنها بر این باورند که مردم باید بر اساس انتظارات خانواده و جامعه زندگی کنند و رفتار «خوب» داشته باشند. رفتار خوب به معنای داشتن انگیزه های خوب و احساس های میان فردی نظیر عشق، همدردی، اعتماد و توجه به دیگران است.

مرحله چهارم، حفظ نظم اجتماعی

کودکان وابستگي به مراجع قوانين، قوانين و قواعد اجتماعي را رعايت مي كنند تا از توبيخ مراجع قدرت و احساس گناه در مورد انجام ندادن وظايف در امان باشد. استدلال این مرحله در روابط دو نفر با اعضای خانواده یا دوستان صمیمی خود، بهترین کاربرد را دارد، زیرا از این طریق فرد می تواند برای آگاهی از احساس دیگران و نیازهایشان تلاش کند و برای کمک به آنها بکوشد. آنها به نحو وسیع تری به جامعه به عنوان یک کل توجه می کنند. اکنون تاکید بر اطاعت از قوانین، احترام به افراد معتبر و انجام وظایف برای حفظ نظم اجتماعی است.

در این مرحله افراد به کرات درمورد حق حیات سخن می گویند، ولی برای آنان این حق به وسیله مراجع گروه اجتماعی یا مذهبی شان مشروعیت یافته است.

سطح سوم، اخلاق پس عرفي یا فرا قراردادی (كساني كه به سطح تفكر به شيوه عمليات صوري رسيده باشند)

مرحله پنجم قرار داد اجتماعي و حقوق فردی

افراد از اصول پيروي مي كنند تا از احترام همگان برخوردار باشند و از اين طريق احترام به نفس خود را حفظ مي كنند. در این مرحله مردم از خود سوال می کنند که چه عواملی سازنده یک جامعه خوب است؟ آنها به شیوه ای نظری درباره جامعه خود می اندیشند و از شرایط جامعه خود جدا می شوند و حقوق و ارزش هایی را که یک جامعه باید داشته باشد، مورد توجه قرار می دهند. سپس جوامع موجود را با در نظر گرفتن این معیارها مورد توجه قرار می دهند و به دیدگاهی فراجامعه ای می رسند.

همه افراد در دو نکته توافق خواهند داشت: نخست اینکه همه مردم خواهان برخی حقوق اولیه نظیر آزادی و زندگی و تحت حمایت قرار گرفتن هستند و دوم اینکه همه مردم می خواهند برای تغییر قوانین غیر منصفانه رشد جامعه، برخی شیوه های دموکراتیک به کار گرفته شود. در این مرحله بر خلاف مرحله ۴، افراد در مورد عملکرد جامعه به صورتی مستقل فکر می کنند. در این مرحله افراد پیشنهاد می کنند که ما باید از حق و حقوق افراد محافظت کنیم و بحث هایمان را از طریق فرایند دموکراتیک دنبال کنیم. ولی فرایندهای دموکراتیک به تنهایی همواره به نتایجی که احساس می کنیم عدالت است منجر نمی شود، مثلا اکثریت جامعه ممکن است به قانونی رای دهند که مزاحم اقلیت باشد.

مرحله ششم اصول جهانی یا اصول اخلاقي

افراد اعمال خود را طبق اصولي كه شخصا انتخاب كرده اند هدايت مي كنند. در اين اصول عدالت، سرافرازي و برابري، ارزش شناخته مي شود. از اصول پيروي مي كنند تا از سرزنش خويشتن در امان باشد. رسيدن به اين مرحله مستلزم دستيابي به تدوين اصول اخلاقي انتزاعي است که مرحله ۶ در كمتر از ۱۰% افراد ديده مي شود، به همین دلیل کلبرگ این مرحله را از دستورالعمل خود حذف کرد و آن را مرحله نظری[۴] نامید.

افراد در این مرحله بر این باورند که عدالت مستلزم آن است که نظرهای همه احزاب و گروه ها را مهم تلقی کنیم و برای شان و منزلت همه مردم به عنوان افراد جامعه احترام قائل شویم. اصول عدالت، جنبه ای جهانی دارد و شامل همه افراد می شود. ما به قانونی رای نخواهیم داد که به نفع برخی و به ضرر برخی دیگر باشد. یکی از موضوعاتی که مرحله ۵ را از مرحله ۶ متمایز می کند، نافرمانی شهروندان است.

  • موضوعات نظری

رشد چگونه اتفاق می افتد

کلبرگ معتقد بود که مراحل او، محصول بلوغ و رسش نیستند. یعنی ساختارها و توالی مراحل، الزاما بر اساس یک طرح ژنتیکی ظاهر نمی شوند.

کلبرگ اعتقاد داشت که مراحل او، محصول اجتماعی شدن هم نیست. مراحل در واقع از تفکر خود ما درباره مسائل اخلاقی سرچشمه می گیرند. تجربه های اجتماعی، رشد را گسترش می دهند، ولی این کار از طریق تحریک فرایندهای ذهنی ما انجام می گیرد. هنگامی که با دیگران به بحث و گفتمان می پردازیم، دیدگاه های ما مورد سوال و چون و چرا قرار می گیرد و به همین دلیل ما را بر می انگیزد تا با جهت گیری های جدید و پیچیده تر کنار بیاییم.

کلبرگ همچنین گاهی اوقات در مورد وقوع تغییر از طریق فرصت های نقش پذیری، یعنی فرصت های دیدن و ملاحظه دیگران، صحبت کرده است. هنگامی که کودکان با دیگران تعامل می کنند، می فهمند که نظر افراد با هم تفاوت دارد، ضمن آنکه چگونگی هماهنگ کردن این دیدگاه ها را در فعالیت های توام با همکاری یاد می گیرد.

