روانشناسی رشد

نظریه تفرد / جدایی : ماهلر

ماهلر نشان داد که نوزاد چگونه در رابطه ای انسانی، با دیگران، به فردی مستقل و جدا تبدیل می شود و در این فرایند، ماهلر ابعاد جهانی زندگی انسان را روشن می سازد.

مروری بر مفاهیم و روش ها

لئوکانر اظهار داشت بسیاری از نشانه های نا شناخته، در قالب سندرمی می گنجند که او آن را در خود ماندگی اوایل طفولیت (اوتیسم) نامید. در خود ماندگی، اختلالی نسبتا نادر است که در آن کودکان به صورتی افراطی منزوی هستند و از دیگران فاصله می گیرند. آنها اغلب از تماس چشمی و نگاه مستقیم به دیگران خودداری می کنند. کودکان در خودمانده، نشانه های دیگری را هم از خود ظاهر می سازند که شامل مشکلات زبانی است. تقریبا نیمی از آنها خاموش هستند و آنهایی هم که صحبت می کنند، اغلب به پژواک گویی echolalia (تکرار بیهوده اصوات) می پردازند. اگر از این کودکان بپرسید (( اسم شما چیست؟)) آنها جواب خواهند داد : (( اسم شما چیست؟)).

ماهلر اختلالی را مطرح کرد که در سه یا چهار سالگی یا کمی دیرتر ظاهر می شود. در این اختلال، کودکان به گونه ای با پرستار خویش ارتباط بر قرار کرده اند که می ترسند خودشان را از آنان جدا سازند. ماهلر این اختلال را روان پریشی همزیستی symbiotic psychosis نامید. ماهلر عنوان می کند که رشد طبیعی با یک مرحله در خود ماندگی ( اوتیستیک) بهنجار آغاز می شود؛ نوزاد به طور ذاتی روی بسیاری از محرک ها تمرکز می کند یا آنها را دفع می کند. سپس به مرحله همزیستی پیشرفت می کند؛ نوزاد اکنون به شکل کامل تری به احساسات بیرونی توجه دارد، اما با این خطای حسی که با مادر یکی است و از او جدا نیست. پس از آن با حمایت مادر، به طور فزاینده ای مستقل می شود، بویژه وقتی که کودکی نوپا می شود.

در مورد روان پریشی همزیستی، کودک از مرحله همزیستی عبور می کند؛ اما از رابطه با دیگران، به احساس آرامش و حمایت اساسی دست نمی یابد. همچنانکه مستقل تر می شود، جدایی هایی را تجربه می کند، اما به قدری احساس ناراحتی می کند که به ناچار سعی می کند تا بار دیگر، به خطای حسی یکی بودن با مادر خود رو آورد. کودکان مبتلا به روان پریشی همزیستی گاهی اوقات به مرحله در خود ماندگی برگشت می کنند.

مراحل رشد بهنجار

ماهلر معتقد بود مراحل رشد طبیعی با یکدیگر همپوشی دارند. هر مرحله به طریقی پایدار می مانند. اما موفقیت در رشد مربوط به هر مرحله، به طور طبیعی در زمان های ویژه ای به هنگام نوزادی و اوایل کودکی رخ می دهد.

مرحله در خود ماندگی بهنجار ( تولد تا یک ماهگی)

نوزاد تا یک ماهگی اغلب نصف روز را به خوابیدن و نصف دیگر آن را به بیداری صرف می کند؛ او اساسا هنگامی بیدار می شود که گرسنه است، یا آنکه تنش های درونی دیگر، او را تحریک می کنند. دوره های کوتاهی وجود دارند که نوزادان نسبت به محیط خود، کاملا هوشیار هستند، اما در اغلب اوقات بر اساس حس های درونی خود- نه موضوعات و احساسات بیرونی – عمل می کنند.

مرحله همزیستی بهنجار ( یک تا ۵ ماهگی)

نوزاد از محرک هایی که از مادر دریافت می کند، مانند لمس کردن نقاط مختلف بدن او، بوی مادر، صدای او و شیوه در آغوش گرفتن او، احساس لذت بیشتری می کند. اما نوزاد نمی داند که این احساسات از او جدا هستند. او هنوز در وضعیتی وهم آلود زندگی می کند و تحت تاثیر این خطای حسی است که او و مادرش یکی هستند.

اولین علامت واضح که نشان دهنده لذت بردن کودک از حس های بیرونی در این مرحله است و اساسا توسط مادر تجربه می شود، لبخند اجتماعی نوزاد است. در دومین ماه از زندگی، نوزاد خیره شدن به چهره مادر را آغاز می کند. آنگاه به چهره مادر نگاه می کند و اولین لبخند اجتماعی در او ظاهر می شود. احتمالا او تنها کسی است که متقابلا به چشمان نوزاد خیره می شود و به او لبخند می زند. خیره شدن متقابل عمیق، مشخصه افرادی است که عاشق یکدیگرند. خیره شدن متقابل به یکدیگر، با خنده های متقابل و تقلیدهای مادر از صدای نوزاد، همگی خطای حسی نوزاد را درباره یکی بودن با مادر تقویت می کند. حالت همزیستی دوران نوزادی حس قدرت مطلق است.

ماهلر متوجه شده بود که مادران نمی توانند درک کاملا همدلانه ای داشته باشند؛ در واقع خود نوزادان هستند که تا حدودی می آموزند که به مادران خود در این زمینه کمک کنند. اوقاتی وجود دارد که نوزادان به ناچار، سردی، مزه های بد، تنش، گرسنگی، صداهای بلند، اغتشاش، نور زیاد و مواردی از این قبیل را تجربه می کنند. بنابراین به ناچار نه تنها با آرامش در آغوش مادر خویش جای می گیرند، بلکه گاهی اوقات به محرک های اضطراب زا واکنش نشان می دهند و این اولین گام در جدایی از مادر و متمایز شدن از اوست.

نوزاد به مادر کاملا راضی کننده نیاز ندارد بلکه به مادی به اندازه کافی خوب یا مادی با فداکاری معمولی نیاز دارد. حس همزیستی لذت بخش، یعنی احساس وحدت با مادر باعث می شود تا در نوزاد، حسی که ماهلر آن را لنگر ایمن نامیده است، ایجاد شود.

مرحله تفرد / جدایی

خورده مرحله تمایز ( ۵ تا ۹ ماهگی). ماهلر معتقد بود نوزاد به طور رسشی به سمت عملکرد مستقلانه و کشف دنیایی وسیع تر رانده می شود. تا ۵ ماهگی نوزاد به محیط اطراف مادر نگاه کرده و می داند که مادر با دیگران متفاوت است. بنابراین، به مادر و افراد آشنا لبخند می زند، اما در برابر افراد غریبه چنین کاری را نمی کند. در ۵ ماهگی بررسی های نوزاد متمرکز تر، طولانی تر و فعال تر می شود. در حدود ۶ ماهگی، نوزادان از مادر فاصله می گیرند تا بهتر بتوانند به او نگاه کنند. در همان حین که نوزادان به مادر نگاه می کنند، صورت و بدن او را لمس می کنند و چیزهایی مانند عینک یا سنجاق سینه مادر را برای بررسی کردن، به دست می گیرند. نوزادان همچنین الگوی بازرسی پشت سر را آغاز می کنند، یعنی به صورت فعالانه، مادر را با افراد دیگر یا اشیا مقایسه می کنند.

نوزاد بیشتر یک شخص مستقل است که به گونه ای فعالانه، مادر خویش و دنیای خارج را بررسی می کند. ماهلر عنوان کرد که نوزاد، از تخم بیرون آمده است.

نوزادان همچنین افراد غریبه را، هم از طریق بینایی و هم لامسه، مورد بررسی قرار می دهند. آنها اغلب این عمل را به حالتی سرد و سنگین انجام می دهند که از شیوه شادمانه آنها در هنگام بررسی مادر، متفاوت است. ماهلر این رفتار را شیوه های بازرسی نامیده است. معمولا در ۷ ماهگی بسیاری از نوزادان، ترس از غریبه را از خود نشان می دهند. این حالت در کودکانی بیشتر شیوع دارد که دوره همزیستی آنها به سخت ترین شکل طی شده است. این نوزادان در روابط بین فردی که با دیگران دارند، اعتماد اساسی اولیه و انتظارات مثبت را در خود ایجاد نکرده اند.

ماهلر دریافت که اضطراب جدایی در این سنین، شکلی از سرزندگی اندک، یعنی یک خلق گرفته کلی را به وجود می آورد. این مسئله بدین شکل تفسیر می شود که نوزاد به درون خویش باز می گردد که در واقع این عمل را برای حفظ تصویر مادر غایب در درون خویش انجام می دهد.

پس طی این مرحله، نوزاد به سمت دنیای بیرون و دور شدن از مادر حرکت می کند. دوفرایند در این مرحله به شکلی هوشمند، دخیل هستند. یکی از آنها جدایی است که اساسا افزایش فاصله از مادر است. دیگری تفرد است که شامل عملکردهایی از ایگو است که در وارسی جهان به طور ادراکی، به خاطر آوردن اینکه مادر و اشیا کجا هستند و ایجاد تصویری از مراجع قدرت نقش دارند.

تمرین کردن اولیه ( ۹ تا ۱۲ ماهگی) . مرحله تمرین کردن با توانایی نوزاد برای سینه خیز رفتن آغاز می شود. نوزاد اغلب تا حدی از مادر فاصله می گیرد، اما مادر برایش نقطه اتکا در خانه است. همان طور که اینزورث مشاهده کرد، نوزاد چیزهای جدید را در محیط خود مورد بررسی قرار می دهد و اغلب بسیار مجذوب آنها می شود اما قبل از اینکه به جستجوی بیشتر بپردازد، محیط خود را کنترل می کند تا از حضور مادرش مطمئن شود.

در این بررسی ها و کاوش های نوزاد، نگرش مادر بسیار مهم است. مادران ممکن است از بررسی و کاوش های کودک خود مضطرب شوند و دوگانه عمل کنند و از این لحاظ که نقطه اتکا مطمئنی در خانه باشند، مشکل داشته باشند. آنها ممکن است سعی کنند در فعالیت های کودک اختلال ایجاد کنند و اضطراب خود را به کودک منتقل سازند.

تکمیل خرده مرحله تمرین کردن ( ۱۲ تا ۱۵ ماهگی) . ماهلر بر قدرت سایق ذاتی جنبش و کنجکاوی تاکید می کرد. نوزادی که اکنون نوپا شده است، از توانایی خود برای حرکت کردن به اطراف و بررسی جهان پیرامون خود، ذوق زده می شود و از کشفیات خود، لذت واقعی بدست می آورد. گویی تمام جهان برای کنجکاوی های آنها ساخته شده است. جنبه برجسته این مرحله، زمانی است که کودک درگیری عاشقانه ای با دنیا دارد.

نزدیکی خواهی ( ۱۵ تا ۲۴ ماهگی). کودکان در این مرحله به شدت از مادر و نیاز خویش به او آگاه هستند. ماهلر معتقد بود این تغییر به وسیله رشد شناختی که پیاژه توصیف کرده است، حادث می شود. برای کودک نوپا این موضوع آشکار می شود که دنیا وسیله سرگرمی او نیست و اینکه او در حقیقت فرد کوچک و نسبتا درمانده ای است. از نظر مراحل اریکسون کودم در چنین وضعیتی، تجربه کردن شک را آغاز می کند. در چند ماه بعد، کودک وارد یک بحران می شود. او در میان اهداف متضاد، احساس فشار می کند. او میخواهد خود مختاری خویش را حفظ و اعمال کند، اما از سوی دیگر مادرش را نیز دوست دارد. در یک لحظه او به صراحت به هر خواسته والدین خود جواب ( نه ) می دهد، و در لحظه ای دیگر به مادر خود می چسبد یا او را دنبال می کند.

رفتار کودک معمولا آشفته کننده و توام با توقع زیاد است و اغلب به نظر می رسد که کودک خود نیز نمی داند واقعا چه چیز می خواهد. اگر مادر درک کند که رفتار کودک ناشی از رشد بهنجار است و دوره ان به سر خواهد رسید، منتظر خواهد ماند.

آغاز ثبات شی هیجانی و تثبیت فردیت ( ۲۴ تا ۳۰ ماهگی). کودک چگونه می تواند میان نیازهای متضاد خویش ، یعنی خود مختاری و پرستاری مادر، توازن ایجاد کند؟ کودک می تواند این کار را از طریق ایجاد تصویر درونی مثبتی از مادر، که می تواند حتی در غیاب مادر نیز به آن دسترسی داشته باشد، به بهترین نحو انجام دهد. این تصویر درونی ثبات شی هیجانی نامیده می شود. برای رسیدن به ثبات شی دو شرط لازم است. نخست اینکه کودک باید به ثبات شی، مفهومی که پیاژه مطرح کرده است دست یابد. دوم اینکه کودک به چیزی نیاز دارد که اریکسون آن را اعتماد اساسی می نامید؛ یعنی این حس که مادر شخصی قابل اعتماد و قابل پیش بینی است و هنگامی که او نیاز داشته باشد، می تواند به مادر اتکا کند.

فرایند درون سازی پیچیده است، اما کودک این کار را اط طریق بازی های وانمود سازی به صورتی گسترده انجام می دهد. کودک در بازی های خود ، اشیایی را به عنوان نماد والدین، خودش و سایر افراد، قرار می دهد و در ساختار روانی خود، تصویر مستحکمی از مادر می سازد. انجام چنین کاری همیشه ساده نیست، زیرا کودک ممکن است تا حدی از طرف مادر با فشار روبرو شود.

اگر تجربه های مثبت به اندازه کافی باشند، ثبات شی هیجانی، همچنین هسته عزت نفس، ظهور خواهد یافت. این موارد از رشد ادامه می یابند و در سال های بعد ممکن است تغییر کنند.

ارزشیابی

ماهلر نظریه فروید را به سمت یک جهت گیری بین فردی سوق داد. منتقدین ماهلر را به دلیل اطلاق حالتهای مرضی دوران طفولیت مورد انتقاد قرار داده اند. یعنی اینکه ماهلر ابتدا سعی کرده است تا حالت های مرضی ( درخود ماندکی) را درک کند و سپس آنها را در یک دوره طفولیت بهنجار در نظر بگیرد. در واقع آنها معتقدند که تحلیل فیلم های بسیار دقیقی که از تعاملات مادر- نوزاد گرفته شده، نشان می دهند که نوزاد علاقه مندی زیادی به واقعیت بیرونی دارد و این توانایی را نیز دارد تا آن را خارج از خویش، احساس کند.

منبع: نظریه های رشد کرین و لورا برک

پیمان دوستی

۶ خرداد ۹۴

نظریه های پیری زیستی و عوامل ایجاد کننده آنها

پیری زیستی، نتیجه مشترک چندین علت است که برخی در سطح DNA، برخی دیگر در سطح سلولها و سایرین در سطح بافتها، اندامها و کل ارگانیزم عمل می کنند. یک دیدگاه بی دقت، نظریه فرسودگی است که می گوید بدن در اثر استفاده فرسوده می شود. اما بر خلاف قطعات ماشین، اندامهای فرسوده بدن معمولا خود را ترمیم می کنند. بین کار جسمانی و مرگ پیش از موقع رابطه ای وجود ندارد. برعکس ورزش شدید، عمر طولانی تر و سالمتری را پیش بینی می کند.

پیری در سطح DNA و سلول های بدن.  توجیهاتی که به رویدادهای تصادفی درونی و بیرونی تاکید می ورزند که به مواد ژنتیکی و سلولی آسیب می رسانند. عمر طولانی صفتی خانوادگی است اما افراد به جای اینکه عمر طولانی را به ارث ببرند عواملی را به ارث می برند که بر احتمال مردن زودتر یا دیرتر آنها تاثیر می گذارند.

نظریه برنامه ریزی ژنتیکی از وجود ژنهای پیری خبر می دهد که برخی از تغییرات زیستی مانند موی سپید بدن را کنترل می کنند.
تلومر در انتهای کروموزوم ها قرار دارد و برای تکثیر سلول حیاتی است، مگر اینکه سلول های دیگر اصلا تکثیر نشوند.
طبق دیدگاه تصادفی DNA به علت جهشهای خود انگیخته یا در اثر عوامل بیرونی، به تدریج در سلولهای بدن صدمه میبیند.
زمانی که رادیکال های آزاد از دو بر خودش به دنبال جایگزین می گردد، مواد سلولی اطراف خود، از جمله DNA، پروتویین ها و چربی های ضروری برای عملکرد سلول را از بین می برد. رادیکال های آزاد در بیش از ۶۰% اختلالهای پیری، از جمله بیماری قلبی، سرطان، آب مروارید و التهاب مفاصل دخالت دارند. غذاهای سرشار از ویتامین C، E و بتا کاروتن از آسیب رساندن رادیکال آزاد جلوگیری می کنند.

پیری در سطح اندام ها و بافتها. طبق نظریه ارتباط متقاطع پیری، به مرور زمان الیاف پروتوئین که بافت متصل کننده بدن را تشکیل می دهند با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و بافت کمتر انعطاف پذیر می شود. پیامدهای منفی آن از دست دادن انعطاف پذیری پوست و سایر اندامها، تیره شدن عدسی چشم، مسدود شدن شریانها و لطمه دیدن کلیه ها می باشد. ضعف تدریجی دستگاه درون ریز که با کاهش تدریجی هورمون رشد GH، از دست دادن عضله، اضافه شدن چربی بدن و نازک شدن پوست رابطه دارد. در حال حاظر رژیم غذایی و فعالیت بدنی روشهای امن تری برای کنترل این پیامدهاست. کاهش فعالیت دستگاه ایمنی که با افزایش آسیب پذیری در برابر بیماری عفونی، افزایش خطر سرطان، تغییرات در جدار رگهای خونی که با بیماری قلبی و عرقی ارتباط دارد.

تغییرات جسمانی پیری

بین بیست تا چهل سالگی تغییرات در ظاهر جسمانی و افول عملکرد بدن بسیار تدریجی است و به سختی مورد توجه قرار می گیرد اما بعدا این تغییرات شتاب می گیرند.

تصلب شرایین، یکی از جدی ترین بیماریهای دستگاه قلبی- عروقی است که طی آن رسوبات سخت جرم، حاوی کلسترول و چربی، روی جداره شریانهای اصلی جمع می شوند. معمولا در اوایل زندگی آغاز، در میانسالی پیشرفت و به بیماری جدی می انجامد. بینایی، از ۳۰ سالگی، زمانی که عدسی سخت و ضخیم می شود، توانایی تمرکز کردن روی اشیای نزدیک افت میکند. شنوایی، از ۳۰ سالگی، حساسیت نسبت به صدا، خصوصا در فرکانسهای بالا افت می کند و به تدریج به تمام فرکانسها گسترش می یابد. چشایی، از ۶۰ سالگی، حساسیت نسبت به چهار مزه اصلی کاهش می یابد. بویایی، از ۶۰ سالگی، از دست دادن گیرنده های بویایی، توانایی تشخیص بوها را کاهش می دهد. لامسه، به صورت تدریجی، از دست دادن گیرنده های لامسه ای، مخصوصا در نوک انگشتان را شامل می شود. قلبی عروقی، به صورت تدریجی، هنگامی که عضله قلب سخت تر می شود، حداکثر ضربان قلب کاهش می یابد و توانایی قلب را برای تامین اکسیژن بدن به هنگام ورزش کردن، کاهش می دهد. دستگاه ایمنی، به صورت تدریجی، کوچک شدن غده تیموس، توانایی سلولهای T و قابلیت سلول های B در مبارزه با بیماریها را محدود می سازد. سیستم عضلانی، به صورت تدریجی، هنگامی که عصب های تحریک کننده رشته های عضلانی کشیدگی سریع از بین میروند. سیستم استخوان بندی، در اواخر ۳۰ سالگی آغاز، در ۵۰ سالگی شتاب و در ۷۰ سالگی کند می شود. بافت غضروفی در مفاصل نازک می شود و ترق توروق می کند . باعث می شود که انتهای استخوان زیر آن ساییده شود. تولید مثل،  در زنان بعد از ۳۵ سالگی شتاب میگیرد و در مردان بعد از ۴۰ سالگی آغاز می شود. مشکلات باروری و خطر زاییدن بچه مبتلا به اختلال کروموزومی افزایش می یابد. دستگاه عصبی، از ۶۰ سالگی، نورون ها می میرند، وزن مغز کم می شود. بطن های داخل مغز بزرگ می شوند. پوست، به صورت تدریجی، لایه بیرونی به لایه میانی میچسبد. زیر پوست و لایه درونی پوست نازک می شوند. مو،  از ۳۵ سالگی، خاکستری و نازک می شود. قد، از ۵۰ سالگی، کاهش استقامت استخوان ها به روی هم افتادن دیسکهای ستون فقرات و باعث می شود در ۷۰ ۸۰ سالگی قد به میزان ۵ سانتی متر کاهش یابد. وزن، تا  ۵۰ سالگی افزایش و از ۶۰ سالگی کاهش، بیان گر افزایش چربی و کاهش مواد معدنی عضلات و استخوانهاست.

دستگاه ایمنی و ارتباطش با پیری

پاسخ ایمنی عبارت است از فعالیت جمعی سلولهای تخصصی ای که آنتی ژنها را در بدن خنثی یا نابود میکند. دو نوع سلول سفید خون که نقش حیات بخشی دارند: ۱- سلول های T : که از مغز استخوان سرچشمه می گیرند و در تیموس (غده کوچکی در بالای سینه) رشد می کنند مستقیما به آنتی ژنها هجوم می برند. ۲- سلول های B: در مغز استخوان ساخته می شوند. پادتن هایی را به داخل خون ترشح می کنند که تکثیر می شوند. آنتی ژنها را گیر می اندازند و به دستگاه گردش خون امکان نابود کردن آنها را می دهند.

توانایی دستگاه ایمنی در نوجوانی افزایش و بعد از ۲۰ سالگی افت می کند. طلاق، پرستاری از والدین سالخورده بیمار، افسردگی مزمن نیز می تواند ایمنی را کاهش دهد. رابطه بین استرس و بیماری زمانی معنی دار میشود که بدانیم هورمونهای استرس بدن را برای فعالیت بسیج می کنند، در حالی که کاهش فعالیت پاسخ ایمنی را تقویت میکند.

