“اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول” یک تشخیص نیست. این عبارت به این واقعیت اشاره دارد که یک فرد دارای علائم اختلال دوقطبیای است که به نوعی، با تظاهرات رایج این اختلال متفاوت است و نمیتوان آن را به عنوان اختلال دو قطبی نوع ۱، اختلال دوقطبی نوع ۲ و یا اختلال ادواری خویی (سیکلوتایمی) در نظر گرفت.
در واقع، تظاهر غیر معمول اختلال دوقطبی به این معنی است که علائم فرد دقیقاً با علائم رایجتر اختلال دوقطبی مطابقت ندارد.
گردآوری و ترجمه: دکتر پیمان دوستی
به نقل از لنر و فلتچر (۲۰۲۲) ممکن است آنچه در اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) میبینیم، سیمپتومهای هیپومانیا به شکل پر انرژی بودن غیر طبیعی با دست کم ۳ مورد از ۷ مورد باشد: ۱) سریع صحبت کردن، پر حرفی یا احساس فشار برای حرف زدن، ۲) داشتن انرژی زیاد به همراه احساس توانمندی غیر معمول، ۳) پرش افکار یا سرعت زیاد افکار به شکلی که انگار افکار با یکدیگر مسابقه میدهند یا حاشیه پردازی و توضیحهای غیر ضروری مداوم و به حاشیه رفته شدن بحث اصلی به دلیل هجوم زیاد افکار، ۴) کاهش نیاز به خواب به شکلی که با خواب کم نیز، فرد همچنان دارای انرژی باشد، ۵) حواس پرتی و یا پرت شدن حواس به محرکهای غیر ضروری، ۶) افزایش فعالیتهای هدفمند مانند انجام پروژههای زیاد، فعالیت جنسی، کار، مدرسه و …، ۷) درگیر شدن در فعالیتهای بالقوه دردسرساز یا انجام رفتارهای بی پروا یا انجام فعالیتهای نسنجیده یا تصمیم گیریهای تکانهای مالی، جنسی، رابطهای، سرمایه گذاری و ….
لنر و فلتچر (۲۰۲۲) بیان کردند که ممکن است تظاهرات افسردگی نیز در اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) متفاوت باشد. ممکن است دورههای افسردگی به شکل تغییر در الگوهای خواب، احساس غمگینی، مشکل در باور توانایی انجام کارهای کوچک، احساس بی قراری، احساس ناامیدی یا آهسته صحبت کردن خود را نمایان کند.
سسیلی (۲۰۰۷) در خصوص اختلال دو قطبی با تظاهرات غیر معمول (atypical bipolar disorder) بیان کرد که فرد ممکن است به طور مداوم و تقریبا همیشه سیمپتومهای هیپومانیا را از خود نشان دهد و به ندرت افسردگی را تجربه کند. همچنین وی بیان میکند، ممکن است اپیزودهای افسردگی کوچک باشد و فرد نتواند آنها را تشخیص دهد و آن را به حساب حالتهای خلقی به دلایل اتفاقهای بیرونی بگذارد.
بائر (۲۰۲۲) نیز بیان میکند، اختلال دو قطبی میتواند با نمودی متفاوت، به شکل خلق میکس یعنی تجربه همزمان ویژگیهایی از هیپومانیا مانند سریع صحبت کردن، پرحرفی، پرش افکار یا سرعت زیاد افکار و … به همراه ویژگیهایی از افسردگی مانند خلق پایین، احساس غمگینی، بی قراری و ناامیدی، نمایان شود.
همچنین بائر (۲۰۲۲) مطرح میکند، اگرچه اختلال دوقطبی به عنوان یک اختلال مربوط به خلق شناخته می شود، اما تحقیقات فراوانی نشان می دهند که علامت اصلی هیپومانیا، خلق و خوی بالا نیست، بلکه زیادی فعال بودن به همراه تندی روانی یا حرکتی است. سرعت زیاد افکار به شکلی که انگار باهم مسابقه می دهند، احساس تحت فشار بودن برای حرف زدن/ یا پرحرفی، کاهش نیاز به خواب، شروع پروژههای زیاد و تصمیمگیریهای تکانشی، همگی ناشی از همین زیادی فعال بودن است.
{خودکشی} زمانی است که افراد با هدف پایان دادن به زندگیشان، به خود آسیب می رسانند و در نتیجه می میرند.
{اقدام به خودکشی} زمانی است که افراد با هدف پایان دادن به زندگیشان، به خود آسیب می رسانند اما نمی میرند.
هنگام اشاره به خودکشی و اقدام به خودکشی از استفاده از عباراتی مانند “خودکشی موفق” یا “خودکشی ناموفق” خودداری کنید، زیرا این اصطلاحات اغلب دارای معانی منفی هستند.
علائم هشدار دهنده
علائم هشدار دهنده مبنی بر اینکه ممکن است فردی در معرض خطر فوری اقدام به خودکشی باشد عبارتند از:
صحبت از اینکه می خواهند بمیرند یا می خواهند خودشان را بکشند
صحبت در مورد احساس پوچی یا ناامیدی یا نداشتن دلیلی برای زندگی کردن
صحبت در مورد احساس به دام افتادن یا احساس اینکه هیچ راه حلی وجود ندارد
احساس درد غیر قابل تحمل عاطفی یا جسمی
صحبت از سربار بودن برای دیگران
کناره گیری از خانواده و دوستان
بخشش اموال مهم
خداحافظی با دوستان و خانواده
سامان دادن ناگهانی به امورشان و کارهایی مانند وصیت کردن
انجام رفتارهای پر خطر که می تواند منجر به مرگ شود، مانند رانندگی بسیار سریع
صحبت کردن درباره مرگ یا فکر کردن به آن
سایر علائم هشداردهنده جدی که ممکن است فردی در معرض خطر اقدام به خودکشی باشد عبارتند از:
نوسانات شدید خلقی که به طور ناگهانی از حالت بسیار غمگین به بسیار آرام یا شاد تغییر می کند
برنامهریزی یا جستجوی راههایی برای خودکشی
صحبت در مورد احساس گناه یا شرم بزرگ
استفاده زیاد از الکل یا مواد مخدر
رفتار مضطرب یا آشفته
تغییر عادات غذایی یا خوابیدن
نشان دادن خشم یا صحبت در مورد انتقام
توجه به این نکته ضروری است که خودکشی یک پاسخ طبیعی به استرس نیست. افکار یا اعمال خودکشی نشانه پریشانی شدید هستند و نباید نادیده گرفته شوند. اگر این علائم هشدار دهنده در مورد شما یا کسی که می شناسید صدق می کند، در اسرع وقت کمک بگیرید، به خصوص اگر این رفتار جدید است یا اخیراً افزایش یافته است.
پنج مرحله وجود دارد که می توانید برای کمک به کسی که درد هیجانی زیادی دارد بردارید:
۱) از او سوال کنید:
“آیا به کشتن خود فکر می کنی؟” این سوال ساده ای نیست، اما مطالعات نشان می دهند که پرسیدن این سوال از افراد در معرض خطر خودکشی باعث افزایش خودکشی یا افکار خودکشی نمی شود.
۲) آنها را ایمن نگه دارید:
کاهش دسترسی افراد دارای افکار خودکشی به اقلام یا مکان های کشنده، بخش مهمی از پیشگیری از خودکشی است. در حالی که این کار همیشه آسان نیست. پرسیدن اینکه آیا فردِ در معرض خطر برنامه ای دارد یا نه و حذف وسایل کشنده، می تواند کمک کنده باشد.
۳) آنجا باشید:
با دقت گوش کنید و بفهمید که فرد چه فکر و احساسی دارد. تحقیقات نشان می دهند که تصدیق و صحبت در مورد افکار خودکشی، افکار خودکشی را افزایش نمیدهد، بلکه آنها را کاهش دهد.
۴) به آنها کمک کنید تا در ارتباط بمانند:
آنها را راهنمایی کنید تا شماره اورژانس (در ایران ۱۱۵) و شماره خطوط بحران (اورژانس اجتماعی در ایران ۱۲۳ و مشاوره تلفنی بهزیستی ۱۴۸۰) را در تلفن خود ذخیره کنند تا در صورت نیاز با آنها تماس بگیرند. همچنین می توانید کمک کنید تا با یک فرد قابل اعتماد مانند یک عضو خانواده، دوست، مشاور معنوی یا متخصص سلامت روان در ارتباط باشند.
۵) در ارتباط بمانید:
حفظ ارتباط پس از یک بحران یا پس از ترخیص از مراقبت می تواند کمک کننده باشد. مطالعات نشان داده است که تعداد مرگ و میرهای خودکشی با پیگیری کاهش می یابد.
امروزه مطالعات گوناگونی در خصوص عوامل خطر مرتبط با ایجاد و حفظ اختلال شخصیت مرزی (BPD) صورت گرفته است، اما در خصوص عوامل بالقوه محافظت کننده در BPD اطلاعات کمتری وجود دارد. بر همین اساس، ساوتوارد و همکاران (۲۰۲۳) مطالعهای را انجام داد که در آن ۲۷۲ نفر با تشخیص اختلال شخصیت مرزی (BPD) شرکت کردند.
منبع: ساوتوارد و همکاران (۲۰۲۳)
خلاصه و ترجمه: دکتر پیمان دوستی
ساوتوارد و همکاران (۲۰۲۳) قصد داشتند تا یک ارتباط مقطعی و طولی را بین ویژگی های اختلال شخصیت مرزی (BPD) و سه عامل شخصیتی احتمالا محافظت کننده یعنی: ۱) وظیفه شناسی، ۲) شفقت به خود و ۳) تحمل پریشانی، را بررسی کنند.
یافتههای آنها نشان داد، درحالی که وظیفه شناسی پایین ممکن است به شدت با اختلال شخصیت مرزی (BPD) مرتبط باشد، اما از سه عامل بررسی شده، فقط شفقت به خود است که میتواند به عنوان یک عامل محافظتی فرا تشخیصی در نظر گرفته شود.
یافتههای این مطالعه با هر سه عامل مورد بررسی نشان داد، تنها شفقت به خود توانست کاهش در برخی ویژگیهای اختلال شخصیت مرزی (BPD) را طی یک ماه پیشبینی کند.
تکنیک های متمرکز بر ذهنیت های طرحواره ای، می توانند بخش مکملی از درمان در نظر گرفته شوند. همچنین ممکن است برای افرادی که سخت دچار خودانتقادگری و خودتنبیه گری هستند، استفاده از تکنیک های متمرکز بر ذهنیت های طرحواره ای، کارآمدی بیشتری داشته باشند. این تکنیک ها برای افرادی که دارای تعارض های درونی هستند نیز، مناسب است.
منابع: یانگ و همکاران (۲۰۰۳)، جاکوب (۲۰۱۵)، هیث و استارتاپ (۲۰۲۰)، ریسو و همکاران (۲۰۰۶)
گردآوری: دکتر پیمان دوستی
طرحواره ها:
طرحواره ها بهعنوان مضامین پایدار و زیربنایی شخصیت فرد در نظر گرفته میشوند که ممکن است در یک لحظه معین فعال و در یک لحظه دیگر غیرفعال باشند.
ذهنیتها:
ذهنیت ها ویژگیهای نوسانی است که لحظه به لحظه در فرد فعال میشوند (یانگ و همکاران، ۲۰۰۳).
بر اساس آنچه یانگ و همکاران (۲۰۰۳) مطرح میکنند، ذهنیتهای طرحوارهای ممکن است به صورت موضوعی در چهار دسته بندی سازماندهی شوند:
۱) ذهنیتهای کودکانه ناکارآمد که تجربهی دوبارهی نیازهای برآورده نشدهی دوران کودکی هستند.
۲) ذهنیتهای والدین ناکارآمد که به صورت منتقد درونی، پر توقع و القا کننده احساس گناه هستند و منعکس کننده باورهای اصلی منفی هستند.
۳) ذهنیتهای مقابلهای ناسازگار که شامل اقدامهایی است که در تلاش میباشد تا احساس هیجانهایِ ذهنیتهای کودکانه تجربه نشوند و به نوعی دیگر ذهنیتها را مدیریت میکنند. راهبردهای مقابلهای ممکن است در دورهای از زندگی ما برای ما سازگارانه و مفید نیز بوده باشند (برای مثال وقتی کودک هستیم) اما استفاده از آنها به صورت یک راهبرد همیشگی، دردسرهایی برای ما ایجاد میکند.
