آسیب شناسی روانی

اختلالهای خلقی

تقریبا هرکسی دستخوش نوسانات خلقی ادواری می شود.افراد مبتلا به اختلالهای خلقی (mood disorders) که شامل شعف هستند به شیوه ای که از شخصیت آنها به دور است، و احتمالا به صورت بی بند و بار کنترل نشده عمل می کنند. در اختلالهای خلقی که افسردگی جدی را شامل می شوند، افراد دچار عذاب آنچنان شدیدی می شوند که احساس می کنند فلج شده اند متمایل به خود کشی هستند.

ویژگیهای کلی اختلالهای خلقی

اختلال خلقی عبارت است از آشفتگی در حالت هیجانی، یا خلق فرد. ممکن است افراد این آشفتگی را به صورت افسردگی شدید، شعف شدید، یا آمیزه ای از این حالتهای هیجانی تجربه کنند. در نوعی اختلال خلقی به نام اختلال دو قطبی (bipolar disorder) فرد تجربیات هیجانی مخالف قطب افسردگی، یعنی احساس های شعف به نام سرخوشی دارد. دوره (episode) یعنی محدوده زمانی که در طول آن، نشانه های خاص و شدید اختلال مشهود هستند. در برخی موارد این دوره خیلی طولانی و شدید و شاید ۲ سال یا بیشتر باشد. تعدادی از روش های مشخص کردن دوره خلقی به شرح زیر است:

اولا، شدت دوره را به صورت خفیف، متوسط، یا شدید مشخص می کنند. ثانیا، متخصص بالینی مشخص می کند که آیا این اولین دوره است یا بازگشت نشانه هاست و اینکه بین دوره ها کاملا بهبود یافته است یا نه. ثالثا، شاخصها می توانند ماهیت نشانه های برجسته را نیز منعکس کنند. برای مثال برخی افراد در وسط دوره خلقی، حرکات بدنی ای دارند که کاملا غیر عادی و احتمالا عجیب غریب هستند. صفت کاتاتونیک حالتها و حرکات عجیب بدن مانند بی تحرکی، خشکی، یا فعالیت حرکتی بی هدف و شدید را توصیف می کند. شاخص دیگر مربوط به آشفتگی خلقی زنان در ماه بعد از زایمان مربوط می شود.

اختلالهای افسردگی

اختلال افسردگی اساسی (major depressive disorder) دوره های نشانه های افسردگی حاد اما کوتاه مدت را شامل می شود. اختلال افسرده خویی (dysthymic disorder) افسردگی مزمن اما نه چندان شدید است. این نشانه های افسردگی ملایم حداقل دو سال در بزرگسالان و یک سال یا قدری بیشتر در کودکان ادامه دارد.

ویژگیهای دوره افسردگی اساسی

خلق ملول را در بر دارد که شدت آن از نا امیدیهای معمولی و  هیجانهای غم انگیز گاه و بیگاه زندگی روزمره بیشتر است. این ملالت می تواند به صورت دلتنگی شدید یت بی علاقگی زیاد به جنبه های قبلا لذت بخش زندگی پدیدار شود. چنانچه افسردگی پس از مرگ عزیز بیش از ۲ ماه باشد، اختلال خلقی محسوب می شود. خیلی از دوره های افسردگی اساسی را رویداد خاصی به وجود نمی آورد. افراد مبتلا احساس می کنند در هم کوفته و سر در گم هستند. زندگی فرد به علت اختلالی که در کار و خانواده او ایجاد می گردد به آشوب کشیده می شود. فرد مبتلا خسته و بی رمق است و کند شدن حرکات جسمانی را تجربه می کند که کندی روانی حرکتی (psychomotor retardation) نام دارد. برخی نشانه بی قراری روانی حرکتی (psychomotor agitation) نشان می دهند. در صورتی که این رفتار عجیب و غریب افراطی باشند، با کاتاتونیک توصیف می شوند. آنها گزارش داده اند قبل از نشانه های تمام عیار افسردگی، گاهی به مدت چند ماه به طور محسوس مضطرب و اندکی افسرده بوده اند. بعد از شروع دوره به مدت ۲ هفته یا چند ماه دچار نشانه های آن می شوند. اغلب آنها در صورت عدم درمان بعد از ۶ ماه دوره خود را می گذرانند و اغلب افراد به عملکرد طبیعی بر می گردد.

ویژگی های تشخیص دوره افسردگی اساسی

فرد در اغلب مواقع ظرف مدت ۲ هفته حداقل پنج مورد از نشانه های زیر را تجربه می کند که بیانگر تغییر در مقایسه با عملکرد قبلی هستند و حداقل یکی از دو مورد اول باید وجود داشته باشد.

  • خلق افسرده
  • کاهش علاقه یا لذت نسبت به همه یا اغلب فعالیتهای روزمره.
  • کاهش قابل ملاحظه و غیر عمدی وزن یا کاهش یا افزایش اشتها.
  • بی خوابی یا خواب زدگی.
  • خستگی یا از دست دادن انرژی.
  • احساس بی ارزشی یا گناه بی مورد.
  • مشکل تمرکز یا بی تصمیمی.
  • افکار مکرر مرگ یا گرایش به خودکشی.
  • نشانه ها بخشی از دوره آمیخته(منیک/دپرسیو) نیستند و ناشی از بیماری جسمانی، مصرف مواد، یا داغدیدگی نمی باشند.
  • نشانه ها پریشانی یا اختلال قابل ملاحظه ای به بار می آورند.

انواع افسردگی

افرادی که دوره افسردگی شان ویژگی های مالیخولیایی(melancholic features) دارند علاقه خود را به اغلب فعالیتها از دست می دهند یا به سختی می توانند به رویدادهایی در زندگی شان که معمولا لذت بخش هستند واکنش نشان دهند. برای آنها صبح زمان بسیار سختی از روز است. آنها ممکن است صبح خیلی زودتر از حد معمول از خواب بیدار شوند، هنگام صبح احساس دلتنگی بیشتری کنند و در طول روز با چند نشانه دیگر، نظیر بی قراری یا کندی روانی – حرکتی، اختلالهای اشتهای قابل توجه و گناه شدید یا بی مورد دست به گریبان باشند. افرادی که دوره های آنها الگوی فصلی (seasonal pattern) را نشان می دهند، هر سال در زمان یکسانی، معمولا به مدت ۲ ماه در پاییز یا زمستان دچار دوره افسردگی می شوند، اما بعدا به عملکرد طبیعی بر می گردند. تغییر در ریتم های زیستی مرتبط با تغییرات فصلی در مقدار نور روز، موجب افسردگی در این افراد می شود. در واقع این نوع اختلال افسردگی اساسی بیشتر در افرادی که در نواحی دور از استوا، مانند ایالتهای شمالی، زندگی می کنند که آفتاب کمتر است، تشخیص داده می شود. در افراد سالخورده نشانه های افسردگی بیشتر به صورت تنی آشکار می شود.

اختلال افسرده خویی

افسردگی غمگینی را شامل می شود که به اندازه دوره اساسی عمیق یا شدید نیست. آنها دست کم به مدت ۲ سال، به برخی از نشانه هایی که افراد مبتلا به افسردگی اساسی تجربه می کنند، مانند اختلال در اشتها، خواب آشفتگی، انرژی کم یا خستگی، عزت نفس پایین، تمرکز ضعیف، مشکل تصمیم گیری و احساس نا امیدی دچار هستند. با این حال این نشانه ها شدید نیستند. آنها از دیگران کناره گیری می کنند، بیشتر اوغات غصه دار و در خود فرو رفته هستند یا احساس گناه می کنند و به دیگران با خشم و تندخویی واکنش نشان می دهند. هیچ گاه به فاصله بیش از ۲ ماه فارغ از نشانه نیستند. آنها معمولا به اختلالهای روانی جدی دیگر نیز مبتلا هستند. تعداد قابل ملاحظه ای اختلال شخصیت هم دارند. سایرین احتمالا به اختلال سو مصرف مواد یا الکل دچار می شوند. در کودکان و نوجوانان طول دوره افسردگی فقط ۱ سال است و افسردگی آنها بیشتر به صورت تحریک پذیری شدید و مزمن جلوه گر می شود. این اختلال در زنان شایع تر از مردان است. افسرده خویی در افراد سالخورده بیشتر در عملکرد جسمانی می باشد.

اختلالهای در برگیرنده تناوبهایی در خلق

اختلالهای دو قطبی (BIPOLAR dis order)، تجربه شدید و بسیار اخلال گر شعف افراطی، یا سرخوشی را شامل می شود که احتمالا جای خود را به دوره های افسردگی اساسی می دهد. ابراز تمام عیار نشانه های افراطی که تفکر، رفتار و تهیج پذیری بسیار شدید را شامل می شوند و عملکرد اجتماعی یا شغلی را مختل می کنند، دوره منیک نام دارد. در این دوره ها، عزت نفس و بزرگ منشی کاذب، کاهش نیاز به خواب، پر حرفی بیش از حد، پرش افکار یا شتاب افکار، حواسپرتی، افزایش فعالیت هدفمند یا بی قراری روانی – حرکتی، درگیری افراطی در فعالیت های لذتبخشی که عواقب بالقوه دردناکی دارد. افرادی که دوره های منیک دارند، حتی در صورتی که دوره افسردگی نداشته باشند به اختلال دو قطبی تشخیص داده می شوند. در برخی موارد، فرد مبتلا دستخوش نشانه های روان پریشی نظیر هذیانها و توهمات می شود. امکان دارد فرد دوره مختلط را نیز تجربه کند که با دوره حداقل یک هفته ای مشخص می شود که طی آن، نشانه های دوره منیک و دوره افسردگی اساسی با هم به صورت تناوب سریع، روی می دهند.  اختلال دو قطبی نوع I، روند بالینی را شرح می دهد که به موجب آن، فرد یک یا چند دوره منیک را تجربه می کند و احتمالا و نه لزوما، یک یا چند دوره افسردگی را نیز تجربه می کند. اختلال دو قطبی نوع II، به معنی آن است که فرد یک یا چند دوره افسردگی اساسی و دست کم یک دوره هیپومنیک داشته است. آنها هیچ گاه دوره منیک تمام عیار را تجربه نکرده اند. اختلال دو قطبی خیلی کمتر از افسردگی اساسی شایع است. اولین دوره در مردان به احتمال زیاد منیک است، اما در زنان به احتمال بیشتری دوره افسردگی اساسی است. زنان در مدت پس زایمانی بیشتر از مواقع دیگر زندگی شان در معرض خطر ابتلا به دوره منیک هستند. این اختلال عموما در ۲۰ تا ۳۰ سالگی پدیدار می شود. اغلب دوره های منیک بعدی درست قبل یا فورا بعد از دوره افسردگی اساسی روی می دهند. فاصله بین دوره ها با افزایش سن کاهش می یابد. اغلب افراد بین دوره ها طبیعی عمل و احساس می کنند، با این حال، تقریبا یک چهارم خلق بی ثبات دارند و در کنار آمدن با دیگران، هم در خانه و هم در محیط کار، با مشکلاتی مواجه می شوند.

اختلال ادواری خویی (cyclothymic disorder) تناوبهایی را بین ملالت و حالتهای کوتاهتر و نه چندان شدید و کمتر اخلالگر سرخوشی شامل می شود که دوره های هیپومنیک (مانی خفیف) نامیده می شود. این دوره حداقل ۴ روز ادامه دارد که آشکارا با خلق طبیعی تفاوت دارد و برای دیگران قابل مشاهده است. در آنها ویژگی های روان پریشی وجود ندارد و این دوره به قدر کافی شدید نیست که اختلال جدی به بار آورد یا بستری شدن را ایجاب کند. آنها شاید مدعی باشند که دوره های افزایش انرژی آنها دوره های خوشایند خلاقیت هستند. دیگران آنها را دمدمی و نا مطمئن می دانند. آنها شدیدا در معرض خطر ابتلا به اخلال دو قطبی تمام عیار قرار دارند.

نظریه ها و درمان اختلالهای خلقی

دیدگاههای زیستی

وراثت، در خانواده هایی که پدر یا مادر به اختلال خلقی مبتلاست تقریبا ۳۰% فرزندان در معرض خطر ابتلا به آن قرار دارند. تقریبا نیمی از نوسان در افسردگی را نمی توان با وراثت توجیه کرد.  برای افسردگی سه عنصر محیطی : تجربیات مربوط به اضطراب و آسیب پذیری در کودکی، الگوهای برون ریزی و یاس و نامیدی، و مشکلات روابط میان فردی شناسایی شده است.

عوامل زیست شیمیایی. قدیمی ترین نظریه در این راسته فرضیه کاته کولامین بود که اعلام داشت کمبود نوراپی نفرین موجب افسردگی و وفور نوراپی نفرین موجب مانی می شود. فرضیه ایندول آمین اعلام می دارد کمبود سروتونین در نشانه های رفتاری افسردگی دخالت دارد. مشکلی که این فرضیه ها دارند این است که داروهای ضد افسردگی تاثیر فوری ندارد، حداقل ۲ هفته طول می کشد که این داروها تاثیر درمانی بگذارند، در حالی که انتقال عصب شیمیایی را در کمتر از یک روز تغییر می دهند. در مغز افراد مبتلا به افسردگی، کاهش سطج GABA یافت شده است.

دیدگاه های روان شناختی

نظریه های روان پویشی. آنها به موضوع های ضایعه یا فقدان و احساسهای طرد پرداخته اند. این نظریه ها روی فرایندهای درون روانی به عنوان اساس اختلالهای خلقی تمرکز کردند و بر فقدان تاکید کمتری دارند. جان بالبی معتقد بود الگوهای دلبستگی کودکی در افسردگی بزرگسالی تاثیر دارند.

نظریه های رفتاری و شناختی، افراد افسرده به این علت از زندگی کنار می کشند که دیگر مشوقهایی برای فعال بودن ندارند. فقدان تقویت مثبت که او به آن عادت کرده است می تواند او را به حالت افسردگی سوق دهد. مهارتهای اجتماعی معیوب به علت دریافت نکردن تقویت مثبت در افسردگی دخالت دارد. دریافت نفع ثانوی در افسرده ماندن تاثیر دارد. رویدادهای زندگی استرس زا به دلیل مختل کردن الگوهای مهم و خودکار رفتار در افسردگی دخالت دارد. مدل درماندگی آموخته شده، اعلام می کند افراد افسرده خود را قادر به تاثیر گذاری بر محیطشان نمی بینند. مثلث شناختی، دیدگاه های منفی به خود، دنیا و آینده است. تحریف های شناختی، یعنی خطاهایی که افراد افسرده هنگام نتیجه گیری از تجربیاتشان مرتکب می شوند.

دیدگاههای اجتماعی فرهنگی و میان فردی، به علت اینکه بد بینی و خود خوار شماری مداوم آنها باعث می شود دیگران احساس گناه و افسردگی کنند، چرخه ای ایجاد می شود. در نتیجه دیگران با انتقاد و طرد واکنش نشان می دهند که این، نگرش منفی فرد افسرده به را به دنیا بیشتر تقویت می کند. در نظریه میان فردی، ناکامی فرد در فراگیری مهارتهای لازم برای بر قرار کردن روابط صمیمانه رضایتبخش در کودکی است. بعد از اینکه افسردگی فرد تثبیت شد، مهارتهای اجتماعی نا مناسب و ارتباط معیوب آن را حفظ می کنند که به طرد شدن بیشتر توسط دیگران می انجامد. چرخه افسردگی، فقدان تعامل اجتماعی، و ضعف مهارت های اجتماعی است که نظریه میان فردی آن را مشکل اصلی افسردگی می داند. میزان افسردگی در زنان دو برابر مردان است.

درمان

درمان زیستی. لیتیوم برای افراد مبتلا به اختلال دو قطبی تجویز می شود. لیتیوم می تواند عوارض جانبی مانند اختلالهای خفیف در سیستم عصبی مرکزی، ناراحتیهای معدی – روده ای  و عوارض قلبی جدی داشته باشد. داروهای ضد افسردگی سه حلقه ای، بازدارنده های مونو آمین اکسیداز MAOIS و بازدارنده های جذب مجدد گزینشی سروتونین SSRIs هستند. درمان های روان شناختی مانند فنون رفتاری شناختی، و مداخله اجتماعی فرهنگی و میان فردی نیز در درمان افسردگی استفاده می شود.

خودکشی

همه خود کشی ها به قصد خاتمه دادن به زندگی صورت نمی گیرند. برخی از اقدامات خود کشی در خواست کمک توسط افرادی است که باور دارند تنها راهی که می توانند از دیگران کمک بگیرند، دست زدن به اقدام خطرناک است. آنها قصد خودکشی خود را به اطلاع دیگران می رسانند تا از این طریق بتوانند نجات یابند.

زنان بیشتر مبادرت به خودکشی می کنند، اما اقدامات خود را به اندازه مردان به نتیجه نمی رسانند. ۹۰ درصد بزرگسالانی که اقدام به خود کشی می کنند به اختلال روانی قابل تشخیصی مبتلا هستند. گرایش به خود کشی، ویژگی بارز در تعدادی اختلال شخصیت نیز هست.

دیدگاه زیستی. شواهدی از نابهنجاری در سیستم های انتقال دهنده عصبی، از جمله GABA ، سروتونین و آدرنالین وجود دارد.

دیدگاه روان شناختی. اقدام خاتمه دادن به زندگی را تلاشی برای ارتباط میان فردی می داند. بک می گوید: خودکشی ابراز نا امیدی از زندگی است که آغازگر آن، برداشت فرد از حل نشدنی بودن استرس است. جدایی ها و مناقشات میان فردی، رویدادهای بسیار رایج ظرف ۲۴ ساعت قبل از خودکشی هستند.

دیدگاه اجتماعی فرهنگی. علت اصلی خود کشی احساس بیگانگی با جامعه است.

ارزیابی و درمان خودکشی گرایی

وقتی کسی که به خودکشی گرایش دارد، احساس می کند که خیلی تنهاست، داشتن افرادی در کنار خود احساس انزوا را کاهش می دهد. درمانجو قول می دهد هروقت که دستخوش تکانه خود کشی شد با درمانگر تماس بگیرد. اگر درمانجو با این شرایط موافقت نکند، بستری کردن بیمار در نظر گرفته می شود. درمانگر می تواند از فنون شناختی – رفتاری استفاده کند.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۸ اردیبهشت ۹۴

اختلال های جسمانی شکل و اختلالهای تجزیه ای

اختلالهای جسمانی شکل (somatoform disorders)، شرایطی که در آنها عوامل روان شناختی بر بیماریهای جسمانی تاثیر می گذارند. اختلالهای تجزیه ای (dissociative disorders). در هر یک از این اختلالها، بدن تعارض و استرس را بصورت غیر عادی و گاهی عجیب و غریب، آشکار می سازد. این اختلالها در تاریخچه روان شناسی نابهنجاری نقش مهمی دارند.

بخش اول: اختلالهای جسمانی شکل

انواع اختلالهایی را شامل می شوند که در آنها، تعارضهای روانی به مشکلات یا شکایتهای جسمانی ای تبدیل می شوند که پریشانی یا اختلالی را در زندگی فرد به وجود می آورند. هیچ نابهنجاری جسمانی وجود ندارد که بتواند شکایت جسمانی را توجیه کند.

اختلال تبدیلی

اختلال تبدیلی (conversion disorder)، این بتدیل سایقهای غیر قابل قبول یا تعارضهای مشکل آفرین به نشانه های حرکتی یا حسی بدن را شامل می شود که ظاهرا از اختلال عصب شناختی یا نوع دیگری از اختلال جسمانی خبر می دهد. ویژگی اصلی این اختلال عبارت است از: از دست دادن یا تغییر غیر ارادی عملکرد بدن به علت تعارض یا نیاز روانی که باعث می شود فرد شدیدا احساس پریشانی کند یا عملکرد اجتماعی، شغلی او، یا فعالیت های وی در زمینه های وی در زمینه های مهم دیگر زندگی، مختل شود. فرد عمدا نشانه را به وجود نمی آورد، با این حال متخصصان بالینی نمی توانند مبنای جسمانی برای این نشانه ها مشخص کنند و به نظر می رسد فرد تعارض یا نیاز روانی را به مشکل جسمانی تبدیل می کند.

فروید اختلال تبدیلی را روان رنجوری هیستیریک(hysterical neurosis) نامید. ویژگی جالب توجه نشانه تبدیلی این است که وقتی نشانه از قلمرو روانی به قلمرو جسمانی می رود، دیگر آرامش خیال فرد را تهدید نمی کند. نشانه های تبدیلی در سه طبقه جای می گیرند: (۱) نشانه ها یا نقایص حرکتی (۲) نشانه ها یا نقایص حسی (۳) حملات صرعی یا تشنجات (۴) جلوه های مختلط. معمولا بین ۱۰ تا ۳۵ سالگی آشکار می شود و غالبا در زنان و افرادی که تحصیلات کمی دارند، مشاهده شده است. معمولا به طور ناگهانی پدیدار می شود و ظرف کمتر از ۲ هفته ناپدید می گردد. نشانه ها ممکن است ظرف یکسال بعد از وقوع اولیه برگشت کنند.

اختلال جسمانی کردن و اختلالهای مربوط

اختلال جسمانی کردن (somatization disorder) مانند اختلال تبدیلی، ابراز مسایل روانی از طریق مشکلات جسمانی را شامل می شود که نمی توان آن را با هیچ بیماری جسمانی شناخته شده ای توجیه کرد یا آن را به علت عوارض مصرف مواد دانست.  تفاوت اختلال جسمانی کردن با اختلال تبدیلی در این است که اختلال جسمانی کردن، به جای یک شکایت جسمانی تنها، نشانه های جسمانی چندگانه و مکرر را در بر دارد. این اختلال معمولا برای اولین بار قبل از ۳۰ سالگی آشکار می شود. آنها از اینکه مشکلات روانی شان به صورت جسمانی ابراز می شوند، آگاه نیستند. در اغلب موارد در نوجوانی پدیدار می شود و به صورت یک دوره همیشگی افت و خیزدار در می آید که طی آن، رویدادهای استرس زا می توانند نشانه ها را تشدید کنند. افراد مبتلا به ندرت یک سال را بدون درخواست درمان پزشکی برای مشکل جسمانی غیر قابل تشخیص سر می کنند. افراد مبتلا از طبقات اجتماعی – اقتصادی پایین هستند و سطح تحصیلات یا فرهیختگی روانی آنها نسبتا پایین است. ممکن است در خانه ای بزرگ شده اند که شاهد بیماری مکرر در پدر یا مادر خود بوده اند و خودشان از بیماری جسمانی رنج برده اند. این افراد مشکل خود را هیجانی نمی دانند و داوطلبانه در صدد روان درومانی بر نمی آیند. این افراد در هر یک از چهار طبقه زیر، به نشانه هایی مبتلا هستند: درد، سابقه حداقل چهار نشانه درد ( مثلا سر درد، شکم، کمر، مفاصل، قفسه سینه، راست روده). معدی رودی، سابقه حداقل دو نشانه مانند تهوع، نفخ، استفراغ، اسهال. جنسی، سابقه حداقل یک نشانه جنسی یا تولید مثلی غیر از درد ( مانند، کژکاری نعوظی یا انزال، قاعدگی نا منظم، خونریزی شدید در دوره قاعدگی). نشانه های عصب شناختی: سابقه حداقل یک نشانه یا نقص حاکی از بیماری عصبی که به درد محدود نباشد(مانند نشانه های تبدیلی، نظیر اختلال در هماهنگی یا تعادل، فلج یا ضعف موضعی، مشکل بلع، توهمات از دست دادن احساس لامسه یا درد، نشانه های تجزیه ای)

اختلال درد (pain disorder)، که نوعی درد که موجب پریشانی شدیدی می شود علت اصلی شکایت جسمانی درمانجوست. درمانجو تجربه درد را وانمود نمی کند. ماهیت شکایت از درد به گونه ظریفی با مسایل روانی ارتباط دارد.  در تعدادی از موارد، این افراد به اختلالهای روانی دیگری، مانند اختلال خلقی یا اختلال اضطرابی مبتلا هستند که می توانند به گونه ظریفی با تجربه و شکایت درد آمیخته شده باشند. این افراد به مواد مخدر یا داروهای تجویزی وابسته می شوند. نوع حاد آن کمتر از ۶ ماه و نوع مزمن بیشتر از ۶ ماه ادامه دارد.

اختلال بدشکلی بدن

خیلی از افراد درباره بدنشان نگرش منفی دارند. افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن (body dysformic disorder) نه تنها نا خشنودند، بلکه تا بدان حد در این باره که عضوی از بدنشان زشت یا ناقص است، اشغال ذهنی دارند که هذیانی محسوب می شوند. آنها به قدری درباره مشکل بدنی شان ناراحت هستند که زندگی و روابطشان مختل می شوند. نقایصی که این افراد درباره اش نگران هستند، عمدتا خیالی است یا نگرانی فرد بسیار افراطی می باشد. ساعت ها در روز به رفتار وسواسی مرتبط با اشتغال ذهنی شان می پردازند. گاهی تفکر آنها حال و هوای پارانویا به خود می گیرد، به طوری که تصور می کنند دیگران درباره آنها حرف می زنند یا به آنها زل زده اند. متوسط سن شروع این اختلال، ۱۵ سالگی است. در اغلب افراد اختلالهای روانی جدی(نظیر افسردگی) در مقطعی از زندگیشان روی داده است.

داروهایی که در درمان اختلال وسواس فکری عملی و افسردگی حاد موثر هستند، از جمله فلوکستین و فلوکسامین برای درمان این اختلال مفید است. آموزش دادن روش های رفتاری و شناختی، مانند تفکر فکر، آرمیدگی، و درمان مواجه سازی همراه با جلوگیری از پاسخ نیز موثر واقع می شوند. اختلال بدشکلی بدن جزیی از یک ماتریس اختلالها، از جمله وسواس فکری – عملی، اختلالهای خوردن، موکنی وسواسی، فوبی اجتماعی و برخی اختلال شخصیت است.

خود بیمار انگاری

افراد مبتلا معتقدند یا می ترسند که به بیماری جدی مبتلا شده باشند، در حالی که واکنشهای بدنی آنها سالم است. برای مثال معده دردی که بیش از یک روز ادامه یابد زن خود بیمارانگاری را نگران می کند که به سرطان معدخ پیشرفته ای مبتلا شده است. خودبیمار انگاری کژکاری جسمانی شدید یا نشانه های جسمانی غیر قابل توجیه را شامل نمی شود. فرد مبتلا رویدادهای طبیعی بدن را سو تعبیر یا آنها را بزرگ جلوه می دهد.  به رغم آنکه معاینات پزشکی نشان می دهند هیچ اشکالی وجود ندارد، فرد شدیدا به نابهنجاری خیالی در عملکرد خود اشتغال ذهنی دارد. این اختلال حداقل ۶ ماه ادامه دارد.

اختلالهای مرتبط با اختلالهای جسمانی شکل

تمارض (Malingering)، عبارت است از وانمود کردن نشانه های بیماری جسمانی یا اختلال روانی با انگیزه ای نهفته.

اختلال ساختگی (factitious disorder)، افراد نشانه ها یا اختلالهایی را وانمود می کنند که هدف از آن کسب کردن نفع خاصی نیست، بلکه می خواهند نقش بیمار را حفظ کنند. این نشانه ها می توانند جسمانی یا روانی و یا ترکیبی از هر دو گروه باشند. ممکن است سر دردهای طاقت فرصا را وانمود کند یا صدمه جسمانی به خود وارد آورد. فرد انگیزه پنهانی ندارد، بلکه از بیمار بودن لذت می برند. اگر کسی آنها را باور نکند، برآشفته می شوند و فورا در جای دیگری کمک پزشکی می طلبند و به مراکز پزشکی سراسر کشور بروند تا بیماری گیج کننده آنها مایه نگرانی شود. عده از آنها ممکن است لوازم التحریر یک پزشک را بدزدند و برای دیگران گزارش پزشکی بنویسند تا آن را بخوانند.

نشانگان مونچاوزن نوعی اختلال ساختگی است. موارد مزمنی را در بر می گیرد که کل زندگی فرد صرف دنبال کردن مراقبت پزشکی می شود. معمولا زمان بیش از حدی را صرف وارد کردن جراحت به خودشان می کنند تا به قدری بیمار به نظر برسند که بستری کردن ضرورت یابد. اختلال ساختگی عموما در زنان شایع است، اما موارد بسیار مزمن نشانگان مونچاوزن در مردان ظاهر می شود. در اختلال ساختگی با نشانه های روانی، فرد مشکلات روانی مانند روان پریشی یا افسردگی را وانمود می کند. این افراد بسیار تلقین پذیرند و نشانه های جدیدی را که متخصص بالینی سهوا به آنها اشاره می کند و معمولا با اختلال روانی خاصی ارتباط دارند، به خود می گیرند. ممکن  است داروهایی را مصرف کنند که نشانه هایی چون بی قراری، بی خوابی یا توهمات را ایجاد کنند.

