آسیب شناسی روانی

اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder)

“اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول” یک تشخیص نیست. این عبارت به این واقعیت اشاره دارد که یک فرد دارای علائم اختلال دوقطبی‌ای است که به نوعی، با تظاهرات رایج این اختلال متفاوت است و نمی‌توان آن را به عنوان اختلال دو قطبی نوع ۱، اختلال دوقطبی نوع ۲ و یا اختلال ادواری خویی (سیکلوتایمی) در نظر گرفت.

در واقع، تظاهر غیر معمول اختلال دوقطبی به این معنی است که علائم فرد دقیقاً با علائم رایج‌تر اختلال دوقطبی مطابقت ندارد.

گردآوری و ترجمه: دکتر پیمان دوستی

به نقل از لنر و فلتچر (۲۰۲۲) ممکن است آنچه در اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) می‌بینیم، سیمپتوم‌های هیپومانیا به شکل پر انرژی بودن غیر طبیعی با دست کم ۳ مورد از ۷ مورد باشد: ۱) سریع صحبت کردن، پر حرفی یا احساس فشار برای حرف زدن، ۲) داشتن انرژی زیاد به همراه احساس توانمندی غیر معمول، ۳) پرش افکار یا سرعت زیاد افکار به شکلی که انگار افکار با یکدیگر مسابقه می‌دهند یا حاشیه پردازی و توضیح‌های غیر ضروری مداوم و به حاشیه رفته شدن بحث اصلی به دلیل هجوم زیاد افکار، ۴) کاهش نیاز به خواب به شکلی که با خواب کم نیز، فرد همچنان دارای انرژی باشد، ۵) حواس پرتی و یا پرت شدن حواس به محرک‌های غیر ضروری، ۶) افزایش فعالیت‌های هدفمند مانند انجام پروژه‌های زیاد، فعالیت جنسی، کار، مدرسه و …، ۷) درگیر شدن در فعالیت‌های بالقوه دردسرساز یا انجام رفتارهای بی پروا یا انجام فعالیت‌های نسنجیده یا تصمیم گیری‌های تکانه‌ای مالی، جنسی، رابطه‌ای، سرمایه گذاری و ….

لنر و فلتچر (۲۰۲۲) بیان کردند که ممکن است تظاهرات افسردگی نیز در اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) متفاوت باشد. ممکن است دوره‌های افسردگی به شکل تغییر در الگوهای خواب، احساس غمگینی، مشکل در باور توانایی انجام کارهای کوچک، احساس بی قراری، احساس ناامیدی یا آهسته صحبت کردن خود را نمایان کند.

سسیلی (۲۰۰۷) در خصوص اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) بیان کرد که فرد ممکن است به طور مداوم و تقریبا همیشه سیمپتوم‌های هیپومانیا را از خود نشان دهد و به ندرت افسردگی را تجربه کند. همچنین وی بیان می‌کند، ممکن است اپیزودهای افسردگی کوچک باشد و فرد نتواند آنها را تشخیص دهد و آن را به حساب حالت‌های خلقی به دلایل اتفاق‌های بیرونی بگذارد.

بائر (۲۰۲۲) نیز بیان می‌کند، اختلال دو قطبی می‌تواند با نمودی متفاوت، به شکل خلق میکس یعنی تجربه همزمان ویژگی‌هایی از هیپومانیا مانند سریع صحبت کردن، پرحرفی، پرش افکار یا سرعت زیاد افکار و … به همراه ویژگی‌هایی از افسردگی مانند خلق پایین، احساس غمگینی، بی قراری و ناامیدی، نمایان شود.

همچنین بائر (۲۰۲۲) مطرح می‌کند، اگرچه اختلال دوقطبی به عنوان یک اختلال مربوط به خلق شناخته می شود، اما تحقیقات فراوانی نشان می دهند که علامت اصلی هیپومانیا، خلق و خوی بالا نیست، بلکه زیادی فعال بودن به همراه تندی روانی یا حرکتی است. سرعت زیاد افکار به شکلی که انگار باهم مسابقه می دهند، احساس تحت فشار بودن برای حرف زدن/  یا پرحرفی، کاهش نیاز به خواب، شروع پروژه‌های زیاد و تصمیم‌گیری‌های تکانشی، همگی ناشی از همین زیادی فعال بودن است.

نگاهی متفاوت به اختلال دو قطبی: آیا تجربه همزمان اپیزودهای هیپومانیا (یا مانیا) و افسردگی ممکن است؟

در پاسخ به این سوال که آیا ممکن است در اختلال دو قطبی، به طور همزمان اپیزود هیپومانیا (یا مانیا) و افسردگی  را تجربه کنیم؟ باید بگوییم، بله چنین چیزی می تواند رخ دهد.

برخی از مطالعات، شایع ترین حالت خلقی در اختلال دوقطبی را، ترکیبی از علائم هیپومانیک/ مانیک و افسردگی نشان می دهند. در واقع، تصویر کلاسیک اختلال دوقطبی که دوره ای متناوب بین قطب های خلق و خوی بالا و پایین دارد، یک ساده سازی بیش از حد است. در خود نام اختلال دو- قطبی، احتمالاً نسبت به اصطلاح قدیمی تر این اختلال، یعنی اختلال مانیا- افسردگی، دقت کمتری به خرج داده شده است.

نویسنده: دکتر مارک بائر/ منبع: dbsalliance.org

مترجم: دکتر پیمان دوستی

اگرچه اختلال دوقطبی به عنوان یک اختلال مربوط به خلق شناخته می شود، اما تحقیقات فراوانی نشان می دهند که علامت اصلی هیپومانیا و مانیا، خلق و خوی بالا نیست، بلکه بیش فعالی است.

همانطور که بسیاری از افراد گاهی تجربه کرده اند، خلق می تواند افزایش یافته یا تحریک پذیر باشد. اما چیزی که همیشه در دوره‌های مانیا یا هیپومانیا ظاهر می‌شود، احساس «سریع بودن/ تندی» جسمی و/ یا ذهنی است.

سرعت زیاد افکار به شکلی که انگار باهم مسابقه می دهند، احساس تحت فشار بودن برای حرف زدن/  یا پرحرفی، کاهش نیاز به خواب، شروع پروژه‌های زیاد و تصمیم‌گیری‌های تکانشی، همگی ناشی  بیش از حد فعال بودن ناشی می‌شوند.

بسیاری از اوقات این حس بیش فعالی خوشایند است – زمانی که شخص به طور خاص احساس اعتماد به نفس دارد، احتمال بیشتری دارد که قاطعانه عمل کند و اغلب احتمال بیشتری دارد که ریسک کند.

با این حال، گاهی اوقات بیش فعال بودن فقط به این معناست که «موتورتان را نمی توانید خاموش کنید». این موضوع می‌تواند به تحریک‌پذیری یا بی‌قراری منجر شود، به‌ویژه اگر فرد با واقعیت یا افراد دیگری مواجه شود که با انتظارات او مطابقت ندارند. بنابراین آنچه در مانیا یا هیپومانیا رایج است، احساس بیش فعالی است، اما خلق و خوی می تواند متغیر باشد.

بنابراین، به طور کلی، تعجب آور نیست که خلق و خوی در هیپومانیا یا مانیا گاهی اوقات افسرده می شود. در واقع، ممکن است دقیق‌تر باشد که اختلال دوقطبی را نه به‌عنوان حالت متناوب خلق‌های خیلی بالا و خیلی پایین، بلکه به‌عنوان وضعیت دوره‌های افسردگی مکرر با دوره‌های بیش فعالی  یا دوره‌های بیش فعالی مکرر با پریودهای کندی و افسردگی، در نظر بگیریم– و گاهی اوقات این دوره‌ها متناوب می‌شوند.

از آنجا که بسیاری از مردم فکر می کنند که اختلال دوقطبی فقط می تواند “دو قطبی” باشد، ممکن است با ارائه دهندگان سلامت روان در مورد احساس افسردگی و یا سرعت بالا صحبت نکنند. مفروضات یا برچسب‌ها گاهی اوقات می‌توانند مانع درک شما شوند.

اختلال ادواری خویی (سیکلوتایمیک) چیست؟

تقریبا همه‌ی ما دچار نوسانات خلقی ادواری (دوره‌ای) می‌شویم. با این حال، افراد مبتلا به اختلال‌های دو قطبی (Bipilar disorders)، در دوره‌هایی (اپیزودهایی)، هیجان‌هایی از افزایش انرژی و شعف زیاد (به شکل مانیا یا به شکل هیپومانیا که خفیف تر از مانیا می‌باشد) و در دوره‌هایی (اپیزودهایی)، افسردگی را تجربه می‌کنند. برخی از اختلال‌های دو قطبی (Bipilar disorders)، شامل اختلال دوقطبی نوع یک، اختلال دو قطبی نوع دو، و اختلال ادواری خویی (خلق چرخشی) یا همان سیکلوتایمیک (cyclothymic disorder) می‌باشد.

منبع: نسخه تجدید نظر شده ویراست پنجم راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی (DSM 5-TR)

خلاصه و ترجمه: دکتر پیمان دوستی

با توجه به آنچه پیش‌تر توضیح داده شد، اختلال ادواری خویی (سیکلوتایمیک)، نوعی از اختلال دو قطبی (بایپولار) می‌باشد. این اختلال تناوب‌هایی (چرخش‌هایی) را بین حالت افسردگی (اما نه به معنای یک اپیزود کامل و تمام اعیار از افسردگی اساسی) و حالت‌های افزایش انرژی به نام هیپومانیا (که ممکن است معیارهای کامل یک اپیزود هیپومانیا را برآورده نکند) را شامل می‌شود. برای تشخیص این اختلال، باید این چرخش‌های خلقی به مدت حداقل دوسال (در کودکان و نوجوانان حداقل یک سال) ادامه داشته باشد و هیچ گاه فرد بیشتر از دوماه، بدون هیچ نشانه‌ای (از افسردگی یا هیپومانیا) نبوده باشد.

اپیزود هیپومانیا

به طور معمول یک اپیزود هیپومانیا، دوره‌های افزایش انرژی‌ای است که در آن ۳ مورد یا بیشتر و به مدت ۴ روز یا بیشتر، نشانه‌ها وجود دارد. توجه داشته باشید که در اختلال سیکلوتایمیک (ادواریی خویی/ خلق چرخشی)، ممکن است معیارهای یک اپیزود کامل برآورده نشود، یعنی ممکن است نشانه‌ها کمتر از ۳ عدد یا مدت کمتر از ۴ روز و یا هر دو مورد باشد.

نشانه‌ها شامل افزایش انرژی به همراه برخی از موارد زیر:

 ۱) عزت نفس و خود بزرگبینی کاذب (عزت نفس متورم)،

۲) کاهش نیاز به خواب، مثلا ممکن است ۳ ساعت خواب برایتان کافی باشد.

۳) پر حرفی بیش از حد،

۴) پرش افکار یا شتاب افکار (ممکن است تصور کنید افکار در ذهن‌تان مسابقه می‌دهند)،

۵) حواسپرتی (توجه‌تان به محرک‌های غیر مهم پرت می‌شود)،

۶) افزایش فعالیت هدفمند مانند رابطه جنسی، سرکار، مدرسه و … یا بی قراری روانی – حرکتی،

۷) درگیری افراطی در فعالیت های لذتبخشی که عواقب بالقوه دردناکی دارد (مانند درگیر شدن در روابط جنسی پر خطر، تصمیم‌های مالی یا تجاری نامناسب و ساده لوحانه، خرید افراطی و…)،

اپیزود افسردگی اساسی

به طور معمول، یک اپیزود افسردگی اساسی، خلق پایینی را در بر دارد که شدت آن از نا امیدی‌های معمولی و  هیجانهای غم انگیز گاه و بیگاه زندگی روزمره بیشتر است. برای تشخیص یک اپیزود افسردگی اساسی، باید حداقل ۵ نشانه یا بیشتر از ۹ نشانه‌ی افسردگی اساسی وجود داشته و نشانه‌ها باید حداقل به مدت ۱۴ روز یا بیشتر، حضور داشته باشند. با این حال، در اختلال ادواری خویی (سیکلوتایمیک)، دوره‌های افسردگی ممکن است معیارهای یک اپیزود کامل افسردگی اساسی را براورده نکنند، یعنی یا معیار تعداد نشانه‌ها کمتر از ۵ تا باشد، یا معیار مدت کمتر از ۱۴ روز باشد، و یا هر دو مورد. برای درک بهتر اپیزود افسردگی، معیارهای آن را بیان می‌کنیم:

یک اپیزود کامل افسردگی اساسی یعنی حداقل ۵ نشانه از ۹ نشانه‌ی زیر به مدت حداقل ۱۴ روز وجود داشته باشد و معیار شماره ۱ یا معیار شماره ۲، حتما باید حداقل یکی از این ۵ معیار باشد. چنانچه معیار تعداد نشانه‌ها یا معیار مدت زمان برآورده نشود، نشانه‌ها به عنوان یک اپیزود کامل از افسردگی اساسی در نظر گرفته نمی‌شوند.

۱) خلق افسرده در اکثر اوقات روز، تقریباً هر روز (توجه: در کودکان و نوجوانان، می تواند خلق و خوی تحریک پذیر باشد).

۲) کاهش چشمگیر علاقه یا لذت نسبت به همه یا اکثر فعالیت‌ها در بیشتر طول روز و تقریباً هر روز

۳) کاهش قابل توجه وزن یا افزایش قابل توجه وزن بدون رژیم غذایی

۴) بی خوابی یا پرخوابی تقریبا هر روز

۵) بی قراری یا کندی روانی حرکتی تقریباً هر روز

۶) خستگی یا از دست دادن انرژی تقریباً هر روز

۷) احساس بی ارزشی یا احساس گناه بیش از حد یا نامناسب

۸) کاهش توانایی تفکر یا تمرکز، یا عدم تصمیم گیری، تقریباً هر روز

۹) افکار مکرر مرگ (نه فقط ترس از مردن)، افکار مکرر خودکشی بدون برنامه مشخص، یا اقدام به خودکشی یا برنامه خاصی برای خودکشی

اختلال شخصیت مرزی: روزنه‌های روشنی برای درمان

اگر اختلال شخصیت مرزی (BPD) دارید، همه چیز ناپایدار به نظر می رسد: روابط، خلق و خو، تفکر، رفتار- حتی هویت شما. اما امیدی وجود دارد و این راهنما می تواند کمک کند.

اختلال شخصیت مرزی (BPD) چیست؟

اگر به اختلال شخصیت مرزی (BPD) مبتلا هستید، احتمالاً احساس می‌کنید که در یک ترن هوایی هستید – نه فقط به خاطر هیجان‌ها یا روابط ناپایدارتان، بلکه به دلیل احساس متزلزل بودن شما. تصور شما از خود، اهداف، و حتی علایق و چیزهایی که دوست ندارید، ممکن است به طور مکرر به گونه‌ای تغییر کند که گیج کننده و نامشخص باشد.

منبع: ملیندا اسمیت و جین سگال (۲۰۲۲)
ترجمه دکتر پیمان دوستی (۱۴۰۱)

افراد مبتلا به BPD به شدت حساس هستند. چیزهای کوچک می توانند باعث واکنش‌های شدید شوند. هنگامی که ناراحت می‌شوید، در آرام شدن مشکل دارید. درک اینکه چگونه این نوسانات عاطفی و ناتوانی در تسکین خود منجر به آشفتگی در روابط و رفتار تکانشی – حتی بی پروا – می‌شود، آسان است.

قبل از شروع درمان، به این موارد دقت کنید

این موضوع بسیار مهم است که برای یافتن درمانگری که با او احساس امنیت می‌کنید، وقت بگذارید— کسی که به نظر می‌رسد توسط او مورد پذیرش و درک می‌شوید. برای یافتن فرد مناسب وقت بگذارید.

وقتی این کار را انجام دادید، متعهد به درمان باشید. ممکن است هنگام شروع فکر کنید که درمانگر شما ناجی شما خواهد بود، و پس از مدتی ناامید شده و احساس کنید چیزی برای ارائه ندارند.

به یاد داشته باشید که این نوسانات از ایده آل سازی تا بی ارزش سازی، نشانه‌ی اختلال شخصیت مرزی (BPD) است. سعی کنید این موضوع را با درمانگر خود در میان بگذارید و اجازه دهید رابطه درمانی شما رشد کند.

به خاطر داشته باشید که تغییر، بنا به ماهیت خود، ناراحت کننده است. اگر هرگز در درمان احساس ناراحتی نکنید، احتمالاً پیشرفت نمی کنید.