۴) ذهنیتهای سالم که روابط سالم ایجاد میکنند، مسئولیت میپذیرند، احساس دوست داشته شدن، ایمن بودن، و بازیگوش بودن را به عهده میگیرد، و در فعالیت های لذت بخش مشارکت میکند.
در واقع، مجدد یاد آور میشویم که بر اساس آنچه ریسو و همکاران (۲۰۰۶) عنوان میکنند، طرحوارهها بهعنوان ویژگیهای زیربنایی شخصیت در نظر گرفته میشوند، در حالی که ذهنیتها شامل ویژگیهای نوسانی و آشکار شخصیت هستند که از لحظهای به لحظهای دیگر میتوانند متفاوت باشند.
ذهنیتهای کودکانه ناکارآمد
ذهنیت کودک آسیب دیده
ذهنیت کودک آسیب دیده، با تجربه کردن اضطراب یا ملال انگیزی، مخصوصا ترس و درماندگی، احساس رها شدن، دوست داشته نشدن، بی توجهی، نقص داشتن، ناامنی، شکست خوردن و … در زمان فعال شدن طرحواره ها توصیف میشود. در واقع بیشتر احساس های ناخوشایند ما، مربوط به فعال شدن ذهنیت کودک آسیب دیده است.
ذهنیت کودک آسیب دیده، همان کودکی را در ما فعال میکند که نیازهایش به اندازهی کافی خوب ارضا نشده است.
ذهنیت کودک آسیب دیده مرتبط با طرحوارههای رهاشدگی، بی اعتمادی/ بدرفتاری، محرومیت عاطفی (هیجانی)، نقص/ شرم، انزوای اجتماعی، وابستگی/ بی کفایتی، آسیب پذیری به ضرر یا بیماری، گرفتار/ خویشتن تحول نیافته، منفی گرایی/ بدبینی و به طور کلی طرحوارههای مرکزی میباشد.
ذهنیت کودک عصبانی
زمانی که ذهنیت کودک عصبانی برای فرد فعال میشود، فرد ممکن است به بروز خشم در واکنش به نیازهای ارضا نشدهی کودک آسیب دیده یا رفتار ناعادلانهی مرتبط با طرحوارههای کودک آسیب دیده بپردازد.
ذهنیت کودک تکانهای/ بی انظباط
زمانی که ذهنیت کودک تکانهای/ بی انظباط برای فرد فعال میشود، ممکن است فرد به اعمال تکانهای روی بیاورد که طبق تمایلات فوری فرد است و حتی اگر پیامدهای دردناکی وجود داشته باشد، فرد آنها را نادیده میگیرد. در چنین شرایطی ممکن است فرد بدون توجه به محدودیتها، نیازها و احساسهای دیگران، برخی اعمال را انجام دهد. برخی از رفتارهای کودک تکانهای ممکن است شامل پول خرج کردن افراطی، رانندگی پر خطر، مصرف زیاد الکل یا استفاده از مواد مخدر، روابط جنسی پر خطر یا خارج از چهارچوب، پیام دادنها یا زنگ زدن های افراطی به یک فرد بدون هیچ گونه محدودیت گزینی و بدون در نظر گرفتن پیامدهای ناگوار یا بدون توجه به نیازها و احساس های طرف مقابل، و مواردی از این دست باشد.
ذهنیت کودک تکانهای/ بی انظباط، ممکن است ما را به سمت هر شکلی از رفتار سوق دهد، که در لحظه نیاز ما را به شکل فوری ارضا میکند، اما پیامدهای آن را نادیده میگیریم یا تفکر زیادی پشت رفتارهایمان وجود ندارد.
ذهنیتهای مقابلهای ناکارآمد
ذهنیتهای مقابلهای ناکارآمد، دیگر ذهنیتها را مدیریت میکنند و شامل اقدامهایی هستند که ممکن است به هنگام فعال شدن ذهنیت کودک آسیب پذیر، فرد انجام دهد. سبک های مقابله ای ناسازگار بیانگر تلاش کودک برای کنار آمدن با نیازهای هیجانی به اندازه کافی خوب ارضا نشده در یک محیط آسیب زاست.
ذهنیت مقابلهای تسلیم
زمانی که ذهنیت مقابلهای تسلیم برای فرد فعال شود، فرد به درست بودن طرحواره تن میدهد. در این شرایط، با اینکه فرد درد طرحواره را احساس میکند، بازهم به گونهای عمل میکند که صحت طرحواره تایید شود.
برای مثال، اگر طرحوارهای که برای ذهنیت کودک آسیب دیده فعال شده است، رها شدگی باشد، ممکن است فرد مجموعه رفتارهایی انجام دهد که این رها شدگی به گونهای تایید شود. ممکن است فرد افرادی را برای ارتباط نزدیک انتخاب کند که در دسترس نیستند، رفتارشان قابل پیش بینی نیست، متعهد نیستند، نمیتوانند روابط پایدار برقرار کنند، یا هر نشانهای را به عنوان یک نشانه بزرگ از رها شدن یا طرد شدن تعبیر کند و با رفتارش به روابط خود آسیب بزند و … . به عبارتی، فرد تسلیم رها شدن میشود و به درستی آن تن میدهد و به شکل ناخودآگاه گونهای عمل میکند که صحت آن تایید شود.
همچنین در خصوص دیگر طرحوراه ها، ممکن است فرد مجموعه رفتارهایی از خود نشان دهد که منجر به تجربه احساس تحقیر، انتقاد، شکست، بی توجهی و … شود.
در مواقعی، زمانی که ذهنیت مقابلهای تسلیم برای فرد فعال میشود، ممکن است منفعل یا وابسته به نظر برسد.
ذهنیت مقابلهای محافظ بی تفاوت (ذهنیت اجتنابی)
زمانی که این ذهنیت برای ما فعال میشود، فرد میکوشد تا به هر نحو ممکن از تجربه احساس های ناخوشایند طرحوارههای کودک آسیب دیده اجتناب کند.
ممکن است حین فعال بودن این ذهنیت، فرد به طور افراطی الکل بنوشند، دارو مصرف کنند، فیلم ببیند، از موبایل استفاده کند، حواس خود را پرت کند، روابط جنسی بی بند و بارانه داشته باشند، پرخوری کنند، هیجان طلب باشند، یا معتاد به کار شوند و در رابطه با دیگران طبیعی به نظر برسند. همچنین این افراد ممکن است از موقعیت های فعال کننده طرحواره مانند چالش های شغلی، تحصیلی، روابط و … اجتناب کنند.
توجه داشته باشید که ذهنیتهای مقابلهای، میتوانند سایر ذهنیتها را مدیریت کنند. برای مثال، ذهنیت محافظ بی تفاوت ممکن است ما را به سمتی سوق دهد که به شکل تکانهای (فعال شدن کودک تکانهای) رفتارهایی در جهت اجتناب از تجربهی احساسهای کودک آسیب دیده انجام دهیم.
همچنین ذهنیت محافظ بی تفاوت ممکن است رفتارهای ما را به سمتی سوق دهد که ما به هر قیمتی شده از این تجارب اجتناب کنیم. برای مثال ممکن است ما معتاد به کار شویم، اما این اعتیاد به کار به دلیل تلاش ما برای اجتناب از درد طرحوارههای کودک آسیب دیده است نه مبارزه با احساس شکست (بر خلاف ذهنیت جبران کننده افراطی که ممکن است ما برای مبارزه با احساس شکست معتاد به کار شویم).
البته این احتمال وجود دارد که در مواقعی چندین ذهنیت با یکدیگر فعال شوند.
ذهنیت مقابلهای جبران کنندهی افراطی
زمانی که ذهنیت مقابلهای جبران کنندهی افراطی برای فرد فعال میشود، فرد در تلاش است تا با طرحوارههای کودک آسیب دیده بجنگد و به گونهای برعکس این طرحوارهها رفتار کند.
ممکن است حین فعال بودن این ذهنیت، فرد پر توقع (برعکس تجربهی محرومیط عاطفی)، تلاش برای بی نقص بودن یا انتقاد گر شدن (مبارزه با نقص/ شرم)، کنترل گر (تلاش برای مبارزه با طرد شدن)، زیادی خوش بین افراطی (تلاش برای جنگ با منفی گرایی)، زیادی پر تلاش (تلاش برای مبارزه با شکست) و … به نظر برسد.
جبران افراطی فقط تا زمانی می تواند به عنوان یک شیوه سالم در نظر گرفته شود که: ۱) با موقعیت تناسب داشته باشد، ۲) به احساسات دیگران خدشه ای وارد نکند، و ۳) پیامد منطقی داشته باشد.
جبران افراطی ممکن است اغراق آمیز شود: برای مثال فرد دارای طرحواره اطاعت با سبک مقابله ای جبران افراطی می تواند: به فرد کنترل کننده و سلطه گری تبدیل شود که باعث انزجار دیگران شود. یا فرد دارای طرحواره محرومیت هیجانی با جبران افراطی ممکن است: به فردی متوقع تبدیل شود که احساس می کند همیشه حق با اوست.
در هر موقعیت، ممکن است ذهنیت مقابلهای متفاوتی فعال شود
پاسخ های مقابله ای، راهبردها یا رفتارهای خاصی هستند که از طریق سه سبک مقابله ای (تسلیم/ اجتناب/ جبران افراطی) ظاهر می شوند. پاسخ های مقابله ای شامل پاسخ هایی هستند که در خزانه رفتاری فرد در برابر تهدید وجود دارند.
طرحواره ها در طول زمان ثابت هستند، اما سبک های مقابله ای، از آنجا که ذهنیت هستند، مانند دیگر ذهنیتها میتوانند در زمان و مکان تغییر کنند.
برای مثال، فردی ممکن است طرحواره نقص داشته باشد و در یک موقعیت به دنبال دوست و همسر عیب جو باشد (تسلیم)، در یک موقعیت از نزدیک شدن به دیگران اجتناب کند (اجتناب)، در یک موقعیت نگرشی انتقادی و برتری طلبانه نسبت به دیگران داشته باشد (جبران افراطی).
ذهنیتهای والدین ناکارآمد
ذهنیت های والدین ناکارآمد، درونی شده ی جنبه های ناکارآمد فرزندپروری والدین ما هستند. در مواقعی خاص ممکن است فرد به طور موقت نقش والدین خود را برای خودش بازی کند و به همان شیوه با خودش رفتار کند. برخی مراجعین گزارش می کنند که صدای والدین ناکارآمد درونی خود را، با همان لحن و صدای والدین واقعی خود می شنوند.
ذهنیت والد القا گر احساس گناه
این ذهنیت به خصوص در افرادی بیشتر فعال میشود که در دوران کودکی، والدین باری بیش از آنچه در توان کودک بوده است به او تحمیل کرده اند و اکنون او احساس مسئولیت های افراطی ای در قبال دیگران دارد. او احساس می کند پیوسته باید مراقبت هایی در قبال دیگران داشته باشد (حتی به قیمت نادیده گرفته شدن نیازهای خود) و اگر چنین کاری انجام ندهد، احساس گناه می کند.
ممکن است والدین چنین فردی، در کودکی بابت رعایت کردن برخی چیزها به او احساس گناه داده باشند، یا باری مبنی بر اینکه اگر فلان جا بروی من تنها می مانم به دوش کودک گذاشته باشند و کودک در قبال والدین خود یا دیگران احساس گناه کند.
در برخی موارد، والدین چنین افرادی به شیوهای به آنها احساس گناه دادهاند که ما به خاطر تو در این زندگی ماندهایم (از مادر یا پدرت جدا نشدهایم) و کودک در قبال آنها احساس مسولیت افراطی کند و این نوع از رفتار، در بزرگسالی هم در خزانه رفتاری فرد باقی مانده باشد.
برخی دیگر از والدین با درد دل کردن با کودک خود و بیان مشکلات به کودک، یا بدگویی از پدر یا مادر، چنین ذهنیتی را در کودک پرورش میدهند.
ذهنیت والد پر توقع
ذهنیت والد پرتوقع، کودک آسیب دیده را برای دستیابی به انتظارات غیر واقع بینانه والدین، تحت فشار قرار می دهد. چنین افرادی احساس می کنند کمال گرایی، کاری پسندیده و خوب است و اشتباه کردن بسیار ناپسند است. . والد پرتوقع لزوما تنبیه گر نیست، اگرچه انتظارات زیادی دارد. در بسیاری از افراد این ذهنیت به طور همزمان با ذهنیت والد تنبیه گر شکل می گیرد، به این شکل که معیارهای غیر واقع بینانه در نظر می گیرند و در صورت نرسیدن خودشان را تنبیه می کنند.