اختلال ساختگی از طریق مجاورت (factitious disorder by proxy) . فرد نشانه های جسمی را در فرد دیگری که تحت مراقبت وی قرار دارد، ایجاد می کند. برای مثال مادری با خوراندن مواد سمی به دختر کوچکش موجب بیماری او شد؛ و از آن پس همراه با فرزند بیمار و درمانده اش از دکتری به سراغ دکتر دیگر رفت و از او برای کسب توجه پزشکی استفاده کرد. این اختلال عمدتا در زنان گزارش شده است. برخی موارد اینقدر شدید هستند که منجر به قتل می شوند.

خیلی از آنها مورد سو استفاده جسمی قرار گرفته اند. بیماری یا تجربه در حرفه پزشکی نیز می تواند در تجربیات کودکی آنها  منقوش شده باشد و حتمالا نوعی بیماری پذیری ارثی را به وجود آورده باشد که زمینه را برای آنها آماده می سازد تا توجه حرفه ای و محیط بیمارستان را به صورت تقویت کننده مثبت در نظر بگیرند. بسیاری از آنها درک واقعیت معیوب دارند. متخصص بالینی باید بکوشد به درمانجو کمک کند واقعیت و خیال را ادغام نماید و در عین حال، از توانمندیهای درمانجو پشتیبانی کند و از تقویت کردن رفتار برون ریزی او خودداری نماید.

نظریه ها و درمان اختلالهای جسمانی شکل

نفع اولیه (primary gain)، اجتناب از مسئولیتهای شاق به علت اینکه فرد معلول می باشد. نفع ثانوی (secondnary gain)، همدردی و توجهی است که فرد بیمار از دیگران کسب می کند. پذیرفتن نقش بیمار به صورت بالقوه زیان هایی دارد. کسانی که نقش بیمار را اختیار می کنند در می یابند که پاداشهای بیشتری از زیان ها عایدشان می شود. اختلالهای جسمانی شکل را می توان به صورت تاثیر متقابل عوامل زیستی، تجربیات یادگیری، عوامل هیجانی، و شناختهای معیوب به بهترین وجه توجیه کرد. رویکردهای جدید به درمان، بررسی کردن نیاز فرد به ایفا کردن نقش بیمار، ارزیابی دخالت استرس در زندگی فرد و به کار بردن فنون رفتاری برای کنترل کردن نشانه ها را شامل می شودند. تقویت منفی به عنوان مبنای درمان رفتاری اختلال تبدیلی در کودکان، توصیه شده است. اگر درمانگر نشانه های جسمانی را که بسیار واقعی و مشکل آفرین به نظر می رسند با نا باوری به چالش بطلبد، درمانجو ناراحت خواهد شد.

عوامل روان شناختی تاثیر گذار بر بیماریهای جسمانی

استرس هیجانی شدید می تواند آسیب پذیری فرد را در برابر مریض شدن افزایش دهد و بهبودی از بیماری را کند سازد. تجربه اضطراب، افسردگی، و حتی خشم می تواند مشکلات جسمی گوناگون ایجاد کند یا آنها را تشدید نماید.

خصوصیات طبقه عوامل روان شناختی تاثیر گذار بر بیماریهای جسمانی

عوامل روانشناختی یا رفتاری، تاثیر ناگواری بر بیماری جسمانی دارند. اختلالهای محور I مانند افسردگی اساسی، نشانه های روانی مانند اضطرابی که آسم را تشدید می کند، صفات شخصیت مانند خصومت، رفتارهای ناسازگار با سلامتی مانند رژیم غذایی نا سالم، پاسخ های فیزیولوژیکی مرتبط با استرس مانند تشدید زخم مرتبط با استرس و عوامل روانی کمتر اختصاصی مثل مشکلات میان فردی.برخی مشکلات جسمانی نسبت به استرس خیلی حساس اند. عوامل هیجانی و روان شناختی می توانند تقریبا هر مشکل جسمانی را تشدید کنند.

نظریه ها و درمان طبقه عوامل روان شناختی تاثیر گذار بر بیماریهای جسمانی

برخی افراد زمانی که زندگی شان پرمشغله، بغرنج یا پر از رویدادهای ناخوشایند می شود، به مشکلات فیزیولوژیکی یا جسمانی مبتلا می شوند.

استرس. اصطلاح استرس را برای اشاره به واکنش ناخوشایند فرد به هنگامی که رویدادی را تهدید کننده می داند، به کار می برند. تلاش کردن برای کاهش دادن استرس، مقابله کردن خوانده می شود. وقتی که مقابله کردن نا موفق باشد و استرس فروکش نکند، فرد برای مشکلات جسمانی یا روانی که در اثر انگیختگی فیزیولوژی مستمر ایحاد شده است، در صدد کمک بالینی بر می آید. مقیاس ارزیابی سازگاری مجدد اجتماعی استرس زندگی را بر حسب واحدهای تغییر در زندگی نمره گذاری و ارزیابی می کند. منطق نهفته در این مقیاس این است که وقتی افراد در مدت زمان نسبتا کوتاهی، تعداد زیادی واحدهای تغییر در زندگی را تجربه می کند، ظرف یک دوره ۲ ساله، بیشتر در معرض خطر ابتلا به بیماری مهمی قرار دارند. مقیاسهایی نظیر SRRS و CUSS بر این فرض استوار هستند که رویداد واحدی برای همه کسانی که آن را تجربه می کنند به طور برابر استرس زاست. طبق مدلهای شناختی نحوه ای که رویداد تعبیر می شود نیز اهمیت دارد.

مقابله کردن. مقابله کردن مشکل مدار، فرد هر چیزی که موقعیت را استرس زا می کند، تغییر می دهد. ممکن است برنامه ریزیهای دیگری کند یا روش تازه و بهتری را برای اصلاح کردن آن موقعیت پیدا کند، در هر دو صورت، این فرد می کوشد اوضاع را ردیف کند. در مقابله کردن هیجان مدار، فرد هیچ چیزی از موقعیت را تغییر نمی دهد، بلکه می کوشد خود یا احساساتش را نسبت به موقعیت بهبود بخشد. مثبت فکر کردن یکی از این روشهای مقابله است. اجتناب راهبرد دیگر مقابله هیجان مدار است که شبیه مکانیزم دفاعی انکار است که در حالت افراطی می تواند پناه بردن به داروها و الکل را شامل شود. موقعیتهایی که برانگیختگی زیادی در فرد ایجاد می کنند، همیشه عواقب ناگوار ندارند.

استرس و سیستم ایمنی. رویداد استرس زا می تواند یک رشته واکنشهایی را در بدن آغاز کند که مقاومت آن را در برابر بیماری کاهش دهد. این واکنشها همچنین می توانند نشانه های اختلال جسمانی مرتبط با استرس را تشدید کنند. رویدادهای استرس زای مزمنی که حداقل یک ماه ادامه داشته باشند با احتمال مریض شدن بیشتر مرتبط هستند. موقعيت تنش زا هيپوتالاموس را فعال مي كند كه اين خود دو دستگاه غدد درون ريز يعني دستگاه سمپاتيك و دستگاه قشر فوق كليه را فعال مي كند. ضربان قلب بيشتر و مردمكها گشاد مي شود. اپي نفرين(آدرنالين) و نوراپي نفرين وارد جريان خون ميشود. براي تامين سوخت ماهيچه ها قند بيشتري از جگر رها مي شود. سوخت و ساز بدن در تدارك مصرف انرژي براي كارهاي جسماني افزايش مي يابد. ضربان قلب فشار خون و تنفس فزوني مي گيرد و بعضي فعاليت هاي غير ضروري مانند گوارش فروكش مي كند. آب دهان و مخاط بيني خشك مي شود تا هواي بيشتري به ريه برسد.پس نشانه اوليه فشار رواني خشك شدن دهان است. رگ هاي خوني سطحي انقباض پيدا مي كند تا در صورت جراحت خون كمتري دفع شود. طحال ياخته هاي قرمز خون رها مي كند تا مبادله اكسيژن افزايش يابد و و مغز استخوان براي مقابله با عفونت گويچه هاي سفيد بيشتري مي سازد.

ابراز هیجان. جلوگیری از ابراز هیجان، عنصر مهم دیگری در رابطه بین عملکرد روانی و سلامتی است. فرد دارای شخصیت مستعد سرطان که تیپ C نامیده می شود، جلوی ابراز هیجان، مخصوصا خشم را می گیرد و بسیار مطیع و همنو است. ابراز نکردن هیجان باعث می شود بدن در حالت برانگیختگی بماند. این حالت نا سالم است، زیرا سطح بالای انگیختگی سیستم عصبی سمپاتیک، کارایی سیستم ایمنی را کاهش می دهد و به خطر بیشتر ابتلا به سرطان منجر می شود. ابراز کردن هیجانات برای سلامت جسمانی و روانی فرد مفید است.

تیپ شخصیت. افرادی که برای انجام دادن کاری با عجله، اغلب احساس ناشکیبایی، بی قراری، یا فشار می کنند، ممکن است در معرض خطر ابتلا به مشکلات قلبی قرار گیرند. این الگوی رقابت جو، ناشکیبا، بدبین، مظنون و متخاصم بودن به دیگران و به راحتی تحریک شدن، تیپ A را توصیف می کند. تیپ A در مقایسه با افراد آرمیده تیپ B در موقعیتهای تحصیلی کمتر احتمال دارد که تقلب کنند.

درمان. مدل درمانی واحدی وجود ندارد. درمانهای جسمانی تنها کافی نیستند و آنها باید رفتارهای سلامتی جدیدی را نیز معرفی و تقویت کنند. فنون پزشکی رفتاری از نظریه رفتاری سرچشمه گرفته اند و برای اینکه به درمانجو کمک کنند بر واکنشهای بدنی نا سالم کنترل روانی کسب کنند، اصول یادگیری را به کار می برند. درمانجویان یاد می گیرند مسئولیت سلامتی خود را بر عهده بگیرند. علایم اولیه بالا رفتن تنش را کنترل کنند و برای اجتناب کردن از ایجاد درد بیشتر، گامهایی را بردارند. روش درمانی بسیار موثر برای استرس فنون آموزش ایمن سازی در برابر استرس است که به افراد کمک می کند برای موقعیت های دشواری که در گذشته روی داده اند و احتمال دارد در آینده نیز روی دهند، آماده شوند.

بخش دوم : اختلالهای تجزیه ای

اختلالهای تجزیه ای خیلی شدید تر هستند و اضطراب و تعارض آنها به قدری شدید است که بخشی از شخصیت فرد از باقی عملکرد هشیار او جدا می شود. فرد مبتلا دستخوش دگرگونی موقتی در هشیاری می شود که طی آن، هویت شخصی خود را از دست می دهد، آگاهی اش از محیط اطراف کمتر می شود و حرکات جسمانی عجیبی را نشان می دهد. بعد از وقوع تجزیه محتوای بخش تجزیه شده، برای باقی ذهن هشیار فرد دست نیافتنی می شود. اختلالهای تجزیه ای نشان می دهد که در بدن بعضی افراد بیش از یک شخصیت وجود دارد.

اختلال هویت تجزیه ای

در اختلال هویت تجزیه ای (dissociative identity disorder)، فرض می شود که شخص بیش از یک خود یا شخصیت را پرورش می دهد. به این شخصیت ها دگر هویت ها (alters) گفته می شود. شخصیت اصلی میزبان(host) خوانده می شود. این اختلال قبلا اختلال شخصیت چندگانه (multiple personality disorder) نامیده می شد.

ویژگیهای اختلال هویت تجزیه ای. وجود دو يا چند هويت يا شخصيت متمايز در شخص واحد كه هربار يكي از آنها كنترل و مهار رفتار او را در دست مي گيرد. هر يك از اين شخصيت ها معمولا نام، سن، رشته خاطرات معين و رفتارهاي مختص به خود را دارد. معمولا هويت اوليه افسرده و هويت هاي چندگانه هريك داراي ويژگي هاي متضاد با هويت اوليه است. هويت هاي گوناگون از لحاظ توانايي هاي هنري، ورزشي، دستخط و دانستن زبان خارجي نيز با يكديگر تفاوت دارند. غالبا هويت اوليه هيچ آگاهي و اطلاعاتي از تجربه هاي هويت هاي ديگر ندارد. اين گسيختگي چندان جامع است كه به نظر مي رسد چند شخصيت متفاوت در جسمي واحد زيست مي كنند. تغيير در اطوار بدني و صدا نيز وجود دارد. بسياري از اين افراد در دوران كودكي دستخوش بهره كشي جسمي و جنسي بوده اند. معمولا بين ۴ تا ۶ سالگي كودك شخصيت ديگري مي آفريند كه بار تجربه دشوار را به دوش بكشد. علت ديگر آن خود هيپنوتيسمي است. اين بيماران به شيوه شخصيت سازي براي مقابله با مشكلات خو ميگيرند.

تشخیص اختلال هویت تجزیه ای چالش انگیز است. نشانه های تجزیه ای یا شبه تجزیه ای می توانند در صرع، اختلال افسردگی اساسی، اسکیزوفرنی، اختلال جسمانی شکل، اختلال شخصیت مرزی و اختلال پس از آسیب یافت شوند. مسئله تشخصیص به این علت پیچیده است که نشانه ها با گذشت زمان ثبات ندارند، فرد ممکن است سعی کند نشانه ها را مخفی کند، و نشانه های تجزیه ای می توانند با آشفتگی خلقی یا اختلال شخصیت قاطی شده باشند.

نظریه ها و درمان اختلال هویت تجزیه ای. توجیه اصلی اختلال هویت تجزیه ای، بر آشفتگیهایی در پرورش درک خویشتن دوران کودکی متمرکز است. اغلب ما از طریق تعامل با والدین و همسالان درکی را پرورش می دهیم و در این جریان، درک تدام را در طول زمان حفظ می کنیم. فرد مبتلا نتوانسته درک خویشتن منسجم و مستمری را پرورش دهد زیرا در مقطعی از دوران کودکی خود شدیدا لطمه دیده است. فقط درصد کوچکی از کودکان آسیب دیده دچار اختلالهای تجزیه ای می شوند. اگر چه خیلی از افراد مبتلا به اختلال هویت تجزیه ای سابقه سو استفاده شدن دارند، برعکس آن لزوما درست نسیت. طبق مدل اجتماعی شناختی، درمانجویان نقشهایی را به نمایش می گذارند که هشیارانه یا ناهشیارانه احساس می کنند موقعیت آنها را می طلبد. توجه اجتماعی به حالت اختلال هویت تجزیه ای، همراه با ترغیب غیر عمدی درمانگران، می تواند به پرورش این اختلال در افراد آسیب پذیر منجر شود. این افراد ممکن است در کودکی واقعا محتمل سو استفاده شده باشند، اما عوامل متعدد دیگری که اجتماعی هستند، برای ایجاد نشانه های تجزیه ای در فرد بزرگسال وارد عمل می شوند. در روش هیپنوتراپی، درمانجو را هیپنوتیزم می کنند و در حالی که به حالت خلسه فرو رفته است، او را به یادآوری تجربیات دردناک گذشته ترغیب می نمایند. دگر هویتهای گوناگون را با خاطرات مربوطه شان یکی یکی فرا می خوانند و آنها را در کل یکپارچه ای متحد می کنند. هر دگر هویتی به درمان جداگانه ای نیاز دارد، و شاید لازم باشد درمانگر با هریک از آنها رابطه کارآمد مثبتی برقرار کند. امکان دارد هر یک از هویت ها به صورت متفاوتی به مداخله ها پاسخ دهند.

سایر اختلالهای تجزیه ای

در یادزدودگی تجزیه ای (dissociative amnesia) که قبلا یادزدودگی روان زاد خوانده می شد، فرد قادر نیست جزییات و تجربیات شخصی مهمی را که معمولا با رویدادهی آسیب زا یا خیلی استرس زایی ارتباط دارند، به یاد آورد. این ناتوانی در یاد آوری را نمی توان به کژکاری مرتبط با آسیب مغزی یا داروها نسبت داد، و با فراموشی عادی نیز قابل توجیه نیست. افراد مبتلا معمولا از شکاف یا یک رشته شکافهایی در حافظه مربوط به رویدادهای ناراحت کننده گذشته یا قسمتهایی از زندگی شان خبر می دهند. یادزدودگی تجزیه ای نادر است با این حال شایع ترین نوع اختلال تجزیه ای است.

چهار نوع یادزدودگی تجزیه ای وحود داد. در یادزدودگی موضعی (localized amnesia)، که شایع ترین نوع است، فرد تمام رویدادهایی را که در فاصله زمانی مشخصی اتفاق افتاده اند، فراموش می کند. معمولا این فاصله فورا بعد از رویداد بسیار ناراحت کننده ای، مانند تصادف اتومبیا یا بلایای طبیعی است. در یادزدودگی گزینشی (selective amnesia) فرد نمی تواند برخی، انا نه همه جزییات رویدادهایی را که در دوره زمانی خاصی اتفاق می افتاده اند به یاد آورد. بازمانده یک آتش سوزی ممکن است حرکت آمبولانس به سمت بیمارستان را به یاد آورد، ولی نجات یافتن از خانه مشتعل را به یاد نمی آورد. یادزدودگی فراگیر (generalized amnesia) نشانگانی است که به موجب آن فرد نمی تواند هیچ چیزی را از زندگی اش به یاد آورد. یادزدودگی پیوسته (continuous amnesia) عبارت است از ناتوانی در یادآوری رویدادها از تاریخ به خصوصی تا زمان حال. مثلا سرباز از جنگ برگشته ای، دوران کودکی و نوجوانی خود را تا زمانی که وارد خدمت نظام شده است به یاد می آورد. گاهی مانند سایر اختلالهای تجزیه ای، ممکن است فرد برای کسب منافع یا امتیازات خاصی، نشانه های یادزدودگی را وانمود کند.

گریز تجزیه ای (dissociative fugue). در این اختلال فردی که در مورد هویت شخصی خود سردگم است، ناگهان و به طور غیر منتظره به مکان دیگری سفر می کند. این سفر می تواند کوتاه باشد و فقط چند ساعت یا چند روز و گاهی چند هفته یا چند ماه ادامه داشته باشد. فرد قادر نیست تاریخچه یا هویت خود را به یاد آورد و معدودی از آنها هویت تازه ای اختیار می کنند. اگر فردی هویت تازه ای اختیار کند، احتمالا خیلی بیشتر از شخصیت اصلی خود معاشرتی می شود و حتی ممکن است تا بدانجا پیش رود که اسم جدیدی روی خود بگذارد، محلی برای زندگی پیدا کند، کار بگیرد و با دیگران به صورتی تعامل کند که هیچ چیز غیر عادی در مورد او وجود نداشته باشد. بعد از سپری شدن حالت گریز، فرد معمولا از آنچه در مدت گریز صورت گرفته است، خاطره ای ندارد. این اختلال نادر به احتمال زیاد در مواقع جنگ یا بعد از بلایای طبیعی روی می دهد. بحرانهای شخصی یا استرس شدید، مانند مشکلات مالی، میل به گریختن از تنبیه، یا تجربه آسیب نیز می توانند باعث وقوع حالت گریز شوند.

اختلال مسخ شخصیت (depersonalization disorder) تغییرات در ادراک ذهن – بدن را شامل می شود که از جدایی از تجربیات شخصی تا این احساس که فرد از بدنش خارج شده است، گسترش دارد. تجربیات مسخ شخصیت زمانی در افراد بهنجار روی می دهد که تحت استرس زیاد قرار گرفته باشند یا داروهای تغییر دهنده ذهن مانند ماری جوانا مصرف کرده باشند. اما در اختلال مسخ شخصیت تحریف های ادراکهای ذهن – بدن بارها بدون تحریک داروها اتفاق می افتند. افراد مبتلا احساس می کنند که انگار واقعی نیستند، بدنشان از لحاظ شکل و اندازه تغییر کرده است، یا نیروهای بیرون از خودشان آنها را کنترل می کنند، انگار آدم ماشینی یا روبات هستند. اما در عین حال آنها می دانند که واقعا مصنوعی و مکانیکی نیستند. گاهی فرد مکالماتی را بین خود مشاهده گر و خود مشارکت کننده تجربه می کند.آنها مایل نیستند تجربیاتشان را برای دیگران بازگو کنند، زیرا می ترسند دیوانه به نظر رسند. بنابراین آنها احساس می کنند کاملا تنها و منزوی از دیگران هستند و همین طور از اینکه تماس خود را با واقعیت از دست بدهند، وحشت دارند.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۶ اردیبهشت ۹۴

اختلال های اضطرابی

ترس به پاسخ هشدار فطری و تقریبا زیستی به موقعیت خطرناک یا مهلک اشاره دارد. افراد مبتلا به اختلالهای اضطرابی(anxiety disorders)، هشدارهای کاذب احساس می کنند که در آنها، محرکها یا موقعیتهای بی ضرر، خطرناک پنداشته می شوند. اضطراب، در مقابل، بیشتر آینده گرا و کلی است و به حالتی اشاره دارد که به موجب آن، فرد بیش از اندازه درباره اتفاق افتادن چیز وحشتناکی در آینده نگران، تنیده و ناراحت است. اضطراب هم عنصر شناختی و هم عاطفی دارد. وقتی مضطرب هستید، احساس می کنید اتفاق وحشتناکی روی خواهد داد که قدرت تغییر دادن آن را ندارید. بعد روی نگرانیهای درونی خود تمرکز می کنید، و درباره احتمال خطر یا تهدید، گوش به زنگ یا بیش از حد مراقب می شوید. اضطراب زمانی مایه نگرانی بالینی می شود که توانایی عمل کردن در زندگی روزمره را مختل کند، به طوری که فرد دچار حالت نا سازگارانه ای شده باشد که مشخصه آن واکنش های جسمانی و روانی شدید است.

ماهیت اختلالهای اضطرابی

افراد مبتلا به اختلالهای اضطرابی در اثر احساسهای مزمن و شدید اضطراب، درمانده می شوند. افراد مبتلا قادر نیستند فعالیتهای روزمره خود را انجام دهند. اضطراب آنها ناخوشایند است و باعث می شود نتوانند از موقعیت های عادی لذت ببرند، اما علاوه بر آن، آنها می کوشند از موقعیتهایی که باعث می شوند احساس اضطراب کنند، اجتناب ورزند. آنها فرصتهایی را برای خوش گذرانی یا عمل کردن طبق تمایلاتشان از دست می دهند. برای مثال افرادی که می ترسند با هواپیما مسافرت روند.

اختلال وحشتزدگی

افراد مبتلا به اختلال وحشتزدگی (panic disorder)، دچار حملات وحشتزدگی می شوند. این حملات، دوره های ترس شدید و ناراحتی جسمانی هستند، به طوری که افراد مبتلا احساس می کنند از پای درآمده اند و نمی توانند خود را کنترل کنند. شروع این حملات ناگهانی است و معمولا ظرف مدت ده دقیقه به اوج می رسند. نفس تنگی، تنفس سریع، سرگیجه یا احساس عدم تعادل، احساس خفگی، تپش قلب، لرزش، عرق کردن، ناراحتی معده، احساس واقعی نبودن، احساس کرختی یا مورمور شدن، احساس گر گرفتگی یا سرما، ناراحتی در قفسه سینه، ترس از مردن، یا از دست دادن کنترل از جمله احساس هایی هستند که فرد هنگام حمله وحشت زدگی تجربه می کند. فرد احساس نابودی قریب الوقوع و میل شدید به گریختن دارد. برای تشخیص فرد باید حداقل دچار چهار نشانه از علائم فوق باشد و حداقل تعدادی از حملات وی باید ناگهانی باشند بدین معنی که نشانه موقعیتی ا آغازگری وجود نداشته باشد. در این صورت به آن حمله وحشتزدگی غیر منتظره بدون محرک می گویند. امکان دارد کسی هنگام تصور کردن موقعیتی خاص یا بلافاصله بعد از روبرو شدن با محرک یا نشانه ای خاص در محیط نیز به این حمله دچار شود که حمله وحشت زدگی وابسته به موقعیت یا محرک دارد نام دارد. در مواردی که فرد در یک موقعیت گرایش به حمله وحشتزدگی دارد، ولی هربار دچار آن نمی شود، به این رویداد حمله وحشتزدگی با زمینه موقعیتی گفته می شود.

ویژگیهای اختلال وحشتزدگی

تشخیص زمانی صورت می گیرد که حملات تکرار شوند یا زمانی که یک ماه از اولین حمله سپری شده باشد، ولی فرد همچنان در مورد برگشت حملات نگران است. شیوع آن در طول زندگی از ۱٫۴ تا ۲٫۹ درصد برآورد شده است. اغلب موارد این اختلال در افراد تقریبا ۲۰ ساله است و در مقام دوم افراد ۳۰ تا ۴۰ ساله قرار دارند. احتمال اینکه زنان مبتلا به این اختلال تشخیص داده شوند تقریبا دو برابر است.

ممکن است این حملات در برخی افراد فقط گاهی مثلا با چند ماه یا چند سال فاصله بین دوره ها روی دهد. معمولا این اختلال مشکلات مداومی را به مدت چند سال، مخصوصا در زنان ایجاد می کند. پیش بینی ناپذیر بودن نشانه هاست که این افراد را خیلی آزار می دهد. افراد مبتلا با گذشت زمان یاد می گیرند از مکان هایی که می ترسند در آنها گیر بیوفتند، مانند آسانسور، فروشگاه های شلوغ، و سینما اجتناب کنند. این نوع اجتناب می تواند به ایجاد اختلال مربوطی به نام آگورا فوبی (Agorphobia)، منجر شود که عبارت است از اضطراب شدید در مورد گیر افتادن، درمانده شدن، یا شرمنده شدن در یک موقعیت بدون کمک در صورت وقوع حمله وحشتزدگی. این احتمال وجود دارد که افراد بدون اختلال وحشتزدگی دچار آگورافوبی شوند یا بدون آگورافوبی اختلال وحشتزدگی را تجربه کنند. افرادی که تشخیصشان اختلال وحشتزدگی بدون آگورافوبی بوده است، می توانند در زندگی روزمره شان به نحو شایسته ای عمل کنند. برآورد می شود ۵ درصد جمعیت بزرگسالان و زنان دو برابر مردان، در مقطعی از زندگی خود به آگورافوبی دچار می شوند. افراد مبتلا به آگورا فوبی از موقعیتهایی نظیر تنها بودن در خانه یا بیرون از خانه، بودن در جمعیت، روی پل، یا در اتوموبیل متحرک می ترسند. افراد مبتلا به آگورافوبی حتی زمانی که احساس خطر فوری نمی کنند، همواره نگران هستند به طور غیر منتظره در موقعیتهایی که مخاطره آمیز می پندارند، قرار بگیرند. این افراد معمولا به دنبال نشانه های امن مانند فردی امن هستند که به اعتقاد آنها می تواند در صورت حمله وحشتزدگی یاری رسان باشد. نشانه های امن دیگر می تواند دارو، حیوان دست آموز یا خود خانه باشد.

ویژگی های تشخیص آگورافوبی

  • از بودن در مکانها یا موقعیتهایی که گریختن از آنها دشوار یا شرم آور است، یا ممکن است نتواند کمک دریافت کنند، دچار نشانه های وحشتزدگی یا حمله وحشتزدگی می شوند. این افراد از تنها بودن در خانه یا بیرون از خانه، بودن در جمعیت یا ایستادن در صف، بودن روی پل و سفر کردن با اتوبوس، قطار یا اتوموبیل می ترسند.
  • از موقعیتهایی که می ترسند، اجتناب می کنند، یا با ناراحتی و اضطراب محسوس از اینکه دچار حمله وحشتزدگی یا نشانه های وحشتزدگی شوند، این موقعیتها را تحمل می کنند، یا اصرار دارند موقعی که وحشتزده می شوند یک نفر همراه آنها باشد.

ویژگی های تشخیص اختلال وحشتزدگی همراه با آگورافوبی

  • به علت تاثیرات فیزیولوژیکی مواد یا بیماری جسمانی دچار حملات وحشتزدگی نشده اند و نشانه های آگورافوبی دارند.
  • حملات وحشتزدگی مکرر و غیر منتظره
  • حداقل یکی از حملات دست کم بعد از یک ماه روی داده است که طی آن یکی از موارد زیر را تجربه کرده اند : الف) نگرانی مداوم در مورد ابتلا به حملات بیشتر ب) نگرانی از پیامدهای این حمله و تغییر قابل ملاحظه در رفتار مرتبط با این حملات.