اختلال شخصیت مرزی (BPD) قابل درمان است

در گذشته، بسیاری از متخصصان سلامت روان درمان اختلال شخصیت مرزی (BPD) را دشوار می‌دانستند، بنابراین به این نتیجه رسیدند که کار کمی برای انجام دادن با این افراد وجود دارد. اما اکنون می دانیم که اختلال شخصیت مرزی (BPD) قابل درمان است. در واقع، پیش آگهی بلندمدت (پیش بینی بهبود اختلال) برای BPD بهتر از افسردگی و اختلال دوقطبی است. با این حال، نیاز به یک رویکرد تخصصی دارد. نتیجه نهایی این است که اکثر افراد مبتلا به BPD می‌توانند بهتر شوند- و با درمان‌ها و حمایت‌های مناسب این کار را نسبتاً سریع انجام می‌دهند.

شکستن الگوهای ناکارآمد تفکر، احساس و رفتار، ممکن است پریشانی‌هایی به همراه داشته باشد. تغییر عادات کار آسانی نیست. انتخاب مکث، تأمل و سپس اقدام به روش‌های جدید، در ابتدا غیرطبیعی و ناراحت‌کننده خواهد بود. اما با گذشت زمان عادت‌های جدیدی ایجاد خواهید کرد که به شما کمک می‌کند تعادل هیجانی و کنترل خود را حفظ کنید.

شناخت (تشخیص) اختلال شخصیت مرزی

من اغلب احساس “پوچی” می‌کنم.

احساس‌های من خیلی سریع تغییر می‌کند و اغلب غم، عصبانیت و اضطراب شدید را تجربه می‌کنم.

دائماً می ترسم افرادی که به آنها اهمیت می‌دهم، مرا رها کنند یا ترک کنند.

بیشتر روابط عاشقانه‌ام را شدید، اما بی‌ثبات توصیف می‌کنم.

احساس من نسبت به افراد زندگی‌ام می‌تواند از لحظه‌ای به لحظه دیگر به طرز چشمگیری تغییر کند– و من اکثر اوقات دلیل آن را نمی‌فهمم.

اغلب کارهایی را انجام می‌دهم که می‌دانم خطرناک یا ناسالم هستند، مانند رانندگی بی‌احتیاط، داشتن رابطه جنسی ناایمن، مشروبات الکلی، مصرف مواد مخدر، یا ولخرجی کردن.

من سعی کرده‌ام به خودم صدمه بزنم، رفتارهای خودآزاری مانند بریدن یا تهدید به خودکشی داشته باشم.

وقتی در یک رابطه احساس ناامنی می‌کنم، تمایل دارم برای نزدیک نگه داشتن طرف مقابل به شدت انتقاد کنم یا حرکات تکانشی انجام دهم.

اگر با چند مورد از جملات همذات پنداری می‌کنید، ممکن است از اختلال شخصیت مرزی رنج ببرید. البته، برای تشخیص رسمی، به یک متخصص سلامت روان نیاز دارید، زیرا اختلال شخصیت مرزی (BPD) می‌تواند با سایر مسائل اشتباه گرفته شود.

اما حتی بدون تشخیص رسمی اختلال شخصیت مرزی (BPD) هم، ممکن است نکات خودیاری این متن برای آرام کردن طوفان‌های هیجانی درونی و یادگیری کنترل تکانه‌های آسیب رسان به خودتان، مفید باشد.

اختلالات مشترک رایج

اختلال شخصیت مرزی به ندرت به تنهایی تشخیص داده می‌شود. اختلالات مشترک رایج عبارتند از:

افسردگی یا اختلال دوقطبی

سوء مصرف مواد

اختلالات خوردن

اختلالات اضطرابی

هنگامی که اختلال شخصیت مرزی (BPD) با موفقیت درمان می شود، سایر اختلالات نیز اغلب بهبود می یابند. اما عکس آن همیشه صادق نیست. برای مثال، ممکن است علائم افسردگی را با موفقیت درمان کنید و همچنان با اختلال شخصیت مرزی (BPD) دست و پنجه نرم کنید.

علل

اکثر متخصصان سلامت روان بر این باورند که اختلال شخصیت مرزی (BPD) توسط ترکیبی از عوامل بیولوژیکی ارثی یا درونی و عوامل محیطی بیرونی، مانند تجربیات آسیب‌زا در دوران کودکی ایجاد می‌شود.

اختلالات شخصیت و انگ (استیگما)

هنگامی که روانشناسان در مورد “شخصیت” صحبت می کنند، به الگوهای تفکر، احساس و رفتار اشاره می کنند که هر یک از ما را منحصر به فرد می کند. هیچ‌کس همیشه دقیقاً یکسان عمل نمی‌کند، اما ما تمایل داریم که به روش‌های نسبتاً ثابتی با جهان تعامل داشته باشیم. به همین دلیل است که مردم اغلب به عنوان «خجالتی»، «برون‌گرا»، «وسواسی» و غیره توصیف می‌شوند. اینها عناصر شخصیتی هستند.

از آنجایی که شخصیت به طور ذاتی با هویت مرتبط است، اصطلاح «اختلال شخصیت» ممکن است به شما این احساس را بدهد که اساساً مشکلی در شخصیت شما وجود دارد. اما اختلال شخصیت، قضاوت شخصیت نیست. در اصطلاح بالینی، “اختلال شخصیت” به این معنی است که الگوی ارتباط شما با جهان به طور قابل توجهی با هنجار متفاوت است (به عبارت دیگر، شما به روشی که اکثر مردم انتظار دارند عمل نمی کنید). این موضوع باعث ایجاد مشکلاتی مداوم برای شما در بسیاری از زمینه های زندگی مانند روابط، شغل، و احساسات در مورد خودتان و دیگران می‌شود. اما مهمتر از همه، این الگوها را می‌توان تغییر داد!

نکات خودیاری: ۳ نکته برای مقابله با اختلال شخصیت مرزی (BPD)

نکته خودیاری ۱: طوفان هیجانی را آرام کنید

به‌عنوان یک فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD)، احتمالاً زمان زیادی را صرف مبارزه با افکار، انگیزه‌ها و احساسات خود کرده‌ باشید، بنابراین پذیرش افکار، احساس‌ها و انگیزه‌ها، می‌تواند کار سختی باشد. اما پذیرفتن افکار و احساساتتان، به معنای تایید آنها یا تسلیم شدن در برابر رنج نیست. تمام معنایش این است که از تلاش برای مبارزه، اجتناب، سرکوب یا انکار آنچه احساس می‌کنید دست بردارید. این که به خودتان اجازه دهید این احساسات را داشته باشید، می تواند بسیاری از قدرت آنها را از بین ببرد.

سعی کنید به سادگی احساسات خود را بدون قضاوت یا انتقاد تجربه کنید. گذشته و آینده را رها کنید و منحصراً بر لحظه حال تمرکز کنید. تکنیک های مایندفولنس (توجه آگاهی/ ذهن آگاهی) می‌تواند در این زمینه بسیار موثر باشد.

با مشاهده هیجان‌های خود، انگار که از بیرون آنها را نگاه می‌کنید، شروع کنید.

به آمدن و رفتن آنها نگاه کنید.

روی حس‌های فیزیکی‌ای که با هیجان‌های شما همراه هستند، تمرکز کنید.

به خود بگویید اجازه می‌دهید آنچه در حال حاضر احساس می کنید، همانطور که هست جریان داشته باشد.

همچنین سعی کنید، به شیوه‌های مختلف خود مراقبتی را دنبال کنید:

از مصرف داروهایی که خلق و خو را تغییر می‌دهند (مانند مواد مخدر و الکل) خودداری کنید.

داشتن یک رژیم غذایی متعادل و مغذی

داشتن خواب کافی و با کیفیت

ورزش منظم

به حداقل رساندن حضور در موقعیت‌هایی که استرس‌های غیر ضروری‌ای برای شما ایجاد می‌کنند.

نکته ۲: یاد بگیرید که تکانشگری را کنترل کنید و پریشانی همراه با این کنترل تکانشگری را، همانطور که هست بپذیرید

وقتی احساس می کنید تحت تاثیر احساسات سخت هستید، چه می کنید؟ اینجاست که تکانشگری اختلال شخصیت مرزی (BPD) به وجود می‌آید. در گرماگرم لحظه، شما آنقدر مستاصل می‌شوید که هر کاری انجام می‌دهید، از جمله کارهایی که می‌دانید نباید انجام دهید. رابطه جنسی، رانندگی خطرناک و نوشیدن الکل. حتی ممکن است احساس کنید که انتخابی ندارید.

مهم است که بدانیم این رفتارهای تکانشی در خدمت هدفی هستند. آنها مکانیسم‌هایی برای مقابله با پریشانی هستند. آنها به شما احساس بهتری، حتی اگر برای یک لحظه کوتاه باشد، می دهند. اما هزینه‌های درازمدت آنها بسیار زیاد است.

بازیابی کنترل رفتارتان با یادگیری پذیرش پریشانی شروع می‌شود. این کلید تغییر الگوهای مخرب اختلال شخصیت مرزی (BPD) است. توانایی پذیرش پریشانی ]انجام ندادن رفتارهایی که موجب کاهش موقتی پریشانی شود[ به شما کمک می کند تا زمانی که میل به عمل تکانه‌ای دارید، اندکی مکث کنید. به جای واکنش سریع به احساسات دشوار با رفتارهای خود ویرانگر، یاد می‌گیرید که رفتارهای خود ویرانگر را کنار بگذارید و در عین حال کنترل خود را حفظ کنید.

نکته ۳: مهارت‌های بین فردی خود را بهبود بخشید

اگر به اختلال شخصیت مرزی مبتلا هستید، احتمالاً با حفظ روابط پایدار و رضایت بخش با شریک عاطفی، همکاران و دوستان دچار مشکل شده‌اید. این موضوع به این دلیل است که در عقب ایستادن و دیدن چیزها از دید دیگران مشکل دارید.

احتمال دارد افکار و احساسات دیگران را اشتباه بخوانید، درک نادرستی از دید دیگران نسبت به خودتان داشته باشید و از تاثیر رفتارتان غافل شوید.

این طور نیست که شما به این موضوع اهمیتی نمی‌دهید، اما وقتی صحبت از افراد دیگر می‌شود، نقطه کور بزرگی دارید. شناخت نقطه کور بین فردی خود، اولین قدم است. وقتی از سرزنش دیگران دست بردارید، می‌توانید اقداماتی را برای بهبود روابط و مهارت‌های اجتماعی خود انجام دهید.


این مطلب مربوط به تالار اختلال شخصیت مرزی می‌باشد


اختلال شخصیت مرزی چیست؟

žžاختلال شخصیت مرزی (borderline personality disorder) با الگوی فراگیری از بی ثباتی مشخص می‌شود. این بی‌ثباتی در ۱) روابط بین فردی، ۲) خلق و ۳) درک هویت، بیشتر از سایر جنبه‌ها مشهود است.

اختلال شخصیت مرزی (BPD) به طرق مختلف ظاهر می‌شود، اما برای اهداف تشخیصی، متخصصان سلامت روان علائم را به ۹ دسته اصلی دسته بندی می کنند. برای تشخیص BPD، باید حداقل پنج مورد از این علائم را نشان دهید.

علاوه بر این، علائم باید طولانی مدت باشد (معمولاً در نوجوانی شروع می شود) و بر بسیاری از بخش های زندگی شما تأثیر می گذارد.

منابع:

۱) ملیندا اسمیت و جین سگال (۲۰۲۲)/ ترجمه دکتر پیمان دوستی (۱۴۰۱)

۲) راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM)

علائم و نشانه‌های اختلال شخصیت مرزی

۱)ترس از رها شدن

افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD) اغلب از رها شدن یا تنها ماندن وحشت دارند. حتی چیزهای کوچک مانند دیر رسیدن یکی از عزیزان به خانه یا رفتن به تعطیلات آخر هفته، ممکن است باعث ترس شدید شود. این موضوع می‌تواند باعث تلاش‌های دیوانه وار برای نزدیک نگه داشتن طرف مقابل شود. ممکن است التماس کنید، بچسبید، شروع به دعوا کنید، حرکات فرد مورد علاقه خود را دنبال کنید، یا حتی به صورت فیزیکی مانع از خروج او شوید. متأسفانه، این رفتار تأثیر معکوس دارد- دور کردن دیگران.

۲)روابط ناپایدار

افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD) تمایل به داشتن روابطی شدید دارند، اما اغلب روابط آنها کوتاه مدت است. ممکن است به سرعت عاشق شوید، با این باور که هر فرد جدید کسی است که به شما احساس کامل بودن می‌دهد، اما به سرعت ناامید می شوید. روابط شما بدون هیچ حد وسطی، یا عالی یا وحشتناک به نظر می‌رسد. عزیزان، دوستان یا اعضای خانواده شما ممکن است احساس کنند که در نتیجه نوسانات سریع شما از ایده آل سازی به بی ارزش سازی او، عصبانیت و نفرت شما، دچار ضربه عاطفی می‌شوند.

۳)تصویر نامشخص یا متغیر از خودتان

هنگامی که شما اختلال شخصیت مرزی (BPD) دارید، احساس‌تان به خودتان، به طور معمول ناپایدار است. گاهی اوقات ممکن است نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، اما گاهی اوقات از خود متنفر هستید یا حتی خود را شیطانی می بینید. احتمالاً تصور روشنی از اینکه چه کسی هستید یا در زندگی چه می‌خواهید ندارید. در نتیجه، ممکن است مرتباً شغل، دوستان، معشوق، مذهب، ارزش‌ها، اهداف یا حتی هویت جنسی خود را تغییر دهید.

۴)رفتارهای تکانشی و خود تخریبی

اگر اختلال شخصیت مرزی (BPD) دارید، ممکن است در رفتارهای مضر و هیجان جویانه شرکت کنید، به خصوص زمانی که ناراحت هستید. ممکن است به طور ناگهانی پولی را خرج کنید که توانایی پرداخت آن را ندارید، پرخوری کنید، بی احتیاطی رانندگی کنید، از مغازه دزدی کنید، درگیر سکس پرخطر باشید یا در مصرف مواد مخدر یا الکل زیاده روی کنید. این رفتارهای مخاطره آمیز ممکن است به شما کمک کند در لحظه احساس بهتری داشته باشید، اما در دراز مدت به شما و اطرافیانتان آسیب می رسانند.

۵)خود آسیب رسانی

رفتار خودکشی و خود آسیب رسانی عمدی در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD) رایج است. رفتار خودکشی شامل فکر کردن به خودکشی، انجام حرکات یا تهدید به خودکشی، یا در واقع اقدام به خودکشی است. خود آسیب رساندن شامل تمام تلاش‌های دیگر برای صدمه زدن به خود بدون قصد خودکشی است. شکل‌های رایج خود آسیب رسانی شامل بریدن و سوزاندن است.

۶)نوسانات هیجانی شدید

احساسات و خلق و خوی ناپایدار در اختلال شخصیت مرزی (BPD) رایج است. ممکن است یک لحظه احساس خوشبختی کنید و لحظه‌ای دیگر ناامید باشید. چیزهای کوچکی که دیگران به راحتی از آنها می‌گذرند، می‌توانند شما را وارد یک سقوط هیجانی کنند. این نوسانات خلقی شدید هستند، اما نسبتاً سریع از بین می‌روند (برخلاف نوسانات هیجانی افسردگی یا اختلال دوقطبی)، معمولاً فقط چند دقیقه یا چند ساعت طول می‌کشند.

۷)احساس پوچی مزمن.

افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD)اغلب در مورد احساس پوچی صحبت می‌کنند، گویی یک سوراخ یا یک فضای خالی در داخل آنها وجود دارد. در نهایت، ممکن است احساس کنید که «هیچ چیز» یا «هیچکس» نیستید. این احساس ناراحت کننده است، بنابراین ممکن است سعی کنید جای خالی را با چیزهایی مانند مواد مخدر، غذا یا رابطه جنسی پر کنید. اما هیچ چیز واقعاً رضایت بخش نیست.

۸)خشم انفجاری

اگر اختلال شخصیت مرزی (BPD) دارید، ممکن است با خلق و خوی عصبانیت شدید، اما کوتاه مدت دست و پنجه نرم کنید. ممکن است پس از انفجار خشم، در کنترل خود مشکل داشته باشید- فریاد زدن، پرتاب کردن اشیا یا کاملاً درگیر خشم شدن. توجه به این نکته مهم است که این عصبانیت همیشه به سمت بیرون هدایت نمی‌شود. ممکن است زمان زیادی را صرف احساس عصبانیت از خود کنید.

