دکتر پیمان دوستی

نخستين انديشه هاي مربوط به يادگيري

شناخت شناسی شاخه ای ار فلسفه است که با ماهیت دانش سر و کار دارد. دانش شناسان سوالاتی مانند دانش چیست؟ دانستن یعنی چه؟ سرچشمه های دانش کدامند را مطرح می کنند. دو فیلسوف معروف ( افلاطون و ارسطو) در مورد ماهیت دانش روند هایی را در فلسفه ایجاد کردند. افلاطون معتقد بود که دانش ارثی است، از نظر او همه اشیا جهان مادی دارای یک همتای انتزاعی ( اندیشه) هستند که علت آن شی به حساب می آیند. مثلا اندیشه انتزاعی صندلی با ماده کنش متقابل دارد، تا آنچه را که ما صندلی می نامیم به وجود آورد. از نظر او اگر از راه حواسمان بخواهیم دانش کسب کنیم گمراه خواهیم شد. او معتقد بود که برای کسب دانش باید افکارمان را به درون متمرکز کنیم و به آنچه به طور ذاتی در دسترس ما هست بیندیشیم. همه انسانها در ذهن خود دانش کاملی از همه اندیشه هایی که جهان را می سازند در اختیار دارند، بنابراین دانش حقیقب از راه درون نگری و خود کاوی حاصل می شود.

در مقابل ارسطو معتقد بود، دانش نتیجه تجربه حسی و غیر ارثی است. ارسطو نگرش مثبتی نسبت به مشاهده تجربی داشت. از نظر او تاثرات حسی آغاز دانش اند. اما هرگز استدلال را نادیده نگرفت. از نظر او قوانینی که بر دنیای تجربی حاکم اند باید از طریق تعقل فعال کشف شوند. ارسطو در تشریح دیدگاه تجربه گرایانه خود از دانش، قوانین تداعی را تدوین کرد. این قوانین عبارتند از قانون شباهت، قانون تضاد، مجاورت و قانون فراوانی با بسامد، بنابراین به اعتقاد ارسطو تجربه حسی مبنای اندیشه هاست. اندیشه های حاصل از تجربه حسی بنا به این چهار قانون سبب ایجاد اندیشه های دیگر می شود.

آغاز روانشناسی نوین

دکارت، ذهن و جسم را جدا از هم فرض می کرد، به اعتقاد او بدن انسان نوعی ماشین است که اعمال آن قابل پیش بینی اند و از این لحاظ انسان مانند حیوانات است. دکارت با مقایسه بدن انسان با ماشین راه را برای مطالعه علمی انسان هموار کرد. او فیزیولوژیست ها را تشویق کرد تا روش کالبد شکافی را به منظور بهتر شناختن ماشین بدن به کار بگیرند. از آنجا که دکارت می پنداشت انسان و حیوان از نظر فیزیولوژیکی شبیه هستند، مطالعه حیوانات را برای شناخت انسان رسم کرد. دکارت کوشش های زیادی کرد تا راه، برای روانشناسی فیزیولوژیک و روانشناسی تطبیقی همراه شود.

لاک، با نظریه اندیشه های فطری کاملا مخالف یود، او می گفت اگر اندیشه ها فطری بودند، همه مردم و جهان باید آنها را داشته باشند در حالی که چنین نیست. مردم با فرهنگ های متفاوت، اندیشه ها و اعتقادات متفاوتی دارند. از نظر او ذهن کودک در زمان تولد مانند یک لوح سفید است.

سایر تاثیرات تاریخی بر نظریه یادگیری

گال معتقد بود، قوای ذهنی ارثی با مکان های مشخصی در مغز وجود دارد، افرادی که قوه خاصی را پرورش می دهند، برآمدگی هایی درجمجمه شان ایجاد می شود و پرورش ندادن آن موجب فرورفتگی در آن ناحیه می شود. جمجمه شناسی دو تاثیر پایدار بر روانشناسی داشته است. تاثیر مثبت این دیدگاه، ایجاد پژوهش هایی جهت کشف قسمتهای مختلف مغز شده و  پیشرفتهایی در زمینه جمجمه شناسی ایجاد کرد و تاثیر بد آن در آموزش و پرورش بود که فکر می کردند دانش آموزان برای تقویت قوا باید مطالب خیلی سخت را یاد بگیرند که امروزه این نگرش بر آموزش و پرورش بسیار مورد انتقاد است.

پیاژه اظهار داشت، ظرفیت ها قبل از آموزش باید در کودکان ایجاد شده باشد. اما به عقیده برونر و ویگوستکی، رشد و آمادگی را می توان با آموزش تسریع داد.

منبع: خلاصه ای از نظریه های یادگیری السون و هرگنهان ترجمه علی اکبر سیف

پیمان دوستی

۱۹ فروردین ۱۳۹۴

یادگیری چیست ؟

معروف ترین تعریفها، تعریفی است که به وسیله کیمبل، پیشنهاد شده است : یادگیری (learning)، تغییر نسبتا پایدار در توان رفتاری (رفتار بالقوه behavioral potentiality ) که در نتیجه تمرین تقویت شده رخ می دهد. این تعریف را با دقت بیشتری بررسی می کنیم، نخست اینکه یادگیری همواره باید قابل انتقال به رفتار مشاهده پذیر باشد. یادگیرنده (learner) قادر به انجام کاری خواهد بود که پیش از یادگیری نمی توانست آن را انجام دهد. دوم اینکه این تغییر رفتاری نسبتا پایدار است؛ یعنی نه موقتی و نه ثابت است. سوم، تغییر در رفتار الزاما نباید بالافاصله  بعد از تجربه یادگیری رخ دهد.چهارم، تغییر در رفتار از تجربه یا تمرین ناشی می شود و پنجم، اینکه تجربه یا تمرین باید تقویت شود.

اصطلاحات پاداش و تقویت دست کم به دو دلیل با یکدیگر متفاوتند. پاولف، تقویت کننده (reinforce) عبارت است از محرک غیر شرطی، یعنی محرکی که یک واکنش طبیعی و خودکار در ارگانیسم ایجاد می کند. مثلا استفاده از محلول اسید رقیق یا شوک برقی می تواند تقویت کننده باشد. پاداش، چیز مطلوبی است، چیزی که برای انجام کاری که زمان و نیروی قابل ملاحظه ای صرف آن شده یا عملی شده که مورد پسند جامعه است به کسی داده می شود. ( تقویت بلافاصله بعد از رفتار می آید، می تواند مثبت یا منفی باشد اما پاداش صرفا بعد از رفتار نمی آید و می تواند با تاخیر باشد و همیشه چیز مطلوبی است.) تقویت کننده رفتار را نیرومند می سازد اما پاداش این کار را نمی کند.

آیا یادگیری باید به تغییر رفتار بینجامد؟

روانشناسی به یک علم رفتاری تبدیل شده است. هر آنچه را که ما در روانشناسی مطالعه می کنیم باید از طریق رفتار قابل ارائه باشد. اما این بدان معنا نیست که رفتاری که ما ملاحظه می کنیم یادگیری است. فرایند یادگیری را نمی توان به طور مستقیم مطالعه کرد، بلکه ماهیت یادگیری را تنها از تغییرات رفتاری می توان استنباط کرد. اسکینر تنها نظریه پرداز جدا از این قاعده است. برای اسکینر تغییرات رفتاری یادگیری هستند و نیاز به استنباط هیچ فرایند دیگری نیست. برای سایر نظریه پردازان یادگیری، یادگیری چیزی است که در نتیجه تجارب معین صورت می پذیرد و پیش از ایجاد تغییر در رفتار رخ می دهد.

یادگیری یک متغییر رابط یا میانین تلقی می شود. متغییر رابط یک فرایند فرضی است که فرض می شود بین محرکها و پاسخ های مشاهده شده اتفاق می افتد. متغییر مستقل ( تجربه) سبب تغییر در متغییر رابط (یادگیری) می شود، و این به نوبه خود متغییر وابسته (رفتار) را تغییر می دهد.

نسبتا پایدار چقدر پایدار است؟

بدین منظور از این تعریف استفاده می شود که بین یادگیری و رویدادهای دیگری که رفتار را تغییر می دهند، مانند خستگی، بیماری، بلوغ، و داروها تمایز ایجاد شود. یادگیری دوام می آورد تا با گذشت زمان دستخوش فراموشی شود یا یادگیری تازه ای جای آن را بگیرد. مدت تغییر حاصل از یادگیری یا حالتهای موقتی را نمی توان به طور دقیق معیین کرد.

خوگرفتن و حساس شدن

حساس شدن، فرایندی است که از طریق آن ارگانیسم نسبت به جنبه های معینی از محیطش حساس تر می شود. برای مثال، ارگانیسمی که به طور معمول به نور یا صدای معینی پاسخ نمی دهد ممکن است پس از دریافت شوک به آن پاسخ بدهد. بنابراین در این مثال شوک ارگانیسم را حساس و نسبت به محیطش آماده پاسخ دادن کرده است. زودرنجی یا حساسیت بیش از اندازه ای که معمولا پس از یک تجربه عصبانیت زا به ما دست می دهد نوعی حساس شدن است.

خوگیری، فرایندی است که از طریق آن ارگانیسم نسبت به محیطش کمتر حساس می شود. تمایل ارگانیسم بر این است که به محرکهای تازه محیط خود توجه کند. این تمایل بازتاب توجه یا بازتاب سوگیری نام دارد. وقتی صدای ناگهانی می شنوید فورا به جهت صدا بر می گردید ( سوگیری) اما پس از مدتی صدا را نادیده می گیرید ( خو گیری).

دلیل عمده ای که در یادگیری بودن خو گیری و حساس شدگی تردید هست، این تغییرات رفتار گاهی موقتی اند و شرط نسبتا پایدار تعریف را برآورده نمی سازند. تغییرات رفتاری در پاره ای از موقعیت ها عمری نسبتا طولانی دارند. بارکر نیز معتقد است که بعضی از موارد خوگیری و حساس شدن یادگیری هستند و شرط نسبتا پایدار تعریف یادگیری را تامین می کنند. رویدادهای محرکی واحد که به طور مکرر تجربه می شوند به طور نسبتا پایدار خو گیری می شوند. حساس شدن می تواند تغییرات نسبتا پایدار در رفتار شخص ایجاد کند.

خوگیری و حساس شدگی با انواع متداول یادگیری فرق دارند. یادگیری های متداول به یادگیری تداعی گرا معروف اند، زیرا آنها تداعی با پیوند بین دو محرک ( شرطی شدن کلاسیک پاولف) یا تداعی بین یک محرک و یک پاسخ را شامل می شوند. به خوگیری و حساس شدگی یادگیری غیر تداعی گرا، یا آثار محرک واحد می گویند. در خو گیری پاسخ ارگانیسم به محرک کاهش و در حساس شدگی افزایش می یابد.

یادگیری مبتنی بر رویارویی با محرک

نوع دیگر یادگیری غیر تداعی گرا است. پییر این نوع یادگیری را در سه بخش زیر توضیح داده است. (۱) نقش پذیری، (۲) یادگیری بو مبتنی بر رویارویی با محرک (۳) یادگیری صدای پرنده.

یادگیری بو مبتنی بر رویارویی با محرک این است که رویارویی محض با بعضی از بوها بر رفتار برخی از جانداران تاثیر ویژه ای به جای می گذارد. به عنوان نمونه، وقتی که یک بچه موش  تازه متولد شده چند دقیقه در معرض یک بوی خنثی قرار می گیرد، از آن پس مکان هایی را که آن بو را می دهند ترجیح می دهند. این یادگیری کمک می کند که حیوان تازه متولد شده در حول و حوش مادر و سایر بچه های هم سن خودش باقی بماند.

یادگیری صدای پرنده، منظور این است که بعضی پرندگان در اثر مجاورت محض با صدای  پرندگان دیگر آن صدا را تقلید می کنند.

آواز خواندن پرندگان از نظر تکاملی چند نقش ایفا می کند. یکی اینکه قلمرو زیستی پرندگان را مشخص می کند، دیگر اینکه شریک جنسی را جذب می کند، همچنین به عضو یک دسته که از سایر اعضا به دور افتاده است کمک می کند تا دسته خود را بیابد. بنابراین هم به بقا و هم به تولید مثل آنها کمک می کند.

یادگیری و عملکرد

آنچه یاد گرفته می شود ممکن است بلافاصله مورد استفاده قرار نگیرد.

بازتاب و غریزه

بیشتر رفتارهای ساده رفتارهای بازتابی هستند. بازتاب را می توان به عنوان یک پاسخ نا آموخته یا ذاتی در واکنش به طبقه خاصی از محرک ها تعریف کرد. مانند حرکت ناگهانی در پاسخ به ضربه ای که به زانو زده می شود.

وقتی که الگوهای پیچیده رفتاری ما ارثی اند، به آنها غریزه گفته می شود. ما اکنون اصطلاح رفتار ویژه نوع را بجای غریزه به کار می بریم. زیرا جنبه توصیفی آن بیشتر است. رفتار ویژه نوع به الگوهای رفتاری پیچیده، نا آموخته و نسبتا غیر قابل تغییری که در شرایط معینی از حیوان ها سر می زند گفته می شود. بر سر اینکه رفتار ویژه نوع کاملا ارثی است یا از یادگیری هم تاثیر می پذیرد اختلاف نظرها همچنان ادامه دارد.

نقش پذیری

برخی رفتارهای ویژه نوع هم آموخته اند و هم نا آموخته. برای مثال لورنز دریافت که یک جوجه اردک تازه از تخم در آمده به هر شی متحرکی وابسته می شود و به جای مادر خود آن را دنبال می کند، به شرط اینکه آن شی در لحظه مناسب زندگی جوجه اردک به او معرفی شود. ایجاد وابستگی بین ارگانیسم و اشیاء محیطی نقش پذیری نام دارد. نقش پذیری تنها در طول یک دوره حساس رخ می دهد و پس از سپری شدن آن دوره، ایجاد رفتار نقش پذیری بسیار دشوار و حتی غیر ممکن است. نقش پذیری یک رفتار، ترکیبی از غریزه و یادگیری است.

پییر نفش پذیری را به دو گونه تقسیم کرده است: نقش پذیری فرزندی و نقش پذیری جنسی.

در نقش پذیری فرزندی، ارگانیسم در دوران حساسی از عمر خود وقتی با یک محرک دیداری متحرک مواجه می گردد به آن نزدیک می شود و آن را دنبال می نماید. در نقش پذیری جنسی، اورگانیسم به هنگام رسیدن به بلوغ جنسی سعی می کند با ارگانیسمی که نسبت به آن نقش پذیر شده است جفت گیری کند.

آیا یادگیری از نوع خاصی از تجربه بدست می آید؟

بنا به تعریف کیمبل، یادگیری از تمرین تقویت شده به دست می آید. تنها رفتار تقویت شده آموخته می شود.

یک تعریف تغییر یافته از یادگیری

یادگیری ایجاد تغییر نسبتا پایدار در رفتار یا توان رفتاری است که از تجربه ناشی می شود و نمی توان آن را به حالت های موقتی بدن مانند آنچه بر اثر بیماری، خستگی یا داروها ایجاد می شود نسبت داد.

انواع مختلف یادگیری

شرطی سازی، اصطلاح دقیق تری است که برای توصیف شیوه های واقعی تغییر رفتار مورد استفاده قرار می گیرد. دو نوع شرطی سازی وسیله ای و کلاسیک وجود دارد. پس دست کم، دو نوع یادگیری وجود دارند.

شرطی سازی کلاسیک

  • محرکی مانند غذا به ارگانیسم داده می شود که سبب ایجاد یک واکنش طبیعی و خودکار مانند ترشح بزاق در او می شود. به محرکی که این واکنش طبیعی را ایجاد می کند محرک غیر شرطی US گفته می شود. در این مثال غذا US است. واکنش طبیعی و خودکار به US پاسخ غیر شرطی UR نام دارد. در مثال حاضر ترشح بزاق UR است.
  • یک محرک خنثی مانند صدا یا نور، درست قبل از ارائه محرک غیر شرطی به ارگانیسم داده می شود. این محرک خنثی محرک شرطی CS نام دارد.
  • پس از چند بار همراه شدن CS و US که در آن CS همواره پیش از US می آید، می توان CS را به تنهایی ارائه داد و این محرک به ترشح بزاق در ارگانیسم خواهد انجامید. ما حالا می گوییم یک پاسخ شرطی CR ایجاد شده است. در شرطی سازی کلاسیک به US تقویت کننده گفته می شود.

در شرطی سازی کلاسیک ارگانیسم هیچ کنترلی بر تقویت کننده ندارد

.شرطی سازی وسیله ای

ارگانیسم باید پیش از آنکه تقویت بشود به نحو خاصی عمل کند یعنی تقویت به رفتار ارگانیسم وابسته است. اگر حیوان رفتار مطلوب از خود نشان ندهد تقویت نمی شود. رفتار حیوان، وسیله ای است برای دریافت چیزی که می خواهد، یعنی تقویت کننده.

شرطی کردن گریز و اجتناب انواع خاصی از شرطی کردن وسیله ای هستند. برای مثال در شرطی کردن گریز موش برای گریز از شوک برقی تقلا می کند، تصادفا اهرم را فشار می دهد و جریان برق قطع می گردد. موش اهرم فشار دادن را با قطع شوک تداعی خواهد کرد.

شرطی سازی اجتنابی، فرض کنید شوک به طور متناوب به حیوان داده می شود و پنج ثانیه پیش از هربار شوک دادن علامتی ظاهر می گردد. موش به سرعت می آموزد که نور چراغ را با آمدن شوک تداعی کند و هربار که چراغ روشن می شود اهرم را فشار می دهد تا از وقوع شوک جلوگیری کند. گانیه معتقد است که هشت نوع یادگیری وجود دارد که این هشت نوع خاصیت سلسله مراتبی دارند که یک از آنها برای یادگیری نوع بعدی پیش نیاز به حساب می آید. نوع ساده شرطی شدن پایه ای برای انواع پیشرفته تر یادگیری به حساب می آید.

یادگیری و بقا

در طول تاریخ، بدن های ما انسان ها این توانایی را کسب کرده اند که به پاره ای از نیازها مانند تنفس، تنظیم حرارت بدن و … به طور خود کار پاسخ دهند. فرایندهای سازگاری خودکار، مکانیسم های تعادل حیاتی، نام دارند زیرا نقش آنها حفظ تعادل فیزیولوژیکی است. اکثر ارگانیسم های زنده به طور بازتابی از محرک های درد آور دوری می کنند. اگر قرار بود که ما برای ارضای همه نیازها صرفا به مکانیسم های تعادل حیاتی متکی باشیم، مدت زیادی زنده نمی مانیم. یادگیری به جاندار امکان می دهد تا آن دسته از نیازهای اساسی شان را که از طریق مکانیسم های تعادل حیاتی و بازتاب ها ارضا نمی شوند از راه کنش متقابل با محیط برطرف کنند و خود را با محیط سازگار سازند.

ما از راه شرطی شدن کلاسیک می آموزیم که کدام چیزهای محیط برای بقا مفید و کدام مضرند؛ و از طریق شرطی شدن وسیله ای یا شرطی شدن کنشگر یاد می گیریم که چگونه چیزهای مطلوب را به دست آوریم و از چیزهای نا مطلوب دوری گزینیم.

چرا به مطالعه یادگیری بپردازیم ؟

بررسی اصول یادگیری به ما کمک می کند تا علت های رفتارمان را بفهمیم. آگاهی از فرایند یادگیری نه تنها در فهم رفتار بهنجار و انطباقی به ما کمک می کند، بلکه امکان درک بیشتر شرایطی را که منجر به رفتار نا سازگار و نابهنجار می شود نیز به ما می دهد، در نتیجه روش های موثر تر روان درمانی را به وجود می آورد.

روش های کودک پروری نیز می توانند از اصول یادگیری بهره مند گردند. بدیهی است که افراد با یکدیگر تفاوت دارند و این تفاوت های فردی را می توان بر حسب تجارب یادگیری متفاوت تبیین کرد. یکی از مهم ترین صفات انسان زبان است و بی تردید توانایی های ویژه تکلم به طور عمده از یادگیری حاصل می شوند. افزون بر این بین اصول یادگیری و روش های آموزشی رابطه نزدیکی وجود دارد.