نظریه ها و درمان اختلال وحشتزدگی و آگورافوبی

هر دو اختلال عناصر فیزیولوژیکی و روان شناختی دارند، اما معلوم نیست آیا عوامل روان شناختی موجب تغییرات فیزیولوژیکی می شوند یا بالعکس. یکی از اولیت نظریه هایی که به عوامل فیزیولوژیکی مربوط می شود روی نقش لاکتیت در حملات تاکید کرد. لاکتیت (lactate)، ماده ای شیمیایی در خوت است که به طور طبیعی مشکلات روانی تولید نمی کند؛ اختلال وحشتزدگی از افزایش لاکتیت در خون ناشی می شود. میزان نوراپی نفرین در مغز افراد مبتلا به اختلال وحشتزدگی بسیار بالاست. این انتقال دهنده عصبی زمانی فعالی میشود که فرد تحت استرس یا موقعیت خطرناک قرار گرفته باشد.

طبق نظریه حساسیت نسبت به اضطراب، افراد مبتلا، جلوه های شناختی و تنی استرس و اضطراب را به صورت فاجعه آمیز تعبیر می کنند. هنگامی که سطح دی اکسید کربن در خون آنها انباشته می شود، این مکانیزم هشدار کاذب فعال شده و باعث می شود فرد به نفس نفس بیفتند. اگر این افزایش در میزان نفس کشیدن نتواند سطح دی اکسید کربن خون را پایین بیاورد، فرد به حالت وحشتزدگی می افتد. پیش بینی ناپذیری رویداد آزارنده برای راه اندازی حمله وحشتزدگی در افراد بسیار مضطرب، خیلی مهم است.

واکنش های ترس شرطی، بدان معناست که فرد احساسهای بدنی خاصی را با خاطرات حملات وحشتزدگی قبلی تداعی می کند که باعث می شود حتی قبل از وقوع تغییرات زیستی قابل توجه، حمله وحشتزدگی تمام عیاری ایجاد شود. با گذشت زمان فرد قبل از وقوع حمله وحشتزدگی آن را پیش بینی می کند که این به رفتار اجتنابی منجر می شود که در آگورافوبی شایع است. مدل شناختی رفتاری اعلام می کند، اضطراب از طریق ایجاد دور معیوب، مشکل غیر قابل کنترلی برای فرد می شود. این دور معیوب زمانی آغاز می شود که فرد احساسهای بسیار منفی را تجربه می کند و این به نوبه خود باعث می شود فرد احساس کند آنچه در حال وقوع است، غیر قابل پیش بینی و کنترل ناپذیر است. شناخت های معیوب و برداشت غلط از علایم هم در داخل بدن و هم در محیط، به احساس اضطراب کمک بیشتری می کنند.  موثر ترین داروهای ضد اضطراب بنزودیازپین ها هستند.

آموزش آرمیدگی، یکی از فنون رفتاری است که در درمان اختلال وحشتزدگی و آگورافوبی مورد استفاده قرار می گیرد. درمانجو یاد می گیرد عضلات سرتاسر بدنش را به تناوب سفت و شل کند. بعد از این آموزش، درمانجو می تواند با اولین نشانه های تنفس سریع، تنفس آهسته را شروع کند. درمانجو یاد می گیرد امکان کنترل کردن ارادی تنفس سریع وجود دارد. مداخله های جامعتری که فنون شناختی را در بر می گیرند، ضروری هستند. برای آنهایی که به آگورافوبی مبتلا هستند، عموما مواجهه واقعی (in vivo) را توصیه می کنند. درمان زمانی بیشترین تاثیر را دارد که درمانجویان بتوانند با موقعیتهایی که از آنها می ترسند، روبرو شوند. درمان کنترل وحشت زدگی PCT (panic control therapy) از بازسازی شناختی، آگاه شدن از علائم بدنی مرتبط با حملات وحشتزدگی، و باز آموزی تنفسی تشکیل می شود.

فوبی های خاص

همه از برخی اشیا، موقعیت ها یا جانوران می ترسند. این گونه پاسخ ها یا ناراحتی که بیزاری نامیده می شوند، شایع هستند، و چندان مایه نگرانی نیستند. فوبی خاص (specific phobia)، ترس غیر منطقی و کاهش ناپذیر از شی، فعالیت، یا موقعیت خاصی است که پاسخ اضطرابی فوبی ایجاد می کند، اختلال زیادی در عملکرد به وجود می آورد و به رفتار اجتنابی منجر می شود.

ویژگیهای فوبی های خاص

آنها از اینکه با موضوعی مواجه شوند که از آن وحشت دارند، در حالتی از اضطراب شدید به سر می برند و اغلب برای اجتناب از تماس با آن، از هیچ کوششی فروگذار نمی کنند. ترسهای غیر منطقی در کل جمعیت شایع هستند، اما فقط آن دسته از شرایطی که پریشانی زیادی ایجاد می کنند، ملاک های تشخیصی برای فوبی خاص را برآورده می سازند. برخی فوبی ها را می توان تا دوران کودکی ردیابی کرد. گاهی فوبی های خاص با اختلال روانی دیگری همراه اند. تقریبا دو سوم افراد مبتلا به اختلال وحشتزدگی همراه با آگورا فوبی، به فوبی خاصی، مانند فوبی موقعیتی، فوبی مربوط به دندان، فوبی تزریق خون – جراحت، فوبی محیط طبیعی، و فوبی مرتبط با مرگ نیز مبتلا هستند.

ویژگیهای تشخیص فوبی خاص

  • دچار ترس محسوس و مداوم می شوند که بیش از حد یا نا معقول است و وجود یا پیش بینی موضوع یا موقعیتی خاص آن را ایجاد می کند ( ارتفاع، حیوانات و …).
  • هنگامی که با محرک فوبیک روبرو می شوند، دچار اضطراب فوری، احتمالا به شکل حمله وحشتزدگی می شوند.
  • آنها تشخیص می دهند که این ترس بیش از حد یا نا معقول است.
  • آنها از موقعیت اجتناب نموده یا با اضطراب و پریشانی شدید آن را تحمل می کنند.
  • این اختلال فعالیت های روزمره، یا روابط را مختل می کند و موجب پریشانی می شود.

نظریه ها و درمان فوبی خاص

توجیهات اساسی فوبیهای خاص به دیدگاههای زیستی و روانی متکی هستند. دیدگاه زیستی، ما انسانها اصولا برای ترسیدن از موقعیتها یا محرکهای خاصی که می توانند بقایمان را تهدید کنند از پیش برنامه ریزی شده ایم. فروید معتقد بود فوبیها نشانه های روانی ای می باشند که از خود در برابر اضطراب دفاع می کنند. روان شناسان رفتارگرا نشان دادند که حیوانات و انسانها می توانند از طریق شرطی شدن، رفتار فوبیک را اکتساب کنند. نظریه پردازان شناختی رفتاری معتقدند که سبکهای شناختی درمانجو باعث ایجاد و نگهداری اختلالهای اضطرابی، مانند فوبی خاص می شوند. افراد فوبیک سیستم های هشدار بیش فعالی برای خطر دارند، و علت اینکه آنها چیزها را خطر ناک می پندارند این است که محرک ها را سو تعبیر می کنند. ادراکهای آنها بر پایه برداشتهای غلط و تعمیم های مفرط استوار است. درمان های رفتاری بسیار موثر است. حساسیت زدایی منظم، بر این فرض قرار دارد که فرد می تواند در حالی که آرمیده است، از طریق نزدیک شدن تدریجی به محرکهای ترسناک، بر اضطراب نا سازگارانه کاملا چیره شود. غرقه سازی (flooding) و غرقه سازی تجسمی (imaginal flooding)روش های دیگر درمانی هستند. مواجهه تدریجی (gradual exposure) نیز روش دیگری است که برای درمان فوبی های خاص استفاده می شود. در فن توقف فکر (thought stopping) فرد یاد می گیرد افکار اضطراب آور را متوقف کند. فرد هربار که فکر اضطراب آوری به ذهنش وارد شد فریادی مانند ((بس کن!)) را در ذهن خود بر زبان می آورد. ایمن سازی در برابر استرس (stress inoculation) روش شناختی رفتاری دیگری است. درمانجو فهرستی از اظهارات را برای استفاده کردن به هنگام روبرو شدن با موقعیت ترسناک آماده می کند که به او اطمینان می دهند می تواند به نحو شایسته ای آن موقعیت را کنترل کند. (( من می توانم با این مقابله کنم))، ((منطقی نیست اینقدر احساس وحشت کنم)).

فوبی اجتماعی

خیلی از آدمها قبل از سخنرانی برای یک گروه، ظاهر شدن برای اجرای موسیقی، یا شرکت کردن در مسابقه ورزشی یا بازی، عصبی می شوند یا می ترسند. اما افراد مبتلا به فوبی اجتماعی (social phobia)، نه تنها در این موقعیتها، بلکه تقریبا در تمام موقعیتهایی که دیگران آنها را مشاهده می کنند، دچار اضطراب زیادی می شوند.

ویژگیهای فوبی اجتماعی

ترس غیر منطقی و شدید از این است که رفتار فرد در موقعیت اجتماعی مورد تمسخر یا انتقاد دیگران قرار گیرد. افراد مبتلا به این اختلال می دانند که ترسشان غیر منطقی است، با این حال نمی توانند جلوی نگرانی خود را از اینکه دیگران مشغول بررسی دقیق آنها هستند، بگیرند. با اینکه افراد مبتلا به صورت افراطی از این گونه موقعیت های اجتماعی اجتناب می کنند، اما موقعیت هایی وجود دارند که در آنها چاره ای ندارند. وقتی این حالت روی می دهد، در اثر اضطراب فلج می شوند. آنها از موقعیتهایی چون سخنرانی در حضور دیگران، ترسهای متعددی دارند. آنها می ترسند کاری انجام دهند یا چیزی بگویند که شرمنده شوند، می ترسند ذهنشان تهی شود، نگرانند که نتوانند به سخنرانی ادامه دهند، مطلب بی معنی یا احمقانه ای بگویند، یا علائم اضطراب، مانند لرزیدن نشان دهند.

فوبی اجتماعی از یک نظر شبیه آگورافوبی است و آن این است که ترس از شرمندگی اجتماعی به فرد اجازه نمی دهد خانه را ترک کند. تفاوت آنها در این است که اضطرابی که فرد مبتلا به فوبی  اجتماعی تجربه می کند ویژه موقعیتهای خاصی است، در حالی که آگورافوبی فراگیر تر است. فوبی اجتماعی هم در کودکان و هم در بزرگسالان، یافت می شود. تفاوت هایی در تجربه این اختلال وجود دارد. اولا، کودکان لزوما نمی دانند که ترسشان غیر منطقی است. ثانیا، کودکان از آزادی بزرگسالان برای اجتناب کردن از موقعیتهای اضطراب آور، مانند اجبار در صحبت کردن علنی در مدرسه، برخوردار نیستند. آنها گریزی ندارند، شاید اضطراب خود را به صورت غیر مستقیم، مانند عملکرد تحصیلی ضعیف یا خودداری از تعامل کردن با سایر کودکان نشان دهند.  خیلی از کسانی که در کودکی و نوجوانی دچار فوبی اجتماعی بوده اند، نشانه های این اختلال را در بزرگسالی هم تجربه می کنند.

فوبی اجتماعی می تواند به صورت فراگیر یا خاص ظاهر شود، و این بستگی دارد به اینکه آیا فوبی در هر موقعیت اجتماعی روی می دهد یا اینکه با موقعیت خاصی ارتباط دارد. فوبی اجتماعی فراگیر نه تنها از موقعیت هایی که باید کاری انجام دهند یا مورد مشاهده قرار گیرند، بلکه از کلیه تعاملها با دیگران می ترسند. در هر دو شکل فوبی اجتماعی، عملکرد شغلی و اجتماعی فرد توسط این اختلال صدمه می بیند.

ویژگیهای تشخیص فوبی اجتماعی

  • از موقعیتهای اجتماعی یا عملکردی که در آنها با افراد نا آشنا یا بررسی دقیق دیگران مواجه می شوند، شدیدا می ترسند. آنها می ترسند که مضطرب به نظر رسند یا به صورت شرم آور یا تحقیر آمیز عمل کنند.
  • وقتی با موقعیتی که از آن میترسند، مواجه می شوند، دچار اضطراب، احتمالا به صورت حملات وحشتزدگی می شوند.
  • آنها می دانند که این ترس افراطی یا غیر منطقی است.
  • این اختلال فعالیت های روزمره یا روابط را مختل می کند که موجب پریشانی می شود.

نظریه ها و درمان فوبی اجتماعی

دیدگاه های روان شناختی، بر آگاهی از فرایندهای فکر مبتلا به این اختلال استوار هستند. افراد مبتلا به این اختلال درباره تواناییهای خود افکار ناسازگارانه ای دارند و این افکار می توانند باعث شوند که آنها از تکلیف در دست انجام، منحرف شوند.

افراد مبتلا قادر نیستند توجه خود را از انتقاد مورد انتظار دور کنند و آن را بر عملکردشان متمرکز کنند. فنون رفتاری و شناختی رفتاری، مانند آنهایی که برای افراد مبتلا به فوبی خاص به کار می روند، در رسیدن به این هدف خیلی مفید هستند. مواجهه واقعی می تواند نتایج عالی بدست آورد. رویکرد زیستی سنتی، تغییرات در سطوح انتقال دهنده عصبی، از جمله گذرگاههایی در مغز که gaba، سروتوئین، دوپامین و نوراپی نفرین را شامل می شوند، بررسی می کنند.

اختلال اضطراب فراگیر

اضطراب به شی، موقعیت، یا رویداد خاصی ربط ندارد، ولی به نظر می رسد که ویژگی دایمی وجود روزمره فرد است.

ویژگیهای اختلال اضطراب فراگیر

بیشتر اوغات با اضطراب غیر قابل کنترل دست به گریبان هستند. به سختی می توانند تمرکز کنند و حتی گاهی احساس می کنند ذهنشان تهی است. هنگام شب، به سختی می توانند به خواب روند یا خفته بمانند، در طول روز احساس می کنند خسته، تحریک پذیر، و نا آرام هستند. عوارض فیزیولوژیکی برخی مواد و عناصر روانی اختلال خلقی یا اختلال روان پریشی می توانند نشانه های مشابه با نشانه های اختلال اضطراب فراگیر ایجاد کنند.

واکنش های بدن، احساسات، و افکار مرتبط با اختلال اضطراب فراگیر می تواند سالها ادامه یابد. دو سوم افراد مبتلا را زنان تشکیل می دهند.

نظریه ها و درمان اختلال اضطراب فراگیر

دیدگاه زیستی اعلام می دارد که افراد مبتلا به این اختلال به نابهنجاری ای که در سایر اختلالهای اضطرابی وجود دارد و سیستم های Gaba، سروتوئین زا و نورآدرنالین زا را در بر می گیرند، دچار هستند. دیدگاه شناختی-رفتاری، اضطراب فراگیر را ناشی از تحریف های شناختی می داند. درباره پیامد اتفاقات روزمره بیش از حد نگران می شوند. توجه آنها از خود مشکل به نگرانیهای خودشان جابجا می شود. وقتی که اضطراب به هر دلیل آغاز می شود، از کنترل خارج شده و نگرانی روی نگرانی انباشته می شود.

بازدارنده های جذب مجدد سروتونین، از جمله پاکسیل و بازدارنده جذب مجدد ترکیبی به نام افکسور، موثر هستند. به جای دارو می توان از درمان شناختی – رفتاری استفاده کرد. درمانجویان یاد می گیرند افکار مضطرب را تشخیص دهند، گزینه های منطقی تری را به جای نگران شدن جستجو کنند، و برای امتحان کردن این گزینه ها، اقدام نمایند.

ویژگی های تشخیصی اختلال اضطراب فراگیر

  • بیشتر روزها به مدت حداقل ۶ ماه دچار اضطراب و نگرانی شدید می شوند که به رویدادها یا فعالیتهای متعددی چون کار یا مدرسه مربوط می شوند.
  • اضطراب، نگرانی، یا نشانهای جسمانی مربوط آنها ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه ای ایجاد می کنند.
  • آنها به سختی می توانند نگرانی شان را کنترل کنند.
  • اضطراب و نگرانی آنها با حداقل سه مورد زیر ارتباط دارد
    1. بی قراری
    2. به راحتی خسته شدن
    3. مشکل تمرکز
    4. تحریک پذیری
    5. تنش عضلانی
    6. خواب آشفته

اختلال وسواس فکری عملی

وسواس فکری (obsession)، عقیده، فکر، تکانه یا تصور سمج و مزاحم. افراد مبتلا به وسواس فکری می دانند که این شناختها در درون فرایندهای فکر آشفته خودشان ایجاد می شوند. آنها نا امیدانه سعی می کنند این افکار مزاحم را نادیده بگیرند. وسواس عملی (compulsion)، رفتار تکراری و ظاهرا هدفمند است که در پاسخ به تمایلات غیر قابل کنترل یا طبق یک رشته مقررات تشریفاتی یا قالبی انجام می شود.

برخلاف وسواسهای فکری که موجب اضطراب می شوند، وسواسهای عملی برای کاهش دادن اضطراب یا پریشانی انجام می گیرند. اختلال وسواس فکری عملی (OCD) هم عناصر وسواسهای فکری مکرر و هم وسواسهای عملی را در بر دارد که زندگی روزمره فرد را به طور قابل ملاحظه ای مختل می کند.

ویژگیهای اختلال وسواس فکری – عملی

نشانه های OCD وقت گیر، غیر منطقی و پریشان کننده هستند و فرد نو میدانه آرزوی متوقف کردن آنها را دارد. وسواس عملی اغلب با وسواس فکری مرتبط با آن همراه است. وسواسهای عملی می توانند شکل تشریفات ذهنی هم بگیرند.

نشانه های OCD، چهار بعد دارند : وسواسهای فکری مرتبط با وسواسهای عملی وارسی کردن، نیاز به داشتن تناسب و منظم چیدن چیزها، وسواسهای فکری درباره پاکیزگی مرتبط با وسواسهای عملی شستن، رفتارهای مرتبط با احتکار.

فرد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی، آدم نگران، خشک، و انعطاف ناپذیری است که به تفکر و رفتار کردن بسیار آشفته، از نوعی که مشخصه افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری – عملی است، نمی پردازد. برای مثال اگر کسی کتابش را در جای اشتباه بگذارد، بسیار ناراحت می شود. بین این دو اختلال رابطه ای وجود دارد، اما تفاوت های مهمی نیز وجود دارند. در حدود یک سوم افراد مبتلا به OCD به اختلال شخصیت وسواسی نیز مبتلا هستند.

مردان احتمالا بین ۶ تا ۱۵ سالگی و زنان بین ۲۰ تا ۲۹ سالگی به OCD مبتلا می شوند. معمولا OCD در کودکی پدیدار و در نوجوانی این تشریفات رها می شود.

نظریه ها و درمان اختلال وسواس فکری عملی

نابهنجاریهایی در عقده های پایه، نواحی زیر قشری مغز که در کنترل حرکات دخالت دارند، منعکس می کند. سیستمهایی که گلوتامیت، دوپامین، سروتونین، و استیل کولین را شامل می شوند، به طور خاص می توانند در گیر باشند و عملکرد قشر پیش پیشانی را تحت تاثیر قرار دهند. بین انواع خاصی از عفونت های جسمانی در افراد جوان و ایجاد یا تشدید نشانه های OCD رابطه چیشمگیری پیدا شده است.

نظریه پردازان رفتار گرا تاکید دارند نشانه های OCD از طریق فرایند شرطی سازی تثبیت می شوند، به طوری که رفتار این افراد با تسکین موقتی اضطراب تداعی می شود. دیدگاه شناختی رفتاری روی الگوهای تفکر ناسازگارانه تاکید می کند و اعلام می دارد که این الگوها در ایجاد و ادامه نشانه های OCD دخالت دارند. افراد مبتلا به OCD کاستیهای حافظه دارند که باعث می شود آنها در یادآوری رفتارها، نظیر خاموش کردن اجاق گاز یا قفل کردن در مشکل داشته باشند.

رویکردهای زیستی و روانی در درمان یکپارچه نگر ترکیب می شوند. داروی آنافرانیل وسواس فکری افراد افسرده را کاهش می دهد. درمان با پروزاک، یا سرترالین در درمان اختلال وسواس فکری – عملی موثر هستند. بسیاری از متخصصان بالینی مداخله های روانی را توصیه می کنند. مواجهه به کاهش اضطراب وسواسی کمک می کند در حالی که جلوگیری از پاسخها، تشریفات فرد را کنترل می کند. در موارد حاد، از مداخله رادیکال جراحی روانی می توان استفاده کرد.

ویژگیهای تشخیصی اختلال وسواس فکری عملی

  • افراد مبتلا از وسواس ها رنج می برند، به طوری که فرد یک زمانی به افراطی بودن یا غیر منطقی بودن آنها پی می برد. این وسواسها پریشانی محسوسی ایجاد می کنند، بیش از یک ساعت در روز وقت می گیرند، یا فعالیتعای روزمره و یا فعالیت های اجتماعی یا روابط را به نحو چشمگیری مختل می کنند.
  • وسواسهای فکری با چهار ویژگی زیر توصیف می شوند:
    1. افکار، تکانه ها یا تصورات مکرر و مداومی که فرد مبتلا آنها را مزاحم و نا مناسب می داند و اضطراب یا پریشانی محسوسی ایجاد می کنند.
    2. صرفا نگرانیهای بیش از حد درباره مشکلات واقعی زندگی نیستند.
    3. برای نادیده گرفتن یا متوقف کردن این افکار، تکانه ها، یا تصورات یا جایگزین کردن آنها با فکر یا عمل دیگری، تلاشهایی صورت می گیرند.
    4. فرد تشخیص می دهد که اینها محصول ذهن خودش است.
  • وسواسهای عملی با دو ویژگی زیر توصیف می شوند:
    1. رفتارهای تکراری، یا اعمال ذهنی که فرد احساس می کند مجبور است آنها را در واکنش به وسواس فکری یا طبق مقررات خشک و انعطاف ناپذیر، انجام دهد.
    2. رفتارها یا اعمال ذهنی به قصد جلوگیری یا کاهش دادن ناراحتی یا پیشگیری از یک رویداد یا موقعیت هولناک صورت می گیرند، اما آنها آشکارا افراطی هستند یا به صورت معقول به آنچه قرار است خنثی یا پیشگیری کنند، ربطی ندارند.

اختلال استرس حاد و اختلال استرس پس از آسیب

تجربه آسیب زا، رویداد مصیبت بار یا بسیار تاثر آوری است که پیامدهای روانی و جسمانی شدیدی دارد. برخی افراد بلافاصله بعد از رویدادی آسیب زا، دچار اختلال استرس حاد (acute stress disorder)، می شوند؛ فرد، تحت چنین شرایطی دچار ترس شدید، درماندگی، یا وحشت می شود. ممکن است نشانه های تجزیه ای، مانند احساس کرختی، غیر واقعی بودن، یا جدایی و یاد زدودگی درباره رویداد آسیب زا، ایجاد شوند. رویدادهای آسیب زا را به صورت افکار، رویاها، و صحنه های بازگشت به گذشته دوباره تجربه می کنند. اغلب اوقات بسیار مضطرب هستند، به سختی می توانند بخوابند یا تمرکز کنند. آنها معمولا تحریک پذیر و گوش به زنگ می شوند و با کوچکترین صدا یا اختلالی یکه می خورند.  به رغم شدید بودن نشانه های اختلال استرس حاد، اغلب افراد می توانند ظرف چند روز یا چند هفته به عملکرد نسبتا عادی برگردند. برخی دیگر به عملکرد عادی بر نمی گردند. آنها دچار اختلال استرس پس از آسیب (PTSD) می شوند، تشخیصی که چنانچه نشانه ها بیش از یک ماه باشند، مناسب است.

ویژگیهای تشخیص اختلال استرس حاد

  • این اختلال ظرف مدت یک ماه رویداد آسیب زا اتفاق می افتد، پریشانی یا اختلالی را به وجود می آورد که اهمیت بالینی دارد و بین ۲ تا ۴ هفته ادامه می یابد. این تشخیص برای افرادی مقرر می شود که ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه ای را در ارتباط با قرار گرفتن در معرض رویداد آسیب زایی تجربه کرده اند که در آن :
    1. رویداد یا رویدادهایی را تجربه کرده اند، شاهد بودند یا با آن مواجه شدند که مرگ واقعی یا تهدید به آن یا جراحت جدی، یا تهدید جسمانی برای خودشان یا دیگران، وجود داشته است.
    2. با ترس شدید، درماندگی یا وحشت واکنش نشان دادند.
  • فرد در مدت این رویداد یا پس از آن، به سه مورد از نشانه های تجزیه ای زیر یا بیشتر مبتلاست:
    1. احساس جدایی ( گسلش)، کرختی، یا فقدان تاثیر پذیری یا پاسخدهی هیجانی.
    2. کاهش احساس آگاهی از دور و بر، انگار فرد در حالت بهت است.
    3. احساس غیر واقعی بودن (مسخ واقعیت).
    4. احساس جدا بودن از خود ( مسخ شخصیت).
    5. ناتوانی در به یاد آوردن جنبه مهمی از آسیب ( یادزدودگی تجزیه ای)
  • رویداد آسیب زا از طریق تصورات، افکار، رویاها، خطاهای حسی و صحنه های بازگشت به گذشته مکرر، یا دوباره زنده شدن تجربه، بارها تجربه می شود، یا اینکه فرد وقتی با عناصر یادآوری این رویداد مواجه می شود، احساس پریشانی شدید می کند.
  • فرد از محرکهایی که خاطرات آسیب زا را فرا می خوانند، اجتناب می کند.
  • فرد دچار نشانه های اضطراب یا افزایش انگیختگی می شود، مانند مشکل خوابیدن، تحریک پذیری، ضعف تمرکز، گوش به زنگی، پاسخ یکه خوردن مفرط و بی قراری.

ویژگیهای اختلال استرس پس از آسیب

به دنبال اختلال استرس حاد، نشانه ای PTSD می توانند تسلط یابند. عوامل یاد آوری آسیب حتی سالگرد این رویداد می تواند آشفتگی روانی و جسمانی شدیدی را ایجاد کند. استرس پس از آسیب تشخیص نسبتا شایعی است. بسیاری از افراد مبتلا به این اختلال در حالت کرختی به نظر می رسند که (( تعطیل هستند)) و این باعث می شود آنها به طور کلی در اکثر موقعیتها بی تفاوت باشند. این افراد برای مدت طولانی احساس می کنند سطح انگیختگی شان افزایش یافته است که در مشکل خوابیدن، طغیانهای خشم، مشکلات تمرکز، پاسخ یکه خوردن مفرط، یا گوش به زنگی کلی آشکار می شود.

نشانه های PTSD در دو گروه جای می گیرند. گروه اول که مزاحمت ها و اجتناب نامیده می شوند، افکار مزاحم، رویاهای مکرر، صحنه های بازگشت به گذشته، بیش فعالی نسبت به علایم آسیب، و اجتناب از افکار یا عوامل یادآوری را در بر می گیرند. گروه دوم به نام بیش انگیختگی و کرختی نشانه هایی را شامل می شوند که جدایی (گسلش)، از دست دادن علاقه به فعالیت های روزمره، خواب آشفته، تحریک پذیری، و احساس کوتاهتر شدن آینده را در بر دارند.

پاسخ ها در دو مرحله روی می دهد: واکنش مقدماتی مرحله اعتراض (outcry phase) است که طی آن فرد با حالت هشدار و هیجان نیرومند، مانند ترس یا غم واکنش نشان می دهد. ممکن است فرد در این مرحله جیغ بکشد یا به چیزی ضربه بزند. در صورتی که رویدادها تهدید فوری برای فرد داشته باشد، مانند زمین لرزه، مرحله اعتراض ممکن است فورا روی ندهد، زیرا افراد باید با موقعیت ایجاد شده کنار بیایند. اعتراض بعدا شاید در مکانی امن، زمانی که تهدید برطرف شده است صورت گیرد. مرحله بعد، مرحله انکار / مزاحمت (denial / intrusion phase) است که به موجب آن، شخص بین انکار یعنی فراموش کردن رویداد یا وانمود کردن به اینکه اتفاقی نیفتاده است، و مزاحمت، یعنی تجربه افکار و احساسات مزاحم در مورد آن رویداد در نوسان است. کابوس ها و افکار ناخواسته مربوط به رویداد آسیب زا، همراه با نشانه های جسمانی مانند شتاب ضربان قلب یا عرق کردن شدید، فرد را در طول این مرحله به سطوح می آورند.