۹) احساس مشکوک بودن یا عدم ارتباط با واقعیت.

افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD) اغلب با پارانویا یا افکار مشکوک در مورد انگیزه‌های دیگران دست و پنجه نرم می‌کنند. هنگامی که تحت استرس هستید، حتی ممکن است ارتباط خود را با واقعیت از دست بدهید- تجربه ای که به عنوان تجزیه شناخته می شود. ممکن است احساس مه آلود بودن، فاصله گرفتن از بدن خود داشته باشید یا انگار خارج از بدن خود هستید.

توصیف کلی از اختلال شخصیت مرزی

افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، اغلب دچار نوع خاصی از افسردگی می شوند که با احساس پوچی و هیجان پذیری منفیِ متغیر، مشخص می شود.

آنها ممکن است ناگهان روابط عمیق و پر توقعی با دیگران بر قرار کنند، و یا به شدت از دست آنها خشمگین شوند و رابطه خود را دچار تزلزل کنند. در مواردی، افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، دیگران را به صورت کاملا خوب یا کاملا بد برداشت کنند. این موضوع پدیده‌ای است که دو نیمگی (splitting) نامیده می‌شود.

žخشم و از کوره در رفتن، ویژگی‌های بادوامی در خیلی از افراد مبتلا به این اختلال هستند. این افراد ممکن است در مورد هویت خودشان یا اینکه واقعا کیستند دچار سردرگمی می شوند. عدم اطمینان آنها درباره اینکه کیستند، به صورت تغییرات ناگهانی در گزینه‌های زندگی، مانند برنامه‌های شغلی، ارزش‌ها، هدف‌ها، و نوع دوستان جلوه‌گر می‌شود.

žاحساس‌های مزمن کسالت و بی حوصلگی باعث می‌شوند افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی به دنبال تحریک باشند. امکان دارد آنها برای رفع کسالت، به رفتارهای تکانشی، مانند بی قید و بندی جنسی، ولخرجی‌های نسنجیده، رانندگی بی پروا، پرخوری، سو مصرف مواد یا دزدی از فروشگاه‌ها بپردازند. هیجان ناشی از این فعالیت‌ها، آنها را سرزنده می‌کند.

žخلق افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، مانند رفتارشان بی ثبات است. آنها بین حالت‌های هیجانی شدید در نوسان هستند، یک روز احساس می‌کنند در اوج هستند، روز بعد احساس افسردگی، اضطراب و تحریک پذیری می‌کنند.

مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی، تلاش‌های گاها جنون آمیزی برای اجتناب کردن از ترک شدن یا طرد شدن واقعی یا خیالی نشان می‌دهند. همچنین ممکن است، این افراد تفکر پارانوید (توام با بی‌اعتمادی و مشکوک بودن) گاه و بی گاه را نیز نشان دهند.

žاحساس‌های افراطی می‌تواند آنها را به صورت خطرناکی به سمت تفکر خودکشی‌گرا یا رفتار جرح خویشتن سوق دهد. žگاهی آنها رفتار خودکشی گونه دارند و ژستی برای جلب توجه به خود می‌گیرند. همچنین در مواردی این žامکان وجود دارد که آنها با چاقو یا تیغ عملا به خودشان صدمه وارد کنند.

žخیلی از افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، بیشتر اوقات شدیدا عصبانی هستند. معمولا آغاز گر خشم آنها احساس طرد شدگی یا بی توجهی است و بعد از طغیان‌های خشم شاید، ممکن است احساس شرمندگی و گناه کنند و متقاعد شوند که ماهیت پلیدی دارند.

žžپیش بینی ناپذیری، وابستگی و دمدمی بودن آنها، افرادی را که به آنها نزدیک هستند، دور می‌کنند.

žاز نظر آماری، اغلب افراد مبتلا به این اختلال زن هستند.


این مطلب مربوط به تالار اختلال شخصیت مرزی می‌باشد


اختلال خود آسیب رسانی غیر خودکشی (Nonsuicidal Self-Injury Disorder)

در بخش سوم نسخه تجدید نظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM 5-TR) که در سال ۲۰۲۲  منتشر شده است، در قسمتی تحت عنوان شرایط برای مطالعه بیشتر، اختلالی به نام اختلال خود آسیب رسانی غیر خودکشی (Nonsuicidal Self-Injury Disorder) دیده می شود.

ترجمه و تلخیص: دکتر پیمان دوستی

در معیار A این اختلال بیان می‌شود، فرد در طی سال گذشته، حداقل ۵ روز یا بیشتر، درگیر آسیب عمدی به سطح بدن خود شده است، به نوعی که ممکن است باعث خونریزی، کبودی یا درد شود (مانند بریدن، سوزش، ضربه زدن با چاقو)، با این انتظار که آسیب فقط منجر به آسیب فیزیکی جزئی یا متوسط شود (یعنی قصد خودکشی وجود نداشته باشد).

توجه داشته باشید که عدم قصد خودکشی یا توسط فرد بیان شده است، یا می توان از رفتاری کرد که فرد انجام می‌دهد و می‌داند که عملش منجر به مرگ نمی‌شود، استنباط کرد.

در معیار B اختلال خود آسیب رسانی غیر خودکشی بیان شده است که فرد با یک یا چند مورد از انتظارات زیر درگیر رفتار آسیب‌رسان به خود می‌شود:

۱٫ برای رهایی از یک احساس منفی یا حالت شناختی.

۲٫ برای حل یک مشکل بین فردی.

۳٫ برای القای حالت احساس مثبت.

توجه داشته باشید که در مدت کوتاهی پس از انجام عمل خود- آسیب رسانی، تسکین یا پاسخ مورد نظر تجربه می شود و فرد ممکن است وابستگی به این الگوهای رفتاری را مکررا نشان دهد.

در معیار C بیان می‌شود که خود آسیب رسانی عمدی حداقل با یکی از موارد زیر همراه است:

۱. مشکلات بین فردی، احساسات یا افکار منفی، مانند افسردگی، اضطراب، تنش، عصبانیت، پریشانی عمومی، یا انتقاد از خود، که در دوره‌ای بلافاصله قبل از عمل خود آسیب رسانی، رخ می دهد.

۲. قبل از درگیر شدن با این عمل، دوره‌ای از تمایل به رفتار مورد نظر وجود دارد که کنترل آن دشوار است.

۳. فکر کردن به خود آسیب رسانی، حتی زمانی که این عمل اتفاق نیوفتاده است.

اختلال رفتار خودکشی (Suicidal Behavior Disorder)

در بخش سوم نسخه تجدید نظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM 5-TR) که در سال ۲۰۲۲  منتشر شده است، در قسمتی تحت عنوان شرایط برای مطالعه بیشتر، اختلالی به نام اختلال رفتار خودکشی یا Suicidal Behavior Disorder (SBD) دیده می شود.

ترجمه و تلخیص: دکتر پیمان دوستی

در معیار A این اختلال بیان می شود، فرد در ۲۴ ماه گذشته، اقدام به خودکشی کرده است. توجه داشته باشید که اقدام به خودکشی، مجموعه‌ای از رفتارهای خود انگیخته توسط فرد است که به منظور پایان دادن به زندگی خود انجام می‌دهد و این اقدامات با رفتارهای خود آسیب رسان غیر خودکشی که در اختلال خود آسیب رسانی غیر خودکشی (Nonsuicidal Self-Injury Disorder) دیده می‌شود، متفاوت است.

در معیار B‌ این اختلال بیان می‌شود که این عمل همانند اختلال خود آسیب رسانی غیر خودکشی به سطح بدن آسیب نمی‌رساند و یا فرد آن را برای القای رهایی از یک احساس منفی یا حالت خلقی مثبت انجام نمی‌دهد، بلکه عمل به منظور پایان رساندن فرد به زندگی‌اش صورت گرفته است.

در معیار C این اختلال عنوان می‌شود، این تشخیص برای افکار خودکشی یا اقداماتی جهت آماده سازی عمل خودکشی صورت نمی‌گیرد و حتما فرد باید طی ۲۴ ماه گذشته، اقدام به خودکشی را انجام داده باشد تا تشخیص اختلال رفتار خودکشی در مورد او صدق کند.

در معیار D اختلال رفتار خودکشی عنوان می‌شود که این عمل نباید در طول دوران دلیریوم یا گیجی آغاز شده باشد.

همچنین در معیار E عنوان می‌شود، برای تشخیص اختلال رفتار خودکشی، اقدام به خودکشی نباید برای یک هدف سیاسی یا مذهبی انجام شده باشد.

اختلال سوگ طولانی مدت در DSM 5-TR

در نسخه تجدید نظر شده از نگارش پنجم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM5-TR) که در سال ۲۰۲۲ منتشر شد، در فصل مربوط به اختلالات مرتبط با تروما، یک اختلال جدید به نام “اختلال سوگ طولانی مدت/ Prolonged Grief Disorder” به چشم می خورد.

ترجمه و تلخیص: دکتر پیمان دوستی

اختلال سوگ طولانی مدت، یک واکنش سوگ به شکل ناسازگار و طولانی مدت است که پس از گذشت حداقل ۱۲ ماه (برای کودکان و نوجوانان حداقل ۶ ماه) از زمان مرگ فردی که سوگوار با او رابطه نزدیک داشته است، قابل تشخیص می باشد (معیار A). ]توضیح مترجم: سوگواری کمتر از ۱۲ ماه در بزرگسالان و کمتر از ۶ ماه در کودکان و نوجوانان، به عنوان اختلال سوگ طولانی مدت در نظر گرفته نمی شود[. هرچند به طور کلی بازه زمانی ذکر شده به طور قابل اعتمادی سوگ عادی را از سوگی که همچنان شدید و مخرب است متمایز می کند، اما مدت زمان سوگ انطباقی ممکن است به صورت فردی (در افراد مختلف) و بین فرهنگی (در فرهنگ های مختلف) متفاوت باشد.

این وضعیت شامل یک واکنش سوگ مداوم با تمایل یا عطش شدید که اغلب به صورت اندوه شدید یا گریه های مکرر است می باشد و یا ممکن است فرد سوگوار مشغله ذهنی مداوم در خصوص افکار یا خاطرات متوفی داشته باشد، اگرچه در کودکان و نوجوانان، این اشتغال ذهنی ممکن است بر شرایط مرگ متمرکز باشد. این شرایط در اکثر روزها به میزان قابل توجهی وجود دارد (معیار B).

علاوه بر این، از زمان مرگ، حداقل سه (۳) سیمپتوم از هشت (۸) سیمپتومی که در ادامه ذکر می شود، در بیشتر روزها به میزان قابل توجهی از نظر بالینی وجود داشته و حداقل در ماه گذشته، تقریباً هر روز رخ داده است (معیار C).

این سیمپتوم ها شامل از هم گسیختگی هویت از زمان مرگ (مثلاً احساس می‌کند که بخشی از خودش مرده است) (سیمپتوم ۱). احساس ناباوری مشخص در مورد مرگ (سیمپتوم ۲)؛ اجتناب از یادآوری اینکه فرد مرده است (سیمپتوم ۳). درد شدید هیجانی (مانند خشم، احساس گناه و …) پس از مرگ (سیمپتوم ۴)؛ داشتن مشکل در ادغام مجدد روابط و فعالیت های شخصی پس از مرگ (مثلاً مشکلات در تعامل با دوستان، پیگیری علایق یا برنامه ریزی برای آینده) (سیمپتوم ۵)؛ بی حسی هیجانی (عدم یا کاهش قابل توجه تجربه هیجانی) در نتیجه مرگ (سیمپتوم ۶)؛ احساس اینکه زندگی در نتیجه مرگ بی معنی است (سیمپتوم ۷)؛ یا احساس تنهایی شدید در نتیجه مرگ (سیمپتوم ۸).

علائم اختلال سوگ طولانی مدت باید منجر به ناراحتی یا اختلال بالینی قابل توجه در عملکرد اجتماعی، بین فردی، شغلی یا سایر زمینه های مهم در فرد سوگوار شود (معیار D).

مجدد یادآور می شود که اختلال سوگ طولانی مدت اصطلاحی است که برای فردی به کار برده می شود که حداقل ۱۲ ماه (۶ ماه در کودکان و نوجوانان) پس از مرگ فردی که به او نزدیک بوده است، همچنان سوگوار است و این سوگواری منجر به اختلال قابل توجهی در حداقل یکی از زمینه های اجتماعی، بین فردی، شغلی یا دیگر زمینه های مهم زندگی فرد سوگوار شود. لذا سوگواری کمتر از ۱۲ ماه در بزرگسالان و کمتر از ۶ ماه در کودکان و نوجوانان، و همچنین سوگواری ای که منجر به نقص قابل توجه عملکردهای فرد حداقل در یکی از زمینه های زندگی او نشود، به عنوان اختلال سوگ طولانی مدت در نظر گرفته نمی شود.


این مطلب مربوط به تالار سوگ می‌باشد


اختلالهای خواب

دو وهله کاملا متفاوت در خلال خواب عبارتند از : خواب معمولی، عمیق و کند یا سوخت و سازی و نباتی و خواب سریع، توام با فعالیت مغزی گسترده یا خواب متناقض

خواب آرام یا کند

فاقد فعالیت حرکتی است، بر اساس امواج کند در موج نگاری الکتریکی مغز مشخص می شود و بر حسب ریتم و طیف امواج الکتریکی به چهار مرحله  I ، II، III و IV تقسیم می شود, مراحلی که از خواب سبک ( مرحله I) تا خواب عمیق ( مرحله IV) گسترش می یابند.

مرحله I مرحلخ ای مختلط است که وهله های خواب آلودگی، سستی و به خواب رفتن را در بر می گیرد و بدین دلیل، با تغییر پذیری مفرط فرکانسهای ضبط شده که بین ۲٫۵ تا ۷٫۵ چرخه در ثانیه نوسان دارند همراه است. در این مرحله امواج تتا غلبه دارند.

مرحله II شامل یک خواب کند و سبک است که در خلال آن، امواج دوکی شکل با آهنگ۱۲ تا ۱۴ چرخه در ثانیه، ثبت می شوند و مرحله دوم را به رغم انکه با مرحله اول در یک گروه قرار دارد، متمایز می کنند.

مرحله III را به علت اهمیت امواج دلتا می توان به مرحله گذار بین مراحل II و IV در نظر گرفت.

مرحله IV، مرحله خواب واقعی است که بر اساس غلبه تقریبا کامل امواج دلتا، مشخص می شود و به همین دلیل می توان مراحل III و IV را به صورت یک مجموعه یا یک مرحله کلی در نظر گرفت.

در جریان خواب آرام و عمیق، امکان ایجاد تمایز بین دو شیوه بیان خواب وجود دارد: شیوه نخست با وهله به خواب رفتن و خواب سبک مطابقت دارد ( مراحل I و II ) و شیوه دوم مبین خواب عمیق است ( مراحل III و IV ). با این حال، همه این مراحل فرایند خواب را زیر پوشش خود قرار نمی دهند.

خواب متناقض REM

خواب متناقض یا خواب توام با حرکت سریع چشم، در واقع خواب عمیقی است که در خلال آن، فرد عملا در برابر همه محرکهای بیدار کننده مقاوم است، اما به رغم تفاوت آشکار این آستانه با وهله های بیداری، نتایج موج نگاری الکتریکی مغز در این دو وهله به هم نزدیک اند. قطع این خواب یا محروم کردن فرد از آن، به کیفیت کلی خواب و سلامت فرد آسیب می رساند. اگر بزرگسال را به طور منظم در وهله خواب متناقض بیدار کنند، اختلالهای روانی ( مانند حالتهای عصبی، اضطراب و فقدان تمرکز) به سرعت در آنها بروز می کنند، در دوره های خواب بعدی نسبت خواب متناقض آنان افزایش می یابد و بدین ترتیب، محرومیت خود را جبران می کنند.

در این مرحله نشانه های زیر مشاهده می شوند : الف) فعالیت الکتریکی سریع که با آنچه در حالت بیداری مشاهده می شود چندان تفاوتی ندارند؛ ب) حرکت های سریع چشم؛ ج) سست شدن تنود عضلانی و وقفه فعالیت تنودی چانه ای.

تحول و سازمان یافتگی خواب

دوره های خواب می تواند از چند دقیقه تا چند ساعت تغییر کند. خواب متناقض معمولا ۹۰ دقیقه پس از خواب آرام عمیق ظاهر می شود. سپس به تدریج، با کاهش طول مدت خواب عمیق، مدت زمان خواب متناقض طولانی تر می شود. طولانی ترین وهله خواب ارام عمیق قبل از نخستین گذار به خواب متناقض بروز می کند. مدت زمانی که یک فرد بزرگسال به طور متوسط به این نوع خواب نیاز دارد در حدود پنج ساعت است. در موقعیت بهنجار و در شرایط تعادل حیاتی، خواب آرام عمیق و خواب متناقض به صورت متناوب بروز می کنند.