ذهنیت والد تنبیه گر
ذهنیت والد تنبیه گر، کودک آسیب دیده را به خاطر بیان نیازها یا اشتباهات، با عصبانیت شدید تنبیه می کند، مورد انتقاد قرار می دهد، یا او را سخت کنترل می کند. شایع ترین طرحواره های مرتبط با این ذهنیت تنبیه و نقص/ شرم می باشند.
ذهنیتهای سالم
ذهنیت های سالم، همان ذهنیتهایی هستند که مرتبط با هیچ طرحواره ناسازگاری نیستند. آنها روابط سالم ایجاد میکنند، مسئولیت میپذیرند، احساس دوست داشته شدن، ایمن بودن، و بازیگوش بودن را به عهده میگیرد، و در فعالیت های لذت بخش مشارکت میکند.
ذهنیت کودک شاد
وقتی که ذهنیت کودک شاد فعال می شود، فرد احساس رضایت خاطر و تعلق می کند. این ذهنیت با هیچ کدام از طرحواره های ناسازگار اولیه ارتباط ندارد، زیرا نیازهای اصلی کودک به قدر کافی ارضا شده اند و این ذهنیت نشانه عدم فعال سازی طرحواره های ناسازگار اولیه است.
ذهنیت بزرگسال سالم
ذهنیت بزرگسال سالم، همان ذهنیتی است که ما قصد داریم تا آن را پرورش دهیم. این ذهنیت سالم است و بخشی از خویشتن دوران بزرگسالی محسوب می شود که در مقایسه با سایر ذهنیت ها، نقش عملکرد اجرایی را به عهده دارد. ذهنیت بزرگسال سالم کمک می کند تا نیازهای هیجانی اساسی کودک برآورده شوند.
به نقل از هیث و استارتاپ (۲۰۲۰) ذهنیت بزرگسال سالم، شبیه همان چیزی است که گیلبرت (۲۰۱۰) به آن خودِ شفقت ورز نیز میگوید.
ذهنیت سالم وظایفی به عهده دارد:
۱) از کودک آسیب دیده حمایت کند و محافظت کند و آن را تایید کند.
۲) محدودیت گزینی برای کودک عصبانی و تکانشی/ بی انضباط، طبق اصول احترام متقابل و انضباط شخصی
۳) اجازه ندادن به ذهنیتهای مقابلهای برای کنترل رفتارهای ما
در یک نگاه ابتدایی، ممکن است به نظر برسد که طرحواره درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، پارادایمهای متفاوتی را به کار میگیرند.
طرحواره درمانی، وزن قابل توجهی به تجربیات اولیه زندگی اجتماعی میدهد و بیان میدارد آنها منجر به ایجاد خاطرات عمدتاً ضمنی میشوند.
این خاطرات در زمینههای خاص دوباره فعال میشوند و اغلب از طریق استراتژیهای ناکارآمد (سبکهای مقابلهای)، مدیریت میشوند.
طرحواره درمانگر به دنبال اصلاح این خاطرات طبقه بندی شده به عنوان الگوهای زندگی است (هیث و استارتاپ، ۲۰۲۰).
درمان پذیرش و تعهد/ اکت، به دنبال تغییر واکنشهای ما نسبت به تجارب روانشناختیمان، ایجاد انعطافپذیری بیشتر با در نظر گرفتن آنچه در لحظه کنونی رخ میدهد، و متعهدانه دنبال کردن ارزشها، است (هیز، ۲۰۱۹).
در یک نگاه عمیقتر، علیرغم پارادایمهای متفاوت درمان پذیرش و تعهد و طرحواره درمانی، امکان ترکیب این رویکردها وجود دارد.
طرحوارههای ناسازگار در موقعیتهای فعال ساز، از طریق تجارب، افکار و عواطف، به عنوان یک الگو آشکار میشوند.
تغییر رابطه بین فرد و این تجربیات خصوصی، از طریق استفاده از مایندفولنس و تکنیکهای برگرفته از درمان پذیرش و تعهد/ اکت امکان پذیر است (کوزینو و تان- لان، ۲۰۱۳).
در این ویدیو، دکتر پیمان دوستی توضیحات کوتاهی در خصوص درمان ادغام شدهی پذیرش و تعهد و طرحواره درمانی میدهد.
همانطور که زندگی را پشت سر میگذاریم، انواعی از شیوههای پاسخ دادن به تهدیدهایی که مرتبط با تجربههای اولیه ما هستند و شیوهای که یاد میگیریم از خودمان محافظت کنیم را توسعه میدهیم. برای مثال، ممکن است کودکانی که والدین پرخاشگر، رقابت جو یا کنترلگر دارند، بسیار مطیع شوند.
نویسنده: دکتر پل گیلبرت
مترجم: دکتر پیمان دوستی
در برخی شرایط، ممکن است افرادی که در کودکی والدین پرخاشگر، رقابت جو یا کنترلگر داشتهاند، عقب بایسند، زیرا بدن آنها به یاد میآورد چطور در گذشته (زمانی که کودک بودهاند) اگر میخواستند برای مبارزه تلاش کنند، توسط والدینشان نکوهش میشدند. یا ممکن است احساس نارضایتیشان را نشخوار کنند. حتی ممکن است آنها خودشان پرخاشگر شوند. ما آنها را رفتارها و راهکارهای محافظتی یا ایمنی مینامیم.
رفتارها و راهکارهای محافظتی بسیار قابل درک هستند و اغلب به سرعت فعال میشوند. آنها روشی هستند که بدن یاد گرفته است تا از خود محافظت کند. این دقیقا تقصیر ما نیست، زیرا معمولا آنها بدون اینکه فکر زیادی از طرف ما صورت بگیرد در ما ایجاد میشوند.
با این حال، رفتارها و راهکارهای محافظتی یک نقطه ضعف بزرگ دارند- آنها میتوانند پیامدهای غیرقابل پیش بینی و ناخواستهای داشته باشند. به عنوان مثال، آنها ممکن است ما را از یادگیری روشهای جدید کنار آمدن با شرایط دشوار باز دارند. این امر به این دلیل است که یادگیری ایمن گرایش دارد در موقعیتهای مختلف از همان استراتژیهای قبلی استفاده کند.
به عنوان یک نتیجه گیری، ما به دلایلی مثل گرایش به تسلیم (مطیع بودن)، خود-سرزنشی[۱]، یا پرخاشگری، خودمان را از احتمال دستیابی به منابعی برای چیزهای خوب دور میکنیم. دوباره میگویم، این تقصیر ما نیست. بیایید نگاهی به این موضوع بیاندازیم که برخی استراتژیها و رفتارهای دفاعی و محافظتی ما چطور توسعه پیدا کردهاند، اما این موارد اغلب باعث ایجاد مشکلاتی هم میشوند.
مثالهایی از استراتژیها و رفتارهای ایمنی و دفاعی و برخی پیامدهای ناخواسته
تجربههای پیش زمینه
ترسهای کلیدی
استراتژیهای ایمنی/ دفاعی
پیامدهای ناخواسته و غیر مفید
مورد کیم: مادر انتقادگر بود و پدر در دسترس نبود.
توسط دیگران مورد انتقاد قرار بگیرد، و احساس بی کفایتی کند. ترس از اینکه دیگران به من نزدیک شوند و مرا دوست نداشته باشند.
تلاش برای خوشحال کردن مردم و انجام دادن کارهایی که آنها میخواهند. پنهان کردن احساسهایی که مردم را ناراحت میکند.
فاصله گرفتن از دیگران، به اشتراک نگذاشتن افکار و احساسها و در نتیجه نفهمیدن این موضوع که دیگران هم به همان شیوهای که من احساس میکنم، احساس میکنند. تنها ماندن و قادر نبودن به یادگیری از دیگران. تبدیل شدن به یک فرد خود انتقادگر که به راحتی ناراحت میشود.
مورد جان: والدین یکدیگر را دوست داشتند، اما بسیار پر مشغله بودند و به ندرت برای من وقت داشتند. هیچ کس درباره هیجانها با من صحبت نکرد، هیچ کس علاقهای به من نشان نداد (به عنوان مثال برای بازی در مدرسه).
مردم چیزهایی که نیاز دارند یا میخواهند را انجام میدهند، نه اینکه کنار من باشند. به اندازه کافی مهم نیستم. احساس تنهایی میکنم.
سعی میکنم خودم را مهم جلوه دهم. تمایل به بیش از حد کار کردن و متعهد کردن خود- درست مانند والدینم. ایجاد این خواستهها به من نشان میدهد که من خواستنی، مورد نیاز و ارزشمند هستم. به حداقل رساندن نیازها به این دلیل که آنها برآورده نمیشوند. مشغول بودن باعث میشود چیزهای بد را احساس نکنم؛ لزومی به فکر کردن درباره آنها نیست.
رشد نکردن نیازهای هیجانی. خسته، تحریک پذیر و تجربه کردن احساس بد. کار نکردن روی روابط صمیمی که باعث میشود احساس تنهایی بهبود پیدا نکند. غالباً نمیدانم چه چیزی باعث میشود من راضی باشم و در آرامش زندگی کنم، زیرا تنها چیزی که میدانم کار است.
مورد سارا: غالبا احساس میکنم من با دیگران متفاوت هستم، مثل اینکه متعلق به آنجا نیستم. تجربه مورد قلدری واقع شدن در مدرسه داشتم و والدینم واقعا کنترلگر بودهاند.
تحت کنترل دیگران قرار گرفتن. آسیب پذیر شدن در برابر انتقاد دیگران.
پیدا کردن چیزهایی که در کنترل من هستند (مانند خوردن). هرچه بیشتر این موضوع را کنترل کنم و به خوردن بپردازم، احساس کنترل بیشتری میکنم. ثابت کردن اینکه من یک اراده قوی دارم.
پرت کردن حواس از مشکلات هیجانی واقعی؛ احساس کنترل کردن اوضاع فوق العاده است، اما توهم میباشد. خیلی زود متوجه میشوم نمیتوانم کنترل کنم، زیرا یاد نگرفتهام با هیجانهایم راحت باشم یا به طور موثری رفتار کنم. نمیتوانم روی احساسهای خودم مانند دوست داشتن یا نداشتن کار کنم و آنها را توسعه دهم، زیرا در زندگی من، تمرکز زیادی بر روی غذا هست.
پس چه میتوانیم بکنیم؟ میتوانیم یاد بگیریم یک گام از واکنشهای اولیه خود عقب بایستیم و به شیوههای متفاوتی درباره آنها فکر کنیم. ما میتوانیم عادت توقف کردن قبل از واکنشهای اولیه را فرا بگیریم. یادگیری صبر و توجه واقعی کردن به آنچه در فکر و ذهنمان میگذرد، اولین قدم برای داشتن کنترل بیشتر است. گام بعدی یادگیری این موضوع است که چطور با احساسهایمان شفقت داشته باشیم، به جای اینکه با آنها بجنگیم یا تلاش کنیم از آنها اجتناب کنیم.
ایجاد شفقت میتواند روشی برای متعادل کردن هیجانهای ما به شیوهای مفید باشد که احساس بهزیستی ما را افزایش میدهد. بنابراین باید به این فکر کنیم که شفقت چیست، زیرا این همان چیزی است که به ما کمک میکند تا سیستمهای خود را به تعادل برسانیم و سیستم تسکین دهندهای که به آن اشاره شد را تحریک کنیم. اکنون، شفقت را میتوان از جهات مختلفی تعریف کرد.
منبع: دکتر پل گیلبرت
مترجم: دکتر پیمان دوستی
به عنوان مثال، دالای لاما که رئیس بودیسم تبت است، آن را “حساسیت به رنج خود و دیگران، با آرزو و تعهد عمیق برای تسکین رنج”، تعریف میکند. یکی از راههایی که میتوانیم در مورد شفقت فکر کنیم (و روشهای مختلفی وجود دارد) این است که ببینیم این جنبهها، از جنبههای مختلف ذهن ما ساخته شدهاند. من بین مشخصهها و مهارتها تمایز قائل هستم.
مشخصهها و کیفیت های شفقت
اولین مشخصه و کیفیت شفقتورزی شامل تصمیم گیری جهت تلاش برای شفقتورز بودن است. به عبارت دیگر، ما انگیزه داریم (میخواهیم) تا شفقتورزتر شویم و این موضوع را مطلوب میدانیم. میتوانیم تشخیص دهیم که خودِشفقتورز، یک خودِ شفابخش و تلاشی برای توسعه است.