ویژگی های تشخیص اختلال استرس پس از آسیب

  • پریشانی قابل ملاحظه ای به وجود می آورد. برای کسانی مقرر می شود که در معرض رویداد آسیب زایی قرار گرفته اند که در آن
    1. رویدادی را تجربه کرده، شاهد بوده، یا با آن مواجه شده اند که مرگ واقعی یا تهدید به مرگ یا جراحت جدی، یا تهدید جسمانی برای خودشان یا دیگران را در بر داشته است.
    2. با ترس شدید، درماندگی، یا وحشت پاسخ دادند.
  • حداقل به مدت ۱ ماه، به یک یا چند طریق زیر، دوباره تجربه می شود:
    1. یادآوریهای ناراحت کننده مکرر رویداد آسیب زا
    2. رویاهای ناراحت کننده مکرر رویداد آسیب زا
    3. عمل کردن یا احساس کردن به صورتی که انگار رویداد آسیب زا تکرار شده است.
    4. ناراحتی شدید هنگام مواجه شدن با علایم درونی یا بیرونی که مظهر جنبه ای از رویداد آسیب زا هستند یا به آن شباهت دارند.
    5. واکنش پذیزی فیزیولوژیکی هنگام مواجه شدن با علایم درونی یا بیرونی که مظهر جنبه ای از رویداد آسیب زا هستند یا به آن شباهت دارند.
  • حداقل برای مدت یک ماه، فرد از محرکهای مرتبط با رویداد آسیب زا اجتناب می کند و کرختی پاسخدهی کلی در او وجود دارد که با حداقل سه مورد زیر نشان داده می شود:
    1. تلاش برای اجتناب کردن از افکار، احساسات، یا مکلمات مرتبط با رویداد آسیب زا.
    2. تلاش برای اجتناب کردن از فعالیتها، مکان ها، یا افرادی که خاطرات رویداد آسیب زا را تحریک می کنند.
    3. ناتوانی در به یاد آوردن جنبه مهمی از رویداد آسیب زا.
    4. کاهش محسوس علاقه به فعالیتهای مهم یا مشارکت در آنها.
    5. احساس جدایی از دیگران یا بیگانگی با آنها.
    6. محدود بودن دامنه عاطفه.
    7. احساس کوتاه بودن آینده.
  • حداقل به مدت یک ماه نشانه های مداوم افزایش انگیختگی وجود دارد که با حداقل دو مورد زیر نشان داده می شود:
    1. مشکل به خواب رفتن یا خفته ماندن
    2. تحریک پذیری یا طغیانهای خشم
    3. مشکل تمرکز
    4. گوش به زنگ بودن
    5. پاسخ یکه خوردن مفرط

نظریه ها و درمان

دیدگاه زیستی. بعد از وقوع تجربه آسیب زا، قسمت هایی از سیستم عصبی فرد نسبت به خطر احتمالی در آینده، بسیار حساس می شود. گذرگاههای زیر قشری در سیستم عصبی مرکزی، همین طور، ساختارهایی در دستگاه عصبی سمپاتیک به طور همیشگی نسبت به علایم صدمه قریب الوقوع هوشیار می شوند. تغییر عملکرد انتقال دهنده عصبی نیز در این ماجرا نقش دارد. سرانجام اینکه آمادگی ژنتیکی هم می تواند در ایجاد PTSD نقش داشته باشد.

دیدگاه های روان شناختی. فروید این نشانه ها را بیانگر غرق شدن دفاعهای خود می دانست، که از تجربه شدید و تهدید کننده اضطراب غیر قابل کنترل سرچشمه می گیرد. تجربیات می توانند به اندازه کافی برای ایجاد این واکنش آسیب زا باشند، یا اینکه می توانند خاطرات دردناک تعارض های ناهشیار را که قبلا حل نشده اند، راه اندازی کنند و در نتیجه ناتوانی در سرکوب نگه داشتن این خاطرات، موجب لبریز شدن اضطراب شوند.

طبق رویکردهای رفتاری سنتی، فرض می شود که فرد مبتلا به PTSD، نوعی ترس شرطی را به محرکهایی که در لحظه آسیب وجود داشته اند، فرا می گیرد. به خاطر این تداعی ها حتی در غیاب تجربه آسیب دچار اضطراب می شود.

نظریه پردازان شناختی – رفتاری به این موضوع پرداخته اند که چگونه عقاید افراد در مورد رویداد آسیب زا بر نحوه مقابله کردن آنها با این رویدادها تاثیر می گذارند. سرزنش کردن بیش از حد خود به خاطر اتفاقاتی که از کنترل فرد خارج هستند و همینطور، احساس گناه در مورد پیامد این اتفاقات، تلاش های نا موفق فرد برای کاهش دادن استرس نیز خطر ابتلا را افزایش می دهد. بین شدت آسیب و خطر ابتلا رابطه مستقیم وجود دارد. زیر بنای این تجربیات، برداشت فرد از به خطر افتادن زندگی است.

دیدگاه اجتماعی فرهنگی. فقدان حمایت اجتماعی، نه خود تجربه جنگ و… ، می تواند در ایجاد اختلال دخالت داشته باشد. محیط های اجتماعی محروم زمینه را برای افزایش آسیب پذیری آماده می کنند.

درمان. داروهای ضد اضطراب مانند بنزودیازپین ها مفید خواهند بود. برای کسانی که دچار بی قراری، پرخاشگری، تکانشگری یا بازگشت به گذشته هستند، داروهای ضد تشنج، مانند کاربامازپین یا اسید والپرویک مفید واقع می شوند. داروهای ضد افسردگی معمولا در درمان نشانه های کرختی، مزاحمت و کناره گیری اجتماعی شفا بخش هستند. البته برای کنترل واکنشهای فرد به درمانهای دارویی، روان درمانی را توصیه می کنند. درمان های رفتاری غرقه سازی تجسمی و حساسیت زدایی منظم. مواجه کردن فرد با محرکهای PTSD که خاطرات رویداد آسیب زا را به صورت تدریجی زنده می کنند، یا در موقعیتی که به طور همزمان به فرد آموخته می شود که خود را شل کند و آرمیده باشد. نقش گزاری روانی (psychodrama) نیز می توانند در آوردن خاطرات سرکوب شده رویداد آسیب زا به آگاهی هشیار، در موقعیت کنترل شده، مفید باشند. همچنین مبتلایان می توانند یاد بگیرند با برخورد منطقی با شرایطشان و تجزیه کردن مشکلاتشان به واحدهای قابل کنترل، استرس را کاهش دهند.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۴ اردیبهشت ۹۴

دیدگاه های نظری

گرایشی به سمت آگاه شدن از علتهای رفتار انسان و درمان نابهنجاری دیدگاه نظری نام دارد.

 دیدگاه روان پویشی(psychodynamic perspective)، گرایشی نظری است که بر عوامل تعیین کننده ناهشیار رفتار تاکید دارد. نظر زیگموند فروید در مورد اختلالهای روانی، بر انگیزه ها و تعارض های ناهشیار متمرکز بود. عقاید او در مورد علت و درمان اختلال های روانی، شالوده دیدگاه روان پویشی را تشکیل می دهد. در شخصیت یک آدم سالم، نهاد از طریق توانایی خود در بررسی کردن دنیای بیرونی، در محدوده ای که فراخود برای آن تعیین کرده است، به امیال غریزی دست می یابد. همه افراد برای دور نگه داشتن تجربیات بالقوه آزارنده، از مکانیزم های دفاعی استفاده می کنند. فقط در صورتی که مکانیزم های دفاعی به صورت خشک و افراطی مورد استفاده قرار گیرند، منبع اختلال روانی می شوند.

دیدگاه انسان گرایی (Humanistic)، بر این عقیده است که انگیزش انسان بر پایه گرایش فطری به تلاش برای به کمال رساندن خود و یافتن معنی در زندگی قرار دارد. افراد توسط نیاز به ساختن خودشان و دنیا و بدست آوردن غنای بیشتر از تجربیاتشان، به وسیله تحقق بخشیدن به استعداد بی نظیرشان بر انگیخته می شوند.این نظریه پردازان تحت تاثیر روان شناسی وجودی قرار دارند که بر اهمیت درک کامل هر لحظه به صورتی که روی می دهد، تاکید می ورزد. افرادی که با دنیای پیرامونشان هماهنگ هستند و هر لحظه زندگی را تا حد امکان به طور کامل تجربه می کنند، از لحاظ روانی سالم هستند. انسانها به این علت آشفته می شوند که باید طبق قید و بندهایی که جامعه مدرن برای آزادی انسان تعیین کرده است، زندگی کنند. درمان در این دیدگاه باید بر نیازهای درمانجو تمرکز داشته باشد. درمانجویان باید به خوب بودن فطری شان پی ببرند. زمانی که درمانجویان احساس بهتری نسبت به خودشان داشته باشند، بهتر می توانند اضطراب همراه با اعتراف کردن به ضعف های خود را تحمل کنند. درمانگران از فنونی چون بازتاب و توضیح استفاده می کنند.

دیدگاه اجتماعی فرهنگی، بر نحوه ای که افراد تحت تاثیر دیگران، موسسات اجتماعی، و نیروهای اجتماعی پیرامونشان قرار می گیرند، تاکید می ورزند. این عوامل تاثیر گذار را می توان به آنهایی که تاثیر فوری بر فرد دارند، نظیر خانوداه و آنهایی که گسترده تر هستند، مانند جامعه تقسیم کرد. این  دیدگاه اختلال های روانی را عوامل بیرون از فرد می داند و روی همین عوامل تاکید می ورزند. خانواده درمانی و گروه درمانی نمونه هایی از شیوه های درمانی این دیدگاه می باشند.

دیدگاه های رفتاری و شناختی. طبق دیدگاه رفتاری، نابهنجاری در اثر تجربیات یادگیری غلط ایجاد می شود و طبق دیدگاه شناختی – رفتاری، نابهنجاری به علت فرایندهای فکر نا سازگارانه ایجاد می شود که به رفتار کژکار می انجامد. رفتار گراها به اصول شرطی سازی معتقد هستند. به عقیده بک، ویژگی فراگیر تعدادی از اختلالهای روانی، وجود افکار خودکار بوده که نادیده گرفتن آنها دشوار است. افکار خود کار حاصل نگرش های کژکار هستند. طبق دیدگاه های رفتاری و شناختی، نابهنجاری از یادگیری و تفکر غلط ناشی می شود و با روشهایی که به این فرایند ها بپردازند می توان آن را تغییر داد.

دیدگاه زیستی، معتقد است که اختلال در هیجانها، رفتار و فرایندهای شناختی به علت نابهنجاریهایی در عملکرد بدن است. درمانهای تنی درمانهایی را شامل می شوند که بر اساس علتهای شناخته شده یا فرض شده اختلال عمل می کند.

رویکرد یکپارچه نگر، به جای طرفداری از یک رویکرد واحد، جنبه هایی را از رویکرد های گوناگون انتخاب می کنند. اغلب متخصصان بالینی خود را یکپارچه نگر یا التقاطی می دانند. نیازهای درمانجو را از چند دیدگاه در نظر می گیرد و برنامه درمانی ای را تدارک می بیند که جوابگوی این مسایل خاص باشد.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۳۱ فروردین ۱۳۹۴

ارزیابی روانی

ارزیابی (assessment)، روشی که به موجب آن متخصصی بالینی، فرد را بر حسب عوامل روانی، جسمانی، و اجتماعی ای که بیشترین تاثیر را بر عملکرد وی دارند، ارزیابی می کند. این اهداف می توانند از این قبیل باشند : الف) تشخیص دادن کسی که به اختلال روانی مبتلاست، ب) مشخص کردن توانایی عقلانی، ج) مناسب بودن فردی برای شغلی خاص و د) ارزیابی کردن کسی برای اینکه مشخص شود آیا از لحاظ عقلانی برای تحمل کردن یک آزمایش، شایستگی دارد یا نه.

مصاحبه بالینی

رایج ترین ابزار ارزیابی است که برای شناختن درمانجو و ماهیت مشکلات فعلی، تاریخچه و آرزوهای آینده او، مورد استفاده قرار می گیرد. درمانگر می تواند هنگامی که مصاحبه شروع می شود سوالهایی را مطرح کند یا اینکه مجموعه سوالهایی را دنبال کند که قبل از مصاحبه طراحی شده اند. روشهای ضبط کردن مصاحبه نیز متفاوت هستند. مصاحبه را می توان به صورت سمعی یا بصری ضبط کرد، یادداشت برداشت یا بعد از مصاحبه از حافظه متخصص بالینی بازسازی کرد. مصاحبه دو نوع بی ساخت و ساخت دار است.

مصاحبه بی ساخت

مصاحبه بی ساخت، یک رشته سوالهای باز پاسخ است که هدف آنها مشخص کردن دلایل درمانجو برای درخواست درمان، و روشن کردن نشانه ها، وضع سلامتی، پیشینه خانوادگی و تاریخچه زندگی اوست. تاریخچه خانوادگی، رویدادهای مهم در زندگی خویشاوندان درمانجو، از جمله آنهایی که به درمانجو بیشتر نزدیک هستند و همین طور اعضای خانواده دور را در بر می گیرد. زمانی خیلی اهمیت پیدا می کنند که درمانگر بخواهد مشخص کند آیا اختلال درمانجو زمینه ارثی دارد.

مصاحبه ساخت دار

مصاحبه ساخت دار از یک رشته سوالهایی تشکیل می شود که طرز بیان و ترتیب آنها از پیش تعیین شده اند. مواد این نوع مصاحبه ها به صورت رسمی نوشته شده اند، و توالی سوال کردن تعیین شده است، بنابراین، به تجربه متخصص بالینی و قضاوت مصاحبه گر متکی نیستند. نمونه هایی از مصاحبه ساخت دار عبارت اند از : برنامه مصاحبه اختلالهی اضطرابی برای DSM4 و مصاحبه بالینی ساخت دار برای DSM4. مصاحبه تشخیصی بین المللی آمیخته CIDI، ابزار استاندارد شده ای برای ارزیابی اختلالهای روانی است که پژوهش همه گیر شناختی روان پزشکی را در سرتاسر جهان آسان می کند.

معاینه وضع روانی

اشاره به آنچه درمانجو درباره اش فکر می کند و نحوه ای که فکر، صحبت، یا عمل می کند، اصطلاح وضع روانی را تعریف می کند.

وضع ظاهر و رفتار

به نحوه ای که آن شخص به شما پاسخ می دهد، اینکه رفتارش عجیب و غریب است، و حتی نحوه ای که او لباس پوشیده است، اشاره می کند. متخصص بالینی هنگام گرد آوری اطلاعات درباره تصویر کلی درمانجو، از ظاهر، سطح هشیاری، طرز رفتار، لباس، آرایش، سطح فعالیت و سبک تعادل تو، یادداشت برمی دارد. حرکات بدن و سطح فعالیت فرد، در خور توجه بیشتری هستند. برای مثال امکان دارد مردی آنچنان بی قرار باشد که نتواند از راه رفتن خودداری کند. مرد دیگری به قدری کند باشد که به صورت بی حال و بی رمق حرکت کند. بیش فعالی (Hyper Active)، عبارت است از فعالیت جسمانی پر انرژی و غیر عادی که با حرکات و صحبت کردن سریع مشخص می شود. گاهی بیش فعالی با بی قراری روانی حرکتی (Psychomotor Agitation) مشخص می شود. که به موجب آن فرد بی قرار و تحریک شده به نظر می رسد. در مقابل کندی روانی حرکتی (Psychomotor retardation)، حرکات کند و کرختی را شامل می شود.

شاید فرد رفتار عجیبی داشته باشد، این گونه رفتار ها، اطوار قالبی، نظیر ژست گرفتن نمایشی یا تیک صورت را شامل می شوند که طی آن، فرد هنگام صحبت کردن به سرعت چشم برهم می زند. نابهنجاری های بدن می توانند شکل های افراطی بگیرند، مانند ژست گرفتن خشک یا بی تحرکی. کاتاتونی (catatonia) به آشفتگی های حرکتی شدید در اختلال روان پریشی اشاره دارد که به علتهای فیزیولوژیک مربوط نمی شوند.

وسواس عملی، رفتاری تکراری و ظاهرا هدفمند در پاسخ به تمایلات کنترل ناپذیر یا طبق مقررات تشریفاتی یا کلیشه ای انجام می شود. وسواس عملی می تواند یک عمل تکراری ساده باشد، مانند کف زدن قبل از صحبت کردن، یا اینکه مجموعه پیچیده ای از رفتارهایی باشد که با تشریفات انجام می شوند.

تشخیص موقعیت

افراد مبتلا به برخی اختلالها گم گشته هستند و از واقعیت های اساسی درباره خود و محیط دور و برشان بی خبرند. تشخیص موقعیت (orientation)، آگاهی فرد از زمان، مکام و هویت است. آشفتگی در تشخیص موقعیت، در تشخیص دادن  اختلالهایی مورد استفاده قرار می گیرد که با انواع آسیب و بیماری مغزی، مانند یادزدودگی و زوال عقل همراه هستند و می توانند علامت اختلالهای روان پریشی، مانند اسکیزوفرنی نیز باشد.

محتوای فکر

محتوای فکر (content of thought). متخصص بالینی می تواند موضوعی را که در گزارش درمانجو عجیب یا غیر عادی به نظر می رسد پیگیری کند. وسواس فکری (obsessions)، فکر، کلمه، عبارت، یا تصور نا خواسته ای است که مرتبا و به طور مکرر وارد ذهن فرد شده و موجب پریشانی او می شود و هرچه فرد تلاش می کند نمی تواند این وسواس را از ذهن خود پاک کند. اغلب افراد تفکر وسواسی موقتی را تجربه کرده اند. یکی از شکل های رایج وسواس فکری، تردید عذاب آور درباره عمل یا تصمیم خاصی است که معمولا پیش پا افتاده می باشد، نظیر اینکه آیا فرد برای یک کالای ۲۰ دلاری، پول بیشتری پرداخت کرده است. برخلاف این رویدادهای معمولی، وسواس های فکری که اهمیت بالینی دارند، بادوام هستند و می توانند سالها فرد را عذاب دهند. وسواس های فکری و عملی اغلب با هم روی می دهند. هذیانها (delusions)، عقاید غلطی هستند که با هوش یا پیشینه فرهنگی درمانجو هماهنگ نیستند. هذیانها در مقابل دیدگاههای منطقی بسیار مقاوم هستند. برای مشخص کردن وجود تفکر هذیانی باید از هوش و پیشینه فرهنگی شخص آگاه شد. عقاید بیش بها داده(Overvalued ideas) ، افکاری هستند که کیفیت عجیب و نامعقول دارند، ولی معمولا غیر عادی نیستند، برای مثال مردی معتقد است کارت اعتباری ای که به عدد فرد ختم می شود، برای او بدشناسی می آورد. تفکر جادویی (magical thinking)، نیزم محتوای فکر فرد عجیب و غریب و غیر منطقی است، اما در این موارد، بین دو موضوع یا رویدادی که دیگران آنها را نامربوط می دانند، در ذهن فرد ارتباط وجود دارد. برای مثال، خانمی اعتقاد دارد که هروقت لباس هایش را به خشک شویی می برد، روز بعد یک فاجعه طبیعی در دنیا اتفاق می افتد. وجود عقاید بیش بها داده شده و تفکر جادویی می تواند علایمی باشند مبنی بر اینکه درمانجو از لحاظ روانی رو به تباهی است. اندیشه پردازی خشن(violent ideation) ، امکان افکار خشن را خواه به صورت تفکر خودکشی گرا باشد یا افکار مربوط به صدمه زدن یا احتمالا کشتن دیگران را شامل می شود.

سبک تفکر و زبان

این شامل اطلاعاتی درباره استفاده از واژگان و ساختار جمله توسط درمانجو می شود. برای مثال هنگامی که با یک مرد روان پریش گفتگو می کنید به سختی می توانید کلمات یا منظور او را درک کنید. زبان او غیر منطقی و نامربوط است.

عاطفه و خلق

عاطفه(affect)، جلوه بیرونی هیجان فرد است. حالت احساسی زمانی عاطفه می شود که دیگران بتوانند آن را ببینند. چند مولفه قابل توجه عاطفه شامل مناسب بودن، شدت، تحرک و دامنه آن هستند. عاطفه نا مناسب یعنی اینکه تا چه اندازه ای ابراز هیجان فرد با محتوای آنچه مورد بحث است مطابقت ندارد. شدت عاطفه، یا نیروی ابراز هیجان برای توصیف عاطفه بسیار کن مانند افت عاطفه (blunted affect) و عاطفه سطحی (flat affect)، به کار برده می شود. اگر عاطفه فرد بسیار نیرومند است، اصطلاحاتی چون عاطفه اغراف آمیز، شدید و پرشور به کار برده می شود.

تحرک عاطفه (Mobility of affect)، سهولت و سرعت جابجایی از یک نوع احساس یا سطح شدت هیجانی به حات دیگر است. افرادی ممکن است در نشان دادن پاسخدهی هیجانی، حتی در موقعیتهای الزام آور، بسیار کند باشند. افراد دیگری واکنش افراطی نشان می دهند. عاطفه بر حسب دامنه عاطفه یا شدت و تنوع جلوه هیجانی نیز توصیف می شود. غم، شادی، خشم، تشویش و آرامش نمونه هایی از دامنه عاطفه هستند.

خلق (mood)، به تجربه هیجانی فرد اشاره دارد، به نحوه ای که او در ((درون)) احساس می کند. افسردگی، سرخوشی، خشم و اضطراب نمونه هایی از این هیجانات هستند. خلق طبیعی یا سرحال (Euthymic)، خلقی است که نه بیش از حد شاد و نه بیش از حد غمگین است، بلکه روز به روز در دامنه نسبتا محدود و مناسب نوسان دارد. خلق ملول (dysphoric mood)، احساسهای ناخوشایند، مانند غم و تحریک پذیری را شامل می شود. خلق سرخوش (Euphoric mood)، شادتر و بالاتر از متوسط است و احتمالا حتی وجد آور است. احساس شادی، شعف و هیجان زدگی اغراق آمیزی را موجب می شود. خلق های دیگری هم وجود دارند که خشم، تشویش و بی احساسی از آن جمله اند.

تجربیات ادراکی

افراد مبتلا به اختلالهای روانی، اغلب دچار آشفتگی در ادراک هستند. توهمات (hallucimations)، ادراک های غلطی هستند که با محرکهای عینی موجود در محیط، مطابقت ندارند. بر خلاف خطاهای حسی که برداشت غلط از شی واقعی را شامل می شوند، توهمات ادراک شی یا محرکی را شامل می شوند که وجود ندارند. تجربه توهمات می تواند در اثر شرایط گوناگون، از جمله واکنش آسیب، تاثیر مسمومیت ناشی از مواد یا ترک کردن مواد، و یا بیماری عصب شناختی، مانند بیماری آلزایمر یا صرع قطعه گیجگاهی ایجاد شده باشد. توهمات شنیداری (auditory hallucinations)، از همه شایع تر است و شنیدن اصوات، معمولا صداها یا حتی کل مکالمات را شامل می شوند. در توهمات امری (command hallucinations)، فرد دستوری را برای عمل کردن می شنود. توهمات دیداری (visual hallucinations)، ادراک دیداری کاذب اشیا یا اشخاص را شامل می شوند. توهمات بویایی( olfactory hallucinations)، که نسبتا نادر هستند، به حس بویایی، احتمالا بوی ناخوشایندی مانند مدفوع، زباله یا گازهای سمی مربوط می شوند. توهمات تنی (somatic hallucinations)، ادراک های کاذب احساسهای بدنی را شامل می شوند که شایع ترین آنها تجربیات لامسه ای مثل خزیدن حشره روی بدن هستند. توهمات چشایی (gustatory hallucinations)، که از همه کمتر گزارش شده اند، احساس چشایی کاذب و معمولا نا خوشایند را شامل می شوند. معمولا توهمات با هذیانها همراه هستند.

درک خود

تعدادی از اختلالهای روانی، هویت شخصی فرد یا درک چه کسی هستم او را تغییر می دهند. مسخ شخصیت (depersonalization)، به تجربه خود تغییر یافته اشاره دارد، مانند این احساس که بدن شخص به ذهنش متصل نیستو سردرگمی هویت (identity confusion)، به این صورت که فرد به روشنی درک نمی کند چه کسی است.

انگیزش

چقدر مایل است تغییر شخصیت بادوان در او ایجاد شود یا پریشانی هیجانی او کاهش یابد و متخصص بالینی از این راه، انگیزش او را در زمینه های گوناگون ارزیابی می کند. در چند اختلال روانی، انگیزش درمانجو به قدری تحلیل می رود که حتی مشکلات معمولی زندگی برطرف نشدنی به نظر می رسد.

عملکرد شناختی

متخصص بالینی می کوشد سطح کلی هوش درمانجو را که به وسیله سطح اطلاعات عمومی، توجه و تمرکز، حافظه، هماهنگی جسمانی و توانایی انتزاع و مفهوم سازی ثابت می شود، ارزیابی کند. در جریان معاینه وضع روانی، تکلیف متخصص بالینی اجرا کردن آزمون هوش رسمی نیست، بلکه او درباره توانمندیها و نارساییهای شناختی درمانجو، اطلاعاتی را کسب می کند.

بینش و قضاوت

درمانگر می کوشد توانایی درمانجو را در شناختن ماهیت اختلالش ارزیابی کند. او باید مشخص کند درمانجو چقدر پذیرای درمان است. بینش (insight)، عبارت است از آگاهی نسبت به خود و دنیا. قضاوت، فرایندی عقلانی است که به موجب آن، فرد برای تصمیم گیری، گزینه ها را سبک سنگین می کند. افرادی که شدیدا آشفته هستند، از توانایی انتخاب کردن گزینه هایی که سازنده یا عاقلانه می باشند برخوردار نیستند.

روان آزمایی

فنون اندازه گیری متعددی را در بر می گیرد که در همه آنها افراد باید اطلاعات قابل نمره گذاری ای در مورد عملکرد روانی خودشان در اختیار بگذارند. به توانایی های عقلانی، شخصیت، حالتهای هیجانی، نگرش ها، و رفتارهایی مربوط می شود که سبک زندگی با تمایلات آنها را منعکس می کنند. پایایی و اعتبار دو ویژگی بسیار ضروری برای مشخص کردن خصوصیات روان سنجی یک آزمون است. آزماینده نباید به آزمودنی توصیه کند که چگونه به سوالها پاسخ دهد یا عملکرد آزمودنی را سو دار کند. موادی که به جای اختلال روانی، وجود بیماریهای جسمی را منعکس می کنند، نمرات را تحریف می نمایند. فردی که به آسیب نخاعی شوکی مبتلاست امکان دارد با این ماده که گاهی نمی توانم قسمتهایی از بدنم را احساس کنم موافق باشد. این ماده معمولا باعث می شود که فرد در مقیاس تفکر روان پریشی یا مصرف دارو، نمرات بالایی کسب کند.

هوش آزمایی

آزمون های هوش رایج برای مقاصد علمی، بر اساس مفهوم  G استوار هستند که چارلز اسپیرمن آن را مطرح کرد. طبق نظر او، ویژگی گسترده اس به نام هوش عمومی وجود دارد که زیر بنای توانایی فرد برای درک کردن روابط است. آزمون های هوش اطلاعات مهمی را درباره توانایی های شناختی درمانجو و رابطه این توانایی ها با ابراز مشکلات هیجانی تامین می کنند. درمانجویانی که برای تفکر انتزاعی توانایی کمی دارند، احتمالا در روان درمانی بینش گرا دچار مشکل خواهند شد، در عوض روی مشکلات علمی روزمره تمرکز می نمایند.