در خلال خواب کند، هورمون رشد یک قله ترشحی را نشان می دهد در حالی که خواب متناقض با وهله خواب دیده ها مطابقت دارد.

فعالیت ذهنی با وقوع خواب از بین نمی رود. بنابراین چندین ساخت مغزی مانند هیپوکامپ با این برانگیختگی مبارزه می کنند تا فرد را در حالت خواب نگه دارند. در نخستین وهله، بازداری فعالیت ذهنی در بالاترین حد خود است و در نتیجه خواب عمیق حادث می شود. در وهله دوم فعالیت ذهنی کمی تشدید می شود و وهله خواب دیده ها ایجاد می گردد. در وهله نخست، حرکت های چشم اندک و در وهله دوم، این حرکتها متعددند. این وهله ها در خلال خواب چندین بار به صورت متناوب ظاهر می شوند و آهنگ تناوب آنها نیز به تدریج در جریان تحول متعادل می گردد.

تمایز خواب بزرگسال و کودک

تفاوت کمی

یک نوزاد در شبانه روز به طور متوسط ۱۶ تا ۱۷ ساعت می خوابد. از شانزدهمین هفته زندگی، دوره شبانه خواب آشکارا از دوره روزانه آن متمایز می شود. طول مدت خواب در شب بیشتر ( تا ۷ ساعت متوالی) و زمانهای بیداری در خلال روز طولانی تر می شوند. در پایان نخستین سال زندگی، کودک هنوز هم به ۱۵ ساعت خواب شبانه روزی نیاز دارد. خواب شبانه وی تقریبا ۱۰ ساعت طول می کشد و افزون بر آن، صبح و بعد از ظهر هم می خوابد. در جریان سال دوم زندگی بیشتر کودکان از خوابیدن اکراه دارند. این بیداری با نخستین رویاهای تصویری و نخستین تظاهرات اضطراب آمیز در مقابل تنهایی و تاریکی شب همراه است.

خواب روزانه ( بعد از ظهر) حدود ۴ سالگی حذف می شود و از آن پس مجموع ساعات خواب به تدریج کاهش می یابد و از ۱۳ تا ۱۵ ساعت در حدود یک سالگی به ۱۲٫۵ ساعت بین ۳ تا ۵ سالگی، ۹٫۵ ساعت بین ۶ تا ۱۲ سالگی و ۸٫۵ ساعت بین ۱۳ تا ۱۵ سالگی می رسد.

تقسیم وهله های خواب

در نخستین هفته های زندگی، آهنگ بیداری – خواب از توالی چرخه های ۴۵ دقیقه ای تشکیل شده است و به همین دلیل، بیداریهای شبانه تا دومین ماه زندگی کاملا بهنجارند. همزمان با کاهش طول مدت خواب شبانه، مدت زمان چرخه ها به طور متوسط در نوزادی به ۷۰ دقیقه در ۱۰ سالگی و ۹۰ دقیقه در بزرگسالی می رسد.

وهله های حرکت سریع چشم با تغییر پذیری قابل ملاحظه آنها، به خصوص در دو سال اول زندگی، مواجه هستند :

نخست آنکه در نوزاد و کودک خردسال ( قبل از دو سالگی)، یک وهله خواب متناقض زودرس در حدود ۳۰ تا ۴۵ دقیقه پس از به خواب رفتن مشاهده می شود. در حالی که بالعکس در کودک بزرگتر، نخستین وهله خواب متناقض به گونه ای نا مشخص و ناقص پس از مدت زمانی طولانی تر بروز می کند. پاره از مولفان، سبکی و نا استواری نخستین بخش خواب این کودکان و بروز رویدادهای بحران آمیزی چون وحشت زدگی شبانه یا خواب گردی در خلال آن را به همین خصیصه نسبت داده اند.

دوم آنکه خواب متناقض که در بدو تولد تقریبا ۵۰ تا ۶۰ درصد خواب را به خود اختصاص می دهد در پایان سال دوم زندگی به ۲۵ تا ۳۰ درصد می رسد و در آستانه بلوغ به خواب بزرگسال نزدیک می شود. بخش عمده این تغییرات به دگرگونیهای هورمونی وابسته است. قلمرو خواب از کودکی تا بزرگسالی را می توان به دگرگونیهایی که در پی می آیند اشاره کرد :

  • طول مدت خواب با افزایش سن کاهش می یابد.
  • زمان آغاز خواب شبانه تغییر می کند، در حالی که تغییر قابل ملاحظه ای در ساعات بیدار شدن مشاهده نمی شود و بدین ترتیب، مدت زمان کلی خواب کاهش می یابد.
  • تعداد چرخه های خواب ( خواب کند + خواب متناقض ) تقلیل می یابد.
  • زمان بروز خواب متناقض تغییر می کند و درصد آن نسبت به مدت زمان کلی خواب کاهش می یابد.

تغییر معنای خواب

در خلال خواب است که ارگانیزم، انرژی خود را ترمیم می کند و سلولهای عصبی احیا می شوند. خواب از ارگانیزم علیه خستگی مفرط و فزون – تنودی حمایت می کند. خواب فقط یک کنش عصبی – فیزیولوژیکی نیست؛ از لحاظ روان شناختی، تاثیر ترمیم کننده آن به اندازه ای است که اشخاص تنیده و عصبی را با خوابانیدن درمان می کنند. برای به خواب رفتن باید قطع روابط با محیط اطراف را پذیرفت. خواب که تا سن سه ماهگی نیازی صرفا جسمانی است به یک کنش ارتباطی بنیادی تبدیل می شود. شکنندگی خواب نوزاد به گونه ای است که هر عامل برونی نا متناسب مانند صدا، حرارت مفرط و یا تغییرات غیر منتظره می تواند فرایند آن را مختل کند. تقریبا از حدود سه ماهگی، به خواب رفتن نوزاد کمتر با پایان شیر خوردن ارتباط دارد. در حدود ۹ تا ۱۲ ماهگی، کودک نخستین مخالفت های جدی با خواب و تمایل به حفظ تماس با محیط را آشکار می کند. اگر کودک در روابط محبت آمیز با مادر یا دیگر موضوعهای مورد علاقه اش نا ایمن باشد به هنگام خوابیدن، اضطراب وی پابرجا می ماند.

دیدگاه های نظری درباره رویاها یا خواب دیده ها

دیدگاه فیزیولوژیکی

فیزیولوژی خواب متناقض

مرحله پنجم خواب یا مرحله خواب متناقض با فعالیت خواب دیدن مطابقت دارد. افرادی که به هنگام وهله خواب متناقض بیدار می شوند، همواره رویاهای خود را با دقت به یاد می آورند در حالی که اگر در جریان خواب عمیق بیدار شوند این چنین نیست. پژوهشگران به وجود همبستگی بین شدت احساسی رویا و شدت تظاهرات خوب متناقض ( مکث تنفسی، تسریع ضربان قلب) پی برده اند.

خواب متناقض، مجموعه منابع ارگانیزم را با کوتاه کردن مدار کنش ها یا مکانیزمهایی که نمی توانند در فعالیت رویایی مشارکت داشته باشند، تحت انقیاد خود در می آورد. به طور متوسط در خلال هشت ساعت خواب شبانه، پنج چرخه وجود دارد. طول مدت هر چرخه بر اساس فواصل بین آغاز دو خواب متناقض مشخص می شود. در آغاز شب، مدت زمان خواب کند و عمیق بیشتر است، اما به تدریج، طول مدت خواب متناقض افزایش می یابد. بزرگسال جوانی که ۷ تا ۸ ساعت می خوابد، حدود ۱۰۰ دقیقه از مجموع خواب ( یعنی ۴ تا ۵ وهله ۱۵ تا ۲۰ دقیقه ای) به خواب دیده ها اختصاص می یابد، ضمن آنکه خواب صبحگاهی بیشترین زمان خواب دیده ها را در بر می گیرد.

عامل یا عواملی که توالی مراحل مختلف و به خصوص مرحله پنجم خواب را ممکن می سازند الزاما زیست – شیمیایی هستند و از مواد نظم دهنده تشکیل شده اند. تجربه های متعددی که باعث بی خوابی و یا حذف خواب متناقض شده اند نشان داده اند که این عامل با سروتونین مشتبه نمی شود، و  ذخیره سازی آن است که دریافت کنندگان اجرای خواب متناقض را بر می انگیزد.

خواب دیده های نوزاد

۵۰ تا ۶۰ درصد از مجموع ساعات خواب نوزاد را خواب متناقض تشکیل می دهد. در پایان سال دوم زندگی این نسبت به ۲۵ تا ۳۰ درصد می رسد و در آستانه بلوغ به سطحی که در بزرگسال مشاهده می شود ( تقریبا ۲۰ درصد) کاهش پیدا می کند. تعداد دوره های خواب آرام در خلال تحول تغییر زیادی نمی کند.  اضافه خواب نوزاد به خصوص به صورت خواب متناقض است.

به نظر نمی رسد که تصاویر خواب نوزاد مانند محتوای خواب دیده های بزرگسالان صریح و سازمان یافته باشند بدلیل اینکه ظرفیتهای دیداری و تجربه های نوزاد هنوز بسیار محدودند.

خواب متناقض معرف نوعی فعال سازی ارتجالی است که به هنگام فقدان محرک های برونی متجلی می شود و چون نوزاد اغلب در خواب است و توانایی پاسخگویی به محرکهای جهان برونی را ندارد در نتیجه، دوره های خواب متناقض لازم برای تعادل روانی وی متعددترند. به عبارت دیگر، خواب متناقض در ابتدا وسیله ای برای تحریک درونی رشد عصبی است و سپس تکیه گاه دیداری خواب دیده های بزرگسال و کودک می شود.

طبقه بندی اختلالهای خواب

قسمت اول: اختلال های نخستین

الف) نارسخوابیها

  • بی خوابی نخستین
  • فزون خوابی نخستین
  • خواب زدگی
  • اختلال خواب وابسته به تنفس
  • اختلال ریتم چرخه خواب
  • نارسخوابیهای تصریح نشده

ب) پارسومنیا ( شبه خواب )

  • اختلال کابوس
  • اختلال وحشت زدگی به هنگام خواب
  • خواب گردی
  • پاراسومنیاها تصریح نشده

قسمت دوم : اختلالهای توام با اختلال روانی دیگر

الف) بی خوابی توام با اختلال روانی دیگر

ب) فزون خوابی توام با اختلال روانی دیگر

قسمت سوم : اختلال خواب ناشی از عوارض طبی عمومی

قسمت چهارم : اختلال خواب ناشی از مصرف مواد

گروه نخست : نارسخوابیها

بی خوابی های نخستین

اختلالهایی هستند که معمولا در بزرگسالان جوان و میانسالان دیده می شوند اما آغاز آنها می تواند از کودکی و نوجوانی نیز باشد. این اختلال با افزایش سن از فراوانی بیشتری برخوردار می گردد و در زنان بیش از مردان مشاهده می شود. طول مدت آن متغییر است : گاهی در خلال چند ماه پایان می پذیرد و گاهی پس از بروز به تدریج افزایش می یابد، به صورت مزمن در می آید و می تواند سالها باقی بماند و گاهی نیز بر حسب رویدادهای کم و بیش تنیدگی زای زندگی – جنبه نوسانی دارد. این اختلالهای با وهله به خواب رفتن و یا در خواب ماندن مرتبط اند و کمبود خواب از زاویه کمی یا کیفی، خصیصه اصلی آنها را تشکیل می دهد.

الف) بی خوابیهای دوره اول زندگی

اختلالهای زودرس خواب ( شش ماهه اول زندگی ) معمولا به صورت بی خوابیها متجلی می شوند و تنها پس از یک آزمایش دقیق و بالینی و حذف علل جسمانی است که می توان از بی خوابیهای کنشی سخن به میان آورد.

بی خوابیهای زودرس متداول

فراوان ترین نوع بی خوابیها هستند و بر اساس دوره های کوتاه خواب، بیداریهای مکرر، گریه ها و فریادها مشخص می شوند. اغلب این بی خوابیها ناشی از شرایط نا مساعد مانند شرایط بد صوتی یا ناشیگریهای اطرافیان مانند سخت گیری مفرط درباره ساعات تغذیه یا افراط در جیره غذایی هستند اما می توانند نشان دهنده مشکلات سازشی زودرس بین مادر و نوزاد نیز باشند.

بی خوابیهای زودرس شدید

این بی خوابیها به گونه های متفاوت ظاهر می شوند : گاهی با بی خوابی نا آرام مواجه هستیم: نوزاد مدام نعره می کشد، فریاد می زند، نا آرامی می کند و تنها در لحظه های کوتاهی به علت خستگی مفرط آرام می شود اما بلافاصله فریادهایش را از سر می گیرد. این بی خوابی گاه با حرکتهای ریتم دار، پیچ و تاب خوردن های شدید، برون ریزیهای حرکتی توام با حرکتهای خود شهوت گرای نامتناسب با سن کودک و حتی رفتارهای خود ویرانگر همراه است. گاهی با بی خوابی آرام رو به رو می شویم : نوزاد به آرامی در رختخوابش می ماند، در پاره ای از اوقات، بی خوابی آرام به عنوان علامت زودرس اختلالهای وخیم محسوب می شود و بررسی سوابق کودکان درخود مانده یا روان گسسته مبرهن ساخته است که در خلال نخستین سال زندگی آنها، چنین بی خوابیهایی فراوان بوده اند.

بررسی بالینی بی خوابیهای زودرس

کاهی بازخوردهای مادرانه با نیازهای واقعی و فردی نوزاد منطبق نیستند برای مثال کودکی که در خواب است را برای دادن غذا به وی بیدار می کنند. در پاره ای دیگر از مواقع، والدین فرزندانشان را به گونه ای مفرط مانند مدام در آغوش گرفتن تحریک می کنند.

با این حال وقتی اختلالهای خواب جنبه پیگیر و مستمر پیدا می کنند، افزون بر شرایط پرورشی، باید مشکلات ارتباطی مادر – کودک و به ویژه آسیب شناسی روانی مادرانه در نظر گرفته شود.

  • رفتار مادر غیر قابل پیش بینی است و در پی رابطه ای رضایت بخش، حالت های بی حوصلگی یا حرکتهای خشونت آمیزی نشان می دهد؛ تناوب محبت و بی توجهی وی، کودک را دچار سردرگمی عاطفی می کند و یا آنکه مراقبت از کودک بر عهده افراد متعددی قرار دارد؛
  • بازخوردهای ناهشیار متناقض مادر نیز می توانند به انتشار پیامهای متضاد منتهی شوند و یا آنکه موجب گردند تا مادر در تنظیم فاصله بهینه با نوزاد نا توان باشد؛
  • بروز افسردگی در خلال بارداری یا پس از زایمان نیز ظرفیت توجه مادران نسبت به نیازهای کودک را به گونه ای قابل ملاحظه محدود و دچار اختلال می کند؛
  • تجلی اضطراب روان آزرده وار ناشی از مادر شدن نیز می تواند رفتاری اضطراب آمیز را در پی داشته باشد.

ب) بی خوابیهای دوره کودکی

بی خوابیهای متداول

وجود مشکلات وهله به خواب رفتن در کودکان ۲ تا ۵ – ۶ ساله، پیش پا افتاده و تقریبا بهنجار است. پس از ۲ سالگی، در اغلب کودکان یک حالت دوسوگرایی نسبت به خواب دیده می شود. چون از سویی به حفظ استقلال خویش تمایل دارند و از دیگر سو، نیاز وابستگی هنوز در آنها بسیار گسترده است. بنابراین، کودک در عین حال بر انگیخته و مضطرب است.

تظاهرات بالینی بی خوابیهای دوره کودکی

تضادورزی به هنگام خواب. کودک به هنگام خواب علیه آن مبارزه می کند، فریاد می زند، نا آرام می شود، بدون آنکه هیچ نوع اضطرابی داشته باشد از رفتن به رختخواب امتناع می کند. وقتی وی را می خوابانند دوباره بلند می شود و اغلب پس از مبارزه ای طولانی با والدین تقریبا از حال می رود.