دوم، سعی کنیم ذهن خود را آموزش دهیم تا نسبت به احساسها و افکارمان حساس شود. همچنین باید به نیازهای خود نیز، حساس شویم. اگر ما کاملا نسبت به درد، ناراحتی، خواستهها و نیازهای خود غیر حساس باشیم، خود-شفقتورزی مشکل میشود. بنابراین یاد میگیریم وقتی افکار و احساسها پدید میآیند، به آنها توجه کنیم. با این حال، حساسیت به این معنی نیست که ما فقط به مسائل واکنش نشان دهیم. برای مثال، اگر انتقاد ما را ناراحت میکند، ممکن است بگوییم نسبت به انتقاد حساس هستیم، اما واقعا منظور ما این است که در مقابل واکنشی خاص آسیب پذیر هستیم. حساس بودن به معنای “گشودگی و توانایی توجه و رسیدگی به شیوههایی خاص” است.
سوم، شفقت ما را ملزم میکند که از لحاظ هیجانی نسبت به رنج خودمان و دیگران گشوده باشیم. این بدان معنی است که از لحاظ هیجانی آن را لمس کردهایم و با رنج او همدردی[۱] میکنیم. همدردی یک واکنش هیجانی به هیجانها و حالات خودمان و دیگران است- اگر ببینیم کسی در مشقت و سختی است، برایمان ناخوشایند است. همچنین همدردی میتواند جابجا شود و از شکوفایی و بهزیستی دیگران، لذت ببریم.
چهارم، اگر بتوانیم با احساسها مدارا کنیم، میتوانیم در مقابل آنها گشوده باشیم. ما احساسهای گوناگونی داریم؛ گاه غمگین، عصبانی، مضطرب و گاهی شاد هستیم. هرچند، گاهی اوقات ما به احساسهای خود انتقاد میکنیم، یا سعی میکنیم از آنها فرار کنیم، پنهان شویم یا سرکوبشان نمائیم، اما وقتی شفقتورز میشویم میتوانیم یاد بگیریم که با احساسهایمان گشوده و مهربان باشیم، با آنها مدارا کنیم و پذیرایشان باشیم. بنابراین یک جنبه اصلی شفقت، یادگیری چگونگی مدارا و کنار آمدن با آنها، آشنا شدن، و کمتر ترسیدن از احساسهایمان است. البته این بدان معنی نیست که نمیخواهیم احساسهای خود را نسبت به چیزها، برای افراد دیگر یا حتی خودمان تغییر دهیم. در واقع، ممکن است بتوانیم به خوبی این کار را انجام دهیم، اما بعید است که بتوانیم این کار را از طریق انتقاد، فرار یا سرکوب احساسها انجام دهیم؛ بلکه باید با آنها گشوده و مهربانانه روبرو شویم. همچنین میفهمیم وقتی با احساسهای خود روبرو میشویم، میتوانیم بازتاب بیشتری داشته باشیم- و این به ما کمک میکند تا رشد کنیم و همدلی[۲] نشان دهیم.
جنبه پنجم، همدلی نامیده میشود و این موضوع درباره نحوه فهمیدن و فکر کردن در مورد احساسها و افکارمان است. ما صریح، کنجکاو، و ماجراجو میشویم و میخواهیم بدانیم چرا آنچه احساس میکنیم را احساس میکنیم یا چرا به آنچه فکر میکنیم، فکر میکنیم تا همه چیز برایمان معنا پیدا کند. وقتی با دیگران همدلی میکنیم، سعی داریم از نگاه آنها درباره مسائل فکر کنیم؛ سعی میکنیم درک کنیم آنها ممکن است فکر و احساسی متفاوت با ما داشته باشند. برای نشان دادن همدلی، باید کارهایی را انجام دهیم. برای مثال، اگر کسی به شما آسیبی برساند، اما بدانید که تحت استرس زیادی قرار داشته است، ممکن است او را ببخشید: در این حالت شما همدلی نشان دادهاید.
مشخصه مهم ششم، محکوم و قضاوت نکردن است. برای مثال، یک ذهن پریشان ممکن است مملو از افکار محکوم کننده و انتقادگر از خودمان یا دیگران باشد. توسعه این موضوع با مهربانی و توجهآگاه بودن مرتبط است؛ ما از نقطه نظر یک مشاهدهگر میتوانیم از افکار و احساسهایمان آگاهتر شویم. ما سعی نمیکنیم آنها (افکار و احساسهایمان) را قضاوت کنیم، سرکوب کنیم، از ذهنمان بیرون کنیم، یا از آنها اجتناب کنیم. در عوض یاد میگیریم به آنها توجه کنیم اما بر اساس احساسهایمان رفتار نکنیم.
به یاد داشته باشید که این تواناییها میتوانند در مراحلی کوچک و مرحله به مرحله توسعه پیدا کنند. همه اینها با احساس ملایمت و تمایل واقعی برای رهایی از رنج و افزایش رشد و شکوفاییِ ما پیوند خوردهاند.
مغز و بدن ما تنظیم شدهاند تا هیجان ها و خاطرات هیجانی (عاطفی) را یاد بگیریم و بیاموزیم که چطور به چیزها به صورت هیجانی پاسخ دهیم.
شیوه یادگیری واکنش سریع و هیجانی بدنمان به چیزها پیچیده است اما این یادگیری هیجانی تقصیر ما نیست. این موضوع همان چیزی است که به آن حافظه بدن می گوییم، زیرا به صورت خودکار اتفاق می افتد و ما به رویدادهای مختلف گاهی بدون اینکه فرصتی برای فکر کردن داشته باشیم، بر اساس آنچه در گذشته تجربه کرده ایم با یک واکنش عاطفی/ هیجانی به شکل خودکار پاسخ دهیم. بنابراین احساس اضطراب و خشم نیز میتوانند قبل از اینکه شانسی درباره فکر کردن به آن داشته باشیم، اتفاق بیافتند.
منبع: دکتر پل گیلبرت (۲۰۱۰)
مترجم: دکتر پیمان دوستی
کودکی را تصور کنید که والدینش غالبا خشمگین هستند و یکدیگر را احمق صدا میکنند. کودک والدین را به عنوان تهدید و خطری تجربه میکند که باعث برانگیخته شدن هیجانهای وحشتزدگی/ ترس در او میشوند و این هیجانها با کلماتی مثل احمق که والدین استفاده میکنند، تداعی میشود.
توجه داشته باشید که کودک نمیتواند دور شود یا فرار کند، بنابراین در این لحظه ممکن است احساس کند به دام افتاده است و هیچ کس او را نجات نمیدهد. هیجان کلیدی دیگر که از احساس “بدون ناجی” بودن ناشی میشود، احساس تنهایی است. ترس، احساس گرفتاری و تنهایی، همه تجربیات هیجانیای هستند که در مغز کودک برنامه ریزی شدهاند. اگر این اتفاق به طور مکرر بیافتد، این برنامه ریزی ثابتتر میشود. بنابراین فکر میکنید بعدها در زندگیاین کودک، زمانی که اکنون تبدیل به یک بزرگسال شده است چه اتفاقی میافتد، انتقاد گر؟ ممکن است آنها این هیجانهای دشوار را تجربه کنند- حسهایی از شرم، گرفتار شدن، تنهایی و بدون ناجی ماندن.
این احساسها ممکن است زیاد و پیچیده باشند. آنها شبیه حافظههای بدن با احساسهایی هستند که از درون فرد برانگیخته میشوند، زیرا آنها تجربیات اصلی فرد میباشند. ممکن است برای مقابله با این احساسهای پیچیده، فرد به شیوهای خشمگین واکنش نشان دهد، خود را عقب بکشد یا حتی به خود آسیب برساند، اما میتوانیم ببینیم که این تقصیر او نیست. محزون کننده و غم انگیز است، اما تقصیر او نیست. هیجانهای ما میتوانند در هر لحظهای به سمت ما هجوم بیاورند، زیرا چیزهایی در گذشته وجود دارد.
زمینههای زیادی میتواند در زندگی ما وجود داشته باشد که در آن ما به دلیل شیوهای که مردم با ما رفتار کردهاند یا واکنش نشان داده اند، یاد گرفتهایم سراسیمه، شرمنده یا بیاعتماد شویم.
توجه داشته باشید که ما همچنین میتوانیم یاد بگیریم که با خودمان نامهربان رفتار کنیم. کودکی که اغلب به دلیل اشتباهاتش احمق خوانده میشود، ممکن است با گذشت زمان در صورت مرتکب شدن به اشتباه همین واکنش را نسبت به خود داشته باشد. یعنی احساس کنند که احمق است و به خودش احمق بگوید. این هم نوعی از یادگیری هیجانی است. حتی ممکن است او در ذهن خود “بداند” که احمق نیست، اما هنوز هم به دلیل حافظه هیجانی، آن را احساس میکند. کودکان به این شکل به دنیا نمیآیند؛ مغز آنها فقط در حال تکرار احساسهایی از حافظه و اتخاذ نگرش دیگران است.
طرحواره به معنی درک و دریافت نقاط اشتراک عناصر یک مجموعه، بین موقعیت فعلی و موقعیتی که در گذشته تجربه شده است، تعریف میشود. در یک موقعیت خاص، طرحوارهای از ما که مربوط به آن موقعیت است فعال میشود و با استفاده از آن، موقعیت را درک و تفسیر می کنیم.
منبع: یانگ و همکاران (۲۰۰۳)
گردآوری و خلاصه: دکتر پیمان دوستی
به زبانی ساده، طرحوارهها به معنی طبقه بندی و سازمان دهی اطلاعات پیرامون یک موضوع خاص هستند که در شرایطی که موقعیت مناسب رخ داد، طرحواره مربوط به آن موقعیت فعال شود. برخی طرحوارهها در اوایل زندگی شکل میگیرند که به آنها طرحوارههای اولیه گفته میشود.
طرحوارههای اولیهای که در نتیجه تجارب ناگوار کودکی پیرامون رویدادهای آسیبزای زندگی ما به شکل ناسازگار شکل میگیرند و ممکن است هسته اصلی مشکلات روان شناختی ما باشند، طرحوارههایناسازگار اولیه نامیده میشوند (یانگ، ۱۹۹۰، ۱۹۹۹).
طرحوارههای ناسازگار اولیه، باورهای بنیادین و روایتهایی هستند که ما درباره خودمان و رابطههایمان ساختهایم. این باورها و روایتها، ادراک و تجربههایمان با دیگران را تحریف میکند و میتواند پیشگوییهای خودکامبخشی در رابطه را ایجاد کنند. در واقع، طرحوارهها مانند عینکی هستند که ما به چشم میزنیم و نحوه دریافت اطلاعات و چطور معنا دادن به آن اطلاعات را به گونهای که باورها و روایتهای ما تایید شوند، تحریف میکنیم. آنها، پیامهای تکرار شوندهای هستند که موجب میشود به روشی انعطاف ناپذیر، خودمان و روابطمان را درک کنیم.
هر طرحواره برای فعال شدن، نیاز به یک موقعیت فعال ساز دارد. مانند دیر جواب پیام دادن یک دوست که ممکن است فرد آن را نشانهای برای طرد شدن یا نادیده گرفته شدن در نظر بگیرد. هرچه طرحوارهای شدیدتر باشد، موقعیتهای بیشتری میتوانند آن را فعال کنند.
طرحوارههای ناسازگار اولیه، برای بقای خودشان میجنگند. در واقع ماهیت ناکارآمد طرحوارههای ناسازگار وقتی ظاهر میشوند که فرد در تعاملات روزمرهاش با دیگران، به شکل ناخودآگاه به گونهای عمل میکند که طرحوارههای او تایید شوند. در واقع، طرحوارههای ناسازگار اولیه به مانند یک تله، تکرار شونده هستند.
طرحوارههای ناسازگار اولیه (تلهها) مانند پیشگویی هایی خود تایید کننده هستند که ابتدا به شکل ضمنی (گاهی ما از آنها آگاه نیستیم) یک پیشگویی انجام میدهند و سپس رفتار ما را به شکل ناخودآگاه به شیوهای سوق میدهند که پیشگویی تعبیر شود.
نیازهای هیجانی (عاطفی) به اندازه کافی خوب ارضا نشده
طرحواره های ناسازگار اولیه، عمدتا به دلیل ارضا نشدن (یا در مواردی بیش از حد ارضا شدن) یکی از ۵ نیاز هیجانی اساسی دوران کودکی به وجود می آیند.