نظریه شای و مراحل توالی ذهنی از فراگیری دانش به استفاده از آن

توانایی های شناختی انسان به سختی می تواند از پیچیدگی مراحل صوری پیاژه فراتر رود، اما وقتی افراد به بزرگسالی می رسند، موقعیت هایی که باید در آنها فکر کنند متنوع تر می شود. مرحله فراگیری (۰ ۱۸ سالگی)، دو دهه اول زندگی عمدتا صرف فراگیری دانش می شود. افراد جوان از تفکر عملیات عینی به تفکر عملیات صوری پیشروی می کنند. مرحله دستیابی (۱۸ ۳۵ سالگی)، افراد باید مهارتهای شناختی خود را با موقعیت هایی چون زندگی زناشویی و استخدام سازگار کنند. مرحله مسئولیت (۳۵ ۵۰ سالگی)، گسترش مسئولیت به سایرین در شغل، جامعه و خانه صورت می گیرد. حفظ رابطه خوشایند با همسر صمیمی، درگیر ماندن در زندگی فرزندان، پذیرفتن رهبری بیشتر در کار، برآورده ساختن نقش های اجتماعی که پیشرفته ترین شکل این نوع تفکر مرحله اجرایی نامیده می شود. مرحله ادغام مجدد ( ۵۰ ۷۰ سالگی)، افراد تمایلات، نگرشها و ارزش های خود را بررسی مجدد و ادغام مجدد می کنند و از آنها به عنوان راهنمایی برای اینکه چه دانشی را فرا بگیرند و به کار برند، استفاده می کنند. افراد سالخورده درباره موقعیتهایی که باید انرژی شناختی خود را صرف کنند، سختگیرتر می شوند.

نظریه لابووی-ویف

بزرگسالی برگشت به مسائل عمل گرایانه را به همراه دارد، به این صورت که تفکر بر موقعیت های عینی متمرکز می شود اما به جای برگشت به تفکر ناپخته، حرکت از تفکر فرضی به تفکر عملگرایانه است. تضادها یا مغایرتها را به عنوان بخشی از زندگی می پذیرند و روشهای تفکری را پرورش می دهند. آگاهی از واقعیت های متعدد، ادغام کردن منطق با واقعیت، تحمل کردن اختلاف بین ایده آل و واقعیت و تغییر شکل کیفی در سالهای بزرگسالی را خلاصه می کند.

پردازش اطلاعات، کاردانی و خلاقیت

کاردانی، عبارت است از فراگیری اطلاعات زیاد در یک رشته یا کار، که تخصص به آن کمک می کند و با انتخاب کردن رشته دانشگاهی یا شغل آغاز می شود. خلاقیت، زیر بنای خلاقیت کاردانی است، ولی همه افراد کاردان خلاق نیستند. برای خلاقیت ویژگی های دیگری نیز ضروری است که شیوه تفکر نو آورانه، تحمل کردن ابهام، سایقی خاص برای موفق شدن، علاقه مندی به آزمایش کردن  و درصورت شکست، تکرار کردن از جمله آنهاست.

حرکت از مسئله گشایی به مسئله یابی، ویژگی برجسته تفکر پس صوری است که در هنرمندان دانشمندان ورزیده یافت می شود.

تفاوت های افراد کاردان و افراد مبتدی

افراد کاردان در مقایسه با افراد مبتدی به نحو کارآمدتری یادآوری و استدلال می کنند. آنها از لحاظ شناختی پخته ترند، زیرا می توانند آگاهی خود را به طور خودکار برای دستیابی به راه حلها به کار برند. کاردانی غیر از بهتر کردن مسئله گشایی، برای خلاقیت ضروری است.

تاثیرات کالج در رشد روانی اجتماعی

تجربه کالج، دوره ای است که می توان به کاوش ارزشها، نقشها و رفتارهای دیگر توجه کامل معطوف کرد. طبق نظریه تفکر پس صوری پری، دانشجویان بهتر می توانند در مورد مسائلی که پاسخ روشنی ندارند از دلیل و منطق استفاده کنند. بازنگری در نگرشها و ارزشها، این تغییرات شناختی را تکمیل می کند. کالج به دانشجویان کمک می کند به حقوق افراد و رفاه بشریت علاقه مند شوند و از این راه بر استدلال اخلاقی آنها تاثیر می گذارد. دانشجویان در سالهای کالج، خودآگاهی بیشتر، عزت نفس بهتر، و درک هویت عمیق تری را پرورش می دهند.

مدرک کالج زندگی بعد از کالج دانشجویان را هدایت می کند و بر تمایلات، و فرصتهای آنها تاثیر بسزایی می گذارد. ترک تحصیل، برای درآمد زندگی و رشد شخصی عواقب ناگواری دارد.

فردی که برای کار آمادگی دارد بهتر می تواند سایر نقش های بزرگسال را برآورده سازد. این فرد باید دارای ویژگی های: قضاوت درست، مسئولیت، ایثار و همکاری باشد. انتخاب شغل یک فرایند تدریجی است که مدتها قبل از نوجوانی آغاز می شود. جوانان چند مرحله رشد شغلی را طی می کنند.

مراحل زندگی از نظر لوینسون

مردان و زنا با تکلیف رشدی به شیوه ای متفاوت برخورد می کنند، لوینسون مانند اریکسون رشد را به صورت زنجیره ای از دوره ها یا مراحل در نظر می گیرد که از لحاظ کیفی مجزا هستند. هریک زمان خاص خود را دارند و چالشهای روانی ویژه ای را زندگی شخص به همراه می آورند. در هر دوره، تغییرات مهمی روی می دهند که با توجه به سن فرد قابل پیش بینی هستند و نیروهای زیستی و اجتماعی مشترکا آنها را ایجاد می کنند. هر دوره با یک انتقال ۵ ساله شروع می شود و فرد را برای دوره بعدی آماده می کند. ساختار زندگی، الگو یا طرح اساسی زندگی فرد در هر لحظه معین می باشد. اجزای تشکیل دهنده آن روابط فرد با دیگران، اعم از افراد، گروه ها و موسسات هستند. وظیفه اصلی دوره ساختار سازی، برگزیدن و منسجم کردن اجزا به شیوه ای است که زندگی فرد را بهبود بخشد که هر دوره آن ۵ تا ۷ سال است. اوایل بزرگسالی، بیشترین انرژی و وفور نعمت، تناقض و استرس است. این سالها رضایت زیاد از عشق، تمایلات جنسی، زندگی خانوادگی، دستاوردهای شغلی و تحقق اهداف مهم زندگی را به همراه دارند. این سالها فشار زیادی را مانند تصمیمات مهم ازدواج، فرزندان، کار و سبک زندگی قبل از اینکه خیلی از افراد تجربه زندگی لازم را برای انتخاب عاقلانه داشته باشند دارد.

تاثیر رویاها بر رشد روانی اجتماعی طبق نظریه لوینسون

در انتقال اوایل بزرگسالی اغلب جوانان رویایی را میسازند که در خلال آن خود را در دنیای بزرگسالی تجسم می کنند و این رویا، تصمیم گیری آنها را هدایت می کند. رویاهای زنان، خود را بر حسب روابط با شوهر، فرزندان، و همکاران توصیف می کند. رویاهای مردان بیشتر فردگرا هستند، آنها افراد مهم، مخصوصا همسر خود را پشتیبان مهمی برای هدفشان می دانند. آنها به ندرت خود را پشتیبان اهداف دیگران می انگارند.

انتقال ۳۰ سالگی، خود را ارزیابی مجدد می کنند. اجزایی را که به نظرشان نا مناسب هستند تغییر می دهند. آنهایی که درگیر شغل خود هستند و هنوز مجردند، سرگرم سافتن یک شریک زندگی می باشند. زنانی که زودتر بر ازدواج و مادری تاکید می ورزند در این زمان اهداف فردگرایانه ای تعین میکنند. زنان به جنبه هایی از زندگی زناشویی خود آگاه می شوند که آنها را به از دست دادن استقلال تهدید می کند. زنان متاهل از شوهران خود توقع دارند که تمایلات و آرزوهای فراتر از خانه آنها را به رسمیت بشناسند. سر و سامان یافتن مردان/ادامه بی ثباتی زنان،
لوینسون ۳۳ تا ۴۰ سالگی را دوره سر و سامان یافتن می داند. مردان با محکم کردن جایگاه خود در خانواده، کار و جامعه مقام امنی را در اجتماع کسب کنند. زنان در خلال سی سالگی به شدت بی سر و سامان هستند. خیلی از زنان تا میانسالی ثباتی را که مردان در ۳۰ سالگی کسب می کنند به دست نمی آورند.

سازگاری با زندگی از نظر ویلانت، ویلانت در بررسی روشهایی که مردان خود و دنیای اجتماعی شان را تغییر می دهند تا با زندگی سازگار شوند، مراحل اریکسون را تایید نمود، ولی شکاف بین آنها را پر کرد. ویلانت برخلاف لوینسون در مورد زنان تحقیق نکرد.

نقطه ضعفهای نظریه لوینسون و ویلانت

نتیجه گیری آنها عمدتا بر پایه مصاحبه با افرادی استوار بود که در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۴۰ متولد شده بودند. این احتمال وجود دارد الگوهای آنها به اندازه ای که در مورد نسل قبل کاربرد داشتند در مورد جوانان امروزی قابل اجرا نباشند. با وجود آنکه نمونه لوینسون، بزرگسالان دانشگاه نرفته و کم درامد را در بر داشت، تعداد آنها اندک بود و زنان مرتبه اجتماعی اقتصادی پایین اصلا مورد بررسی قرار نگرفتند. آزمودنی های لوینسون هنگامی که مصاحبه شدند میان سال بودند و شاید تمام جنبه های زندگی جوانی خود را به دقت به خاطر نیاورده باشند.

زمان بندی اجتماعی

انتظارات درجه بندی شده سنی برای رویدادهای خاص زندگی است (اولین شغل، ازدواج، تولد فرزند، خرید خانه و …). بزرگسالان مانند کودکان و نوجوانان مقایسه اجتماعی میکنند و پیشرفت زندگی خود را در مقایسه با پیشرفت دوستان، خوهر برادر و همکارانش ارزیابی می کند و این سوال را معمولا از خود می پرسند: آیا مطابق با سنم عمل می کنم؟

یکی از منابع مهم تغییر شخصیت در بزرگسالی، تبعیت یا انحراف از زمانبندنی اجتماعی است. خیلی از بزرگسالان وقتی که از زمان بندی رویدادهای زندگی خیلی عقب می افتند، تا اندازه ای دچار ناراحتی روانی می شوند. زنانی که به موقع تشکیل خانواده دادند، مسئول تر، خویشتن دار، صبور، و مهرورز شدند ولی عزت نفس آنها افت کرد و احساس می کردند هرچه زندگی شان بیشتر پیش می رود، آسیب پذیر تر می شوند. زنانی که از زمان بندی مخصوص مردان پیروی کرده، مسلط تر، معاشرتی تر، مستقل و از لحاظ عقلانی کارآمد تر شدند و این روند در افراد همسانی که ده سال بعد متولد شده بودند نیز  یافت شد. زنانی که از زمان بندی اجتماعی پیروی نکرده بودند، نه ازدواج کرده و نه شغلی را تا ۳۰ سالگی آغاز کرده بودند، عملکرد بسیار ضعیفی داشتند. آنها نسبت به خود تردید داشتند، احساس بی کفایتی و تنهایی می کردند و بعضی آینده را مثل علامت سوال بزرگ می دیدند.

تغييرات جسماني اواخر بزرگسالي

دستگاه عصبي، الف) كاهش وزن مغز بعد از ۶۰ سالگي به علت از بين رفتن نورونها و بزرگ شدن بطن هاي درون مغز.
ب) بالغ بر ۵۰% نورونهاي مناطق بينايي، شنوايي، حركتي از بين مي رود. ج) قشر مخ، مخچه ۲۵% نورون هاي خود را از دست مي دهد.
د) سلولهاي گليال كه رشته هاي عصبي را ميلين دار مي كنند نيز كاهش مي يابند. ه) دستگاه عصبي خود مختار نيز در سن پيري عملكرد ضعيف تري دارد.

دستگاه هاي حسي، الف) بينايي، تغييرات ساختاري در چشم، تمركز كردن روي اشياي نزديك، ديدن در نور كم و تشخيص دشوار رنگ. قرنيه شفاف تر مي شود و نور را پخش مي كند، در نتيجه تصاوير را تار كرده و حساسيت به نور خيره كننده را افزايش مي دهد. عدسي بازهم زرد ميشود كه به اختلال بيشتر در تشخيص رنگ مي انجامد. مناطق كدر در عدسي به نام آب مرواريد افزايش ميابد (علاوه بر سن، عواملي چون نور خورشيد و ديابت خطر آب مرواريد را افزايش مي دهد) و موجب بينايي تيره و بدون جراحي سرانجام به نا بينايي مي انجامد.

شعف بينايي عمدتا از كاهش رسيدن نور به شبكيه به علت زرد شدن عدسيها، كوچك شدن مردمك و تيره شدن زجاجيه و ضايعه سلولي در شبكيه و عصب بينايي ناشي مي شود. انطباق با تاريكي و رفتن از محلي روشن به محيطي تاريك سخت تر مي شود. تباهي لكه اي علت اصلي نابينايي در سالخوردگان است، سلولهاي حساس نسبت به نور در لكه يا ناحيه مركزي شبكيه از دست مي روند.رژيم غذايي مملو از سبزيجات برگدار، خطر تباهي لكه اي را كاهش مي دهد و پايعه بينايي را در افراد مبتلا به اين بيماري كند مي سازد. با اين حال حتي در بين افراد ۸۵ ساله و مسن تر فقط ۳۰% دچار ضعف بينايي شديد مي شوند كه زندگي روزمره آنها را مختل مي كند. ب) شنوايي، كاهش تامين خون تامين خون و مرگ طبيعي سلولها در گوش داخلي، خشك شدن غشاها مانند پرده گوش و تباهي گذرگاههاي عصبي باعث مي شوند كه شنوايي در اواخر بزرگسالي ضعيف شود. اين ضعف در فركانسهاي بالا شديد تر است. از بين تمام مشكلات شنوايي، كاهش درك گفتار، بيشترين تاثير را بر رضايت از زندگي دارد.
ادراك ما از لحظه تولد چند وجهي است، يعني اطلاعات ناشي از چند سيستم حسي را تركيب مي كند. افراد سالخورده با توجه كردن به جلوه هاي صورت، ژستها و حركات لب مي توانند از بينايي خود براي تعبير كلمات گفتاري استفاده كنند. ج) چشايي و بويايي، سيگار كشيدن، دندانهاي مصنوعي، داروها و آلاينده هاي محيطي مي توانند بر ادراك مزه تاثير بگذارند. در صورتي كه تشخيص دادن مزه دشوار باشد غذا كمتر لذت بخش مي شود. بويايي كه به لذت بردن از غذا كمك مي كند، وظيفه خويشتن پايي را نيز بر عهده دارد. آدم هاي سالخورده به سختي مي توانند غذاي فاسد، بوي گند گاز، يا بوي دود را تشخيص دهند و در وضعيت تهديد كننده اي قرار مي گيرند. اين تغييرات باعث مي شود سالخوردگان بگويند: غذا ديگر بو و مزه مناسبي ندارد. تمرين كردن تشخيص بو، به حفظ آنها كمك مي كند. د) لامسه، براي اندازه گيري ادراك لامسه مشخص مي كنند دو محرك روي پوست قبل از اينكه به صورت يك محرك درك شوند چقدر بايد بهم نزديك شوند. پيري كاهش شديد درك لامسه در دستها، مخصوصا نوك انگشتان و كاهش كمتر در بازوها و لبها را به همراه دارد.علت آن كند شدن گردش خون مخصوصا در اندامهي دور از مركز بدن، مانند انگشتان دست و پا باشد.  تقريبا تمام سالخوردگان بعد از ۷۰ سالگي به كاهش ادراك لامسه مبتلا مي شوند.
از بين رفتن گيرنده هاي لامسه در برخي نواحي پوست و كند شدن گردش خون در دست و پا نيز مي تواند در اين امر دخالت داشته باشد.

دستگاه هاي قلبي عروقي و تنفسي. با افزايش سن عضله قلب سخت تر مي شود و برخي سلولهاي آن مي ميرند در حالي كه سلولهاي ديگر بزرگ مي شوند كه نتيجه آن ضخيم شدن جداره بطن چپ(بزرگترين حفره قلب كه خون از آن ميگذرد) است.
قلب با نيروي كمتري پمپاژ مي كند، حداكثر ضربان قلب كاهش مي يابد و جريان خون به دستگاه گردش خون كند مي شود.
بافت ريه انعطاف پذيري اش را از دست مي دهد در نتيجه ريه ها به نحو نا كارامدتري پر و خالي شده و باعث مي شوند كه خون اكسيژن كمتري جذب نموده و كربن دي اكسيد كمتري را دفع كند. ورزش يكي از موثرترين روشهاي كاهش دادن عوارض پيري بر سيستم قلبي و عروقي است.

دستگاه ايمني. دستگاه ايمني با حمله كردن عليه بافتهاي طبيعي بدن به صورت پاسخ خود ايمني به احتمال زياد كژكار مي شود.ضعيف شدن عملكرد در دستگاه ايمني در اثر افزايش سن علت اغلب بيماريها در افراد سالخورده نيست بلكه صرفا اجازه مي دهد بيماري پيشرفت كند در حالي كه واكنش ايمني قوي، بدن را از عامل بيماري نجات مي دهد.

خواب. قبل از آنکه به خواب بروند تا مدت زیادی در مرحله خواب و بیداری قرار دارند.زمان کمتری در مرحله خواب عمیق بدون حرکت چشم Nrem بوده و چند بار بیدار می شوند. افراد سالخورده با اندازه جوانان به خواب نیاز دارند. تغییرات در ساختارهای مغز که خواب را کنترل می کنند و سطح بالاتر هورمون های استرس در جریان خون که اثر هشیار کننده بر دستگاه عصبی مرکزی دارند مسئول هستند.

مردان به چند دلیل بیشتر از زنان دچار اختلال خواب می شوند. ۱- بزرگ شدن غده پروستات (لوله ای که مثانه را تخلیه میکند) که تقریبا در تمام مردان مسن روی میدهد. ۲- مردان نسبت به وقفه تنفسی در خواب مستعد ترند ۳- حرکت سریع پاها گاهی با وقفه تنفسی در خواب همراه است. بی قراری پاها می تواند به علت تنش عضلانی، کاهش گردش خون یا تغییرات مربوط به سن در مناطق حرکتی مغز باشد. برقراری وقت خواب و بیداری ثابت، ورزش منظم، استفاده از اتاق خواب فقط برای خوابیدن نه کارهای دیگر برای تقویت خواب آرام موثر است. اگر به افراد سالخورده توضیح دهیم که حتی آدمهای بسیار سالم مشکل خوابیدن دارند، کمک زیادی به آنها می کنیم.

ظاهر و قدرت تحرک بدن. غدد چربی که پوست را نرم می کنند کمتر فعال می شوند و خشکی و زبری به بار می آورند.نقطه های سنی بیشتر می شوند و در برخی بازوها، پشت دست و صورت با این رنگ دانه ها نقطه نقطه می شوند. خالهای گوشتی و زایده های پوستی کوچک ممکن است پدیدار شود. رگهای خونی که عمدتا لایه چربی محافظ خود را از دست داده زیر پوست شفاف می توان مشاهده کرد. این ضایعه توانایی سازگار شدن سالخوردگان با دمای بسیار سرد و گرم را محدود می سازد. این عوارض در صورت پدیدار تر است زیرا بیشتر در معرض نور خورشید که به پیری شتاب می دهد قرار دارد. پهن شدن بینی و گوشها به دلیل رسوب سلولهای جدید در لایه بیرونی استخوان بندی صورت. دندانها ممکن است زرد شوند، ترک بردارند و بشکنند و لثه می تواند تحلیل رود. موی سر در هر دو جنس نازک می شود. قد خصوصا در زنان به علت کاهش مواد معدنی کوتاه می شود و به نزدیک شدن بیشتر مهره های ستون فقرات می انجامد. بعد از ۶۰ سالگی به علت کاهش بیشتر تراکم استخوان و عضله، وزن عموما کم می شود.
عوامل متعددی بر تحرک تاثیر می گذارند از جمله نیرومندی عضله که عموما در اواخر بزرگسالی کاهش می یابد و استحکام استخوان، همینطور انعطاف پذیری و استقامت زردپی ها(تاندونها)، رباط ها (که عضله را به استخوان وصل می کنند) و مفاصل کاهش می یابد.

سازگاری با تغییرات جسمانی اواخر بزرگسالی. هرچه افراد سالخورده از پندارهای قالب پیری طرفداری کند کمتر می توانند با تغییرات مرتبط با سن به صورت سازگارانه مقابله کنند. پندارهای قالبی سالخورده عاجز و ضعیف، دیگران را ترغیب می کند تا با افراد سالخورده به صورت متواضعانه و مرحمت آمیز رفتار کنند و این نوع رفتار به هنگام پیری موجب یاس و نا امیدی میشود.

سلامتی و معلولیت. سلامتي براي بهداشت رواني در اواخر عمر اهميت زيادي دارد. در صورتي كه سالخوردگان سلامتي خود را نه چندان بد يا بد توصيف كنند خطر مردن آنها ظرف دو سال ناگهان افزايش مي يابد. هرچه سالخوردگان نسبت به توانايي خود در مقابله كردن با مشكلات جسماني، خوش بين تر باشند و تداوم رفتارهاي تقويت كننده سلامتي، كمك مي كند. معلوليت لزوما به سمت معلوليت و وابستگي بيشتر پيش نمي رود. ۱۲ تا ۲۰ درصد سالخوردگان معلول، ۲ تا ۶ سال بعد بهبود يافتند. سلامتي به سالخوردگان امكان مي دهد تا در نقشهاي اجتماعي ارزشمند درگير بمانند و بدين ترتيب از انزواي اجتماعي پيشگيري مي كند و سلامت رواني را تقويت مي نمايد. وضعيت جسماني خوب و سلامت رواني در اواخر زندگي رابطه نزديكي باهم دارند.