منبع: خلاصه ای از نظریه های یادگیری السون و هرگنهان ترجمه علی اکبر سیف

پیمان دوستی

۱۹ فروردین ۱۳۹۴

روان كاوي فروید

نظریه فروید را می توان رویکرد تعادل حیاتی نامید، زیرا اشاره دارد ما برای برگرداندن و حفظ کردن حالت تعادل فیزیولوژیکی، جهت آزاد کردن بدن از تنش، بر انگیخته می شویم. ما همیشه مقدار خاصی تنش غریزی را تجربه می کنیم. غرایز همیشه به صورت چرخه نیاز که به کاهش نیاز منجر می شود، بر رفتار ما تاثیر می گذارد. سایق جنسی می تواند به وسیله رفتار دگر جنس گرا، همجنس گرا، یا رفتار خود انگیزی جنسی ارضا شود یا امکان دارد به انواع دیگر فعالیت هدایت شود.

انرژی روانی می تواند به موضوعات جایگزینی جا به جا شود، و این جابجایی اهمیت زیادی در تعیین شخصیت فرد دارد. تمام تمایلات، ترجیحات و نگرش هایی که در بزرگسالی نشان می دهیم، جابجایی انرژی از هدف های اصلی هستند که نیازهای غریزی را ارضا می کنند.

 

  • غرایز : نیروهای سوق دهنده شخصیت

غرایز[۱]، عناصر اصلی شخصیت هستند، نیروهای برانگیزنده ای که رفتار را سوق می دهند و جهت آن را تعیین می کنند. غرایز نوعی انرژی هستند که نیازهای بدن را به امیال ذهن پیوند می دهند. محرک های غرایز (برای مثال گرسنگی یا تشنگی)، درونی هستند. غریزه حالت بدنی نیست؛ بلکه نیاز بدنی است که به حالت ذهنی، یعنی میل، تبدیل شده است. هدف غریزه، ارضا کردن نیاز و بنابراین، کاهش دادن تنش است.

انواع غرایز

غرایز زندگی[۲]، با ارضا کردن نیاز به غذا، آب، هوا و میل جنسی به هدف بقای گونه و فرد خدمت می کنند. غرایز زندگی به سمت رشد و نمو گرایش دارند. انرژی روانی غرایز زندگی، لیبیدو[۳]، است. لیبیدو می تواند به اشیا (چیزی که غریزه را ارضا می کند) متصل شده یا در آنها صرف شود. مفهومی که فروید آن را نیروگذاری روانی[۴] نامید. برای مثال شما هم اتاقی خود را دوست داشته باشید، فروید خواهد گفت که لیبیدوی شما به او نیرو گذاری روانی شده است.

او با گسترش دادن مفهوم پذیرفته شده میل جنسی نظر خود را به شرح زیر توصیف کرد: قسمت اول، میل جنسی از پیوند نزدیک خود با اندام های تناسلی جدا شده و به صورت عملکرد جسمانی فراگیرتر در نظر گرفته می شود و هدف آن لذت است و فقط به صورت جانبی به هدف تولید مثل خدمت می کند. قسمت دوم، تمام تکانه های صرفا محبت آمیز و مهربانی را شامل می شوند که کلمه بسیار مبهم عشق در مورد آن به کار برده می شود.

میل جنسی انگیزش اصلی ماست. امیال شهوانی از نواحی شهوت زای بدن مانند دهان، مقعد و اندام های جنسی ناشی می شوند.

غرایز مرگ[۵]، یا غرایز ویرانگر: تمام موجودات زنده زوال یافته و می میرند و به حالت بی جان اولیه خود بر می گردند و انسان ها میل ناهشیاری به مردن دارند. یکی از مولفه های غرایز مرگ، سایق پرخاشگری[۶] است که به صورت میل به مردن توصیف شده است که علیه اشیای غیر از خود تغییر مسیر می دهد. سایق پرخاشگری ما را وادار می ساز که نابود کنیم، فتح کنیم و بکشیم. پرخاشگری مانند میل جنسی جز جدا نشدنی ماهیت انسان می باشد.

 

  • سطوح شخصیت

فروید شخصیت را به سه سطح هشیار[۷]، ناهشیار[۸] و نیمه هشیار[۹] تقسیم کرد.

  • سطح هشیار تمام احساس ها و تجربیاتی را شامل می شود که در هر لحظه معین از آنها آگاهیم. هشیار جنبه محدود شخصیت می باشد.
  • ناهشیار، قسمت بزرگتر و نادیدنی زیر سطح آب است. نظریه روان کاوی بر این سطح تمرکز دارد. اعماق وسیع و تاریک آن، مخزن غرایز است، همان امیالی که رفتار ما را هدایت می کنند. نا هشیار حاوی نیروی سوق دهنده عمده در پس تمام رفتارها و مخزن نیروهایی است که نمی توانیم آنها را ببینیم یا کنترل کنیم.
  • بین این دو سطح نیمه هشیار، قرار دارد. نیمه هشیار مخزن خاطرات، ادراک ها و افکاری است که فورا به صورت هشیار از آنها آگاه نیستیم، ولی می توانیم به راحتی آنها را به هشیاری احضار کنیم.
  • ساختار شخصیت

نهاد(ID)

 نهاد(ID) مخزن غرایز و لیبیدوست (انرژی روانی ای که غرایز را آشکار می کنند). نهاد ساختار قدرتمند شخصیت است، زیرا تمام انرژی دو ساختار دیگر را تامین می کند. نهاد مستقیما با ارضای نیازهای بدن ارتباط دارد. نهاد بر اصل لذت[۱۰]، عمل می کند. نهاد از طریق ارتباطی که با کاهش تنش دارد، برای افزایش دادن لذت و اجتناب از درد فعالیت می کند. نهاد برای ارضای فوری نیازها تلاش می کند و تاخیر یا به تعویق افتادن ارضا را به هر دلیلی تحمل نمی کند و فقط ارضای فوری را می شناسد.

نهاد ساختاری خود خواه، لذت جو، ابتدایی، غیر اخلاقی، سمج و نا شکیباست. نهاد از واقعیت آگاه نیست، می توانیم آن را به نوزادی تشبیه کنیم که وقتی نیازهایش برآورده نمی شوند، گریه می کند و مشت تکان می دهد، ولی نمی داند چگونه خود را ارضا کند. نوزاد گرسنه نمی تواند خودش غذا پیدا کند. تنها راهی که نهاد می تواند نیازهایش را ارضا کند از طریق عمل بازتابی یا کامروا سازی توهمی یا تجربه خیالپردازی است که فروید آن را تفکر طبق فرایند نخستین[۱۱] نامید.

خود(Ego)

اغلب کودکان یاد می گیرند، نمی توانند از دیگران غذا بگیرند مگر اینکه مایل باشند با پیامدهای آن روبه رو شوند؛ برای مثال لذتی را که از تسکین تنش های معقدی حاصل می شود، تا رفتن به توالت به تعویق اندازند، و اینکه نمی توانند کور کورانه اعمال جنسی و پرخاشگرانه را تخلیه کنند. فروید این توانایی ها را تفکر طبق فرایند ثانوی نامید.

دومین ساختار شخصیت فروید، خود(Ego) نام دارد که ارباب منطقی شخصیت است. هدف آن جلوگیری از تکانه های نهاد نیست، بلکه می خواهد به آن کمک کند کاهش تنشی را که آرزو دارد، کسب کند. چون خود از واقعیت آگاه است، تصمیم می گیرد که چگونه و چه موقعی غرایز نهاد می توانند بهتر ارضا شوند. خود، زمان ها، مکان ها، و اشیای مناسب و جامعه پسندی را که تکانه های نهاد را ارضا خواهند کرد، تعیین می کند.

خود از ارضای نهاد جلوگیری نمی کند، بلکه می کوشد آن را به تعویق اندازد یا تغییر جهت دهد تا ضروریات واقعیت را برآورده سازد. نهاد بر طبق اصل واقعیت[۱۲] عمل می کند. اصل واقعیت با اصل لذت که نهاد  بر طبق آن عمل می کند، مغایرت دارد. فروید رابطه خود و نهاد را به رابطه سوارکار روی اسب تشبیه کرد.

خود به دو ارباب خدمت می کند- نهاد و واقعیت- و همواره بین درخواست های متضاد آنها میانجی گری کرده و بین آنها سازش برقرار می کند. خود هرگز از نهاد مستقل نیست و نیرو و انرژی خود را از آن می گیرد.

این خود همان ارباب منطقی شخصیت است که شما را در شغلی که شاید دوست نداشته باشید نگه می دارد. این خود است که شما را وادار می ساز با افرادی که دوست ندارید کنار بیایید. شخصیت که به وسیله نیروهای زیستی غریزی تحریک می شود و همواره سعی می کنیم آنها را هدایت کنیم، روی طناب بند بازی بین درخواست های نهاد و مطالبات واقعیت راه می رود که هر دوی آنها به گوش به زندگی مداوم نیاز دارند.

فراخود (Super ego)

نیروهای سومی هم مانند احکام و عقاید قدرتمندی که عمدتا ناهشیار هستند و درست و غلط(وجدان) را می گویند وجود دارد  که ما آنها را در کودکی فرا میگیریم. فروید این نیرو را فراخود(Super Ego) نامید. این جنبه اخلاقی شخصیت در ۵ یا ۶ سالگی آموخته می شود و در آغاز از مقررات رفتاری ای که والدین ما تعیین کرده اند، تشکیل می شود. کودکان از طریق تحسین، تنبیه و سرمشق یاد می گیرند والدین آنها چه رفتارهایی را خوب یا بد می دانند. رفتارهایی که به خاطر آنها تنبیه می شوند، وجدان[۱۳] یا یک قسمت از فراخود را تشکیل می دهند. قسمت دوم فراخود، خود آرمانی[۱۴] است که از رفتارهای خوب یا درستی تشکیل می شود که کودکان به خاطر آنها تحسین شده اند. یک زمانی کودکان این آموزه ها را درونی کرده و خودشان پاداش ها و تنبیه ها را اجرا می کنند. در نتیجه این درون سازی، هروقت عملی بر خلاف این اصول اخلاقی انجام دهیم (یا حتی فکر انجام دادن آن را بکنیم)، احساس گناه یا شرم می کنیم.

فراخود به عنوان داور اصول اخلاقی، درخواست خود برای کمال اخلاقی، سنگدل و حتی ظالم است. فراخود از لحاظ شدت، غیر منطقی بودن و اصرار بر اطاعت بی شباهت به نهاد نیست. هدف آن مانند کاری که خود انجام می دهد، به تعویق انداختن درخواست های لذت جویانه نهاد نیست، بلکه جلوگیری کامل از آنهاست، مخصوصا آنهایی که به میل جنسی و پرخاشگری مربوط می شوند. فراخود فقط برای کمال اخلاقی تلاش می کند. نهاد برای ارضا فشار می آورد، خود می کوشد آن را به تعویق اندازد، و فراخود از همه بالاتر، بر اخلاقیات پا فشاری می کند.

خود بیچاره از سه طرف تحت فشار است و سه خطر (نهاد، واقعیت و فراخود) آن را تهدید می کند. نتیجه گریز ناپذیر این برخورد، در صورتی که خود شدیدا تحت فشار باشد، ایجاد اضطراب است.

  • اضطراب : تهدیدی برای خود

فروید اضطراب را به صورت ترسی بی هدف توصیف کرد. اغلب نمی توانیم به علت آن یا موضوع خاصی که اضطراب را ایجاد کرده است، اشاره کنیم. اضطراب اساس ایجاد رفتار روان رنجور و روان پریش است. نمونه نخستین تمام اضطراب ها ضربه تولد[۱۵] است. جنین در رحم مادر در محیط بسیار پایدار و امن قرار دارد، جایی که هر نیاز او بدون تاخیر ارضا می شود؛ اما هنگام تولد، این ارگانیزم به محیط خصمانه ای انداخته می شود و ناگهان لازم است که سازگار شدن با واقعیت را آغاز کند. این ضربه تولد همراه با تنش و ترس از اینکه غرایز نهاد ارضا نخواهند شد، اولین تجربه اضطراب ماست.

وقتی نتوانیم با اضطراب مقابله کنیم، چناچه در معرض خطر مغلوب شدن توسط آن قرار بگیریم، گفته می شود که اضطراب آسیب زاست، یعنی فرد صرف نظر از سن، به حالتی از درماندگی مانند آنچه در کودکی تجربه شده است، تنزل می یابد.

اضطراب واقعی، اضطراب روان رنجور و اضطراب اخلاقی

  • اضطراب واقعی[۱۶] یا اضطراب عینی. دونوع اضطراب دیگر از اضطراب واقعی ناشی می شود. این ترس از خطرات ملموس در زندگی عملی است. اغلب ما به طور قابل توجیهی از آتش، طوفان ها، زلزله و بلایای مشابه می ترسیم. وقتی که این تهدید دیگر وجود نداشته باشید، ترس ما فروکش می کند. ترس های واقعیت بنیاد می توانند به افراط کشیده شوند. اضطراب روان[۱۷] رنجور و اضطراب اخلاقی[۱۸]، برای سلامت روانی ما مشکل آفرین تر هستند.
  • اضطراب روان رنجور در کودکی ریشه دارد، در تعارض بین ارضای غریزی و واقعیت. کودکان اغلب به خاطر ابراز تکانه های جنسی و پرخاشگری تنبیه می شوند. این اضطراب روان رنجور، ترس ناهشیار از تنبیه شدن بخاطر نشان دادن تکانشی رفتاری است که تحت سلطه نهاد قرار دارد. این ترس از غرایز نیست، بلکه از آنچه امکان دارد در نتیجه ارضا کردن غرایز اتفاق بیفتد است. این تعارضی است بین نهاد و خود، و ریشه در واقعیت دارد.
  • اضطراب اخلاقی، از تعارض بین نهاد و فراخود ناشی می شود. در واقع این ترس از وجدان فرد است. وقتی برای ابراز کردن تکانه ای غریزی که با اصول اخلاقی شما مغایرت دارد، برانگیخته می شوید، فراخود شما باعث می شود احساس شرم و گناه کنید و ممکن است خود را دچار عذاب وجدان توصیف کنید. اضطراب اخلاقی بستگی به این دارد که فراخود تا چه اندازه ای رشد کامل کرده باشد. اضطراب اخلاقی نیز مانند اضطراب روان رنجور، مبنای واقعی دارد.

اضطراب موجب تنش در ارگانیزم می شود و بنابراین، تبدیل به سایقی (مثل گرسنگی یا تشنگی) می شود که فرد را برای رفع کردن آن برانگیخته می کند. این تنش باید کاهش یابد.

خود چگونه می تواند از خودش محافظت یا دفاع کند؟ خود با گریختن از موقعیت تهدید کننده، جلوگیری از نیاز تکانشی که منبع خطر است، یا اطاعت کردن از دستوارت وجدان سعی می کند از خودش محافظت کند. اگر هیچ یک از روش های منطقی موثر نباشد امکان دارد فرد به مکانیزم های دفاعی متوسل شود که راهبردهای غیر منطقی ای هستند که برای دفاع از خود طراحی شده اند.

  • دفاع ها علیه اضطراب

خود(Ego) باید تعارض بین درخواست های نهاد و محدودیت های جامعه یا فراخود را کاهش دهد. این تعارض همیشه وجود دارد، زیرا غرایز همواره برای ارضا فشار می آورند و تحریم های جامعه چنین ارضایی را محدود می کنند. تمام رفتارها از این نظر که علیه اضطراب دفاع می کنند، دفاعی هستند. شدت نبرد درون شخصیت ممکن است نوسان داشته باشد، اما هرگز متوقف نمی شود. معمولا همزمان با استفاده از چند مکانیزم دفاعی[۱۹] از خودمان در برابر اضطراب دفاع می کنیم. آنها در دو ویژگی مشترک هستند : (۱) آنها انکار یا تحریف واقعیت هستند(ضروری اما تحریف کننده هستند) (۲) به صورت ناهشیار عمل می کنند. ما از آنها آگاه نیستیم، بدین معنی که در سطح هشیار، از خود و محیط مان، تصورات تحریف شده و غیر واقعی داریم.

واپسراني،  مهمترين مكانيسم دفاعي است که تكانه ها يا خاطره هايي كه تهديد سخت يا رنج آور فراوان دارند را از ميدان هشياري بيرون می راند. خاطره هايي كه شرم و احساس گناه و بيزاري از خويشتن را بر مي انگيزد واپسرانده مي شود. واپسراني بعضي از تكانه هاي كودكي امري همگاني است. كساني كه از روي عادت افكار و هيجان هايشان را واپس مي رانند در برابر بيمارشدن و بخصوص بيماري عروق قلب و سرطان آسيب پذير ترند. تاثير واپسراني و فرونشاني در سلامت بدين صورت است كه : ۱- كساني كه عادت دارند افكار نا خواسته را از ذهن خود بيرون برانند بعدها گرفتار بازگشت نيرومندتر آنها و پريشاني بيشتر مي شوند كه اثراتي بر جسم آنها مي گذارد. ۲- واپسراني و فرو نشاني افكار جسم را مي فرسايد.

واپس روی، حل و فصل کردن تعارض هیجانی یا استرس با برگشتن به رفتارهای بچه گانه. تحریف روان پریش، حل و فصل کردن تعارض هیجانی یا استرس با متوسل شدن به سو تعبیرهای هذیانی واقعیت.

سرکوبی، دورکردن غیر ارادی افکار یا خاطره تهدید کننده از آگاهی هشیار است. سرکوب گر ها خاطرات ناگوار  کودکی را خیلی کمتر به یاد می آورند. سرکوب گرها خیلی بیشتر از غیر سرکوبگرها انکار می کنند و از صفات شخصیتی که از لحاظ هیجانی تهدید کننده مشخص می کنند برخوردارند(صفاتی چون خود خواهی، تنبلی، گستاخی و نادرستی).

دليل تراشي، منسوب كردن رفتار و كردار خويش به انگيزه هاي منطقي يا جامعه پسند است تا چنين به نظر آيد كه در واقع هم درست و هم معقول رفتار شده است. دلیل تراشی به دو منظور صورت مي گيرد: ۱- كاستن از نا اميدي ناشي از، دست نيافتن به هدف(اصلا نمي خواستمش) ۲- تراشيدن انگيزه هاي پذيرفتني براي رفتار خويش. هنگامي كه رفتار تكانشي داريم يا رفتار برخواسته از انگيزه هايي است كه براي خودمان هم پذيرفتني نيست به دليل تراشي رو مي كنيم. آدمي بيشتر در پي دلايل خوب است تا دلايل واقعي و بهانه هايي معمولا موجه مي آورد. مثلا سرم خيلي شلوغ بود ممكن است درست باشد اما احتمالا علت واقعي انجام ندادن كاري نيست.

واكنش وارونه، انگيزه اي را از راه زياده روي در گرويدن به انگيزه متضاد با آن از خود پنهان مي كنيم. مادري كه به خاطر دوست نداشتن فرزندش احساس گناه مي كند، ممكن است بيش از اندازه و افراط از او مراقبت كند تا هم به كودك اطمينان دهد و هم به خودش اطمينان دهد مادر خوبي است.

فرافكني، ويژگي ها، صفات يا رفتار نا خوشايندي از خودمان را به شكل اغراق آميزي به ديگران نسبت مي دهيم تا به وجود آنها در خودمان اذعان نكنيم. زماني كه به كسي بدي مي كنيد، اگر متقاعد شويد كه آن طرف آدم ظالم يا نامهرباني بوده است در آن صورت ديگر فقط مي گوييد حق مردم را كف دستشان مي گذارم.

فلسفه بافي، سعي در بريدن عاطفي از موقعيت تهديد كننده از راه مواجه انتزاعي و توجيهي با آن است. پزشك كه پيوسته با بيمار سر و كار دارد نمي تواند با همه بيماران ارتباط عاطفي داشته باشد. اگر فلسفه بافي تبديل به راه و رسم  زندگي شخصي شود مساله ساز مي شود.

انكار. وقتي واقعيت ناگوارتر از آن باشد كه شخص بتواند با آن روبرو شود در آن صورت شخص ممكن است وجود آن را انكار كند. گاه ممكن است انكار واقعيت بهتر از روبرو شدن با آن باشد(مکانیزم دفاعی ساده و سطح پایین عمدتا توسط کودکان یا افرادی با هوشبهر پایین تر مورد استفاده قرار می گیرد).

جابه جا سازي. اگر چیزی که نهاد را ارضا می کند در دسترس نباشد، امکان دارد فرد آن تکانه را با چیز دیگری جابجا کند. برای مثال شخصی که نمی تواند خشم خود را به مدیرش ابراز کند، امکان دارد خشم خود را بر فرد در دسترس دیگری تخلیه کند.

والایش، انگيزه اي كه از راه معيني ارضا نشود به مجراي تازه اي رانده مي شود. والایش رضايت بخش ترين شيوه اداره تكانه هاي جنسي و پرخاشگري است. آن دسته از تكانه هاي شهوي را كه نمي توان به طور مستقيم ابراز كرد را می توان در قالب فعاليت هاي آفرينشي مانند نقاشي، شعر، موسيقي و … به صورت غير مستقيم ابراز داشت. فعاليت هاي جانشين موجب كاهش تنش مي شود.