اضطراب و هراس به هنگام خواب و آیینهای خوابیدن. خواب اضطراب جدایی را که در این سنین عادی است، بر می انگیزد و به بروز آیینهای متداول خوابیدن منتهی می شود : کودک می خواهد که بالش، اسباب بازی، دستمال یا کفش راحتی یا اشیا دیگر به طور مخصوص و همواره به یک صورت قرار داده شوند و گاهی خواهان یک لیوان آب، یک آب نبات و یا یک قصه معین است. اما اضطراب جدایی می تواند ابعاد گسترده ای بیابد و بیانگر تعارضهای عاطفی بین مادر و کودک باشد. این گونه هراس ها در حدود ۲ تا ۳ سالگی و اغلب پس از وهله های وقوع خواب دیده های دلهره انگیز یا هراسهای شبانه ظاهر می شوند.

بی خوابیهای ناشی از فزون کشی حرکتی. معمولا با تاخیر در گفتار و تاخیر روانی – حرکتی همراه اند، ناتوانی کودک را در دستیابی به آرامش حرکتی، که لازمه به خواب رفتن است نشان می دهند.

بی خوابیهای ناشی از تحریک پذیری روانی. اغلب کودکانی که از لحاظ کلامی پیشرفته اند به سختی به خواب می روند: کودک زمزمه می کند، حرف می زند، می خندد و مدام کوشش می کند تا با بذله گویی توجه اطرافیانش را نسبت به خود معطوف کند. خواب این کودکان نیز نا آرام است و بلافاصله  پس از بیداری، همان کوشش های را برای جلب توجه به راه می اندازند.

ج) بی خوابیهای دوره نوجوانی

در نوجوان بی خوابی واقعی اغلب نشانه اختلال وخیمی است که با بحران اضطراب همراه است و ممکن است طلیعه یک روان گسستگی حاد باشد. بنابراین دیر به خواب رفتن نوجوان را نباید با بی خوابی واقعی مشتبه کرد : در اغلب موارد کیفیت و کمیت خواب در این نوجوانان بهنجار است اما خواب آنها به طرف پایان شب یا آغاز صبح جابجا شده است، یعنی به جای آنکه بین ساعتهای ۱۰ شب تا ۸ صبح بخوابند از ۲ صبح تا ظهر می خوابند. چنین جابجایی هایی دارای علل متفاوتی است :

  • تمایل به سلطه کامل بر زندگی خود؛
  • اضطراب شدید در برابر فعالیت های کشاننده ای؛
  • احساس گناهکاری در مقابل خیال پردازیها، خود ارضا گری و … .

نیاز نوجوان به گوش دادن به موسیقی یا خواندن کتاب تا دیروقت را نیز معادل تنظیم فضای گذاری بین بیداری و خواب دانسته اند. همچنین بی خوابی نوجوان ممکن است پیامد حالت تحریک شدگی ناشی از فزون کنشی عقلی، ورزشی و گاهی ارادی ( استفاده از آمفتامین) باشد.

بررسی علت شناختی بی خوابیهای نخستین دوره بزرگسالی

مسائل حل نشده زندگی روزمره حرفه ای یا شخصی و تعارض های درون روانی ناهشیار می توانند با افزایش سطح تحریک پذیری و تنش روانی در فرد، شرایط نا مساعدی را برای خواب رفتن و یا در خواب ماندن به وجود آورند. اختلال خواب از احساس گناهکاری ناشی از فرامن، ترس از واپس روی من یا تراکم کشاننده های غریزی به وجود می آید. رشد نایافتگی من موجب می شود تا فرد، امیالش را متوجه جهان پیرامونش کند و اختلال خوب به فواید ثانوی ناشی از بیماری مانند جلب توجه دیگران منجر شود.

ضوابط تشخیصی بی خوابیهای نخستین بر اساس DSM IV

  1. شکایت اصلی مربوط به مشکل به خواب رفتن یا در خواب ماندن است یا شکایت از خوابی که ترمیم کننده نیست، لا اقل به مدت یک ماه.
  2. اختلال خواب ( یا خستگی روزانه توام با آن) به ایجاد درماندگی یا عارضه های معنا دار بالینی در قلمروهای اجتماعی، حرفه ای یا قلمرو و کنش وریهای مهم دیگر منجر می شود.
  3. اختلال خواب تنها در جریان خواب زدگی، مکث تنفسی در خلال خواب، اختلال چرخه خواب یا شبه خواب بروز نمی کند.
  4. اختلال تنها در جریان یک اختلال روانی دیگر مانند اختلال افسردگی مهاد، اختلال اضطراب تعمیم یافته، دلیریوم، حادث نمی شود.
  5. اختلال از تاثیر مستقیم فیزیولوژیکی مواد مثل افراط در مصرف مواد یا دارو یا یک عارضه طبی عمومی ناشی نمی شود.

درمانگری بی خوابیهای نخستین

الف) دارو درمانگری

بنزودیازپیمها به عنوان متداول ترین داروهای خواب آور استفاده می شود. مصرف مداوم این داروها با تاثیر بر وهله های خواب متناقض، کوتاه کردن آنها و همچنین ایجاد کاهش مدت زمان خواب عمیق – ساختار خواب را تغییر می دهد، به خوابی ترمیم کننده منجر نمی شود، تقلیل کارآمدی فرد را در پی دارد و بالاخره موجب وابستگی و یا اعتیاد می شود. مصرف آنها فقط باید به صورت کوتاه مدت باشد و به حداقل مقدار موثر کاهش یابد. تجویز دارو در خلال کودکی نیز تقریبا همواره با شکست مواجه می شود. این خطر وجود دارد که فرد در یک چرخه خود دارو درمانگری مزمن گرفتار شود.

ب) درمانگریهای روانشناختی بی خوابیها

نقش عوامل روان شناختی در بی خوابیها بیش از هر اختلال دیگر خواب به اثبات رسیده است. روش های مختلف تنش زدایی relaxation  (( قصد متناقض paradoxical intention، مهار محرک stimulus control)) از روش های گروه اول هستند. شیوه های متفاوت حل تعارض ها و همچنین مداخله گریهای متمرکز بر مسائل شناختی رفتاری از روش های درمانگری گروه دوم محسوب می شوند.

روش های متمرکز بر نشانه مرضی

  • تنش زدایی. وجه مشترک انواع روش های تنش زدایی مانند آموزش خود زادTA ، تنش زدایی تدریجیprogressive relaxation و یا پسخوراند زیستی dbackbiofee در این است که بی خوابی را ناشی از فعال سازی فیزیولوژیکی نا متناسبی می دانند که امکان کاهش بهینه آن با استفاده از این روش ها وجود دارد. یادگیری روشهای تنش زدایی بر حسب روش و بیمار مستلزم مدت زمانی بیش و کم طولانی است و تمرینها باید به صورت منظم انجام شود. می توان این احتمال را در نظر گرفت که روشهای تنش زدایی با معطوف کردن توجه فرد نسبت به فرایندهای جسمانی، مانعی در راه تمرکز افکار وی بر اختلالهای خواب به وجود می آورند و در حقیقت اثر بخشی آنها از تاثیرشان در سطح شناختی ناشی می شود.

  • روش قصد متناقض. این روش توسط فرانکل ابداع شده است که قطع نشخوارهای فکری درباره فقدان خواب، نقش بنیادی را ایفا می کند. در این روش از بیمار می خواهند به جای هدف قرار دادن خواب، کوشش کند تا بیدار بماند و به مشاهده واکنشهای جسمانی خود بپردازد.
  • روش مهار محرک. این روش توسط بوتزین ابداع شد. محرکهایی که تداعی گر خواب هستند ( اتاق خواب، تختخواب، محیط پیرامونی) به صورت محرکهایی در می آیند که نشانگر خواب اند و نقش تقویت کننده را ایفا می کنند. وقتی یک فرد اغلب اوقات در رختخواب کتاب می خواند، به نشخوار فکری می پردازد، تلویزیون تماشا می کند، می نوشد و …، چهارچوب خوابیدن به عنوان محرک نشانگری برای خواب محسوب نمی شود بلکه به صورت چهارچوبی برای خواندن، نشخوار فکری و یا فعالیت های دیگری که بازدارنده خواب اند در می آید. بنابراین درمانگری اختلالهای خواب مستلزم تحلیل و تغییر این شرایط است و درمانگر، هدفهایی را که در پی می آیند دنبال می کند :
    • تقویت محرکهای نشانگر خواب ( مانند رختخواب)؛
    • کاهش محرکهای نشانگر رفتارهای ناسازگار با خواب؛
    • کمک به بیمار در تنظیم آهنگ بیداری – خواب خویشتن
      1. هرگز به رختخواب نردود مگر آنکه خسته و آماده خوابیدن باشد.
      2. از رختخواب فقط برای خوابیدن استفاده کند و نه برای خواندن، تماشای تلویزیون، نشخوار فکری و جز آن.
      3. اگر پس از حدود ده دقیقه نتوانست بخوابد، از جای خود بلند شود، به اتاق دیگری برود، هر اندازه می خواهد بیدار بماند و به رخت خواب باز نگردد مگر آنکه کاملا آماده خوابیدن باشد.
      4. اگر بازهم در خلال ده دقیقه به خواب نرفت روشی را که در بند ۳ شرح داده شد تکرار کند.
      5. هر روز صبح در ساعت معینی از خواب برخیزد بدون آنکه به مدت زمان خواب و یا حالت خستگی خود توجه کند.
      6. در خلال روز نخوابد و از استراحت روزانه اجتناب کند.

روشهای متمرکز بر مشکلات و تعارضها

  • روش های متمرکز بر تعارض ها. روشهای روان تحلیل گری و درمانگری راجرزی بر این فرص مبتنی هستند که اختلال خواب نشانه یک تعارض درون روانی است؛ تعارضی که حل آن موجب از بین رفتن اختلال می شود. بی تردید در اغلب مواقع، چنین تعارضهایی می توانند اختلالهای خواب را در پی داشته باشند اما باید متذکر شد که تا کنون روان تحلیل گران و درمان گران راجرزی روش خاصی را برای درمان بی خوابیها پیشنهاد نکرده اند.
  • روشهای درمانگری شناختی رفتاری نگر. کار خود را به طور مستقیم از اختلال آغاز می کند و سپس با در نظر گرفتن دیگر مسائل بیمار، از آن فراتر می رود. نکنه اخیر دارای اهمیتی بنیادی است چون تجربه نشان داده است که در بیشتر مواقع، بی خوابیها بسیار پیچیده و با مسائلی در قلمروهای مختلف رفتاری توام اند و بدین دلیل، تحلیل جزییات رفتار فرد را الزامی می سازد.

فزون خوابی نخستین

الف) فزون خوابی نخستین

فزون خوابی در عین حال بر اساس خواب مفرط شبانه یا خواب آلودگی در خلال روز متمایز می شود و فراوانی آن به مراتب کمتر از بی خوابیهاست. این خواب آلودگی مفرط دست کم یک ماه طول می کشد و نه تنها به درماندگی فرد منجر می شود بلکه اغلب نارساکنش وریهای اجتماعی، حرفه ای یا قلمروهای مهم دیگر را در پی دارد. مدت زمان خواب شبانه بین ۸ تا ۱۲ ساعت است و فرد به سختی می تواند صبحا از خواب برخیزد. خواب آلودگی مفرط که به تدریج افزایش می یابد و جنبه یک حمله ناگهانی را ندارد، در خلال ساعات معمول بیداری به صورت خوابهای روزانه ارادی یا وهله های غیر ارادی خواب متجلی می شود.

مدت زمان خواب های روزانه معمولا زیاد است ( یک ساعت یا بیشتر) و اغلب بیماران آن را ترمیم کننده یا نیرو بخش نمی دانند. خواب غیر ارادی اغلب در موقعیتهایی رخ می دهد که سطوح تحریک پذیری و فعالیت پایینی دارند ( برای مثال به هنگام حضور در یک سخنرانی، خواندن، تماشای تلویزیون یا رانندگی در جاده ها). گاهی فزون خوابی منعکس کننده حالات مرضی مختلف است و در پاره ای از بیماران افسرده به خصوص آنهایی که به آشفتگی یا کم آشفتگی مبتلا هستند، دیده می شود. در خلال وهله های پیش قاعدگی، به هنگام یائسگی یا در جریان حاملگی نیز احتمال بروز خواب آلودگی مفرط وجود دارد اما علت ارتباط اختلالهای خواب با این وهله ها هنوز شناخته شده نیست.

ب) فزون خوابی بازگشتی ( راجعه)

اصطلاحی است که برای متمایز کردن خواب آلودگیهای متناوب مفرط به کار می رود و هنگامی می توان به این تشخیص مبادرت کرد که دوره های خواب آلودگی افراطی دست کم به مدت سه روز چندین بار در سال و لااقل به مدت دو سال وجود داشته باشند. مدت زمان خواب و سطح مراقبت در بین وهله های خواب آلودگی بهنجار است. این اختلال نشانگان کلاین لوین را نیز در بر می گیرد؛ نشانگانی که به نارساکنشی نواحی لیمبیک یا هیپوتالاموس مغز نسبت داده شده است. مبتلایان به این اختلال اخیر می توانند ۱۸ تا ۲۰ ساعت به طور متوالی بخوابند یا در رختخواب بمانند. خواب آلودگی در این بیماران با ویژگیهای بالینی دیگر که نشانگر فقدان بازداری هستند توام اند. برای مثال می توان به تمایلات جنسی مهار نشده و فعالیتهای استمنایی آشکار- به خصوص در مردان اشاره کرد. پرخوری بی اختیار، به خصوص علاقه به اغذیه شیرین همراه با افزایش سریع ورن، تحریک پذیری، شخصیت زدایی، افسردگی، اغتشاش فکری و توهمهای مقطعی، حدی از یادزدودگی و حتی بر انگیختگیهای رفتاری را نیز در پاره ای از بیماران خاطرنشان کرده اند. گاهی تنیدگیهای هیجانی و بیماریهای توان با تب شدید، وهله های فزون خواب آلودگی را تسریع می کنند. در پاره ای از زنان در وهله های معینی از چرخه عادات ماهانه، دوره های فزون خوابی مشاهده می شود.

فراوانی و سن بروز فزون خوابیهای نخستین

فراوانی واقعی فزون خوابی نخستین هنوز مشخص نیست. فزون خوابی راجعه یا نشانگان کلاین لوین بسیار نادر است. فزون خوابی نخستین معمولا بین ۱۵ تا ۳۰ سالگی آغاز می شود و در خلال چند هفته یا چند ماه گسترش می یابد و در صورت عدم درمان مزمن می شود.

نشانگان کلاین لوین نیز در نوجوانی شروع می شود و می تواند دها سال به صورت ادواری ادامه یابد اما اغلب در سنین میانسالی از بین می رود.

اختلال خواب زدگی

تعریف خواب زدگی

خواب زدگی اختلالی است که بر اساس حمله های غیر قابل مقاومت یک خواب نیرو بخش یا ترمیم کننده مشخص می شود و علت آن هنوز مشخص نیست. فراوانی خواب زدگی در زنان و مردان به طور مساوی بین ۰٫۰۲ درصد تا ۱۶ درصد است. خواب آلودگی روزانه در خلال نوجوانی از لحاظ بالینی معنادار می شود. با این حال، از سطح پیش مدرسه ای یا در شروع مدرسه می تواند تاریخچه ای داشته باشد. پس از ۴۰ سالگی این بیماری به ندرت بروز می کند.

ضوابط تشخیصی خواب زدگی بر اساس DSM IV

  1. حمله های غیر قابل مقاومت خواب نیروبخش که در خلال روز، لااقل به مدت سه ماه به وقوع می پیوندند.
  2. وجود یک یا دو نشانه از نشانه هایی که در پی می آیند :
    1. تعلیق عضلانی، یعنی وهله های کوتاه از دست دادن تنود عضلانی که اغلب با هیجان شدید همراه اند.
    2. بروز بازگشتی عناصر خواب متناقض REM در وهله انتقال بین خواب و بیداری که به صورت توهمهای نیمه خواب ( بعد و قبل از خواب عمیق) یا فلج خواب ( در آغاز یا پایان وهله های خواب) متجلی می شود.
  3. اختلال ناشی از تاثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده مانند افراط در مصرف مواد یا دارو یا یک عارضه طبی عمومی نیست.

درمانگری فزون خوابی و خواب زدگی

نخست باید اطمینان حاصل کرد که علت عصب شناختی مانند انسفالیت، فزون تنشی درون جمجمه ای، ضربه مغزی یا یک علت سوخت و سازی وجود ندارد. در اغلب موارد فزون خوابیها از علل روان شناختی ناشی می شوند و می توانند نشان دهنده یک افسردگی پنهان باشند. فرد برای گیریز از مشکلات روزمره زندگی به خواب پناه می برد.