تغذيه و ورزش. تغييرات جسماني اواخر زندگي، نياز بيشتر به مواد غذايي خاص را مي طلبد. كلسيم و ويتامين D براي محافظت از استخوانها، روي و ويتامينهاي B6 ، C و E براي محافظت از دستگاه ايمني و ويتامينهاي A ، C و E براي پيشگيري از راديكالهاي آزاد.
مواد غذايي محتوي ويتامينهاي A، C و E به پيشگيري از تباهي عضله كمك مي كنند، اما نقش آنها در مصونيت در برابر بيماري هاي قلبي و عروقي روشن نيست. كاهش فعاليت جسماني، كاهش حواس چشايي و بويايي و كاهش سهولت جويدن به علت خراب شدن دندانها مي توانند مقدار و كيفيت غذايي را كه فرد ميخوردتنزل دهند. دستگاه گوارش سالخوردگان در جذب كردن برخي مواد غذايي مانند پروتوئين، كلسيم و ويتامين D مشكلات زيادي دارد. براي افزايش دادن توانايي پمپاژ قلب در سالهاي پيري، ورزش بايد مكرر، جدي و پرروز باشد. شروع ورزش حتي در اواخر بزرگسالي (۹۰ سالگي) به اندازه و استقامت عضله، جريان خون در عضلات و توانايي عضلات در كسب اكسيژن از خون كمك شاياني مي كند.

تمايلات جنسي. اغلب زن و شوهرهاي سالخورده سالم، آميزش جنسي منظم خود را ادامه ميدهند. آميزش جنسي خوب در گذشته، آميزش جنسي خوب در آينده را پيش بيني مي كند. هم مردان و هم زنان سالخورده مي گويند كه معمولا اين شوهر است كه تعامل جنسي را متوقف مي كند. وقتي مرد در مي يابد كه رسيدن به حالت نعوظ دشوارتر شده و فاصله زماني بيشتري بايد بين نعوظها باشد امكان دارد از كليه فعاليتهاي جنسي كناره گيري كند. ناتوانيهايي كه جريان خون به آلت مردي را مختل مي كنند، عمدتا اختلالهاي دستگاه عصبي خود مختار، بيماري هاي قلبي-عروقي و ديابت هستند، مسبب كاهش يافتن تمايلات جنسي در مردان سالخورده مي باشد. سيگار كشيدن، مصرف بيش از حد الكل و انواع داروهاي تجويزي نيز موجب كاهش عملكرد جنسي مي شوند. در بين زنان، ضعف سلامتي و نداشتن همسر عوامل اصلي كاهش تمايلات جنسي هستند. ميل جنسي در سرتاير دوران بزرگسالي ادامه مي يابد.

معلوليت هاي جسماني‌. بیماری های قلبی عروقی و سرطان از اواسط اواخر زندگی به طرز چشمگیری افزایش می یابندو همچنان علل اصلی مرگ و میر هستند. سکته مغزی در اثر خونریزی یا انسداد جریان خون در مغز روی می دهد و علت اصلی معلولیت در اواخر بزرگسالی و مرگ بعد از ۷۵ سالگی می باشد. آمفیزوم به علت کاهش شدید انعطاف پذیری بافت ریه باعث میشود که فرد به سختی تنفس کند.
دستگاه ایمنی سرانجام با عفونتی مواجه می شود که نمیتواند با آن مبارزه کند. در نتیجه خیلی از افراد بسیار مسن تسلیم یک یا چند مورد از ۵۰ التهاب ریوی میشوند که به عنوان ذات الریه طبقه بندی شده اند. پوکی استخوان، آرتریت(نوعی اختلال استخوان) و دیابتی که در بزرگسالی شروع می شود. هیچ یک از این اختلالها، حتی در صورتی که در سن بالا افزایش یابند جز طبیعی فرایند پیری نیستند. برخی معلولیتهای جسمانی و عقلانی با سن مرتبط هستند به معنی آن نیست که توسط پیری ایجاد میشوند.

دونوع پیری عبارتند از : پیری نخستین، ضعف هایی که تحت تاثیر عوامل ژنتیکی قرار دارند و همه اعضای گونه ما را مبتلا می کنند و حتی با وجود سلامتی خوب بازهم اتفاق می افتند. و پیری ثانویه، به علت نقایص ارثی و تاثیرات محیطی ناگوار مانند تغذیه نا مناسب، ورزش نکردن، بیماری، سو مصرف موارد، آلودگی محیطی و استرس روانی روی میدهد.

آرتریت، حالتی که طی آن مفاصل و عضلات، ملتهب، دردناک، خشک و گاهی متورم می شوند. در اواخر بزرگسالی شیوع بیشتری دارند. برای این بیماری آمادگی ژنتیکی وجود دارد، ولی معمولا تا ۴۰ ۵۰ سالگی پدیدار نمی شود. در مفاصلی که مکررا استفاده می شوند غضروف روی انتهای استخوانها که هنگام حرکت سایش را کم میکند، به تدریج تباه می شود. وستئو آرتریت به برخی مفاصل محدود می شود اما آرتریت روماتوئید کل بدن را در بر می گیرد.

صدمات غیر عمدی، تصادفات وسائل نقلیه، سالخوردگان در هر مایل رانندگی، بیش از هر گروه سنی به استثنای رانندگان زیر ۲۵ سال مرتکب تخلفات رانندگی، تصادفات و تصادفات مرگبار می شوند. مرگ ناشی از صدمات وسایط نقلیه یک چهارم مرگ و میر در اواخر زندگی را تشکیل می دهد و در مردان خیلی بیشتر از زنان است. ضعف تعادل به علت کاهش نورونی در مناطق حسی و حرکتی قشر مخ، در افزایش خطر سقوط اواخر بزرگسالی دخالت دارد. زمین خوردن میتواند به طور غیر مستقیم نیز با ایجاد ترس از زمین خوردن در سالمندان به سلامتی آسیب بزند. آنها چون میترسند دوباره زمین بخورند عمدتا از فعالیت خودداری می کنند، تحرک و تماس اجتماعی را محدود می کند و سلامت روانی و جسمانی تحلیل می رود.

زوال عقل، به مجموعه اختلال هایی اشاره دارد که تقریبا به طور کامل در سن پیری روی میدهند به طوری که خیای از جنبه های فکر و رفتار به قدری صدمه می بیند که فعالیت های روزمره مختل میشود. تقریبا ۱۲ نوع زوال عقل مشخص شده است و اغلب درمان نمیشوند. تعدادی از آنها از پارکینسون، تباهی مناطق زیر قشری مخ را شامل می شوند. زوال عقل به دو صورت روی میدهد: بیماری آلزایمر و زوال عقل مغزی- عروقی
گرايش ارثي به زوال عقل مغزي-عروقي غير مستقيم است: از طريق فشار خون بالا، بيماري قلبي- عروقي و ديابت كه هريك خطر سكته مغزي را افزايش مي دهد. سيگار كشيدن، مصرف زياد الكل، مصرف زياد نمك، غذاي بسيار كم پروتوئين، چاقي، نا فعالي و استرس نيز خطر سكته مغزي را افزايش مي دهند. بنابراين زوال عقل مغزي- عروقي نتيجه مشترك عوامل ژنتيكي و محيطي است. مردان به علت آسيب پذيري نسبت به بيماري قلبي-عروقي بعد از ۶۰ سالگي بيشتر از زنان دچار زوال عقل مغزي-عروقي ميشوند. بیماری آلزایمر،شایع ترین نوع زوال عقل است که ۵۰ تا ۶۰ درصد تمام موارد را شامل میشود. ۵ تا ۷ درصد ۶۵ سال و ۱۵ درصد بالای ۸۰ سال به این بیماری مبتلا هستند. نشانه های آن: مشکلات شدید در حافظه، فراموش کردن اسامی، تاریخها، قرار ملاقاتها، مسیرهای آشنا برای سفر یا خاموش کردن اجاق گاز. در ابتدا حافظه نزدیک بیش از همه صدمه می بیند. قضاوت غلط فرد را در معرض خطر قرار می دهد. تغییراتی نیز در شخصیت روی می دهد. فقدان خود انگیختگی و سرزندگی، اضطراب و طغیانهای خشم به علت بلاتکلیفی ها و تردید های ایجاد شده توسط مشکلات عقلانی، کاهش ابتکار عمل و گوشه گیری اجتماعی. افسردگی که اغلب در مرحله مقدماتی انواع زوال عقل پدیدار می شود. با پیشرفت بیماری حرکتهای ماهرانه و هدفمند مختل می شوند. خواب با هذیان ها و ترسهای خیالی آشفته می شود. توانایی فهمیدن و تولید گفتار را از دست میدهد. به عفونتها آسیب پذیر و در نهایت حالت اغما و مرگ است. دوره بیماری آلزایمر متغییر است و از  چندسال تا ۲۰ سال نوسان دارد. متوسط دوره آن ۸ تا ۱۰ سال است. الزايمر توانايي نورونها را براي پاسخ دادن به آنها مختل مي كند. بيماري آلزايمر به دو صورت خانوداگي و پراكنده يافت مي شود.

آلزايمر خانوادگي،
ژنهايي را روي كروموزومهاي ۱، ۱۴ و ۲۱ شناسايي كرده اند كه با آلزايمر خانوادگي ارتباط دارند. اگر اين ژن فقط در يكي از جفت ژنهاي به ارث برده شده از والدين وجود داشته باشد، فرد به شروع زود هنگام آلزايمر مبتلا خواهد شد. آلزايمر پراكنده،
وراثت ممكن است از  طريق جهشهاي خود انگيخته در آلزايمر پراكنده نقش داشته باشد.افراد مبتلا به اين بيماري ژن نابهنجاري در كروموزوم ۱۹ دارند. ژن نابهنجار ApoE شايع ترين عامل خطر شناخته شده در اين نوع آلزايمر است و در ۵۰ درصد موارد يافت مي شود.
غير از وراثت، نقش مواد سمي و ويروسها، نقايص مانع خون- مغز ( كه از مغز در برابر عوامل زيانبخش محافظت مي كند) و كمبودهاي غذايي مورد بررسي قرار گرفته است. سطح بالاي آلومينيوم در گره ها و رسوبات مغزي قربانيان آلزايمر يافت شده است.

درمان آلزايمر. درمان با جايگزيني هورمون و داروهاي ضد التهاب ( مانند آسپرين، ايبوپروفن و استروئيد پردنيطون) ضاهرا آثار محافظت كننده دارند، اما عملكرد شناختي را بهبود نمي بخشد. داروهاي ضد التهاب با كاهش دادن التهاب بافت مغز كه در اثر آميلوئيد و ساير پروتوئينهاي نا بهنجار ايجاد مي شوند، مي توانند روند آلزايمر را كند سازد. آموزش، برخي پژوهشگران گمان مي كنند كه سالهاي تحصيلات به اتصالات سيناپسي بيشتري منجر مي شوند كه به عنوان اندوخته شناختي عمل مي كنند.

ApoE، پروتوئين خوني كه كلسترول را به سرتاسر بدن منتقل مي كند، منجر مي شود.

آميلوئيد، نوعي پروتوئين است كه با كاهش ايمني، در خيلي از بيماريهاي ديگر نيز دريافت رسوب مي كند. اين رسوب آميلوئيد احتمالا با ايجاد التهاب در مغز، با توليد راديكالهاي آزاد يا با كاستن از جريان خون مي توانند نورونهاي مجاور و شبكه هاي ارتباطي آنها را نابود كنند.

تباهی مغز، زماني كه بيماري آلزايمر ايجاد مي شود، در مناطق حافظه مغز متابوليسم كاهش مي يابد. در مغز دو تغيير ساختاري عمده روي مي دهد. داخل نورونها، گره هاي نوروفيبريل، دسته هايي از رشته هاي پيچ خورده كه حاصل ساختارهاي عصبي تباه شده هستند نمايان مي شوند. بيرون نورونها رسوباتي ايجاد مي شود كه كپه هاي سلول عصبي مرده آن را احاطه كرده اند. آنها محتوي آميلوئيد هستند.

علائم خبر دهنده سكته مغزي، احساس ضعف، گزگز يا بي حسي در دست يا صورت، از دست دادن ناگهاني بينايي يا دو بيني، مشكل گويايي، سرگيجه و عدم تعادل شديد.

زوال عقل برگشت پذير و اشتباه تشخيص داده شده

فرد سالخورده افسرده معمولا درباره مشكلات عقلاني خود اغراق مي كند. در حالي كه فرد مبتلا به زوال عقل اين مشكلات را ناچيز مي شمارد و از ضعف شناختي خود كاملا آگاه نيست. داروهايي كه براي سرفه، اسهال و تهوع مصرف مي كنيم جلوي انتقال دهنده عصبي استيل كولين را مي گيرند و به نشانه هاي شبه آلزايمر منجر مي شوند. برخي بيماري ها مي توانند موجب از دست رفتن موقتي حافظه و نشانه هاي عقلاني شوند. خصوصا در بين سالخوردگان كه وقتي بيمار هستند گيج و گوشه گير و تنها هستند.

شناختي، هرچه توانايي عقلاني به هوش سيال بيشتر وابسته باشد ( مهارتهاي پردازش اطلاعات با زيربناي زيستي)، زودتر تحليل مي رود.
تواناييهاي عقلاني وابسته به هوش متبلور ( دانش مبتني بر فرهنگ) براي مدت طولاني تري باقي مي مانند.
در سن پيري كاهش هوش سيال، تجربيات اندوخته شده، آگاهي از نحوه يادگيري و حل كردن مسايل و زندگي روزمره تحريك كننده، در نتيجه كاهش هوش متبلور نيز به همراه دارد.

نظریه سه تکلیف انسجام من (پک):

تمایز من در برابر دل مشغولی به کار-نقش. کسی که برای انسجام تلاش می کند باید یک رشته نقشهای خانوادگی، دوستی و اجتماعی را متمایز کند که به اندازه شغل او رضایت بخش باشند.

استعلای بدن در برابر دل مشغولی به بدن. سالخوردگان باید با تاکید کردن بر توانایی های شناخنی و اجتماعی خود محدودیتهای جسمانی شان را تعالی بخشند.

استعلای من در برابر دل مشغولی به من. دست یابی به انسجام من، مستلزم تلاش مستمر در جهت ایمن تر، هدفمندتر و خشنود کننده تر ساختن زندگی برای کسانی است که بعد از مرگ فرد زندگی می کنند. برای انسجام من باید از زندگی شغلی، بدن و هویت مجزایشان فراتر روند. آنها باید از خردمنری خود کمک بگیرند و طوری به فکر دیگران باشند که زندگی آنها را بهتر کند.

نظریه خبرگی هیجان لابووی-ویف

درباره استدلال بزرگسالان در زمینه هیجان تحقیق کرده است. او معتقد است آنهایی که از لحاظ روانی پخته هستند از احساسات خود بیشتر خبر دارند.
سالخوردگان توصیفهای روشنی کرده اند که ذهن و بدن را به صورتی مصور می کند که به حالت احساس کمک نموده و جنبه های ذهنی و عینی هیجان را با هم ترکیب می کند. دست آورد روانی- اجتماعی مهم در اواخر زندگی، خبره شدن در برابر پردازش کردن اطلاعات هیجانی و پرداختن به خودگردانی هیجانی است.

نظریه رابرت باتلر در یادآوری گذشته ها و مرور زندگی

اغلب سالخوردگان به عنوان بخشی از دستیابی به انسجام من، جلوگیری از یاس و نا امیدی و پذیرفتن پایان عمر به مرور زندگی می پردازند. درمانگران، سالخوردگان را ترغیب می کنند برای مرور زندگی به یادآوری گذشته ها بپردازند. سالخوردگان به این علت از گذشته خود یاد می کنند که : الف) دیگران از انها می خواهند که این کار را انجام دهند. ب) نیازهای اجتماعی خود را مانند برقراری روابط دوستی و تایید شان توسط دیگران برآورده می سازد. ج)اغلب هنگام انتقال زندگی روی می دهد.

عناصر تشکیل دهنده انسجام من .یکپارچگی، خرسندی، تصویری از خود به عنوان بخشی از نظم دنیایی بزرگتر.

نظریه های اجتماعی پیری

نظریه کناره گیری. وقتی سالخوردگان در انتظار مرگ هستند، عقب نشینی متقابلی بین آنها و جامعه صورت می گیرد. سطح فعالیت خود را کاهش می دهند، کمتر تعامل می کنند و بیشتر سرگرم دنیای درونی خود می شوند. در عین حال جامعه سالخوردگان را از قید شغل و مسئولیتهای خانوادگی آزاد می کند. نتیجه این کار به نفع دو طرف است. سالخوردگان به جای کناره گیری از تمام پیوندهای اجتماعی، تماسهای نا خوشنود کننده خود را قطع نموده و به تماسهای خوشنود کننده روی می آورند و آنها را حفظ می کنند.

نظریه فعالیت. موانع اجتماعی که بر سر راه در آمیختگی با جامعه وجود دارد، موجب کاهش میزان تعامل می شود. ترتیب دادن شرایطی که به سالخوردگان امکان دهد در نقشها و روابط درگیر بمانند برای رضایت از زندگی حیاتی است. خیلی از افراد درصدد جستجوی منابع دیگری برای خشنودی از زندگی برمی آیند، اما صرفا تامین فرصتهایی برای تماس اجتماعی، به فعالیت اجتماعی بیشتر سالخوردگان نمی انجامد. یافته ها نشان می دهد چنانچه وضعیت سلامتی کنترل شده باشد، سالخوردگانی که شبکه های اجتماعی بزرگتری دارند لزوما شادتر نیستند.

نظریه گزینش اجتماعی- هیجانی. شبکه های اجتماعی ما گزینشی می شوند. در میانسالی روابط زناشویی عمیق تر می شود، خواهر برادر ها به هم نزدیکتر می شوند و تعداد دوستان کاهش می یابد.تماس با آشنایان و تمایل به برقراری روابط اجتماعی جدید از میانسالی تا اواخر بزرگسالی شدیدا کاهش می یابد. به هنگام پیری وظایف گردآوری اطلاعات و تایید خویشتن تعامل اجتماعی کم اهمیت می شوند.
سالخوردگان معتقند برای تایید خویشتن نزدیک شدن افرادی که آنها را نمی شناسند خطرناک است.
سالخوردگان بر وظیفه تنظیم کننده هیجان تعامل تاکید می ورزند. ضعف جسمانی، اجتناب کردن از استرس و حفظ آرامش هیجانی را با اهمیت تر می سازد. تعامل کردن با خویشاوندان و دوستان، خودپنداره و آرامش هیجانی سالخوردگان را تقویت می کند.افراد بزرگسال بر کیفیت هیجانی تجربیات اجتماعی خود بیشتر تاکید می کنند. این نظریه کاهش فعالیت اجتماعی در سن پیری را ناشی از شرایط زندگی آنها می داند.

نظریه کوبلر راس در خصوص انتظار مرگ

نظریه مرحله ای او بر مبنای انتظار مرگ و مصیبت مردن استوار است. پیشروی در هر مرحله را می توان متوقف کرد و برخی افراد بین مراحل پس و پیش می روند.انکار،  برای گریختن از انتظار مرگ، جدی بودن آن را انکار می کند. اکثر افراد یک روز برنامه های زیادی میریزند و روز بعد اعتراف می کنند که مرگ نزدیک است. یک روز بیماری خود را انکار می کنند و روز دیگر آن را قبول می کنند. خشم، زمانی که بیماری وخیم شود، ادامه دادن انکار دشوارتر است. پی بردن به اینکه وقت تنگ است باعث می شود فرد از اینکه مجبور است بمیرد بدون اینکه فرصت داشته باشد تا همه کارهایی را که دوست دارد انجام دهد عصبانی میشود.چانه زنی، می کوشد با چانه زدن درباره زمان بیشتر، از آن جلوگیری کند، معامله ای که سعی می کند با اعضای خانواده، دوستان، دکترها، پرستاران یا خداوند انجام دهد. افسردگی، وقتی که انکار، خشم و چانه زنی نمی تواند روند بیماری را به تعویق اندازند، فرد به خاطر از دست دادن جانش افسرده می شود.راس افسردگی را آمادگی لازم برای آخرین مرحله یعنی پذیرش می داند. پذیرش، افرادی که به مرحله پذیرش می رسند، حالت سکون و آرامش نسبت به مرگ قریب الوقوع در چند هفته یا روزهای آخر به آن دست می یابند. تسلیم مرگ می شوند و مرگ او را از درد و اضطراب می رهاند.

منبع: نظریه های رشد کرین و لورا برک

پیمان دوستی

۴ اردیبهشت ۹۴

الگوهای وراثت ژنتیکی

نحوه ای که ژنهای هریک از والدین روی یکدیگر اثر می گذارند. به جز جفت XY در مردان همه کروموزومها به صورت جفتهای همانند منتقل می شوند. در کروموزوم های غیر جنسی، دو نوع از هر ژن در یک مکان یافت می شوند که یکی از مادر و دیگری از پدر به ارث می رسد. اگر ژن های حاصل از پدر و مادر شبیه باشند کودک هوموزیگوس است و صفت موروثی نشان خواهد داد. اگر آنها متفاوت باشند، کودک هتروزیگوس است و روابط بین ژنها صفاتی را که آشکار خواهند شد تعیین می کنند.

وراثت بارز- نهفته

در بسیاری از جفت های هتروزیگوس، فقط یک ژن بر ویژگیهای کودک تاثیر می گذارد. این ژن بارز نامیده می شود و ژن دوم که هیچ تاثیری ندارد نهفته خوانده می شود. رنگ مو نمونه ای از وراثت بارز- نهفته است. افراد هتروزیگوسی که فقط یک ژن نهفته دارند می توانند این صفت را به فرزندان خود منتقل کنند که به آنها ناقلان صفت گفته می شود. بیماری های جدی ناشی از ژن های بارز نادر هستند. کودکانی که ژن بارز را به ارث می برند همیشه دچار اختلال هستند. آنها به ندرت زنده می مانند که تولید مثل کنند و ژن بارز زیانبخش در یک نسل از وراثت خانوادگی حذف می شود.

