نظریه تاثیر متقابل اشخاص سالیوان

شخصیت هنگامی ظهور می کند که آدمی در ارتباط با فرد یا افراد دیگر، از خود رفتاری نشان می دهد. سالیوان نظریه های مبتنی بر غریزه را قبول ندارد، ولی منکر اهمیت وراثت نیست. سالیوان تجارب اجتماعی را حتی در اعمال فیزیولوژیک موثر می داند.

سالیوان نیز، مانند فروید و یونگ شخصیت را به صورت یک سیستم انرژی در نظر داشت. تغییر شکل انرژی، تنش ها را به رفتارهای آشکار یا ناآشکار تبدیل می کنند و هدف آن ها ارضا کردن نیازها و کاهش دادن اضطراب است. تنش احتمال عمل کردن است که امکان دارد در آگاهی تجربه شود یا نشود.

تنیدگی و دلواپسی ( تنش ها)

تنیدگی ناشی از دو منبع است : نیازهای بدنی و نا ایمنی اجتماعی ( اضطراب). نیازها معمولا به اعمال ثمر بخش منجر می شوند، در حالی که اضطراب به رفتار های بی ثمر یا آشفته می انجامد.

۱:نیازهای بدنی بر دو گونه اند: یا عمومی هستند یا خصوص.

۲: نا ایمنی اجتماعی ایجاد دلواپسی می کند.

نیازها

نیازها تنش هایی هستند که عدم تعادل زیستی بین فرد و محیط فیزیو-شیمیایی درون و بیرون ازگانیزم آن ها را به بار می آورد. نیازها گذرا هستند، یعنی وقتی ارضا می شوند موقتا نیروی خود را از دست می دهند، اما بعد از مدتی احتمالا دوباره بر می گردند. نیازها عنصر زیستی دارند، اما بسیاری از آن ها از موقعیت میان فردی ناشی می شوند. اساسی ترین نیاز میان فردی (( محبت )) است. محبت نیازی کلی است، زیرا به سلامتی کلی فرد مربوط می شود. نیازهای کلی که اکسیژن، غذا و آب را نیز شامل می شوند، بر خلاف نیازهای موضعی هستند که از منطقه خاص بدن ناشی می شوند.

مناطق مختلف بدن نقش مهمی را در روابط میان فردی بازی می کنند. در حالی که کودک نیازهای کلی به غذا، آب و … را ارضا می کند، انرژی بیش از حد لازم به مصرف می رساند و این انرژی اضافی به شیوه های رفتار خاص تغییر شکل می یابد که سالیوان آن را (( پویش ها )) نامید.

اضطراب

تنش اضطراب از این نظر با تنش نیازها فرق دارد که گسسته، پراکنده و مبهم است و به خودی خود عملی را برای کاهش دادن آن بر انگیخته نمی کند. سالیوان ( ۱۹۵۳) معتقد بود اضطراب از طریق فرایند همدلی، از مادر به کودک منتقل می شود. اضطراب مادر به ناچار در کودک اضطراب ایجاد می کند. اضطراب مهم ترین نیروی مخرب است که از رشد روابط میان فردی سالم جلوگیری می کند.

اضطراب افراد را از یادگیری عاجز می کند، ادراک را محدود می ساز و می تواند به یادزدودگی کامل منجر شود. چون اضطراب رنج آور است، افراد به طور فطری گرایش دارند از آن اجتناب کنند. سالیوان این برداشت را به طور خلاصه به این صورت بیان کرد: وجود اضطراب از نبود آن بسیار بدتر است.

پویش ها

تغییر شکل های انرژی به صورت الگوهای عادی رفتار عادی که فرد را در طول عمر مشخص می کنند، سازمان می یابد. پویش ها از دو طبقه اساسی هستند : ۱) آنهایی هستند که به مناطق خاص بدن، از جمله دهان، مقعد و اندام تناسلی مربوط می شوند و ۲) آنهایی هستند که با تنش ها ارتباط دارند. طبقه دوم از سه طبقه تشکیل شده است: پویش های گسسته، مجزا و پیوسته.

پویش های گسسته: تمام الگوهای رفتار مخرب را در بر می گیرند که با مفهوم بدخواهی ارتباط دارند؛ پویش های مجزا: مواردی مانند شهوت را شامل می شوند که به روابط میان فردی ربطی ندارند و پویش های پیوسته: الگوهای رفتار سودمند، مانند صمیمیت و سیستم خود هستند.

بدخواهی

بدخواهی پویش گسسته شرارت و نفرت است. بدخواهی در حدود ۲ یا ۳ سالگی ایجاد می شود. زمانی که اعمال کودکان که قبلا محبت مادر را به بار می آوردند مورد واکنش منفی یا بی توجهی قرار می گیرند یا اینکه با اضطراب و عذاب مواجه شوند. اعمال بد خواهانه اغلب به صورت کمرویی، موذی گری، قساوت یا انواع دیگر رفتار ضد اجتماعی یا غیر اجتماعی در می آید.

