دو نیم سازی اصطلاحی است که در روانپزشکی و روانشناسی (خصوصا برای افراد دارای اختلال شخصیت مرزی) برای توصیف ناتوانی در نگه داشتن افکار، احساسات یا باورهای مخالف استفاده می شود. برخی ممکن است بگویند که فردی که دو نیم سازی میکند دنیا را سیاه یا سفید میبیند – همه یا هیچ. دو نیم سازی یک شیوه تفکر تحریف شده است.
گردآوری، ترجمه و خلاصه: دکتر پیمان دوستی
ممکن است در تفکر دو نیم سازی، یک نفر را یکپارچه خوب یا یکپارچه بد ببینیم. ممکن است در مواردی آرمانی سازی انجام دهیم و در مواردی همان موضوع را بی ارزش سازی کنیم.
ممکن است در مواقعی نسبت به افراد مهم زندگی مان احساس هایی مملو از عشق داشته باشیم و در مواقعی سرشار از خشم باشیم به شیوه ای که ما در دو سر بردار هستیم.
در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD)، دو نیم سازی به عنوان یک مکانیسم دفاعی در نظر گرفته میشود که بوسیله آن افراد مبتلا به BPD دیگران، رویدادها یا حتی خودشان را به صورت همه یا هیچ (یکپارچه خوب یا یکپارچه بد) مشاهده میکنند.
دو نیم سازی به آنها اجازه میدهد تا به راحتی چیزهایی را که به عنوان “بد” تعیین کردهاند کنار بگذارند و پذیرفتن چیزهایی که آنها را “خوب” می دانند، حتی اگر آن چیزها مضر یا خطرناک باشند.
دونیم سازی (Splitting) یک پاسخ دفاعی است. دلیل تأکید من بر این موضوع جلب همدردی نیست. توضیح این موضوع است که به عنوان یک واکنش دفاعی، واکنشهای بیولوژیکی وجود دارد؛ همانطور که اگر از خود در برابر یک شکارچی دفاع می کردید چنین واکنشهایی وجود داشت.
بنابراین، در طول دو نیم سازی (Splitting)، بدن شما به معنای واقعی کلمه مملو از مواد شیمیایی است. آدرنالین. گلوکز. کورتیزول
درست همانطور که پاسخهای دفاعی قصد داشتند به شما در مبارزه با شکارچیها در طول رویداد آسیب زا اولیه کمک کنند، دو نیم سازی هم فقط یک بازسازی از شرایط است.
در حافظه عادی، هیپوکامپ از کل یک رویداد عکس فوری می گیرد و سپس روی آن مهر زمانی می گذارد. وقتی این رویدادها بازیابی می شوند، به طور کامل و به عنوان خاطرات بازیابی می شوند.
در طول یک رویداد آسیب زا، اوضاع کمی متفاوتتر از حافظه عادی است و هیپوکامپ فقط یک عکس فوری از جزئیات مهم می گیرد. ترسی که احساس کردید، غرغر شکارچی و مهر زمانی بر آن نمی گذارد.
بنابراین، هنگامی که این رویدادها بازیابی می شوند، فقط جزئیات مربوط به بخش هایی که ذهن شما فکر می کند باید برای دفعه بعد به خاطر بسپارید بازیابی می شوند. در این شرایط، آنها به عنوان رویدادهای جاری بازیابی می شوند یعنی چیزهایی که الان اتفاق می افتد نه چیزهایی که در گذشته اتفاق افتاده است.
بنابراین، شما یک حالت چهرهای در چهره پدرتان یا دوستتان میبینید و متوجه نمی شوید که ترسی که احساس می کنید مربوط به یک رویداد گذشته است. تنها چیزی که متوجه می شوید این است که یک حالت چهرهای با ترس مساوی است.
بنابراین، دو نیم سازی کاری است که شما انجام می دهید. احساس می کنید تهدید از بین رفته است و می توانید نفس بکشید. ضربان قلبتان کند می شود و شروع به آرامش می کنید.
این یک احساس آرامش است. چیزی که از نظر شیمیایی اتفاق می افتد این است که سیل کورتیزول متوقف شده است. سیستم عصبی پاراسمپاتیک وارد شده و پاسخ استرس متوقف شده است. آن شخص دیگر درنده به نظر نمی رسد.
این موضوع باعث می شود که درباره کاری که انجام داده اید تجدید نظر کنید، از کار خود پشیمان شوید و بسیار عذرخواهی کنید. حتی اگر طرف مقابل تا حدی مقصر بوده باشد، مسئولیت سهم خود را بر عهده میگیرید و بابت نقشتان در نقض، عذرخواهی میکنید.
اگر این رابطهای باشد که عمیقاً برایتان ارزش داشته باشد، پشیمان خواهید شد، مخصوصاً اگر طرف مقابل اجازه ندهد خودتان را توضیح دهید.
این کار ممکن است برای تمان زندگیتان تکرار شود و این موضوع بدون توجه به اینکه مقصر کیست اتفاق می افتد. اگر این رابطه ای باشد که عمیقاً برایتان ارزش دارد، حتی اگر طرف مقابل تقریباً به طور کامل مقصر باشد، عمیقاً از نقش خود در آن پشیمان میشوید.
ناتوانی در ایجاد بهبود رابطه، احساس بدی خواهد داشت و ممکن است بگویید ای کاش این اتفاق نمی افتاد. احتمالاً وقتی به آن فکر می کنید احساس گناه خواهید کرد.
این موضوع برای اکثریت قریب به اتفاق مردم صدق می کند. به عنوان یک فرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی BPD، بیشتر فکر می کنید همه چیز تقصیر شما است. حتی وقتی تقصیر کوچکی دارید.