شوخی، تاکید کردن بر جنبه های خنده دار یک تعارض یا موقعیت استرس زا است.

ابراز وجود، برخورد کردن با موقعیت های دشوار به وسیله ابراز مستقیم احساسات و افکار به دیگران.

منع، اجتناب کردن از افکار مربوط به مسایل ناراحت کننده.

بازداری های ذهنی، راهبردهای ناهشیاری که به افراد کمک می کنند افکار، احساسها، خاطرات، امیال و ترس های آزار دهنده را از آگاهی هشیار دور نگه دارند.

تجزیه، تجزیه کردن فرایندهای شناختی، ادراکی و حرکتی در عملکرد فرد که معمولا یکپارچه هستند. برای مثال وقتی مربی بازیکن بد را تحقیر می کند، او با فکر کردن به مهمانی شب، از این شرمساری فاصله می گیرد.

توجیه عقلی، متوسل شدن به تفکر بیش از حد انتزاعی در واکنش به موضوعی که موجب تعارض یا استرس شده است.

خوار شماری، حل و فصل کردن تعارض هیجانی یا استرس با نسبت دادن ویژگیهای منفی به خود یا دیگران.

آرمانی ساختن، حل و فصل کردن تعارض هیجانی یا استرس با نسبت دادن خصوصیات مثبت اغراق آمیز به دیگران است.

همه توانی یا قدرت مطلق، پاسخ دادن به استرس به وسیله اجرا نقش برتر نسبت به دیگران است.

مکانیزم های دفاعی، انکارهای ناهشیار یا تحریف های واقعیت هستند. در واقع خودمان را گول می زنیم، ولی از انجام این کار آگاه نیستیم. اگر بدانیم خودمان را گول می زنیم، این دفاع ها چندان موثر نخواهند شد. اگر دفاع خوب عمل کند، ما از واقعیت درباره خودمان آگاه نمی شویم و تصویر تحریف شده ای از نیازها، ترس ها و امیال خود خواهیم داشت. پس امکان دارد که فرایندهای شناختی عقلانی ما، نظیر حل کردن مسئله، تصمیم گیری و تفکر منطقی، بر خود انگاره بی دقتی استوار باشند. نیروهای درونی و بیرونی که از آنها نا آگاهیم و کنترل منطقی کمی بر آنها داریم، مارا هدایت می کنند. زمانی که دفاع ها شکسته می شوند واقعیت درباره ما آشکار می شود. این موضوع در مواقع استرس غیر عادی یا زمانی که تحت روان کاوی قرار داریم، روی می دهد.

وقتی دفاع ها شکست می خورند، غرق در اضطراب کوبنده می شویم. احساس می کنیم اندوهگین، بی ارزش و افسرده هستیم. تا زمانی که دفاع ها دوباره برقرار نشوند یا دفاع های جدید برای جایگزین شدن آنها تشکیل نشوند، احتمالا دچار نشانه های روان رنجور یا روان پریشی می شویم. دفاع ها برای سلامت روانی ما ضروری هستند.

  • مراحل رشد روانی جنسی شخصیت

تمام رفتارها دفاعی هستند، ولی هرکسی به شیوه یکسان از دفاع های همانند استفاده نمی کند. همگی با تکانه های نهاد یکسانی هدایت می شویم، اما ماهیت خود و فراخود، عمومیت ندارد. این ساختارها برای هرکس وظایف یکسانی دارند اما محتوای آنها از فردی به فرد دیگر تفاوت دارد. بخشی از شخصیت ما بر اساس روابط منحصر به فردی که در کودکی با افراد و اشیای مختلف داشته ایم، شکل می گیرد. ما مجموعه ای فردی از ویژگی های شخصیت را پرورش می دهیم.

تیپ شخصیت منحصر به فرد شخص در کودکی، عمدتا از تعامل های والد– فرزند شکل می گیرد. کودک سعی می کند با ارضا کردن درخواست های نهاد، لذت را به حداکثر برساند، درحالی که والدین به عنوان نمایندگان جامعه، می کوشند درخواست های واقعیت و اخلاقیات را تحمیل کنند. فروید تجربیات کودکی را به قدری مهم می دانست که گفت شخصیت بزرگسال در پنج یا شش سالگی به طور جدی شکل می گیرد.

در سنین مختلف هر ناحیه بدن، به عنوان کانون تعارض، اهمیت بیشتری کسب می کند. در نظریه مراحل رشد روانی جنسی هر مرحله با ناحیه شهوت زای بدن توصیف شده است. در هر مرحله رشد، تعارضی وجود دارد که باید قبل از اینکه کودک بتواند به مرحله بعدی برود، حل شده باشد.

گاهی فرد مایل نیست یا نمی تواند از یک مرحله به مرحله دیگر برود، زیرا تعارض حل نشده است یا به این علت که نیازها توسط والد آسانگیر به قدری ارضا شده اند که کودک نمی خواهد پیش برود. در هر دو صورت گفته می شود که فرد در این مرحله رشد تثبیت شده است. در حالت تثبیت[۲۰] ، بخشی از لیبیدو یا انرژی روانی همچنان در آن مرحله رشد صرف می شود و انرژی کمی برای مراحل بعدی باقی می ماند. سایق جنسی کودک در نظریه روانی جنسی اهمیت زیادی دارد. فروید باور داشت که کودک برای کسب نوع پراکنده لذت جسمانی که از دهان، مقعد و اندام های تناسلی  به دست می آید برانگیخته می شود و این نواحی شهوت زا، مراحل رشد را در خلال پنج سال اول زندگی توصیف می کنند.

مرحله دهانی (Oral stage)

اولین مرحله رشد روانی– جنسی، از تولد تا حدود دو سالگی ادامه دارد. منبع اصلی لذت دهان است. کودک از مادر یاد می گیرد که دنیا را به صورت خوب یا بد، ارضا کننده یا ناکام کننده، امن یا خطرناک درک کند که با رفتار جذب دهانی (فرو دادن) و رفتار پرخاشگر دهانی(گاز گرفتن یا تف کردن) نشان می دهد.

شیوه جذب دهانی[۲۱] ابتدا روی می دهد و تحریک لذت بخش دهان توسط دیگران یا غذا را شامل می شود. بزرگسالانی که در مرحله جذب دهانی تثبیت شده اند، بیش از حد به فعالیت های دهانی مانند خوردن، نوشیدن، سیگار کشیدن، و بوسیدن می پردازند. اگر آنها در کودکی بیش از حد ارضا شده باشند، شخصیت دهانی بزرگسال آنها برای خوشبینی و وابستگی غیر معمول آمادگی خواهد داشت. آنها بیش از اندازه ساده لوح و سطحی هستند. به دیگران اعتماد می کنند و برچسب تیپ شخصیت منفعل به آنها زده می شود.

پرخاشگر دهانی یا آزارگر دهانی[۲۲]، هنگام بیرون زدن دردناک و ناکام کننده دندان ها روی می دهد، در نتیجه مادر را علاوه بر عشق، با نفرت در نظر می گیرند. او مسئول هر چیزی در محیط کودک است، بنابراین باید مسبب درد نیز باشد. افرادی که در این سطح تثبیت می شوند، مستعد بد بینی، خصومت، و پرخاشگری بیش از حد هستند. احتمالا اهل جر و بحث، اظهارات نیش دار و گزنده هستند و بی رحمانه با دیگران رفتار می کنند. آنها به دیگران حسودی می کنند و می کوشند برای تسلط یافتن، از آنها بهره کشی کنند و آنها را به بازی بگیرند.

مرحله دهانی هنگام از شیر گرفتن پایان می یابد، اگر تثبیت اتفاق افتاده باشد، مقداری لیبیدو باقی می ماند.

مرحله مقعدی

فروید معتقد بود که تجربه آموزش استفاده از توالت در مرحله مقعدی، تاثیر بسزایی بر رشد شخصیت دارد. عمل دفع لذت شهوانی برای کودک تولید می کند، اما با شروع آموزش استفاده از توالت، کودک باید یاد بگیرد این لذت را به تعویق اندازد. وقتی والدین تلاش می کنند زمان و مکان عمل دفع را تنظیم کنند، برای اولین بار ارضای تکانه غریزی با مانع روبرو می شود. کودک یاد می گیرد سلاحی دارد که می تواند از آن علیه والدین استفاده کند. کودک بر چیزی کنترل دارد و می تواند تصمیم بگیرد از درخواست های والدین اطاعت کند یا نه.

اگر آموزش استفاده از توالت خوب پیش نرود، کودک ممکن است به یکی از این دو روش واکنش نشان دهد. روش اول دفع کردن در زمان و مکانی است که والدین تایید نمی کنند. اگر کودک این روش را برای کاهش دادن ناکامی رضایت بخش بداند و بارها از آن استفاده کند، امکان دارد شخصیت پرخاشگری مقعدی[۲۳] را پرورش دهد. این مبنای شکل های متعدد رفتار خصومت آمیز و سادیستی در زندگی بزرگسال، از جمله ستمگری، ویرانگری، و قشقرق است. چنین فردی احتمالا نا منظم خواهد بود و دیگران را به صورت اشیایی در نظر می گیرد که باید تملک شوند.

روش دوم، نگهداشتن مدفوع است. این احساس لذت شهوانی به وجود می آورد(که از روده پر حاصل می شود) و می تواند روش موفقیت آمیز دیگری برای به بازی گرفتن والدین باشد. اگر کودک چند روز دفع مدفوع نکند، آنها نگران می شوند. کودک روش جدیدی برای جلب محبت و توجه والدین کشف می کند. این رفتار مبنای پرورش شخصیت نگهدارنده مقعدی[۲۴] است. چنین فردی لجوج و خسیس است، چیزها را احتکار می کند و نگه می دارد، زیرا احساس امنیت به چیزی که ذخیره و تملک شده و به ترتیبی که اموال و جنبه های دیگر زندگی نگهداری می شوند، بستگی دارد. احتمالا مقرراتی، به طور وسواسی تمیز، لجوج، دقیقه نودی، و بیش از حد با وجدان و ظیفه شناس خواهد شد.

مرحله آلتی

در حدود چهار پنج سالگی تمرکز از مقعد به اندام های تناسلی جابجا می شود. کودکان در مرحله آلتی[۲۵] به کاووش کردن و دستکاری اندام های تناسلی خود و همبازی هایشان علاقه زیادی نشان می دهند. لذت از طریق رفتارهایی چون استمنا و خیالپردازی از ناحیه تناسلی حاصل می شود. کودک درباره تولد و اینکه چرا پسرها آلت مردی دارند و دختر ها ندارند، کنجکاو می شود. امکان دارد در این باره صحبت کنند که می خواهند با والد جنس مخالف ازدواج کنند. مرحله آلتی آخرین مرحله پیش تناسلی یا کودکی است. حل کردن تعارض های آلتی، بسیار پیچیده است. پذیرفتن این تعارض ها برای خیلی از افراد دشوار است، زیرا تصور زنا با محارم را که در خیلی از فرهنگ ها حرام است، در بر دارد. واقعیت و اخلاقیات با نهاد شرور دست به گریبان می شوند.

عقده ادیپ در پسرها[۲۶]، بر تعارض اساسی مرحله آلتی بر میل ناهشیار کودک به والد جنس مخالف تمرکز دارد. میل ناهشیار به جایگزین یا نابود کردن والد همجنس است. مادر موضوع عشق پسر بچه می شود. او از طریق خیالپردازی و رفتار آشکار، تمایلات جنسی خود را به مادر نشان می دهد. پسر پدر را مانعی بر سر راه خود می بیند. حسادت می ورزد و نسبت به پدر احساس خصومت می کند. همراه با میل پسر به گرفتن جای پدرش، این ترس وجود دارد که پدر تلافی کرده و به او آسیب خواهد رساند. می ترسد که پدر اندام مزاحم او (آلت مردی پسر) را که منبع لذت و تمایلات جنسی اوست را قطع کند. بدین ترتیب اضطراب اختگی[۲۷] ایفای نقش می کند. پسر محبت مقبول تری را جایگزین میل جنسی به مادر کرده و با پدرش همانند سازی می کند.

عقده ادیپ در دخترها ( عقده الکترا[۲۸]) مانند پسران است، یعنی اولین موضوع عشق دختر، مادر است. اما در مرحله آلتی، پدر موضوع عشق تازه دختر می شود. دختر مادرش را بخاطر وضعیت ظاهرا پست تر خود سرزنش می کند و در نتیجه، عشق او به مادر کمتر می شود. شاید او حتی از مادرش به خاطر آنچه تصور می کند بر وی روا داشته است بیزار شود. او به پدرش حسادت کرده و عشق خود را به او منتقل می کند زیرا او اندام جنسی بسیار با رازشی دارد. دختر رشک آلتی مردی[۲۹] را پرورش می دهد که قرینه اضطراب اختگی پسر است. دختر معتقد است که آلت مردی خود را از دست داده است، در حالی که پسر می ترسد آن را از دست بدهد.

فروید معتقد بود این عقده ادیپ زنانه هرگز نمی تواند به طور کامل حل شود. وضعیتی که باور داشت به شکل گیری نامناسب فراخود در زنان منجر می شود. عشق زن به مرد همیشه با رشک آلت مردی آمیخته است که می تواند با داشتن بچه پسر، تا اندازه ای آن را جبران کند. دختر در نهایت با مادر همانند سازی کرده و عشق خود به پدر را سرکوب می کند.

شخصیت آلتی، می تواند تعارض هایی که به طور نامناسب حل شده اند را در حالت مداوم اضطراب اختگی و رشک آلت مردی ایجاد کنند. شخصیت آلتی گواه بر خود شیفتگی نیرومند است. آنها در برقرار کردن روابط دگر جنس گرای پخته مشکل دارند. آنها نیاز دارند که همواره از ویژگی های جذاب و بی همتای آنها تعریف و تمجید شود. مادام که آنها مورد چنین تاییدی قرار بگیرند، خوب عمل می کنند، اما چنانچه این تایید وجود نداشته باشد، احساس بی کفایتی و حقارت می کنند.

فروید شخصیت آلتی مردانه را به صورت جسور، گستاخ، مغرور و از خود مطمئن توصیف کرد. سعی می کنند مردانگی خود را از طریق پیروزی های جنسی مکرر ابراز کنند. شخصیت آلتی زنانه که با رشک آلتی مردی بر انگیخته می شود، در زنانگی خود اغراق کرده و از استعدادها و جذابیت خود برای مغلوب کردن مردان و چیره شدن بر آنها استفاده می کند.

نمایش پر تنش مرحله آلتی در همه ما سرکوب شده است. تاثیرات آن، ما را هنگام بزرگسالی در سطح ناهشیار برانگیخته می کند و ما این تعارض را چندان به یاد نمی آوریم.

دوره نهفتگی(Latency period)

سه ساختار اصلی شخصیت تقریبا در ۵ سالگی شکل گرفته اند و رابطه بین آنها محکم شده است. ۵ یا ۶ سال بعدی آرام است. دوره نهفتگی[۳۰] مرحله رشد روانی جنسی نیست. غریزه جنسی خفته است و موقتا به فعالیت های تحصیلی، سرگرمی ها، ورزش ها و برقراری روابط با اعضای همجنس والایش می یابد.

 

مرحله تناسلی(Genital stage)

مرحله تناسلی[۳۱] آخرین مرحله رشد روانی جنسی است که با بلوغ آغاز می شود. بدن از لحاظ فیزیولوژیکی جا می افتد و اگر در مراحل قبلی رشد، تثبیت مهمی روی نداده باشد، فرد می تواند زندگی عادی را اداره کند. شدت تعارض در این دوره کمتر از  مراحل دیگر است. تعارض از طریق والایش به حداقل می رسد. تیپ شخصیت تناسلی می تواند در عشق و کار، رضایت خاطر کسب کند، که دومی راه خروج قابل قبولی برای والایش تکانه های نهاد است. نظریه شخصیت فروید به دوران بعد از کودکی و نوجوانی چندان توجهی ندارد.

  • سوال هایی درباره ماهیت انسان

فروید تصویر دلنشین یا خوشبینانه ای از ماهیت انسان به ما ارایه نداد. هر فرد زیر زمین تاریکی از تعارض است که همواره جدالی به شدت در آن بیداد می کند. انسان ها به صورت بدبینانه توصیف شده اند که محکومند با نیروهای درونی کشمکش کنند، کشمکشی که تقریبا همیشه در آن بازنده هستند. ما بی وقفه از خود در برابر نیروهای نهاد که برای ساقط کردن ما همیشه هوشیار می مانند دفاع می کنیم. فقط یک اصل کلی (کاهش دادن تنش) وجود دارد. فروید عمومیت را در ماهیت انسان تشخیص داد اما گفت بخشی از شخصیت در هر کسی بی همتاست.

فروید در رابطه با موضوع اراده آزاد در برابر جبرگرایی، دیدگاه جبر گرایانه داشت. تقریبا هر کاری که انجام می دهیم، به هرچیزی که فکر می کنیم و هر خوابی که می بینیم، به وسیله غرایز زندگی و مرگ تعیین شده اند که نیروهای دست نیافتنی و نادیدنی در درون ما هستند. شخصیت بزرگسال ما به وسیله تعامل هایی که قبل از ۵ سالگی ما روی داده اند، تعیین می شود، یعنی در زمانی که کنترل کمی داشتیم. این تجربیات برای همیشه ما را در چنگال خود نگه می دارد. کسانی که تحت روانکاوی قرار می گیرند می توانند به توانایی به کارگیری اراده آزاد بیشتر دست یابند و مسئولیت انتخاب های خود را بر عهده گیرند.

قضاوت او درباره انسان ها در کل خشن بود : من در کل انسان ها، چیز کمی را که خوب باشد، پیدا کردم. طبق تجربه من، اغلب آنها آشغال هستند.

  • ارزیابی در نظریه فروید

هدف نظام روانکاوی فروید برگرداندن خاطرات، ترس ها و افکار سرکوب شده به سطح هوشیاری بود. او دو روش ارزیابی تداعی آزاد[۳۲] و تحلیل رویا[۳۳] را به وجود آورد.

تداعی آزاد. فروید از فرد می خواست در حالی که خودش پشت او و دور از دید قرار دارد روی تخت دراز بکشد. او بیمار را ترغیب می کرد آرام باشد و بر رویدادهای گذشته تمرکز کند. بیمار به نوعی خیالپردازی با صدای بلند می پرداخت و هرچه به ذهنش می رسید بیان می کرد. او باید هر فکر و هر عقیده را همان گونه که هست صرف نظر از اینکه چقدر پیش پا افتاده، خجالت آور، یا عذاب آور است را به طور کامل بیان کند.

گاهی صحبت کردن درباره برخی تجربیات یا خاطرات خیلی عذاب آور بود و بیمار مایل نبود آنها را افشا کند. فروید این لحظه ها را مقاومت[۳۴] نامید. مقاومت ها به این دلیل اهمیت دارند که از نزدیک شدن به مشکلات بیمار خبر می دهند. مقاومت علامت آن است که درمان در مسیر درست قرار دارد و روانکاو باید به کاوش کردن این زمینه ادامه دهد.

تحلیل رویا. رویاها به صورت نمادی، امیال، ترس ها و تعارض های سرکوب شده را نشان می دهند. این احساسات به قدری شدید سرکوب شده اند که فقط هنگام خواب، به صورت تغییر شکل یافته به سطح می آیند. فروید دو جنبه رویاها را مشخص کرد : محتوای آشکار[۳۵] که به رویدادهای واقعی در رویا اشاره دارد و محتوای نهفته[۳۶] که معنی پنهان نمادی رویدادهای رویاست. برای مثال پله ها، نردبان ها، و راه پله ها در رویا بیانگر آمیزش جنسی بودند. تعدادی از نمادها، مخصوص فردی است که مورد روانکاوی قرار دارد و برای فرد دیگر معنای متفاوت دارد.

رویاها می توانند علت های مادی نیز داشته باشند. محرک های فیزیکی مانند دمای اتاق خوب یا تماس با همسر می توانند موجب رویا شوند و محرک های درونی، نظیر تب و معده ناراحت نیز می توانند آغازگر رویاها باشند.

  • پژوهش درباره نظریه فروید

روش پژوهشی اصلی فروید مورد پژوهی[۳۷] بود. این روش بر مشاهده عینی متکی نیست. او در طول جلسه درمان یادداشت کلمه به کلمه برنداشت زیرا معتقد بود این کار توجه آنها را از گفتگو منحرف می کند.  فروید چند ساعت بعد از دیدن هر بیمار یادداشت بر می داشت. بنابراین امکان دارد یادآوری های او گزینشی بوده باشند. اما امکان دارد که یادداشت های فروید بسیار دقیق بوده باشند. ما نمی توانیم مطمئن باشیم.