این پنج نیاز شامل:
۱) نیاز به دلبستگی ایمن (امنیت، ثبات، محبت، پذیرش)
۲) نیاز به خودگردانی/ استقلال، کفایت و هویت
۳) نیاز به آزادی در بیان نیازها و هیجانهای سالم
۴) نیاز به خودانگیختگی و تفریح
۵) نیاز به محدودیتهای واقع بینانه و خویشتن داری
بر اساس پنج نیاز هیجانی اساسی مطرح شده، ۵ حوزه تشکیل میشود که در مجموع این ۵ حوزه شامل ۱۸ طرحواره میباشند. این حوزهها و نیازهای آنها در ادامه توضیح داده شدهاند.
سبک های مقابله ای
سبک های مقابله ای ساز و کارهایی محافظتی هستند که در دورهای از زندگیمان (برای مثال وقتی کودک بودهایم)، برای در امان ماندن از پیامدهای منفی به نوعی برای ما کاربرد داشتهاند. در واقع، سبک های مقابله ای ممکن است در دوره ای از زندگی انطباقی و یکی از ساز و کارهای بقای سالم باشند، اما این سبک ها زمانی که حتی با تغییر شرایط زندگی و ایجاد فرصت های بهتر همچنان مورد استفاده قرار می گیرند، می توانند حالت ناسازگارانه پیدا کنند و منجر به تداوم طرحواره شوند.
سبکهای مقابلهای به سه شکل الف) تسلیم، ب) اجتناب، و ج) جبران افراطی است. افراد در موقعیت های مختلف زندگی، از سبک های مقابله ای متفاوتی در برابر طرحواره های یکسان استفاده می کنند.
طرحواره ها در طول زمان ثابت هستند، اما سبک های مقابله ای در زمان و مکان تغییر می کند. برای مثال، فردی ممکن است طرحواره نقص داشته باشد، در یک موقعیت به دنبال دوست و همسر عیب جو باشد (تسلیم)، در یک موقعیت از نزدیک شدن به دیگران اجتناب کند (اجتناب)، در یک موقعیت نگرشی انتقادی و برتری طلبانه نسبت به دیگران داشته باشد (جبران افراطی).
الف) تسلیم طرحواره شدن
در این شرایط فرد به درست بودن طرحواره تن می دهد و هیچ وقت سعی نمی کند با طرحواره بجنگد یا از آن اجتناب کند، بلکه می پذیرد طرحواره درست است. فرد با اینکه درد طرحواره را احساس می کند، ولی به گونه ای عمل میکند که صحت طرحواره را تایید کند.
ب) اجتناب از طرحواره (محافظ بی تفاوت)
افرادی با سبک مقابله ای اجتناب می کوشند زندگی خود را طوری تنظیم کنند که طرحواره هیچگاه فعال نشود. چنین فردی از فکر کردن راجع به طرحواره اجتناب می کند و افکار و تصاویر برانگیزاننده طرحواره را بلوکه می کند و در صورت بروز چنین افکار یا تصاویر ذهنی ای، سعی می کند حواس خود را پرت کند.
این افراد ممکن است از موقعیت های فعال کننده طرحواره مانند چالش های شغلی، تحصیلی، روابط و … اجتناب کنند.
آنها ممکن است به طور افراطی مشروب بنوشند، دارو مصرف کنند، روابط جنسی بی بند و بارانه داشته باشند، پرخوری کنند، هیجان طلب باشند، یا معتاد به کار شوند و در رابطه با دیگران طبیعی به نظر برسند.
ج) جبران افراطی طرحواره (ضد حمله به طرحواره)
افراد با سبک مقابله ای جبران افراطی از طریق فکر، احساس، رفتار و روابط بین فردی با طرحواره خود می جنگنند و سعی دارند با دوران کودکی خود، همان زمانی که طرحواره ها شکل گرفته اند، متفاوت باشند.
اگر در دوران کودکی احساس بی ارزشی می کردند، سعی می کنند افرادی کامل و بی نقص باشند. اگر مطیع بودند، در بزرگسالی در روی همه می ایستند. اگر مورد بد رفتاری قرار می گرفتند، سعی می کنند بد رفتاری کنند. به عبارتی دیگر، سعی می کنند در برابر طرحواره دست به حمله متقابل بزنند.
این افراد در ظاهر دارای اعتماد به نفس زیادی هستند اما در باطن هر لحظه نسبت به فعال شدن طرحواره احساس تهدید می کنند.
حوزه های طرحواره ای
حوزهی بریدگی و طرد
(نیاز به دلبستگی ایمن)
این حوزه مربوط به عدم ارضای به اندازهی کافی خوب نیاز به دلبستگی ایمن است که جز پنج نیاز هیجانی (عاطفی) اساسی دوران کودکی است. کودکان نیاز دارند تا نیازشان به امنیت، ثبات، پذیرش، عشق و تعلق خاطر در خانواده و توسط والدینشان تامین شود، هرچند در ادامه مسیر رشد، همسالان، معملان و … نیز در ارضای این نیاز نقش بازی میکنند. برای ارضای نیاز به دلبستگی ایمن، والدین باید سه ویژگی داشته باشند: ۱) دردسترس بودن، ۲) پاسخگو بودن به نیازهای کودک نه نیازهای خودشان، ۳) با ثبات بودن.
عدم ارضای به اندازه کافی خوب نیاز به دلبستگی ایمن، حوزهی بریدگی و طرد را تشکیل میدهد. افرادی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد نمی توانند دلبستگیهای ایمن و رضایت بخشی با دیگران برقرار کنند. چنین افرادی معتقدند که نیاز آنها به ثبات، امنیت، محبت، عشق و تعلق خاطر بر آورده نخواهد شد. خانوادههای اصلی آنها معمولا ۱) بی ثبات (رها شدگی/ بی ثباتی)، ۲) بد رفتار (بی اعتمادی/ بد رفتاری)، ۳) سرد و بی عاطفه (محرومیت عاطفی)، ۴) طرد کننده (نقص و شرم) یا ۵) منزوی (انزوای اجتماعی/ بیگانگی) هستند.
افرادی که طرحواره آنها در این حوزه قرار میگیرند، اغلب بیشترین آسیب را می بینند. کودکی آنها تکان دهنده بوده و در بزرگسالی نیز به صورت نسنجیده از یک رابطه خود آسیب رسان به رابطهای دیگر پناه می برند یا از برقراری روابط بین فردی نزدیک اجتناب میکنند. محور اصلی درمان این گروه، اغلب رابطهی درمانی با درمانگر خود میباشد.
طرحوارههای حوزه بریدگی و طرد:
طرحواره رهاشدگی (طردشدگی)/ بی ثباتی:
افرادی که این تله را دارند، شکلی از احساس رهاشدگی و ترک شدن و همچنین بیاعتمادی را نسبت به حضور افراد مهم در زندگی تجربه میکنند. ترس از رها شدن یا از دست دادن به هر شکلی مانند بیماری، مرگ، طرد شدن، ترک شدن، اخراج شدن و … میتواند باشد.
ذهن فرد مبتلا به طرحواره رهاشدگی بر این پایه استوار شده که در زندگی جزو اولویتهای اطرافیان خود نیست و مهم شناخته نمیشود. به همین دلیل هم امکان برقراری یک رابطه پایدار و باثبات را ندارد. در مواردی که رابطهای پایدار یا با ثبات برقرار شود، فرد پیوسته احساسهایی از نا امنی و عدم اطمینان خاطر به دلایل مختلف را تجربه میکند.
در برخی موارد، هنگام فعال بودن این تله ممکن است ما کوچکترین رفتار یا رویدادهای معمول زندگی را به عنوان نشانهای از طرد، بی توجهی، نادیده گرفته شدن و …. در نظر بگیریم سپس به طور ناخودآگاه خودمان به گونهای رفتار کنیم که ارتباطمان متزلزل شود (گاهی این رفتار پیش دستی گرفتن ما از تجربه طرد است که خود رفتارمان موجب همین تجربه خواهد شد).
ممکن است بی ثباتی خود را به صورت ترس مداومی در خصوص از دست دادن (به هر شیوهای) نمایان کند. بی ثباتی میتواند فرد را از تغییر رفتارهای ناگهانی، تا تغییر شغل، رابطه و یا عدم ثبات رفتاری در موقعیتهای مختلف زندگی، شغلی یا تصمیم گیری سوق دهد. به یاد داشته باشید که تلهها پیشگوییهایی خودکامبخش هستند، یعنی برای تایید شدن خودشان تلاش میکنند.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) انتخاب همسر، شریک عاطفی و دوستان از میان کسانی که در دسترس نیستند و رفتارشان قابل پیش بینی نیست.
۱) دوری از روابط صیمیمانه همراه با ترس از رها شدن.
۱) حفظ رابطه با همسر، دوست و افراد مهم زندگی با رفتارهایی نظیر سلطه گری یا کنترل کردن.
۲) انتخاب شریک عاطفی یا دوستی که متعهد نیست و نمی تواند رابطه پایدار بر قرار کند.
۲) اجتناب از روابط صمیمانه، زیاده روی در نوشیدن الکل هنگام تنهایی
۲) رفتارهای سماجتی و حاکی از، اطاعت، وابستگی شدید، و یا درگیر کردن همسر، دوست، یا فرد مهم زندگی در مسایل خود تا جایی که او از ما دور شود.
۳) هرچیزی را نشانهای از طرد تلقی میکنیم و در نهایت خودمان به شیوهای به روابط خود آسیب میزنیم.
۳) رها کردن روابط با این ترس که رها کن قبل از اینکه رها شوی
۳) حملات آتشین به شریک عاطفی، دوست یا فرد مهم زندگی تا جایی که او از ما دور شود.
طرحواره بی اعتمادی/ بد رفتاری:
طرحواره بی اعتمادی و بدرفتاری، طرحوارهای است که در آن فرد به طور مستمر احساس میکند دیگران قصد ضربه زدن به او را دارند. چنین فردی معتقد است که دیگران قابل اعتماد نیستند و حتی افراد نزدیک او هم در روابط و رفتارهای خود صداقت ندارند.» این طرحواره بیان میکند، نیت دیگران آنطور که نشان میدهند صادقانه نیست و یا در پس رفتارهایی که انجام میدهند، ممکن است اهدافی از سو استفاده یا دیگر منافع برایشان وجود داشته باشد.
کسی که این طرحواره را دارد، ممکن است از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن و قربانی بودن شکایت کند و در هر شرایطی یادآوری میکنند که دنیا جای امنی نیست. افرادی که طرحواره بی اعتمادی/ بد رفتاری دارند، بر این باورند که دیگران با کوچکترین فرصت از آنها سو استفاده میکنند.
داشتن این تله ممکن است موجب شود، تا شما کوچکترین چیزی را، نشانهای از مورد سو استفاده قرار گرفته شدن، شک کردن به نیت طرف مقابل یا مورد خیانت واقع شدن، به حساب بیاورید.
گاهی رابطه این افراد با دیگران به شکل محدود و همراه با ظن شکل میگیرد. از آنجایی که فرد همیشه منتظر است از سوی دیگران ضربه بخورد، دایره محدودی را برای رابطه باز میگذارد.
در برخی موارد، کسانی که با طرحواره بی اعتمادی شناخته میشوند، خودشان به افراد سودجو و سوءاستفادهگر تبدیل میشوند. زیرا اعتقاد دارند پیش از ضربه خوردن از دیگران و برای حفظ خود، باید به دیگران آسیب برسانند.
در برخی موارد، فرد دارای این تله به شکل افراط گونهای برعکس تله عمل میکند و افراطی یا ساده لوحانه به دیگران اعتماد میکند.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) انتخاب همسر، شریک عاطفی، دوست یا افراد مهم زندگی از میان افرادی که غیر قابل اعتمادند، گوش به زنگ هستند یا به دیگران ظن دارند.
۱) دوری از روابط نزدیک با دیگران در حوزه شخصی و شغلی؛ بی اعتمادی یا عدم خود افشایی.
۱) بی حرمتی کردن یا سوء استفاده از دیگران؛
۲) انتخاب همسر یا دیگر افراد مهم زندگی که بد رفتار هستند و اجازه ندادن به او برای بد رفتاری با کنترل کردن
۲) عدم اعتماد به دیگران و راز داری شدید
۲) سو استفاده از دیگران قبل از اینکه دیگران فرصت این کار را داشته باشند.