اختلال خواب وابسته به تنفس

انقطاع خوابی که به خواب آلودگی مفرط با بی خوابی منجر شود. مشکل اصلی مبتلایان، خواب آلودگی مفطر ناشی از بیداریهای مکرر شبانه است؛ بیداریهایی که در نتیجه کوشش فرد برای تنفس بهنجار به وقوع می پیوندند. خواب آلودگی در موقعیتهای توام با آرامش مانند موقعیت خواندن یا تماشای تلویزیون اشکار است. وقتی جنبه افراطی پیدا می کند فرد ممکن است در حال صحبت کردن، راه رفتن و یا رانندگی نیز به خواب رود. استراحت های کوتاه مدت معمولا خستگی را رفع نمی کنند و به سردردهای شدید به هنگام بیداری منجر می شوند. افراد مبتلا از خواب آلودگی روزانه ناراحت اند و پاره ای از آنها نیز از مشکلات تنفسی به هنگام دراز کشیدن یا خوابیدن شکایت دارند. پاره از بیماران به منظور بی اهمیت جلوه دادن خواب آلودگی خود، از اینکه در هر جا و هر زمان می توانند بخوابند با غرور صحبت می کنند.

ضوابط تشخیصی اختلال خواب وابسته به تنفس بر اساس DSM IV

  1. انقطاع خواب که منجر به خواب آلودگی مفرط یا بی خوابی می شود و با یک عارضه تنفسی مرتبط با خواب مانند نشانگان مکث تنفسی انسدادی یا مرکزی و یا نشانگان صدا دار نفس تنگی مرکزی مرتبط است.
  2. اختلال بر اساس یک اختلال روانی دیگر تبیین نمی شود و از تاثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده مانند افراط در مصرف مواد یا دارو یا یک عارضه طبی عمومی به غیر از یک اختلال تنفسی ناشی نمی گردد.
  3. کد گذاری اختلال خواب وابسته به تنفس باید روی محور III نیز مشخص شود.

اختلال ریتم چرخه خواب

ویژگی اصلی این اختلال، قطع مدام یا متناوب خواب است که در نتیجه عدم مطابقت سیستم چرخه ای درون زاد که مسئول تناوب بیداری / خواب خاص هر فرد است با اجبارهای برونی در مورد وقت خوابیدن و طول مدت خواب به وجود می آید. افراد مبتلا به این اختلال از اینکه در پاره ای از ساعات روز دچار بی خوابی و در پاره ای دیگر از مواقع دچار خواب آلودگی می شوند، در رنج بوده یا از نابسامانیهایی که در کنش وری اجتماعی، حرفه ای و یا در قلمروهای دیگر زندگی آنها به وجود می آیند، احساس درماندگی کنند.

ضوابط تشخیصی اختلال ریتم چرخه خواب بر اساس DSM IV

  1. الگوی دائم یا مکرر انقطاع خواب که به خواب آلودگی مفرط یا بی خوابی منتهی می شود و ناشی از عدم مطابقت بین تناوب بیداری – خواب متداول در محیط زندگی شخصی و چرخه بیداری – خواب خاص اوست.
  2. اختلال خواب باعث درماندگی یا عارضه معنا دار بالینی در کنش وری اجتماعی، حرفه ای یا زمینه های مهم دیگر می شود.
  3. اختلال تنها در جریان یک اختلال دیگر خواب یا یک اختلال روانی دیگر بروز نمی کند.
  4. اختلال از تاثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده مانند افراط در مصرف مواد یا دارو یا یک عارضه طبی عمومی ناشی نمی شود.

تصریح می شود :

ریخت توام با تاخیر وهله خواب : الگوی پایدار دیر به خواب رفتن و دیر بیدار شدن با ناتوانی در زودتر خوابیدن و زودتر بیدار شدن.

ریخت تغییر افق زمانی :  دوره های خواب و بیداری نا متناسب با وقت محلی پس از سفر های مکرری که شامل گذشتن از بیش از یک منطقه زمانی است.

ریخت کار نوبتی ( چرخه ای): بی خوابی در خلال دوره اصلی خواب یا خواب آلودگی مفرط در خلال دوره اصلی بیداری که بر اثر کار نوبتی شبانه یا تغییر مکرر ساعتهای کار، به وجود می آید.

ریخت تصریح نشده : ماننده جلو افتادن وهله خواب، تناوب بیداری خواب، که با چرخه ۲۴ ساعته متفاوت است، تناوب نا منظم بیداری خواب یک الگوی تصریح نشده دیگر.

نارسخوابیهای نا مشخص بر اساس DSM IV

شامل بی خوابیها، فزون خوابیها یا اختلالهای چرخه ای خواب است که با ضوابط هیچ یک از نارسخوابیهای خاص مطابقت ندارند.

  1. بی خوابیها و فزون خوابیهای معنا دار بالینی که به عوامل محیطی مانند صدا، نور یا مزاحمتهای مکرر نسبت داده می شوند.
  2. خواب آلودگی مفرط که با محرومیت دایم از خواب مرتبط است.
  3. نشانگان ایدیوپاتیک: دریافتهای حسی ناراحت کننده ای که نیاز شدید به حرکت دادن پاها را به وجود می آورند. این دریافتها معمولا به هنگام شب و قبل از به خواب رفتن آغاز می شوند و با حرکت دادن پاها و یا راه رفتن موقت آرام می گردند.
  4. نشانگان ایدیوپاتیک حرکتهای ادواری اعضا، حرکت های مکرر و با دامنه کوتاه و ضعیف به خصوص در انتهای اعضای زیرین. این حرکت ها در حول و حوش زمان به خواب رفتن آغاز می شوند و در خلال مراحل ۳ و ۴ خواب نا متناقض و در جریان خواب متناقض کاهش می یابند. تقریبا هر ۲۰ تا ۶۰ ثانیه تکرار می شوند.
  5. موقعیتهایی که در آنها متخصص بالینی به وجود نارساخوابی پی می برد اما نمی تواند آن را به یک بی خوابی نخستین، یک عارضه جسمانی یا مصرف دارو ربط دهد.

اختلالهای شبه خواب (پاراسومنیاها)

اختلالهایی هستند که بر اساس رفتارهای بهنجار و یا بروز پدیده های فیزیولوژیک در خلال خواب، در جریان مراحل خاص آن و یا در وهله های انتقال خواب – بیداری مشخص می شوند. در این اختلالها، مشکل اصلی به خودی خود متوجه خواب نیست بلکه ناشی از رویدادهایی است که فرایند خواب را مختل می کنند. گروهی در وهله حرکتهای سریع چشم REM متجلی می گردند ( مانند کابوسها یا فلج خواب) و آنهایی که در جریان خواب کند NREM بروز می کنند ( مانند خوابگردی و وحشت زدگی شبانه)

کابوسها

در وهله خواب متناقض بروز می کنند و رویدادهای تنیدگی زا نیز به افزایش آنها منجر می شوند، معمولا فرد را بیدار می کنند و در اغلب مواقع، وی می تواند دست کم بخشی از خواب دیده های خود را به یاد آورد. کابوسها در زنان ۲ تا ۴ برابر مردان است.

وحشت زدگی های شبانه

معمولا یک رفتار توهمی شبانه است که با بیداری های ناگهانی مشخص می شود.

  1. وهله های بازگشتی بیداری ناگهانی که معمولا در ثلث اول دوره اصلی خواب بروز می کند و با یک فریاد وحشت آغاز می شوند.
  2. وجود ترس گسترده و تشدید فعالیت دستگاه عصبی خود مختار در خلال هر وهله که بر اساس نشانه هایی مانند فزون تپشی، تسریع تنفس و تعرق مشخص می شود.
  3. واکنش فرد نسبت به کوششهایی که دیگران برای آسوده خاطر ساختن وی به هنگام رویداد به عمل می آورند ناچیز است.
  4. مشروح خواب دیده به یا نمی آید و وهله وحشت زدگی فراموش می شود.
  5. این وهله ها به ایجاد درماندگی و عارضه معنا دار بالینی در قلمرو های اجتماعی، حرفه ای یا قلمرو کنش وریهای مهم دیگر منجر می شوند.
  6. اختلال از تاثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده ( مانند افراط در مصرف مواد یا دارو) یا یک عارضه طبی عمومی ناشی نمی شود.

خواب گردی

  1. وهله های مکرری که طی انها، فرد از رختخواب خود بر می خیزد و در حین خواب به حرکت در می آید. این رویداد معمولا در خلال ثلث اول دوره خواب به وقوع می پیوندد.
  2. فرد در جریان خواب گردی دارای چهره ای بی حالت و نگاهی ثابت است و نسبت به کوششهای اطرافیان به منظور ایجاد ارتباط با وی واکنش نشان نمی دهند و به سختی می توان او را بیدار کرد.
  3. وقتی فرد بیدار می شود، هیچ خاطره ای از رویداد را حفظ نکرده است.
  4. چند دقیقه پس از بیدار شدن از یک وهله خواب گردی، دیگر هیچ اختلالی در فعالیت عقلی یا در رفتار فرد مشاهده نمی شود. اگر چه ممکن است برای مدت زمان کوتاهی پس از بیداری، شاهد اغتشاش و از دست دادن جهت یابی باشیم.
  5. خواب گردی به ایجاد درماندگی و عارضه معنا دار بالینی در قلمرو های اجتماعی، حرفه ای یا قلمرو کنش وریهای مهم دیگر منجر می شود.
  6. اختلال از تاثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده ( مانند افراط در مصرف مواد یا دارو) یا یک عارضه طبی عمومی ناشی نمی شود.

درمانگری

مصرف یک ماهه یک قرص کامل و پس از آن نصف یک قرص آمی نپتین در خصوص اختلال خواب گردی نتیجه بخش است.

اختلالهای شبه خواب تصریح نشده

اختلال رفتار مرتبط با خواب متناقض. فعالیت حرکتی غالبا شدیدی که در خلال خواب متناقض متجلی می شود. این وهله ها در ساعتهای دیرتر شب بروز می منند و با خواب دیده هایی همراه اند که فرد خاطره دقیقی از آنها را حفظ می کند.

فلج خواب. ناتوانی در انجام حرکتهای ارادی در جریان گذار بین حالت بیداری و خواب. وهله ها می توانند به هنگام گذار از بیداری به خواب یا از خواب به بیداری بروز کنند. این وهله ها معمولا با یک اضطراب مفرط و در پاره ای از موارد با ترس از یک مرگ غریب الوقوع همراه اند.

خودکاریهای حرکتی : حرکتهای ریتم دار در خلال خواب. اغلب در پسران پیش از ۳ تا ۴ سالگی بروز می کند. این اختلال در آغاز کاملا بی صداست اما هنگامی که حرکت های کودک به ایجاد سر و صدا منجر می شود والدین باید به کلینیک مراجعه کنند. حرکتهای ریتم دار معمولا در نیمه های شب ظاهر می شوند، چند ثانیه طول می کشند و هر شب ۳ یا ۴ بار تکرار می شوند. آهنگ حرکت همواره منظم است یعنی هر ثانیه یک حرکت انجام می گیرد.

حرکت ممکن است بسیار شدید و پر سر و صدا شود تا حدی که تختخواب کودک را جابجا کند. در واقع کودک برانگیختگی های خود را بر اساس فراوانی نوسانهای تختخواب تنظیم می کند و همین امر است که به ایجاد انعکاس می انجامد بدون آنکه نیروی مصرف شده واقعی زیاد باشد. این حرکتها معمولا پس از ۳ – ۴ سالگی خود به خود از بین می روند. حرکتهای ریتم دار اغلب در مراحل خواب کند و به ندرت در وهله خواب متناقض بروز می کنند.

حرکتهای ریتم دار هیچ ارتباطی با صرع شبانه یا هر نابهنجاری دیگر خواب ندارد و به هیچ وجه نمی توان درمانهای ضد صرع را درباره آنها به کار برد یا هرنوع داروی دیگری را تجویز کرد. اگر تشک روی زمین انداخته شود از هر نوع انعکاس صدا جلوگیری می شود و نشانه مرضی کاهش می یابد.

اختلالهای خواب توام با یک اختلال روانی دیگر

بی خوابی همراه با یک اختلال روانی دیگر

  1. ناراحتی اصلی که دست کم یک ماه طول می کشد مربوط به مشکل به خواب رفتن و در خواب ماندن است یا شکایت از خوابی که نیروبخش و ترمیم کننده نیست و خستگی یا اختلال در کنش وری روزانه را در پی دارد.
  2. اختلال خواب با پیامدهای روزانه آن به ایجاد درماندگی مشخص یا اختلال در کنش وری اجتماعی، حرفه ای یا در قلمرو های مهم دیگر منجر می شود.
  3. بی خوابی با یک اختلال دیگر در محورهای ۱ یا ۲ مانند اختلال افسردگی مهاد، اضطراب تعمیم یافته، اختلال سازش یافتگی توام با اضطراب، مرتبط است اما وخامت آن در حدی است که به تنهایی یک آزمایش بالینی را توجیه می کند.
  4. اغتشاش خواب بر اساس یک اختلال دیگر خواب تبیین نمی شود.
  5. اختلال از تاثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده ( مانند افراط در مصرف مواد یا دارو) یا یک عارضه طبی عمومی ناشی نمی شود.

فزون خوابی همراه با یک اختلال روانی دیگر

  1. ناراحتی اصلی که دست کم یک ماه طول می کشد مربوط به وجود خواب آلودگی مفرط است که بر اساس وهله های طولانی خواب یا وهله های خواب روزانه که تقریبا هر روز به وقوع می پیوندند نشان داده می شود.
  2. خواب آلودگی مفرط به ایجاد درماندگی مشخصی یا اختلال در کنش وری اجتماعی، حرفه ای یا در قلمرو های مهم دیگر منجر می شود.
  3. خواب آلودگی با یک اختلال دیگر در محورهای ۱ یا ۲ مانند اختلال افسردگی مهاد، اضطراب تعمیم یافته، اختلال سازش یافتگی توام با اضطراب، مرتبط است اما وخامت آن در حدی است که به تنهایی یک آزمایش بالینی را توجیه می کند.
  4. اغتشاش خواب بر اساس یک اختلال دیگر خواب یا کمبود مقدار خواب تبیین نمی شود.
  5. اختلال از تاثیر فیزیولوژیک مستقیم یک ماده ( مانند افراط در مصرف مواد یا دارو) یا یک عارضه طبی عمومی ناشی نمی شود.

اختلالهای خواب ناشی از یک عارضه طبی عمومی

  1. وجود اختلال بارز خواب که وخامت آن در حدی است که به تنهایی یک آزمایش بالینی را توجیه کند.
  2. تاریخچه بیماری، آزمایش جسمانی و آزمایشهای مکمل نشان می دهند که اختلال خوب ناشی از تاثیر فیزیولوژیکی مستقیم یک عارضه طبی عمومی است.
  3. اختلال بر اساس یک اختلال روانی دیگر ( مانند اختلال سازش یافتگی که در آن یک عارضه بدنی وخیم به منزله عامل اصلی تنیدگی است تبیین نمی شود.
  4. اختلال تنها در جریان یک دلیریوم بروز نمی کند.
  5. اختلال با ضوابط اختلال خواب وابسته به تنفس یا خواب زدگی مطابقت نمی کند.
  6. اختلال خواب به ایجاد درماندگی بارز یا معلولیت در کنش وری اجتماعی، حرفه ای یا قلمروهای مهم دیگر منجر می شود.

تصریح شود:

ریخت بی خوابی : در صورتی که بی خوابی بر جدول بالینی غلبه داشته باشد.

ریخت فزون خوابی: در صورتی که فزون خوابی بر جدول بالینی غلبه داشته باشد.

ریخت شبه خواب : در صورتی که اختلالهای شبه خواب بر جدول بالینی غلبه داشته باشد.

ریخت مختلط : در صورتی که چندین ریخت اختلال خواب مشاهده شوند بدون آنکه هیچ یک بر جدول بالینی غلبه داشته باشند.