بررخی منتقدان فروید عقیده دارند که بیماران فروید واقعا تجربیات جنسی کودکی را بر ملا نکردند زیرا در اغلب موارد این تجربیات هرگز اتفاق نیفتاده بودند. منتقدان دیگر معتقدند، فروید این عقیده را که این گونه اغفال ها علت واقعی روان رنجوری ها هستند، را به این دلیل مطرح کرد که قبلا چنین فرضیه ای را طرح کرده بود. انتقاد دیگر از پژوهش فروید نمونه کوچک آن است.

فروید و روان کاوان دیگر مطالب بسیار با ارزشی را در مورد شخصیت انسان ارایه داده اند. او با روش آزمایشی آشنا بود اما معتقد بود پژوهش علمی و روان کاوی ذاتا ناسازگارند.

تایید علمی مفاهیم فروید

مفاهیم نهاد، خود، فراخود، میل به مرگ، لیبیدو و اضطراب را نمی توان با روش های آزمایشی بررسی کرد. اما مفاهیمی که می توانستند به این صورت آزمایش شوند عبارت بودند از: تیپ های شخصیت دهانی و مقعدی، مفهوم اساسی مثلث ادیپی، اضطراب اختگی، و این عقیده که زنان با بچه دار شدن به عنوان جبرانی برای فقدان آلت مردی معضل ادیپی را حل می کنند.

ناهشیار. این عقیده اکنون کاملا ثابت شده است. تاثیرات ناهشیار خیلی فراگیر تر از آن است که فروید اظهار داشت. ناهشیار باهوش تر از آن است که ابتدا تصور می شد. ناهشیار در حل کردن مسئله، فرضیه آزمایی و خلاقیت نقش دارد. پژوهش ها درباره ماهیت ناهشیار ادراک زیر آستانه[۳۸] را شامل می شوند. با اینکه آزمودنی ها نمی توانند محرک ها را درک کنند، فرایندهای هشیار و رفتار آنها به وسیله این محرک ها برانگیخته می شوند. افراد می توانند تحت تاثیر محرک هایی قرار بگیرند که به صورت هشیار از آنها آگاه نیستند. برای مثال تعدادی کلمه به صورت خیلی سریع به آزمودنی نشان داده شد طوری که آزمودنی ها آگاه نبودند که این محرک ها را دیده اند، فرایندهای فکر آنها تحت تاثیر قرار گرفت، وقتی محرک، تصویری از زنبود بود، تداعی ها کلمات نیش و عسل را در بر داشت. محرک هایی که زیر سطح آگاهی هشیار ارایه می شوند می توانند بر رفتار نیز تاثیر بگذارند.

خود، فروید نقش خود(Ego) را به این صورت در نظر داشت که همواره بین واقعیت و درخواست های غریزی نهاد میانجی گری می کند. پژوهشگران دو مولفه خود را مشخص کرده اند: (۱) کنترل خود (۲) انعطاف پذیری خود. کنترل خود، به مقدار کنترلی که بر تکانه ها و احساسات خویش اعمال کنیم اشاره دارد. انعطاف پذیری خود، به انعطاف پذیر بودن ما در تعدیل کردن، تنظیم کردن، یا تغییر دادن میزان کنترل خود برای روبرو شدن با تغییرات در محیطمان اشاره دارد. افرادی که انعطاف پذیری خود نا چیزی دارند افراد خشک نامیده می شوند. انعطاف پذیری خود بالا، با هوش عمومی، نمرات خوب در مدرسه، و محبوبیت نزد همسالان، رضایت بیشتر از زندگی و عملکرد اجتماعی بهتر همبستگی مثبت داشته است.

تخلیه هیجانی، به برطرف شدن نشانه ناراحت کننده می انجامید. کتاب های خودیاری، ما را ترغیب می کنند با بیرون ریختن خشم بر سر چیزی بی جان، آن را خالی کنیم- مثل مشت زدن به بالش یا مشت زدن به کیسه بوکس.

جابجایی، پرخاشگری جابجا شده، پدیده ای قابل قبول و قابل اطمینان است. هرچه موقعیتی که جابجایی در آن اتفاق می افتد ناگوارتر و استرس زا تر باشد، شدت جابجایی بیشتر است.

سرکوبی، دورکردن غیر ارادی افکار یا خاطره تهدید کننده از آگاهی هشیار نتایج تایید کننده ای به بار آورده اند. سرکوب گر ها خاطرات ناگوار کودکی را خیلی کمتر به یاد می آورند.

رویاها، اغلب با محتوای بسیار هیجانی از زندگی خواب بیننده مشخص می شوند. قرار داشتن در معرض وسایل الکترونیکی نظیر موبایل، بازیهای ویدیویی و … بر محتوا و فراوانی رویا تاثیر دارد. پسرها بیشتر درباره ارتباط با دوستان خواب می بینند و دختران بیشتر درباره حاملگی، ازدواج و خرید کردن خواب می بینند. کسانی که در کودکی تلویزیون سیاه سفید دیده بودند گفتند که محتوی خواب آنها سیاه سفید است و آنهایی که بیشتر با تلویزیون رنگی مواجه بودن رنگی خواب می دیدند.

عقده ادیپ، نتایج پژوهش ها نشان دادند که اعمال محبت آمیز به والد جنس مخالف و پرخاشگری به والد همجنس به مراتب بیشتر از برعکس آن روی می دهد. این نوع رفتارهای ادیپی در حدود ۴ سالگی بیشتر و در ۵ سالگی رو به کاهش می گذاشتند.

تیپ های شخصیت دهانی و مقعدی، پژوهش ها این عقیده فروید را تایید می کنند.

سن و رشد شخصیت، تحقیقات حکایت از آن دارند که سالهای اواسط کودکی (۷ تا ۱۲ سالگی) در تعیین الگوهای شخصیت بزرگسال مهم تر از سالهای اوایل کودکی هستند.

لغزش فرویدی، به عقیده فروید، چیزی که به نظر می رسد فراموشی معمولی یا خطای اتفاقی در گفتار باشد، در واقع انعکاس انگیزه ها یا اضطراب های نا هشیار است. آنهایی که در آزمون اضطراب جنسی نمره بالا گرفتند، بیشترین تعداد لغزش های فرویدی را در ارتباط با مسائل جنسی داشتند.

خاطرات سرکوب شده سو استفاده جنسی کودکی، مردان و زنانی که در کودکی مورد سو استفاده جنسی قرار گرفته اند، گرایش نیرومندی به اضطراب، افسردگی، عزت نفس پایین، و خودکشی دارند.

منبع: خلاصه ای از نظریه های شخصیت شولتز و فیست ترجمه یحیی سید محمدی

پیمان دوستی

۱۸ فروردین ۱۳۹۴

[۱]. Instincts

[۲]. Life instincts

[۳]. Libido

[۴]. Cathexis

[۵]. Death instincts

[۶]. Aggressive Drive

[۷]. Conscious

[۸]. Unconscious

[۹]. Preconscious

[۱۰]. Pleasure principle

[۱۱]. Primary process thinking

[۱۲]. Reality principle

[۱۳]. Conscience

[۱۴]. Ego-ideal

[۱۵]. Birth trauma

[۱۶]. Reality anxiety

[۱۷]. Neurotic anxiety

[۱۸]. Moral anxiety

[۱۹]. Defense Mechanism

[۲۰]. Fixation

[۲۱]. Oral incorporative

[۲۲]. Oral aggressive or oral sadistic

[۲۳]. Anal aggressive personality

[۲۴]. Anal retentive personality

[۲۵]. Phallic stage

[۲۶]. Oedipus complex

[۲۷]. Castration anxiety

[۲۸]. Electra complex

[۲۹]. Penis envy

[۳۰]. Latency period

[۳۱]. Genital stage

[۳۲]. Free association

[۳۳]. Dream analysis

[۳۴]. Resistance

[۳۵]. Manifest content

[۳۶]. Latent content

[۳۷]. Case Study

[۳۸]. Subliminal perception

نظریه های کردار شناسانه داروین و لورنز

کردارشناسی[۱]، مطالعه رفتار انسان و حيوان در بافت تكاملي آنهاست.

  • نظریه انتخاب طبیعی داروین

اساسا، نظریه داروین از این قرار است، در میان اعضای یک گونه، تنوع بی پایانی وجود دارد و میان اعضای مختلف، تنها بخشی از آنها که به دنیا می آیند آنقدر زنده می مانند که تولید مثل کنند. بنابراین نوعی تنازع بقا وجود دارد که در جریان آن شایسته ترین اعضای یک گونه، آنقدر زنده می مانند که صفات خود را به نسل بعد انتقال دهند. بنابراین در طول نسل های بی شمار، طبیعت آنهایی را که به بهترین وجه با محیط خود انطباق می یابند، انتخاب می کند. این فرایند را انتخاب طبیعی می نامند. برای مثال انسان های اولیه ای که متحد بودند، با یکدیگر همکاری می کردند و خواستار منافع مشترک بودند، احتمال بیشتری برای بقا داشته اند.

اصطلاحات تنازع بقا و بقای اصلح داروین، تصاویر انسان ها را در مبارزه خشونت آمیز به ذهن متبادر می سازد. در بهار نرهای گونه های مختلف برای تصاحب ماده ها می جنگند. چنین نبردهایی تضمین می کنند که قوی ترین نرها صفات خود را به نسل بعدی منتقل سازند.

البته اصطلاح تنازع بقا گمراه کننده است. حیواناتی که علائم خطر در آنها تکامل می یابد و به اعضای گروه خود کمک می کنند، در مقایسه با حیواناتی که چنین نیستند، احتمالا شانس بیشتری برای بقا دارند.

تکامل و رویان شناسی

داروین به این موضوع توجه کرد که رویان اکثر گونه ها به شکل های اولیه آنها بسیار شبیه اند که این امر، نشان می دهد نسب آنها، اجداد مشترکی هستند. داروین چنین مطرح کرد که پدیدآیی فردی و پدیدآیی نوعی را تکرار می کند یعنی رشد فرد یا موجود زنده (پدید آیی فردی) در یک مسیر خلاصه شده، تاریخچه تکاملی گونه خود (پدیدآیی نوعی) را تکرار می کند. رویان انسان هنگامی که شبیه ماهی و سپس شبیه دوزیست و غیره است، با گذراندن مراحلی، تاریخچه تکاملی گونه ما را تکرار می کند، ولی هاکل بر این باور بود که رویان انسانی شبیه شکل بزرگسالی سایر گونه هاست که این عقیده اشتباه بود. رویان انسان به شکل های رویانی سایر گونه ها شباهت دارد. امروزه رئوس کلی نظریه داروین را معمولا درست می دانند.

  • کردار شناسی جدید: لورنز و تین برگن

کنارد لورنز[۲] بنيان گذار كردارشناسي جديد است و نیکو تین برگن[۳] به آرامی در سایه او کار کرد.

رویکرد روش شناسی

کردارشناسان بر این باورند که تنها زماني مي توانيم رفتار حيوانات را درك كنيم كه رفتار آنها را در موقعيت طبيعي شان مورد مطالعه قرار دهيم، پس كردارشناسان به مشاهدات طبيعي[۴] می پردازند.

رفتار غریزی

كردارشناسان به بررسي غرايز مي پردازند. ما معمولا هر نوع رفتار غير اكتسابي را رفتاري غريزي می گويیم اما کردارشناسان غرایز را طبقه ای خاصی از رفتارهای غیراکتسابی در نظر می گیرند.

غریزه به وسیله محرک بیرونی مشخصی راه اندازی می شود. غرایز همچنین در گونه ها نوعی هستند، یعنی الگوی رفتاری معینی، تنها در اعضای گونه های خاصی مشاهده می شود. رفتارها همواره دارای نوعی الگوی عملی ثابت یعنی نوعی مولفه حرکتی کلیشه ای هستند. ژست جنگیدن، رفتار جفت طلبی و سبکهای تعقیب همواره دارای برخی جنبه های ثابت هستند. با وجود این هر بخش از یک غریزه لازم نیست ماهیت ثابتی داشته باشد.

نقش پذیری

فرايندي كه طي آن، اطلاعات در خلال يك دوره حساس اوليه كامل شود، نقش پذيري[۵] ناميده مي شود. نقش پذيري نوعي يادگيري فوق العاده پايدار است كه در خلال يك دوره حساس كه از طريق رسش تعيين مي شود اتفاق مي افتد. نوزاد حيوانات فقط زماني به چيزي دلبسته مي شوند كه در خلال يك دوره زماني در اوايل زندگي در معرض آن قرار بگيرند و آن را دنبال كنند.

نقش پذيري اوليه ممكن است ترجيحات جنسي بعدي را نيز تحت تاثير قرار دهد. مثلا پرنده اي كه اوايل زندگي خودش را تنها با انسان سر و كار داشته است رفتار جنسي بعدي خود را بر انسان متمركز مي كند.

لورنز(۱۹۳۵) در آغاز پیشنهاد کرد که نقش پذیری از والدین همواره فرافردی است، یعنی نوزاد یا از پدر نقش می پذیرد یا از مادر و نه از هردوی آنها اما، سایر کردارشناسان مشاهده کردند که برخی گونه ها هم از پدر و هم از مادر نقش می پذیرند و در نتیجه لورنز نظر خود را اصلاح کرد.

منبع: خلاصه ای از نظریه های رشد کرین و روان شناسی رشد لورا برک

پیمان دوستی

۱۸ فروردین ۱۳۹۴

[۱]. Ethology

[۲]. Konard Lorenz

[۳]. Niko Tinbergen

[۴]. Naturalistic observations

[۵]. Imprinting

نظریه بالبی و اینزورث درباره دلبستگی

جان بالبی[۱] اولين كسي بود كه در خصوص اثرات بالقوه جدايي از والدين هشدار داد. بالبی معتقد بود، رفتار انسان را تنها از طريق بررسي محيط انطباقي آن يعني محيطي كه رفتار در آن تكامل يافته مي توانيم درك كنيم.

بالبی اظهار داشت، دلبستگي كودك بدين ترتيب به وجود مي آيد. در آغاز پاسخدهي اجتماعي كودك تصادفي است. به هر چهره آشنا لبخند مي زنند و با رفتن هركس گريه مي كنند. بين ۳ و ۶ ماهگي كودكان پاسخدهي خود را به چند آشنا محدود مي كنند و فرد خاصي را آشكارا ترجيح مي دهند و حضور غريبه ها آنها را نگران مي كند.

اندک زمانی بعد، تحرک بیشتری پیدا می کنند و با سینه خیز رفتن، در حفظ نزدیکی خود با نماد اصلی دلبستگی خویش، نقش فعال تری ایفا می کنند. آنها مراقب هستند که این والد کجاست و هر علامتی دال بر جدا شدن ناگهانی والد، پاسخ دنباله روی را در آنها راه اندازی می کند. کل این فرآیند، یعنی تمرکز بر نماد اصلی دلبستگی که پاسخ دنباله روی را راه اندازی می کند، مشابه نقش پذیری در سایر گونه هاست. کودکان آدمی نیز همانند بچه های بسیاری از گونه های دیگر، از نماد دلبستگی خاصی نقش پذیرفته اند و وقتی این والد به راه افتد، بلافاصله او را دنبال می کنند.

  • مراحل دلبستگی

تولد تا حدود ۳ ماهگی (پاسخ دهی نامتمایز به انسان ها)

 نوزادان در خلال ۲ یا ۳ ماهه ابتدایی تولد، انواع پاسخ ها را به افراد از خود نشان می دهند، ولی معمولا پاسخ آنها به صورت روش های مشابهی است. نوزادان درست پس از تولد دوست دارند که به صدای انسانی گوش دهند و به صورت انسان ها نگاه کنند.

یکی از قدرتمندتری رفتارهای دلبستگی؛ لبخند اجتماعی[۲] است. نوزادان سه هفته اول تولد یا پس از آن، معمولا وقتی دارند به خواب می روند، گاه با چشم بسته لبخند می زنند. این لبخندها هنوز اجتماعی و معطوف به افراد نیستند. نوزادان در حدود سه هفتگی کم کم با شنیدن صدای آدمی لبخند می زنند. این لبخندها اجتماعی، اما همچنان گذرا هستند.

در پنج یا شش هفتگی، پرشورترین لبخندهای اجتماعی آغاز می شود. نوزادان در مواجهه با چهره انسانی، با خوشحالی و به طور کامل لبخند می زنند و این لبخندها، با تماس چشمی نیز همراهند. از تقریبا یک هفته قبل، نوزاد به صورت ارادی به چهره ها خیره می شود. در واقع نوزادان تقریبا تا ۳ ماهگی به هر چهره ای، حتی به الگوی مقوایی یک چهره لبخند می زنند.

لبخند زدن یک راه انداز است که واکنش دوست داشتن و مراقبت کردن را باعث می شود، یعنی رفتاری است که شانس نوزاد را برای سلامتی و بقا افزایش می دهد. تقریبا در همان زمانی که نوزادان شروع به لبخند زدن به چهره ها می کنند، غان و غون کردن[۳] را نیز آغاز می کنند. آنها با شنیدن صدا و به ویژه با دیدن چهره انسانی، غان و غون می کنند.

نزدیکی از طریق پاسخ گرفتن حفظ می شود. بازتاب چنگ زدن[۴] و بازتاب مورو[۵] دو نوع پاسخ گرفتن هستند. در بازتاب چنگ زدن وقتی شیئی کف دست نوزاد گذاشته شود، دست نوزاد به طور خودکار دور آن جمع می شود. بازتاب مورو وقتی است که نوزاد با صدای بلندی از جا بپرد، یا زمانی که حمایت را از دست بدهد(مثل وقتی که فردی سر نوزاد را از زیر بگیرد و بعد ناگهان آن را رها کند). در بازتاب مورو پاسخ نوزادان به چنین اتفاقاتی این است که بازوهایشان را باز می کنند و سپس آنها را به دور سینه خود جمع می کنند، انگار که نوزاد بخواهد چیزی را در آغوش بگیرد.

مرحله اول(مرحله پیش دلبستگی) در خلال تولد تا ۶ هفتگی اتفاق می افتد. در این مرحله انواع علايم فطري- چنگ زدن لبخند زدن، گريه كردن و زل زدن به چشمان والدين- به نوزادان كمك مي كنند تا با ساير انسان ها تماس نزديك برقرار كنند. نو زادان مي توانند بو و صداي مادر خويش را تشخيص دهند اما هنوز به مادر دلبسته نيستند، زيرا اهميتي نمي دهند كه با فرد ناآشنايي به سر برند.

پس از مرحله پیش دلبستگی، مرحله دلبستگی در حال انجام اتفاق می افتد که از ۶ هفتگی تا ۶- ۸ ماهگی صورت می گیرد که در قسمت بعدی به تشریح آن پرداخته می شود.

۳ تا ۶ ماهگی(تمرکز بر آشنایان)

در تقریبا سه ماهگی، رفتار نوزاد تغییر می کند. بسیاری از بازتاب ها مورو، چنگ زدن و گونه متوقف می شوند و پاسخ های اجتماعی نوزاد به تدریج انتخابی تر می شوند. بین ۳ تا ۶ ماهگی نوزادان به تدریج تنها به آشنایان لبخند می زنند. در غان و غون کردن نیز انتخابی تر عمل می کنند. در ۴ یا ۵ ماهگی، آنها فقط در حضور کسانی که آنها را می شناسند غان و غون می کنند. در حضور فردی که بیشتر او را ترجیح می دهند، گریه آنها متوقف می شود.

در ۵ ماهگی نوزادان دست خود را به سمت بخش هایی از بدن به ویژه موها دراز می کنند و این بخش ها را می گیرند، اما تنها وقتی این کار را می کنند که فرد را بشناسند. در خلال این مرحله، نوزادان پاسخدهی خود را به آشنایان محدود می کنند. آنها معمولا دو یا سه نفر و یک نفر را به اخص ترجیح می دهند.

مرحله دوم (دلبستگي در حال انجام)، در خلال ۶ هفتگي تا ۶-۸ ماهگي اتفاق می افتد. نوباوگان به مراقبت كننده آشنا به صورتي پاسخ مي دهند كه با يك غريبه فرق دارد. نوباوگان مي توانند مادر خود را تشخيص دهند، اما در صورتي كه از او جدا شوند هنوز اعتراض نمي كنند.