۳) اعتماد کامل به دیگران.
طرحواره محرومیت عاطفی:
طرحواره محرومیت هیجانی (عاطفی) با حس عدم ارضای نیازهای عاطفی خودش را نشان میدهد. فردی که با این طرحواره روبهرو است، به طور دائم احساس میکند که فرد دوست داشتنیای نیست و به اندازهای که نیاز دارد از سوی دیگران مورد توجه قرار نگرفته است.
عده بسیار زیادی از وجود این طرحواره درون خود اطلاع ندارند و اغلب با احساسات مبهم و کلی مثل ناراحتی، غم و اندوه یا افسردگی به درمانگر مراجعه میکنند.
افرادی که طرحواره محرومیت عاطفی دارند، انتظار ندارند تمایل آنها برای برقراری رابطه عاطفی با دیگران به طور کافی ارضا شود. سه نوع از محرومیت عاطفی شامل:
۱) محرومیت از محبت (فقدان عاطفه یا توجه)
۲) محرومیت از همدلی (درک نشدن)،
۳) محرومیت از حمایت (راهنمایی نشدن از سوی دیگران)
بسیاری از افرادی که با تله محرومیت هیجانی روبهرو هستند، به عنوان افراد پرتوقع شناخته میشوند. این افراد در مواجهه با محرومیتهای زندگی خود تلاش میکنند آن را با خصومت و توقع بالا جبران کنند. در واقع به سمتی از خودشیفتگی متمایل میشوند و انتظار دارند که دیگران در جهت رفع نیازهای آنها قدم بردارند.
افرادی که با توقع زیاد و خودشیفتگی در تلاش برای جبران محرومیتهای خود هستند، با دو تله در زندگی خود مواجهاند. اول تله محرومیت هیجانی (عاطفی) دوم طرحواره استحقاق و خود بزرگ بینی
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) انتخاب همسر، دوست یا دیگر افراد مهم زندگی که سرد و بی عاطفه است،
۱) کناره گیری و انزوا یا دوری از روابط نزدیک.
۱) توقع غیر واقع بینانه که دیگران باید تمام نیازهای او را ارضاء کنند.
۲) بیان نکردن خواستهها
۲) اجتناب از روابط صمیمی با دیگران
۲) برآورده ساختن نیازها و انتظارات عاطفی همسر و دوستان صمیمی
۳) ارتباط سرد با افراد مهم زندگی؛
۴) عدم تشویق دیگران به خاطر ابراز محبت آنها
طرحواره نقص/ شرم:
افرادی که طرحواره نقص/ شرم دارند، احساس می کنند افرادی ناقص، بد، حقیر، یا بی ارزش هستند.
آنها باور دارند اگر خود را در معرض نگاه دیگران قرار دهند، بدون شک طرد می شوند.
این طرحواره معمولا با احساس شرم نسبت به نقایص ادراک شده همراه است.
کسانی که در تله نقص و شرم گرفتار شدهاند، نسبت به انتقاد بسیار حساس هستند و در برابر مقایسه شدن با دیگران به شدت واکنش نشان میدهند.
این افراد در روابط خود اغلب جذب کسانی میشوند که آنها را مورد تحقیر و آزار قرار میدهند و با آنها بدرفتاری میکنند.
امکان دارد فردی که به طرحواره نقص و شرم دچار است، به طور همزمان با چند نفر رابطه برقرار کند. این افراد در روابط فردی خود اغلب به صورت کوتاه مدت و شورانگیز عمل میکنند.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) انتخاب همسر یا افراد مهم زندگی که انتقادگرند.
۱) اجتناب از در میان گذاشتن افکار و احساسات شرم آور با همسر یا افراد مهم زندگی به خاطر ترس از طرد شدن.
۱) رفتار انتقادگرانه یا برتری طلبانه نسبت به دیگران
۲) انتخاب دوستان انتقادگر، طرد کننده و تحقیر خود
۲) اجازه ندادن به دیگران برای نزدیک شدن به او
۲) انتقاد و طرد دیگران به گونه ای که انگار خودش هیچ عیب و نقصی ندارد
۳) قرار دادن خود در موقعیت های مختلف به عنوان زیردست و فرمانبر.
۳) تلاش برای بی نقص جلوه دادن خود.
طرحواره انزوای اجتماعی/ بیگانگی:
انزوای اجتماعی تنها طرحوارهی ناسازگاری است که ممکن است در بزرگسالی هم شکل بگیرد و عمدتا به تعاملات اجتماعی ما و نه تعاملات با والدینمان مرتبط است.
افرادی که طرحواره انزوای اجتماعی/ بیگانگی دارند، احساس می کنند با دیگران متفاوتند و وصله ناجور اجتماع هستند. افراد مبتلا به این طرحواره احساس می کنند به هیچ گروه یا جامعهای تعلق خاطر ندارند.
ریشه این طرحواره در تفاوتهای جسمی_کلامی مانند لهجه، لکنت زبان، تن صدا و همچنین تفاوتهای فرهنگی با دیگران دیده میشود.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) عضو گروه شدن، اما در حاشیه ماندن، ارتباط سطحی با گروه
۱) دوری از معاشرت با دیگران؛
۱) نقش بازی کردن برای ملحق شدن به گروه، اما احساس بی گانگی با اعضای گروه.
۲) توجه افراطی به تفاوت های موجود با دیگران به جای تاکید بر شباهت ها
۲) اجتناب از موقعیت ها و گروه های اجتماعی
۲) به نوعی مطلوب نمایی برای جذب شدن به گروه ها
۳) اکثر اوقات تنها ماندن.
حوزهی خودگردانی و عملکرد مختل
(نیاز به خودگردانی، استقلال، کفایت و هویت)
این حوزه مربوط به عدم ارضای به اندازهی کافی خوب نیاز به خودگردانی، استقلال، کفایت و هویت است که جز پنج نیاز هیجانی (عاطفی) اساسی دوران کودکی است. کودکان نیاز دارند تا برای عملکرد مستقل و در نهایت جدا شدن از خانواده تشویق شوند. این توانایی در مقایسه با افراد هم سن و سال سنجیده میشود.
عدم ارضای به اندازه کافی خوب نیاز به خودگردانی، استقلال، کفایت و هویت، حوزهی خودگردانی و عملکرد مختل را تشکیل میدهد. در این حوزه، انتظارات فرد از خود و محیطش با تواناییهای محسوس او برای عملکرد مستقل یا موفقیت آمیز تداخل دارد.
طرحوارههای این حوزه معمولا در خانواده هایی به وجود می آید که اعتماد به نفس کودک را کاهش میدهند، گرفتارند، یا بیش از حد از کودک محافظت می کنند و کودک را برای کارهای بیرون از خانه تشویق نکردهاند.
طرحوارههای حوزه خودگردانی و عملکرد مختل
طرحواره وابستگی/ بی کفایتی:
افراد دارای طرحواره وابستگی/ بی کفایتی نمی تواند مسئولیت های روزمره را بدون کمک قابل ملاحظه دیگران در حد قابل قبولی انجام دهد و ممکن است این حالت به صورت درماندگی ظاهر شود.
شعاری که افراد دارای طرحواره وابستگی با آن زندگی میکنند این است که «نمیتوانم به تنهایی گلیم خودم را از آب بیرون بکشم و به دیگران نیازمندم». افرادی که با تله وابستگی زندگی میکنند، بدون تصمیمگیری دیگران قادر به انجام کارهایشان نیستند و مانند یک کودک سرگردان، دائما منتظر نظر و راهنمایی دیگرانند!
اولین ویژگی فردی که با تله وابستگی روبهرو است، عدم توانایی در تصمیمگیری است. از دیگر ویژگیهای افرادی با تله وابستگی میتوان به کمک خواستن دائمی از دیگران اشاره کرد. این افراد اعتقاد دارند که من بیکفایتم پس به دیگران وابستهام! بنابراین اگر نتوانند افرادی را پیدا کنند که در انجام فعالیتها به آنها تکیه کنند و از آنها کمک بگیرند، کارهای خود را کنار میگذارند!
کسانی که در تله وابستگی گرفتار شدهاند، در مدیریت مالی ناتوانند و اغلب درآمد و پولهای خود را بدون برنامهریزی خرج میکنند.
سوال درباره شیوه انجام کارهای جدید بسیار طبیعی است. اما زمانی که این پرسشها بیش از اندازه مطرح میشوند، نشان از طرحواره وابستگی دارند.
این افراد از تصمیمهایی که برای هر بخش از زندگی خود میگیرند اطمینان ندارند و برای مطمئن شدن از تصمیم درست خود، به صورت دائمی به دنبال تاییدطلبی از دیگران هستند. فردی که تله وابستگی را درون خود دارد، از پذیرفتن مسئولیتهای جدید و قرار گرفتن در موقعیتهای تازه دوری میکند.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) کمک خواهی افراطی؛ چک کردن تصمیم ها با دیگران؛
۱) اهمال کاری در تصمیم گیری ها؛
۱) تاکید افراطی بر خوداتکایی حتی زمانی که کمک خواستن از دیگران امری طبیعی و منطقی است.
۲) در خواست از افراد مهم زندگی تا تصمیم های مالی و مهم او را به عهده بگیرند
۲) اجتناب از درگیر شدن با چالش های جدید زندگی مانند یادگیری رانندگی
۲) خود اتکایی افراطی به طوری که از هیچ کس تقاضایی نداشته باشد.
۳) انتخاب همسر، شریک عاطفی یا دوستی که بیش از حد حمایت کننده که هر کاری برای او انجام می دهد.
۳) اجتناب از مسئولیت های معمول دوران بزرگسالی؛ ناتوانی در رسیدن استقلال عمل
طرحواره آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری:
افراد دارای طرحواره آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری ترس افراطی از اینکه فاجعه نزدیک است دارند. آنها اعتقاد راسخ دارند که همیشه برایشان وقایع وحشتناک و غیر قابل کنترل رخ میدهد.
ترس ها ممکن است متمرکز بر:
الف) حوادث پزشکی
ب) وقایع هیجانی مانند دیوانگی
ج) سوانج محیطی مانند گیر افتادن در آسانسور
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) ابراز نگرانی مداوم در مورد حوادث فاجعه بار؛
۱) اجتناب هراس گونه از موقعیتهای خطرناک.
۱) به کارگیری تفکر جادویی و آئین مندی های وسواسی؛ انجام رفتارهای خطرناک و بی احتیاط
۲) مطالعه وسواس گونه بخش حوادث روزنامه یا انتظار اتفاقات بد در زندگی
۲) اجتناب افراطی از موقعیتهایی که ایمن به نظر نمیرسند.
۲) انجام کارها بدون توجه به خطرات احتمالی
۳) پرسیدن سوالات تکراری از دیگران جهت کسب اطمینان خاطر.
طرحواره خود تحول نیافته/ گرفتار:
افراد دارای طرحواره خود تحول نیافته/ گرفتار ارتباط عاطفی شدید و بیش از حد با یکی از افراد مهم زندگی به قیمت از دست دادن فردیت یا رشد اجتماعی طبیعی دارند.
این فرد ممکن است احساس کند وجودش در دیگران ادغام شده و هویت جداگانه ای ندارد.
این طرحواره می تواند به صورت احساس پوچی و سردرگمی، بی جهتی، بی هدفی، و در موارد شدید به صورت شک و تردید در موجودیت فردی بروز کند.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) تقلید از رفتار افراد مهم زندگی؛
۱) اجتناب از رابطه با افرادی که بر فردیت و مستقل شدن تاکیید می کنند.
۱) انجام رفتارهایی که نشانگر خودگردانی (استقلال) افراطی است.
۲) هرچیزی را با مادر خود در میان گذاشتن و زندگی با والدین
۲) اجتناب از روابط صمیمی و استقلال عمل
۲) تلاش در جهت اینکه به هر نحوی شده به افراد مهم زندگی ثابت کند که مستقل است.
۳) حفظ و تداوم رابطه نزدیک با افرادی که اجازه نمی دهند هویت جداگانه ای متناسب با نیازهای خاص خودش داشته باشد.
طرحواره شکست:
این طرحواره همراه با احساس شکست و بیکفایتی بروز میکند. فردی با طرحواره شکست همیشه این احساس را دارد که در مقایسه با همسالان خود در حوزههای مختلف کاری، تحصیلی، ازدواج و … فرد بیکفایتی است.