PKU،  بیماری حاصل ژنهای نهفته است، بر نحوه ای که بدن پروتوئینهای موجود در غذاها را تجزیه می کند تاثیر می گذارد. نوباوگانی که با دو ژن نهفته به دنیا می آیند فاقد آنزیمی هستند که یکی از اسیدهای آمینه(فنیل آلانین) سازنده پروتویین ها را به فراورده های ضروری برای بدن (تیروسین) تبدیل می کند. حتی مقدار کمی از فنیل آلانین عملکرد مغز را مختل و به دستگاه عصبی مرکزی صدمه می زند. نوباوگان مبتلا به PKU ظرف یکسال برای همیشه عقب مانده می شوند. اگر این بیماری یافت شود نوزاد را تحت درمان رژیمی قرار می دهند که فنیل آلانین کمی دارد و معمولا به هوش متوسط و زندگی عادی می رسند اما مقداری نارسایی شناختی و حرکتی در کودک دیده می شود و تا بزرگسالی ادامه می یابد.

بیماری های مربوط به کروموزوم های غیر جنسی

کم خونی کولی. ظاهر رنگ پریده، رشد جسمانی عقب مانده و رفتار خموده در نوباوگی آغاز میشود. درمان با انتقال خون مکرر، مرگ ناشی از آن معمولا در نوجوانی روی می دهد.

فیبروز کیستی.  ششها، کبد و لوزوالمعده مقدار زیادی مخاط غلیظ ترشح می کنند که باعث مشکلات تنفسی و گوارشی می شود.با درمان به صورت خشکانیدن نایژه ای، درمان عفونت تنفسی، رژیم غذایی، امکان زنده ماندن با کیفیت تا بزرگسالی را می دهد.

کم خونی سلول داسی. اختلال در سلول های قرمز خون که معمولا گرد هستند داسی شکل میشوند و موجب محرومیت از اکسیژن، درد، کم خونی، آسیب پذیری نسبت به عفونت خصوصا ذات و ریه، تورم و آسیب بافتی میشود. انتقال خون و داروهای مسکن درمان فوری است اما مداوای شناخته شده ای ندارد.زمانی روی می دهد که کودک دو ژن نهفته به ارث ببرد. معمولا در ۲۰ سال اول زندگی می میرند. بین آفریقاییان سیاه پوست شایع است.

ریتی ساکس. تباهی دستگاه عصبی ظرف ۶ ماه آغاز می شود و به کوری، کری و تشنج می انجامد. درمان ندارد و تا ۳ ۴ سالگی می میرد.

هانتینگتون. تباهی دستگاه عصبی به مشکلات هماهنگی عضلانی، تباهی ذهنی، و تغییرات شخصیت می انجامد و نشانه ها تا ۳۵ سالگی یا بیشتر ظاهر و ۱۰ تا ۲۰ سال بعد از شروع فرد می میرد و درمان ندارد.

سندرم مارافان. هیکل دراز و لاغر، دستها و پاهای لاغر و کشیده، نارساییهای قلبی و نابهنجاری های چشم، به ویژه در عدسیها، کشیده بودن بیش از اندازه بدن انواع نارساییهای عضلانی به بار می آورد.مرگ در اثر از کار افتادگی قلب در بین جوانان رایج است. اصلاح نارساییهای قلب و چشم گاهی امکان پذیر است.

پوسیدگی عضلانی ( وابسته به (X.  بیماری تباهی عظله، طرز راه رفتن غیر عادی، از دست دادن توانایی راه رفتن بین ۷ تا ۱۳ سالگی. درمان ندارد. مرگ در اثر عفونت تنفسی یا ضعف عضله قلب معمولا در نوجوانی روی می دهد.

هموفیلی ( وابسته به X ). خون نمی تواند به طور طبیعی لخته شود. می تواند به خونریزی داخلی شدید و آسیب بافتی منجر شود. انتقال خون راه درمانی است.

دیابت بی مزه ( وابسته به X ). نوعی دیابت که در هنگام تولد مشاهده می شود و علت آن تولید ناکافی وازوپرسین هورمون است. موجب تشنگی و ادرار زیاد می شودو آب زدایی می تواند به دستگاه عصبی مرکزی آسیب برساند. درمان آن جایگزینی هورمون است.

غلبه مشترک، الگویی از وراثت که طی آن هر دو ژن بر ویژگی های فرد تاثیر می گذارند. وراثت وابسته به X، زمانی که ژن زیان بخش با کروموزوم X منتقل شود وراثت وابسته به x روی میدهد. مردان به دلیلی که کروموزوم های جنسی آنها همانند نیست بیشتر مبتلا می شوند. کروموزوم Y از نظر طول فقط یک سوم X است و به همین خاطر ژن های قرینه ای که ژنهای X را رد کنند ندارند. نمونه معرف آن هموفیلی است، اختلالی که طی آن خون نمی تواند به طور طبیعی لخته شود. احتمال وراثت بیشتر آن را در فرزندان پسری که مادرشان ژن نا بهنجار را منتقل می کند نشان می دهد. میزان سقط جنین و مرگ و میره نوباوه پسر بیشتر است. یادگیری های اختلالهای رفتاری و عقب ماندگی ذهنی در پسرها بیشتر است. زن با داشتن دو کروموزوم X ، از تنوع ژنهای بیشتری بهره مند می شود.

علت کاهش تولد پسر در بسیاری از کشورهای صنعتی جهان

پژوهشگران افزایش مواجهه شغلی و اجتماعی با سموم دفع آفات را مقصر می دانند، که تصور می شود تعداد کلی اسپرم، مخصوصا اسپرم ناقل Y را کاهش می دهد. علاوه بر این بسیاری از اسپرم های ناقل Y که زنده می مانند صدمه می بینند که این خود افزایش بیشتر در نارساییهای تولد و مرگ و میر بیشتر پسرها در مقایسه با دخترها را توجیه می کند.

نقش پذیری ژنتیکی

بیش از ۱۰۰۰ ویژگی انسان از قواعد وراثت بارز-نهفته و غلبه مشترک پیروی می کنند. ژنها از لحاظ شیمیایی به گونه ای علامت گذاری می شوند که عضو یک جفت فعال می شود. این نقش پذیری موقتی است و ممکن است در نسل بعدی محو یا در همه افراد روی ندهد. نقش پذیری ژنتیکی به ما کمک می کند به آشفتگی در وراثت بعضی اختلال ها پی ببریم. اگر پدر به دیابت مبتلا باشد فرزندان او به احتمال بیشتری به دیابت مبتلا خواهند شد و مادر افراد مبتلا به آسم یا تب یونجه به این بیماری ها مبتلاست. وقتی بیماری هانتینگون از پدر به ارث می رسد در سن پایین تر نمایان می شود و سریعتر پیشرفت می کند. نقش پذیری ژنتیکی روی صفاتی که با کروموزومهای غیر جنسی منتقل شده اند تاثیر می گذارد. نقش پذیری ژنتیکی می تواند روی کروموزومهای جنسی هم اثر بگذارد نمونه آن نشانگان X شکننده است. روی نقطه خاصی از کروموزوم X توالی نابهنجار پایه های DNA روی می دهد و به یک ژن خاص آسیب می رساند که علت ارثی عقب ماندکی ذهنی خفیف است. این نشانگان با ۲ تا ۳ درصد از موارد اوتیسم کودکی نیز ارتباط دارد. ژن معیوب در ناحیه شکننده فقط زمانی نمایان می شود که از مادر به کودک منتقل شده باشد.

اوتیسم(در خود ماندگی)، نوعی اختلال هیجانی اوایل کودکی است که رفتار غیر هادی خود تحریکی، تاخیر در رشد زبان و ارتباط یا فقدان آنها را شامل می شود.

جهش و ژنهای نا مطلوب. تغییر ناگهانی اما همیشگی در قسمتی از DNA است. جهش می تواند فقط بر یک یا دو ژن تاثیر بگذارد یا ممکن است مثل اختلال های کروموزومی ژنهای متعددی را شامل شود.۱- برخی جهش ها خود به خودی در اثر شانس روی میدهند. ۲- برخی در اثر انواع عوامل محیطی مخاطره آمیز ایجاد می شوند که وارد مواد غذایی ما میشوند یا در هوایی که تنفس می کنیم وجود دارند.
تشعشع یونیزه شده موجب جهش می شود. مقادیر متوسط تا زیاد اشعه X در یک دوره طولانی می تواند آسیب ژنتیکی به بار آورد.

توراث چند ژنی، ژنهای متعدد ویژگی های مورد مورد نظر، نظیر قد، وزن، هوش و شخصیت را تعین می کند.

نا بهنجاری های کروموزومی. غیر از ژنهای نهفته، نابهنجاری کروموزومی هم علت اصلی مشکلات رشدی جدی هستند. اغلب نارساییهای کروموزومی حاصل اشتباهاتی در جریان میوز ( تقسیم سلولی) هستند، یعنی زمانی که تخمک و اسپرم تشکیل شده اند، جفت کروموزوم درست جدا نمی شود یا قسمتی از کروموزوم از آن جدا می شود.

نشانگان داون. شایعترین اختلال کروموزومی است. این اختلال از ناتوانی جدا شدن جفت بیست و یکمی کروموزومها در جریان میوز ناشی می شود. به جای دو کروموزوم عادی سه تا از این کروموزوم ها را به ارث می برد. در شرایط نادری یک تکه شکسته اضافی از کروموزوم بیست و یکم وجود دارد. افراد مبتلا ویژگی های جسمانی بارزی دارند. هیکل کوتاه و خپل، صورت پهن، زبان برآمده، چشمان بادامی شکل، و چین و چروکهای غیر عادی در کف دست. اغلب با آب مروارید و نارساییهای قلبی و روده ای متولد می شوند. در گذشته بسیاری از آنها در سنین اولیه میمردند اما امروزه اغلب تا ۱۶ سالگی و بعد از آن زنده می مانند. خطر بروز با افزایش سن مادر افزایش می یابد. در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از موارد ، مواد ژنتیکی اضافی از پدر سرچشمه می گیرد اما به سن بالای پدر مربوط نمی شود. عواقب رفتاری نشانگان داون عبارتند از: ۱- عقب ماندگی ذهنی ۲- مشکلات گویایی ۳- واژگون محدود ۴- رشد حرکتی کند.

نابهنجاری های کروموزومی جنسی. اغلب تا نوجوانی، زمانی که در برخی انحرافها، بلوغ جنسی به تاخیر می افتد، تشخیص داده نمی شود. مردان مبتلا به نشانگان XYY لزوما از مردان XY پرخواشگر تر و ضد اجتماعی تر نیستند و هوش آنها شبیه هوش پسران عادی است. XXX و پسران مبتلا به کلاین فلتر XXY مشکلات کلامی مثلا در خواندن واژگان دارند. در مقابل دختران مبتلا به ترنر (XO)2 که فاقد یک کروموزوم X هستند در روابط فضایی مشکل دارند.کشیدن تصاویر، تشخیص دادن راست از چپ، دنبال کردن مسیر های حرکت و فهمیدن تغییرات در جلوه های صورت دچار می شوند. اما نارساییهای عقلانی خاصی در پی ندارد.

منبع: نظریه های رشد کرین و لورا برک

پیمان دوستی

۳۱ فروردین ۱۳۹۴

مراحل رشد اخلاقی لارنس کبلرگ

لارنس کلبرگ[۱] بر رشد اخلاقی تاکید می کرد و نظریه ای مرحله ای در مورد تفکر اخلاقی ارائه داد که به خوبی در فراسوی فرمولبندی های اولیه پیاژه در این زمینه، به پیش می رود. کلبرگ به پاسخ بله یا خیر از طرف آزمودنی علاقه مند نبود، بلکه به استدلال مبتنی بر جواب توجه داشت.

  • شش مرحله کلبرگ

سطح اول، اخلاق پيش عرفي یا پیش قراردادی(تولد تا ده سالگي)

کلبرگ به این دلیل این سطح را تفکر پیش قراردادی[۲] نامید که کودکان هنوز به عنوان اعضای جامعه سخن نمی گویند.

مرحله اول، جهت گیری اطاعت و تنبیه

جهت گزيني بر اساس تنبيه و اطاعت از قوانين به منظور اجتناب از تنبيه می باشد. این مرحله مشابه اولین مرحله تفکر اخلاقی پیاژه است. کودک بر این باور است که افراد صاحب قدرت، مجموعه ثابتی از قوانین را تدوین کرده اند که او باید بدون هیچ گونه سوالی از آن اطاعت کند. در این مرحله ذهن کودک به این شکل است که تنبیه با کار نادرست همبسته است.

مرحله دوم، فردگرایی و مبادله

جهت گزيني بر اساس پاداش و همنواعي براي دريافت پاداش و مزايا می باشد. کودکان در می یابند که تنها یک دیدگاه درست که به وسیله صاحبان قدرت تدوین شده باشد، وجود ندارد و افراد دارای دیدگاه های متفاوتند. تنبیه صرفا خطری محسوب می شود که فرد می خواهد از آن اجتناب کند. گاهی این مرحله فاقد حس مسئولیت اخلاقی به نظر می رسد، ولی کودکان از اعمال درست، نوعی برداشت خاص دارند. در آنها اندیشه مبادله منصفانه[۳] وجود دارد که فلسفه آنها حاکی از نوعی مقابله به مثل است.

سطح دوم، اخلاق عرفي یا قراردادی(حدود ده سالگي)

مرحله سوم، ارتباطات میان فردی خوب

کودکان الگوي دختر خوب/پسر خوب را نشان می دهند که نوعی همنواعي است تا مورد تاييد ديگران قرار گیرند. کودکان وارد سنین ۱۱ و بیشتر شده اند و دیگر اخلاق را یک جریان ساده تلقی نمی کنند. آنها بر این باورند که مردم باید بر اساس انتظارات خانواده و جامعه زندگی کنند و رفتار «خوب» داشته باشند. رفتار خوب به معنای داشتن انگیزه های خوب و احساس های میان فردی نظیر عشق، همدردی، اعتماد و توجه به دیگران است.

مرحله چهارم، حفظ نظم اجتماعی

کودکان وابستگي به مراجع قوانين، قوانين و قواعد اجتماعي را رعايت مي كنند تا از توبيخ مراجع قدرت و احساس گناه در مورد انجام ندادن وظايف در امان باشد. استدلال این مرحله در روابط دو نفر با اعضای خانواده یا دوستان صمیمی خود، بهترین کاربرد را دارد، زیرا از این طریق فرد می تواند برای آگاهی از احساس دیگران و نیازهایشان تلاش کند و برای کمک به آنها بکوشد. آنها به نحو وسیع تری به جامعه به عنوان یک کل توجه می کنند. اکنون تاکید بر اطاعت از قوانین، احترام به افراد معتبر و انجام وظایف برای حفظ نظم اجتماعی است.

در این مرحله افراد به کرات درمورد حق حیات سخن می گویند، ولی برای آنان این حق به وسیله مراجع گروه اجتماعی یا مذهبی شان مشروعیت یافته است.

سطح سوم، اخلاق پس عرفي یا فرا قراردادی (كساني كه به سطح تفكر به شيوه عمليات صوري رسيده باشند)

مرحله پنجم قرار داد اجتماعي و حقوق فردی

افراد از اصول پيروي مي كنند تا از احترام همگان برخوردار باشند و از اين طريق احترام به نفس خود را حفظ مي كنند. در این مرحله مردم از خود سوال می کنند که چه عواملی سازنده یک جامعه خوب است؟ آنها به شیوه ای نظری درباره جامعه خود می اندیشند و از شرایط جامعه خود جدا می شوند و حقوق و ارزش هایی را که یک جامعه باید داشته باشد، مورد توجه قرار می دهند. سپس جوامع موجود را با در نظر گرفتن این معیارها مورد توجه قرار می دهند و به دیدگاهی فراجامعه ای می رسند.

همه افراد در دو نکته توافق خواهند داشت: نخست اینکه همه مردم خواهان برخی حقوق اولیه نظیر آزادی و زندگی و تحت حمایت قرار گرفتن هستند و دوم اینکه همه مردم می خواهند برای تغییر قوانین غیر منصفانه رشد جامعه، برخی شیوه های دموکراتیک به کار گرفته شود. در این مرحله بر خلاف مرحله ۴، افراد در مورد عملکرد جامعه به صورتی مستقل فکر می کنند. در این مرحله افراد پیشنهاد می کنند که ما باید از حق و حقوق افراد محافظت کنیم و بحث هایمان را از طریق فرایند دموکراتیک دنبال کنیم. ولی فرایندهای دموکراتیک به تنهایی همواره به نتایجی که احساس می کنیم عدالت است منجر نمی شود، مثلا اکثریت جامعه ممکن است به قانونی رای دهند که مزاحم اقلیت باشد.

مرحله ششم اصول جهانی یا اصول اخلاقي

افراد اعمال خود را طبق اصولي كه شخصا انتخاب كرده اند هدايت مي كنند. در اين اصول عدالت، سرافرازي و برابري، ارزش شناخته مي شود. از اصول پيروي مي كنند تا از سرزنش خويشتن در امان باشد. رسيدن به اين مرحله مستلزم دستيابي به تدوين اصول اخلاقي انتزاعي است که مرحله ۶ در كمتر از ۱۰% افراد ديده مي شود، به همین دلیل کلبرگ این مرحله را از دستورالعمل خود حذف کرد و آن را مرحله نظری[۴] نامید.

افراد در این مرحله بر این باورند که عدالت مستلزم آن است که نظرهای همه احزاب و گروه ها را مهم تلقی کنیم و برای شان و منزلت همه مردم به عنوان افراد جامعه احترام قائل شویم. اصول عدالت، جنبه ای جهانی دارد و شامل همه افراد می شود. ما به قانونی رای نخواهیم داد که به نفع برخی و به ضرر برخی دیگر باشد. یکی از موضوعاتی که مرحله ۵ را از مرحله ۶ متمایز می کند، نافرمانی شهروندان است.

  • موضوعات نظری

رشد چگونه اتفاق می افتد

کلبرگ معتقد بود که مراحل او، محصول بلوغ و رسش نیستند. یعنی ساختارها و توالی مراحل، الزاما بر اساس یک طرح ژنتیکی ظاهر نمی شوند.

کلبرگ اعتقاد داشت که مراحل او، محصول اجتماعی شدن هم نیست. مراحل در واقع از تفکر خود ما درباره مسائل اخلاقی سرچشمه می گیرند. تجربه های اجتماعی، رشد را گسترش می دهند، ولی این کار از طریق تحریک فرایندهای ذهنی ما انجام می گیرد. هنگامی که با دیگران به بحث و گفتمان می پردازیم، دیدگاه های ما مورد سوال و چون و چرا قرار می گیرد و به همین دلیل ما را بر می انگیزد تا با جهت گیری های جدید و پیچیده تر کنار بیاییم.

کلبرگ همچنین گاهی اوقات در مورد وقوع تغییر از طریق فرصت های نقش پذیری، یعنی فرصت های دیدن و ملاحظه دیگران، صحبت کرده است. هنگامی که کودکان با دیگران تعامل می کنند، می فهمند که نظر افراد با هم تفاوت دارد، ضمن آنکه چگونگی هماهنگ کردن این دیدگاه ها را در فعالیت های توام با همکاری یاد می گیرد.

مفهوم مرحله

پیاژه معتقد بود که مراحل راستین رشد ذهنی، دارای چندین معیار است: (۱) از لحاظ کیفی، روش های فکری متفاوتی هستند (۲) کلیت های ساختار یافته ای هستند (۳) در تسلسلی غیر قابل تغییر پیش می آیند، (۴) آنها را می توان به شکل وحدت سلسله مراتبی مشخص کرد، و (۵) تسلسل آنها به صورتی عمومی، در همه فرهنگ ها دیده می شود.

کلبرگ سعی کرد نشان دهد که مراحل او، چگونه همه این معیارها را در بر می گیرد.

۱- تفاوت های کیفی. واضح به نظر می رسد که مراحل کلبرگ از نظر کیفی با یکدیگر تفاوت دارند.

۲-کلیت های ساختار یافته. مراحل تنها پاسخ هایی مجزا نیستند بلکه الگوهایی کلی از تفکر هستند که به طور یکسان، خود را در خلال انواع متفاوتی از موضوعات نشان می دهند.

۳-تسلسل غیر قابل تغییر. افراد نمی توانند مراحل را یک در میان سپری کنند یا به شکلی مختلط، از آنها عبور کنند. همه کودکان، الزاما به بالاترین مرحله نمی رسند؛ زیرا ممکن است آنها تحریک هوشی لازم را بدست نیاورند. ولی کودکان تا هنگامی که در مراحل به پیش می روند، این مراحل را به صورت منظم پشت سر می گذارند.

۴- وحدت سلسله مراتبی. هنگامی که کلبرگ ادعا کرد که مراحل او وحدت سلسله مراتبی دارد، منظورش این بود که مردم بینش های بدست آمده در مراحل اولیه تر را از دست نمی دهند، بلکه آنها را در چهارچوب های جدید و وسیع تری وحدت می بخشند و یکپارچه می کنند.

۵-تسلسل عمومی. کلبرگ نظیر همه نظریه پردازان مرحله ای، بر این باور است که تسلسل او جنبه عمومی دارد و در همه فرهنگ ها یکسان است.

  • تفکر اخلاقی و رفتار اخلاقی

نظریه کلبرگ در زمینه تفکر اخلاقی و نه رفتار اخلاقی است. مردم ممکن است در زمینه اخلاقیات دیدگاه های متعادل و آرمانی داشته باشند، ولی الزاما رفتارشان منطبق با این نظریات نباشد

 

  • تفکر اخلاقی و سایر اشکال شناخت

کلبرگ ابتدا این مراحل را از نظر ساختارهای شناختی زیربنای آنها، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و سپس به جستجوی موارد مشابه در افکار منطقی و اجتماعی محض پرداخت. او برای این مقصود، مراحل خویش را از نظر قابلیت های نقش پذیری ضمنی در توجه به دیدگاه دیگران، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

 

  • نگاه زنانه گیلیگان به رشد اخلاقی

گیلیگان در انتقاد از کلبرگ به دلیل جبهه گیری او بر علیه زنان و دختران مقاله ای منتشر کرد. کلبرگ مراحل خویش را انحصارا از طریق مصاحبه با پسران تدوین کرده و گیلیگان بر این باور بود که این امر آشکارا، بیانگر توجیهی مردانه از قضیه است.