۶-۸ ماهگی تا ۳ سالگی(دلبستگی شدید و نزدیک جویی فعال)

دلبستگی نوزاد به شخص خاص، روز به روز شدیدتر و اختصاصی تر می شود. آنچه در این مرحله بیش از هر چیز بارز است، این است که نوزادان با خارج شدن مادر از اتاق گریه می کنند که این گریه نشان دهنده اضطراب جدایی[۶] است.

منحصر شدن دلبستگی کودک به یک والد، در تقریبا ۷ یا ۸ ماهگی نمایان می شود. در حدود ۸ ماهگی، آنها معمولا می توانند سینه خیز بروند و بنابراین فعالانه والد خود را دنبال می کنند. هنگامی که مادر ناگهان و نه به آرامی کودک را ترک کند، یا وقتی کودک در محیط ناآشنا قرار بگیرد، ملموس ترین تلاش ها را برای برقرار کردن مجدد تماس از خود نشان می دهد.

یک متغیر مهم در پایان نخستین سال زندگی کودک، الگوی کارکرد[۷] کلی کودک از نماد دلبستگی است، یعنی کودک بر مبنای تعامل های روزانه خود، به تدریج طرحی کلی از پاسخ دهی و قابل دسترس بودن مراقب خود به وجود آورده است. مثلا دختر یک ساله ای که نسبت به در دسترس بودن مادرش دچار تردیدهایی کلی شده باشد، در مورد کاوش موقعیت های جدید در هر فاصله ای از او، احساس اضطراب خواهد کرد.

برعکس، اگر دختر بچه اساسا به این نتیجه رسیده باشد که مادر من را دوست دارد و هرگاه به او نیاز داشته باشم در کنارم است، با شهامت و شور و شوق بیشتری به کاوش جهان خواهد پرداخت. با وجود این نیز، گاه به گاه حضور مادرش را کنترل خواهد کرد.

در خلال ۶-۸ ماهگی تا ۳ سالگی مراحل سوم و چهارم یعنی دلبستگی واضح و تشکیل رابطه متقابل شکل می گیرد.

مرحله سوم(دلبستگي واضح) در خلال ۶-۸ ماهگي تا ۱۸ ماهگي- ۲سالگي صورت می گیرد. در این مرحله دلبستگي به مراقبت كننده آشنا به وضوح مشهود است. نوباوگان اضطراب جدايي نشان مي دهند، يعني وقتي كه فرد بزرگسالي كه به او تكيه كرده اند، آنها را ترك مي كند، ناراحت مي شوند. اضطراب جدايي بعد از ۶ ماهگي در تمام بچه هاي دنيا وجود دارد و تا حدود ۱۵ ماهگي شديد مي شود.

همچنین مرحله چهارم(تشكيل رابطه متقابل) بین ۱۸ ماهگي تا ۲ سالگي و بعد از آن اتفاق می افتد. در این مرحله رشد سريع بازنمايي ذهني و زبان به كودكان امكان مي دهد تا آمد و رفت والد را درك كرده و برگشت او را پيش بيني كنند. در نتيجه اعتراض به جدايي كاهش مي يابد. کودک از حدود سه سالگی مذاكره با والد را آغاز مي كنند و به جاي آويزان شدن به او از قانع سازي و خواهش استفاده مي كنند.

سه سالگی تا پایان دوران کودکی(رفتار مشارکتی)

برای یک کودک دو ساله، این اگاهی که مادر یا پدر برای انجام کاری به خانه همسایه می رود بی معناست، کودک نیز بی چون و چرا می خواهد برود. اما برعکس، کودک ۳ ساله چنین طرح هایی را تا حدی درک می کند و می تواند وقتی پدر یا مادر در کنار او نیستند، رفتارشان را مجسم کند.

بالبی(۱۹۸۲) اذعان داشت که درباره این مرحله از رفتار دلبستگی، اطلاعات اندکی وجود دارد و خود او در مورد چنین رفتاری در سال های بعدی زندگی نیز حرف چندانی برای گفتن ندارد. با وجود این، تصور می کرد که رفتارهای دلبستگی در سال های بعدی زندگی نیز اهمیت زیادی دارند. بزرگسالان خود را مستقل می دانند، ولی در هنگام بحران در جستحوی نزدیکی به اشخاص محبوب خود بر می آیند و افراد مسن در می یابند که باید به نحو فزاینده ای به نسل جوان تر متکی شوند. بالبی معتقد بود که تنها بودن یکی از ترس های بزرگ در زندگی انسان است.

  • دلبستگی به مثابه نقش پذیری

نقش پذیری فرایندی است که از طریق آن حیوانات محرک های راه انداز برای غرایز اجتماعی خود را فرا می گیرند، به ویژه یاد می گیرند به تعقیب کدام شئ متحرک بپردازند.

می توانیم فرایند مشابهی را در انسان ها نیز مشاهده کنیم. نوزادان در هفته اول زندگی نمی توانند فعالانه اشیا را از طریق حرکتشان تعقیب کنند، ولی نسبت به افراد پاسخ های اجتماعی مستقیمی ابراز می کنند. آنها در شش ماهگی دلبستگی خود را به افرادی معدود و به ویژه به یک فرد خاص محدود می کنند. آنها عمدتا می خواهند این فرد، نزدیک آنها باشد.

  • تاثیرات جدایی

به نظر بالبي و رابرتسون(۱۹۸۲) تاثيرات جدايي معمولا به شكل زير ظاهر مي شود: اعتراض[۸]، که کودک گريه و زاري مي كنند و هيچ نوع مراقبت و جانشين را نمي پذيرد. بعد از آن کودک وارد نا اميدي[۹] می شود، یعنی ساكت غير فعال و گوشه گير مي شود و در ماتمي عميق فرو مي روند. بالاخره مرحله گسلش[۱۰] شروع می شود. کودک بشاش تر مي شود و ممكن است مراقبت پرستاران و ساير افراد را بپذيرد. ممكن است تصور كنيد كودك بهبود يافته اما همه چيز روبه راه نيست. هنگامي كه مادر بر مي گردد به نظر مي رسد كودك او را نمي شناسد.

 

  • اینزورث

ماری اینزورث پس از آنکه از آفریقا به آمریکا بازگشت، مطالعه روی ۲۳ کودک طبقه متوسط و مادرانشان را آغاز کرد. او بر اساس این مطالعه، الگوهای دلبستگی را تعریف کرد.

  • الگوهای دلبستگی

دلبستگي، تمايل كودك به نزديك افراد خاص ماندن و احساس امنيت بيشتر در حضور اين افراد است. دلبستگي را با روش مشاهده موقعيت نا آشنا كه شامل مجموعه رويدادهايي است كه طي آنها كودك به هنگام دور شدن مراقب اصلي(مادر) از اتاق و بازگشت او نشان مي دهد ارزيابي مي كنند.

 

دلبسته ايمن

در این الگوی دلبستگی، صرف نظر از اينكه به هنگام رفتن مادر كودك آشفته شود يا نه، هنگام بازگشت مادر به اتاق کودکان با او تعامل مي كنند. برخي از فاصله دور با نگاهي نشان مي دهند كه متوجه بازگشت مادر شده اند و همچنان مشغول بازي اند. برخي خواهان تماس بدني با مادر مي شوند. عده اي در سراسر جلسه ارزيابي فقط به مادر توجه دارند و هنگامي كه مادر از اتاق مي رود پريشاني شديدي نشان مي دهند.

دلبسته نا ايمن اجتنابي

کودکان به هنگام برگشت مادر از تعامل با او پرهيز مي كنند. بعضي مادر را به كلي نديده مي گيرند. برخي در جهت تعامل و هم در جهت اجتناب از تعامل واكنش نشان مي دهند. هنگام حضور مادر توجه كمي به او دارند و هنگامي كه مادر از اتاق بيرون مي رود غالبا پريشاني نشان نمي دهند يا اگر نشان دهند، هر غريبه اي همانند مادر مي تواند به آساني آنها را آرام كند.

دلبسته نا ايمن دوسوگرا

کودکان با این الگوی دلبستگی هنگام بازگشت مادر در برابر او به مقاومت دست مي زنند. در آن واحد هم در جستجوي برقراري جسماني با مادر هستند، هم از آن پرهيز مي كنند. ابتدا گريه مي كنند تا مادر آنها را بغل كنند اما پس از بغل شدن با عصبانيت پيچ و تاب مي خورند تا از اغوش مادر در بيايند.

  • واكنش هاي والدين در دلبستگي ها

دلبسته ايمن

مراقباني دارند كه با حساسيت به نياز آنان پاسخ مي دهند. در برابر گريه كودك به سرعت واكنش نشان مي دهند و وقتي او را بغل مي كنند رفتاري محبت آميز دارند. آنها پاسخ هاي خود را با نياز شير خواره وقف مي دهند.
دلبسته نا ايمن

مادران آنها طبق نياز با حالات خلقي خود و نه بر مبناي علايم دريافتي از كودك پاسخ مي دهند. به گريه كودك براي جلب توجه زماني پاسخ مي دهند كه خود مايل به در آغوش گرفتن او باشند و در مواقع ديگر گريه ها را ناديده مي گيرد.

عامل هاي تكوين رفتار دلبستگي

الف) پاسخدهي مراقب به كودك عامل اصلي

ب) خلق و خوي فطري كودك

ج) الگوهاي دلبستگي منعكس كننده تعامل بين خلق و خوي كودك و پاسخدهي والدين.

  • دلبستگي و رشد بعدي

كودكاني كه دلبسته ايمن شناخته شده بودند، در بزرگسالي به راحتي مي توانستند با ديگران صميمي شوند، از اينكه به ديگران وابسته باشند و ديگران به آنها وابسته باشند احساس نگراني نمي كنند و نگران نپذيرفتن آنها توسط ديگران نيستند. با پشتكار و اشتياق به حل مساله ها پرداخته و در برخورد با مشكلات به جاي گريه و يا عصباني شدن از بزرگسالان دور و بر خود كمك مي خواستند. آنها آمادگي بيشتري براي روبرو شدن با تجارب و روابط جديد دارند. آنها را افرادی شایسته، مهربان، گوشاده رو و دوست داشتنی تر از همتایان نا ایمن شان توصیف می کنند.

كودكاني كه دلبسته ناايمن شناخته شده بودند، در بزرگسالي با وجود تمايل به داشتن رابطه صميمي به سختي مي توانند به ديگران اعتماد كننديا به آنها متكي شوند و احساس مي كنند در صورت نزديكي صدمه مي بينند. عده اي احساس مي كنند ديگران تمايلي به صميمي شدن با آنها را ندارند. آنها بدون روابط صميمي ناراحتند اما معتقدند ديگران به اندازه اي كه آنها برايشان ارزش قايلند ارزش قايل نمي شوند.

دسته سوم بدون روابط صميمي هم راحتند، براي آنها استقلال بسيار مهم است، ترجيح مي دهند نه به ديگران وابسته باشند و نه ديگران به آنها وابسته شوند. آنها به سادگي دچار خشم و ناكامي مي شدند. به ندرت تقاضاي كمك مي كردند. رهنمودهاي بزرگسالان را يا ناديده مي گرفتند و يا قبول نمي كردند و خيلي زود از تلاش در جهت حل مسائله دست مي كشيدند. بزرگسالان دوری جو، خود را از طریق کار افراطی و رویاروییهای جنسی کوتاه انکار می کنند.

بزرگسالان مقاوم، سریعا ترس و خشم خود را ابراز می کنند و در مواقع نامناسب اطلاعاتی را در مورد خودشان فاش می سازند.

در هر دو گروه برای کاستن از تنش و اضطراب مقادیر زیادی الکل مصرف می کنند. تجربه نا خوشایند دلبستگی کودکی افراد را مستعد می سازد که نتیجه بگیرند سزاوار عشق نیستند یا نمی توانند به همسر صمیمی خود اعتماد کنند.

  • دیدگاه بالبی / اینزورث در مورد پرورش کودک

تکامل، علایم و حالاتی را در اختیار نوزادان گذاشته است که رشد سالم آنها را باعث می شود و بنابراین پاسخدهی به این علایم عاقلانه ترین کار است. ما به عنوان والدین باید از کشش طبیعی خود برای رفتن به سوی نوزادی که گریه می کند، واداشتن او به لبخند، صحبت کردن با او به هنگام غان و غون کردن و غیره پیروی کنیم. نوزادان به طور زیستی، با توجه به تجربه های مورد نیازشان، مارا به سوی خود می خوانند و هدایت می کنند و زمانی که ما نشانه های آنان را دنبال می کنیم، روابط ما با آنها شادمانه تر گسترش خواهد یافت.

در صورتی که لازم باشد کودک را از خانه خود جدا کنید باید به مرحله دلبستگی کودک توجه کنید. عاقلانه ترین کار این است که نوزاد را در ماه های اول تولد قبل از ایجاد دلبستگی به شخص خاص جابجا کنید. جدايي هاي بين ۶ ماهگي تا ۳، ۴ سالگي دردناكتر است.

بالبی و اینزورث می پرسند آیا سپردن کودک به مهدکودک در اوایل زندگی، مانع شکل گیری پیوند او با والدین نمی شود؟ در چند سال اول زندگی، جدایی روزانه از والدین، چه تاثیرات عاطفی بر کودک برجای می گذارد؟

منبع: خلاصه ای از نظریه های رشد کرین و روان شناسی رشد لورا برک

پیمان دوستی

۱۸ فروردین ۱۳۹۴

[۱]. John Bowlby

[۲]. Social smile

[۳]. Babbling

[۴]. Grasp reflex

[۵]. Moro reflex

[۶]. Separation anxiety

[۷]. Working model

[۸]. Protest

[۹]. Despair

[۱۰]. Deatachment

محیط گرایی لاک

لاک استدلال کرد که شخصیت انسان ها را غالبا محیط های اجتماعی آنها و بویژه آموزش و پرورش شکل می دهد. نقطه آغاز نظریه لاک، رد اندیشه های فطری در انسان بود. لاک می گفت صحیح تر آن است که ذهن انسان را لوحی سفید تصور کنیم و بر این باور باشیم که همه چیز از محیط به ذهن وارد می شود. لاک بعدها این بیان را قدری تعدیل کرد. اگرچه تجربیات بشر از محیط ناشی می شود، شخص می تواند طی زمان، از طریق تامل بر افکار و باورهایش نیز یاد بگیرد. لاک همچنین دریافت که در انسان ها، برخی عواطف درونزاد و برخی تفاوت های ذاتی وجود دارد. اما در کل، لاک معتقد بود محیط است که ذهن را شکل می دهد. او تاکید داشت تاثیر محیط، بویژه در سال های اولیه دوران کودکی، بسیار نیرومند است.

بسیاری از افکار و احساسات مارا تداعی ها (associtations) به وجود می آورند. بیشتر رفتار ما با تکرار (repetition) به وجود می آید. ما با تقلید  (imitation) نیز می آموزیم. سرانجام و از همه مهم تر، ما از طریق پاداش (reward) ، و تنبیه (punishment) فرا میگیریم.

فلسفه تربیتی لاک

خویشتن داری (self control)، لاک معتقد بود که هدف اصلی تعلیم و تربیت خویشتن داری است. اگر می خواهیم کودکان منظبت بار آیند باید از همان ابتدا با آنها جدی باشیم زیرا از بین بردن عادات اولیه، دشوار است.

باید تنها به رفتارهای منطقی کودکان پاداش دهیم و همواره از تایید رفتارهای غیر منطقی و زیاده طلبی آنان خودداری کنیم. لاک با تنبیه بدنی (physical punishment) مخالف بود. این تنبیه، تداعی های نا مطلوبی را موجب می شود. تنبیه بدنی اغلب بی نتیجه است. تنبیه فعالیت ذهن را متوقف می کند و آنگاه به جای کودکی نا منظم، با موجودی افسرده و غمگین سروکار خواهید داشت. بهترین پاداش ها، تحسین و تعریف و بهترین تنبیه، عدم تایید است. لاک معتقد بود که اگر بتوانید در کودکان عشق به محبوب بودن را به وجود آورید، آنگاه خواهید توانست آنها را هر طور که می خواهید، تربیت کنید و آنها به تمام فضلیت ها عشق خواهند ورزید. لاک برای شجاعت (courage)، ارزش قایل بود. مشکل این است که کودکان، ترس های بسیاری را فرا می گیرند. لاک معتقد بود می توانیم این ترس را با نزدیک کردن تدریجی کودک به منبع ترس میتوانیم از بین ببریم. لاک توصیه کرد که کودکان را در برابر درد، به صورت آرام و تدریجی مقاوم بسازیم.

ویژگی های خاص کودکان (children’s special characteristics). بحث لاک درباره بی فایده بودن آموختن مقرراتی که فراتر از درک کودک است، موضوع جدیدی را به نظام تربیتی او وارد کرد.

آموزش تحصیلی (academic instruction) . آموزش وقتی بیشترین تاثیر را دارد که کودکان از آن لذت ببرند. لاک بر ضرورت بهره گیری از کنجکاوی طبیعی کودک تاکید کرد. وی گفت که کودکان یادگیری را برای یادگیری انجام می دهند.

منبع: خلاصه ای از نظریه های رشد کرین و روان شناسی رشد لورا برک

پیمان دوستی

۱۷ فروردین ۱۳۹۴

طبیعت گرایی رمانتیک روسو

(( انسان، آزاد به دنیا می آید، اما همه جا در زنجیر است))

روسو با لاک همداستان بود که کودکان با بزرگسالان متفاوت هستند. اما روسو معتقد بود کودکان ظرف خالی یا لوح سفید نیستند. بلکه شیوه های احساس و تفکر خاص خود را دارند زیرا کودکان مطابق با طرح طبیعت رشد می کنند. او برای به وجود آوردن یک فرد سالم به هیچ وجه نیروهای محیط، بویژه محیط اجتماعی اعتقاد نداشت. به جای آنکه برای آموزش شیوه های درست فکر کردن به کودکان شتاب کنیم، باید به آنان فرصت دهیم تا قابلیت های خودشان را به کمال برسانند. باور او در مورد طرح زمینه طبیعی برای رشد سالم، سنت رشد گرایی را در روان شناسی به وجود آورد. طغیان روسو بر ضد جامعه از زندگی شخصی او نشات گرفت.

انسان ها طبیعتا خوب هستند و می توانند بر اساس احساسات خود انگیزشان با خوشبختی زندگی کنند اما نیروهای اجتماعی آنها را به بند می کشند. امیل، کتاب مهم روسو درباره رشد و تعلیم و تربیت کودک است. روسو نظام فئودالی و کلیسا را مورد اعتراض قرار می داد.

نظریه روسو درباره رشد

رشد کودک طی چهار مرحله اصلی به پیش می رود.

مرحله یک: نوباوگی (infancy) تولد تا حدود دو سالگی. جهان را مستقیما از طریق حواسشان تجربه می کنند. از اندیشه ها یا منطق هیچ نمی دانند و تنها لذت و درد را تجربه می کنند. ما با وسواس اشتباهات آنها را اصلاح مي كنيم اگر چه كودكان به مرور زمان تكلم خود را اصلاح خواهند كرد.

مرحله دو: کودکی (childhood) از دو تا دوازده سالگی. استقلال جديدي به دست مي آورند،  مي توانند حرف بزنند، خودشان غذا بخورند، به اطراف بدوند،  صاحب نوعي استدلال می شوند. تفكر آنها هنوز تجسمي و حسي می باشد.

مرحله سه : اواخر کودکی، از حدود ۱۲ تا ۱۵ سالگی . انتقال بين كودكي و نوجواني، قدرت جسماني بيشتر، در حوزه شناخت پيشرفت پيدا مي كنند. هنوز قادر به تفكر محض در مسائل نظري و موضوعات كلامي نيستند. كودكان پيش اجتماعي اند، يعني به آنچه براي خود لازم و مفيد است توجه مي كنند. از کارکردن با اشیا فیزیکی لذت می برند و از طبیعت یاد می گیرند و دنیای کتاب و جامعه، برای آنان بیگانه است.

مرحله چهارم: نوجوانی. با بلوغ به موجود اجتماعي تبديل مي شود. نوجواني تولد ديگر را تجربه مي كند. وضعيت جسماني تغيير و  تغييرات احساسي از درون آغاز مي شود. تغيير خلق، عصباني شدن مكرر، آشوب هاي ذهني پيوسته، در حضور جنس مخالف از خجالت سرخ، از احساسات جنسي آگاه مي شود. خود كفا نيست و جذب ديگران مي شود. مي تواند به مفاهيم انتزاعي بپردازد.

به عقیده روسو این مراحل بر اساس برنامه طبیعت با توالی ثابت روی می دهند.