افراد دارای طرحواره شکست باور دارند که شکست خورده هستند یا در آینده شکست می خورند. این فرد غالبا احساس بی کفایتی میکند و اغلب فکر میکند در مقایسه با دیگران موفقیت کمتری دارد.
اشخاصی که طرحواره شکست را درون خود حمل میکنند، اغلب افراد کاملا موفقی هستند که کارهای خود را به خوبی انجام دادهاند، اما همواره این احساس را دارند که موفقیت آنها ساختگی است!
افرادی با طرحواره شکست گاهی تلاش میکنند که روی دیگر جنبههای زندگی مانند زیبایی، خوشپوشی و خوشتیپی، ایثارگری، جذابیت و … تمرکز کرده و احساس شکست خود را جبران کنند. اما این احساس همواره با آنها میماند. آنها معمولا شغلهایی را انتخاب میکنند که رسیدن به موفقیت در آنها بسیار دشوار است و زمان مناسب برای رها کردن آن را نیز نمیدانند.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) کارشکنی از طریق انجام کارهای پایین تر از توانایی خود؛
۱) اهمال کاری در انجام کارها؛
۱) ناارزنده سازی پیشرفت های دیگران؛
۲) انجام کارها به صورت تصادفی یا دلبخواهی
۲) اجتناب کامل از چالش های شغلی یا اهمال کاری در وظایف
۲) وادار کردن خودش به انجام کارهای سخت به منظور تبدیل شدن به فردی بیش از حد موفق
۳) مقایسه غیر منصفانه پیشرفت های خود با دیگران.
۳) ناقص انجام دادن یا نپذیرفتن کارهای جدید و سخت؛
۳) تلاش برای رسیدن به معیارهای بی نقص گرایانه به منظور جبران احساس شکست.
۴) دوری از هدف گزینی شغلی متناسب با سطح توانایی.
حوزهی محدودیتهای مختل شده
(نیاز به محدودیتهای واقع بینانه و خویشتن داری)
این حوزه مربوط به عدم ارضای به اندازهی کافی خوب نیاز به محدودیتهای واقع بینانه و خویشتن داری است که جز پنج نیاز هیجانی (عاطفی) اساسی دوران کودکی است. کودکان نیاز دارند تا چیزهایی در خصوص نحوه احترام به دیگران، حقوق آنها، همکاری کردن، متعهد بودن و خویشتن داری را بیاموزند. چنانچه این نیاز به اندازهی کافی خوب ارضا نشود، حوزهی محدودیتهای مختل شده را تشکیل میدهد.
این حوزه مربوط به نقص در محدودیتهای درونی و احساس مسئولیت در قبال دیگران و اهداف بلند مدت زندگی است.
طرحوارههای این حوزه منجر به بروز مشکلاتی در رابطه با رعایت حقوق دیگران، همکاری با دیگران، تعهد یا هدف گزینی، و رسیدن به اهداف واقع بینانه میشود.
این طرحوارهها در خانواده هایی به وجود میآید که دارای سهل انگاری افراطی، سردرگمی، یا حس برتری هستند.
در برخی موارد ممکن است کودک نتواند ناراحتیهای معمول را تحمل کند یا راهنمایی کافی دریافت نکرده است.
طرحوارههای حوزه محدودیتهای مختل شده
طرحواره استحقاق/ خود بزرگبینی:
فرد دارای طرحواره استحقاق/ خودبزرگبینی معتقد است که نسبت به دیگران یک سر و گردن بالاتر است، حقوق ویژهای برای خود در نظر می گیرد، و تعهدی نسبت به رعایت اصول روابط متقابل که راهنمای تعاملات اجتماعی بهنجار هستند، ندارد.
اغلب انتظار دارند دیگران هر آنچه او میخواهد را فراهم کنند و برای اینکه بتوانند کسب قدرت کنند یا دیگران را کنترل نمایند، تمرکز افراطی بر برتری جویی (موفق ترین، با استعداد ترین، ثروتمندترین و …) دارند.
فرد دارای این تله ممکن است پیوسته انتظار داشته باشد که همسرش باید نیازهای او را برآورده کند و او حق دارد که انتظار حمایت مداوم داشته باشد.
او ممکن است بدون همدلی با دیگران و بدون توجه به نیازها و احساس های آنها، به رقابت افراطی یا کنترل رفتارهای دیگران روی آورد.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) داشتن روابط بی عاطفه یا غیر منصفانه با همسر و افراد مهم زندگی؛
۱) اجتناب از موقعیت هایی که فرد نمی تواند برتری و امتیازات خود را به اثبات برساند.
۱) دادن کادوهای پر زرق و برق یا کمک های فراوان به مدرسه های خیریه به شکلی که احمقانه به نظر برسد.
۲) مجبور کردن دیگران به انجام کارهایش یا لاف زدن راجع به کارها
۲) اجتناب از موقعیت هایی که منجر به عملکرد متوسط او می شوند.
۲) توجه افراطی به نیازهای دیگران
۳) رفتارهای کودکانه به صورت بی احترامی به نیازها و احساس های دیگران؛
۴) رفتارهای حاکی از بزرگمنشی و برتری.
طرحواره خویشتن داری و خود انضباطی ناکافی:
افراد دارای طرحواره خویشتن داری و خود انضباطی ناکافی مشکلات مستمر در تحمل نکردن ناکامیها در راه دستیابی به اهداف شخصی یا ناتوانی در جلوگیری از بیان هیجانها و تکانه ها دارند.
چنین فردی درد را تحمل نمیکند، از مسئولیت پذیری گریزان است، به هر قیمتی شده از تعارض جلوگیری میکند و زیاد به خودش سخت نمی گیرد.
این عوامل باعث می شود از رضایت شخصی، تعهد و انسجام شخصیت فرد جلوگیری شود.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) انجام کارهای خسته کننده و ناخوشایند با بی دقتی،
۱) کار نکردن یا اخراج شدن از مدرسه،
۱) تلاشی فشرده و کوتاه مدت برای تکمیل پروژه یا خویشتن داری افراطی.
۲) به راحتی از انجام تکالیف روزمره دست کشیدن
۲) اجتناب از کار یا پذیرفتن مسئولیت
۲) خویشتن داری یا خود انضباطی شدید
۳) از دست دادن کنترل هیجان ها، خوردن، نوشیدن، قمار بازی افراطی یا استفاده از دارو برای لذت بردن.
۳) نداشتن اهداف بلند مدت شغلی.
حوزهی دیگر جهت مندی
(نیاز به آزادی در بیان نیازها و هیجانهای سالم)
این حوزه مربوط به عدم ارضای به اندازهی کافی خوب نیاز به آزادی در بیان نیازها و هیجانهای سالم است که جز پنج نیاز هیجانی (عاطفی) اساسی دوران کودکی است. کودکان نیاز به بیان نیازهای و هیجانهای خود دارند و به شیوهای سالم آنها را ارضا کنند. ممکن است برخی والدین کودک را با قید و شرط پذیرفته باشند و ممکن است تمایلات هیجانی والدین و منزلت اجتماعی ارزش بیشتری نسبت به نیازها و احساسهای کودک داشته باشد.
در نتیجه، کودکان برای دستیابی به تایید، تداوم رابطهی عاطفی یا اجتناب از انتقام و تنبیه، به جای رسیدگی به نیازهای خود، به دنبال ارضای نیازهای دیگران هستند. آنها به دنبال پذیرش جویی و جلب توجه هستند. چنانچه نیاز به آزادی در بیان نیازها و هیجانهای سالم به اندازهی کافی خوب ارضا نشود، حوزهی دیگر جهت مندی شکل میگیرد.
این حوزه مربوط به تمرکز افراطی بر تمایلات، احساسها و پاسخهای دیگران است به شکلی که فرد نیازهای خود را نادیده می گیرد.
این کار به منظور دریافت عشق و پذیرش، تداوم ارتباط با دیگران، یا اجتناب از انتقام و تلافی صورت میگیرد.
طرحوارههای این حوزه معمولا در خانوادههایی به وجود میآیند که کودک را با قید و شرط پذیرفتهاند و ممکن است تمایلات هیجانی والدین و منزلت اجتماعی ارزش بیشتری نسبت به نیازها و احساسهای کودک داشته است.
طرحوارههای حوزه دگر جهت مندی
طرحواره اطاعت:
افراد دارای تلهی اطاعت احساس اجبار نسبت به واگذاری افراطی کنترل خود به دیگران را دارند. آنها این کار را معمولا برای اجتناب از خشم، محرومیت یا انتقام صورت میدهند. این تله به شکل اطاعت افراطی همراه با حساسیت بیش از حد نسبت به احساسات دیگران تجلی می یابد.
تله اطاعت موجب میشود که باور فرد چنین باشد: نیازهای همسرم، همکارم، کارفرما و … همیشه نسبت به نیازهای من در اولویت هستند زیرا: نیازهای او مهمتر است/ نکند مرا طرد کند
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) انتخاب همسر یا افراد مهم زندگی که کنترل کنندهاند؛
۱) اجتناب از کلیه روابط بین فردی.
۱) انجام رفتارهای منفعل، پرخاشگرانه یا نافرمانی.
۲) واگذاری حق انتخاب و کنترل موقعیت به دیگران
۲) اجتناب از موقعیتهای مستلزم تعارض با دیگران
۲) نافرمانی در برابر مراجع قدرت
۳) مهیا کردن شرایط برای دیگران به منظور رسیدن به آرزوهایشان.
۳) اجتناب از موقعیت هایی که خواستههایش با دیگران متفاوت است.
طرحواره ایثار:
افراد دارای طرحواره ایثار تمرکز افراطی بر ارضا نیازهای دیگران در زندگی روزمره به قیمت عدم ارضای نیازهای خود دارند. افرادی که طرحواره ایثار را درون خودشان دارند، اینطور فکر میکنند که همه افرادی که با آنها در ارتباطاند نیازمند کمک هستند. این رفع نیازها درباره افراد نزدیک و مهم زندگی بسیار بیشتر رخ میدهد و فرد تلاش میکند که به هر قیمتی نیاز آنها را برطرف کند.
افراد دارای طرحواره ایثارگری یک نوع مسئولیتپذیری افراطی نسبت به دیگران دارند و همین امر موجب میشود که هر طور شده برای رفع نیاز و خواستههای آنها تلاش کنند.
این افراد آنقدر به فکر رفع نیازهای دیگراناند که در هنگام بیمار شدن خودشان، به کسی اجازه نمیدهند از ایشان مراقبت کنند.
آنها در ظاهر از دیگران انتظار ندارند که محبتشان را جبران یا تلافی کنند. اما در عین حال اگر آنها محبتشان را بیپاسخ بگذارند ناراحت میشوند. افراد دارای طرحواره ایثارگری معتقدند حق انتخاب دارند و خودشان میخواهند که به دیگران محبت کنند یا نیازشان را پاسخ دهند. آنها اغلب دوستان زیادی هم دارند. چرا که همه افراد از ابراز محبت و حمایت شدن از سوی آنها لذت میبرند.
مهمترین علائم این طرحواره را میتوان در سه دسته کلی جای داد:
۱) تمرکز و توجه بیش از حد و افراطی به نیازهای دیگران و عدم توجه به خواسته و ارضای نیازهای خود.
۲) احساس خشم و ناراحتی در برابر عدم جبران محبتهای خود از سوی دیگران.
۳) تجربه حس گناه از کمکاری برای دیگران و ناتوانی در برابر پاسخ به مشکلات آنها.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) از خودگذشتگی بیش از حد برای دیگران و نپرداختن به نیازهای خود.
۱) اجتناب از روابط نزدیک
۱) عصبانی شدن از دست افراد به خاطر عدم جبران متقابل کارهای او و سپاسگزاری نکردن؛
۲) دادن چیزها به دیگران و هیچ چیزی نخواستن
۲) اجتناب از موقعیتهای مستلزم داد و ستد
۲) تا حد ممکن چیزی را به دیگران ندادن
۳) تصمیم به اینکه دیگر به هیچ بنی بشری کمک نکند.
طرحواره پذیرش جویی/ جلب توجه:
افراد دارای طرحواره پذیرش جویی/ جلب توجه تاکیدی افراطی در کسب تایید، توجه و پذیرش دیگران دارند.
افراد گرفتار در تله پذیرش جویی و جلب توجه همواره به دنبال گرفتن تایید دیگرانند و تمایل دارند که از طریق شهرت و زیبایی، توجه اطرافیانشان را به خود جلب نمایند. هرچقدر تعداد تاییدها و تمجیدهای اطرافیانشان بیشتر باشد، احساس رضایت و خشنودی بیشتری نسبت به زندگی و خودشان دارند.