اختلالهای خواب ناشی از مصرف یک ماده

  1. وجود اختلال بارز خواب که وخامت آن در حدی است که انجام یک آزمایش بالینی را به تنهایی توجیه می کند.
  2. تاریخچه بیماری، آزمایش جسمانی یا آزمایشهای مکمل وجود نکات a یا b را برجسته می سازند:
    1. نشانه های ضابطه ۱ به هنگام یا در مدتی کمتر از یک ماه پس از مسمومیت یا ترک یک ماده بروز کرده اند.
    2. رابطه ای علی بین مصرف یک دارو و اختلال خواب وجود داشته است.
  3. این اختلال بر اساس اختلال خواب دیگری که ناشی از مصرف یک ماده نیست تبیین نمی شود. مثالهای زیر نشان می دهند که در چه مواردی می توان نشانه ها را به اختلال خوابی که ناشی از مصرف یک ماده نیست نسبت داد. الف) بروز نشانه های قبل از آغاز مصرف ماده یا دارو. ب) تداوم طولانی نشانه های برای مثال به مدت یکماه پس از ترک ناگهانی ماده یا مسمومیت وخیم و یا وجود نشانه هایی که با نوع مقدار یا مصرف ماده نا متناسب اند.
  4. اختلال تنها در جریان یک دلیریوم بروز نمی کند.
  5. اختلال خواب به ایجاد درماندگی بارز یا معلولیت در کنش وری اجتماعی، حرفه ای یا قلمروهای مهم دیگر منجر می شود.

تصریح ریخت اختلال

ریخت بی خوابی : در صورتی که بی خوابی بر جدول بالینی غلبه داشته باشد.

ریخت فزون خوابی : در صورتی که فزون خوابی بر جدول بالینی غلبه داشته باشد.

ریخت شبه خواب : در صورتی که اختلالهای شبه خواب بر جدول بالینی غلبه داشته باشد.

ریخت مختلط: در صورتی که چندین ریخت اختلال خواب مشاهده شوند بدون آنکه هیچ یک بر جدول بالینی غلبه داشته باشند.

تصریح می شود :

شروع اختلال در جریان مسمومیت : اگر ضوابط مسمومیت ناشی از مصرف یک ماده وجود داشته باشند و نشانه ها در خلال نشانگان مسمومیت بروز کنند.

شروع اختلال در جریان ترک ماده : اگر ضوابط ترک یک ماده وجود داشته باشند و نشانه ها در جریان یا اندکی بعد از نشانگان ترک ماده بروز کنند.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۱۲ خرداد ۹۴

اختلالهای خوردن و اختلالهای کنترل تکانه

اختلالهای خوردن

افراد مبتلا به اختلالهای خوردن ، با کنترل کردن نگرش و رفتارهای آشفته خود در رابطه با غذا دست به گریبان اند و بسیاری از آنها زندگی خود را به خطر می اندازند و باعث پرشانی افرادی می شوند که به آنها نزدیک هستند. دو اختلال مرتبط با خوردن بی اشتهایی عصبی و پرخوری عصبی می باشند.

ویژگیهای بی اشتهایی عصبی

افراد مبتلا به اختلال خوردن بی اشتهایی عصبی (Anorexia nervosa) آرزوی لاغر بودن را به افراط می کشانند و به قدری از چاق شدن می ترسند که تا نحیفی رژیم می گیرند. چهار نشانه بی اشتهایی عصبی : اولا، افراد مبتلا نمی توانند وزن طبیعی خود را حفظ کنند یا از حفظ کردن آن خودداری می کنند. ثانیا، افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی از افزایش وزن و چاق شدن خیلی می ترسند، حتی زمانی که بی اندازه سبک تر از وزن معمول هستند. ثالثا، آنها در مورد وزن و شکل بدنشان ادراک تحریف شده ای دارند و احتمالا جدی بودن وزن بی اندازه کم خود را انکار می کنند. برخی روی اندامهای خاصی مانند لمبرها و رانها تمرکز دارند و تصور می کنند که این اندامها چاق هستند. رابعا، زنان مبتلا دچار بی قاعدگی، یعنی فقدان حداقل سه دوره قاعدگی متوالی می شوند. برخی افراد مبتلا به رفتارهایی مانند سو استفاده از ملین ها یا قرصهای رژیم و روزش کردن اجباری می پردازند. تیپ پرخور / تخلیه کننده ، پر خوری می کنند و بعد خود را به تخلیه کردن، یا خلاص کردن خودشان از هرچه به تازگی خورده اند وادار می سازند. مشکلات جسمانی فراوانی مانند پوست خشک و زبر، اختلال در قاعدگی، ضربان قلب کند، کاهش فعالیت معدی – روده ای، و ضعف عضلانی از آن جمله هستند. روی بند برخی افراد مبتلا موهای نازک و کرک مانندی رشد می کند و در برخی دیگر رنگ پوست زرد می شود. آنهایی که خود را وادار به استفراغ می کنند به نابهنجاریهایی در غدد بزاقی، فرسایش مینای دندان و زخم شدن پوست دست در تماس با دندانها دچار می شوند. نتایج گرسنگی دادن به خود، کم خونی، اختلال در عملکرد کلیه، مشکلات قلبی و تباهی استخوانها را شامل می شوند.

از دست دادن اشتها حداقل در ابتدا ویژگی اصلی این اختلال نیست، افراد مبتلا به  این اختلال بسیار به خوردن علاقه دارند و اشتهای آنها عادی است، هرچند که در تشخیص دادن نشانه های گرسنگی خود مشکل دارند. برخی از افراد مبتلا در مخفی کردن عادتهای خوردن عجیب و غریبشان افراط می کنند. اختلال در تصویر بدن، ویژگی اصلی بی اشتهایی عصبی است. افراد مبتلا به این اختلال وقتی در آیننه نگاه می کنند به جای پوست و استخوانی که برای هرکس آشکار است، آدم چاقی را می بینند. میزان شیوع در زنان بیشتر از مردان است. برخی از انواع این اختلال، الگوهای وراثت خانوادگی به علاوه همزیستی با افسردگی اساسی، پر اشتهایی عصبی و اختلال وسواس فکری – عملی را نشان می دهند.

ویژگی های پرخوری عصبی

افراد مبتلا به پرخوری عصبی (bulimia nervosa) بین خوردن مقدار زیادی غذا در مدتی کوتاه و بعد تعدیل کردن کالریهای اضافی با استفراغ کردن یا اعمال افراطی دیگر در نوسان هستند. دوره های پرخوری با موارد زیر مشخص می شوند : (۱) خوردن مقداری غذا ظرف ۲ ساعت که خیلی بیشتر از مقداری است که اغلب افراد تحت شرایط مشابه می خورند (۲) احساس نداشتن کنترل بر مقدار یا نوع غذایی که خورده می شود.

تیپ تخلیه کننده (purging type) سعی می کنند آنچه را که به تازگی خورده اند به زور از بدنشان بیرون بریزند. آنها در انجام این کار، استفراغ می کنند، دست به تنقیه می زنند یا اینکه داروهای ملین مصرف می کنند. تیپ غیر تخلیه کننده (nonpurging type) سعی می کنند با روزه گرفتن یا ورزش کردن افراطی، آنچه را که خورده اند، تعدیل کنند. در هر دو مورد این افراد در دور معیوب پرخوری و بعد تلاش برای پاک کردن خودشان از غذاهایی که هنگام خوردن بسیار ارضا کننده بود، گیر می کنند. بعد از تخلیه کردن، گرسنگی بر می گردد و این دور معیوب تکرار می شود. مقاومت کردن در برابر پرخوری غیر ممکن به نظر می رسد. اغلب افراد مبتلا به پر خوری عصبی، برای کسب این تسکین به استفراغ کردن روی می آورند.

گرچه برخی افراد هم به بی اشتهایی عصبی و هم به پرخوری عصبی مبتلا هستند، اما دو ویژگی مهم این اختلالها را متمایز می کنند. ویژگی اول، تصور بدن است. افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی برداشتهای تحریف شده ای از اندازه بدنشان دارند در مقابل فردی که به پرخوری عصبی مبتلا است، برداشت دقیقی از بدنش دارد، با این حال، بازهم درباره افزایش وزن نگران است. تفاوت دوم، مقدار وزنی است که فرد کم کرده است. افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی بسیار پایین تر از معیار قد و هیکل است، در حالی که خیلی از افراد مبتلا به پرخوری عصبی وزنی متوسط یا بالای متوسط دارند. رفتار پرخوری در دختران، حدود ۱۶ سالگی است، در حالی که تخلیه کردن، تقریبا ۲ سال بعد، در حدود ۱۸ سالگی به احتمال خیلی زیاد روی می دهد.

نظریه ها و درمان اختلالهای خوردن

نظریه ها. دیدگاه زیستی، اختلالهای خوردن را ناشی از بهنجاریهای زیست – شیمیایی با ارتباط احتمالی ژنتیک می دانند. افراد مبتلا به اختلالهای خوردن به نابهنجاریهایی در سیستمهای انتقال دهنده عصبی نوراپی نفرین و سروتونین دچار هستند. سروتونین به خصوص در تنظیم احساسهای گرسنگی یا سیری نقش دارد. ظاهرا کمبود سروتونین با احساسهای گرسنگی ( که به پرخوری منجر می شود) و مقدار اضافی آن با احساسهای سیری ( که به بی اشتهایی می انجامد) ارتباط دارد.

از دیدگاه روان شناختی، اختلالهای خوردن در جوانانی ایجاد می شوند که از آشوب و عذاب درونی زیاد رنج می برند و دل مشغول مسایل جسمانی می شوند و برای اینکه احساس آرامش و حمایت شدن کنند، به غذا روی می آورند. افراد مبتلا به اختلالهای خوردن در درک کردن هیجانهای خود و نامیدن آنها مشکل دارند، و به مرور زمان یاد می گیرند که خوردن می تواند وسیله ای را برای حل و فصل حالتهای هیجانی نا خوشایند و مبهم تامین کند. برخی از زنان مبتلا به پرخوری عصبی، سابقه سو استفاده شدن جنسی و جسمی در کودکی داشته اند.

در ارتباط زیست شیمیایی احتمالی بین سو استفاده شده در کودکی و اختلالهای خوردن به نظر می رسد هر دو، اختلالهایی را در سروتونین در بر داشته باشند، اما سو استفاده شدن با کاهش در کورتیزول – هورمون استرس – نیز ارتباط دارد.

طبق نظریه های شناختی، افراد مبتلا به مرور زمان، به علت مقاومت کردن در برابر تغییر دادن فرایند های فکرشان، در دام الگوهای بیمارگون خود گرفتار می شوند. آنها به جای حل کردن مشکلات، از آنها اجتناب می کنند؛ به جای ارزیابی واقع گرایانه، به تفکر کامروا سازی متوسل می شوند؛ و حتی زمانی که گرفتار مشکل جدی هستند، در صدد حمایت اجتماعی بر نمی آیند. کسب آرامش هیجانی از طریق خوردن نیز می تواند ابراز مایوسانه احساسهای وابستگی حل نشده فرد به والدینش باشد.

دیدگاه سنتی سیستم های خانواده این است که برخی از دخترها برای تاکید کردن بر استقلال خود از خانواده بیش از حد دخالت کننده، به بی اشتهایی عصبی مبتلا می شوند. آشفتگی های دیگری در خانواده نیز در ایجاد تعارض، کمبود محبت در خانواده، و بی توجهی به نیازهای کودک هستند. این خانواده ها فاقد سبک ارتباطی یکپارچه هستند و وقتی با تعارض مواجه می شوند، روش اجتنابی در پیش می گیرند.

از دیدگاه اجتماعی فرهنگی، آرمانی کردن لاغری توسط جامعه، باعث می شود که خیلی از نوجوانان دختر، زیبایی را با هیکل ترکه ای برابر بدانند. هریک از دو شکل اصلی اختلال خوردن ، در نتیجه تعامل پیچیده عوامل زیستی، روان نشاختی، و اجتماعی فرهنگی ایجاد می شود.

درمان. درمان موثر معمولا به ترکیب رویکردها نیاز دارد. داروهایی که بر سروتونین تاثیر می گذارند در درمان افراد مبتلا به اختلالهای خوردن موثر هستند. فلوکستین در کنترل برگشت، افزایش یافتن وزن، و کاهش دادن سایر نشانه ها، از دارونما موثر تر است. روان درمانی برای درمان کردن افراد مبتلا به اختلالهای خوردن ضروری است. درمان شناختی – رفتاری، در مان رفتاری، و درمان میان فردی متمرکز که در آن، به جای اختلال خوردن، روی مشکلات میان فردی جاری تاکید شد. در فنون شناختی – رفتاری، متخصص بالینی با بر قرار کردن رابطه درمانی خوب، فنون خود بازبینی ، آگاهی از مدل شناختی، اهمیت وزن کردن هفتگی و الگوهای خوردن منظم، و سایر فنونی را که برای پرورش دادن عادتهای خوردن سالم تدارک دیده شده اند، به درمانجو آموزش می دهد. درمانجو راهبردهای کنترل شخصی، فنون مسئله گشایی، باز سازی شناختی و روشهای پیشگری از برگشت را می آموزد.

در درمان میان فردی، از فنون مشابه با آنهایی که برای درمان افسردگی به کار می روند، استفاده می شود. در این رویکرد، برای تغییر دادن رفتار خوردن فرد مبتلا به اختلال خوردن، تلاش خاصی صورت نمی گیرد، در عوض درمان روی این موضوع متمرکز می شود که به درمانجو کمک شود در موقعیتهای میان فردی با استرس و با احساس عزت نفس پایین مقابله کند. درمانجو یاد می گیرد هیجانهای آغاز گر اختلال خوردن، مخصوصا پرخوری را تشخیص درد. به علاوه معمولا رفتارهای میان فردی مشکل ساز هیجانهای منفی را بر انگیخته می کنند.

درمانجویان در گروههای شناختی – رفتاری یاد می گیرند نحوه فکر کردن درباره خوردن را باز نگری کنند و در تغییر دادن رفتارهای خودشان، عملا به آنها کمک می شود.

در محدوده دیدگاه اجتماعی – فرهنگی، از مداخله ای که خانواده را در بر می گیرد استفاده می شود. به نظر می رسد اختلالهای خوردن به احتمال زیاد از تعارض میان فردی و درون فردی سرچشمه می گیرد. عوامل موثر میان فردی، مخصوصا در سیستم خانواده و شبکه همسالان، نگرانی شدید درباره تصویر بدن و جذابیت را تحریک می کنند.

اختلالهای کنترل تکانه

افراد مبتلا به اختلالهای کنترل تکانه (impulse – control disorders)، مکررا رفتارهایی را انجام می دهند که به صورت بالقوه زیانبخش هستند، احساس می کنند نمی توانند جلوی خودشان را بگیرند، و اگر جلوی انجام دادن رفتار تکانشی آنها گرفته شود، احساس درماندگی می کنند. معمولا اعمال تکانشی ما عوارض زیانبار ندارند، اما در برخی موارد، مخاطره آمیز هستند. برای مثال در حالی که در فروشگاه هستید تصمیم بگیرید لباس گرانی را سفارش دهید که از بودجه شما فراتر است. ممکن است از تصمیم خود فورا پشیمان شوید، اما پیامدهای ناخوشایندی به بار می آورد. خرید تکانشی که بیشتر مبتلایان زن هستند، میل مقاومت ناپذیری به خرج کردن دارند تا حدی که بدهی جدی به بار می آورند. اختلالهای کنترل تکانه سه ویژگی اساسی دارند. اولا، افراد مبتلا به این اختلالها نمی توانند از عمل کردن طبق تکانه هایی که برای خودشان و دیگران زیانبار هستند خود داری کنند. ثانیا، افراد مبتلا به این اختلالها، قبل از عمل کردن طبق تکانه هایشان، احساس می کنند مجبور به عمل کردن هستند، و دچار تنش و اضطرابی می شوند که فقط با دنبال کردن تکانه هایشان کاهش می یابند. برخی افراد مبتلا به این اختلالها احساس انگیختگی را تجربه می کنند که می توان آن را به برانگیختگی جنسی تشبیه کرد. ثالثا، آنها وقتی که طبق تکانه هایشان عمل می کنند، دستخوش احساس لذت و ارضا می شوند که آن نیز به رهایی از تنش جنسی شباهت دارد. در لحظه تصمیم گیری برای انجام دادن رفتار، معمولا دچار تعارض نمی شوند.

دزدی بیمارگون

دزدی بیمارگون (kleptomania) برای توصیف کسی استفاده می شود که از مغازه ها یا خانه های مردم چیزهایی را می دزدد. افراد مبتلا به دزدی بیمار گون، میل مداومی به دزدی دارند، اما دزدی آنها با انگیزه آرزوی تصاجب یک شی یا ارزش پولی چیزی که می دزدند، نیست.