روش تربیتی روسو

كودكان به هيچ وجه به راهنمايي بزرگسالان نياز ندارند. همچنان نبايد اجازه داد تا كودكان نظرشان را بر ما تحميل كنند. فقط زماني چيزي را براي كودك مهيا كنيد كه كودك تمايل ذاتي به داشتن آن شي داشته باشد ولي هرگز اجازه ندهيد كه شما را به هوس خود وادار كند.
هرگز كودك را به كاري وادار يا رفتارهاي او را اصلاح نكنيد. چنين اعمالي موجب ترس و اضطراب كودكان مي شود.
وقتي از كودكان بخواهيد چيزهايي را ياد بگيرند كه فراتر از توان آنهاست تنبل و بي انگيزه مي شوند.

جامعه با چنان سرعتي تغيير مي كند كه واقعا نمي توان پيش بيني كرد چه دانشي براي آينده كودك مفيد خواهد بود. وسواس ما درباره آينده بزرگترين دامهاست، يعني اينكه با عجله چيزي به كودكانمان بياموزيم كه تصور كنيم سودمند خواهد بود. عجله نكنيم و به كودكان فرصت دهيم تا به شيوه هايي كه براي آنان طبيعي است خودشان آنچه را بايد فرا بگيرند.

رشد بر اساس برنامه زماني زيستي و به گونه اي درونزاد پيش مي رود كه آن را رسش زيستي مي نامند. كودكان بايد به دور از تاثيرات مخرب جامعه فكر كنند و بنابراين روسو اعلام كرد كه خواست طبيعت اين است كه كودكان جدا از اجتماع زندگي كنند حتي اگر اين اجتماع بيشتر بداند. بزرگسالان كودكان را برده مقررات اجتماعي مي كنند. روسو بر تفكر مستقل اهميت قائل است و معتقد است كودكان مي توانند راه خود را در اجتماع پيدا كنند.

منبع: خلاصه ای از نظریه های رشد کرین و روان شناسی رشد لورا برک

پیمان دوستی

۱۷ فروردین ۱۳۹۴

بررسی شخصیت

هرکسی شخصیت دارد. شخصیت به شما کمک کرده است تا تجربیات خود را شکل دهید. تمام موفقیت های شما تا به امروز، انتظاراتی که برای آینده دارید، تحت تاثیر شخصیت شما و شخصیت افرادی که با آنها تعامل می کنید، قرار دارد. تصمیمات متقابل که زندگی قضاوت شونده و قضاوت کننده را شکل می دهند، هربار که با موقعیت اجتماعی رو به رو می شویم که نیازمند تعامل کردن با افراد جدید است صورت می گیرند. تعداد و نوع موقعیت هایی که دوست دارید در آنها مشارکت کنید نیز به وسیله شخصیت شما تعیین می شود. برای مثال اینکه آیا معاشرتی باشید یا خجالتی.

شخصیت به قدری پیچیده است که نمی توان به این سادگی آن را توصیف کرد، زیرا افراد در موقعیت های مختلف و با افراد متفاوت، بسیار پیچیده و تغییر پذیر هستند.

جایگاه شخصیت در تاریخ روان شناسی

بررسی هشیاری

وونت عمیقا تحت تاثیر روش علوم طبیعی قرار داشت و سعی می کرد آن را در مورد مطالعه ذهن اجرا کند. او فقط آن دسته از فرایندهای ذهنی را مورد مطالعه قرار داد که تحت تاثیر محرکهای بیرونی قرار داشت و آزمایشگر می توانست آنها را دستکاری کند.

بررسی رفتار

جنبش واتسون به نام رفتارگرایی (behaviorism) با تمرکز وونت بر تجربه هشیار مخالف بود، او باور داشت که اگر قرار بر این است که روانشناسی علم باشد، فقط باید بر جنبه های ملموس ماهیت انسان تمرکز کند، چیزی که بتوان آن را دید، شنید، ثبت کرد و اندازه گرفت.

رفتار گرایی تصویری ماشینی از انسان ها به عنوان دستگاه های منظمی که به طور خودکار به محرکهای بیرونی پاسخ می دهند، ارایه می دهد. افراد را به عنوان نوعی ماشین سکه ای در نظر می گیرند: محرکها وارد می شوند، و پاسخ های مناسب که از تجربه گذشته آموخته شده اند، بیرون می ریزند. در این دیدگاه شخصیت چیزی نیست به جز انباشت پاسخ های آموخته شده یا نظام های عادت، تعریفی که بعدها اسکینر (روانشناس آمریکایی) ارایه داد.

بررسی ناهشیار

زیگموند فروید نظام خود را روان کاوی  (Psychoanalysis)نامید. روان کاوی و روان شناسی اصطلاحات مترادف یا قابل جایگزینی نیستند. او نظریه شخصیت خود را بر پایه مشاهده بالینی بیمارانش به وجود آورد. آنچه را که بیمارانش درباره احساسات و تجربیات گذشته واقعی و خیالی خود به او گفتند به طور خلاق تعبیر کرد.

بررسی علمی شخصیت

در اواخر دهه ۱۹۳۰، بررسی شخصیت عمدتا از طریق آلپورت رسمیت و نظام یافت.

ما علاوه بر دیدگاه های روان کاوی و رفتار گرایی درباره چند دیدگاه دیگر صحبت می کنیم. رویکرد عمر، که معتقد است شخصیت در طول عمر ما به رشد کردن ادامه می دهد. رویکرد صفت، که معتقد است بیشتر شخصیت ما ارثی است. رویکرد انسان گرا،  بر توانمندی ها، مزیت ها، آرزوهای انسان و تحقق یافتن استعداد ما تاکید دارد و رویکرد شناختی، به فعالیت های ذهنی هوشیار می پردازد.

تعریف های شخصیت

هر وقت از واژه من استفاده می کنیم، مقاصد خود را بررسی کنیم، می توانیم برداشت خوبی از معنی شخصیت داشته باشیم. وقتی می گویید من، در واقع، هر چیزی را در مورد خودتان خلاصه می کنید، تمایلات و نفرتها، ترسها و مزیتها، قوتها و ضعفها. واژه من همان چیزی است که شما را به عنوان فردی مجزا از دیگران توصیف می کند.

دیگران چگونه ما را در نظر می گیرند

شخصیت (personality) از واژه پرسونا آمده که به نقاب هنرپیشه ها اشاره دارد. شخصیت به ویژگی های بیرونی و قابل رویت ما اشاره دارد، آن جنبه هایی از ما که دیگران می توانند بببینند. شخصیت یعنی آنچه به نظر می رسد که باشیم جنبه قابل رویت منش فرد، به صورتی که بر دیگران تاثیر می گذارد است.

ویژگیهای پایدار و قابل پیش بینی

شخصیت نسبتا پایدار و قابل پیش بینی است. شخصیت می تواند با توجه به موقعیت، تغییر کند، اما به طور کلی در برابر تغییرات ناگهانی مقاوم است. رویکرد تعاملگرا، می گوید، برای توجیه کردن کامل ماهیت انسان، باید صفات شخصی بادوام و پایدار، جنبه های متغییر موقعیت، و تعامل بین آنها در نظر گرفته شوند.

ویژگی های منحصر به فرد

شخصیت مجموعه ای از ویژگیهای با دوام و منحصر به فرد است که امکان دارد در پاسخ به موقعیت های مختلف، تغییر کند.

مسایل قومی و جنسیتی در شخصیت

گرچه نظریه پردازان، اهمیت نیروهای اجتماعی و محیطی را در شکل دادن به شخصیت تا اندازه ای قبول دارند، اما تاثیر جنسیت و پیشینه قومی را نادیده گرفته یا به حداقل رسانده اند.

روانشناسی میان فرهنگی

تاثیر نیروهای فرهنگی بر شخصیت، به طور گسترده ای در روان شناسی تایید شده است. روان شناسی میان فرهنگی به این نتیجه انجامید که شخصیت توسط تاثیرات ژنتیکی و محیطی شکل می گیرد. از جمله مهم ترین مورد دوم، تاثیرات فرهنگی است.

ارزیابی در بررسی شخصیت

ارزیابی شخصیت، زمینه عمده کاربرد روانشناسی در مورد مسایل دنیای علمی است.

مفاهیم پایایی و اعتبار

پایایی (reliability)، عبارت است از تداوم پاسخ به وسیله ارزیابی. اگر آزمون یکسانی را در دو روز مختلف انجام دهید و دو نمره بسیار متفاوت بگیرید، این آزمون را نمی توان پایا دانست، زیرا نتایج آن بی ثبات هستند.

اعتبار (validity)، به این موضوع اشاره دارد که آیا یک وسیله ارزیابی، آنچه را که قصد دارد، ارزیابی می کند. آیا یک آزمون هوش واقعا هوش را ارزیابی می کند؟

روش های ارزیابی

  • پرسشنامه های خود سنجی یا عینی
  • شیوه های فرافکن
  • مصاحبه بالینی
  • روش های ارزیابی رفتار
  • روش های نمونه گیری از فکر و تجربه

ارزیابی برای مقاصد تشخیصی و درمانی نباید صرفا بر یک روش تنها استوار باشد.

آزمون های شخصیت خود سنجی

پرسشنامه خودسنجی (self report inventory) به این صورت اجرا می شود که از افراد می خواهند با جواب دادن به سوال هایی درباره رفتار و احساساتشان در موقعیت های مختلف، در مورد خودشان گزارش دهند. این آزمون ها موادی را در بر دارند که به نشانه ها، نگرش ها، تمایلات، ترس ها و ارزش ها مربوط می شوند.

پرشنامه شخصیت چند وجهی مینه سوتا MMPI

پر مصرف ترین آزمون روان شناختی دنیاست. نوع اصلاح شده این آزمون MMPI2 نامیده می شود. آزمونی درست – غلط است که از ۵۶۷ بیان تشکیل می شود. مقیاس های بالینی این آزمون، ویژگی های شخصیت نظیر نقش جنسیتی، حالت دفاعی، افسردگی، هیستیری، پارانویا، خود بیمار انگاری و اسکیزوفرنی را ارزیابی می کند. برخی موارد را می توان برای مشخص کردن اینکه آیا آزمون شونده جعل کرده، بی دقت بوده، یا دستور العمل ها را بد فهمیده است، نمره گذاری کرد. MMPI-A برای استفاده در مورد نوجوانان ساخته شده که تعداد سوال ها از ۵۶۷ به ۴۷۸ سوال کاهش یافته است. نقطه ضعف این آزمون طولانی و وقت گیر بودن آن است.

ارزیابی پرسشنامه های خود سنجی

این آزمون ها برای افرادی که سطح هوش پایینی دارند یا مهارت های خواندن محدودی دارند مناسب نیستند. تغییرات جزئی در بیان کردن سوال ها می تواند به تغییرات عمده در نتایج آنها منجر شود.آزمون شوندگان گرایش دارند پاسخ هایی بدهند که از لحاظ اجتماعی مطلوب تر یا مقبول تر به نظر برسند.

با وجود این مشکلات، پرسشنامه های خود سنجی همچنان عینی ترین روش در ارزیابی شخصیت هستند. برگذاری آنها راحت است و نتایج آزمون به سوگیری های شخصی یا نظری نمره گذار وابسته نیستند.

اجرای آزمون به صورت آنلاین

  • برای متقاضی کار و سازمان، کمتر وقت گیر است.
  • کم هزینه تر است.
  • نمره گذاری عینی تر است.
  • اعضای جوان تر نیروی کار این روش را به راحتی قبول می کنند.
  • به آزمون شوندگان اجازه نمی دهد از پیش به سوال ها نگاه کنند و اجازه نمی دهد که آنها پاسخ هایی را که قبلا داده اند تغییر دهند.

شیوه های فرافکن

آزمون های فرافکن (projective tests) برای کار کردن با افرادی که از لحاظ هیجانی آشفته هستند با الهام از تاکید فروید بر اهمیت ناهشیار سعی دارند بخش نادیدنی شخصیت ما را کاوش کنند. وقتی محرک مبهمی مثل لکه جوهر یا تصویری که می توان آن را به چند طریق درک یا تعبیر کرد به ما ارایه می شود و از ما می خواهند آن را توصیف کنیم، نیازها، ترس ها و ارزش های خود را به آن فرافکنی می کنیم. چون تعبیر این آزمون ها خیلی ذهنی است، از نظر پایایی یا اعتبار چندان بالا نیستند. دو آزمون فرافکن رایج شیوه لکه جوهر رورشاخ  (Rorschach inkblot technique) و آزمون اندریافت موضوع (TAT) هستند.

شیوه لکه جوهر رورشاخ، ۱۰ کارت لکه جوهر که هربار یکی  (برخی سیاه و برخی رنگی) نشان داده می شود و از آزمودنی می خواهند آنچه را می بینند توصیف کنند. بعدا این کارت ها برای بار دوم نشان داده می شوند، و روان شناس سوال های خاصی را درباره پاسخ های قبلی می پرسد. آزماینده در طول جلسه آزمون، رفتار را نیز مشاهده می کند. پاسخ های او را بسته به اینکه چه می بیند به چند طریق می توان تعبیر کرد.

آزمون اندریافت موضوع (TAT)، این آزمون از ۱۹ تصویر مبهم که یک یا چند نفر را نشان می دهد، و ۱ کارت سفید تشکیل می شود. از افرادی که این آزمون را انجام می دهند درخواست می شود داستانی را درباره افراد و اشیای موجود در تصویر بسازند، شرح دهند چه چیزی به موقعیت نشان داده شده منجر شده، این افراد به چه چیزی فکر می کنند و چه احساسی دارند و نتیجه احتمالی آن چه خواهد بود. در تعبیر کردن آزمون چند عامل در نظر گرفته می شود که روابط شخصی، انگیزش شخصیت ها و میزان ارتباط شخصیت ها با واقعیت هستند.

آزمون تداعی واژگان و تکمیل جمله، در آزمون تداعی واژگان فهرستی از کلمات برای آزمودنی خوانده می شود و از او می خواهند با اولین کلمه ای که به ذهنش می رسد پاسخ دهد. کلملت پاسخ از نظر عادی یا غیر عادی بودن، اشاره داشتن به تنش هیجانی، و ارتباط آنها با تعارض های جنسی، تجزیه و تحلیل می شوند. سرعت پاسخ اهمیت دارد.

آزمون تکمیل جمله نیز به پاسخ های کلامی نیاز دارد. از آزمودنی های در خواست می شود تا جمله هایی مانند (( آرزو دارم که …)) یا (( آنچه مرا نگران می کند …)) را کامل کنند. تعبیر پاسخ ها در این دو آزمون بسیار ذهنی است.

مصاحبه بالینی

مصاحبه بالینی همچنان شیوه ای است که وسیعا برای ارزیابی شخصیت مورد استفاده قرار می گیرد و وقتی روش های عینی تری آن را تکمیل کنند ابزار مفیدی است.

ارزیابی رفتار

مشاهده گر، رفتار فرد را در موقعیت خاصی ارزیابی می کند. هرچه مشاهده گران افراد مورد ارزیابی را بهتر بشناسند و بیشتر با آنها تعامل کنند، ارزیابی آنها دقیق تر خواهد بود.

نمونه گیری از فکر و تجربه

در روش ارزیابی نمونه گیری از فکر، افکار فرد به طور منظم ثبت می شوند تا در یک دوره زمانی، نمونه ای فراهم شود. در این روش مشاهده گر و فردی که مورد مشاهده قرار می گیرد یک نفر است. از درمانجو می توان درخواست کرد که افکار و خلق خود را برای تحلیل بعدی توسط روانشناس یادداشت یا ضبط کند.

نوعی نمونه گیری از فکر، روش نمونه گیری از تجربه است. از شرکت کنندگان درخواست می شود تا موقعیت اجتماعی و محیطی را نیز که تجربه نمونه گیری شده در آن روی می دهد، شرح دهند.

مسایل جنسیتی و قومی در ارزیابی

ارزیابی شخصیت می تواند تحت تاثیر جنسیت قرار گیرد، برای مثال زنان در آزمون هایی که جسارت را ارزیابی می کنند، نمره کمتری از مردان می گیرند. آزمون های شخصیت، بین مردان و زنان در چند ویژگی و در هر سنی، تفاوت هایی را نشان می دهند.

افراد جوامع جمع گرا، مانند کشورهای آسیایی، در مقایسه با جوامع فردگرا، نظیر ایلات متحده، در عواملی چون بالا بردن خود نمره پایین و در خوشبینی، حالت عاطفی منفی، و پریشانی روانی نمره بالاتری می گیرند. بررسی پاسخ های سیاه پوستان و سفید پوستان به MMPI تفاوت معنا داری را که در اثر نژاد باشند، نشان نمی دهند.

مسایل میان فرهنگی

رورشاخ اولین کسی بود که تاثیر تفاوت های فرهنگی در عملکرد را بر شیوه های ارزیابی شخصیت تشخیص داد. پاسخ های داده شده سرخپوستان به سوال های آزمون، رفتاری را منعکس می کرد که در آن فرهنگ بهنجار، اما در فرهنگ سفید پوست، نابهنجار محسوب می شد.

پژوهش در بررسی شخصیت

نظریه باید آزمون پذیر باشد. روانشناسان باید بتوانند درباره قضاییای آن تحقیق کنند تا تصمیم بگیرند کدام را قبول و کدام را رد کنند.

روش بالینی

مهمترین روش بالینی مورد پژوهی (case study) یا تاریخچه موردی است که به موجب آن روانشناسان گذشته و حال بیماران خود را برای یافتن سرنخ هایی که ممکن است به علت مشکلات هیجانی آنها اشاره داشته باشند، کاوش می کنند. انجام دادن مورد پژوهی شبیه نوشتن زندگینامه کوچکی از زندگی هیجانی فرد، از جمله احساس ها، ترس ها و تجربیات از سال های اولیه تا زمان حال است. همچنین روانشناسان علاوه بر مورد پژوهی از انواع روش ها مانند آزمون ها، مصاحبه ها و تحلیل رویاها استفاده می کنند. اطلاعاتی که از روش بالینی به دست می آیند بیشتر ذهنی هستند و با رویدادهای ذهنی و عمدتا ناهشیار و تجربیات اوایل زندگی ارتباط دارند.

روش آزمایشی

آزمایش، شیوه ای برای تعیین کردنن اثر یک یا چند متغییر یا رویداد بر رفتار است. روش آزمایشی مشاهده عینی را ممکن می سازد. یکی از شرط ها این است که مشاهدات باید کاملا کنترل شده و منظم باشند، وقتی به رویدادهای گذشته یا پدیده های ناهشیار فرد پرداخته می شود چنین کنتزلی امکان پذیر نیست. شرط دیگر تکرار و اثبات است، رویدادهای زندگی فرد را نمی توان دقیقا کنترل یا تکرار کرد.

دو نوع متغییر را در آزمایش مشخص می کنند. متغییر مستقل (independent variable) یا متغییر محرک است که آزمایشگر آن را دستکاری می کند و متغییر وابسته (dependent variable) که رفتار یا پاسخ آزمودنی های پژوهش به این دستکاری است.

گروه آزمایشی (experimental group)، آزمودنی هایی را در بر می گیرد که تدبیر آزمایشی روی آنها اجرا می شود. این گروهی است که در معرض محرک یا متغییر مستقل قرار می گیرد. گروه گواه (control group)، در معرض متغییر مستقل قرار نمی گیرد.

محدودیت های روش آزمایشی، موقعیت هایی وجود دارد که نمی توان از این روش استفاده کرد، برخی از جنبه های رفتار و شخصیت را به دلیل ایمنی و ملاحضات اخلاقی، نمی توان تحت شرایط به دقت کنترل شده آزمایشگاهی بررسی کرد. امکان دارد رفتار آزمودنی ها نه به خاطر تدبیر آزمایشی، بلکه به دلیل اینکه آزمودنی ها می دانند مورد مشاهده قرارد دارند تغییر کند.

روش همبستگی (correlational method)

 پژوهشگران روابط بین متغییرها را بررسی می کنند. پژوهشگران به اینکه چگونه رفتار در یک متغییر، در نتیجه متغییر دیگر تغییر یا تفاوت می کنند علاقه دارند. ضریب همبستگی، مقیاس آماری اصلی همبستگی، ضریب همبستگی است که اطلاعات دقیقی را درباره جهت و نیرومندی رابطه بین دو متغییر در اختیار می گذارد. علت و معلول، مهمترین نقطه ضعف روش همبستگی به علت و معلول مربوط می شود. صرفا به این دلیل که دو متغییر همبستگی بالایی را نشان می دهند، لزوما به معنی آن نیست که یکی دیگری را ایجاد کرده است. امکان دارد که واقعا چنین رابطه ای وجود داشته باشد، اما پژوهشگران نمی توانند به طور خودکار نتیجه بگیرند که چنین رابطه ای وجود دارد، در حالی که در آزمایش کنترل شده منظم می توانند به این نتیجه گیری دست یابند.