در این طرحواره، احساس ارزشمندی فرد بیشتر به واکنشهای دیگران وابسته است و گاهی این طرحواره با تاکید افراطی بر مقام و منزلت، قیافه و ظاهر، پذیرش اجتماعی، پول یا پیشرفت مشخص میشود.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) جلب توجه دیگران به موفقیتهای مرتبط با منزلت اجتماعی خود.
۱) اجتناب از رابطه با افراد مورد تحسین، بدون ترس از دست دادن تایید آنها.
۱) ناارزنده سازی وقیحانه افراد مورد تحسین.
۲) تلاش برای تاثیر گذاشتن بر دیگران
۲) اجتناب از تعامل با کسانی که مورد تحسین هستند و حسادت نسبت به آنها
۲) دوری جستن از روابط به گونه ای که توجه دیگران را جلب نکنند.
حوزهی گوش به زنگی بیش از حد و بازداری
(نیاز به خود انگیختگی و تفریح)
این حوزه مربوط به عدم ارضای به اندازهی کافی خوب نیاز به خودانگیختگی و تفریح است که جز پنج نیاز هیجانی (عاطفی) اساسی دوران کودکی است. کودکان نیاز دارند هیجانهای خودانگیخته آنها مانند شادی، تفریک کردن و مواردی از این دست را ارضا کنند. برخی خانوادههای فضایی برای ارضای به اندازه کافی خوب تفریح و شادی به کودکان نمیدهند (نه زیاد و نه کم). برخی والدین، کودکان را به حوادث منفی زندگی گوش به زنگ کردهاند و زندگی را منفی گرایانه یا طاقت فرسا به کودکان نشان دادهاند.
چناچه نیاز به نیاز به خودانگیختگی و تفریح به اندازهی کافی خوب ارضا نشود، حوزهی گوش به زنگی و بازداری بیش از حد را تشکیل میدهد. طرحواره های این حوزه موجب میشوند فرد تاکید افراطی بر واپس زنی احساسها و انتخابهای خود انگیخته داشته باشد.
آنها ممکن است در عملکرد و رفتار اخلاقیای که منجر به از بین رفتن خوشحالی و ابراز عقیده هستند قواعد و انتظارات انعطاف ناپذیری داشته باشند.
این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود میآید که در آنها عصبانیت، توقع، و گاهی تنبیه مشاهده می شود.
در این خانواده ها بر عملکرد عالی و بی نقص گرایی، وظیفه شناسی، پیروی از قوانین، و اجتناب از اشتباه تاکید میشود. همچنین در افراد دارای طرحوارههای این حوزه تمایلی نهفته نسبت به بدبینی و نگرانی وجود دارد و فرد باید در تمام اوقات گوش به زنگ باشد.
طرحوارههای حوزه گوش به زنگی بیش از حد
طرحواره منفی گرایی/ بدبینی:
افرادی که طرحواره آنها منفی گرایی/ بدبینی است تمرکزی عمیق و مداوم بر جنبههای منفی زندگی همراه با دست کم گرفتن جنبههای مثبت و خوش بینانه دارند.
این طرحواره شامل انتظارات افراطی در طیف وسیعی از موقعیتهای کاری، مالی، و بین فردی است که خود این حالت منجر به اشتباهات شدیدی میشود و ممکن است فرد ترس غیر معمولی از اشتباه کردن داشته باشد.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) کوچک شماری وقایع مثبت؛ اغراق در جنبه های منفی؛
۱) نداشتن امید به بهبود اوضاع؛
۱) رفتارکردن به گونه ای غیر واقع بینانه و مثبت گرا؛
۲) تمرکز بر جنبه های منفی و نگرانی مداوم، انجام ندادن کارها به دلیل اجتناب از تنبیه احتمالی
۲) زیاده روی در نوشیدن الکل با هدف نادیده گرفتن احساسات بدبینانه
۲) خوش بینی زیاد و انکار واقعیت های ناخوشایند
۳) انتظار و آمادگی برای وقوع بدترین حوادث.
۳) پایین نگه داشتن سطح توقع و انتظارات.
۳) خوش بینی خیالی
طرحواره بازداری هیجانی:
افرادی که طرحواره آنها بازداری هیجانی است، بازداری افراطیای در اعمال، احساسات و ارتباطات خود انگیخته دارند
معمولا این بازداری در حوزههای:
الف) بازداری از بروز خشم و پرخاشگری
ب) بازداری از بروز تکانههای مثبت مثل شادی و برانگیختگی جنسی
ج) بازداری از بیان آسیب پذیری یا نیازهای شخصی
د) تاکید افراطی بر عقلانیت و نادیده گرفتن هیجانها
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) تاکید بر استدلال؛ کم اهمیت جلوه دادن هیجانات؛
۱) اجتناب از انجام فعالیت هایی که نیازمند خودبیانگری هیجانی باشد (مانند نشان دادن عشق یا ترس) یا رفتارهای آزادانه
۱) انجام رفتارهای تکانشگرانه و بدون بازداری (گاهی تحت تاثیر مواد یا الکل)
۲) خود را به شکل افراطی فردی آرام، خونسرد و متین جلوه دادن
۲) اجتناب از موقعیت هایی که افراد راجع به احساس های خود بحث می کنند
۲) به طور ناشیانه سعی می کند مجلس گرم کن باشد به گونه ای که غیر طبیعی باشد
۳) انجام رفتارهای کنترل گرانه؛ بی احساسی؛ نشان ندادن هیجانات و رفتار خود انگیخته
طرحواره معیارهای سخت گیرانه/ عیب جویی افراطی:
افراد دارای طرحواره معیارهای سخت گیرانه/ عیب جویی افراطی، باورهای بلند پروازانهای درباره رفتار، عملکرد، و کوشش خود دارند. این کار معمولا برای جلوگیری از انتقاد صورت می گیرد.
این طرحواره ممکن است به شکل:
الف) بی نقص گرایی
ب) قوانین غیر قابل انعطاف و بایدها
ج) دغدغه زمان و کارآمدی
فرد دارای این تله باور دارد که او و همسرش/ شریک عاطفیاش، باید معیارهای بالای عملکرد را در زندگی و روابط خود بر آورده سازند. او باور دارد که اگر این معیارها توسط او یا همسرش برآورده نشوند، مستحق انتقاد هستند.
این طرحواره معمولا در خانوادههایی به وجود میآید که نسبت به خودشان و دیگران بیش از حد عیب جویی میکنند و توقع دارند کارها با کیفیت عالی و در کوتاهترین زمان انجام شوند.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) تلاش برای انجام رفتارهای بی نقص؛
۱) اجتناب از انجام کارها؛
۱) کنار گذاشتن تمامی معیارهای بلندپروازانه و عادت کردن به انجام رفتار پایین تر از حد معمول.
۲) تلاش زیاد برای بی نقص جلوه دادن خود
۲) اجتناب از موقعیت ها و تکالیفی که منجر به قضاوت درمورد عملکرد فرد می شوند
۲) بی توجهی به معیارها و انجام کارها، بدون در نظر گرفتن زمان به صورت شتاب زده.
۳) تهیه فهرستی از معیارهای بلند پروازانه برای خود و دیگران.
۳) اهمال کاری.
تنبیه:
افراد دارای طرحواره تنبیه، باوری اساسی مبنی بر این که افراد باید به خاطر اشتباهاتشان تنبیه شوند، دارند.
این افراد اغلب احساس خشم، نابردباری و بی صبری نسبت به کسانی (حتی نسبت به خودشان) که طبق معیارهای آنها عمل نکردهاند دارند.
سه سبک مقابلهای درخصوص هر طرحواره وجود دارد که فرد با توجه به آن سبک مقابلهای، ممکن است رفتارهای متفاوتی را از خود نشان دهد. در برخی موارد، فرد در موقعیتهای مختلف، سبکهای مقابلهای متفاوتی در قبال یک طرحواره یکسان از خود نشان میدهد. این سه سبک عبارتند از: ۱) تسلیم طرحواره شدن، ۲) اجتناب از طرحواره، ۳) جبران افراطی طرحواره
چند مثال از سبکهای مقابلهای:
نمونه ای از تسلیم طرحواره شدن
نمونهای از اجتناب از طرحواره
نمونه ای از جبران افراطی طرحواره
۱) انجام رفتارهای تنبیه گرانه یا سختگیرانه نسبت به افراد مهم زندگی.
۱) اجتناب از موقعیت هایی که فرد مورد ارزیابی قرار می گیرد به منظور گریز از تنبیه.
۱) عفو و گذشت زیاد نسبت به دیگران درحالی که از ته دل عصبانی و ناراحت است.
۲) با خود و دیگران به شیوه ای تنبیه گرانه و بی رحمانه رفتار کردن
۲) اجتناب از ارتباط با دیگران به دلیل ترس از تنبیه
۲) عفو و بخشش زیاد و افراطی دیگران بدون عصبانیت و ناراحتی شدید
در پاسخ به این سوال که آیا ممکن است در اختلال دو قطبی، به طور همزمان اپیزود هیپومانیا (یا مانیا) و افسردگی را تجربه کنیم؟ باید بگوییم، بله چنین چیزی می تواند رخ دهد.
برخی از مطالعات، شایع ترین حالت خلقی در اختلال دوقطبی را، ترکیبی از علائم هیپومانیک/ مانیک و افسردگی نشان می دهند. در واقع، تصویر کلاسیک اختلال دوقطبی که دوره ای متناوب بین قطب های خلق و خوی بالا و پایین دارد، یک ساده سازی بیش از حد است. در خود نام اختلال دو- قطبی، احتمالاً نسبت به اصطلاح قدیمی تر این اختلال، یعنی اختلال مانیا- افسردگی، دقت کمتری به خرج داده شده است.
نویسنده: دکتر مارک بائر/ منبع: dbsalliance.org
مترجم: دکتر پیمان دوستی
اگرچه اختلال دوقطبی به عنوان یک اختلال مربوط به خلق شناخته می شود، اما تحقیقات فراوانی نشان می دهند که علامت اصلی هیپومانیا و مانیا، خلق و خوی بالا نیست، بلکه بیش فعالی است.
همانطور که بسیاری از افراد گاهی تجربه کرده اند، خلق می تواند افزایش یافته یا تحریک پذیر باشد. اما چیزی که همیشه در دورههای مانیا یا هیپومانیا ظاهر میشود، احساس «سریع بودن/ تندی» جسمی و/ یا ذهنی است.
سرعت زیاد افکار به شکلی که انگار باهم مسابقه می دهند، احساس تحت فشار بودن برای حرف زدن/ یا پرحرفی، کاهش نیاز به خواب، شروع پروژههای زیاد و تصمیمگیریهای تکانشی، همگی ناشی بیش از حد فعال بودن ناشی میشوند.
بسیاری از اوقات این حس بیش فعالی خوشایند است – زمانی که شخص به طور خاص احساس اعتماد به نفس دارد، احتمال بیشتری دارد که قاطعانه عمل کند و اغلب احتمال بیشتری دارد که ریسک کند.
با این حال، گاهی اوقات بیش فعال بودن فقط به این معناست که «موتورتان را نمی توانید خاموش کنید». این موضوع میتواند به تحریکپذیری یا بیقراری منجر شود، بهویژه اگر فرد با واقعیت یا افراد دیگری مواجه شود که با انتظارات او مطابقت ندارند. بنابراین آنچه در مانیا یا هیپومانیا رایج است، احساس بیش فعالی است، اما خلق و خوی می تواند متغیر باشد.
بنابراین، به طور کلی، تعجب آور نیست که خلق و خوی در هیپومانیا یا مانیا گاهی اوقات افسرده می شود. در واقع، ممکن است دقیقتر باشد که اختلال دوقطبی را نه بهعنوان حالت متناوب خلقهای خیلی بالا و خیلی پایین، بلکه بهعنوان وضعیت دورههای افسردگی مکرر با دورههای بیش فعالی یا دورههای بیش فعالی مکرر با پریودهای کندی و افسردگی، در نظر بگیریم– و گاهی اوقات این دورهها متناوب میشوند.
از آنجا که بسیاری از مردم فکر می کنند که اختلال دوقطبی فقط می تواند “دو قطبی” باشد، ممکن است با ارائه دهندگان سلامت روان در مورد احساس افسردگی و یا سرعت بالا صحبت نکنند. مفروضات یا برچسبها گاهی اوقات میتوانند مانع درک شما شوند.