آزمون بینه سیمون (۳ تا ۱۲ سال) :

سن عقلی کودک را که با آزمون به دست می آید بر سن واقعی او تقسیم می کنیم، چون حاصل این تقسیم عدد اعشاری است لذا آن را در ۱۰۰ ضرب می کنیم. هوشبهر ۱۰۰ را حد طبیعی می دانند. بیش از ۱۰۰ باهوش و کمتر از ۱۰۰ مبتلا به نارسایی رشد عقلی یا ضعف قوای ذهنی. باید کودک را طوری آزمایش کرد که احساس نکند می خواهند او را امتحان کنند. ابتدا صحبت های معمولی تا ترس و خجالت از بین برود. باید سوالی را مطرح کرد که کود بتواند به آسانی به آن جواب دهد. بهتر است این سوال از سوالاتی باشد که برای کودکان دو سال کوچکتر در نظر گرفته شده باشد. کم کم به سراغ سوالات مشکل تر می رویم و اگر کودک مرتکب اشتباهی شد نباید او را تصحیح کرد. در صورت جواب صحیح او را تشویق کنید. کودکان سنین مهد کودک با بودن مادر احساس امنیت بیشتری می کنند و کودکان بزرگتر در صورت بودن والدین و عدم موفقیت در پاسخ صحیح احساس حقارت می کنند. یک جدول از روی سوالات آزمون، برای هر جواب صحیح علامت + و هر جواب غلط علامت – ، غلط های کوچیک با یک دوم، معمولا در بچه های ترسو، خجالتی یا محجوب یک دوم زیاد مطرح است. آنها جواب صحیح را می دانند برای گفتن اطمینان ندارند.

برای هر سال سن پنج سوال در نظر گرفته شده است. برای هر جواب صحیح  سال و برای هر جواب نیمه صحیح  سال به کودک داده می شود. سوالات از خیلی آسان و ساده در سنین پایین شروع و به سوالات مشکل تر در سنین بالا می رسد.
مثلا در سن چهارسال بیان اختلاف جنس مانند تو دختر هستی یا پسر. اکثرا یک سوال در هر سن مربوط به تکرار اعداد وجود دارد. یک سوال مربوط ببه تکرار جملات شش سیلابی یا بیشتر. یک سوال مربوط به ترسیم و تقلید شکل های هندسی یا تکمیل نواقص شکل هایی که به کودک داده می شود. یک سوال مربوط به شناختن پول، راست و چپ، پی بردن به اختلافات و شباهت اشیا، توصیف و تشریح عکس ها. برای سنین هشت سال به بالا سوال ها شبیه به سوالات درسی. برای محاسبه باید ابتدا آن سال را که به تمان سوالات مربوط به آن جواب صحیح داده شده پیدا کرد و سپس جواب هلی درست دیگر که برای سالهای بالاتر وجود دارد علامت + و در نتیجه برای هرکدام ارزش  سال و برای هرکدام از پاسخ های نیمه درست ارزش  سال منظور شود. در صورتی که کودک به پنج سوال سالهای بعد جواب صحیح بدهد ارزش یک سال برای او قائل می شویم. سن عقلی و سن واقعی کودک تبدیل به ماه شده سن عقلی بر شناسنامه تقسیم و در ۱۰۰ ضرب می کنیم.

آزمون وکسلر:

محتویات آزمون در کودکان و بزرگسالان یکسان است فقط بزرگترها به سوالات بیشتری جواب می دهند. فرهنگ لغات وسیعتری داشته یا تصاویر مشکل تری را تکمیل نمایند. آزمون وکسلر شامل شش آزمون شفاهی و پنج آزمون عملی یا کارکردی است.  در این آزمون یک قسمت لغات نیز وجود دارد که به عنوان آزمون اختیاری داده می شود. شش آزمون کلامی ( اطلاعات، فهم و قوه درک، حافظه عددی، حساب و ریاضی، تشابهات، فرهنگ لغات) پنج آزمون غیر کلامی( تکمیل تصاویر، طراحی مکعب ها، تنظیم تصاویر، نماد عددی یا رمزنویسی، الحاق قطعات)

آزمون های شخصیت خود سنجی

پرسشنامه خودسنجی (self report inventory) به این صورت اجرا می شود که از افراد می خواهند با جواب دادن به سوال هایی درباره رفتار و احساساتشان در موقعیت های مختلف، در مورد خودشان گزارش دهند. این آزمون ها موادی را در بر دارند که به نشانه ها، نگرش ها، تمایلات، ترس ها و ارزش ها مربوط می شوند.

پرشنامه شخصیت چند وجهی مینه سوتا MMPI

پر مصرف ترین آزمون روان شناختی دنیاست. نوع اصلاح شده این آزمون MMPI2 نامیده می شود. آزمونی درست – غلط است که از ۵۶۷ بیان تشکیل می شود. مقیاس های بالینی این آزمون، ویژگی های شخصیت نظیر نقش جنسیتی، حالت دفاعی، افسردگی، هیستیری، پارانویا، خود بیمار انگاری و اسکیزوفرنی را ارزیابی می کند. برخی موارد را می توان برای مشخص کردن اینکه آیا آزمون شونده جعل کرده، بی دقت بوده، یا دستور العمل ها را بد فهمیده است، نمره گذاری کرد. MMPI-A برای استفاده در مورد نوجوانان ساخته شده که تعداد سوال ها از ۵۶۷ به ۴۷۸ سوال کاهش یافته است. نقطه ضعف این آزمون طولانی و وقت گیر بودن آن است.

ارزیابی پرسشنامه های خود سنجی

این آزمون ها برای افرادی که سطح هوش پایینی دارند یا مهارت های خواندن محدودی دارند مناسب نیستند. تغییرات جزئی در بیان کردن سوال ها می تواند به تغییرات عمده در نتایج آنها منجر شود.آزمون شوندگان گرایش دارند پاسخ هایی بدهند که از لحاظ اجتماعی مطلوب تر یا مقبول تر به نظر برسند.

با وجود این مشکلات، پرسشنامه های خود سنجی همچنان عینی ترین روش در ارزیابی شخصیت هستند. برگذاری آنها راحت است و نتایج آزمون به سوگیری های شخصی یا نظری نمره گذار وابسته نیستند.

اجرای آزمون به صورت آنلاین

  • برای متقاضی کار و سازمان، کمتر وقت گیر است.
  • کم هزینه تر است.
  • نمره گذاری عینی تر است.
  • اعضای جوان تر نیروی کار این روش را به راحتی قبول می کنند.
  • به آزمون شوندگان اجازه نمی دهد از پیش به سوال ها نگاه کنند و اجازه نمی دهد که آنها پاسخ هایی را که قبلا داده اند تغییر دهند.

شیوه های فرافکن

آزمون های فرافکن (projective tests) برای کار کردن با افرادی که از لحاظ هیجانی آشفته هستند با الهام از تاکید فروید بر اهمیت ناهشیار سعی دارند بخش نادیدنی شخصیت ما را کاوش کنند. وقتی محرک مبهمی مثل لکه جوهر یا تصویری که می توان آن را به چند طریق درک یا تعبیر کرد به ما ارایه می شود و از ما می خواهند آن را توصیف کنیم، نیازها، ترس ها و ارزش های خود را به آن فرافکنی می کنیم. چون تعبیر این آزمون ها خیلی ذهنی است، از نظر پایایی یا اعتبار چندان بالا نیستند. دو آزمون فرافکن رایج شیوه لکه جوهر رورشاخ  (Rorschach inkblot technique) و آزمون اندریافت موضوع (TAT) هستند.

شیوه لکه جوهر رورشاخ، ۱۰ کارت لکه جوهر که هربار یکی  (برخی سیاه و برخی رنگی) نشان داده می شود و از آزمودنی می خواهند آنچه را می بینند توصیف کنند. بعدا این کارت ها برای بار دوم نشان داده می شوند، و روان شناس سوال های خاصی را درباره پاسخ های قبلی می پرسد. آزماینده در طول جلسه آزمون، رفتار را نیز مشاهده می کند. پاسخ های او را بسته به اینکه چه می بیند به چند طریق می توان تعبیر کرد.

آزمون اندریافت موضوع (TAT)، این آزمون از ۱۹ تصویر مبهم که یک یا چند نفر را نشان می دهد، و ۱ کارت سفید تشکیل می شود. از افرادی که این آزمون را انجام می دهند درخواست می شود داستانی را درباره افراد و اشیای موجود در تصویر بسازند، شرح دهند چه چیزی به موقعیت نشان داده شده منجر شده، این افراد به چه چیزی فکر می کنند و چه احساسی دارند و نتیجه احتمالی آن چه خواهد بود. در تعبیر کردن آزمون چند عامل در نظر گرفته می شود که روابط شخصی، انگیزش شخصیت ها و میزان ارتباط شخصیت ها با واقعیت هستند.

آزمون تداعی واژگان و تکمیل جمله، در آزمون تداعی واژگان فهرستی از کلمات برای آزمودنی خوانده می شود و از او می خواهند با اولین کلمه ای که به ذهنش می رسد پاسخ دهد. کلملت پاسخ از نظر عادی یا غیر عادی بودن، اشاره داشتن به تنش هیجانی، و ارتباط آنها با تعارض های جنسی، تجزیه و تحلیل می شوند. سرعت پاسخ اهمیت دارد.

آزمون تکمیل جمله نیز به پاسخ های کلامی نیاز دارد. از آزمودنی های در خواست می شود تا جمله هایی مانند (( آرزو دارم که …)) یا (( آنچه مرا نگران می کند …)) را کامل کنند. تعبیر پاسخ ها در این دو آزمون بسیار ذهنی است.

پرسشنامه شخصیت NEO، پرسشنامه ای ۲۴۰ ماده ای است که شخصیت را طبق پنج بعد، یا مجموعه صفات ارزیابی می کند. این صفات شالوده کلیه تفاوتهای فردی در شخصیت هستند. از این پنج بعد، سه تا N، E، و O نامیده می شوند. به علاوه دو مقیاس دیگر که در نتیجه آزمون تجربی مقیاس اصلی به آن اضافه شده اند. این مقیاسها عبارت اند ار : روان رنجور خویی N، برون گرایی E، گشودگی به تجربه O، خوشایندی A و وظیفه شناسی C . هر یک از پنج بعد یا صفت، شش جنبه اصلی نیز دارد که آنها نیز ارزیابی می شوند. مقیاس O شش جنبه گشودگی به خیالبافی، زیبایی شناسی، احساسها، اعمال، افکار، و ارزشها را شامل می شود. نیمرخهای مبتنی بر NEO-PI-R به متخصصان بالینی امکان می دهند تا نمرات حاصل از پنج بعد شخصیت، به علاوه شش جنبه درون هر بعد را ارزیابی کنند.

پرسشنامه ارزیابی شخصیت PAI، از ۳۴۴ ماده، شامل ۲۲ مقیاس تشکیل می شود که اغلب ساختارهای مرتبط با ارزیابی اختلالهای روانی را در بر می گیرند : ۴ مقیاس اعتبار، ۱۱ مقیاس بالینی، ۵ مقیاس درمانی، و ۲ مقیاس میان فردی. هر یک از موارد را طبق یک مقیاس ۴ امتیازی از غلط تا بسیار درست ارزیابی نمایند.

ارزیابی رفتار

ارزیابی رفتار شامل تعدادی فنون اندازی گیری است که بر اساس ثبت کردن رفتار فرد استوار هستند. متخصصان بالینی برای مشخص کردن رفتارهای مشکل ساز، آگاهی یافتن از آنچه این رفتارها را نگه می دارد، و ابداع مداخله های مناسب برای تغییر دادن این رفتارها، از این فنون استفاده می کنند.

خود سنجی رفتاری

خود سنجی رفتاری، نوعی روش ارزیابی است که به موجب آن، درمانجو اطلاعاتی را درباره فراوانی رفتارهای خاص در اختیار می گذارد. اطلاعات را می توان به چند طریق کسب کرد، از جمله، مصاحبه ها، خود بازبینی رفتار توسط درمانجو و پر کردن تعدادی فهرست بازبینی یا پرسشنامه که اختصاصا برای این منظور طراحی شده اند. مصاحبه رفتاری نوع خاصی از مصاحبه است که طی آن، متخصص بالینی روی رفتار تحت بررسی و آنچه قبل و بعد از آن رفتار واقع می شوند، شرایط پیشایند و رویدادهایی که بعد از رفتار واقع می شوند، پیامدها نام دارند. خود بازبینی (self monitoring)، درمانجو حساب فراوانی رفتارهای خاص را نگه می دارد، رفتارهایی نظیر تعداد سیگارهایی که می کشد یا مقدار کالری که مصرف می کند، یا تعداد دفعاتی که در یک روز افکار نا خواسته به خصوصی وارد ذهن او می شوند. رفتار آماج (target behavior)، رفتاری را که در ارزیابی مورد نظر می باشد. ایراد روشهای خود بازبینی این است که بعضی عادت ها به قدری عمیقا ریشه دار هستند که افراد از اینکه آنها را انجام می دهند تقریبا نا آگاه هستند. برخی متخصصان بالینی می گویند که این نوع اندازه گیری به خودی خود می تواند شفا بخش باشد.

مشاهده رفتاری

مشاهده رفتاری، رفتار فرد را مشاهده نموده و فراوانی رفتارهای خاص را همراه با عوامل موقعیتی مربوط، ثبت می کند. مشاهده رفتاری اگر در موقعیت طبیعی که رفتار آماج روی دهد، را مشاهده واقعی (in vivo observation) گویند.

ارزیابی محیطی

از افراد می خواهند جنبه های خاصی را که فرض شده بر رفتار تاثیر دارند، ارزیابی کنند. در مقیاس محیط خانوادگی از افراد خواسته می شود خانواده خود را طبق ابعادی نظیر کیفیت روابط، درجه ای که خانواده به رشد شخصی کمک می کند و فعالیت هایی که خانواده برای حفظ سیستم انجام می دهد ارزیابی کند. مقیاس کلی محیط خانواده میزان کفایت خانواده ای را که کودک در آن بزرگ می شود، اندازه گیری می کند. متغییر هایی را نظیر توانایی خانواده در تامین کردن مراقبت جسمانی و هیجانی خوب، روابط دلبستگی ایمن، ثبات و تعیین محدودیت مناسب و غیر تنبیهی ارزیابی می کند.

ارزیابی فیزیولوژیکی

تعدادی از اختلالهای روانی با آشفتگیهای فیزیولوژیکی همراه هستند که یا در بیماری فرد دخالت دارند یا حداقل به آن مربوط هستند. گاهی محل این آشفتگی در مغز و به صورت نابهنجاری ساختاری است. یا شاید فرد به اختلال جسمانی مانند دیابت، ایدز، یا پرکاری تیروئید مبتلا باشد که باعث می شود تغییراتی را در عملکرد روانی خود احساس کند.

ارزیابی روانی فیزیولوژیکی

پاسخ های جسمانی فرد به موقعیتی خاص، وقتی در موقعیتی قرار می گیرید که می ترسید، ضربان قلب شما ظرف مدت زمان کوتاهی تغییر زیادی می کند. برای کنترل کردن عملکرد قلبی عروقی از ابزارهای اندازه گیری مختلفی استفاده می شود که رایج ترین آنها قلب نگار برقی (ECG)است که تکانه های برقی را که از طریق قلب عبور می کنند، اندازه می گیرد و نشان می دهد که آیا قلب خون را به طور طبیعی پمپاژ می کند. تنش عضلانی، که شاخص فیزیولوژیکی دیگری برای استرس است، به وسیلخ برق نگاری عضله (EMG)، ارزیابی می شود که وسیله اندازه گیری برای فعالیت عضلات است. خیلی از آدمها وقتی احساس می کنند عصبی هستند، عرق می کنند که تغییراتی در پوست به نام پاسخ برقی پوست ایجاد می کند، این پاسخ که پاسخ برقی پوست GSR نیز نامیده می شود، شاخص مهمی برای پاسخ های هیجانی، مانند ترس و اضطراب است.

فنون تصویر برداری از مغز

برق نگاری مغز EEG که فعالیت برقی را در مغز اندازه می گیرد و شاخصی برای سطح انگیختگی فرد است. EEG نشان می دهد که تا چه اندازه ای فرد هوشیار، در حالت استراحا، در حالت خواب یا در حال خواب دیدن است. به کمک آن بیماری های مغزی نظیر صرع، اختلالهای خواب و تومورهای مغزی مشخص می شود. لایه نگاری محوری کامپیوتری (CAT , CT SCAN) ، یک رشته اشعه های x است که از زوایای مختلف پیرامون بدن گرفته می شود و کامپیوتر آنها را ترکیب می کند و به صورت یک تصویر مرکب در می آورد. CT اسکن ها از مناطق پر مایع مغز، یعنی بطن ها، تصویری را در اختیار می گذارند. تصویر برداری طنین مغناطیسی MRI، برای ساختن تصویری از مغز زنده بر اساس حجم آب بافتهای گوناگون که به جای اشعه های X از امواج رادیویی استفاده می کند. لایه نگاری نشر پوزیترون PET که نوع دیگری از آن به لایه نگاری کامپیوتری نشر تک فوتون SPECT معروف است. در این روش ترکیبات رادیو اکتیو به مقدار بسیار کم به داخل رگ فرد تزریق می شود. این ترکیبات از طریق جریان خون در مغز گردش می کنند و الکترونهایی را که بار مثبت دارند و پوزیترون نامیده می شوند، ساطع می کنند که بعدا می توانند شبیه اشعه های X در CT شناسایی شوند. علاوه بر کاربرد PET در ارزیابی فعالیت ذهنی، این روش را می توان برای بررسی اتفاقاتی که بعد از مصرف مواد مانند مواد مخدر در مغز روی می دهند، مورد استفاده قرار داد.

ارزیابی نوروپسیکولوژیکی

ارزیابی نوروپسیکولوژیکی، فرایند گردآوری اطلاعات درباره عملکرد مغز درمانجو بر اساس عملکرد در آزمون های روانی است. مشهور ترین ابزار ارزیابی نوروپسیکولوژیکی، مجموعه آزمون نوروپسکولوژیکی هالستید ریتان است. این ابزار شامل یک رشته آزمون است که برای ارزیابی عملکرد حسی – حرکتی، ادراکی و گفتاری طراحی شده اند. این آزمون ها با مقایسه کردن عملکرد افراد مبتلا به انواع مختلف آسیب مغزی ساخته شده اند که از طریق روشهای اندازه گیری مستقل، مانند اشعه X از جمجمه کالبد شکافی و معاینات جسمانی مشخص شده اند.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۳۰ فروردین ۱۳۹۴

طبقه بندی، تشخیص و برنامه های درمان اختلالات روانی

اختلال روانی عبارت است از نشانگان یا الگوی رفتاری یا روانی که اهمیت بالینی دارد و در فرد یافت می شود و با پریشانی فعلی ( مثل نشانه ای عذاب آور) یا معلولیت ( یعنی اختلال در یک یا چند زمینه مهم عملکرد) یا با افزایش قابل ملاحظه خطر مرگ، درد، معلولیت، یا از دست دادن آزادی ارتباط دارد. این نشانگان یا الگو نباید صرفا پاسخی قابل پیش بینی و از لحاظ فرهنگی تایید شده به رویدادی خاص، مثل مرگ فردی عزیز باشد. DSM-IV-TR برای هر اختلال، مدتی را مشخص می کند که طی آن، نشانه ها برای تشخیص اختلال باید وجود داشته باشند. بنابراین فکر یا خلق زودگذر، رفتار گاه و بی گاه عجیب، یا احساس زودگذر بی ثباتی یا سردرگمی، اختلال روانی را تشکیل نمی دهند.

نشانگان مجموعه ای از نشانه هاست که الگوی قابل تشخیص را تشکیل می دهد. نشانگان رفتاری یا روانی مجموعه ای از اعمال قابل مشاهده و افکار و احساسات گزارش شده درمانجوست. یک رفتار مجزا یا فکر یا احساس تنها، اختلال را تشکیل نمی دهند. یک اختلال قابل تشخیص، واحد سازمان یافته ای است که خود را در دامنه وسیعی از افکار، احساسات و رفتارها آشکار می سازد. اگر برای مدت چند روز احساس غمگینی کنید و این احساس تنها نشانه شما باشد، تشخیص افسردگی نا مناسب خواهد بود. در برخی فرهنگها، مرگ فردی عزیز، تشریفات و رفتارهایی را ایجاب می کند که ممکن است برای غریبه ها عجیب و غریب باشند، ولی در داخل آن فرهنگ قابل قبول هستند، این گونه افراد را نمی توان مبتلا به اختلال روانی دانست، زیرا واکنش قابل پیش بینی است.

سیستم چند محوری DSM

این امکان را می دهد که درمانجویان به صورت چند بعدی تشخیص داده شوند، به طوری که تمام اطلاعات مربوط به عملکرد آنها به شیوه ای منظم در نظر گرفته شوند. در DSM-IV-TR هر اختلال در محور I یا محور II ثبت شده است. باقی محورها برای مشخص کردن سلامت جسمانی درمانجو (محور III)، میزان شرایط زندگی استرس زا ( محور IV)، و میزان کلی عملکرد ( محور V) به کار برده می شوند.

محورI: اختلالهای بالینی. این اختلالها مجموعه نشانگان بالینی نامیده می شوند، بدین معنی که هر یک مجموعه ای از نشانه هاست که شکل خاصی از نابهنجاری را تشکیل می دهد. اینها اختلالها هستند، مثل اسکیزوفرنی و افسردگی، و آنچه اغلب مردم اختلالهای روانی می دانند، تشکیل می دهند. مجموعه اختلالهای دیگر اختلالهای سازگاری هستند که واکنشهایی به رویدادهای زندگی هستند که با توجه به شرایط، شدیدتر از آن هستند که معمولا انتظار می رود. این واکنش ها باید حداقل ۶ ماه ادامه داشته و ناراحتی و پریشانی مهمی را برای فرد به بار آورده باشد. اختلالهای سازگاری به شکل های واکنشهای هیجانی مانند اضطراب، افسردگی، آشفتگیهای رفتار، شکایتهای جسمانی، گوشه گیری اجتماعی یا اختلال در کار یا عملکرد تحصیلی آشکار می شوند. برخی اختلالها مورد توجه بالینی قرار می گیرند، ولی اختلال روانی نیستند، که با کد V[Vee] به آنها اشاره می شود و انواع مشکلات رابطه، واکنشهای داغدیدگی، و تجربه مورد بی توجهی یا سو استفاده قرار گرفتن را شامل می شوند. در صورتی که تمرکز بالینی عمدتا روی این مشکلات باشد، در محور I فهرست شده اند. چنانچه این مشکلات وجود داشته باشند، اما تمرکز بالینی روی آنها نباشد، در محور IV ثبت شده اند.

محور II: اختلالهای شخصیت و عقب ماندگی ذهنی. شامل مجموعه اختلالهایی است که بیانگر ویژگیهای بادوام شخصیت یا تواناییهای فرد هستند. یک مجموعه از این اختلالها، اختلالات شخصیت هستند. صفات شخصیتی که انعطاف ناپذیر و ناسازگارانه بوده و باعث می شوند که فرد دچار پریشانی شده یا در توانایی او برای انجام دادن تکالیف روزمره زندگی، اختلال زیادی ایجاد شود. دومین مولفه محور II، عقب ماندگی ذهنی است. با اینکه عقب ماندگی ذهنی اختلال نیست، ولی بر رفتار، شخصیت، و عملکرد شناختی تاثیر زیادی می گذارد. یک نفر می تواند از تشخیصهای محور I و محور II برخوردار باشد. برای مثال شخصی گرفتار سو مصرف مواد است و بنابر خصلت، به دیگران بسیار وابسته است. طبق محور I تشخیص سو مصرف مواد و طبق محور II تشخیص اختلال شخصیت وابسته برای او مقرر می شود.

محور III: بیماریهای جسمانی. مشکلات جسمانی می توانند اساس مشکلات روانی باشند. برای مثال فردی بعد از تشخیص بیماری جدی ممکن است افسرده شود. برعکس اختلالهای چون اضطراب مزمن می توانند ناراحتیهایی چون زخم معده را تشدید کنند. از این گذشته اگر متخصص بالینی بخواهد مصرف دارو را توصیه کند، بیماری جسمانی و سایر داروها باید در نظر گرفته شوند.

محور IV: مشکلات روانی اجتماعی و محیطی. رویدادها یا فشارهایی را مشخص می کند که می توانند بر تشخیص، درمان، یا پیامد اختلال روانی درمانجو تاثیر بگذارند. اختلالهای محور IV، رویدادهای ناگوار زندگی، مانند از دست دادن کار، تصادف اتوموبیل، و قطع رابطه با معشوق را شامل می شوند. مرد افسرده ای تصادف شدیدی می کند، زیرا به قدری در هیجاناتش غرق شده است که روی رانندگی تمرکز ندارد. برعکس فردی بعد از تصادف شدید اتومبیل، ممکن است افسرده شود. رویدادهای زندگی محور IV، عمدتا ناگوار هستند. رویدادهای خوشایند زندگی، مانند ترفیع شغلی نیز می توانند استرس زا باشند.

محور V: ارزیابی کلی عملکرد. مشخص کردن قضاوت کلی متخصص بالینی درباره عملکرد روانی، اجتماعی و شغلی درمانجو به کار می رود. عملکرد فعلی درمانجو هنگام پذیرش یا ترخیص و یا بالاترین سطح عملکرد او در طول سال گذشته ارزیابی می شوند. اگر درمانجو تاریخچه طولانی سازگاری ضعیف داشته باشد، پیش آگاهی خیلی امیدوار کننده نیست. مقیاس ارزیابی کلی عملکرد (GAF)، که مبنای محور V است، ارزیابی سطح کلی سلامت روانی فرد را امکان پذیر می سازد.

فرایند تشخیص

فرایند تشخیص شامل استفاده از تمام اطلاعات مربوط برای دستیابی به برچسبی است که اختلال درمانجو را مشخص می کند. این اطلاعات شامل نتایج آزمون های داده شده به درمانجو، مطالب گردآوری شده از مصاحبه ها، و آگاهی از تاریخچه شخصی درمانجوست. پیشینه اجتماعی و فرهنگی فرد، سرنخهای دیگری را در فرایند تشخیص فراهم می آورد. اگر پیشینه مذهبی و قومی درمانجویان با نوع نشانه هایی که آشکار می سازند ارتباط داشته باشند، متخصص بالینی آگاهی از آنها را مفید می داند.

نشانه های گزارش شده و قابل مشاهده درمانجو

متخصص بالینی علاوه بر گوش کردن به توصیف نشانه های درمانجو، به رفتار، ابراز هیجان و تفکر اون نیز توجه می کند. برای مثال درمانجویی که به افسردگی شدید مبتلاست، بی تحرک می شود و نمی تواند صحبت کند و این باعث می شود متخصص بالینی نتیجه بگیرد که وی افسرده است.

ملاکهای تشخیص و تشخیص افتراقی

متخصص بالینی مشخص کند نشانه های درمانجو تا چه اندازه با ملاکهای تشخیصی اختلالی خاص مطابقت دارد. مثلا حملات اضطراب دارد منظورش چیست؟ به حرفهای او گوش می کند تا مشخص نماید آیا نشانه های وی با ملاکهای DSM-IV-TR برای اضطراب مطابقت دارند؟ آیا دستهای او می لرزند؟ آیا دلشوره دارد؟ آیا احساس عصبانیت می کند یا درخوابیدن مشکل دارد؟ حساب نشانه های او را در ذهنش نگه می دارد تا ببیند آیا تعداد آنها برای این تشخیص کافی است؟ درخت تصمیم گیری(decision tree)، یک رشته سوالهای ساده بلی / خیر در DSM-IV-TR درباره نشانه های درمانجو هستند و به تشخیص احتمالی منجر می شوند. سوالهای ارزیابی مطرح شده توسط متخصص بالینی، مانند شاخه های درخت، می توانند به جهت های متفاوتی گرایش داشته باشند. برای اختلالهای عمده گوناگون، درختهای تصمیم گیری متفاوتی وجود دارد. گام آخر در فرایند تشخیص این است که متخصص بالینی اطمینان یابد تمام تشخیص های احتمالی دیگر را منتفی دانسته است که این مرحله تشخیص افتراقی (differential diagnosis) نامیده می شود.

یکی از سوالهای مطرح شده این است که آیا امکان دارد نشانه ها ناشی از مصرف دارو یا بیماری جسمانی تشخیص داده نشده باشند. داروهای آمفتامین می تواند نشانه هایی شبیه نشانه های منیک داشته باشد. کسی که به تومور مغزی مبتلاست می تواند آشفتگیهای خلقی مشابه با آشفتگیهای فرد مبتلا به مانی را نشان دهد. فرایند تشخیص معمولا به بیش از یک جلسه با درمانجو نیاز دارد. چند جلسه اول روان درمانی را دوره ارزیابی یا سنجش می دانند. مشکلات برخی افراد، ملاکهای مخصوص دو یا چند اختلال را می طلبد. رایج ترین نمونه زمانی است که فرد اختلال شخصیت دیرینه ای دارد و در عین حال، به مشکلی نظیر افسردگی یا اختلال جنسی هم مبتلاست. این امکان نیز وجود دارد که یک نفر دو تشخیص همزمان محور I، مثل الکلیسم و افسردگی داشته باشد. در تشخیص های چندگانه معمولا یکی از تشخیص ها را تشخیص اصلی در نظر می گیرند؛ یعنی آن اختلالی را که دلیل اصلی درمانجو برای درخواست کمک محسوب می شود.