  • کاربردهای ضمنی در تعلیم و تربیت

کلبرگ مایل بود که پیشرفت افراد را تا بالاترین مرحله تفکر اخلاقی مشاهده کند. بهترین جامعه دارای افرادی خواهد بود که نه تنها نیاز به نظم اجتماعی را درک می کنند(مرحله ۴) بلکه می توانند دیدگاه های مربوط به اصول جهانی نظیر عدالت و آزادی(مرحله ۶) را نیز پذیرا باشند. او بر این باور بود که اگر قرار باشد کودکان تفکر خود را سازماندهی مجدد کنند، باید بیشتر فعال باشند.

اگرچه کلبرگ به مدل تعارض-شناختی تغییر پایبند بود، ولی همچنین راهبرد دیگری به نام رویکرد اجتماع عادل را گسترش داد. در این روش، تاکید بر افراد نیست، بلکه بر گروه است. رویکرد اجتماع عادل، برخی از پیروان کلبرگ را دچار مشکل کرد. اگر چه دانش آموزان تشویق می شدند تا در موارد متعددی در تصمیم گیری های دموکراتیک شرکت کنند، ولی در عمل بزرگسالان به نحو فعالی دیدگاه خود را مطرح می کردند. رویکرد اجتماع عادل بر جهت گیری های اخلاقی در گروه ها تاکید دارد.

  • ارزشیابی

کلبرگ یکی از پیروان پیاژه بود که یک تسلسل تفصیلی جدید را درباره مراحل تفکر اخلاقی پیشنهاد کرد. پیاژه اصولا دو مرحله را در تفکر اخلاقی تشخیص داد که دومین مرحله در اوایل نوجوانی پدید می آید. کلبرگ مراحل دیگری را که در دوره نوجوانی و بزرگسالی گسترش می یابد مطرح ساخت، او پیشنهاد کرد که برخی از مردم حتی به مرحله فرا قراردادی تفکر اخلاقی می رسند که در آن، دیگر جامعه خود را آنطور که هست نمی پذیرند. بلکه به صورتی عمیق و مستقل، در مورد یک جامعه خوب و ایده آل فکر می کنند.

منبع: نظریه های رشد کرین و لورا برک

پیمان دوستی

۲۸ فروردین ۱۳۹۴

[۱]. Lawrence Kohlberg

[۲]. Pre conventional

[۳]. Fair exchange

[۴]. Theoretical stage

نظریه رشدی – شناختی پیاژه

در دنیای روان شناسی، مشکل بتوان کسی را به اهمیت ژان پیاژه[۱] یافت. پیاژه اندیشید که خردسالان الزاما کم هوش تر از کودکان و بزرگسالان نیستند، بلکه ممکن است نوع تفکر آنان کاملا متفاوت باشد. او دریافت که کودکان قبل از ۷ سالگی در مورد رویاها، اخلاقیات و بسیاری موضوع دیگر، از نظر کیفی به نحو متفاوتی فکر می کنند. پیاژه در تحقیقات جدیدش بر درک کودکان از مفاهیم ریاضی و علمی تاکید داشت و این تاکید تا پایان عمر در کارهای او مشاهده می شد.

  • نگاه کلی به نظریه پیاژه

پیاژه بر این باور است که کودکان با سرعت هایی متفاوت، از مراحل او عبور می کنند؛ از همین رو، او اهمیت اندکی برای سنین همبسته با این مراحل قایل است. اما او معتقد است که کودکان این مراحل را در تسلسلی ثابت و غیر قابل تغییر طی می کنند.

با وجود اینکه پیاژه تسلسل مراحلی غیر قابل جابجایی را مطرح کرده است، ولی او رسش گرا نبود و با اطمینان می توان گفت نظریه پرداز یادگیری بود. رسش گرایان بر این باورند که تسلسل مراحل در ژن ها نهفته است و مراحل بر اساس برنامه ای زمان بندی شده و درون زاد، آشکار می شود. اما پیاژه بر این باور نبود که مراحل او به طریق ژنتیک شکل می گیرند، بلکه معتقد بود این مراحل به سادگی بیانگر روش های تفکر هستند که به نحو فزاینده ای همه جانبه تر می شوند. کودکان به طور پیوسته محیط خود را کشف، دستکاری و تلاش می کنند آن را بفهمند، و در این فرایند، به نحو فعالانه ای ساختارهای جدید و پیچیده تری را برای برخورد با محیط، در خود به وجود می آورند.

پیاژه مشاهده کرد که نوزادان بازتاب هایی نظیر بازتاب مکیدن را به ارث می برند. بازتاب ها در اولین ماه زندگی مهم هستند، ولی پس از آن تاثیر کمتری در رشد دارند. او گاهی فعالیت های کودکان را از نظر گرایش های زیستی که در همه موجودات زنده یافت می شود، توصیف می کند. این گرایش ها شامل، درون سازی یا جذب[۲]، برون سازی یا انطباق[۳] و سازمان دادن[۴] است.

درون سازی، همچون عمل خوردن یا هضم غذا، به معنای جذب است. اطلاعات و اشیاء را در ساختار شناختی خود جذب می کنیم، مثلا بزرگسالان اطلاعات را از طریق خواندن کتاب ها جذب یا درون سازی می کنند. نوزادان در سنین بسیار پایین تلاش می کنند تا شی را از طریق چنگ زدن به آن درون سازی کند. برخی اشیا به طور کامل با ساختارهای موجود ما تطبیق نمی کنند، بنابراین ما باید آنها را انطباق (برون سازی) دهیم، یا ساختارهای خود را عوض کنیم. برای مثال دختر بچه ای ممکن است دریابد که یک قطعه را هنگامی می تواند در دست بگیرد که ابتدا مانعی را از جلوی آن بردارد. سومین گرایش سازمان دادن است. مثلا پسر بچه چهار ماهه ای که قابلیت نگاه کردن به اشیا و گرفتن آنها را دارد، به زودی سعی خواهد کرد این دو عمل را از طریق گرفتن چیزی که به آن نگاه می کند، باهم ترکیب کند. از یک نگاه ذهنی عمیق تر، نظریه سازی نیز به همین صورت انجام می گیرد.

پیاژه باور نداشت که تفکر کودکان از طریق تدریس بزرگسالان یا حتی تاثیرات محیطی شکل می گیرد. برای رشد، کودکان باید با محیط تعامل کنند و این خود آنها هستند که ساختارهای شناختی جدید را می سازند.

 

  • دوره I : هوش حسی حرکتی(تولد تا ۲ سالگی)

اولین دوره شد پیاژه شامل ۶ مرحله است.

 

مرحله ۱ (تولد تا ۱ ماهگی). به کار بردن بازتاب ها

یک طرح یا طرحواره[۵] می تواند هر الگوی عملی برای برخورد با محیط، نظیر نگاه کردن، گرفتن، ضربه زدن یا لگد زدن باشد. ولی اولین طرحواره های کودکان اساسا شامل بازتاب های مادر زادی است. برجسته ترین این بازتاب ها، بازتاب مکیدن است. نوزادان هر زمان که لب هایشان با چیزی تماس پیدا کند، به طور خودکار آن را می مکند. پیاژه نشان داد که حتی بازتابی نظیر مکیدن، به سرعت به بخشی از فعالیت خود انگیخته نوزاد انسان تبدیل می شود. او معتقد بود که ما به محض آنکه صاحب یک طرحواره می شویم، نیاز به کاربرد فعال آن را نیز احساس می کنیم.

مرحله ۲ (۱ تا ۴ ماهگی). اولین واکنش های دوری

هنگامی که نوزاد به طور تصادفی تجربه جدیدی به دست می آورد و تلاش می کند آن را تکرار کند، واکنش دوری اتفاق می افتد. مثال ساده ای در این مورد، مکیدن انگشت شست دست است. دست کودک به طور تصادفی با دهانش تماس پیدا می کند، و هنگامی که دست به پایین می افتد، کودک تلاش می کند آن را برگرداند.

اکثر واکنش های دوری اولیه، از قبیل مکیدن شست، شامل سازماندهی دو طرحواره حرکتی یا جسمانی است که قبلا از یکدیگر مجزا بوده اند. مثلا هنگامی که می بینیم نوزادی مکررا دستش را به نزدیک صورت می آورد و به آن نگاه می کند، در حال تمرین یک واکنش دوری اولیه[۶] است.

مرحله ۳ ( ۴ تا ۱۰ ماهگی) دومین واکنش های دوری یا پایداری مناظر جالب

نوزاد رویداد جالبی را در خارج از خود کشف و بازسازی می کند. مثلا دختر پیاژه، لوسین روزی در رختخواب خود خوابیده بود و با پاهایش حرکتی انجام داد که باعث شد عروسک های بالای تختش تکان بخورد. او در روزهای بعد، این کار را بارها تکرار کرد. نوزادان از نیروی خود یعنی توانایی ایجاد دوباره یک رویداد، احساس شادی و لذت می کنند. پیاژه دومین واکنش های دوری[۷] را پایداری مناظر جالب[۸] نامیده است.

 

مرحله ۴ (۱۰ تا ۱۲ ماهگی) هماهنگی طرحواره های ثانویه

نوزاد یاد می گیرد که دو طرحواره مجزا را با یکدیگر هماهنگ سازد تا نتیجه لازم را بدست آورد. این پیشرفت جدید هنگامی بیشتر آشکار می شود که نوزادان با موانع برخورد می کنند. نوزاد برای رسیدن به هدف (برداشتن قوطی از بین دست پدر)، دو طرحواره مجزا، یعنی راه باز کردن و برداشتن را هماهنگ کرد که پیاژه به این فرایند هماهنگی طرحواره های ثانویه[۹] می گوید.

مرحله ۵ ( ۱۲ تا ۱۸ ماهگی) سومین واکنش های دوری

در مرحله ۳، نوزادان عمل واحدی را انجام می دهند تا به نتیجه واحدی برسند. در مرحله ۴، آنها دو عمل مجزا را برای به دست آوردن یک نتیجه واحد انجام می دهند. اکنون در مرحله ۵، آنها اعمال متفاوتی را برای دستیابی به نتایج متفاوت، تجربه می کنند.

مثلا روزی میز جدیدی توجه لورن را به خود جلب کرد. او با مشت، چند بار محکم و گاهی آرام به آن کوبید تا صداهای مختلف حاصل از این عمل خود را بشنود.

 

مرحله ۶ ( ۱۸ ماهگی تا ۲ سالگی) آغاز تفکر

به نظر می رسد که کودکان موقعیت ها را قبل از اینکه عملی انجام دهند، به گونه ای درونی تر، مورد ارزیابی و تفکر قرار می دهند. شناخته شده ترین مثال از رفتار مرحله ۶، رفتار لوسین و جعبه کبریت است. پیاژه زنجیری را در جعبه قرار داد و لوسین بلافاصله سعی کرد آن را پیدا کند. او دو طرحواره برای بدست آوردن زنجیر داشت: برگرداندن جعبه، یا داخل کردن انگشتش در داخل شکاف جعبه. ولی هیچ یک موثر واقع نشد. او سپس عمل بسیار جالبی انجام داد. کارش را متوقف کرد و با دقت به شکاف جعبه خیره شد. سپس چند بار متوالی دهانش را تا جایی که می توانست باز کرد و بست، پس از آن ناگهان جعبه را گشود و زنجیر را برداشت.

رشد پایداری شی

در خلال مراحل ۱ و ۲، نوزادان هیچ مفهومی از وجود اشیای خارج از خود ندارند. در مرحله ۳، پیشرفت جدیدی حاصل می شود. نوزادان اکنون به دنیای خارج علاقه مند می شوند. اگر اشیا از میدان دید آنها خارج شود به جایی که اشیا تغییر مکان داده اند نگاه می کنند. همچنین می توانند تا حدی اشیا مخفی را نیز پیدا کنند.

مرحله ۴ نشانگر آغاز درک واقعی از پایداری شی است. کودکان اکنون می توانند اشیا مخفی شده را پیدا کنند. پیاژه البته یک محدودیت جالب را در این مرحله شناسایی کرد. هنگامی که او شی را در نقطه «الف» مخفی کرد، کودکان او توانستند آن را پیدا کنند، ولی هنگامی که شی را بعدا در نقطه «ب» مخفی کرد، آنها مجددا سعی می کردند آن را در نقطه «الف» پیدا کنند. تنها در مرحله ۶ است که می توانند جابجایی های مخفی را دنبال کنند.

در این مرحله کودکان سرگرم کشف رابطه بین اعمال خود و پیامدهای اعمال خود هستند. برای مثال، کشف می‌کنند که برای دسترسی به شیء معینی چقدر باید دستشان را دراز کنند، پیاژه دو سال اول زندگی را مرحله حسی-حرکتی[۱۰] نامید. کشف مهم کودک در این مرحله، دستیابی به مفهوم پایداری شیء[۱۱] است، یعنی آگاهی از اینکه حتی وقتی اشیاء در معرض حواس نیستند، باز هم وجود دارند.

  • دوره های II و III . تفکر پیش عملیاتی ( ۲ تا ۷ سالگی) و عملیات عینی ( ۷ تا ۱۱ سالگی)

در پایان دوره حسی–حرکتی، کودک اعمال سازمان یافته و کارآمدی را برای برخورد با محیط اطرافش در خود به وجود آورده است، ولی دوره بعدی تفکر با تغییر عمده ای همراه است. ذهن کودک به سرعت به سوی زمینه ای جدید یعنی نمادها (از جمله تصورات و واژه ها) پیش می رود.کودک باید تمامی فکرش را بار دیگر سازمان دهد.

 

رشد فعالیت نمادین

کودکان برای بیان شی یا عملی، در غیبت آن شی یا عمل، شروع به استفاده از نمادها می کنند. تقلید تاخیری شامل برخی از انواع بازنمایی درونی رویدادهای گذشته است. تقلید تاخیری همچنین اساسا شامل تصورات حرکتی است و بر این نکته تاکید داشت که اولین نمادها، زبانی نیستند، بلکه حرکتی هستند(باز شدن دهان لوسین قبل از باز کردن قوطی کبریت). همچنین بازی های ابداعی[۱۲] در طول ۶ مرحله حسی-حرکتی آغاز و در سال های بعد آشکار می شوند.

البته یک منبع عمده از نمادها، زبان است که به سرعت در خلال سال های اولیه پیش عملیاتی (از حدود ۲ تا ۴ سالگی) رشد می کند. زبان، افق های ذهنی کودک را به نحو وسیعی گسترش می دهد. کودک از طریق زبان می تواند گذشته را زنده کند، آینده را پیش بینی کند، و رویدادها را با دیگران در میان بگذارد. کودک واژه را برای بازنمایی مفهموم طبقه ای کلی از اشیا به کار نمی برد، بلکه آن را تنها به صورت مفاهیم اولیه یا پیش پنداره ها[۱۳] مورد استفاده قرار می دهد.

از آنجا که کودکان مفهوم کل را درک نمی کنند، استدلال آنان غالبا تبدیلی[۱۴] است و از جز به جز تغییر می کند«من هنوز خواب بعد از ظهرم را نکرده ام پس هنوز بعد از ظهر نشده است». کودک در ۴٫۵ سالگی هنوز درک نمی کند که بعد از ظهر یک دوره زمانی کلی است.

پیاژه معتقد است اگر چه زبان فوق العاده حائز اهمیت است و منبعی از نمادهای مشترک را برای ارتباط با دیگران در اختیار ما می گذارد، ولی خود نمی تواند فراهم آورنده تفکر منطقی باشد. بلکه منطق از عمل ناشی می شود.

در دوره پیش عملیاتی(۲ تا ۷ سالگی)، کودک جاندار پندار است، یعنی تصور می کند که، همه پدیده ها جاندارند، به عنوان مثال عروسک خود را جاندار می داند. كاربرد نمادها آغاز مي شود. مثلا با تكه چوبي مثل اسب رفتار كند يا چوب مكعبي را ماشين به حساب آورد. در اين دوره هنوز به نگهداري ذهني نرسیده است. نگهداری ذهنی یعنی درك اينكه مقدار ماده حتي وقتي شكل آن تغيير مي يابد باز هم ثابت باقي مي ماند. در این دوره کودک هنوز قادر به تفکر منطقی نیست، رفتار کودک تصادفی است و مبتنی بر اصول نمی باشد. کودک خود مدار یا خودمحور[۱۵] است و هرچیزی که خودش فکر می کند را قبول دارد، بنابراین خودمحوری به ناتوانی تشخیص چشم انداز خود از دیگران اطلاق می شود اما الزاما حاکی از خودپسندی یا خودبینی نیست. تا هنگامی که کودکان خودمحورند، به بازی در کنار دیگران علاقه مندند.

مهمترین ویژگی در این مرحله برگشت پذیری[۱۶] است. این ویژگی موجب می شود که کودک استدلال کند تغییر در یک لیوان موجب حذف تغییر در لیوان دیگر می شود و کودک می فهمد که نتیجه نهایی، بازگشت به میزان قبلی است و کودک نشان می دهد که ما می توانیم فرایند را معکوس کنیم. کودک این جبران ها و بازگشت ها را در ذهن خود انجام می دهد.

کودکان به طور خود به خود بر نگهداری ذهنی تسلط می یابند. پیاژه در یکی از آزمایش های مربوط به نگهداری ذهنی عدد به کودکان تعدادی جا تخم مرغی و کاسه ای پر از تخم مرغ داد و از آنها خواست تعدادی تخم مرغ بردارند که بتواند جاتخم مرغی ها را پر کند. در مرحله پیش عملیاتی پاسخ ها در دو مرحله فرعی قرار گرفتند.

در مرحله فرعی اول، کودکان تنها به طول ردیف های جا تخم مرغی توجه می کردند و به تعداد جا تخم مرغی ها در هر ردیف اهمیت نمی دادند و هر سه ردیف را مساوی می پنداشتند. در دومین مرحله پیش عملیاتی، کودکان خود به خود نوعی مطابقت یک به یک را انتخاب کردند و هر تخم مرغ را در یک جا تخم مرغی قرار دادند. آنها برای به دست آوردن نوعی نظم ادراکی؛ رویکردی شهودی را مورد استفاده قرار دادند. هنگامی که پیاژه یکی از ردیف ها را در یک جا جمع کرد، کودکان ادعا کردند که اکنون تخم مرغ های بیشتری دارند. کودکان نظیر نگهداری مایعات، موفق به نگهداری ذهنی نشدند، زیرا بیشتر از اینکه تحت تاثیر ادراک های منطقی باشند، تحت تاثیر ادراک های مستقیم خود بودند.

در خلال مرحله عملیات عینی(۷ تا ۱۱ سالگی)، کودک  توانایی انجام اعمال منطقی را با امور عینی و محسوس و نه با امور فرضی و پدیده های انتزاعی دارد. به عنوان مثال ، اگر این مسئله برای کودک طرح شود که: اگر رنگ موی پریسا از زهرا روشن تر است و رنگ موی پریسا از مریم تیره تر است رنگ موی چه کسی از همه تیره تر است؟ کودک بدون دیدن این سه نفر در کنارهم قادر به حل مسئله نخواهد بود، اما اگر این سه نفر در کنار یکدیگر و به طور محسوس برای او قابل رویت باشد جواب صحیح خواهد بود. كودكان پنج ساله مي توانند راه خانه دوست خود را پيدا كنند ولي نمي توانند راه رسيدن به آنجا را به كسي توضيح دهند يا روي كاغذ بكشند. در اين مرحله با اشيايي كه دسترسی حس مستقيم به آنها دارند سر و كار دارند.

  • نتیجه گیری مراحل پیش عملیاتی و عملیات عینی

پیاژه بر این باور بود که تفکر کودکان در خلال دوره پیش عملیاتی با تفکر کودکان بزرگتر و بزرگسالان، بسیار تفاوت دارد. مشخصه های تفکر پیش عملیاتی شامل خودمحوری، جاندار پنداری، دگر پیروی، داشتن دیدگاهی نسبت به رویاها به عنوان رویدادهای بیرونی، نبود طبقه بندی و عدم نگهداری ذهنی می باشد.

کودکان در موقع سخن گفتن، هنگامی که به موضوعات، تنها از چشم انداز خویش توجه می کنند، خود محورند. جاندار پنداری نیز از خودمحوری آنان بر می خیزد. کودکان فکر می کنند که اشیا کارکردی مشابه به خود دارد.

پیاژه سعی کرد نشان دهد که ادراک کودکان خوردسال در مورد رویاها با خودمحوری مرتبط است. زمانی که کودکان خودمحورند، برایشان درک این موضوع که هرکس برای خود تجاربی خصوصی و ذهنی نظیر رویا دارد، ممکن نیست.

کودکان در سنین کم، قوانین را فقط از یک منظر و به عنوان قواعدی بی چون و چراکه از بالا آمده است، تلقی می کنند. آنها هنوز نمی توانند درک کنند که قوانین تنها بر مبنای توافق های دو یا چند نفر و در تلاش برای هماهنگ کردن هدف های مختلف شان شکل می گیرد.

کودکانی که در سطح عملیات عینی هستند، قادرند به دوجنبه از مشکل به طور همزمان توجه کنند. آنها در تعامل های اجتماعی خود، نه تنها به آنچه که خود می گویند، بلکه به نیازهای شنونده نیز توجه می کنند. آنها هنگام آزمایش های نگهداری ذهنی، نه فقط تغییرات بسیار قابل رویت و برجسته، بلکه تغییرات جبرانی را نیز مورد توجه قرار می دهند. بنابراین، توانایی هماهنگ کردن همزمان دو چشم انداز، پایه و اساس تفکر علمی و همچنین تفکر اجتماعی را تشکیل می دهد.

  • دوره عملیات صوری ( ۱۱ سالگی تا بزرگسالگی)

كودك به تدریج توانایی تفكر بر حسب امور انتزاعی را كسب می كند. اندیشه های فرد علاوه بر اشیاء محسوس، موارد احتمالی و فرضی را نیز شامل می شود. لذا فرد قادر به فرضیه سازی و استدلال قیاسی می شود، یعنی می تواند به طرح فرضیه بپردازد و بدون نیاز به مراجعه به اشیاء محسوس به وارسی فرضیه خود اقدام كند. این مرحله اي است كه فرد مي تواند به صورت كاملا نمادي استدلال كند و كودكان به شيوه تفكر بزرگسالانه دست مي يابند.