ویژگیهای تشخیصی دزدی بیمارگون

افراد مبتلا به این اختلال، نه به علت خشم یا انتقامجویی، یا در واکنش به هذیان یا توهم، یا برای تصاحب کردن چیزهایی به منظور استفاده شخصی یا ارزش مادی آنها، میل مقاومت ناپذیر و مکرری به دزدی کردن دارند. آنها بلافاصله قبل از دزدی، دستخوش احساس تنش شدیدی می شوند و زمانی که دست به دزدی می زنند، احساس لذت، ارضا یا آرامش می کنند.

نظریه ها و درمان دزدی بیمار گون

کمبود سروتونین ممکن است زیر بنای دزدی بیمار گون باشد. دزدی بیمار گون، نوعی از اختلال وسواس فکری – عملی است، به طوری که افراد مبتلا به آن، وسواس دزدی کردن دارند. افراد مبتلا، مانند اختلال وسواس فکری – عملی، به بازدارنده های جذب سروتونین جواب می دهند.

قمار بازی بیمار گون

افرادی که گرفتار قمار بازی بیمار گون (pathological gambling) هستند، تمایلی به قمار بازی دارند که خیلی نیرومند ار از تمایل یک فرد معمولی است، و آنها اغلب کل زندگی خود را در راه دنبال کردن بردهای کلان صرف می کنند.

ویژگیهای تشخیصی قمار بازی بیمار گون

افراد مبتلا به این اختلال، به قمار بازی مستمر و نا سازگارانه ای می پردازند که حداقل با پنج مورد زیر مشخص می شود:

  • آنها به قمار بازی اشتغال ذهنی دارند.
  • آنها برای رسیدن به سطح مطلوب بر انگیختگی نیاز دارند مقادیر بیشتری پول را قمار کنند.
  • آنها مکررا در تلاشهای خود برای کنترل یا متوقف کردن قمار بازی شکست می خورند.
  • زمانی که آنها سعی می کنند این رفتارها را متوقف کنند، بی قرار یا تحریک پذیر می شوند
  • آنها برای گریختن از مشکلات یا رهایی از هیجانهای نا خوشایند، قمار بازی می کنند.
  • آنها بعد از باختن، معمولا به قمار بازی بر می گردند تا پولی را که باخته اند دوباره به دست آورند.
  • آنها برای مخفی کردن شدت قمار بازی شان، به اعضای خانواده، درمانگران یا سایر افراد دروغ می گویند.
  • آنها برای تامین کردن هزینه قمار بازی، مرتکب اعمال غیر قانونی، مانند جعل اسناد، کلاهبرداری، یا سرقت می شوند.
  • آنها رابطه مهم، شغل، یا فرصتهای تحصیلی یا حرفه ای را به خاطر قمار بازی به خطر می اندازند یا از دست می دهند.
  • آنها برای مشکلات مالی ناشی از قمار بازی از فرط استیصال برای پول به دیگران متوسل می شوند.

نظریه ها و درمان قمار بازی بیمارگون

این مراحل همان عواملی را در بر دارند که در اعتیاد به الکل و دارو نقش دارند، از این نظر که فرد به طور مداوم به دنبال لذت بردن از رفتاری است که گرچه به دردسر می انجامد، اما پاداش بالقوه نیرومندی دارد. دیدگاه زیستی – روانی – اجتماعی هم مدل مناسبی برای آگاهی یافتن از علتهای این اختلال محسوب می شود. از دیدگاه زیستی، دنبال کردن برد کلان توسط قمار باز را می توان شبیه جستجوی تحریک و احساسهای لذتبخش از طریق مصرف الکل توسط فرد وابسته به الکل در نظر گرفت.

افرادی که به قمار بازی وسواسی مبتلا هستند، در سیستم دوپامین مغز نابهنجاریهایی دارند که به نابهنجاریهای افرادی که مواد را سو مصرف می کنند شبیه است. افراد مبتلا به این اختلالها در ((سیستم کمبود پاداش)) سهیم هستند که باعث می شود به دنبال تحریک اضافی باشند، خواه این تحریک از طریق دارو باشد یا غذا، و یا قمار بازی. این کمبود می تواند مبنای ژنتیکی داشته باشد، زیرا تحقیقات روی انتقال دهنده عصبی، از جمله دوپامین تاثیر می گذارند. عامل دیگر، تجربه قمار باز در کودکی است.

با توجه به مدل زیستی – روانی – اجتماعی به نظر می رسد روشهای درمانی که عناصر دیدگاههای گوناگون را ترکیب می کنند، بیشترین شانس موفقیت را دارند. مداخله های زیستی، اثر بخشی باز دارنده های جذب مجدد گزینشی سروتونین ( مانند کلومی پرامین و فلووکسامین) را مورد توجه قرار می دهند. نالترکسون که برای درمان اختلالهای سو مصرف مواد استفاده می شود، نشانه های قمار بازی بیمار گون را کاهش می دهد.

روش های درمان رفتاری و شناختی – رفتاری هم می توانند به اصلاح کردن برداشتهای بی دقت قمار باز از قمار بازی، تامین آموزش در رابطه با مسئله گشایی و مهارتهای اجتماعی، و وارد کردن عناصری از مدل جلوگیری از برگشت را در بر داشته باشند.

آتش افروزی بیمارگون

افراد مبتلا به آتش افروزی بیمارگون (pyromania) علاقه شان به آتش از مقدار طبیعی فراتر می رود و میل بی اختیار و خطرناکی برای آتش افروزی عمدی می شود.

ویژگیهای تشخیصی آتش افروزی بیمار گون

افراد مبتلا به این اختلال شواهدی از ویژگیهای زیر را نشان می دهند :

  1. آنها عمدا و مکررا آتش افروزی می کنند.
  2. آنها قبل از آتش افروزی احساس تنش و انگیختگی عاطفی می کنند.
  3. آنها مسحور آتش می شوند، به آن علاقه دارند، نسبت به آن کنجکاوند، یا مجذوب آتش و چیزهای مرتبط با آتش می شوند.
  4. آنها وقتی که آتش افروزی می کنند، یا وقتی که وقایع آتش سوزی را می بینند یا در آن شرکت می کنند، احساس لذت، ارضا و آرامش می کنند.
  5. آتش افروزی آنها با انگیزه های بیرونی، مانند نفع مالی، ابزار ایدئولوژی سیاسی، مخفی کردن فعالیت تبهکارانه، ابراز خشم یا انتقامجویی نیست.

نظریه ها و درمان آتش افروزی بیمار گون

اغلب افراد مبتلا به این اختلال، یک یا چند مشکل یا اختلال دیگر هم دارند، و این اختلال در اغلب موارد در مشکلات و رفتار آتش افروزی کودکی ریشه دارد.

افرادی که به رفتار آتش افروزی می پردازند، در بزرگسالی اختلالهای دیگری هم نشان می دهند که سابقه سو مصرف مواد و مشکلات شدید در روابط میان فردی از آن جمله اند. گرایش به خود کشی، اختلال شخصیت ضد اجتماعی، اختلال فکر، افسردگی مزمن و عقب ماندگی ذهنی، ویژگیهای دیگری هستند که در آتش افروزان بزرگسال یافت شده اند.

در رابطه با نقش عوامل اجتماعی – فرهنگی، افراد دارای سابقه آتش افروزی، سطح تحصیلات و اشتغال پایین تری دارند. عوامل زیستی هم مورد توجه قرار گرفته اند، و سطوح بسیار پایین سروتونین در افراد دارای سابقه طولانی آتش افروزی تشخیص داده شده است.

تکانشگری جنسی

افراد مبتلا به تکانشگری جنسی (sexual impulsivity) نمی توانند رفتار جنسی خود را کنترل کنند و احساس می کنند وادار می شود به فعالیت جنسی مکرر و کورکورانه بپردازند.

ویژگیهای تشخیصی تکانشگری جنسی

  1. افراد مبتلا به این اختلال نمی توانند رفتار جنسی خود را کنترل کنند و احساس می کنند مجبورند به فعالیت جنسی مکرر و کورکورانه بپردازند.
  2. آنها قبل از پرداختن به فعالیت جنسی، تنش زیادی احساس می کنند.
  3. آنها درباره رفتارشان پریشانی زیادی را احساس می کنند و بعد از رویارویی های جنسی، احساس غمگینی، نا امیدی و شرمندگی می کنند.
  4. دنبال کردن بی اختیار رویارویی های جنسی، توانایی آنها را در انجام دادن مسئولیتهای اجتماعی و شغلی مختل می کند.

نظریه ها و درمان تکانشگری جنسی

مدل زیستی – روانی – اجتماعی، رویکرد یکپارچه ای است. کسانی که در محدوده دیگاه زیستی کار می کنند، معتقدند تکانشگری جنسی با سایر اعتیادهایی که مبنای زیست – شیمیایی مشابهی دارند، قابل مقایسه است. پژوهشگران عمدتا روی ریشه های این اختلال در تجربیات اوایل زندگی فرد تمرکز کرده اند. چند تن از پژوهشگران، رفتار اعتیاد جنسی را به صورت اختلال در صمیمیت در نظر گرفته اند که به تجربیات دلبستگی اولیه بر می گردد. طبق این دیدگاه، رابطه معیوب بین طفل و مراقب می تواند باعث شود برخی افراد هنگام بزرگسالی در تنظیم کردن عاطفه شان مشکل داشته باشند. در نتیجه آنها در چرخه وسواسی گیر می کنند که در آن، می کوشند به خودشان آرامش دهند و کشمکشهای درونی را با انجام دادن رفتارهای جنسی تنظیم کنند. متاسفانه، چنین تلاشهایی شرم و آشفتگی عاطفه بیشتری به وجود می آورد.

مانند سایر اختلالهای طیف وسواس فکری – عملی، تکانشگری جنسی به داروهای باز دارنده جذب مجدد سروتونین جواب می دهد. درمان تکانشگری جنسی مستلزم ترکیبی از عناصر روان شناختی است که از رویکردهای بینش گرا، رفتاری و سیستمهای خانواده به دست آمده باشد. درمان بینش گرا روی بر ملا کردن تعارضهای زیر بنایی که رفتار را بر انگیخته می کنند تمرکز دارد.

درمانگر به درمانجو کمک می کند یاد بگیرد چگونه عاطفه خود را تنظیم کند و روابط جنسی سازگارانه بر قرار نماید. فنون رفتاری این روش ها را شامل می شوند : شرطی کردن آزارنده نا آشکار، حساسیت زدایی تجسمی، و قرار داد رفتاری. اگر تکانشگری جنسی با اختلالهای روانی دیگری، مانند اختلال خلقی، یا اختلال وسواس فکری – عملی ارتباط داشته باشد، درمان این اختلالها همراه با داروها موجه است.

وسواس موکنی

میل به کندن مو، در افراد مبتلا به اختلال نادی به نام وسواس موکنی (trichotillomania) به صورت بی اختیار در می آید. عمل موکنی در برخی افراد به صورت وسواسی در می آید و باعث می شود که آنها به قدری در مورد کندن موی خود اشتغال ذهنی داشته باشند که از این واقعیت غافل شوند که به ظاهر خود لطمه می زنند.

ویژگیهای وسواس موکنی

آنها نمی توانند این رفتار را متوقف کنند، حتی زمانی که موکنی به تکه های تاسی و از دست دادن ابروها، مژگان، موی زیر بغل و موی زهار منجر شود. در موارد افراطی، برخی افراد بعد از کندن مو آن را می بلعند و با این کار در معرض خطر سخت شدن مو در معده یا روده قرار می گیرند. افراد مبتلا به این اختلال، مخفیانه و فقط زمانی که تنها هستند موکنی می کنند. در برخی افراد از موی بدن خودشان فراتر می رود و آنها موی دیگران، یا حتی حیوانات دست آموز، عروسکها و اجسامی چون فرش و پولیور را می کنند. افراد مبتلا به این اختلال انکار می کنند که به چنین رفتاری می پردازند. آنها با پوشیدن کلاه یا آرایش کردن مو به صورتی که لکه های تاسی را بپوشاند، آسیبی را که به خود وارد کرده اند، پنهان می کنند. والدین باید گوش به زنگ از دست دادن اسرار آمیز مو باشند و فرزند خود را نزد دکتر پوست یا متخصص کودکان ببرند.

وسواس موکنی اغلب با اختلالهای دیگری، از جمله افسردگی، وسواس فکری – عملی، سو مصرف مواد ، یا اختلال خوردن همراه است. امکان دارد این اختلالها فرد را به سمت درمان بکشاند و در جریان درمان، وسواس موکنی بر ملا شود.

ویژگیهای تشخیصی وسواس موکنی

افراد مبتلا به این اختلال شواهدی از ویژگیهای زیر را نشان می دهند :

  1. آنها مکررا موی خود را می کنند، به طوری که باعث می شود مقدار زیادی از موی خود را از دست بدهند.
  2. آنها بلافاصله قبل از کندن مو یا زمانی که سعی می کنند در برابر رفتار موکنی مقاومت کنند، احساس تنش زیاد می کنند.
  3. آنها هنگام کندن مو، احساس لذت، ارضا، یا آرامش می کنند.
  4. این رفتار آنها پریشانی یا اختلال زیادی را به وجود می آورد.

نظریه ها و درمان وسواس موکنی

دیدگاه زیستی، وسواس موکنی با اختلال وسواس فکری – عملی ویژگیهای مشترکی دارد. در هر دو اختلال، رفتار توسط اضطراب یا تنش برانگیخته می شود و افراد مبتلا به هر دو اختلال به دارو جواب می دهند.

این اختلال احساس شرمندگی و جذاب نبودن و تعاملهای آشفته با دیگران را به بار می آورد. داورهایی که روی این اختلال آزمایش شده اند، عبارتند از : پاتروکستین ( پاکسیل)، افلکسور، و لووکس.

درمان شناختی رفتاری از دارو موثر تر است. وارونه سازی عادت، روش درمانی بسیار موثری است. در این روش به فرد آموزش می دهند نسبت به رفتار موکنی خود آگاهتر باشد و بعد پاسخ جدیدی را که با آن رقابت کند به او می آموزند. برای مثال می توان به فرد یاد داد به جای کندن مو، آن را شانه بزند. چون فرض می شود افراد مبتلا به این اختلال نسبت به درد حساسیت زدا شده اند، کرمی را به آنها می دهند که اگر آن را روی پوست سر بمالد، مقدار درد موکنی را افزایش می دهد.

اختلال انفجاری متناوب

افراد مبتلا به اختلال انفجاری متناوب (intermittent explosive disorder) احساس می کنند نمی توانند در برابر اعمال پرخاشگرانه تهاجمی یا مخرب مقاومت کنند.

ویژگیهای اختلال انفجاری متناوب

آنها درست قبل از طغیان، احساس قریب الوقوعی دارند مبنی بر اینکه قرار است اتفاقی روی دهد، تجربه ای که با پیش حمله، یا حالت انتظاری مقایسه شده است که افراد مبتلا به صرع، قبل از حمله دچار آن می شوند. برخی افراد می گویند دوره های پرخاشگری آنها اغلب با نشانه هایی مانند مورمور شدن، لرزش، تپش قلب، فشار سر، یا حتی پژواکهای شنیداری همراه است. آنها بین دوره ها ممکن است فطرتا تا اندازه ای تکانشی یا پرخاشگر باشند، اما نه به اندازه که رفتارشان زیان بار باشد. این اختلال نادر در مردان شایع تر است. آنها در طول دوره های مجزا، قادر نیستند در برابر تکانه های پرخاشگری که به اعمال جدی تهاجمی یا ویرانگری منجر می شود، مقاومت کنند. سطح پرخاشگری آنها در طول این دوره ها کاملا با هرگونه عامل استرس زای تسریع کننده، بی تناسب است. دوره های پرخاشگری آنها با اختلال روانی یا جسمانی دیگری ارتباط ندارد.

نظریه ها و درمان اختلال انفجاری متناوب

تعامل پیچیده عوامل زیستی و محیطی، باعث می شود فرد نتواند طغیانهای پرخاشگری را کنترل کند. عوامل زیستی، تغییراتی در سیستم سروتونین زا، آسیب پذیری در برابر این اختلال را توجیه می کند. شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه این اختلال نوع دیگری از وسواس فکری – عملی است. در رابطه با عوامل روان شناختی ، نظریه پردازان یادگیری برای توجیه کردن رفتار افرادی که گاه و بی گاه منفجر می شوند، به مفاهیم شرطی سازی کنشگر اشاره می کنند. واکنشهای شدید ترس و تسلیم را در افراد دو رو برشان بر می انگیزند که به نوع قدرتمندی از تقویت منجر می شود. تشخیص داده شده است که باید روشهای روان درمانی با درمانهای تنی ترکیب شوند.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۲۶ اردیبهشت ۹۴