تشخیص نهایی

جمع بندی موردی، بررسی رشد درمانجو و عواملی که ممکن است بر حالت روانی فعلی او تاثیر گذاشته باشند. جمع بندی فرهنگی، متخصص بالینی باید از میزان آمیختگی فرد با فرهنگ آگاه باشد، زیرا اولا، از درمانجویانی که با فرهنگ اصلی خود همانند سازی نمی کنند انتظار نمی رود مانند کسانی که عمیقا در سنتهای فرهنگی شان درگیر هستند، تحت تاثیر هنجارها و عقاید فرهنگی قرار داشته باشند. ثانیا، به فرض اینکه درمانجو با فرهنگ همانند سازی کرده باشد، باز هم آگاهی از توجیهات فرهنگی نشانه های وی ضرورت دارد. ثالثا، متخصص بالینی باید نحوه تعبیر کردن رویدادها را در چارچوب فرهنگی درمانجو به حساب آورد. یک رویداد می تواند برای اعضای فرهنگ خاصی که معنی مهمی برای آن قایل هستند، شدیدا استرس زا باشد. در مقابل اعضای فرهنگی دیگر ممکن است آن رویداد را بی معنی بدانند.

برنامه ریزی درمان

هدف های درمان

اولین مرحله تعیین کردن هدفهای درمان است که این هدفها از هدفهای کوتاه مدت تا بلند مدت گسترش دارند. متخصص بالینی هم که درمانجویی را درمان می کند باید به سه مرحله فکر کند: چاره اندیشی فوری، هدفهای کوتاه مدت و هدف های بلند مدت. چاره اندیشی فوری، ضروری ترین نیازها را در حال حاضر مورد توجه قرار می دهد. هدف های کوتاه مدت، تغییر دادن رفتار و هیجانهای درمانجو، اما نه باز سازی اساسی شخصیت را شامل می شوند. هدف های بلند مدت، تغییرات اساسی و عمیق تر در شخصیت و روابط درمانجو را شامل می شوند. این سه مرحله به ترتیب متوالی اشاره دارند. برنامه درمان به همین صورت تصور می شود. ابتدا متخصص بالینی به بحران می پردازد، بعد به مشکلات در آینده نزدیک رسیدگی می کند، و سرانجام به موضوعاتی می پردازد که به تلاش گسترده و همه جانبه در آینده نیاز دارند. چاره اندیشی فوری در موقعیتهایی ضرورت دارد که پریشانی شدید یا مخاطراتی برای درمانجو یا سایرین وجود داشته باشد. کسی که دچار حمله اضطراب شدید شده است، به احتمال زیاد باید فوا با داروی ضد اضطراب درمان شود. درمانجویی که شدیدا افسرده و به فکر خودکشی است، باید بستری شود. بعد از اینکه نشانه ها مشکل آفرین تحت کنترل قرار گرفت، باید بین متخصص بالینی و درمانجو رابطه موثری برقرار شود و همین طور، هدفهای مشخصی برای تغییر درمانی تعیین شوند.

محل درمان

محلهای درمان از لحاظ تامین محیط کنترل شده و ماهیت خدماتی که به درمانجویان عرضه می کنند، تفاوت دارد. محلهای درمان عبارت اند از: بیمارستانهای روانی، محلهای  درمان سرپایی، خانه های آمادگی و مراکز درمانی روزانه و سایر محلهای درمانی، نظیر مدرسه یا محل کار که خدمات سلامت روانی تامین می کنند. در صورتی که درمانجو در خطر صدمه زدن به خود یا دیگران باشد یا نتواند از خودش مراقبت کند، معمولا متخصص بالینی توصیه می کند او در بیمارستان روانی بستری شود. اغلب درمانجویان در مطب یا کلینیک خصوصی درمان سرپایی می شوند. خانه های آمادگی و برنامه های درمانی روزانه. درمانجویان مبتلا به اختلالهای روانی جدی که می توانند در جامعه زندگی کنند، به خدمات بیشتر از آنچه از طریق درمان سرپایی مرسوم تامین می شود، نیاز دارند.

نوع درمان

روان درمانی فردی، درمانگر به طور تک به تک با درمانجو کار می کند. معمولا درمانگر و درمانجو طبق یک برنامه منظم – عموما هفته ای یک بار به مدت یک ساعت – یکدیگر را ملاقات می کنند. در زوج درمانی، زن و شوهر هر دو و در خانواده درمانی، چند عضو خانواده یا همه آنها در آن شرکت می جویند. در خانواده درمانی، اعضای خانواده یک نفر را به عنوان بیمار مشخص می کنند، اما درمانگر کل سیستم خانواده را هدف درمان در نظر می گیرد. گروه درمانی، نوعی از درمان را تامین می کند که موجب آن، افراد آشفته می توانند آزادانه مشکلات خود را با دیگران در میان بگذارند، پسخوراند بگیرند، اعتماد متقابل ایجاد کتتد، و مهارتهای میان فردی را بهبود بخشند. محیط درمانی، که برای درمانجویان بستری مفید واقع شده است، بر این فرض استوار است که محیط عنصر اصلی درمان است.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۲۲ فروردین ۱۳۹۴

شناخت نا بهنجاری

هرکسی تا اندازه ای در مقطع خاصی از زندگی خود به آشفتگی روانی مبتلا می شود. اختلال های روانی جزیی از تجربه انسان هستند که زندگی هرکسی را مستقیم یا غیر مستقیم، تحت تاثیر قرار می دهند. اغلب این مشکلات، درمان پذیر و خیلی از آنها قابل پیشگیری هستند.

تعریف نابهنجاری ها

نابهنجاری را می توان بر اساس درست یا غلط بودن (چپ دست یا راست دست بودن) یا انحراف از میانگین (خیلی کوتاه قد یا بلند قد بودن) نیز تعریف کرد. این گونه ملاک های آماری معمولا نامربوط انگاشته می شوند.

پریشانی (distress)، تجربه هیجانی و جسمانی عذاب آور در زندگی که مانع فعالیت می شود و بعد از یک رویداد آسیب زا شروع می شود، مانند مرگ عزیز. اختلال(impairment)،  عبارت است از کاهش توانایی فرد در عمل کردن در سطح مطلوب یاحتی متوسط، مانند تجربه مصرف مواد که اختلال شناختی و هیجانی می آورد. به مخاطره اندختن خود و دیگری، تهدید سلامت خود یا دیگری مثل خودکشی یاقتل. عدم تطبیق با فرهنگ و اجتماع فرد، چه عملکردی درکجا انجام شود. بستری که رفتار درآن شکل گرفته وادامه می یابد.

چه چیزی موجب نابهنجاری می شود؟

علتهای زیستی، متخصصان بالینی علاوه بر اینکه نقش وراثت را در نظر دارند، معتقدند، رفتار نابهنجار شاید حاصل اختلالهایی در عملکرد جسمانی باشد. برای مثال نابهنجاری در غده تیروئید می تواند تغییراتی در خلق و تهیج پذیری ایجاد کند. صدمه مغزی ناشی از ضربه به سر، حتی ضربه جزیی، می تواند رفتار عجیب و غریب و می تواند به تغییرات هیجانی و رفتاری منجر شود که به اختلال روانی شباهت دارند.

علتهای روان شناختی، آشفتگی معمولا در نتیجه، تجربیات زندگی مشکل آفرین، ایجاد می شود. شاید رویدادی در یک ساعت پیش، سال گذشته یا روزهای اول زندگی فرد، تاثیری از خود بر جای گذاشته باشد که موجب تغییراتی در احساسها یا رفتار شود. تجربیات زندگی می توانند باعث شوند که فرد تداعیهای منفی غیر منطقی نسبت به محرکهای خاص تشکیل دهد و بدین ترتیب به اختلال روانی کمک کند. برای مثال ترس غیر منطقی از فضاهای کوچک می تواند از گیر کردن در آسانسور ناشی شود.

علتهای اجتماعی-فرهنگی، به محافل گوناگون تاثیر اجتماعی در زندگی فرد اشاره دارد. نزدیکترین محفل از افرادی تشکیل می شود که بیشترین تعامل را با آنها داریم. مانند همکاران. فراتر از محفل نزدیک، کسانی هستند که در محفل روابط دورتر قرار دارند. مانند اعضای خانواده در منزل. سومین محفل از افرادی در محیط ما تشکیل می شود که کمترین تعامل را با آنها داریم و به ندرت آنها را به اسم صدا می زنیم، مانند ساکنان محل و چهارمین محفل اجتماعی، فرهنگ گسترده تری است که در آن زندگی می کنیم، نظیر جامعه. رویدادهای، هر یک از این بسترهای اجتماعی یا همه آنها می توانند موجب نابهنجاری شوند.

دیدگاه زیستی – روانی – اجتماعی

در برخی اختلالها، مانند اسکیزوفرنی، عامل زیستی نقش غالب را دارد. در اختلالهایی نظیر واکنشهای استرس، عوامل روانی غالب هستند. و اختلالهایی چون استرس پس از آسیب، علت عمدتا اجتماعی – فرهنگی است. بسیاری از مقالات بر اساس مدل بیماری پذیری ارثی-استرس استوارند، که به موجب آن افراد با آمادگی ( بیماری پذیری ارثی) متولد می شوند که آنها را در معرض خطر ابتلا به اختلال روانی قرار می دهد. وقتی استرس روی می دهد، کسی که این آسیب پذیری را حمل می کند، در معرض خطر زیاد برای ابتلا به اختلالی قرار دارد که مستعد آن است. مثلا اختلال اسکیزوفرنی عمدتا تحت تاثیر عوامل ژنتیکی قرار دارد، اما نمی توان آن را کاملا با وراثت توجیه کرد. افراد مبتلا باید با عامل استرس زایی مواجه شده باشند.

عوامل محافظت کننده ای نظیر والدین با محبت، مراقبتهای بهداشتی مناسب، و موقعیتهای زندگی، آسیب پذیری فرد را به مقدار زیاد کاهش می دهند. وقتی که فرد از مراقبت های بهداشتی نا مناسب برخوردار است، به رفتارهای مخاطره آمیز می پردازد ( مثل مصرف مواد) و درگیر روابط معیوب است.

روانشناسی نابهنجاری در طول تاریخ

سه موضوع برجسته در توجیه اختلالهای روانی، در طول تاریخ تکرار شده اند: توجیه مرموز، توجیه علمی، و توجیه انسانی. توجیهات مرموز اختلالات روانی، رفتار نابهنجار را نتیجه تسخیر ارواح اهریمنی می داند. توجیه علمی، به دنبال علتهای طبیعی است، مثل عدم توازن زیستی، فرایندهای یادگیری معیوب، یا عوامل استرس زای هیجانی. توجیهات انسانی، اختلالهای را حاصل ظلم و ستم، پذیرفته نشدن یا شرایط ناگوار می داند. موضع اسرار آمیز در دوران پیش از تاریخ و قرون وسطا شایع بود. موضع علمی از یونان و روم باستان سرچشمه می گیرد و از قرن نوزدهم تا کنون غالب است. موضع بشر دوستانه در طول جنبش اصلاحات قرن هجدهم حاکم و هنوز در جامعه معاصر وجود دارد.

پیدایی مدل علمی

بقراط معتقد بود که چهار مایع مهم بدن بر سلامت جسمانی و روانی تاثیر دارند: سودا، صفرا، بلغم و خون. مقدار بیش از حد سودا، فرد را افسرده می کند ( مالیخولیایی) و مقدار بیش از حد صفرا باعث می شود فرد مضطرب و تحریک پذیر ( صفراوی) باشد. بلغم خیلی زیاد به صفت آرام و شاید بی تفاوت منجر می شود (بلغمی). خون بیش از حد باعث می شود که فرد دچار تغییرات خلقی بی ثبات شود.(دموی مزاج). درمان اختلال روانی مستلزم خلاص کردن بدن از مایع اضافی بود.

روشهای تحقیق، در روانشناسی نابهنجاری

روش علمی، عبارت است از به کار بردن یک رشته روشهای عینی برای مشاهده کردن رفتار، ساختن فرضیه درباره علتهای رفتار، آماده کردن شرایط مناسب برای بررسی فرضیه، و نتیجه گیری کردن درباره اعتبار آن. آزمایشی، پژوهشگر سطح متغییر مستقل را تغییر می دهد و تاثیر آن را بر متغییر وابسته مشاهده می کند مثلا مشخص کردن اینکه آیا دادن این دارو موثر تر از ندادن آن است ؟ شبه آزمایشی، برای مقایسه کردن گروههایی به کار می رود که از نظر ویژگی از پیش تعیین شده ای تفاوت دارند. برای مثال افرادی که از نظر تعداد دوستان فرق دارند طبق یک مقیاس دچار اختلال می شوند؟  همبستگی، ارتباط بین متغییر ها را بررسی می کند مانند افرادی که افسرده می شوند، از نظر عزت نفس آزمایش می شوند تا معلوم شود آیا نسبت به خودشان نگرش منفی دارند؟ زمینه یابی، پژوهشگران را قادر می سازد میزان بروز میزان شیوع اختلاهای روانی را برآورد کنند. پرسشنامه هایی برای هزاران نفر فرستاده می شود با هدف بدست آوردن پاسخهایی از نمونه بیانگر به طوری که بتوان یافته ها را به جامعه تعمیم داد. مورد پژوهی، یک فرد را عمیقا بررسی می کنند. مانند شخصی که سابقه اختلال دارد به طور مشروح توصیف می شود و بر شکل گیری این اختلال در وی تاکید زیادی می گیرد. طرح تک آزمودنی، یک فرد را در شرایط آزمایشی و شرایط گواه مورد بررسی قرار می دهند. برای مثال فرد را تحت درمان مقدماتی قرار می دهد و بعد از درمان، برای ارزیابی اثر بخشی آن، وی را آزمایش می کنند. بعد درمان را قطع نموده و دوباره اختلال را ارزیابی می کنند.

تاثیر اختلالهای روانی بر فرد

داغ، برچسبی است که باعث می شود برخی افراد متفاوت، معیوب و جدا از روند کلی اعضای جامعه پنداشته شوند. افراد معمولا موضوعاتی را مسخره می کنند که آنها را مضطرب می سازند. اختلال روانی باید بسیار ترسناک باشد که مردم را وا می دارد تا حد امکان از آن فاصله بگیرند و شاید از اینکه در آینده کنترل خود را بر رفتار و افکارشان از دست بدهند، می ترسند. در نتیجه رفتار عجیب و  غریب دیگران را مسخره می کنند. درک کردن و پذیرفتن بیماری جسمی دوستتان خیلی راحت تر از اختلال روانی اوست.

تاثیر اختلال روانی بر جامعه

تاثیر اختلالات روانی بر جامعه را نمی توان به راحتی ارزیابی کرد، ولی مشکلات روانی هزینه هنگفتی برای جامعه دارد. اعضای خانواده تحت تاثیر پرشانی عزیزان خود قرار می گیرند و آنها نیز در این داغ سهیم اند. معمولا خانواده ها از هم می پاشند و جوامع آسیب می بینند.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۲۲ فروردین ۱۳۹۴

بخش سوم : کژکاریهای جنسی (Sexual Dysfuntion)

اختلال هایی که رفتارهای منحرف محسوب نمی شوند و دیگران را قربانی نمی کنند. اصطلاح نابهنجاری جنسی به نا بهنجاری در پاسخدهی و واکنشهای جنسی فرد اشاره دارد.

ویژگیهای کژکاریهای جنسی:

کژکاریهای جنسی توسط فرد، معمولا بر حسب روابط صمیمی و تقریبا همیشه در بستر انتظارات و ارزشهای فرهنگی درباره آنچه عملکرد جنسی بهنجار را تشکیل می دهد، تعریف می شود. نمی توان گفت چه نوع فعالیت جنسی ای درست است؛ آنچه را که یک نفر کژکار می داند، دیگری شاید سالم و بهنجار بداند. گاهی افراد خود را مبتلا به کژکاریهای جنسی می دانند بدون اینکه بدانند رفتارشان تا چه اندازه ای در دامنه رفتار بهنجار قرار دارد.

باید به خاطر بسپارید که آیا فرد در مورد رفتارش احساس پریشانی می کند یا نه؟ گاهی کژکاریهای جنسی، علایم یا نشانه های مشکلاتی در زندگی فرد هستند که مستقیما به مسایل جنسی ربط ندارند. برای مثال کسی که از استرسهای مربوط به شغل یا مسایل خانوادگی خیلی ناراحت است، امکان دارد به مشکلات عملکرد جنسی مبتلا شود.

برخی از مشکلات جنسی با مسایلی در چهارچوب رابطه ای خاص یا تجربیاتی در گذشته فرد ارتباط آشکاری دارند. برای مشخص کردن کژکاری به چند تمیز باید اشاره کرد : اولا، آیا کژکاری جنسی ناشی از عامل روانی، مانند افسردگی یا مشکلات رابطه است یا به علت ترکیب عوامل روانی و عوامل جسمانی، نظیر بیماری یا مصرف مواد است. ثانیا، کژکاریهای جنسی دایمی، اکتسابی، موقعیتی و فراگیر را متمایز کنند.

کژکاریهای دایمی از هنگام شروع فعالیت جنسی وجود داشته است، کژکاری اکتسابی بعد از یک دوره فعالیت طبیعی به وجود آمده است، کژکاریهای موقعیتی فقط در اثر انواع خاصی از تحریک جنسی، موقعیتها یا شریکان جنسی روی می دهد در حالی که کژکاریهای فراگیر محدودیت ندارند.

مسترز و جانسون در پژوهشی فهمیدند که بین ارگاسمهای مهبلی و کلیتوریسی تفاوت فیزیولوژیکی وجود ندارد. انتقادی که از تحقیقات آنها می شود این است که موقعیت آزمایشگاهی آنها خیلی مصنوعی بود و نمی تواند شاخص معتبری برای فعالیت جنسی در موقعیت های طبیعی باشد. انتقاد دیگر به گزینشی بودن نمونه آنها مربوط می شود.

مسترز و جانسون چهار مرحله چرخه پاسخ جنسی را مشخص کرده اند: انگیختگی (Arousal)، فلات (Plateau)، ارگاسم(orgasm)، و رفع (resolution). در مرحله انگیختگی، میل جنسی فرد افزایش می یابد و بدن برای آمیزش جنسی آماده می شود ( لیز شدن مهبل در زن، نعوظ آلت در مرد). تهیج جنسی در مرحله فلات ادامه می یابد و در مدت ارگاسم ( اوج لذت جنسی)، فرد انقباضهای عضلانی را در ناحیه تناسلی تجربه می کند که با احساس شدید لذت همراه است. مرحله رفع، دوره برگشت به حالت فیزیولوژیکی عادی است. با این حال هر بار آمیزش جنسی همه مراحل را شامل نمی شود.

برخی افراد مبتلا به کژکاریهای جنسی، میل جنسی کمی دارند یا هیچ میلی ندارند؛ برخی دیگر، در مرحله خاصی از انگیختگی جنسی تاخیر دارد یا اصلا برانگیخته نمی شوند. بعضی ها شدیدا برانگیخته می شوند اما قادر نیستند ارگاسم را تجربه کنند. برخی از افراد خیلی سریع مراحل انگیختگی تا ارگاسم را طی می کنند. در برخی موارد شریک جنسی فرد از آنچه به نظر می رسد انحراف غیر قابل قبول از فعالیت جنسی مطلوب است، ناراحت می شود. سایر کژکاریهای جنسی از تجربه درد به جای لذت بردن در مدت آمیزش جنسی حاصل می شوند. کژکاریهای جنسی، نشانه های مستمر و مکرر دارند.

گاهی مسایل روانی دیگری مبنای مشکلات جنسی هستند. برای مثال میل کم جنسی در فرد افسرده دلیلی برای تشخیص کژکاری جنسی نیست بلکه بخشی از افسردگی است.

کژکاریهای جنسی می توانند مبنای جسمانی و روانی داشته باشند و اغلب بین عوامل جسمانی و روانی تعامل وجود دارد. گاهی افراد از این موضوع غافل می شوند که تمام مشکلات مربوط به عوامل هیجانی نمی باشد و مشکل جنسی می تواند با بیماری جسمانی، دارو، و سلامت عمومی ارتباط داشته باشد . برای مثال بیماری دیابت موجب مشکلات نعوضی در مردان می شود.

مشکلات جنسی می توانند کاملا به طور بی آزاری شروع شوند، اما بعدا به علت نگرانی از این مشکل، به مسئله جدی تری تبدیل شوند. این فرایند می تواند به سرعت تبدیل به کژکاری شود. تجربه ای که طی آن فرد احساس می کند هنگام فعالیت جنسی بیش از حد خودآگاه است، طوری که انگار عملکرد خود را هنگام آمیزش جنسی ارزیابی و کنترل می کند، اصطلاح نظاره گری Spectatoring را به کار برند.

اختلال میل جنسی کم کار (hypoactive sexual desire disorder) :

فرد مبتلا به طرز غیر عادی، علاقه کمی به فعالیت جنسی دارد. نه در جستجوی روابط جنسی است، نه آنها را تصور می کند و نه اینکه دوست دارد زندگی جنسی فعالی داشته باشد. پریشانی مرتبط با این اختلال معمولا در حیطه روابط صمیمی است. این اختلال ممکن است در کلیه حالتهای بالقوه جنسی یا موقعیتی در چارچوب رابطه خاصی روی دهد. به احتمال زیاد افراد در نتیجه سایر مشکلات روانی، نظیر افسردگی، آسیب جنسی قبلی، تصویر بدن ناگوار یا عزت نفس پایین، خصومت میان فردی، یا کشمکش های قدرت در رابطه، به این اختلال دچار شوند. برای مثال مردی که کنترل انزال ندارد، ممکن است به علت شرمندگی و نگرانی از این مشکل، علاقه خود را به آمیزش جنسی از دست بدهد. افراد مبتلا به شکلهای دائمی از آغاز بلوغ هیچ علاقه ای به مسایل جنسی ندارند که این نوع کمتر شایع است.

ویژگیهای تشخیصی اختلال میل جنسی کم کار:

  • افراد مبتلا با درنظر گرفتن عواملی چون سن و شرایط زندگی که بر عملکرد جنسی تاثیر می گذارند، در مورد فعالیت جنسی به طور مستمر یا مکرر، کمبود خیالپردازی و میل جنسی دارند.
  • این اختلال موجب پریشانی یا مشکلات میان فردی قابل ملاحظه ای می شود.
  • با بیماری جسمانی، یا مصرف مواد توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی، و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی جسمانی باشد.

اختلال بیزاری جنسی (Sexual aversion disorder) :

با بیزاری فعال و اجتناب از تماس تناسلی با شریک جنسی مشخص می شود که پریشانی شخصی یا مشکلات میان فردی به بار می آورد. چنین فردی ممکن است به مسایل جنسی علاقه داشته باشد و از خیالپردازیهای جنسی لذت ببرد، اما از فکر اینکه با کسی فعالیت جنسی داشته باشد منزجر است.

این واکنش در برخی فراگیر است و آنها از کلیه رفتارهای صمیمانه جنسی ، از جمله بوسیدن و بغل کردن بیزارند. در برخی دیگر این بیزاری به جنبه های خاصی از مسایل میان فردی مانند، دخول مهبلی یا بوی اندام تناسلی محدود می شود. واکنشها از اضطراب ملایم تا حملات وحشتزدگی نوسان دارند. افراد مبتلا از انزجاری که نسبت رفتار جنسی احساس می کنند ناراحت هستند و احساس می کنند تنها و نسبت به برقرار کردن روابط صمیمانه مقاوم هستند. اگر آنها از قبل رابطه نزدیکی برقرار کرده باشند، به علت واکنش آشفته ای که به تصور آمیزش جنسی نشان می دهند، معمولا با همسر خود اختلاف پیدا می کنند.

مسترز و جانسون چهار علت را برای این اختلال مشخص کرده اند: الف) نگرشهای شدیدا منفی والدین در مورد مسایل جنسی ب) سابقه آسیب جنسی مانند تجاوز جنسی یا زنا با محارم، ج) وارد کردن فشار جنسی مداوم توسط همسر در رابطه ای دراز مدت و د) سردرگمی هویت جنسی در مردان. در حالت عادی فرد فقط سالی یک یا دو بار فعالیت جنسی دارد که می تواند در رابطه تک همسری بلند مدت، مایه نگرانی باشد.

ویژگیهای تشخیص اختلال بیزاری جنسی:

  • افراد مبتلا از تماس تناسلی با شریک جنسی، بیزاری شدید و مکرر دارند و از آن اجتناب می ورزند.
  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی قابل ملاحظه ای به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

اختلال انگیختگی جنسی در زن (Sexual arousal disorder) :

زن مبتلا به طور مداوم یا مکرر قادر نیست به فعالیت جنسی پاسخ برانگیختگی جنسی لیز شدن و تورم مهبل برسد یا آن را حفظ کند. نتیجه آن پریشانی شخصی یا مشکل میان فردی با همسر است. میل به فعالیت جنسی همچنان وجود دارد، و برخی زنان مبتلا مخصوصا زمانی که کلیتوریس آنها عمیقا تحریک شود، مثلا با یک ویبراتور می توانند ارگاسم داشته باشند. اما هنگام آمیزش جنسی عادی، بدن آنها بدون واکنش می شود و واکنش فیزیولوژیکی طبیعی تورم و لیز شدن مهبل را تجربه نمی کنند. در نتیجه، دخول آلت مردی ممکن است موجب ناراحتی زیاد و احتمالا درد شود.

ویژگیهای تشخیص اختلال انگیختگی جنسی در زن:

  • زنان مبتلا به این اختلال، به طور مکرر یا مداوم قادر نیستند از طریق فعالیت جنسی یا به هنگام این فعالیت به لیز شدم و تورم کافی مهبل برسند یا آن را حفظ کنند.
  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی زیادی به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

اختلال نعوضی در مرد (male erectile disorder)

عبارت است از ناکامی محدود یا کامل و مکرر در رسیدن به نعوظ یا حفظ کردن آن در مدت فعالیت جنسی، که باعث می شود مرد احساس پریشانی کند یا در روابط صمیمی خود با مشکلات میان فردی مواجه شود. مردان مبتلا به مسایل جنسی علاقه دارند. برخی می توانند با آلت تناسلی شل و آویخته انزال کنند، اما میزان لذت آنها کمتر است. این اختلال موجب پریشانی هیجانی و شرمندگی می شود و ممکن است فرد کلا از آمیزش جنسی با همسر خودداری کند. برخی مردان از همان آغاز مواجهه جنسی دچار این مشکل می شوند؛ مردان دیگر، می توانند به نعوظ برسند، اما وقتی میخواهند اقدام به دخول کنند، یا لحظه ای بعد از آن، نعوظ را از دست می دهند.

مردان مبتلا هنگام استمنا مشکل نعوظی ندارند. این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، و فراگیر یا منحصر به یک شریک جنسی باشد. در ۱۵ تا ۳۰ درصد مردان مبتلا این مشکل به مرور زمان برطرف می شود، که علت برطرف شدن آن معمولا در شدت یا کیفیت رابطه است.

ویژگیهای تشخیصی اختلال نعوضی در مرد:

  • مردان مبتلا، به طور مستمر یا مکرر، به ناتوانی در رسیدن به نعوظ کافی یا حفظ کردن آن تا پایان فعالیت جنسی دچار می شوند.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

اختلال ارگاسمی در زن (femal orgasmic disorder)

ناتوانی در رسیدن به ارگاسم یا تاخیر ناراحت کننده در دستیابی به ارگاسم را گویند. برخی زنان در تمام موقعیتها نمی توانند به ارگاسم برسند؛ برای برخی دیگر، این مشکل موقعیتی است. آنها ممکن است بتوانند به وسلیه خود تحریکی یا به کمک شریک جنسی ای که به رفتارهای جنسی غیر از آمیزش می پردازد به ارگاسم برسند.