مفهوم مرحله

پیاژه معتقد بود که مراحل راستین رشد ذهنی، دارای چندین معیار است: (۱) از لحاظ کیفی، روش های فکری متفاوتی هستند (۲) کلیت های ساختار یافته ای هستند (۳) در تسلسلی غیر قابل تغییر پیش می آیند، (۴) آنها را می توان به شکل وحدت سلسله مراتبی مشخص کرد، و (۵) تسلسل آنها به صورتی عمومی، در همه فرهنگ ها دیده می شود.

کلبرگ سعی کرد نشان دهد که مراحل او، چگونه همه این معیارها را در بر می گیرد.

۱- تفاوت های کیفی. واضح به نظر می رسد که مراحل کلبرگ از نظر کیفی با یکدیگر تفاوت دارند.

۲-کلیت های ساختار یافته. مراحل تنها پاسخ هایی مجزا نیستند بلکه الگوهایی کلی از تفکر هستند که به طور یکسان، خود را در خلال انواع متفاوتی از موضوعات نشان می دهند.

۳-تسلسل غیر قابل تغییر. افراد نمی توانند مراحل را یک در میان سپری کنند یا به شکلی مختلط، از آنها عبور کنند. همه کودکان، الزاما به بالاترین مرحله نمی رسند؛ زیرا ممکن است آنها تحریک هوشی لازم را بدست نیاورند. ولی کودکان تا هنگامی که در مراحل به پیش می روند، این مراحل را به صورت منظم پشت سر می گذارند.

۴- وحدت سلسله مراتبی. هنگامی که کلبرگ ادعا کرد که مراحل او وحدت سلسله مراتبی دارد، منظورش این بود که مردم بینش های بدست آمده در مراحل اولیه تر را از دست نمی دهند، بلکه آنها را در چهارچوب های جدید و وسیع تری وحدت می بخشند و یکپارچه می کنند.

۵-تسلسل عمومی. کلبرگ نظیر همه نظریه پردازان مرحله ای، بر این باور است که تسلسل او جنبه عمومی دارد و در همه فرهنگ ها یکسان است.

  • تفکر اخلاقی و رفتار اخلاقی

نظریه کلبرگ در زمینه تفکر اخلاقی و نه رفتار اخلاقی است. مردم ممکن است در زمینه اخلاقیات دیدگاه های متعادل و آرمانی داشته باشند، ولی الزاما رفتارشان منطبق با این نظریات نباشد

 

  • تفکر اخلاقی و سایر اشکال شناخت

کلبرگ ابتدا این مراحل را از نظر ساختارهای شناختی زیربنای آنها، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و سپس به جستجوی موارد مشابه در افکار منطقی و اجتماعی محض پرداخت. او برای این مقصود، مراحل خویش را از نظر قابلیت های نقش پذیری ضمنی در توجه به دیدگاه دیگران، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

 

  • نگاه زنانه گیلیگان به رشد اخلاقی

گیلیگان در انتقاد از کلبرگ به دلیل جبهه گیری او بر علیه زنان و دختران مقاله ای منتشر کرد. کلبرگ مراحل خویش را انحصارا از طریق مصاحبه با پسران تدوین کرده و گیلیگان بر این باور بود که این امر آشکارا، بیانگر توجیهی مردانه از قضیه است.

  • کاربردهای ضمنی در تعلیم و تربیت

کلبرگ مایل بود که پیشرفت افراد را تا بالاترین مرحله تفکر اخلاقی مشاهده کند. بهترین جامعه دارای افرادی خواهد بود که نه تنها نیاز به نظم اجتماعی را درک می کنند(مرحله ۴) بلکه می توانند دیدگاه های مربوط به اصول جهانی نظیر عدالت و آزادی(مرحله ۶) را نیز پذیرا باشند. او بر این باور بود که اگر قرار باشد کودکان تفکر خود را سازماندهی مجدد کنند، باید بیشتر فعال باشند.

اگرچه کلبرگ به مدل تعارض-شناختی تغییر پایبند بود، ولی همچنین راهبرد دیگری به نام رویکرد اجتماع عادل را گسترش داد. در این روش، تاکید بر افراد نیست، بلکه بر گروه است. رویکرد اجتماع عادل، برخی از پیروان کلبرگ را دچار مشکل کرد. اگر چه دانش آموزان تشویق می شدند تا در موارد متعددی در تصمیم گیری های دموکراتیک شرکت کنند، ولی در عمل بزرگسالان به نحو فعالی دیدگاه خود را مطرح می کردند. رویکرد اجتماع عادل بر جهت گیری های اخلاقی در گروه ها تاکید دارد.

  • ارزشیابی

کلبرگ یکی از پیروان پیاژه بود که یک تسلسل تفصیلی جدید را درباره مراحل تفکر اخلاقی پیشنهاد کرد. پیاژه اصولا دو مرحله را در تفکر اخلاقی تشخیص داد که دومین مرحله در اوایل نوجوانی پدید می آید. کلبرگ مراحل دیگری را که در دوره نوجوانی و بزرگسالی گسترش می یابد مطرح ساخت، او پیشنهاد کرد که برخی از مردم حتی به مرحله فرا قراردادی تفکر اخلاقی می رسند که در آن، دیگر جامعه خود را آنطور که هست نمی پذیرند. بلکه به صورتی عمیق و مستقل، در مورد یک جامعه خوب و ایده آل فکر می کنند.

منبع: نظریه های رشد کرین و لورا برک

پیمان دوستی

۲۸ فروردین ۱۳۹۴

[۱]. Lawrence Kohlberg

[۲]. Pre conventional

[۳]. Fair exchange

[۴]. Theoretical stage