پیاژه تفکر در دوره عملیات صوری را نیز، نظیر سایر دوره های رشد با معرفی مدل های منطقی-ریاضی، توصیف کرد. این مدل ها از برخی جهات نظیر همان مدل هایی هستند که در سطوح پایین تر کاربرد داشتند، ولی از آنها فراتر می روند.

در سطح عملیات صوری، تفکر به بالاترین درجه تعادل می رسد، یعنی علاوه بر موارد دیگر، عملیات مختلف ذهنی به نحو تنگاتنگی با یکدیگر ارتباط درونی دارند.

پیاژه اکثر پژوهش های خویش را در مورد نوجوانان به استدلال های ریاضی و علمی محدود کرده بود، ولی به نقش عملیات صوری در زندگی اجتماعی نوجوانان نیز توجه داشت. نوجوان به رویا پردازی تبدیل می شود که فرضیه های سازنده ای را در مورد جهان بهتر ارائه می دهد.

برای درک بهتر خودمحوری، باید هر زمان که کودک وارد قلمرو جدیدی از زندگی هوشی می شود، چگونگی ظهور خودمحوری را در او بررسی کنیم. در آغاز، نوزادان از این نظر خود محورند که هیچ گونه مفهومی از جهان را جدا از اعمال خویش درک نمی کنند. اشیای بیرونی برای آنها موجودیتی دایمی ندارد. در پایان دوره حسی-حرکتی کودکان غیر تمرکزی(میان واگرا) می شوند و وضعیت چهان را در جهان اشیای دایم که خود یکی از آنها هستند، در می یابند.

در مرحله بعدی یعنی تفکر پیش عملیاتی، کودکان وارد جهانی وسیع تر می شوند که بر زبان، تبیین های نمادین و ارتباط با دیگران است. کودکان بار دیگر خودمحور می شوند و در زمینه درک چیزی فراتر از چشم انداز مستقیم خود، دچار مشکل می شوند. آنها به تدریج غیر متمرکزی می شوند و یاد می گیرند در مواقعی که در مورد اشیای ملموس مقابلشان فکر می کنند، دیدگاه های جانشین را نیز در نظر گیرند.

سرانجام نوجوان به دنیای بسیار وسیع احتمالات و امکانات وارد می شوند و خود محوری نیز باردیگر نمایان می شود. این بار خودمحوری هنگامی مشاهده می شود که نوجوانان نیروی نامحدودی را به افکار خود نسبت می دهند. آخرین تفکر غیر تمرکزی در نوجوانان، هنگامی به وقوع می پیوندد که آنان عملا نقش بزرگسالان را عهده دار می شوند.

  • داوری اخلاقی

در چهار تا هفت سالگی، کودکان شناخت کمی در مورد برنده شدن دارند و ممکن است بگویند:«من برنده شدم، تو هم برنده شدی»، اما پس از هفت سالگی سعی می کنند قواعد متداول بازی را رعایت کنند و بر طبق آن قواعد، برنده شوند.

پیاژه دریافت که قوانین برای کودکان ثابت و غیر قابل تغییر است. آنها می گفتند قوانین را برخی افراد معتبر و قدرتمند، دولت یا خداوند بنا نهاده است. قوانین نمی توانند تغییر کنند، زیرا در آن صورت بازی واقعی نخواهد بود.

پس از حدود ۱۰ سالگی، کودکان نسبی گرا تر می شوند و در می یابند که قوانین تنها به عنوان روش های مورد توافق برای بازی در نظر گرفته شده اند و دیگر آنها را مطلق یا ثابت فرض نمی کنند. آنها می گویند که احتمالا قوانین طی سال ها تغییر یافته اند و کودکان قوانین تازه ای را ابداع کرده اند و ما نیز در صورتی که همه افراد بازی موافق باشند می توانیم قوانین بازی را تغییر دهیم.

مفاهیم متفاوت درباره قوانین، دو نگرش اخلاقی اساسی را آشکار می سازد. نخستین نگرش در کودکان کم سن و سال تر به نام دگرپیروی اخلاقی[۱۷] آشکار می شود، یعنی اطاعت کورکورانه از قوانینی که به وسیله بزرگسالان بنا گذاشته شده است. دومین نگرش مروبط به کودکان بزرگتر یعنی، خودپیروی[۱۸](خودمختاری) است. در این نوع اخلاق، قوانین به عنوان ابزارهایی انسانی تلقی می شود که به صورت منصفانه و برای ایجاد همکاری تدوین شده اند.

جاندارپنداری

کودکان کوچک تر به تمایزی که ما بین موجودات جاندار و بی جان قائل می شویم، توجه ندارند. کامین پرصدا ممکن است عصبانی به نظر آید و تکه ای ابر، تنها و غریب تصور شود. پیاژه چنین دیدگاهی را در مورد جهان فیزیکی، جاندارپندارانه[۱۹] نامید.

پیاژه و ورنر تحت تاثیر نگرش های مشابهی درباره کودکان قرار داشتند، ولی آن را به نحو متفاوتی مطالعه کردند. ورنر به درک مستقیم کودکان از اشیا توجه داشت، درحالی که پیاژه بیشتر به مفاهیم و تعاریف آنها از زندگی توجه می کرد.

پیاژه معتقد بود که کودکان در ۴ تا ۶ سالگی اشیا را زنده طلقی می کنند و زمانی که شمع نور بدهد می گویند که شمع زنده است و زمانی که نور ندهد می گویند مرده است. بین ۶ تا ۸ سالگی، کودکان زندگی را به چیزهایی که حرکت می کنند، محدود می سازند.

پس از هشت سالگی است که کودکان حیات را به چیزهایی محدود می کنند که خودشان می توانند حرکت کنند و بعد آن را به گیاهان و جانوران محدود می سازند. بعد از آن کودکان جاندارپنداری خود را رها می کنند و به همان تمایزهایی موفق می شوند که بزرگسالان انجام می دهند.

برای ورنر، ادراک قیافه شناسانه ضمن اینکه در بزرگسالان نسبت به کودکان کمتر غالب است، ولی به هر حال در وجود ما باقی می ماند و در دیگاه هنری و ادبی ما نقش دارد. کودکان در ابتدا رویاها را واقعی می پندارند.

  • موضوعات نظری

مفهوم مرحله

مفهوم مرحله در نظریه پیاژه، حاکی از چند جهت گیری قوی در مورد ماهیت رشد است. نخست اینکه، انسان ها مراحل را با سرعت های متفاوت طی می کنند، ولی با هر سرعتی که پیش بروند، ترتیب مراحل تغییر نخواهد کرد. دوم، مراحل حاکی از آن است که رشد به دوره های کیفی متفاوتی تقسیم می شود. اگر رشد عقلی یک فرایند کمی مداوم بود، هر نوع جدا سازی در مراحل مجزا، مصنوعی به نظر می رسید. سوم اینکه، مراحل به ویژگیهای کلی اطلاق می شود.

کلبرگ می خواست این نکته را از طریق مطرح کردن این سوال مورد بحث قرار دهد: در ۴ سالگی کودک نمی تواند شکل لوزی را کپی کند، اما در ۵ سالگی می تواند این کار را انجام دهد. اگر قرار باشد هر پیشرفت تصویری را مرحله بنامیم، آنگاه هزاران مرحله خواهیم داشت. کودکان ممکن است در زمینه های مختلف، در مراحل متفاوت باشند(مثلا در استدلال علمی، در مقابل استدلال اجتماعی). پیاژه این بی نظمی ها را جابجایی های محیطی[۲۰] می نامد.

چهارم اینکه، پیاژه بر این باور است که مراحل او مبین یکپارچگی های سلسله مراتبی است. یعنی اینکه مراحل پایین تر ناپدید نمی شوند، بلکه با چهارچوب وسیع تر و جدید، یکپارچگی می یابند یا اینکه تحت تسلط این چهارچوب جدید در می آیند. پنجم، پیاژه نیز نظیر سایر نظریه پردازان باریک بین در زمینه مراحل رشد، بر این ادعاست که مراحل او در تمام فرهنگ ها به همین شکل آشکار می شود.

  • حرکت از مرحله ای به مرحله دیگر

پیاژه بخش عمده ای از توجه خویش را به ساختار مراحلش معطوف ساخت و توجه اندکی به مسئله حرکت در خلال مراحل داشت، ولی نگرش او در این زمینه مشخص بود.

پیاژه(۱۹۶۴) دریافت که رسش زیستی، در رشد نقش دارد، به عنوان مثال احتمالا کودکان نمی توانند به عملیات عینی دست یابند، مگر اینکه حداقل رسش در دستگاه عصبی آنها به وجود آمده باشد. پیاژه معتقد بود چنین رسشی به تنهایی نمی تواند نقش چشم گیری داشته باشد، زیرا رشد بیشتر وابسته به محیطی است که کودک در آن زندگی می کند. کودکانی که در مناطق روستایی محروم بزرگ می شوند، غالبا به آهستگی رشد می کنند چون در آن نقاط، احتمالا تحریک هوشی کافی وجود ندارد، بنابراین در مورد رشد محیط نیز دارای اهمیت است.

در دیدگاه پیاژه، محیط تا اندازه ای مهم است. محیط کودک را تغذیه و تحریک می کند و او را با چالش های تازه ای مواجه می سازد، ولی این خود کودکانند که ساختارهای شناختی را می سازند.

تجربه هایی که رشد شناختی را بهبود می بخشند، فقط جالب توجه نیستند، بلکه معمولا کودک را در حالتی از تعارض[۲۱] قرار می دهند. مثلا نوزاد ممکن است به دلیل وجود مانعی در مقابلش، قادر به گرفتن شی نشود. کودک نیاز به ابداع ساختار جدیدی دارد(نوعی ارتباط هدف و سیله) تا شی را به دست آورد. کودک اشیای جدید را از طریق انطباق هایی که در ساختارهای شناختی جدید می دهد، جذب می کند.

در یک مدل صوری از تغییرات رشد که پیاژه آن را تعادل جویی[۲۲] می نامد، مفهوم تعارض دخالت دارد. مثلا دختر کوچکی گوی خمیری را می بیند که به صورت سوسیسی دراز درآمده و در آغاز فکر می کند که مقدار آن افزایش یافته است. ولی پس از مدتی، عرض باریک خمیر را مورد توجه قرار می دهد و فکر می کند خمیر کم شده است.

هنگامی که هم در مورد طول و هم عرض خمیر فکر می کند، دچار سردرگمی می شود. این تعارض کودک را برای دریافت این موضوع که یک تغییر، تغییر دیگری را ملغی می سازد، تحریک می کند و به دستیابی به نگهداری ذهنی منجر می شود. در مدل تعادل جویی پیاژه سعی می شود به این امکان که کودک ابتدا یک بعد، سپس بعد دیگر و بالاخره هر دو بعد را مورد توجه قرار می دهد.

در فلسفه این مدل تعادل جویی، یک نظریه دیالکتیکی خوانده می شود. نظریه دیالکتی یا جدلی مبتنی بر این است که تغییر هنگامی اتفاق می افتد که اندیشه های ما، با رویدادهای مخالفی مواجه شود که ما را بر می انگیزد تا اندیشه های بهتری را تدوین کنیم.

  • کاربردهای ضمنی در تعلیم و تربیت

اصولا فلسفه تربیتی کلی او مشابه روسو و مونتسوری است. برای پیاژه نیز یادگیری صحیح چیزی نیست که به وسیله معلم حاصل شود، بلکه از خود کودک بر می خیزد. یادگیری فرایندی از اکتشاف و ابداع خودانگیخته است. این موضوع به ویژه در مورد نوزادان صادق است که از طریق کشف و دستکاری محیط به وسیله خودشان پیشرفت هوشی شگفت انگیزی را به دست می آورند.

معلم نباید تلاش کند که دانش را به کودک تحمیل کند، بلکه خود کودک باید آن گروه از مواد درسی را که به آنها علاقه مند است و حس کنجکاوی او را تحریک می کنند، انتخاب کند. آنگاه باید به کودک اجازه داد تا خودش مسائل را حل کند. پیاژه نیز نظیر روسو و مونتسوری به اهمیت تناسب آموزش با سطح رشد کودک تاکید داشت. او با دیدگاه مونتسوری درباره مراحل رسش موافق نبود، ولی اصول کلی آن را می پذیرفت.

پیاژه نظیر روسو و مونتسوری بر این باور بود که یادگیری باید  فرایندی از اکتشاف فعال تلقی شود و متناسب با مرحله رشد کودک باشد. پیاژه در یک نکته با روسو و مونتسوری هم عقیده نبود، او برای تعامل های اجتماعی ارزش تربیتی بیشتری قایل بود. کودکان در هنگام ارتباط با افراد تا حدی از طریق توجه به دو یا چند نقطه نظر از سوی آنان یاد می گیرند که به طور منطقی فکر کنند و به عبارت دیگر، همزمان دو بعد را باهم هماهنگ سازند.

  • ساخت گرایی«کامی»

کامی کارش را با این منطق پیاژه ای آغاز کرد که رشد شناختی واقعی، تنها هنگامی اتفاق می افتد که کودکان خود دانش خویش را بسازند. کودکان به فرصت نیاز دارند تا خود به درک مسائل نایل آیند. او دریافت که اگر معلمان از تکالیف و آزمون ها استفاده کنند، کودکان به چنین دانشی دست نمی یابند.

معلمان باید به جای تکالیف و آزمون، امکان تجربه و آزمایش را برای کودک فراهم آورند تا مطلب درسی برای او چنان جذابیتی داشته باشد که خود با میل و رغبت درباره آن کار کند.

وقتی کودکان وارد مراحل دوم و سوم می شوند، کامی وسایل آموزشی دیگری از جمله کارت و بازی های مختلف را که تفکر ریاضی را بر می انگیزند پیشنهاد می کند. کامی به شدت مخالف تمرین های متداول در تدریس شیوه های حل مسائل است. در یک کلاس سازنده، کودکان روش هایی را ابداع می کنند که برای آنها معنادار است.

اگر برخی کودکان در خلال بازی با کارت ها، با یکدیگر جروبحث کنند، معلم باید از دخالت در دعوا و حل مشکل خودداری کند.

  • انتقاد از نظریه پیاژه

پياژه استعداد هاي كودكان را كمتر از آنچه هست برآورد كرده است. ممكن است كودك برخوردار از توانايي هاي مورد سنجش باشد ولي به علت نداشتن مهارت در انجام تكليف نا توان باشد. او نه فقط توانایی کودکان پیش دبستانی بلکه توانایی کودکان دبستانی را نیز کمتر از آنچه هست برآورد کرده است. برخلاف نظر پیاژه ۴۰ تا ۶۰ درصد بزرگسالان بطور کامل قادر بر تفکر بر حسب عملیات صوری نیستند. دستیابی به تفکر منطقی تا حدود زیادی حاصل یادگیری تجارب زمینه ای در هر یک از مراحل پیاژه وارد شده است.

منبع: نظریه های رشد کرین و لورا برک

پيمان دوستي

۲۵ فروردين ۱۳۹۴

[۱]. Piaget

[۲]. Assimilation

[۳]. Accommodation

[۴]. Organization

[۵]. Scheme

[۶]. Primary circular reaction

[۷]. Secondary circular reactions

[۸]. Making interesting sights last

[۹]. The coordination of secondary schemes

[۱۰]. Sensorimotor stage

[۱۱]. Object permanence

[۱۲]. Make-believe plays

[۱۳]. Pre concepts

[۱۴]. Transductive

[۱۵]. Egocentrism

[۱۶]. Reversible

[۱۷]. Moral hertonomy

[۱۸]. Autonomy

[۱۹]. Animistic

[۲۰]. Decalages

[۲۱]. Conflict

[۲۲]. Equilibration

نظریه ارگانیسمی و تطبیقی ورنر

ارگانیسم یا اَندامگان، به معنای یک سامانه زنده و پیچیده از اعضا است که با تأثیرشان بر یکدیگر، امکان سازگاری با محیط و تضمین بقا و پایداری کلّ آن موجود زنده (جاندار) را فراهم می‌کنند.

روانشناسان گشتالت بر این عقیده اند که وقتی ما اشیایی را دریافت می کنیم، آنها را به صورت شکل های کلی که نمی توان آنها را به اجزای جداگانه تجزیه کرد، درک می کنیم. مثلا یک دایره نقطه چین را بدون توجه به اینکه از تعدادی نقطه تشکیل شده است، به همان صورت دایره درک می کنیم. تجربه ما از شكل اشيا در كنترل نيروهاي منظمي در دستگاه عصبي مركزي ماست. يكي از اصولي كه اين نيروها بر اساس آنها كار مي كنند قانون بستگي يا تكميل است، يعني گرايش به كامل كردن الگوها.

ورنر بیشتر به مکتب لایپزیک  نزدیک است. این مکتب با اصول کلی گشتالت موافق بود، ولی اعتقاد داشت که جهت گیری برلین (لایپیزیک) اصولا کل نگر نیست، زیرا بسیار باریک بینانه به جای تمرکز بر تمامیت عمل و احساس ارگانیزم، تاکید بر ادراک دارد.

دیدگاه ورنر در رشد

ورنر رشد را به نوعی جهت گیری ارگانیسکی و تطبیفی پیوند می دهد. رشد مشتمل بر تغییراتی در ساختار است که می توان آن را بر طبق اصل اوروتوژنیک تعریف کرد: رشد زمانی اتفاق می افتد که از حالت نسبتا عدم افتراق، به حالتی که موجب افزایش افتراق و یکپارچگی سلسله مراتبی شود برسیم. افتراق،  زماني اتفاق مي افتد كه يك كل همه جانبه به بخش هايي با شكل ها و كاركردهاي متفاوت مجزا شود. و يكپارچگي سلسله مراتبي يعني رفتارها تحت كنترل مراكز بالاتر تنظيم كننده قرار مي گيرند.

اصول اورتوژنيك، رفتار را در بسياري از حيطه ها توصيف مي كند. مثلا حركات يكسان جلو عقب كردن دست كودكان در ابتدا براي نقاشي كشيدن به همان نسبت كه انواع متفاوتي از حركت ها و دايره ضربه ها را تجربه مي كنند افتراق بيشتري مي يابند و تمايز بين آنها بيشتر مي شود. ورنر رشد را به نوعي جهت گيري ارگانيسمي و تطبيقي پيوند مي دهد.

موضوع عمده: افتراق خود از شی

يعني فرايندي كه در آن كودك خويشتن خود را از محيط جدا مي كند. اين فرايند در سه مرحله روي مي دهد و با دوره هاي نوزادي، كودكي و نوجواني انطباق دارد. ورنر به سن توجهي نداشت.

سطح حسي-حركتي-عاطفي، نوزاد به سختي مي تواند جهان خارج را جدا(افتراق) از اعمال، حواس و احساسات جاري خود تجربه كند. او اجسام را تا آنجا مي شناسد كه بتواند بمكد، لمس كند يا دست بگيرد.

سطح ادراكي، به تدريج اشيا را بيرون و جدا از خود درك مي كنند. آنها عقب مي ايستند و به اشيا نگاه مي كنند. نام آنها را مي پرسند و به توصيفشان مي پردازند. حدي از عينيت را بدست آورده اند.ادراك آنها به اعمال و احساس هايشان وابسته است.

برگشت به سطوح اولیه

رشد غايت گرا است يعني به سوي نهايي ترين حالت هاي بلوغ به پيش مي رود. انسان ها به طور طبيعي به سوي شيوه هاي فكري مجرد و ادراكي پيشرفت مي كنند.

ميكروژنز به فرايندي از رشد اطلاق مي شود كه در هر زماني كه با تكليفي نظير درك شي يا حل مساله روبرو هستيم اتفاق مي افتد. در هر يك از اين موارد فرايند ذهني ما از همان تسلسلي عبور مي كند كه مشخصه رشد در طول دوران زندگي است. يعني ما با تاثراتي مبهم و كلي، كه با احساس ها و حواس جسماني ما، سر و كار دارد شروع مي كنيم. ميكروژنز نوعي فرايند خود بازسازي است كه طي آن به طور دايم از سطوح غير افتراقي آغاز مي كنيم.

ورنر اعتقاد داشت مردم بر حسب ميزان درگير شدن در فرايند ميكرو ژنتيك با يكديگر تفاوت دارند. برخي آمادگي ميكروژنتيك بيشتري دارند يعني مي توانند بيشتر به عقب برگردند و به طور كامل هم شكلهاي فكري اوليه و هم پيشرفته را بكار گيرند. بعلاوه اين توانايي برگشت فرد خلاق، يعني فردي را كه همواره آماده شروع دوباره است نيز مشخص مي سازد. برخي افكار به نحو متمايزي در ميكروژنتيك وجود ندارد. بيماران مبتلا به اسكيزوفرني به افكار اوليه برگشت مي كنند ولي در همان جا توقف مي كنند و تفكر آنها بدون سازماندهي باقي مي ماند.

ورنر به طور كلي معتقد بود : هرچقدر فرد خلاق تر باشد دامنه عملياتي او در سطوح رشد وسيع تر خواهد بود. به عبارت ديگر قابليت و توانايي او براي بهره وري از عمليات اوليه و پيشرفت بيشتر است.

جهت گيري و توجيه ارگانيسمي:

ورنر بر اين باور است كه ما تا سر حد امكان بايد فرايندهاي رواني را همانطور كه در ارتباط با كل ارگانيزم عملكرد احساس و تلاش ما رخ مي دهند مطالعه كنيم. مثلا نبايد فعاليت هاي ادراكي را به صورت جدا مورد مطالعه قرار دهيم بلكه بايد آنها را همان طور كه از سرچشمه هاي عملي و احساسي اوليه پديد مي ايند بررسي كنيم.

فرايند هاي رواني مختلف در كودكان نسبت به بزرگسالان افتراق بسيار كمتري دارند. مثلا ادراك كودك به شدت با عاطفه و عمل حركتي او آميخته است. كودك با ديدن يك مثلث چوبي آن را همان گونه كه ما ميبينيم يعني صرفا يك شكل هندسي نمي بيند و چون نوك آن تيز است آن را به عنوان ابزاري ميبيند كه ميتوان با آن زمين را حفر كرد يا چيزي كه مي تواند تهديد كننده باشد.