ارگاسم در زنان دامنه ای از تجربیات را در بر می گیرد. تعدا کمی از زنان می توانند صرفا با پرداختن به خیالپردازیهای شهوانی، تحریک پستانها، یا بوسیدن به ارگاسم برسند. بعد از آن ۲۰ تا ۳۰ درصد زنانی قرار دارند که می توانند از طریق فقط آمیزش جنسی، بدون تحریک مستقیم کلیتوریس به ارگاسم برسند. برخی زنان می توانند در مدت آمیزش جنسی به ارگاسم برسند اما فقط در صورتی که با تحریک دستی کلیتوریس کمک شده باشد. در رده بعدی زنانی قرار دارند که نمی توانند با شریک جنسی به ارگاسم دست یابند، اما می توانند خود را تا رسیدن به ارگاسم تحریک کنند. در نهایت ۸ درصد زنانی هستند که هرگز ارگاسم نداشته اند. اغلب دو گروه آخر را مبتلا به کژکاری جنسی می دانند.

ویژگیهای تشخیص اختلال ارگاسمی در زنان:

زنان مبتلا بعد از مرحله طبیعی برانگیختگی جنسی، به طور مستمر یا مکرر در رسیدن به ارگاسم تاخیر دارند یا اصلا به ارگاسم نمی رسند. با در نظر گرفتن تنوع زیاد در نوع و شدت تحریک که ارگاسم را در زنان راه می اندازد، این تشخیص فقط مناسب مواردی است که در آنها، قابلیت ارگاسم زن با توجه به سن او، تجربه جنسی، و کفایت تحریک جنسی کمتر از حد معقول باشد.

  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی زیادی به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

اختلال ارگاسمی در مرد

بیانگر مشکل خاصی در ارگاسم است. این اختلال می تواند فراگیر یا موقعیتی باشد. مردان مبتلا به اختلال ارگاسمی فراگیر، در هر موقعیتی نمی توانند به ارگاسم برسند، درحالی که مردان مبتلا به اختلال ارگاسمی موقعیتی، در موقعیتهای خاص مانند آمیزش جنسی، اما نه در مدت استمنا، مشکل دارند. آنها ممکن است در مدت آمیزش کاملا برانگیخته شوند اما نمی توانند با شریک جنسی خود به ارگاسم برسند.

این اختلال از تاخیرهای موقعیتی خفیف در انزال تا ناتوانی کامل در رسیدن به ارگاسم نوسان دارد. گروهی از مردان قبل از انزال کردن مدت زیادی طول می دهند. گروهی از مردان برای رسیدن به ارگاسم، به تحریک اضافی نیاز دارند. آنها فقط در صورتی ممکن است به ارگاسم برسند که به صورت دهانی یا دستی تحریک شده باشند. در رده بعدی مردانی قرار دارند که فقط به هنگام استمنا می توانند به ارگاسم برسند. و در نهایت مردانی که صرف نظر از شرایط، غیر ممکن است به ارگاسم برسند. در هریک از این موارد، نگرانی مرد در مورد این مشکل یا مشکلات میان فردی ای که در روابط نزدیک اش پدید می آیند، پریشانی روانی به بار می آورند.

ویژگیهای تشخیص اختلال ارگاسمی در مرد:

  • با در نظر داشتن سن این تشخیص برای مردانی مقرر می شود که بعد از مرحله طبیعی برانگیختگی به هنگام فعالیت جنسی که از لحاظ تمرکز، شدت و مدت کافی محسوب می شود به طور مستمر یا مکرر در رسیدن به ارگاسم تاخیر دارند یا اصلا به ارگاسم نمی رسند.
  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی زیادی به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

انزال زودرس

مرد مبتلا هنگام آمیزش جنسی، قبل از اینکه دوست داشته باشد، و حتی قبل از دخول، به ارگاسم می رسد، و بنابراین، ارضای جنسی کمی را احساس می کند یا اصلا ارضا نمی شود. از آمیزش جنسی و جذب شدن به شریک جنسی خود لذت می برد، اما به محض اینکه به لحظه برانگیختگی می رسد، کنترل خویش را از دست می دهد. معمولا انزال زودرس با کلیه شریکان جنسی او روی می دهد، زیرا مشکل این است که او کنترل ارادی بر بازتابهای انزالی خود را یاد نگرفته است. واکنشها به این مشکل، از مردانی که اندکی از آن ناراحت می شوند تا مردان و شریکان جنسی آنها که شدیدا از این مشکل ناراحت هستند و نمی توانند الگوی معاشقه دیگری را ابداع کنند که متقابلا رضایتبخش باشند، متفاوت هستند. انزال زودرس بیشتر نزد مردان جوان شایع است، شاید به این علت که آنها فاقد پختگی و تجربه هستند.

ویژگیهای تشخیص انزال زودرس:

  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی زیادی به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

اختلالهای درد جنسی

تجربه درد همراه با آمیزش جنسی، با عنوان مقاربت دردناک (dyspareunia) یا واژینیسم (vaginismus) تشخیص داده می شود. مقاربت دردناک که مردان و زنان را تحت تاثیر قرار می دهد، درد اندام تناسلی قبل از، به هنگام، یا بعد از آمیزش جنسی را به صورت مکرر یا مستمر، شامل می شود. واژینیسم که فقط زنان به آن مبتلا می شوند، عبارت است از انقباضهای غیر ارادی مکرر یا مستمر عضلات بیرونی مهبل. معمولا زنی که برانگیخته جنسی می شود، انبساط عضلات مهبل را تجربه می کند، اما زن مبتلا به واژینیسم، دچار انقباض عضلات می شود به طوری که دخول غیر ممکن یا دردناک است. خیلی از زنان مبتلا به واژینیسم در واکنش به هرگونه تلاش برای دخول مهبلی، از جمله اقداماتی برای فروکردن تامپون (tampon) و معاینات لگن خاصره توسط پزشکان، دچار انقباضهای عضلانی مشابه می شود.

ویژگیهای تشخیصی واژینیسم:

  • زنان مبتلا به طور مکرر یا مستمر، دچار انقباض غیر ارادی نظام عضلانی ثلث خارجی مهبل می شوند که آمیزش جنسی را مختل می کنند.
  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی زیادی به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

نظریه ها و درمان کژکاریهای جنسی:

مردی ممکن است به علت تعارضهایی که در مورد نزدیکی جسمانی دارد به ارگاسم بازداری شده، دچار شود. مرد دیگری می تواند به علت اختلال جسمانی، مانند بیماری پروستات دچار همین مشکل شود. برخی اختلالهای جنسی از مشکلات جسمانی، برخی از مشکلات روانی و برخی دیگر تعامل این دو حاصل می شوند. مثلا شخصی که می داند بیماریش علت جسمانی دارد، ممکن است کاملا خاطر جمع نباشد و به مشکلات روانی دیگری مانند افسردگی مبتلا شود.

دیدگاه زیستی. فرایندهای جسمانی، مانند بیماری، واکنش به درد، عوامل تغذیه، و حتی خواب می توانند موجب مشکلات جنسی شوند یا آنها را تشدید کنند. برخی تجربیات جنسی می توانند میل جنسی را تقویت کنند. برای مثال، مصرف یک لیوان نوشیدنی باعث می شود برخی افراد احساس آرمیدگی بیشتری کنند و پذیرای نزدیکی جنسی شوند.

بیماریهای گوناگون ارتباط مستقیمی با مشکلات جنسی دارند. برخی بیماریها، نظیر عفونت مجاری ادرار کاملا آشکارا هستند، اما اختلالهای عصب شناختی و قلبی – عروقی، بیماری کبد یا کلیه، نابهنجاریهای هورمونی، تومورهای مغزی، و مشکلات مربوط به هیپوتالاموس – غده هیپوفیز از جمله بیماریهایی هستند که تا این اندازه آشکار نیستند. دیابت موجب کژکاری جنسی، مخصوصا در مردان می شود. همچنین مشکلات خاص مربوط به سیستمهای تناسلی خاص مرد و زن نیز می توانند موجب کژکاریهای جنسی شوند. متخصص بالینی باید نقش این عوامل جسمانی را در نظر گیرد و به فرد یا زن و شوهر کمک می کنند ضعفهای جسمانی در رفتارهای جنسی خود را در نظر داشته باشند.

تعدادی از مواد شیمیایی (داروها و مخدرها) نیز بر فعالیت جنسی تاثیر می گذارند. برای مثال مقدار کمی الکل می تواند میل جنسی را تقویت کند؛ با این حال مقدار زیاد الکل می تواند مانع از پاسخدهی جنسی شود. آمفتامین ها و کوکائین با تحریک دوپامین و نوراپی نفرین پدیده مشابهی را ایجاد می کنند. داروهایی که تاثیرات تنگ کنندگی رگ دارند و برای درمان پرتنشی مصرف می شوند، مقدار تامین خون برای اندامهای تناسلی را کاهش می دهند و باعث می شوند مردی که این داروها را مصرف می کند دچار مشکل نعوظی شود. داروهای ضد افسردگی سه حلقه ای می تواند عملکرد جنسی را مختل کنند، فعالیت عصبی پاراسمپاتیک را که در انگیختگی جنسی درگیر است، کاهش می دهند. در برخی موارد، عوارض جانبی داروهای روان گردان می توانند تاثیرات درمانی سودمند داشته باشند. داروهای افسردگی، مانند بازدارنده های جذب سروتوئین موجب تاخیر در انزال می شوند. مرد مبتلا به انزال زودرس آن را مفید می داند و این یک گزینه درمانی برای اوست.

کژکاری نعوظی بیش از نیمی از موارد ناشی از مشکلات عروقی، عصب شناختی، هورمونی، یا ضعف عملکرد به علت داروها، الکل، و سیگار کشیدن می باشد. تمایز علت جسمانی و روانی به تعیین درمان مناسب کمک می کند. در صورتی که علت کژکاری نعوضی ناشی از عوامل روانی باشد درمان فردی یا زناشویی توصیه می شود. در صورتی که علت جسمانی باشد از چند مداخله استفاده خواهد شد که تهاجمی ترین درمان کاشتن آلت مصنوعی، مانند میله یا وسیله قابل باد کردن از طریق جراحی است. درمان تنی دیگر عمل بای پاس شریانی است. روش دیگر تزریق دارویی به آلت مرد است که موجب نعوظ می شود. و سرانجام ویاگرا (سیلدانفیل) درمان این اختلال را متحول کرده است. درمان سایر کژکاریهای جنسی به این صورت شسته رفته نیست.

اگر فرد اختلال جسمانی داشته باشد، درمان آن می تواند کژکاری جنسی را برطرف کند. اما برخی از مشکلات جسمانی به راحتی درمان نمی شوند. در چنین شرایطی مداخله های روانشناختی دیگری توصیه می شوند که فرد را قادر می سازند شکلهای دیگر ابراز جنسی را پرورش دهند.

دیدگاه روانشناختی. عوامل روانی در این اختلالهای پیچیده دخالت دارند. در زنان تاریخچه سو استفاده شدن جنسی، سلامتی عمومی، تحصیلات و علت ها زیستی بالقوه، مانند سلامت جسمانی و سابقه بیماریهای جنسی منتقل شده، ربط دارد. در مردان، پریشانی روانی، روابط آشفته، و نارساییهای روانی – اجتماعی خاص در موقعیتهای جنسی نقش مهمی می توانند داشته باشند. در هر دو جنس افسردگی با کاهش میل و عملکرد جنسی ارتباط دارد. تعدادی از داروهای ضد افسردگی سائق جنسی را بیشتر کاهش می دهد. افراد سالخورده از لحاظ جسمی کمتر فعال اند که تا اندازه ای به علت تغییرات جسمانی اما ناشی از عوامل اجتماعی ( دسترسی کمتر به شریکان جنسی) و عوامل فرهنگی ( نظیر اعتقاد به اینکه افراد سالخورده به مسایل جنسی علاقه ای ندارند) است.

برای درمان زنانی که سن یائسگی را پشت سر گذاشته اند، ترکیبی از مکمل های هورمونی و در صورت لزوم همراه با درمان روانی – جنسی توصیه می شود.

در حال حاضر، روشهای درمان به مدلهایی متکی هستند که عوامل جسمانی، آموزشی، نگرشی، درون روانی و میان فردی را ادغام می کنند. مسترز و جانسون معتقدند اغلب مشکلات موجود در کژکاریهای جنسی ناشی از نظاره گری است. برای مثال شخص ممکن است به قدری ذهن خود را به عملکردش مشغول کند که از خود تجربه جنسی غافل شود. بنابراین ترس شدیدی که او در مورد از دست دادن نعوظ داشته است تایید می شود و دفعه بعد با اضطراب بیشتری اقدام به آمیزش جنسی می کند.

رویکرد درمانی آنها چندین عنصر دارد. هدف اصلی این است که توجه از نگرانی درباره عملکرد جنسی به لذت شهوانی ناشی از تماس جنسی متمرکز شود. این نیز اهمیت دارد که زن و شوهر امیال جنسی خود را آشکارا به یکدیگر منتقل کنند(تمرکز بر احساس). زوجها به نوبت یکدیگر را به صورت غیر جنسی اما محبت آمیز تحریک می کنند، بعد به تدریج ظرف یک دوره زمانی به سمت تحریک تناسلی پیشروی می کنند. در مرحله مقدماتی آمیزش جنسی ممنوع است. زن و شوهر می توانند یادبگیرند یکدیگر را به شیوه های جدیدی تحریک کنند که قبلا آنها را امتحان نکرده بودند و در این راستا ارتباط جنسی خود را بهتر کنند.

روشهای رفتار دیگری برای درمان انزال زودرس، فن فشردن (squeeze technique) و روش توقف شروع (stop-start procedure) توصیه شده است.  با تمرین مکرر این روش ها، مرد می تواند پاسخ انزال خود را بیشتر کند. برای درمان اختلال ارگاسمی و واژنیسم زنان از فنونی مانند استفاده از لرزاننده و اشیای استوانه ای شکل از پیش لیز شده کوچکی به نام مهبل گشا ( dilator) می توان اشاره نمود. اغلب مشکلات جنسی چند جنبه ای هستند و به روشی نیاز دارند که به عوامل رابطه ای و درون روانی توجه داشته باشد. خیلی از مشکلات جنسی حاصل تعارضهای درون روانی هستند، درمان موفقیت آمیز این مشکلات، کاویدن تعارض و ریشه های آن را ایجاب می کند.

ارگاسم بازداری شده می تواند با مشکلات درون روانی نظیر تربیت مذهبی خشک، خصومت شدیدا منع شده، احساسهای گوناگون درباره شریک جنسی، یا تعارضهای ناهشیار در مورد میل جنسی ارتباط داشته باشد. انتظارات فرهنگی می تواند در مشکلات جنسی مردان و زنان منعکس شود، به طوری که مردان احساس کنند باید در رابطه جنسی مردانه عمل کنند و زنان احساس کنند که باید نقش زنانه منفعل و وابسته را بپذیرد. اختلاف بین ترجیحات شخصی فرد و این هنجارهای فرهنگی می توانند تعارض ایجاد کنند و از این رو، مانع از فعالیت جنسی او شوند.درمان باید هم روی علت تعارض آنها و هم بر روی رفتارهای جنسی نارضایتبخش متمرکز شود. روش کاپلان معمولا کاوش تعارض را تا آنجا ادامه می دهند که برای حل کردن مشکلات جنسی ضرورت دارد و تمرینهای جمسی را که با نزدیکی جنسی بیشتر ارتباط دارند توصیه می کنند. مشخص کردن این موضوع که آیا مشکل جنسی بیانگر رابطه خراب شده است یا نه، اهمیت زیادی دارد. در این صورت درمانگر باید روی بهبود بخشیدن ارتباط بین زوجها به جای مشکل جنسی تمرکز کند. فرایند درمان مشکلاتی از جمله خجالت کشیدن افراد برای گفتگو درباره جزییات مسایل جنسی خودشان می باشد.

دیدگاه زیستی-روانی-اجتماعی. دیدگاه رفتاری نوید بخش ترین توجیه را در مورد نحوه ای که این مشکلات گوناگون اکتساب شده اند، در اختیار می گذارد. دیدگاه زیستی هم نقش مهمی ایفا می کند، مخصوصا در مورد اختلالهای هویت جنسی و درمان کژکاری نعوظی.به نظر می رسد کاوش کردن سابقه شخصی و مشکلات ارتباطی از طریق درمان بینشگرا و زوج درمانی، ضمیمه مهمی به روشهای درمان رفتاری و زیستی است.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۱۶ فروردین ۱۳۹۴

اختلالهای جنسی – بخش دوم : اختلال های هویت جنسی

هویت جنسی (gender identity) به ادراک خویشتن فرد به عنوان مرد یا زن اشاره دارد. نقش جنسی (gender role) به رفتارها  و نگرشهای فرد که در جامعه او نشانگر مردانگی یا زنانگی هستند، اشاره دارد. جهت گیری جنسی (Sexual orientation) درجه ای است که فرد از لحاظ جنسی جذب اعضای همجنس یا جنس مخالف می شود. اغلب افراد در مورد فعالیت جنسی با اعضای جنس مخالف جهت گیری روشنی دارند، اما برخی جذب اعضای همجنس و برخی دیگر جذب هر دو جنس می شوند.

ویژگی های اختلالهای هویت جنسی:

اختلال هویت جنسی حالتی است که به موجب آن، بین جنسیت تعیین شده فرد و هویت جنسی او مغایرت وجود دارد. هویت جنس مخالف نیرومند و با ثباتی را تجربه می کنند که باعث می شود از هویت تعیین شده خود احساس ناراحتی و نامناسب بودن کنند. افراد مبتلا شدیدا احساس پریشانی می کنند و معمولا در عملکرد اجتماعی، شغلی، و سایر زمینه های شخصی، مشکلات سازگاری دارند. فرد احساس می کند به جنس دیگری تعلق دارد. این افراد، برخلاف افراد مبتلا به یادگار پرستی همراه با مبدل پوشی، از مبدل پوشی، ارضای جنسی کسب نمی کنند.

دختری که به اختلال هویت جنسی مبتلاست، قبول نمی کند از بدن یک دختر برخوردار است و اصرار می ورزد که آلت مردی را پرورش خواهد داد. او ممکن است این عدم پذیرش جنسیت زنانه را در رفتارهای گوناگون نشان دهد؛ مثلا، هنگام ادرار کردن بایستد و هرچیزی را که با رفتار یا پوشاک زنانه در ارتباط است، رد کند.

همین طور پسری که به اختلال هویت جنسی مبتلاست، شاید از پذیرفتن این واقعیت که او مرد و دارای آلت است نفرت داشته باشد و آلت خود را بین رانهایش فشار دهد تا باور کند اندامی از بدن او نیست. او ممکن است از پوشیدن شلوار بیزار باشد و بجای آن، لباس سنتی زنانه بپوشد.

این اختلال روانی عمیقی است و به آنچه برخی آدمها، رفتارهای موقتی ((دختر آتیش پاره)) یا ((پسر سوسول)) می خوانند، ربطی ندارد.

بسیاری از افراد مبتلا عمیقا احساس افسردگی می کنند. ممکن است منزوی شوند و فقط در فعالیتهایی شرکت کنند که جنسیت در آنها نقشی نداشته باشد. برخی با مصرف هورمون ها به خود درمانی متوسل می شوند یا در موارد شدید، خود را اخته می کنند. برخی افراد در چرخه سو مصرف مواد و اعتیاد مواجه می شوند تا از این طریق آشوب هیجانی خود را تسکین بخشند؛ در صورتی که تلاشهای آنها با شکست مواجه شود، برخی دست به خود کشی می زنند.

در مردان بزرگسال دو تصویر کاملا متفاوت پدیدار می شود. برخی از آنها، این اختلال ادامه اختلال هویت جنسی است که در کودکی تجربه شده است. در گروهی دیگر اختلال بعدا به تدریج ظاهر می شود و گاهی با تاریخچه یادگار پرستی همراه با مبدل پوشی ارتباط دارد.

نظریه ها و درمان اختلالهای هویت جنسی :

علتهای اختلال هویت جنسی کاملا روشن نیستند، اما به نظر می رسد عوامل زیستی، روان شناختی و اجتماعی – فرهنگی نقش مهمی داشته باشند. زنانی که در رحم در معرض سطح بالای آندروژنها قرار داشته اند، به احتمال بیشتری در کودکی رفتارهایی را نشان می دهند که به صورت کلیشه ای مردانه محسوب می شوند.

در موارد نادری، نابهنجاریهای کروموزمی وجود دارد، از جمله یک کروموزوم y اضافی در جفت ۲۳ در ناراضیان جنسی مرد – به – زن و یک کروموزوم x اضافی در ناراضیان جنسی زن – به – مرد، بر اساس این فرض، الگوهای بازی کودکان تحت تاثیر عوامل هورمونی قرار دارند.

یافته های مربوط به ترتیب تولد و جنسیت خواهر-برادرها نشان می دهد پسرهای مبتلا فرزند اول نبوده اند و بیشتر برادر دارند تا خواهر، مردان همجنس گرا در مقایسه با ناراضیان جنسی زن، وضعیت مشابهی در خانواده دارند.

آسیب پذیری نسبت به انگیختگی زیاد و حساسیت نسبت به عاطفه والدین، عوامل مهمی در ایجاد اختلال هویت جنسی هستند. همچنین پژوهشگران به اهمیت ترجیح والدین برای فرزندی از جنس مخالف پرداختند، این یافته جالبی است، اما قطعا برای توجیه کردن پرورش اختلال هویت جنسی کافی نیست.

روان درمانی در مورد کودکی که از جنسیت خود ناراضی است می تواند جلوگیری از رفتار جنس مخالف و ترغیب کردن وی به پرورش دادن مهارتها و روابط دوستی همجنس را در بر داشته باشد.

اگر درمانجو کودک بسیار کم سن و سالی باشد، مداخله عمدتا با والدین صورت می گیرد، با این تاکید که به کودک کمک شود به عنوان پسر یا دختر، احساس ارزشمندی بیشتری را پرورش دهد. در مورد کودکان بزرگتر و نوجوان، متخصص بالینی مستقیما به رفتار و خیالپردازیهای جنس مخالف درمانجو، و همین طور به سایر تجربیات روانی آزارنده، مانند عزت نفس کم و ترس از طرد شدن توسط خانواده و همسالان می پردازد.

آنها به درمانجویان کمک می کنند از علتهای پریشانی خود آگاه شوند و روی علتهای احتمالی زیستی، روان شناختی، و اجتماعی – فرهنگی تاکید می کنند. آنها به درمانجویان مبتلا به اختلال هویت جنسی کمک می کنند تا یاد بگیرند با این احساسها و تجربیات به سر برند.

تقریبا ۵۰% افرادی که تحت عمل جراحی قرار گرفته اند، ۱ تا ۴ سال بعد از عمل جراحی، از لحاظ روانی و اجتماعی عملکرد خوبی داشتند. میزان بهبودی زندگی این افراد به چند عامل بستگی دارد: اولا، خشنودی در صورتی بیشتر است که انتقال از زن به مرد باشد نه از مرد به زن، ثانیا، کسانی که قبل از جراحی، بهتر سازگار شده اند، به احتمال بیشتری نتایج مثبتی را تجربه می کنند. این مساله در خصوص افرادی که با هویت جدید با مشکل کمتری پذیرفته شده اند بیشتر صدق می کند. ثالثا، نیرومندی تعهد و همانند سازی فرد به عنوان عضوی از جنس مخالف، قبل از عمل جراحی اهمیت دارد. رابعا، کیفیت خود عمل جراحی با سازگاری موفقیت آمیز ارتباط دارد.

ویژگی های تشخیص اختلال هویت جنسی:

  • افراد مبتلا، هویت جنس مخالف نیرومند و مستمری دارند که خیلی فراتر از میل به دریافت امتیازات فرهنگی متعلق به جنس مخالف است.
  • این اختلال در کودکان با چهار مورد زیر ظاهر می شود: الف) آنها مکررا می گویند دوست دارند جنس مخالف باشند یا اصرار دارند که هم اکنون از جنس مخالف هستند. ب) پسرها مبدل پوشی را ترجیح می دهند، درحالی که دخترها فقط بر پوشیدن لباسهای قالبی مردانه اصرار می کنند. ج) آنها در بازی وانمود کردن ترجیح نیرومند و مستمری برای نقش های جنس مخالف دارند، یا در مورد جنس مخالف بودن خیالپردازیهای مستمر دارند. د) آنها خیلی دوست دارند در بازیها و فعالیتهایی شرکت کنند که به طور کلیشه ای به جنس مخالف تعلق دارند. ه) آنها شدیدا همبازیهای جنس مخالف را ترجیح می دهند.
  • این اختلال در نوجوانان و بزرگسالان با نشانه هایی چون ابراز تمایل داشتن به جنس مخالف، جا زدن مکرر خود به عنوان جنس مخالف، و اعتقاد به اینکه آنها از احساسها و واکنشهای جنس مخالف برخوردارند، آشکار می شود.
  • فردی که به این اختلال مبتلاست از جنسیت خود ناراحت است یا احساس می کند نقش جنسی تعیین شده او نا متناسب اسب.
  • این اختلال با اختلال جسمانی ای که اندامهای تناسلی نا مشخص را شامل می شود، سازگار نیست.
  • این اختلال موجب پریشانی یا اختلال زیادی می شود.
  • جاذبه جنسی می تواند به مردان، زنان، یا هر دو جنس باشد یا به هیچ یک از دو جنس جاذبه جنسی وجود نداشته باشد.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۱۵ فروردین ۱۳۹۴

اختلال های جنسی – بخش اول : رفتار جنسی نا بهنجار

عملکرد جنسی جنبه ضروری وجود انسان است که می تواند جز بسیار رضایتبخش یا ناراحت کننده زندگی فرد باشد.

رفتار  جنسی در صورتی اختلال روانی است که

  • به دیگران صدمه وارد کند ( ایجاد مزاحمت جنسی برای کودک آشکارا اختلال روانی است و … )
  • یا باعث شود فرد احساس ناراحتی مستمر کند یا در زمینه های مهم عملکرد اختلال ایجاد نماید. ( بیزاری ناراحت کننده و جاری از امیال جنسی اختلال روانی است)

درباره مواردی که فرد رفتاری را لذتبخش می داند ولی جامعه آن را ناپسند یا منحرف می انگارد چه می توان گفت؟

رفتارهایی که چند دهه پیش نابهنجار یا منحرف محسوب می شدند بخشی از روند کلی تمایل جنسی شده اند. در بین افراد جوان فقط ۵% زنان و ۲% مردان برای اولین آمیزش جنسی تا زمان ازدواج صبر می کنند و در مقابل ۴۵% زنان و ۱۷% مردان گروه مسن تر چنین کرده بودند. آنچه منحرف محسوب می شود با گذشت زمان تغییر می کند.

نابهنجاری های جنسی (paraphilia):

این اصطلاح به معنی انحرافی است که موضوع جاذبه جنسی فرد را در بر می گیرد. نابهنجاری های جنسی اختلال هایی هستند که به موجب آنها، فرد خیالپردازیها، تمایلات جنسی، یا رفتارهایی دارد که مکرر و از لحاظ جنسی برانگیزنده اند و شامل این موارد می شوند:

  • موضوعات غیر انسانی
  • کودکان یا سایر افراد ناراضی
  • رنج کشیدن یا تحقیر شدن خود یا شریک جنسی

ویژگی های نابهنجاری های جنسی:

ویژگی مشترک همه آنها این است که افراد مبتلا به این اختلال ها از لحاظ روانی آنچنان به هدف میل وابسته هستند که فقط در صورتی می توانند ارضای جنسی را احساس کنند که این هدف به نوعی وجود داشته باشد. در برخی افراد ترجیحات جنسی غیر عادی یافت می شود.

نابهنجاری های جنسی، اختلال هایی هستند که دست کم ۶ ماه دوام دارند. افراد مبتلا مکررا احساس می کنند که مجبور هستند به رفتار غیر عادیشان فکر کنند یا آن را انجام دهند. آنها می توانند به قدری نیرومند باشند که فرد غیر از رسیدن به ارضای جنسی، هدفهای دیگری را نمی بیند.

نمونه هایی از نابهنجاری های جنسی:

  • هرزه گویی تلفنی
  • مرده گرایی
  • حیوان خواهی
  • مدفوع خواهی
  • تنقیه خواهی
  • ادرار خواهی
  • آمیزش خواهی در انظار
  • خواب آمیزش خواهی
  • داغ خواهی ( کسب لذت جنسی از سوراخ کردن پوست یا تاتو)
  • پوشیدن پوشک برای لذت جنسی

بچه بازی (pedophilia):

اختلالی که به موجب آن یک فرد بزرگسال (۱۶ سال یا بیشتر)، به کودکانی که از لحاظ جنسی نا پخته اند تمایلات جنسی غیر قابل کنترل دارد. افراد مبتلا به این اختلال خیلی سخت درمان می شوند. این اختلال در منش فرد تثبیت می شود.