نظریه در بررسی شخصیت

نظریه چارچوبی را برای ساده کردن و شرح دادن داده های تجربی به صورت معنی دار، فراهم می کند. نظریه را می توان به صورت نوعی نقشه در نظر گرفت که اطلاعات یا داده ها را در روابط متقابل آنها نشان می دهد.

نظریه های رسمی و نظریه های شخصی

نظریه های رسمی، بر پایه اطلاعاتی قرار دارند که از مشاهدات تعداد زیادی افراد با ماهیت های گوناگون به دست آمده اند در حالی که نظریه های شخصی، از مشاهده تعداد محدودی افراد حاصل شده اند که معمولا حلقه کوچک خویشاوندان، دوستان، آشنایان و خودمان را تشکیل می دهند.

نظریه های رسمی جامع تر و عینی تر هستند، زیرا مشاهدات دانشمندان توسط نیازها، ترس ها، امیال، و ارزش های آنها تحریف نشده اند. در مقابل نظریه های شخصی بر مشاهدات خودتان بیشتر از مشاهدات دیگران استوار هستند. ما گرایش داریم اعمال دیگران را بر حسب افکار و احساسات خودمان برداشت کنیم. نظریه های رسمی بارها در برابر واقعیت آزمایش شده اند و این کار اغلب توسط دانشمند دیگری غیر از کسی که نظریه را مطرح کرده است انجام می شود.

نظریه های شخصیت از ویژگیهای نظریه رسمی برخوردارند، برخی از آنها بر مشاهده تعداد زیادی افراد استوارند.

سوال های درباره ماهیت انسان

یکی از جنبه های مهم هر نظریه شخصیتی، برداشت نظریه پرداز از ماهیت انسان است.

آیا ما مسئول زندگی خود هستیم؟ اراده آزاد در برابر جبر گرایی

چه چیزی بر ما غلبه دارد؟ ماهیت ارثی یا محیط پرورش دهنده ما؟

آیا به گذشته خود وابسته ایم یا از آن مستقل هستیم؟

آیا ماهیت انسان بی همتاست یا همگانی ؟

هدف زندگی ما: خرسندی یا رشد؟

دیدگاه ما: خوشبینی یا بدبینی؟

تاثیرات دیگر: تاثیر زمینه قومی و فرهنگی ( شیوه های فرزند پروری و …)

منبع: خلاصه ای از نظریه های شخصیت شولتز و فیست

پیمان دوستی

۱۶ فروردین ۱۳۹۴

بخش سوم : کژکاریهای جنسی (Sexual Dysfuntion)

اختلال هایی که رفتارهای منحرف محسوب نمی شوند و دیگران را قربانی نمی کنند. اصطلاح نابهنجاری جنسی به نا بهنجاری در پاسخدهی و واکنشهای جنسی فرد اشاره دارد.

ویژگیهای کژکاریهای جنسی:

کژکاریهای جنسی توسط فرد، معمولا بر حسب روابط صمیمی و تقریبا همیشه در بستر انتظارات و ارزشهای فرهنگی درباره آنچه عملکرد جنسی بهنجار را تشکیل می دهد، تعریف می شود. نمی توان گفت چه نوع فعالیت جنسی ای درست است؛ آنچه را که یک نفر کژکار می داند، دیگری شاید سالم و بهنجار بداند. گاهی افراد خود را مبتلا به کژکاریهای جنسی می دانند بدون اینکه بدانند رفتارشان تا چه اندازه ای در دامنه رفتار بهنجار قرار دارد.

باید به خاطر بسپارید که آیا فرد در مورد رفتارش احساس پریشانی می کند یا نه؟ گاهی کژکاریهای جنسی، علایم یا نشانه های مشکلاتی در زندگی فرد هستند که مستقیما به مسایل جنسی ربط ندارند. برای مثال کسی که از استرسهای مربوط به شغل یا مسایل خانوادگی خیلی ناراحت است، امکان دارد به مشکلات عملکرد جنسی مبتلا شود.

برخی از مشکلات جنسی با مسایلی در چهارچوب رابطه ای خاص یا تجربیاتی در گذشته فرد ارتباط آشکاری دارند. برای مشخص کردن کژکاری به چند تمیز باید اشاره کرد : اولا، آیا کژکاری جنسی ناشی از عامل روانی، مانند افسردگی یا مشکلات رابطه است یا به علت ترکیب عوامل روانی و عوامل جسمانی، نظیر بیماری یا مصرف مواد است. ثانیا، کژکاریهای جنسی دایمی، اکتسابی، موقعیتی و فراگیر را متمایز کنند.

کژکاریهای دایمی از هنگام شروع فعالیت جنسی وجود داشته است، کژکاری اکتسابی بعد از یک دوره فعالیت طبیعی به وجود آمده است، کژکاریهای موقعیتی فقط در اثر انواع خاصی از تحریک جنسی، موقعیتها یا شریکان جنسی روی می دهد در حالی که کژکاریهای فراگیر محدودیت ندارند.

مسترز و جانسون در پژوهشی فهمیدند که بین ارگاسمهای مهبلی و کلیتوریسی تفاوت فیزیولوژیکی وجود ندارد. انتقادی که از تحقیقات آنها می شود این است که موقعیت آزمایشگاهی آنها خیلی مصنوعی بود و نمی تواند شاخص معتبری برای فعالیت جنسی در موقعیت های طبیعی باشد. انتقاد دیگر به گزینشی بودن نمونه آنها مربوط می شود.

مسترز و جانسون چهار مرحله چرخه پاسخ جنسی را مشخص کرده اند: انگیختگی (Arousal)، فلات (Plateau)، ارگاسم(orgasm)، و رفع (resolution). در مرحله انگیختگی، میل جنسی فرد افزایش می یابد و بدن برای آمیزش جنسی آماده می شود ( لیز شدن مهبل در زن، نعوظ آلت در مرد). تهیج جنسی در مرحله فلات ادامه می یابد و در مدت ارگاسم ( اوج لذت جنسی)، فرد انقباضهای عضلانی را در ناحیه تناسلی تجربه می کند که با احساس شدید لذت همراه است. مرحله رفع، دوره برگشت به حالت فیزیولوژیکی عادی است. با این حال هر بار آمیزش جنسی همه مراحل را شامل نمی شود.

برخی افراد مبتلا به کژکاریهای جنسی، میل جنسی کمی دارند یا هیچ میلی ندارند؛ برخی دیگر، در مرحله خاصی از انگیختگی جنسی تاخیر دارد یا اصلا برانگیخته نمی شوند. بعضی ها شدیدا برانگیخته می شوند اما قادر نیستند ارگاسم را تجربه کنند. برخی از افراد خیلی سریع مراحل انگیختگی تا ارگاسم را طی می کنند. در برخی موارد شریک جنسی فرد از آنچه به نظر می رسد انحراف غیر قابل قبول از فعالیت جنسی مطلوب است، ناراحت می شود. سایر کژکاریهای جنسی از تجربه درد به جای لذت بردن در مدت آمیزش جنسی حاصل می شوند. کژکاریهای جنسی، نشانه های مستمر و مکرر دارند.

گاهی مسایل روانی دیگری مبنای مشکلات جنسی هستند. برای مثال میل کم جنسی در فرد افسرده دلیلی برای تشخیص کژکاری جنسی نیست بلکه بخشی از افسردگی است.

کژکاریهای جنسی می توانند مبنای جسمانی و روانی داشته باشند و اغلب بین عوامل جسمانی و روانی تعامل وجود دارد. گاهی افراد از این موضوع غافل می شوند که تمام مشکلات مربوط به عوامل هیجانی نمی باشد و مشکل جنسی می تواند با بیماری جسمانی، دارو، و سلامت عمومی ارتباط داشته باشد . برای مثال بیماری دیابت موجب مشکلات نعوضی در مردان می شود.

مشکلات جنسی می توانند کاملا به طور بی آزاری شروع شوند، اما بعدا به علت نگرانی از این مشکل، به مسئله جدی تری تبدیل شوند. این فرایند می تواند به سرعت تبدیل به کژکاری شود. تجربه ای که طی آن فرد احساس می کند هنگام فعالیت جنسی بیش از حد خودآگاه است، طوری که انگار عملکرد خود را هنگام آمیزش جنسی ارزیابی و کنترل می کند، اصطلاح نظاره گری Spectatoring را به کار برند.

اختلال میل جنسی کم کار (hypoactive sexual desire disorder) :

فرد مبتلا به طرز غیر عادی، علاقه کمی به فعالیت جنسی دارد. نه در جستجوی روابط جنسی است، نه آنها را تصور می کند و نه اینکه دوست دارد زندگی جنسی فعالی داشته باشد. پریشانی مرتبط با این اختلال معمولا در حیطه روابط صمیمی است. این اختلال ممکن است در کلیه حالتهای بالقوه جنسی یا موقعیتی در چارچوب رابطه خاصی روی دهد. به احتمال زیاد افراد در نتیجه سایر مشکلات روانی، نظیر افسردگی، آسیب جنسی قبلی، تصویر بدن ناگوار یا عزت نفس پایین، خصومت میان فردی، یا کشمکش های قدرت در رابطه، به این اختلال دچار شوند. برای مثال مردی که کنترل انزال ندارد، ممکن است به علت شرمندگی و نگرانی از این مشکل، علاقه خود را به آمیزش جنسی از دست بدهد. افراد مبتلا به شکلهای دائمی از آغاز بلوغ هیچ علاقه ای به مسایل جنسی ندارند که این نوع کمتر شایع است.

ویژگیهای تشخیصی اختلال میل جنسی کم کار:

  • افراد مبتلا با درنظر گرفتن عواملی چون سن و شرایط زندگی که بر عملکرد جنسی تاثیر می گذارند، در مورد فعالیت جنسی به طور مستمر یا مکرر، کمبود خیالپردازی و میل جنسی دارند.
  • این اختلال موجب پریشانی یا مشکلات میان فردی قابل ملاحظه ای می شود.
  • با بیماری جسمانی، یا مصرف مواد توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی، و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی جسمانی باشد.

اختلال بیزاری جنسی (Sexual aversion disorder) :

با بیزاری فعال و اجتناب از تماس تناسلی با شریک جنسی مشخص می شود که پریشانی شخصی یا مشکلات میان فردی به بار می آورد. چنین فردی ممکن است به مسایل جنسی علاقه داشته باشد و از خیالپردازیهای جنسی لذت ببرد، اما از فکر اینکه با کسی فعالیت جنسی داشته باشد منزجر است.

این واکنش در برخی فراگیر است و آنها از کلیه رفتارهای صمیمانه جنسی ، از جمله بوسیدن و بغل کردن بیزارند. در برخی دیگر این بیزاری به جنبه های خاصی از مسایل میان فردی مانند، دخول مهبلی یا بوی اندام تناسلی محدود می شود. واکنشها از اضطراب ملایم تا حملات وحشتزدگی نوسان دارند. افراد مبتلا از انزجاری که نسبت رفتار جنسی احساس می کنند ناراحت هستند و احساس می کنند تنها و نسبت به برقرار کردن روابط صمیمانه مقاوم هستند. اگر آنها از قبل رابطه نزدیکی برقرار کرده باشند، به علت واکنش آشفته ای که به تصور آمیزش جنسی نشان می دهند، معمولا با همسر خود اختلاف پیدا می کنند.

مسترز و جانسون چهار علت را برای این اختلال مشخص کرده اند: الف) نگرشهای شدیدا منفی والدین در مورد مسایل جنسی ب) سابقه آسیب جنسی مانند تجاوز جنسی یا زنا با محارم، ج) وارد کردن فشار جنسی مداوم توسط همسر در رابطه ای دراز مدت و د) سردرگمی هویت جنسی در مردان. در حالت عادی فرد فقط سالی یک یا دو بار فعالیت جنسی دارد که می تواند در رابطه تک همسری بلند مدت، مایه نگرانی باشد.

ویژگیهای تشخیص اختلال بیزاری جنسی:

  • افراد مبتلا از تماس تناسلی با شریک جنسی، بیزاری شدید و مکرر دارند و از آن اجتناب می ورزند.
  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی قابل ملاحظه ای به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

اختلال انگیختگی جنسی در زن (Sexual arousal disorder) :

زن مبتلا به طور مداوم یا مکرر قادر نیست به فعالیت جنسی پاسخ برانگیختگی جنسی لیز شدن و تورم مهبل برسد یا آن را حفظ کند. نتیجه آن پریشانی شخصی یا مشکل میان فردی با همسر است. میل به فعالیت جنسی همچنان وجود دارد، و برخی زنان مبتلا مخصوصا زمانی که کلیتوریس آنها عمیقا تحریک شود، مثلا با یک ویبراتور می توانند ارگاسم داشته باشند. اما هنگام آمیزش جنسی عادی، بدن آنها بدون واکنش می شود و واکنش فیزیولوژیکی طبیعی تورم و لیز شدن مهبل را تجربه نمی کنند. در نتیجه، دخول آلت مردی ممکن است موجب ناراحتی زیاد و احتمالا درد شود.

ویژگیهای تشخیص اختلال انگیختگی جنسی در زن:

  • زنان مبتلا به این اختلال، به طور مکرر یا مداوم قادر نیستند از طریق فعالیت جنسی یا به هنگام این فعالیت به لیز شدم و تورم کافی مهبل برسند یا آن را حفظ کنند.
  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی زیادی به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

اختلال نعوضی در مرد (male erectile disorder)

عبارت است از ناکامی محدود یا کامل و مکرر در رسیدن به نعوظ یا حفظ کردن آن در مدت فعالیت جنسی، که باعث می شود مرد احساس پریشانی کند یا در روابط صمیمی خود با مشکلات میان فردی مواجه شود. مردان مبتلا به مسایل جنسی علاقه دارند. برخی می توانند با آلت تناسلی شل و آویخته انزال کنند، اما میزان لذت آنها کمتر است. این اختلال موجب پریشانی هیجانی و شرمندگی می شود و ممکن است فرد کلا از آمیزش جنسی با همسر خودداری کند. برخی مردان از همان آغاز مواجهه جنسی دچار این مشکل می شوند؛ مردان دیگر، می توانند به نعوظ برسند، اما وقتی میخواهند اقدام به دخول کنند، یا لحظه ای بعد از آن، نعوظ را از دست می دهند.

مردان مبتلا هنگام استمنا مشکل نعوظی ندارند. این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، و فراگیر یا منحصر به یک شریک جنسی باشد. در ۱۵ تا ۳۰ درصد مردان مبتلا این مشکل به مرور زمان برطرف می شود، که علت برطرف شدن آن معمولا در شدت یا کیفیت رابطه است.

ویژگیهای تشخیصی اختلال نعوضی در مرد:

  • مردان مبتلا، به طور مستمر یا مکرر، به ناتوانی در رسیدن به نعوظ کافی یا حفظ کردن آن تا پایان فعالیت جنسی دچار می شوند.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

اختلال ارگاسمی در زن (femal orgasmic disorder)

ناتوانی در رسیدن به ارگاسم یا تاخیر ناراحت کننده در دستیابی به ارگاسم را گویند. برخی زنان در تمام موقعیتها نمی توانند به ارگاسم برسند؛ برای برخی دیگر، این مشکل موقعیتی است. آنها ممکن است بتوانند به وسلیه خود تحریکی یا به کمک شریک جنسی ای که به رفتارهای جنسی غیر از آمیزش می پردازد به ارگاسم برسند.

ارگاسم در زنان دامنه ای از تجربیات را در بر می گیرد. تعدا کمی از زنان می توانند صرفا با پرداختن به خیالپردازیهای شهوانی، تحریک پستانها، یا بوسیدن به ارگاسم برسند. بعد از آن ۲۰ تا ۳۰ درصد زنانی قرار دارند که می توانند از طریق فقط آمیزش جنسی، بدون تحریک مستقیم کلیتوریس به ارگاسم برسند. برخی زنان می توانند در مدت آمیزش جنسی به ارگاسم برسند اما فقط در صورتی که با تحریک دستی کلیتوریس کمک شده باشد. در رده بعدی زنانی قرار دارند که نمی توانند با شریک جنسی به ارگاسم دست یابند، اما می توانند خود را تا رسیدن به ارگاسم تحریک کنند. در نهایت ۸ درصد زنانی هستند که هرگز ارگاسم نداشته اند. اغلب دو گروه آخر را مبتلا به کژکاری جنسی می دانند.

ویژگیهای تشخیص اختلال ارگاسمی در زنان:

زنان مبتلا بعد از مرحله طبیعی برانگیختگی جنسی، به طور مستمر یا مکرر در رسیدن به ارگاسم تاخیر دارند یا اصلا به ارگاسم نمی رسند. با در نظر گرفتن تنوع زیاد در نوع و شدت تحریک که ارگاسم را در زنان راه می اندازد، این تشخیص فقط مناسب مواردی است که در آنها، قابلیت ارگاسم زن با توجه به سن او، تجربه جنسی، و کفایت تحریک جنسی کمتر از حد معقول باشد.

  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی زیادی به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

اختلال ارگاسمی در مرد

بیانگر مشکل خاصی در ارگاسم است. این اختلال می تواند فراگیر یا موقعیتی باشد. مردان مبتلا به اختلال ارگاسمی فراگیر، در هر موقعیتی نمی توانند به ارگاسم برسند، درحالی که مردان مبتلا به اختلال ارگاسمی موقعیتی، در موقعیتهای خاص مانند آمیزش جنسی، اما نه در مدت استمنا، مشکل دارند. آنها ممکن است در مدت آمیزش کاملا برانگیخته شوند اما نمی توانند با شریک جنسی خود به ارگاسم برسند.

این اختلال از تاخیرهای موقعیتی خفیف در انزال تا ناتوانی کامل در رسیدن به ارگاسم نوسان دارد. گروهی از مردان قبل از انزال کردن مدت زیادی طول می دهند. گروهی از مردان برای رسیدن به ارگاسم، به تحریک اضافی نیاز دارند. آنها فقط در صورتی ممکن است به ارگاسم برسند که به صورت دهانی یا دستی تحریک شده باشند. در رده بعدی مردانی قرار دارند که فقط به هنگام استمنا می توانند به ارگاسم برسند. و در نهایت مردانی که صرف نظر از شرایط، غیر ممکن است به ارگاسم برسند. در هریک از این موارد، نگرانی مرد در مورد این مشکل یا مشکلات میان فردی ای که در روابط نزدیک اش پدید می آیند، پریشانی روانی به بار می آورند.

ویژگیهای تشخیص اختلال ارگاسمی در مرد:

  • با در نظر داشتن سن این تشخیص برای مردانی مقرر می شود که بعد از مرحله طبیعی برانگیختگی به هنگام فعالیت جنسی که از لحاظ تمرکز، شدت و مدت کافی محسوب می شود به طور مستمر یا مکرر در رسیدن به ارگاسم تاخیر دارند یا اصلا به ارگاسم نمی رسند.
  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی زیادی به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

انزال زودرس

مرد مبتلا هنگام آمیزش جنسی، قبل از اینکه دوست داشته باشد، و حتی قبل از دخول، به ارگاسم می رسد، و بنابراین، ارضای جنسی کمی را احساس می کند یا اصلا ارضا نمی شود. از آمیزش جنسی و جذب شدن به شریک جنسی خود لذت می برد، اما به محض اینکه به لحظه برانگیختگی می رسد، کنترل خویش را از دست می دهد. معمولا انزال زودرس با کلیه شریکان جنسی او روی می دهد، زیرا مشکل این است که او کنترل ارادی بر بازتابهای انزالی خود را یاد نگرفته است. واکنشها به این مشکل، از مردانی که اندکی از آن ناراحت می شوند تا مردان و شریکان جنسی آنها که شدیدا از این مشکل ناراحت هستند و نمی توانند الگوی معاشقه دیگری را ابداع کنند که متقابلا رضایتبخش باشند، متفاوت هستند. انزال زودرس بیشتر نزد مردان جوان شایع است، شاید به این علت که آنها فاقد پختگی و تجربه هستند.

ویژگیهای تشخیص انزال زودرس:

  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی زیادی به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

اختلالهای درد جنسی

تجربه درد همراه با آمیزش جنسی، با عنوان مقاربت دردناک (dyspareunia) یا واژینیسم (vaginismus) تشخیص داده می شود. مقاربت دردناک که مردان و زنان را تحت تاثیر قرار می دهد، درد اندام تناسلی قبل از، به هنگام، یا بعد از آمیزش جنسی را به صورت مکرر یا مستمر، شامل می شود. واژینیسم که فقط زنان به آن مبتلا می شوند، عبارت است از انقباضهای غیر ارادی مکرر یا مستمر عضلات بیرونی مهبل. معمولا زنی که برانگیخته جنسی می شود، انبساط عضلات مهبل را تجربه می کند، اما زن مبتلا به واژینیسم، دچار انقباض عضلات می شود به طوری که دخول غیر ممکن یا دردناک است. خیلی از زنان مبتلا به واژینیسم در واکنش به هرگونه تلاش برای دخول مهبلی، از جمله اقداماتی برای فروکردن تامپون (tampon) و معاینات لگن خاصره توسط پزشکان، دچار انقباضهای عضلانی مشابه می شود.