رويكرد تطبيقي:

او قصد داشت نشان دهد كه اصل اورتوژنيك ما را به مقايسه الگوهاي رشد در بسياري از زمينه هاي مختلف از جمله فرهنگ ها گونه ها و حالات آسيب شناختي متفاوت قادر مي سازد. ورنر به همترازي بين انسان و فرهنگ ها در مراحل اوليه رشد علاقه مند بود. او معتقد بود كه زندگي ذهني كودكان و افراد بومي از بسياري جهات داراي مشابهت هاي اساسي است، اما كودكان و افراد بومي كاملا مثل هم فكر نمي كنند.

ورنر نمي خواست يك نظريه باز پيدايي ارائه دهد. او بر اين باور نبود كه چون كودكان تاريخ تكامل را تكرار مي كنند مشابه انسان هاي بومي اوليه هستند بلكه او معتقد بود كه در نظريه بازپيدايي شباهت هاي بين كودكان و انسان هاي اجتماعات اوليه بسيار عاميانه در نظر گرفته شده و تفاوت هاي بين آنها مورد توجه قرار نگرفته است. او هيچ علاقه اي به تاريخ تكامل نداشت. يعني او به اين موضوع كه چه زماني رفتار ظاهر مي شود علاقه مند نبود بلكه به وضعيت رشدي رفتار در حالتي شكل گرفته،‌ همان طور كه به وسيله اصل اورتوژنيك تعريف مي شود توجه مي كرد.

تصور ذهني تصويري

ورنر معتقد بود كه كودكان در مقايسه با بزرگسالان بيشتر با تصور فكر مي كنند. تصورات ذهني تصويري آنقدر در كودكان غالب است كه بسياري از آنان داراي تصاوير ذهني روشن هستند كه ما غالبا آن را حافظه تصويري مي ناميم. كودكان مي توانند صحنه اي را چنان با جزيات دقيق توصيف كنند كه انسان را شگفت زده سازند.

ادراك قيافه شناسانه

ما ممكن است شخصي را خوشحال و پر انرژي يا غمگين و خسته درك كنيم. چهره اوست كه عواطف وي را مستقيما به ما منتقل مي كند. ادراك قيافه شناسانه با ادراك هندسي فني تفاوت دارد. كودكان به دليل فقدان مرزهاي دقيق بين خود و محيط كليت جهان را سرشار از حيات و عواطف درك مي كنند. مثلا كودك وقتي فنجان افتاده مي بيند ممکن است بگويد فنجان خسته است.

وحدت حواس:

ما اشيا را به همان طريقي كه درون خودمان را احساس مي كنيم به گونه اي پويا درك مي كنيم. ادراك قيافه شناسانه همچنين بر مبناي جابجايي حسي يعني وحدت همايندگرايي حواس استوار است. مثلا صداها ممكن است همزمان چندين حواس ما را به كار گيرند. يك صداي غمگين ميتواند تيره و سنگين تصور شود و صدايي شاد ممكن است روشن، واضح و سبك وزن به نظر آيد. جابجايي حسي بويژه در رنگ و شنيدن در بين كودكان بيشتر از بزرگسالان شايع است. تجربه حالات درون حسي، غالبا در ميان بوميان به خوبي رشد يافته است. مثلا در زبان هاي افريقاي غربي يك صداي ريز ممكن است نشانگر چيزي خوب، نوك تيز، پر انرژي و … باشد. رنگها در ما تاثيراتي هم همچون گرما، سرما، تندي نرمي و غيره برجاي مي گذارند.

تشكيل نمادها: ديدگاه ارگانيسمي

زبان در آغاز از یک مبدا غیر افتراقی که شامل فرایندهای جسمی، حالات و عاطفه و احساسات است پدید آمده است. زبان در نهایت به یک فعالیت نسبتا مجزا تبدیل شده ولی هرگز به طور کامل ارتباط خود را با زمینه وجودی ارگانیسمی غنی خود از دست نداده است. بسیاری از نماد های اولیه کودک تقلیدهای حرکتی هستند. ممکن است برای توصیف آبی که  قایقی به اطراف می پاشد دستهایشان را به لرزش درآورند. اکثر نمادهای اولیه کودکان آوایی اند، یعنی صداهایی که مبین اشیا هستند. این آواها از الگوهای عاطفی – جسمی نظیر گریه ها، صدا زدن ها و بیان شادی پدید می آیند. آواها حتی در بزرگسالان نیز با مولفه حرکتی حرکت دهان همراهند. لغات و واژه های اولیه سخن گفتن بچه گانه کودک نیز جنبه جسمی دارد. کودک ممکن است سگ را هاپو، چکش را بوم و واژه های که تقلیدی از صدای شی مورد نظر باشند بکار گیرد. اندکی بعد ممکن است اشیا ریز را با صدای زیر و اشیا درشت را با صدای بم و کلفت ادا کنند. این پیوند هرگز به طور کامل گسسته نمی شود. ورنر اعتقاد داشت درک ما از واژه ها اکثر به صورت قیافه شناسانه صورت می گیرد.

طبیعت چند خطی رشد

ورنر معتقد بود پدیده رشد در چندین شاخه مجزا جریان می یابد:

  • اعمال حسی حرکتی
  • ادراک قیافه شناسانه
  • ادراک
  • تفکر مفهومی

موضوعات نظری و کاربردهای عملی

ورنر نظیر رسو بر این باور بود که مهمترین تغییرات کیفی هستند. مثلا تفکر انتزاعی بزرگسال از نظر نوع، با تفکر ادراکی- حرکتی- عاطفی کودک تفاوت دارد. مقایسه کودک با بزرگسال نظیر مقایسه هنرمند و دانشمند است. کودک به ویژه در سنین ۲ تا ۷ سالگی نظیر هنرمند جهان را از طریق شیوه ای قیافه شناسانه، درون حسی و به نحوی فعال و سرزنده به شکل تصویری درک می کند.

در حدود چهارسالگی با چند خط ساده ماهیت وجود انسان را به تصویر می کشند. ۲ یا ۳ سال بعد نقاشی های آنها شادابی، بازیگوشی و احساس قدرتمندی از زندگی را به نمایش می گذارد.

در حدود ۸ سالگی نقاشی ها دقیق تر و هندسی تر می شوند. تفکر هندسی- فنی بر آنها غالب می شود و سرزندگی و طراوت کودکانه از آنها رخت بر می بندد.کودکان تنها شور و نشاط هنری خود را به نمایش نمی گذارند بلکه مهارتهای آغازین خود را نیز آشکار می سازند.

سیرلز بر این باور بود که بیماران اسکیزو فرنی خودشان را کمتر به عنوان موجودی جدا از اشیای بی جان یا سایر افراد احساس می کنند. آنها ممکن است احساس کنند که عملا بخشی از اتاق یا درمانگرند.

کودکان مبتلا به صدمات مغزی، انواع خاصی از رفتارهای سازمان نیافته را از خود ظاهر می سازند. مثلا آنها هنگام کپی کردن طرح ها، غالبا قادر به تمرکز بر نقش اصلی نبودند، زیرا جزئیات زمینه طرح، آنها را به شدت به خود جذب می کرد.

پدیدار شناسی

پدیدار شناسان بر این باورند که نخستین چیزی که باید هنگام مطالعه کودکان انجام دهیم همانا صرف نظر کردن از ذهنیات قبلی مان درباره آنهاست. ما نمی توانیم تصور کنیم که کودکان نظیر ما فکر می کنند. ولی آنها به جای تلاش برای دیدن اشیا از دریچه چشم کودک، تفکر او را از بیرون مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند. ماچو، چنین اندیشید که صحنه های روزانه ممکن است برای کودکان متفاوت از بزرگسالان به نظر آید.

منبع: نظریه های رشد کرین و لورا برک

پیمان دوستی

۲۴ فروردین ۱۳۹۴

فلسفه تربیتی مونتسوری

ماریا مونتسوری، عملا همه توجه خویش را وقف تدریس کودکان کرد. نخستین علاقه حرفه ای مونتسوری، عقب ماندگی ذهنی بود. او احساس کرد که اگر از روش های صحیح استفاده شود، این کودکان آموزش پذیر هستند. او به این دلیل که مشاهده کرد کودکان عقب مانده رشدی، از طریق لمس و احساس اشیا بهتر یاد می گیرند، به آنها حروف الفبای چوبی داد تا آنها را با دست هایشان لمس و با آنها بازی کنند. او با چنین روش هایی به آنها خواندن و نوشتن آموخت. نظريه هاي تعليم و تربيت او بسيار افراطي و تندروانه محسوب مي شد.

نظریه رشد

علايق او بيشتر عملي بود تا نظري اما جهت گيري نظري اش برگرفته از رسو بود. ما نمي توانيم كودكان را هر طور كه مي خواهيم بار بياوريم زيرا تا حدي تحت تاثير رسش هستند. یکی از مولفه هایی مرکزی نظریه مونتسوری، مفهوم دوره های حساس اوست.

دوره حساس نظم

در خلال اولین دوره حساس که اصولا در سه سال اول زندگی است، کودک نیاز شدیدی به نظم دارد، آنها دوست دارند اشیاء را در همان جای خود بگذارند.

دوره حساس توجه به جزئیات

بین ۱ تا ۲ سالگی، کودکان توجه خود را به جزئیات کم اهمیت معطوف کی کنند. اگر به آنها تصویری نشان دهیم، به جای تمرکز بر موضوعی که مورد توجه ماست، به اشیای ریزی که در زمینه تصویر قرار دارند، دقیق می شوند.

دوره حساس استفاده از دست ها

بین ۱۸ ماهگی تا ۳ سالگی، کودکان به طور مداوم اشیا را با دست چنگ می زنند. از باز و بسته کردن اشیا، گذاشتن اشیا در جعبه ها و ریختن آنها به بیرون، و گذاشتن اشیا روی زمین لذت می برند. مثلا کودک چهار ساله از شناسایی اشیا با چشمان بسته و از طریق لمس آنها، لذت می برد.

دوره حساس راه رفتن

مونتسوری می گوید که یادگیری راه رفتن نوعی تولد دوم است که در حدود ۱ سالگی رخ می دهد. کودک در این مرحله از یک موجود درمانده، به یک موجود فعال تبدیل می شود.

دوره حساس زبان آموزی

قابل توجه ترین دوره، دوره فراگیری زبان است. اگر كودكان در معرض دو زبان مختلف نيز قرار گيرند هر دو را در حد تسلط فرا مي گيرند. فرایند یادگیری زبان شبیه نوعی نقش پذیری است که کودکان از چند ماهگي تا ۲٫۵ يا ۳ سالگي( اكتساب زبان به صورت ناهشيار) به صورت درون زاد مبتنی بر رسش آمادگي دارند. رشد زبان در مراحل معینی صورت می گیرد، مثلا همه کودکان بعد از پشت سر گذاشتن غان و غون کردن، به مرحله ای که در آن کلمات را به کار می برند، وارد می شوند. سپس مرحله جمله های دو کلمه ای و در نهایت به نحو فزاینده ای، به ساختار پیچیده جمله، تسلط می یابند. کودکان در ۳ تا ۵ سالگي اكتساب زبان را به صورت هشيار می آموزند.

تعلیم و تربیت اولیه در خانه

وظيفه ما جهت دادن به يادگيري كودكانمان نيست بلكه فرصت دادن به كودكانمان براي يادگيري آن چيزي است كه براي آن حياتي است. كودك زماني كه خودش يك مهارت را كسب كند احساس آزادي و غرور مي كند. کودکان از طريق كار فشرده حالت طبيعي خويش را باز مي يابند، مونتسوری این فرایند را بهنجار سازی نامید.

 مونتسوری با استوانه هايي كه سوراخ هايي به اندازه اشيا مختلف داشت كنترل اشتباهات دروني را به كودكان مي آموخت. اگر هر کودکی هر استوانه را در سوراخ خودش قرار ندهد یک استوانه، اضافه خواهد آمد. او سپس فکر می کند که این موضوع را خودش چگونه حل کند.

مونتسوری دریافت به دليل آنكه دوره حساس زبان در ۵ سالگي پايان مي يابد كودكان خواندن و نوشتن را در ۴ سالگي با شور بيشتري دنبال مي كنند. كودكان ۴ ساله نوشتن را زودتر از خواندن ياد مي گيرند.

همچنین او به استقلال طلبي كودك پاداش مي دهد. نظم واقعي از بيرون تحميل نمي شود بلكه جنبه دروني دارد و از خود كودك به وجود مي آيد. كودكان اجازه سو رفتار و سو استفاده از مواد آموزشي با همكلاسي هايشان را ندارند.  جدا كردن كودكان خاطي از ديگران براي لحظاتي كوتاه توصيه مي شود. مونتسوري معتقد است سو رفتار كودكان حاكي از آن است كه آنها از كاري كه انجام مي دهند راضي و خشنود نيستند.

او معتقد بود، كودك بيشتر از ما به طبيعت علاقه دارد و از تماس نزديك با آن بيشتر از ما سود مي برد. مونتسوري كودكان را به كشيدن نقاشي آزاد تشويق نمي كرد.

آموزش ابتدايي ( ۶ تا ۱۲ سالگي). در ۶ يا ۷ سالگي نيازهاي رشد كودك تغيير عمده اي مي يابد. قبل از اين زمان عميق ترين نياز كودك گسترش قابليت هاي شخصي مانند راه رفتن است. اما اكنون كودك هوشمند تر شده و توجه او به فضاي بيروني جلب مي شود و مي خواهد همه چيز را در مورد جهان بزرگ بداند. كودكان ۶ تا ۱۲ ساله همچنين دوست دارند كه جهان را از طريق دور شدن از خانواده و مدرسه كشف كنند.

آموزش متوسطه. او برای آموزش متوسطه روش خاصي را طرح ريزي نكرد اما پيشنهاداتي داد. او بر اين باور بود كه نوجوان داراي نيازي عميق و شخصي براي بهبود بخشيدن به وضعيت اجتماعي خود است ولي همچنين درگير ترديدهايي شخصي است كه از ويژگي هاي اين دوره محسوب مي شود. كار واقعي براي نوجوانان احساس ارزشمند بودن به ارمغان خواهد آورد.

ارزشیابی

اساسي ترين اصول تعليم و تربيت مونتسوري كودك محور،‌ عقيده و ايمان به كودك است. موضوع مهم اين است كه كودك از مرحله عدم وابستگي به مراحل بالاتر قدم بگذارد. مونتسوري به بسياري از جنبه هاي عاطفي و بيان كننده دوران كودكي توجه كافي نكرده است. او بازي آزاد و نقاشي آزاد و تخيل را مورد تاييد قرار نمي داد. او در مورد داستان تخيلي نيز اشتباه مي كرد و معتقد بود كودك را از واقعيت جدا مي كند. هنگامي كه كودكان به يك داستان گوش مي دهند آن را خود تفسير مي كنند و صحنه ها را در خيالشان شكل مي دهند. مونتسوري ممكن است اشتباهاتي داشته باشد اما نقش او در تعليم و تربيت بسيار بالاست.

منبع: نظریه های رشد کرین و لورا برک

پیمان دوستی

۲۴ فروردین ۱۳۹۴

نظریه های کردار شناسانه داروین و لورنز

کردارشناسی[۱]، مطالعه رفتار انسان و حيوان در بافت تكاملي آنهاست.

  • نظریه انتخاب طبیعی داروین

اساسا، نظریه داروین از این قرار است، در میان اعضای یک گونه، تنوع بی پایانی وجود دارد و میان اعضای مختلف، تنها بخشی از آنها که به دنیا می آیند آنقدر زنده می مانند که تولید مثل کنند. بنابراین نوعی تنازع بقا وجود دارد که در جریان آن شایسته ترین اعضای یک گونه، آنقدر زنده می مانند که صفات خود را به نسل بعد انتقال دهند. بنابراین در طول نسل های بی شمار، طبیعت آنهایی را که به بهترین وجه با محیط خود انطباق می یابند، انتخاب می کند. این فرایند را انتخاب طبیعی می نامند. برای مثال انسان های اولیه ای که متحد بودند، با یکدیگر همکاری می کردند و خواستار منافع مشترک بودند، احتمال بیشتری برای بقا داشته اند.

اصطلاحات تنازع بقا و بقای اصلح داروین، تصاویر انسان ها را در مبارزه خشونت آمیز به ذهن متبادر می سازد. در بهار نرهای گونه های مختلف برای تصاحب ماده ها می جنگند. چنین نبردهایی تضمین می کنند که قوی ترین نرها صفات خود را به نسل بعدی منتقل سازند.

البته اصطلاح تنازع بقا گمراه کننده است. حیواناتی که علائم خطر در آنها تکامل می یابد و به اعضای گروه خود کمک می کنند، در مقایسه با حیواناتی که چنین نیستند، احتمالا شانس بیشتری برای بقا دارند.

تکامل و رویان شناسی

داروین به این موضوع توجه کرد که رویان اکثر گونه ها به شکل های اولیه آنها بسیار شبیه اند که این امر، نشان می دهد نسب آنها، اجداد مشترکی هستند. داروین چنین مطرح کرد که پدیدآیی فردی و پدیدآیی نوعی را تکرار می کند یعنی رشد فرد یا موجود زنده (پدید آیی فردی) در یک مسیر خلاصه شده، تاریخچه تکاملی گونه خود (پدیدآیی نوعی) را تکرار می کند. رویان انسان هنگامی که شبیه ماهی و سپس شبیه دوزیست و غیره است، با گذراندن مراحلی، تاریخچه تکاملی گونه ما را تکرار می کند، ولی هاکل بر این باور بود که رویان انسانی شبیه شکل بزرگسالی سایر گونه هاست که این عقیده اشتباه بود. رویان انسان به شکل های رویانی سایر گونه ها شباهت دارد. امروزه رئوس کلی نظریه داروین را معمولا درست می دانند.

  • کردار شناسی جدید: لورنز و تین برگن

کنارد لورنز[۲] بنيان گذار كردارشناسي جديد است و نیکو تین برگن[۳] به آرامی در سایه او کار کرد.

رویکرد روش شناسی

کردارشناسان بر این باورند که تنها زماني مي توانيم رفتار حيوانات را درك كنيم كه رفتار آنها را در موقعيت طبيعي شان مورد مطالعه قرار دهيم، پس كردارشناسان به مشاهدات طبيعي[۴] می پردازند.

رفتار غریزی

كردارشناسان به بررسي غرايز مي پردازند. ما معمولا هر نوع رفتار غير اكتسابي را رفتاري غريزي می گويیم اما کردارشناسان غرایز را طبقه ای خاصی از رفتارهای غیراکتسابی در نظر می گیرند.

غریزه به وسیله محرک بیرونی مشخصی راه اندازی می شود. غرایز همچنین در گونه ها نوعی هستند، یعنی الگوی رفتاری معینی، تنها در اعضای گونه های خاصی مشاهده می شود. رفتارها همواره دارای نوعی الگوی عملی ثابت یعنی نوعی مولفه حرکتی کلیشه ای هستند. ژست جنگیدن، رفتار جفت طلبی و سبکهای تعقیب همواره دارای برخی جنبه های ثابت هستند. با وجود این هر بخش از یک غریزه لازم نیست ماهیت ثابتی داشته باشد.

نقش پذیری

فرايندي كه طي آن، اطلاعات در خلال يك دوره حساس اوليه كامل شود، نقش پذيري[۵] ناميده مي شود. نقش پذيري نوعي يادگيري فوق العاده پايدار است كه در خلال يك دوره حساس كه از طريق رسش تعيين مي شود اتفاق مي افتد. نوزاد حيوانات فقط زماني به چيزي دلبسته مي شوند كه در خلال يك دوره زماني در اوايل زندگي در معرض آن قرار بگيرند و آن را دنبال كنند.

نقش پذيري اوليه ممكن است ترجيحات جنسي بعدي را نيز تحت تاثير قرار دهد. مثلا پرنده اي كه اوايل زندگي خودش را تنها با انسان سر و كار داشته است رفتار جنسي بعدي خود را بر انسان متمركز مي كند.

لورنز(۱۹۳۵) در آغاز پیشنهاد کرد که نقش پذیری از والدین همواره فرافردی است، یعنی نوزاد یا از پدر نقش می پذیرد یا از مادر و نه از هردوی آنها اما، سایر کردارشناسان مشاهده کردند که برخی گونه ها هم از پدر و هم از مادر نقش می پذیرند و در نتیجه لورنز نظر خود را اصلاح کرد.

منبع: خلاصه ای از نظریه های رشد کرین و روان شناسی رشد لورا برک

پیمان دوستی

۱۸ فروردین ۱۳۹۴

[۱]. Ethology

[۲]. Konard Lorenz

[۳]. Niko Tinbergen

[۴]. Naturalistic observations

[۵]. Imprinting

نظریه بالبی و اینزورث درباره دلبستگی

جان بالبی[۱] اولين كسي بود كه در خصوص اثرات بالقوه جدايي از والدين هشدار داد. بالبی معتقد بود، رفتار انسان را تنها از طريق بررسي محيط انطباقي آن يعني محيطي كه رفتار در آن تكامل يافته مي توانيم درك كنيم.

بالبی اظهار داشت، دلبستگي كودك بدين ترتيب به وجود مي آيد. در آغاز پاسخدهي اجتماعي كودك تصادفي است. به هر چهره آشنا لبخند مي زنند و با رفتن هركس گريه مي كنند. بين ۳ و ۶ ماهگي كودكان پاسخدهي خود را به چند آشنا محدود مي كنند و فرد خاصي را آشكارا ترجيح مي دهند و حضور غريبه ها آنها را نگران مي كند.

اندک زمانی بعد، تحرک بیشتری پیدا می کنند و با سینه خیز رفتن، در حفظ نزدیکی خود با نماد اصلی دلبستگی خویش، نقش فعال تری ایفا می کنند. آنها مراقب هستند که این والد کجاست و هر علامتی دال بر جدا شدن ناگهانی والد، پاسخ دنباله روی را در آنها راه اندازی می کند. کل این فرآیند، یعنی تمرکز بر نماد اصلی دلبستگی که پاسخ دنباله روی را راه اندازی می کند، مشابه نقش پذیری در سایر گونه هاست. کودکان آدمی نیز همانند بچه های بسیاری از گونه های دیگر، از نماد دلبستگی خاصی نقش پذیرفته اند و وقتی این والد به راه افتد، بلافاصله او را دنبال می کنند.