انواع بچه بازی:

ترجیحات جنسی و رفتار بچه بازها خیلی متفاوت است. برخی تکانه های خود را بروز نمی دهند، بلکه خیالپردازیها و تمایلات ناراحت کننده آزار رساندن به کودکان دارند.

مزاحمان موقعیتی سابقه رشد و تمایلات جنسی بهنجار دارند، آنها در بزرگسالی عمدتا رابطه با سایر بزرگسالان را دوست دارند. با این حال در برخی موقعیتها، مثلا در زمانی استرس زا، تکانه نیرومند رابطه جنسی با کودک بر آنها چیره می شود و بعد از این اتفاق به جای احساس آرامش ناراحت می شوند.

مزاحم ترجیحی: رفتار بچه بازی در شخصیت و سبک زندگی وی تثبیت شده است و کودکان مخصوصا پسرها را ترجیح می دهد. او مصلحتی ازدواج می کند، برای اینکه نزدیک کودکان باشد یا پوششی برای اختلالش باشد. هیچ اشکالی در رفتارش نمی بیند و اگر هم باشد به خاطر آن است که جامعه صرفا این نوع ابزار جنسی را نمی پسندد.

متجاوز جنسی به کودک: سو استفاده کننده خشن از کودک است که رفتارش جلوه ای از سایقهای جنسی خصمانه است.

چهار خورده تیپ متجاوزان جنسی وجود دارد:

  • متجاوز فیزیولوژیکی : الگوهای انگیختگی جنسی منحرف دارد، به احتمال بیشتری پسر بچه ها را انتخاب می کند اما از خشونت جسمانی و تعرض غیر جنسی پرهیز می کند.
  • متجاوز شناختی: تعرض جنسی خود را برنامه ریزی می کند که به احتمال زیاد تجاوز به آشنایان یا زنا با محارم است که از آنچه در سایر خورده تیپ ها یافت می شود، کمتر تکانشی و خشونت آمیز است.
  • متجاوز عاطفی: فاقد کنترل عاطفی است، به تعرض جنسی ای می پردازد که فرصت طلبانه، بدون برنامه ریزی، و اغلب خشونت آمیز است.آنها مستعد رنج بردن از افسردگی هستند.
  • متجاوز جنسی مشکلات مرتبط با رشد: از تاریخچه طولانی مشکلات شخصیتی و سازگاری، تعارض های خانوادگی و میان فردی و قربانی شدن در کودکی برخوردارند و به شکلهای خشونت آمیز تعرض جنسی می پردازند.

نظریه ها و درمان بچه بازی:

مدل زیستی – روانی – اجتماعی : به علت تاثیر متقابل عوامل فیزیولوژیکی، روان شناختی، و اجتماعی – فرهنگی بر پرورش آن مدل بسیار مناسبی است.

برای کاهش دادن سایق جنسی بچه باز هورمون زنانه پروژسترون را تجویز می کنند تا سطح تستوسترون را پایین آورند. رویکرد دیگر داروهای ضد آندروژن است که همین تاثیر را دارند. هورمون محرک جسم زرد – هورمون راه انداز LHRH می تواند در درمان افراد مبتلا به بچه بازی موثر واقع شود.

ترکیب کردن درمان های پزشکی با روان درمانی ضروری به نظر می رسد.

رادیکال ترین مداخله پزشکی جراحی را شامل می شود. اختگی یا برداشتن بیضه ها به قصد از بین بردن تستوسترون یا روش هیپوتالاموتومی، تخریب هسته قدامی – میانی هیپوتالاموس است. مشکل همه این شیو ها، علاوه بر عوارض جانبی آنها، این است که توانایی مرد را در بر انگیخته شدن جنسی و آمیزش یا استمنا کردن، از بین نمی برد. آنها ممکن است سطح تستوسترون را کاهش دهند و از این رو، به مهار سایق جنسی بچه باز کمک کنند، اما باید به مسئله نا مناسب بودن شریک جنسی او نیز پرداخته شود. بنابراین هریک از این درمانهای تنی باید با روان درمانی آمیخته شوند.

پژوهشها نشان می دهند، قربانیان سو استفاده جنسی، وقتی به بزرگسالی می رسند، به سمت دست زدن به اعمال سو استفاده جنسی مشابهی شوق پیدا می کنند.

ترتیب تولد هم می تواند در آماده کردن فرد برای پروروش دادن بچه باز نقش داشته باشد. آنهایی که تعداد بیشتری برادر بزرگتر از خود داشته اند به احتمال بیشتری مجذوب پسر ها می شوند.

این امکان وجود دارد که چپ دست بودن مشکلات بیشتری را در مدرسه به بار آورد، که به نوبه خود می تواند فرد را به سمت زندگی تبهکارانه سوق دهد که در آن جرمهای جنسی بخشی از این وضعیت است. پژوهشگران بین جامعه ستیزی و انگیختگی جنسی منحرف رابطه نیرومندی پیدا کردند.

درمانهای روان شناختی، روشهای رفتاری، فنون شناختی – رفتاری، و مداخله های زیستی را شامل می شوند.

الکتروشوک نوعی درمان ایجاد بیزاری بر گرفته از شرطی سازی کلاسیک است. در این روش، محرک منحرفی مانند صحنه جنسی که کودکی را در بر دارد به فرد نشان می دهند و در پاسخ به انگیختگی جنسی او به این صحنه شوک برقی را وارد می کنند. در روش دیگری سعی می کند جذب شدن بچه باز به کودک به عنوان هدف جنسی را با موضوع بزرگسال مناسبی عوض کند.

فنون رفتاری علاوه بر اینکه قصد دارند رفتار نامناسب را خاموش و رفتار مناسبی را جایگزین آن کنند، می خواهند روشهای جامعه پسند برقرار کردن رابطه با سایر بزرگسالان را تقویت کنند.

برای درمان روشی که بهتر از همه باشد وجود ندارد. افراد مبتلا حتی بعد از درمان فشرده بلند مدت ممکن است رفتارشان را تکرار کنند.

ویژگی های تشخیص بچه بازی:

  • حداقل ۶ ماه، خیالپردازیهای برانگیزنده جنسی، امیال جنسی، یا رفتارهای مکرر و شدیدی دارند که فعالیت جنسی با کودکان زیر سن بلوغ را شامل می شود.
  • عمل کردن فرد مطابق با این امیال، یا خیالپردازیهای جنسی درباره آن موجب ناراحتی یا اختلال شدید می شود.
  • فرد مبتلا حداقل ۱۶ ساله است و دست کم ۵ سال بزرگتر از کودک یا کودکان قربانی شده است.
  • رفتار فرد با جذب جنسی به جنس مذکر، مونث یا هر دو جنس مشخص می شود.
  • رفتار بچه بازی با این موضوع که به زنا با محارم محدود شده با نشده باشد، مشخص می شود.
  • رفتار بچه بازی با این موضوع که جذابیت جنسی منحصرا معطوف به کودکان است یا نه، مشخص می شود.

عورت نمایی (exhibitionism) :

فرد امیال جنسی شدید و خیالپردازیهای تحریک کننده ای به نشان دادن اندامهای تناسلی به یک غریبه دارد. در واقع انتظار ندارد فرد غریبه واکنش جنسی نشان دهد، بلکه شوکه شدن یا ترسیدن تماشاچی برای او برانگیزنده است. برخی در عالم خیال تصور می کنند تماشاچی از لحاظ جنسی برانگیخته خواهد شد. نابهنجاری عورت نمایی با نمایش مجاز در برخی از کشورها مثل ساحل لختی ها تفاوت دارد.

افراد مبتلا احساس می کنند نمی توانند رفتار خود را کنترل کنند یا احساس می کنند برای جلب توجه، مجبور به انجام این رفتار هستند؛ نتیجه آن، آشوب هیجانی و اختلال شدید در زندگی است.

درنظر گرفتن تجربیات رشدی اولیه که با موقعیت های قابل قیاس ارتباط دارند، مفید است. عورت نما برای غلبه کردن بر احساسهای مزمن شرم و تحقیر، بر انگیخته می شود. رفتار عورت نمایی با تقویت کردن احساسهای کفایت شخصی، موقتا او را از احساس های بی کفایتی آسوده می گذارد.

دیدگاه رفتاری، رفتار عورت نمایی را محصول تجربیات یادگیری در کودکی می داند، یعنی زمانی که فرد هنگام نشان دادن خودش تحریک جنسی شده و ناراحتی دیگران از این رفتار ناشایست موجب برانگیختگی او شده است. اغلب این نوع رفتار را به آمیزش جنسی ترجیح می دهند. رفتار آنها احساس مردانگی و قدرت شان را افزایش می دهد.

برای درمان باید از رویکرد چند جنبه ای استفاده کرد. معمولا کاربرد اصول یادگیری، مانند شرطی سازی تقابلی و شرطی سازی بیزاری آور را در بر دارد. فرد باید پیوند بین لذت جنسی و رفتار عورت نمایی را یادگیری زدایی کند، که این کار یا از طریق برقراری پیوندهای تازه بین تمایل جنسی و محرک های مناسب و یا از طریق مرتبط کردن درد و شرمندگی به جای لذت، با رفتار عورت نمایی صورت می گیرد. برای مثال، درمانجو تجسم می کند در حالی که آشنایان او را می بینند که مشغول رفتارهای عورت نمایی است، شرم و خجالت زیادی را متحمل می شود.

ویژگی های تشخیصی اختلال جنسی عورت نمایی :

  • برای افرادی مقرر می شود که برای مدت دست کم ۶ ماه خیالپردازیهای برانگیزنده جنسی شدید، امیال جنسی، یا رفتارهایی دارند که نشان دادن اندام تناسلی به غریبه های از همه جا بی خبر را شامل می شوند.
  • عمل کردن فرد طبق این امیال، یا خیالپردازیهای جنسی درباره آن، پریشانی یا اختلال شدیدی به بار می آورد.

یادگار پرستی (fetishism) :

جذابیت جنسی شدید و مکرر به شیئی بی جان است. افراد مبتلا به یک شی اشتغال ذهنی دارند و برای رسیدن به ارضای جنسی، به این شی وابسته می شوند و آن را به رابطه جنسی با همسر ترجیح می دهند. اغلب همه مبتلایان  مرد هستند و بعید است آنها در صدد درمان اختلالشان برآیند. رایج ترین اشیای یادگار اقلام معمولی پوشاک، مانند لباس زیر، جوراب، کفش و چکمه هستند.

جز گرایی (partialism) نا بهنجاری جنسی دیگری است که برخی از متخصصان آن را نوعی یادگار پرستی می دانند. افراد مبتلا فقط از قسمت خاصی از بدن، نظیر پاها، ارضای جنسی می شوند. مواردی که برانگیختگی جنسی مرد به پوشیدن لباس های زنانه بستگی دارد، در طبقه دیگری جای می گیرد که یادگار پرستی همراه با مبدل پوشی نامیده می شود. اگر استفاده از یک شی اختصاصا برای بیشتر کردن تحریک جنسی ترتیب یافته باشد یادگار پرستی محسوب نمی شود.

یادگار پرست ممکن است حتی تمایلی به آمیزش جنسی با شریک خود نداشته باشد و در عوض با شی یادگار استنما کند. برخی مردان فقط در صورتی به نعوظ می رسند که شی یادگار آنها موجود باشد. برخی رفتار عجیبی انجام می دهند، مثلا یادگار خود را می مکند، روی آن غلت می زنند، آن را می سوزانند، یا به چند قطعه تقسیم می کنند. این اختلال ممکن است باعث شود برخی افراد دست به سرقت بزنند.

خیالپردازیها و رفتارهایی که گاهی برانگیختگی جنسی فرد را افزایش می دهند با اشتغالهای ذهنی تشریفاتی که در یادگار پرستی واقعی مشاهده می شود تفاوت دارند.

یادگار پرستی نوعی رفتار وسواس گونه را شامل می شود که از کنترل فرد خارج است و می تواند مایه پریشانی و مشکلات میان فردی قابل ملاحظه ای باشد.

به نظر می رسد یادگار پرستی در اثر تجربیات اولیه زندگی، بین برانگیختگی جنسی و شی یادگار، پیوندی برقرار می کند. وقتی که فرد بزرگتر می شود، به جای اینکه ارضای جنسی را با فرد دیگری تداعی کند، آن را با شی یادگار خود تداعی می کند.

یک روش درمان از راه ایجاد بیزاری است، که به موجب آن، در حالی که فرد مشغول استمنا کردن با شی یادگار خود می باشد، او را در معرض تنبیه قرار می دهند؛ مثلا دارویی که موجب استفراغ می شود به او می دهند یا وی را هیپنوتیزم می کنند تا احساس تهوع کند.

روش رفتاری دیگری، شرطی سازی مجدد ارگاسمی (orgasmic reconditioning) نامیده می شود که در آن از فرد خواسته می شود با تصور کردن شی غیر قابل قبولی خود را تحریک کند، بعد در حالی که به محرک جنسی مناسبی، مانند تصویر شریک جنسی بزرگسال نگاه می کند، استمنا کند. به مرور زمان این فرد برای تحریک جنسی، کمتر به شی غیر قابل قبول متکی می شود و به طور فزاینده ای به محرک جنسی مطلوب روی می آورد.

ویژگی های تشخیص اختلال جنسی یادگار پرستی :

  • افراد مبتلا برای حداقل ۶ ماه، خیالپردازیهای برانگیزنده جنسی شدید، امیال جنسی یا رفتار های مکرری دارند که اشیای بی جان را شامل می شوند.
  • این خیال پردازی ها، امیال جنسی، یا رفتارها، پریشانی یا اختلال قابل ملاحظه ای به وجود می آورند.
  • اشیای یادگار به لباسهای زنانه ای که در مبدل پوشی مصرف می شوند یا وسایلی که برای تحریک اندام تناسلی نظیر ویبراتور به کار برده می شوند، محدود نمی شوند.

مالش دوستی (frotteurism) :

مالش دوستی به استمنایی اشاره دارد که مالیدن به دیگری را شامل می شود. قربانی مالش دوست، شریک جنسی راضی نیست، بلکه فرد غریبه ای است. مالش دوست در مکانهای پرجمعیتی مانند اتوبوس یا مترو، قربانی از همه جا بی خبر را انتخاب می کند و معمولا خود را به او می مالد تا انزال کند. او در حال مالیدن خود به قربانی اش تجسم می کند که با وی رابطه جنسی نزدیکی دارد. او برای اجتناب از اینکه شناسایی شود، سریع عمل می کند و قبل از اینکه قربانی اش پی ببرد چه اتفاقی در حال وقوع است، آماده گریختن است. معمولا این رویارویی خیلی کوتاه است و قربانی از آنچه اتفاق افتاده، بی خبر می ماند.

طبق دیدگاه نظریه یادگیری، این رفتار در مقطعی از زندگی، از طریق تجربه لذتبخش، شاید غیر عمدی، فراگیری شده و هر بار تکرار این رفتار تقویت بیشتری فراهم می کند. درمان به صورت یادگیری زدایی این تداعی ها، از طریق روشهایی چون خاموشی و شرطی سازی نا آشکار اجرا می شود.

ویژگی های تشخیص اختلال جنسی مالش دوستی:

  • برایی مدت ۶ ماه، خیال پردازیهای بر انگیزنده جنسی شدید و مکرر، امیال جنسی یا رفتارهایی دارند که لمس کردن و مالیدن خود به افراد ناراضی را شامل می شود.
  • عمل کردن طبق این امیال، یا داشتن امیال جنسی یا خیالپردازی درباره آنها، موجب پریشانی یا اختلال زیاد می شود.

مازوخیسم جنسی ( آزار طلبی  masochism) و سادیسم جنسی (sadism) :

مازوخیسم کسی است که از رنج کشیدن لذت می برد. مازوخیسم جنسی اختلالی است که ویژگی آن علاقه مندی به کسب ارضای جنسی از طریق وارد کردن تحریک دردناک بر بدن خود به تنهایی یا همراه با شریک جنسی است. مردان و زنان مبتلا به این اختلال، با وسایلی نظیر طناب پیچ کردن خود، زخمی کردن پوست با سوزن یا چاقو یا وارد کردن شوک برقی ارضای جنسی می شوند.

برخی از مازوخیسم ها طبق خیالپردازیهایشان عمل نمی کنند، بلکه تمایلات مکرری را احساس نموده و از نیروی این امیال احساس پریشانی می کنند.

سادیسم جنسی برعکس مازوخیسم جنسی است. فرد مبتلا به این اختلال از وارد کردن، صدمه یا میل وارد کردن صدمه به دیگری، لذت جنسی کسب می کند. دیدن یا تجسم کردن عذاب دیگری، سادیست را تحریک می کند. بر خلاف مازوخیسم جنسی که می تواند به شریک جنسی نیاز نداشته باشد، سادیسم جنسی برای اجرا شدن خیالپردازیهای سادیستی، به شریک جنسی نیاز دارد.

ممکن است یکی از شریکان نقش بسیار سلطه پذیر را بازی کند و برای صدمه دیدن و تحقیر شدن التماس کند. در فعالیت های دیگر، شریکان جنسی این نقشها را برعکس می کنند به طوری که فردی که قبلا سلطه پذیر بوده، اکنون درد وارد می کند و بر تعامل حاکم می شود. اصطلاح سادومازوخیست                     (sadomasochist) به افرادی اشاره دارد که از وارد کردن درد و درد بردن، لذت جنسی کسب می کنند.

رایج ترین تمایلات جنسی سادیستی را کتک زدن، روابط ارباب – برده، بندگی شدیدا محدود کننده، تحقیر، و قید و بند گزارش داده اند.

برخی افراد سناریوهای نمایشی به اجرا می گذارند؛ مثلا، در حالی که قلاده به گردن دارند و به دور و بر هدایت می شوند و به آنها دستور داده می شود مثل یک سگ مطیع عمل کنند و برای کوچکترین بدرفتاری کتک می خوردند. جالب اینکه، مردان و زنان علاقه مشترکی به اغلب این رفتارها دارند، اما درصد بیشتری از زنان به ناسزاگویی علاقه مند هستند.

در حالت افراطی تر، فرد ماسکی را به صورت می زند یا کیسه پلاستیکی را روی سر می کشد، حلقه طنابی را به گردن می اندازد، یا گاز نیترات استنشاق می کند که موجب خفگی می شود.

احتمالا این افراد بین تحریک جنسی و تجربه درد یا گوشمالی، رابطه برقرار کرده اند. سناریوی دیگر می تواند همایند شدن تنبیه بدنی با نوازش کردن و قوت قلب بعدی والدین باشد که باعث شده فرد درد را با محبت تداعی کند. سادیستها برعکس، با میل به چیره شدن بر دیگران برانگیخته می شوند، درست به همان صورتی که والدین خشن، آنها را در اوایل کودکی کنترل می کردند. احتمال دارد که نیاز به شریکان جنسی یاریگر، انگیزه اصلی وارونه شدن نقشهای جنسی آنها باشد.

درمان گروهی و فردی، با تمرکز بر اصول رفتاری شرطی سازی و تقویت ، بیش از هر درمانی موفقیت آمیز باشد. هورمون محرک جسم زرد – هورمون راه انداز LHRH می تواند در درمان افراد مبتلا بع سادیسم جنسی موثر واقع شود

ویژگی های تشخیص سادیسم جنسی :

  • افراد مبتلا برای مدت حداقل ۶ ماه، خیالپردازیهای برانگیزنده جنسی مکرر و شدید، امیال جنسی، یا رفتارهایی دارند که اعمال واقعی یا ساختگی را شامل می شوند که به موجب آنها با رنج بردن روانی یا جسمانی یا تحقیر کردن دیگری، تحریک جنسی می شوند.
  • عمل کردن فرد طبق این امیال جنسی با فردی ناراضی، با این گونه امیال یا خیالپردازیهای جنسی، موجب پریشانی یا اختلال زیادی می شود.

ویژگی های تشخیص مازوخیسم جنسی:

  • افراد مبتلا برای مدت حداقل ۶ ماه، خیالپردازیهای برانگیزنده جنسی مکرر و شدید، امیال جنسی، یا رفتارهایی دارند که اعمال واقعی یا ساختگی تحقیر شدن، کتک خوردن، محبوس شدن یا رنج کشیدن به شیوه های دیگر را شامل می شوند.
  • این خیالپردازیها امیال جنسی، یا رفتارها، پریشانی یا اختلال زیادی را به بار می آورند.

یادگارپرستی همراه با مبدل پوشی (transvestic fetishism) :

نشانگانی که فقط در مردان یافت می شود، که طی آن، مرد میل غیر قابل کنترلی برای پوشیدن لباسهای زنانه دارد و این وسیله اصلی برای رسیدن به ارضای جنسی است. این ارضای جنسی کیفیت بی اختیار دارد و مقدار زیادی از انرژی هیجانی فرد را مصرف می کند. مبدل پوشی اغلب با استمنا یا خیالپردازیهایی همراه است که در آنها مرد تجسم می کند مردان دیگری مجذوب او به عنوان زن شده اند. در صورتی که چنین مردی لباس مبدل نپوشیده باشد، به یک مرد معمولی شباهت دارد و ممکن است با یک زن آمیزش جنسی کند. در واقع تعریف این اختلال بیانگر آن است که مرد خود را به  عنوان یک مرد در نظر می گیرد و جهت گیری او دگر جنس گرا است.

برخی مردان فقط یک قلم لباس زنانه، مانند لباس زیر می پوشن و آن را زیر لباس مردانه خود برتن می کنند. برخی دیگر، کمدی پر از لباسهای زنانه دارند و وقتی تنها هستند، خود را کاملا به صورت یک زن در می آورند. در حالی که آنها خود را به این شکل در می آورند تصور می کنند شخصیت متفاوتی دارند. وقتی آنها تنها هستند، احساس می کنند مبدل پوشی به آنها آرامش می دهد، و هنگام آمیزش جنسی، مبدل پوشی انگیختگی جنسی آنها را افزایش می دهد.

پدیده مرتبط با آن خود زن خواهی (autogynephilia) است که به موجب آن، مرد از فکر یا تجسم اینکه آناتومی زنانه دارد یا عملکردهای زیستی نظیر قاعدگی، زایمان، و شیر دادن با پستان را تجربه می کند، تحریک جنسی می شود. مردان همجنس گرایی که خود را مانند زنان آرایش می کنند، یادگر پرست مبدل پوش نیستند.

افراد معمولا مبدل پوشی را در کودکی یا نوجوانی آغاز می کنند. برخی از آنها ممکن است به عنوان نوعی تحقیر یا ارضا کردن خیال والدین که آنها عملا دختر هستند، مجبور به پوشیدن لباسهای دخترانه شده باشند. برخی از روی کنجکاوی لباس زنانه می پوشند و آن را لذت بخش می دانند.

این رفتار خالی از تعارض نیست، گاهی تمام لباسهای زنانه را پاره می کنند یا آنها را دور می ریزند و قسم می خورند که این فعالیت را ترک خواهند کرد. زمانی که این مردان به قدر کافی پریشان می شوند که در صدد کمک حرفه ای برآیند، معمولا به علت مشکل دیگری مانند افسردگی یا پریشانی ناشی از این احساس است که رفتارشان از خارج از کنترل می باشد.

در صورتی که فرد برای تغییر یافتن انگیزه داشته باشد، درمان گران از روشهای رفتاری مانند شرطی سازی با ایجاد بیزاری، حساس کردن نا آشکار، و شرطی سازی مجدد ارگاسمی استفاده می کنند. مبدل پوشی معمولا وظیفه کاهش دادن اضطراب فرد را بر عهده دارد؛ بنابراین درمانگر از طریق روان درمانی مرسوم، درمانجو را ترغیب می کند از استرسهایی که این رفتار را تشدید می کنند، آگاه شود.

ویژگی های تشخیص اختلال جنسی یادگار پرستی همراه با مبدل پوشی:

  • مردان دگر جنس گرای مبتلا به این اختلال حداقل برای مدت ۶ ماه، خیالپردازیهای برانگیزنده جنسی مکرر و شدید، امیال جنسی، یا رفتارهایی دارند که مبدل پوشی را شامل می شوند.
  • این خیالپردازیها، امیال جنسی، یا رفتارها، پریشانی یا اختلال قابل ملاحظه ای به بار می آورند.

تماشاگری جنسی (voyeurism) :

نوعی اختلال جنسی که به موجب آن، فرد وسواس کسب ارضای جنسی از مشاهده کردن برهنگی یا فعالیت جنسی کسانی را دارد که نمی دانند مورد مشاهده قرار گرفته اند. این اختلال بیشتر در مردان شایع است. معمولا از اصطلاح چشم چران محل برای آنها استفاده می شود. تماشاگر جنسی میل شدید و مکرری برای مشاهده کردن افراد بی خبر از همه جا دارد. وی قادر نیست با فردی که مورد مشاهده قرار می دهد رابطه جنسی عادی برقرار کند و از این رو احساس ناکامی می کند.  او ترجیح می دهد هنگام فعالیت تماشاگری جنسی یا بلافاصله بعد از آن، استمنا کند.

مانند سایر نابهنجاریهای جنسی تعداد کمی به میل خود در صدد درمان بر می آیند و خیلی از آنها در جریان درمان، باز هم دوست ندارند تغییر کنند.

روش ترجیحی درمان فنون درمانی است که برای درمان عورت نمایان به کار برده می شوند. برای مثال می توان به تماشاگر جنسی گفت تجسم کند دستگیر شده و هنگام انجام دادن رفتارهای تماشاگری جنسی به طور علنی تحقیر می شود.

ویژگی های تشخیصی اختلال  تماشاگری جنسی:

  • حداقل برای مدت ۶ ماه، خیالپردازیهای برانگیزنده جنسی مکرر و شدید، امیال جنسی یا رفتارهایی دارند که عمل مشاهده کردن افراد لخت بی خبر از همه جا را در جریان در آوردن لباس، یا فعالیت جنسی، شامل می شوند.
  • عمل کردن فرد طبق این امیال جنسی، یا خیالپردازیهای جنسی درباره آن، پریشانی یا اختلال زیادی به بار می آورد.

نظریه ها و درمان نابهنجاری های جنسی :

هر نابهنجاری جنسی رویکرد منفردی را می طلبد، اما چند اصل کلی وجود دارد. اغلب نابهنجاریهای جنسی در تجربیات کودکی ریشه دارند. بعد از اینکه نابهنجاری جنسی تثبیت شد، مزمن می شود.

به عقیده مانی، نقشه عشقی، بازنمایی خیالپردازیها و شیوه های عمل جنسی ترجیحی فرد است. نقشه های جنسی در اوایل زندگی تشکیل می شوند. نابهنجاری جنسی به علت نقشه عشقی به خطا رفته است. به عبارتی فرد طوری برنامه ریزی شده است که خیالپردازیهای جامعه ناپسند و بالقوه زیانبخش را به اجرا گذارد.

نابهنجاری جنسی می تواند در موقعیت آمیزش جنسی با همسر روی دهد. چنین رفتاری بیانگر اختلال در رابطه عاشقانه، یعنی، نظر تحریف شده در مورد رفتار جنسی مناسب است.

نظریه پردازان معتقدند از طریق  نابهنجاریهای وراثتی، هورمونی، یا عصب شناختی، برای این رفتارها آمادگی زیستی دارند، اما دیدیم که طبق رویکرد رفتاری، یک یا چند رویداد یادگیری در دوران کودکی فرد اتفاق افتاده که پاسخ شرطی لذت جنسی به محرک نامناسب را شامل می شوند. به مرور زمان، فرد به صورت بی اختیار، ارضای تداعی شده با این محرک یا تجربه را دنبال می کند. اغلب نوعی احساس قدرت با این ارضا همراه است.

آنها می توانند از طریق تجربیات موفقیت آمیز با موضوع دلخواه خود، نیازهای جنسی و عزت نفس خود را ارضا کنند. نظریه دیگری اعلام می دارد که افراد مبتلا به نابهنجاریهای جنسی، نقص کنترل کلی دارند. آنها به جای اینکه فقط یک رفتار نابهنجار جنسی را اکتساب کرده باشند از یک نابهنجاری جنسی به سراغ دیگری می روند، یا رفتارهای بیش از یک طبقه را انجام می دهند. درمان افراد مبتلا به نابهنجاری جنسی خیلی سخت است؛ زیرا این افراد اغلب مایل نیستند رفتار لذتبخش خود را ترک کنند یا خیلی خجالت می کشند کمک بخواهند.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۱۴ فروردین ۱۳۹۴