ویژگیهای تشخیصی واژینیسم:

  • زنان مبتلا به طور مکرر یا مستمر، دچار انقباض غیر ارادی نظام عضلانی ثلث خارجی مهبل می شوند که آمیزش جنسی را مختل می کنند.
  • این اختلال پریشانی یا مشکل میان فردی زیادی به بار می آورد.
  • با اختلال دیگر، بیماری جسمانی، یا مصرف مواد، بهتر توجیه نمی شود.
  • این اختلال می تواند دایمی یا اکتسابی، فراگیر یا موقعیتی و ناشی از عوامل روانی یا آمیزه ای از عوامل روانی و جسمانی باشد.

نظریه ها و درمان کژکاریهای جنسی:

مردی ممکن است به علت تعارضهایی که در مورد نزدیکی جسمانی دارد به ارگاسم بازداری شده، دچار شود. مرد دیگری می تواند به علت اختلال جسمانی، مانند بیماری پروستات دچار همین مشکل شود. برخی اختلالهای جنسی از مشکلات جسمانی، برخی از مشکلات روانی و برخی دیگر تعامل این دو حاصل می شوند. مثلا شخصی که می داند بیماریش علت جسمانی دارد، ممکن است کاملا خاطر جمع نباشد و به مشکلات روانی دیگری مانند افسردگی مبتلا شود.

دیدگاه زیستی. فرایندهای جسمانی، مانند بیماری، واکنش به درد، عوامل تغذیه، و حتی خواب می توانند موجب مشکلات جنسی شوند یا آنها را تشدید کنند. برخی تجربیات جنسی می توانند میل جنسی را تقویت کنند. برای مثال، مصرف یک لیوان نوشیدنی باعث می شود برخی افراد احساس آرمیدگی بیشتری کنند و پذیرای نزدیکی جنسی شوند.

بیماریهای گوناگون ارتباط مستقیمی با مشکلات جنسی دارند. برخی بیماریها، نظیر عفونت مجاری ادرار کاملا آشکارا هستند، اما اختلالهای عصب شناختی و قلبی – عروقی، بیماری کبد یا کلیه، نابهنجاریهای هورمونی، تومورهای مغزی، و مشکلات مربوط به هیپوتالاموس – غده هیپوفیز از جمله بیماریهایی هستند که تا این اندازه آشکار نیستند. دیابت موجب کژکاری جنسی، مخصوصا در مردان می شود. همچنین مشکلات خاص مربوط به سیستمهای تناسلی خاص مرد و زن نیز می توانند موجب کژکاریهای جنسی شوند. متخصص بالینی باید نقش این عوامل جسمانی را در نظر گیرد و به فرد یا زن و شوهر کمک می کنند ضعفهای جسمانی در رفتارهای جنسی خود را در نظر داشته باشند.

تعدادی از مواد شیمیایی (داروها و مخدرها) نیز بر فعالیت جنسی تاثیر می گذارند. برای مثال مقدار کمی الکل می تواند میل جنسی را تقویت کند؛ با این حال مقدار زیاد الکل می تواند مانع از پاسخدهی جنسی شود. آمفتامین ها و کوکائین با تحریک دوپامین و نوراپی نفرین پدیده مشابهی را ایجاد می کنند. داروهایی که تاثیرات تنگ کنندگی رگ دارند و برای درمان پرتنشی مصرف می شوند، مقدار تامین خون برای اندامهای تناسلی را کاهش می دهند و باعث می شوند مردی که این داروها را مصرف می کند دچار مشکل نعوظی شود. داروهای ضد افسردگی سه حلقه ای می تواند عملکرد جنسی را مختل کنند، فعالیت عصبی پاراسمپاتیک را که در انگیختگی جنسی درگیر است، کاهش می دهند. در برخی موارد، عوارض جانبی داروهای روان گردان می توانند تاثیرات درمانی سودمند داشته باشند. داروهای افسردگی، مانند بازدارنده های جذب سروتوئین موجب تاخیر در انزال می شوند. مرد مبتلا به انزال زودرس آن را مفید می داند و این یک گزینه درمانی برای اوست.

کژکاری نعوظی بیش از نیمی از موارد ناشی از مشکلات عروقی، عصب شناختی، هورمونی، یا ضعف عملکرد به علت داروها، الکل، و سیگار کشیدن می باشد. تمایز علت جسمانی و روانی به تعیین درمان مناسب کمک می کند. در صورتی که علت کژکاری نعوضی ناشی از عوامل روانی باشد درمان فردی یا زناشویی توصیه می شود. در صورتی که علت جسمانی باشد از چند مداخله استفاده خواهد شد که تهاجمی ترین درمان کاشتن آلت مصنوعی، مانند میله یا وسیله قابل باد کردن از طریق جراحی است. درمان تنی دیگر عمل بای پاس شریانی است. روش دیگر تزریق دارویی به آلت مرد است که موجب نعوظ می شود. و سرانجام ویاگرا (سیلدانفیل) درمان این اختلال را متحول کرده است. درمان سایر کژکاریهای جنسی به این صورت شسته رفته نیست.

اگر فرد اختلال جسمانی داشته باشد، درمان آن می تواند کژکاری جنسی را برطرف کند. اما برخی از مشکلات جسمانی به راحتی درمان نمی شوند. در چنین شرایطی مداخله های روانشناختی دیگری توصیه می شوند که فرد را قادر می سازند شکلهای دیگر ابراز جنسی را پرورش دهند.

دیدگاه روانشناختی. عوامل روانی در این اختلالهای پیچیده دخالت دارند. در زنان تاریخچه سو استفاده شدن جنسی، سلامتی عمومی، تحصیلات و علت ها زیستی بالقوه، مانند سلامت جسمانی و سابقه بیماریهای جنسی منتقل شده، ربط دارد. در مردان، پریشانی روانی، روابط آشفته، و نارساییهای روانی – اجتماعی خاص در موقعیتهای جنسی نقش مهمی می توانند داشته باشند. در هر دو جنس افسردگی با کاهش میل و عملکرد جنسی ارتباط دارد. تعدادی از داروهای ضد افسردگی سائق جنسی را بیشتر کاهش می دهد. افراد سالخورده از لحاظ جسمی کمتر فعال اند که تا اندازه ای به علت تغییرات جسمانی اما ناشی از عوامل اجتماعی ( دسترسی کمتر به شریکان جنسی) و عوامل فرهنگی ( نظیر اعتقاد به اینکه افراد سالخورده به مسایل جنسی علاقه ای ندارند) است.

برای درمان زنانی که سن یائسگی را پشت سر گذاشته اند، ترکیبی از مکمل های هورمونی و در صورت لزوم همراه با درمان روانی – جنسی توصیه می شود.

در حال حاضر، روشهای درمان به مدلهایی متکی هستند که عوامل جسمانی، آموزشی، نگرشی، درون روانی و میان فردی را ادغام می کنند. مسترز و جانسون معتقدند اغلب مشکلات موجود در کژکاریهای جنسی ناشی از نظاره گری است. برای مثال شخص ممکن است به قدری ذهن خود را به عملکردش مشغول کند که از خود تجربه جنسی غافل شود. بنابراین ترس شدیدی که او در مورد از دست دادن نعوظ داشته است تایید می شود و دفعه بعد با اضطراب بیشتری اقدام به آمیزش جنسی می کند.

رویکرد درمانی آنها چندین عنصر دارد. هدف اصلی این است که توجه از نگرانی درباره عملکرد جنسی به لذت شهوانی ناشی از تماس جنسی متمرکز شود. این نیز اهمیت دارد که زن و شوهر امیال جنسی خود را آشکارا به یکدیگر منتقل کنند(تمرکز بر احساس). زوجها به نوبت یکدیگر را به صورت غیر جنسی اما محبت آمیز تحریک می کنند، بعد به تدریج ظرف یک دوره زمانی به سمت تحریک تناسلی پیشروی می کنند. در مرحله مقدماتی آمیزش جنسی ممنوع است. زن و شوهر می توانند یادبگیرند یکدیگر را به شیوه های جدیدی تحریک کنند که قبلا آنها را امتحان نکرده بودند و در این راستا ارتباط جنسی خود را بهتر کنند.

روشهای رفتار دیگری برای درمان انزال زودرس، فن فشردن (squeeze technique) و روش توقف شروع (stop-start procedure) توصیه شده است.  با تمرین مکرر این روش ها، مرد می تواند پاسخ انزال خود را بیشتر کند. برای درمان اختلال ارگاسمی و واژنیسم زنان از فنونی مانند استفاده از لرزاننده و اشیای استوانه ای شکل از پیش لیز شده کوچکی به نام مهبل گشا ( dilator) می توان اشاره نمود. اغلب مشکلات جنسی چند جنبه ای هستند و به روشی نیاز دارند که به عوامل رابطه ای و درون روانی توجه داشته باشد. خیلی از مشکلات جنسی حاصل تعارضهای درون روانی هستند، درمان موفقیت آمیز این مشکلات، کاویدن تعارض و ریشه های آن را ایجاب می کند.

ارگاسم بازداری شده می تواند با مشکلات درون روانی نظیر تربیت مذهبی خشک، خصومت شدیدا منع شده، احساسهای گوناگون درباره شریک جنسی، یا تعارضهای ناهشیار در مورد میل جنسی ارتباط داشته باشد. انتظارات فرهنگی می تواند در مشکلات جنسی مردان و زنان منعکس شود، به طوری که مردان احساس کنند باید در رابطه جنسی مردانه عمل کنند و زنان احساس کنند که باید نقش زنانه منفعل و وابسته را بپذیرد. اختلاف بین ترجیحات شخصی فرد و این هنجارهای فرهنگی می توانند تعارض ایجاد کنند و از این رو، مانع از فعالیت جنسی او شوند.درمان باید هم روی علت تعارض آنها و هم بر روی رفتارهای جنسی نارضایتبخش متمرکز شود. روش کاپلان معمولا کاوش تعارض را تا آنجا ادامه می دهند که برای حل کردن مشکلات جنسی ضرورت دارد و تمرینهای جمسی را که با نزدیکی جنسی بیشتر ارتباط دارند توصیه می کنند. مشخص کردن این موضوع که آیا مشکل جنسی بیانگر رابطه خراب شده است یا نه، اهمیت زیادی دارد. در این صورت درمانگر باید روی بهبود بخشیدن ارتباط بین زوجها به جای مشکل جنسی تمرکز کند. فرایند درمان مشکلاتی از جمله خجالت کشیدن افراد برای گفتگو درباره جزییات مسایل جنسی خودشان می باشد.

دیدگاه زیستی-روانی-اجتماعی. دیدگاه رفتاری نوید بخش ترین توجیه را در مورد نحوه ای که این مشکلات گوناگون اکتساب شده اند، در اختیار می گذارد. دیدگاه زیستی هم نقش مهمی ایفا می کند، مخصوصا در مورد اختلالهای هویت جنسی و درمان کژکاری نعوظی.به نظر می رسد کاوش کردن سابقه شخصی و مشکلات ارتباطی از طریق درمان بینشگرا و زوج درمانی، ضمیمه مهمی به روشهای درمان رفتاری و زیستی است.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۱۶ فروردین ۱۳۹۴

اختلالهای جنسی – بخش دوم : اختلال های هویت جنسی

هویت جنسی (gender identity) به ادراک خویشتن فرد به عنوان مرد یا زن اشاره دارد. نقش جنسی (gender role) به رفتارها  و نگرشهای فرد که در جامعه او نشانگر مردانگی یا زنانگی هستند، اشاره دارد. جهت گیری جنسی (Sexual orientation) درجه ای است که فرد از لحاظ جنسی جذب اعضای همجنس یا جنس مخالف می شود. اغلب افراد در مورد فعالیت جنسی با اعضای جنس مخالف جهت گیری روشنی دارند، اما برخی جذب اعضای همجنس و برخی دیگر جذب هر دو جنس می شوند.

ویژگی های اختلالهای هویت جنسی:

اختلال هویت جنسی حالتی است که به موجب آن، بین جنسیت تعیین شده فرد و هویت جنسی او مغایرت وجود دارد. هویت جنس مخالف نیرومند و با ثباتی را تجربه می کنند که باعث می شود از هویت تعیین شده خود احساس ناراحتی و نامناسب بودن کنند. افراد مبتلا شدیدا احساس پریشانی می کنند و معمولا در عملکرد اجتماعی، شغلی، و سایر زمینه های شخصی، مشکلات سازگاری دارند. فرد احساس می کند به جنس دیگری تعلق دارد. این افراد، برخلاف افراد مبتلا به یادگار پرستی همراه با مبدل پوشی، از مبدل پوشی، ارضای جنسی کسب نمی کنند.

دختری که به اختلال هویت جنسی مبتلاست، قبول نمی کند از بدن یک دختر برخوردار است و اصرار می ورزد که آلت مردی را پرورش خواهد داد. او ممکن است این عدم پذیرش جنسیت زنانه را در رفتارهای گوناگون نشان دهد؛ مثلا، هنگام ادرار کردن بایستد و هرچیزی را که با رفتار یا پوشاک زنانه در ارتباط است، رد کند.

همین طور پسری که به اختلال هویت جنسی مبتلاست، شاید از پذیرفتن این واقعیت که او مرد و دارای آلت است نفرت داشته باشد و آلت خود را بین رانهایش فشار دهد تا باور کند اندامی از بدن او نیست. او ممکن است از پوشیدن شلوار بیزار باشد و بجای آن، لباس سنتی زنانه بپوشد.

این اختلال روانی عمیقی است و به آنچه برخی آدمها، رفتارهای موقتی ((دختر آتیش پاره)) یا ((پسر سوسول)) می خوانند، ربطی ندارد.

بسیاری از افراد مبتلا عمیقا احساس افسردگی می کنند. ممکن است منزوی شوند و فقط در فعالیتهایی شرکت کنند که جنسیت در آنها نقشی نداشته باشد. برخی با مصرف هورمون ها به خود درمانی متوسل می شوند یا در موارد شدید، خود را اخته می کنند. برخی افراد در چرخه سو مصرف مواد و اعتیاد مواجه می شوند تا از این طریق آشوب هیجانی خود را تسکین بخشند؛ در صورتی که تلاشهای آنها با شکست مواجه شود، برخی دست به خود کشی می زنند.

در مردان بزرگسال دو تصویر کاملا متفاوت پدیدار می شود. برخی از آنها، این اختلال ادامه اختلال هویت جنسی است که در کودکی تجربه شده است. در گروهی دیگر اختلال بعدا به تدریج ظاهر می شود و گاهی با تاریخچه یادگار پرستی همراه با مبدل پوشی ارتباط دارد.

نظریه ها و درمان اختلالهای هویت جنسی :

علتهای اختلال هویت جنسی کاملا روشن نیستند، اما به نظر می رسد عوامل زیستی، روان شناختی و اجتماعی – فرهنگی نقش مهمی داشته باشند. زنانی که در رحم در معرض سطح بالای آندروژنها قرار داشته اند، به احتمال بیشتری در کودکی رفتارهایی را نشان می دهند که به صورت کلیشه ای مردانه محسوب می شوند.

در موارد نادری، نابهنجاریهای کروموزمی وجود دارد، از جمله یک کروموزوم y اضافی در جفت ۲۳ در ناراضیان جنسی مرد – به – زن و یک کروموزوم x اضافی در ناراضیان جنسی زن – به – مرد، بر اساس این فرض، الگوهای بازی کودکان تحت تاثیر عوامل هورمونی قرار دارند.

یافته های مربوط به ترتیب تولد و جنسیت خواهر-برادرها نشان می دهد پسرهای مبتلا فرزند اول نبوده اند و بیشتر برادر دارند تا خواهر، مردان همجنس گرا در مقایسه با ناراضیان جنسی زن، وضعیت مشابهی در خانواده دارند.

آسیب پذیری نسبت به انگیختگی زیاد و حساسیت نسبت به عاطفه والدین، عوامل مهمی در ایجاد اختلال هویت جنسی هستند. همچنین پژوهشگران به اهمیت ترجیح والدین برای فرزندی از جنس مخالف پرداختند، این یافته جالبی است، اما قطعا برای توجیه کردن پرورش اختلال هویت جنسی کافی نیست.

روان درمانی در مورد کودکی که از جنسیت خود ناراضی است می تواند جلوگیری از رفتار جنس مخالف و ترغیب کردن وی به پرورش دادن مهارتها و روابط دوستی همجنس را در بر داشته باشد.

اگر درمانجو کودک بسیار کم سن و سالی باشد، مداخله عمدتا با والدین صورت می گیرد، با این تاکید که به کودک کمک شود به عنوان پسر یا دختر، احساس ارزشمندی بیشتری را پرورش دهد. در مورد کودکان بزرگتر و نوجوان، متخصص بالینی مستقیما به رفتار و خیالپردازیهای جنس مخالف درمانجو، و همین طور به سایر تجربیات روانی آزارنده، مانند عزت نفس کم و ترس از طرد شدن توسط خانواده و همسالان می پردازد.

آنها به درمانجویان کمک می کنند از علتهای پریشانی خود آگاه شوند و روی علتهای احتمالی زیستی، روان شناختی، و اجتماعی – فرهنگی تاکید می کنند. آنها به درمانجویان مبتلا به اختلال هویت جنسی کمک می کنند تا یاد بگیرند با این احساسها و تجربیات به سر برند.

تقریبا ۵۰% افرادی که تحت عمل جراحی قرار گرفته اند، ۱ تا ۴ سال بعد از عمل جراحی، از لحاظ روانی و اجتماعی عملکرد خوبی داشتند. میزان بهبودی زندگی این افراد به چند عامل بستگی دارد: اولا، خشنودی در صورتی بیشتر است که انتقال از زن به مرد باشد نه از مرد به زن، ثانیا، کسانی که قبل از جراحی، بهتر سازگار شده اند، به احتمال بیشتری نتایج مثبتی را تجربه می کنند. این مساله در خصوص افرادی که با هویت جدید با مشکل کمتری پذیرفته شده اند بیشتر صدق می کند. ثالثا، نیرومندی تعهد و همانند سازی فرد به عنوان عضوی از جنس مخالف، قبل از عمل جراحی اهمیت دارد. رابعا، کیفیت خود عمل جراحی با سازگاری موفقیت آمیز ارتباط دارد.

ویژگی های تشخیص اختلال هویت جنسی:

  • افراد مبتلا، هویت جنس مخالف نیرومند و مستمری دارند که خیلی فراتر از میل به دریافت امتیازات فرهنگی متعلق به جنس مخالف است.
  • این اختلال در کودکان با چهار مورد زیر ظاهر می شود: الف) آنها مکررا می گویند دوست دارند جنس مخالف باشند یا اصرار دارند که هم اکنون از جنس مخالف هستند. ب) پسرها مبدل پوشی را ترجیح می دهند، درحالی که دخترها فقط بر پوشیدن لباسهای قالبی مردانه اصرار می کنند. ج) آنها در بازی وانمود کردن ترجیح نیرومند و مستمری برای نقش های جنس مخالف دارند، یا در مورد جنس مخالف بودن خیالپردازیهای مستمر دارند. د) آنها خیلی دوست دارند در بازیها و فعالیتهایی شرکت کنند که به طور کلیشه ای به جنس مخالف تعلق دارند. ه) آنها شدیدا همبازیهای جنس مخالف را ترجیح می دهند.
  • این اختلال در نوجوانان و بزرگسالان با نشانه هایی چون ابراز تمایل داشتن به جنس مخالف، جا زدن مکرر خود به عنوان جنس مخالف، و اعتقاد به اینکه آنها از احساسها و واکنشهای جنس مخالف برخوردارند، آشکار می شود.
  • فردی که به این اختلال مبتلاست از جنسیت خود ناراحت است یا احساس می کند نقش جنسی تعیین شده او نا متناسب اسب.
  • این اختلال با اختلال جسمانی ای که اندامهای تناسلی نا مشخص را شامل می شود، سازگار نیست.
  • این اختلال موجب پریشانی یا اختلال زیادی می شود.
  • جاذبه جنسی می تواند به مردان، زنان، یا هر دو جنس باشد یا به هیچ یک از دو جنس جاذبه جنسی وجود نداشته باشد.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پیمان دوستی

۱۵ فروردین ۱۳۹۴