  • مراحل دلبستگی

تولد تا حدود ۳ ماهگی (پاسخ دهی نامتمایز به انسان ها)

 نوزادان در خلال ۲ یا ۳ ماهه ابتدایی تولد، انواع پاسخ ها را به افراد از خود نشان می دهند، ولی معمولا پاسخ آنها به صورت روش های مشابهی است. نوزادان درست پس از تولد دوست دارند که به صدای انسانی گوش دهند و به صورت انسان ها نگاه کنند.

یکی از قدرتمندتری رفتارهای دلبستگی؛ لبخند اجتماعی[۲] است. نوزادان سه هفته اول تولد یا پس از آن، معمولا وقتی دارند به خواب می روند، گاه با چشم بسته لبخند می زنند. این لبخندها هنوز اجتماعی و معطوف به افراد نیستند. نوزادان در حدود سه هفتگی کم کم با شنیدن صدای آدمی لبخند می زنند. این لبخندها اجتماعی، اما همچنان گذرا هستند.

در پنج یا شش هفتگی، پرشورترین لبخندهای اجتماعی آغاز می شود. نوزادان در مواجهه با چهره انسانی، با خوشحالی و به طور کامل لبخند می زنند و این لبخندها، با تماس چشمی نیز همراهند. از تقریبا یک هفته قبل، نوزاد به صورت ارادی به چهره ها خیره می شود. در واقع نوزادان تقریبا تا ۳ ماهگی به هر چهره ای، حتی به الگوی مقوایی یک چهره لبخند می زنند.

لبخند زدن یک راه انداز است که واکنش دوست داشتن و مراقبت کردن را باعث می شود، یعنی رفتاری است که شانس نوزاد را برای سلامتی و بقا افزایش می دهد. تقریبا در همان زمانی که نوزادان شروع به لبخند زدن به چهره ها می کنند، غان و غون کردن[۳] را نیز آغاز می کنند. آنها با شنیدن صدا و به ویژه با دیدن چهره انسانی، غان و غون می کنند.

نزدیکی از طریق پاسخ گرفتن حفظ می شود. بازتاب چنگ زدن[۴] و بازتاب مورو[۵] دو نوع پاسخ گرفتن هستند. در بازتاب چنگ زدن وقتی شیئی کف دست نوزاد گذاشته شود، دست نوزاد به طور خودکار دور آن جمع می شود. بازتاب مورو وقتی است که نوزاد با صدای بلندی از جا بپرد، یا زمانی که حمایت را از دست بدهد(مثل وقتی که فردی سر نوزاد را از زیر بگیرد و بعد ناگهان آن را رها کند). در بازتاب مورو پاسخ نوزادان به چنین اتفاقاتی این است که بازوهایشان را باز می کنند و سپس آنها را به دور سینه خود جمع می کنند، انگار که نوزاد بخواهد چیزی را در آغوش بگیرد.

مرحله اول(مرحله پیش دلبستگی) در خلال تولد تا ۶ هفتگی اتفاق می افتد. در این مرحله انواع علايم فطري- چنگ زدن لبخند زدن، گريه كردن و زل زدن به چشمان والدين- به نوزادان كمك مي كنند تا با ساير انسان ها تماس نزديك برقرار كنند. نو زادان مي توانند بو و صداي مادر خويش را تشخيص دهند اما هنوز به مادر دلبسته نيستند، زيرا اهميتي نمي دهند كه با فرد ناآشنايي به سر برند.

پس از مرحله پیش دلبستگی، مرحله دلبستگی در حال انجام اتفاق می افتد که از ۶ هفتگی تا ۶- ۸ ماهگی صورت می گیرد که در قسمت بعدی به تشریح آن پرداخته می شود.

۳ تا ۶ ماهگی(تمرکز بر آشنایان)

در تقریبا سه ماهگی، رفتار نوزاد تغییر می کند. بسیاری از بازتاب ها مورو، چنگ زدن و گونه متوقف می شوند و پاسخ های اجتماعی نوزاد به تدریج انتخابی تر می شوند. بین ۳ تا ۶ ماهگی نوزادان به تدریج تنها به آشنایان لبخند می زنند. در غان و غون کردن نیز انتخابی تر عمل می کنند. در ۴ یا ۵ ماهگی، آنها فقط در حضور کسانی که آنها را می شناسند غان و غون می کنند. در حضور فردی که بیشتر او را ترجیح می دهند، گریه آنها متوقف می شود.

در ۵ ماهگی نوزادان دست خود را به سمت بخش هایی از بدن به ویژه موها دراز می کنند و این بخش ها را می گیرند، اما تنها وقتی این کار را می کنند که فرد را بشناسند. در خلال این مرحله، نوزادان پاسخدهی خود را به آشنایان محدود می کنند. آنها معمولا دو یا سه نفر و یک نفر را به اخص ترجیح می دهند.

مرحله دوم (دلبستگي در حال انجام)، در خلال ۶ هفتگي تا ۶-۸ ماهگي اتفاق می افتد. نوباوگان به مراقبت كننده آشنا به صورتي پاسخ مي دهند كه با يك غريبه فرق دارد. نوباوگان مي توانند مادر خود را تشخيص دهند، اما در صورتي كه از او جدا شوند هنوز اعتراض نمي كنند.

۶-۸ ماهگی تا ۳ سالگی(دلبستگی شدید و نزدیک جویی فعال)

دلبستگی نوزاد به شخص خاص، روز به روز شدیدتر و اختصاصی تر می شود. آنچه در این مرحله بیش از هر چیز بارز است، این است که نوزادان با خارج شدن مادر از اتاق گریه می کنند که این گریه نشان دهنده اضطراب جدایی[۶] است.

منحصر شدن دلبستگی کودک به یک والد، در تقریبا ۷ یا ۸ ماهگی نمایان می شود. در حدود ۸ ماهگی، آنها معمولا می توانند سینه خیز بروند و بنابراین فعالانه والد خود را دنبال می کنند. هنگامی که مادر ناگهان و نه به آرامی کودک را ترک کند، یا وقتی کودک در محیط ناآشنا قرار بگیرد، ملموس ترین تلاش ها را برای برقرار کردن مجدد تماس از خود نشان می دهد.

یک متغیر مهم در پایان نخستین سال زندگی کودک، الگوی کارکرد[۷] کلی کودک از نماد دلبستگی است، یعنی کودک بر مبنای تعامل های روزانه خود، به تدریج طرحی کلی از پاسخ دهی و قابل دسترس بودن مراقب خود به وجود آورده است. مثلا دختر یک ساله ای که نسبت به در دسترس بودن مادرش دچار تردیدهایی کلی شده باشد، در مورد کاوش موقعیت های جدید در هر فاصله ای از او، احساس اضطراب خواهد کرد.

برعکس، اگر دختر بچه اساسا به این نتیجه رسیده باشد که مادر من را دوست دارد و هرگاه به او نیاز داشته باشم در کنارم است، با شهامت و شور و شوق بیشتری به کاوش جهان خواهد پرداخت. با وجود این نیز، گاه به گاه حضور مادرش را کنترل خواهد کرد.

در خلال ۶-۸ ماهگی تا ۳ سالگی مراحل سوم و چهارم یعنی دلبستگی واضح و تشکیل رابطه متقابل شکل می گیرد.

مرحله سوم(دلبستگي واضح) در خلال ۶-۸ ماهگي تا ۱۸ ماهگي- ۲سالگي صورت می گیرد. در این مرحله دلبستگي به مراقبت كننده آشنا به وضوح مشهود است. نوباوگان اضطراب جدايي نشان مي دهند، يعني وقتي كه فرد بزرگسالي كه به او تكيه كرده اند، آنها را ترك مي كند، ناراحت مي شوند. اضطراب جدايي بعد از ۶ ماهگي در تمام بچه هاي دنيا وجود دارد و تا حدود ۱۵ ماهگي شديد مي شود.

همچنین مرحله چهارم(تشكيل رابطه متقابل) بین ۱۸ ماهگي تا ۲ سالگي و بعد از آن اتفاق می افتد. در این مرحله رشد سريع بازنمايي ذهني و زبان به كودكان امكان مي دهد تا آمد و رفت والد را درك كرده و برگشت او را پيش بيني كنند. در نتيجه اعتراض به جدايي كاهش مي يابد. کودک از حدود سه سالگی مذاكره با والد را آغاز مي كنند و به جاي آويزان شدن به او از قانع سازي و خواهش استفاده مي كنند.

سه سالگی تا پایان دوران کودکی(رفتار مشارکتی)

برای یک کودک دو ساله، این اگاهی که مادر یا پدر برای انجام کاری به خانه همسایه می رود بی معناست، کودک نیز بی چون و چرا می خواهد برود. اما برعکس، کودک ۳ ساله چنین طرح هایی را تا حدی درک می کند و می تواند وقتی پدر یا مادر در کنار او نیستند، رفتارشان را مجسم کند.

بالبی(۱۹۸۲) اذعان داشت که درباره این مرحله از رفتار دلبستگی، اطلاعات اندکی وجود دارد و خود او در مورد چنین رفتاری در سال های بعدی زندگی نیز حرف چندانی برای گفتن ندارد. با وجود این، تصور می کرد که رفتارهای دلبستگی در سال های بعدی زندگی نیز اهمیت زیادی دارند. بزرگسالان خود را مستقل می دانند، ولی در هنگام بحران در جستحوی نزدیکی به اشخاص محبوب خود بر می آیند و افراد مسن در می یابند که باید به نحو فزاینده ای به نسل جوان تر متکی شوند. بالبی معتقد بود که تنها بودن یکی از ترس های بزرگ در زندگی انسان است.

  • دلبستگی به مثابه نقش پذیری

نقش پذیری فرایندی است که از طریق آن حیوانات محرک های راه انداز برای غرایز اجتماعی خود را فرا می گیرند، به ویژه یاد می گیرند به تعقیب کدام شئ متحرک بپردازند.

می توانیم فرایند مشابهی را در انسان ها نیز مشاهده کنیم. نوزادان در هفته اول زندگی نمی توانند فعالانه اشیا را از طریق حرکتشان تعقیب کنند، ولی نسبت به افراد پاسخ های اجتماعی مستقیمی ابراز می کنند. آنها در شش ماهگی دلبستگی خود را به افرادی معدود و به ویژه به یک فرد خاص محدود می کنند. آنها عمدتا می خواهند این فرد، نزدیک آنها باشد.

  • تاثیرات جدایی

به نظر بالبي و رابرتسون(۱۹۸۲) تاثيرات جدايي معمولا به شكل زير ظاهر مي شود: اعتراض[۸]، که کودک گريه و زاري مي كنند و هيچ نوع مراقبت و جانشين را نمي پذيرد. بعد از آن کودک وارد نا اميدي[۹] می شود، یعنی ساكت غير فعال و گوشه گير مي شود و در ماتمي عميق فرو مي روند. بالاخره مرحله گسلش[۱۰] شروع می شود. کودک بشاش تر مي شود و ممكن است مراقبت پرستاران و ساير افراد را بپذيرد. ممكن است تصور كنيد كودك بهبود يافته اما همه چيز روبه راه نيست. هنگامي كه مادر بر مي گردد به نظر مي رسد كودك او را نمي شناسد.

 

  • اینزورث

ماری اینزورث پس از آنکه از آفریقا به آمریکا بازگشت، مطالعه روی ۲۳ کودک طبقه متوسط و مادرانشان را آغاز کرد. او بر اساس این مطالعه، الگوهای دلبستگی را تعریف کرد.

  • الگوهای دلبستگی

دلبستگي، تمايل كودك به نزديك افراد خاص ماندن و احساس امنيت بيشتر در حضور اين افراد است. دلبستگي را با روش مشاهده موقعيت نا آشنا كه شامل مجموعه رويدادهايي است كه طي آنها كودك به هنگام دور شدن مراقب اصلي(مادر) از اتاق و بازگشت او نشان مي دهد ارزيابي مي كنند.

 

دلبسته ايمن

در این الگوی دلبستگی، صرف نظر از اينكه به هنگام رفتن مادر كودك آشفته شود يا نه، هنگام بازگشت مادر به اتاق کودکان با او تعامل مي كنند. برخي از فاصله دور با نگاهي نشان مي دهند كه متوجه بازگشت مادر شده اند و همچنان مشغول بازي اند. برخي خواهان تماس بدني با مادر مي شوند. عده اي در سراسر جلسه ارزيابي فقط به مادر توجه دارند و هنگامي كه مادر از اتاق مي رود پريشاني شديدي نشان مي دهند.

دلبسته نا ايمن اجتنابي

کودکان به هنگام برگشت مادر از تعامل با او پرهيز مي كنند. بعضي مادر را به كلي نديده مي گيرند. برخي در جهت تعامل و هم در جهت اجتناب از تعامل واكنش نشان مي دهند. هنگام حضور مادر توجه كمي به او دارند و هنگامي كه مادر از اتاق بيرون مي رود غالبا پريشاني نشان نمي دهند يا اگر نشان دهند، هر غريبه اي همانند مادر مي تواند به آساني آنها را آرام كند.

دلبسته نا ايمن دوسوگرا

کودکان با این الگوی دلبستگی هنگام بازگشت مادر در برابر او به مقاومت دست مي زنند. در آن واحد هم در جستجوي برقراري جسماني با مادر هستند، هم از آن پرهيز مي كنند. ابتدا گريه مي كنند تا مادر آنها را بغل كنند اما پس از بغل شدن با عصبانيت پيچ و تاب مي خورند تا از اغوش مادر در بيايند.

  • واكنش هاي والدين در دلبستگي ها

دلبسته ايمن

مراقباني دارند كه با حساسيت به نياز آنان پاسخ مي دهند. در برابر گريه كودك به سرعت واكنش نشان مي دهند و وقتي او را بغل مي كنند رفتاري محبت آميز دارند. آنها پاسخ هاي خود را با نياز شير خواره وقف مي دهند.
دلبسته نا ايمن

مادران آنها طبق نياز با حالات خلقي خود و نه بر مبناي علايم دريافتي از كودك پاسخ مي دهند. به گريه كودك براي جلب توجه زماني پاسخ مي دهند كه خود مايل به در آغوش گرفتن او باشند و در مواقع ديگر گريه ها را ناديده مي گيرد.

عامل هاي تكوين رفتار دلبستگي

الف) پاسخدهي مراقب به كودك عامل اصلي

ب) خلق و خوي فطري كودك

ج) الگوهاي دلبستگي منعكس كننده تعامل بين خلق و خوي كودك و پاسخدهي والدين.

  • دلبستگي و رشد بعدي

كودكاني كه دلبسته ايمن شناخته شده بودند، در بزرگسالي به راحتي مي توانستند با ديگران صميمي شوند، از اينكه به ديگران وابسته باشند و ديگران به آنها وابسته باشند احساس نگراني نمي كنند و نگران نپذيرفتن آنها توسط ديگران نيستند. با پشتكار و اشتياق به حل مساله ها پرداخته و در برخورد با مشكلات به جاي گريه و يا عصباني شدن از بزرگسالان دور و بر خود كمك مي خواستند. آنها آمادگي بيشتري براي روبرو شدن با تجارب و روابط جديد دارند. آنها را افرادی شایسته، مهربان، گوشاده رو و دوست داشتنی تر از همتایان نا ایمن شان توصیف می کنند.

كودكاني كه دلبسته ناايمن شناخته شده بودند، در بزرگسالي با وجود تمايل به داشتن رابطه صميمي به سختي مي توانند به ديگران اعتماد كننديا به آنها متكي شوند و احساس مي كنند در صورت نزديكي صدمه مي بينند. عده اي احساس مي كنند ديگران تمايلي به صميمي شدن با آنها را ندارند. آنها بدون روابط صميمي ناراحتند اما معتقدند ديگران به اندازه اي كه آنها برايشان ارزش قايلند ارزش قايل نمي شوند.

دسته سوم بدون روابط صميمي هم راحتند، براي آنها استقلال بسيار مهم است، ترجيح مي دهند نه به ديگران وابسته باشند و نه ديگران به آنها وابسته شوند. آنها به سادگي دچار خشم و ناكامي مي شدند. به ندرت تقاضاي كمك مي كردند. رهنمودهاي بزرگسالان را يا ناديده مي گرفتند و يا قبول نمي كردند و خيلي زود از تلاش در جهت حل مسائله دست مي كشيدند. بزرگسالان دوری جو، خود را از طریق کار افراطی و رویاروییهای جنسی کوتاه انکار می کنند.

بزرگسالان مقاوم، سریعا ترس و خشم خود را ابراز می کنند و در مواقع نامناسب اطلاعاتی را در مورد خودشان فاش می سازند.

در هر دو گروه برای کاستن از تنش و اضطراب مقادیر زیادی الکل مصرف می کنند. تجربه نا خوشایند دلبستگی کودکی افراد را مستعد می سازد که نتیجه بگیرند سزاوار عشق نیستند یا نمی توانند به همسر صمیمی خود اعتماد کنند.

  • دیدگاه بالبی / اینزورث در مورد پرورش کودک

تکامل، علایم و حالاتی را در اختیار نوزادان گذاشته است که رشد سالم آنها را باعث می شود و بنابراین پاسخدهی به این علایم عاقلانه ترین کار است. ما به عنوان والدین باید از کشش طبیعی خود برای رفتن به سوی نوزادی که گریه می کند، واداشتن او به لبخند، صحبت کردن با او به هنگام غان و غون کردن و غیره پیروی کنیم. نوزادان به طور زیستی، با توجه به تجربه های مورد نیازشان، مارا به سوی خود می خوانند و هدایت می کنند و زمانی که ما نشانه های آنان را دنبال می کنیم، روابط ما با آنها شادمانه تر گسترش خواهد یافت.

در صورتی که لازم باشد کودک را از خانه خود جدا کنید باید به مرحله دلبستگی کودک توجه کنید. عاقلانه ترین کار این است که نوزاد را در ماه های اول تولد قبل از ایجاد دلبستگی به شخص خاص جابجا کنید. جدايي هاي بين ۶ ماهگي تا ۳، ۴ سالگي دردناكتر است.

بالبی و اینزورث می پرسند آیا سپردن کودک به مهدکودک در اوایل زندگی، مانع شکل گیری پیوند او با والدین نمی شود؟ در چند سال اول زندگی، جدایی روزانه از والدین، چه تاثیرات عاطفی بر کودک برجای می گذارد؟

منبع: خلاصه ای از نظریه های رشد کرین و روان شناسی رشد لورا برک

پیمان دوستی

۱۸ فروردین ۱۳۹۴

[۱]. John Bowlby

[۲]. Social smile

[۳]. Babbling

[۴]. Grasp reflex

[۵]. Moro reflex

[۶]. Separation anxiety

[۷]. Working model

[۸]. Protest

[۹]. Despair

[۱۰]. Deatachment

محیط گرایی لاک

لاک استدلال کرد که شخصیت انسان ها را غالبا محیط های اجتماعی آنها و بویژه آموزش و پرورش شکل می دهد. نقطه آغاز نظریه لاک، رد اندیشه های فطری در انسان بود. لاک می گفت صحیح تر آن است که ذهن انسان را لوحی سفید تصور کنیم و بر این باور باشیم که همه چیز از محیط به ذهن وارد می شود. لاک بعدها این بیان را قدری تعدیل کرد. اگرچه تجربیات بشر از محیط ناشی می شود، شخص می تواند طی زمان، از طریق تامل بر افکار و باورهایش نیز یاد بگیرد. لاک همچنین دریافت که در انسان ها، برخی عواطف درونزاد و برخی تفاوت های ذاتی وجود دارد. اما در کل، لاک معتقد بود محیط است که ذهن را شکل می دهد. او تاکید داشت تاثیر محیط، بویژه در سال های اولیه دوران کودکی، بسیار نیرومند است.

بسیاری از افکار و احساسات مارا تداعی ها (associtations) به وجود می آورند. بیشتر رفتار ما با تکرار (repetition) به وجود می آید. ما با تقلید  (imitation) نیز می آموزیم. سرانجام و از همه مهم تر، ما از طریق پاداش (reward) ، و تنبیه (punishment) فرا میگیریم.

فلسفه تربیتی لاک

خویشتن داری (self control)، لاک معتقد بود که هدف اصلی تعلیم و تربیت خویشتن داری است. اگر می خواهیم کودکان منظبت بار آیند باید از همان ابتدا با آنها جدی باشیم زیرا از بین بردن عادات اولیه، دشوار است.

باید تنها به رفتارهای منطقی کودکان پاداش دهیم و همواره از تایید رفتارهای غیر منطقی و زیاده طلبی آنان خودداری کنیم. لاک با تنبیه بدنی (physical punishment) مخالف بود. این تنبیه، تداعی های نا مطلوبی را موجب می شود. تنبیه بدنی اغلب بی نتیجه است. تنبیه فعالیت ذهن را متوقف می کند و آنگاه به جای کودکی نا منظم، با موجودی افسرده و غمگین سروکار خواهید داشت. بهترین پاداش ها، تحسین و تعریف و بهترین تنبیه، عدم تایید است. لاک معتقد بود که اگر بتوانید در کودکان عشق به محبوب بودن را به وجود آورید، آنگاه خواهید توانست آنها را هر طور که می خواهید، تربیت کنید و آنها به تمام فضلیت ها عشق خواهند ورزید. لاک برای شجاعت (courage)، ارزش قایل بود. مشکل این است که کودکان، ترس های بسیاری را فرا می گیرند. لاک معتقد بود می توانیم این ترس را با نزدیک کردن تدریجی کودک به منبع ترس میتوانیم از بین ببریم. لاک توصیه کرد که کودکان را در برابر درد، به صورت آرام و تدریجی مقاوم بسازیم.

ویژگی های خاص کودکان (children’s special characteristics). بحث لاک درباره بی فایده بودن آموختن مقرراتی که فراتر از درک کودک است، موضوع جدیدی را به نظام تربیتی او وارد کرد.

آموزش تحصیلی (academic instruction) . آموزش وقتی بیشترین تاثیر را دارد که کودکان از آن لذت ببرند. لاک بر ضرورت بهره گیری از کنجکاوی طبیعی کودک تاکید کرد. وی گفت که کودکان یادگیری را برای یادگیری انجام می دهند.

منبع: خلاصه ای از نظریه های رشد کرین و روان شناسی رشد لورا برک

پیمان دوستی

۱۷ فروردین ۱۳۹۴