صمیمیت

صمیمیت از نیاز پیشین به محبت به وجود می اید، اما اختصاصی تر است و رابطه میان فردی نزدیک بین دو نفر را شامل می شود. صمیمیت را نباید با میل جنسی قاطی کرد. صمیمیت به افراد کمک می کند از اضطراب و تنهایی پرهیز کنند.

شهوت

شهوت گرایش مجزایی است و برای ارضای آن به فرد دیگری نیاز نیست. شهوت خود را در رفتار کامجویی از خویش آشکار می سازد، حتی زمانی که کس دیگری هدف شهوت فرد باشد. شهوت پویش بسیار قدرتمندی در نوجوانی است که در این زمان اغلب به کاهش عزت نفس منجر می شود. معمولا شهوت مانع از رابطه صمیمانه می شود، مخصوصا در اوایل نوجوانی که به راحتی با کشش جنسی اشتباه می شود.

سیستم خود

سیستم خود از تمام پویش های دیگر پیچیده تر و فراگیر تر است. سیستم خود، الگوی رفتارهای باثباتی است که با محافظت کردن از افراد در برابر اضطراب، امنیت میان فردی آن ها را تامین می کند. سیستم خود مانند صمیمیت، پویش پیوسته ای است که از موقعیت میان فردی ناشی می شود. با این حال، قبل از صمیمیت، تقریبا در ۱۲ تا ۱۸ ماهگی پرورش می یابد. زمانی که سیستم خود به وجود می آید، افراد تصویر با ثباتی را از خودشان تشکیل می دهند.

دو عملیات امنیتی مهم، تجزیه و بی توجهی گزینشی هستند. (تجزیه) شامل آن دسته از تکانه ها، امیال و نیازهایی است که فرد به آنها اجازه نمی دهد وارد آگاهی شوند. کنترل تمرکز آگاهی که (بی توجهی گزینشی) نامیده می شود، خودداری از دیدن چیزهایی است که فرد دوست ندارد آنها را ببیند.

سالیوان خود یا دستگاه خود را یکی از مهمترین و پیچیده ترین عوامل انگیزشی می داند. در شخصیت آدمی برای حفظ و حمایت او دستگاهی به وجود می آید که سالیوان آن را ( عامل انگیزشی خود ) یا ( دستگاه خود) نام می دهد که تار و پودش را رعایت اصول و قوانین و آداب و رسوم معمول یا مورد احترام محیط زندگی او تشکیل می دهد.

فعالیت های شخصیت

شخصیت مرکز زنده فعالیت های گوناگون است. مهم ترین این فعالیت ها عبارتند از :

۱-عوامل انگیزشی: الگوی پایدار رفتار، رویه معمولی شخص در موارد معین، و احساس عاطفی نسبتا با دوام نسبت به شخص یا اشخاص دیگر. عوامل انگیزشی ممکن است نمایان (خنده، رقص، گفتار) یا پنهان( تخیل، تفکر) باشند. عوامل انگیزشی در همه افراد یکسان هستند ولی طریقه تظاهر آنها در اشخاص مختلف متفاوت است، زیرا بستگی دارد به تجارب زندگی هریک از آنها.

۲-تصویر های ذهنی : هرکسی تصوری از خویشتن یا از دیگری دارد. تصویر هایی که مورد قبول گروهی از افراد قرار گرفته باشند، به صورت عقاید معتبر در آن گروه در می ایند و از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابند.

۳-فعالیت های ادراکی : شامل الف) احساس محض، احساسی که نوزادان در ماه های اول زندگی دارند. ب) تداعی های تصادفی، مجاورت تصادفی دو امر سبب شود که میان آنها رابطه علت و معلولی فرض گردد که منشا بسیاری از خرافات و موهومات می باشد. ج) علامت های رمزی، عالی ترین فعالیت های ادراکی به وسیله علامتهای رمزی صورت می گیرد.

شخصیت بخشی

در آغاز نوباوگی و بعد در طول مراحل گوناگون رشد، افراد تصورات خاصی را از خودشان و دیگران اکتساب می کنند. سالیوان سه شخصیت بخشی اساسی را توصیف کرد که در مدت نوباوگی ایجاد می شوند : مادر بد، مادر خوب، و من.

مادر بد، مادر خوب

مفهوم مادر بد، مادر خوب سالیوان، شبیه مفهوم پستان بد و پستان خوب ملانی کلین است.

شخصیت بخشی های من

کودک در اواسط نوباوگی، سه شخصیت بخشی من را اکتساب می کند که عناصر اصلی شخصیت بخشی خود را تشکیل می دهند. هر یک از این ها با تصور در حال تکامل من یا بدن من ارتباط دارد. شخصیت بخشی من بد از تجربیات تنبیه شدن و تایید نشدن کودکان از جانب مادرشان شکل می گیرد. شخصیت بخشی من خوب از تجربیات کودکان در رابطه با پاداش و تایید ناشی می شود. این گونه تجربیات اضطراب را کاهش می دهند. با این حال، اضطراب شدید ناگهانی می تواند باعث شود کودک شخصیت من هیچ را تشکیل دهد و تجربیات مرتبط با اضطراب را تجزیه نموده یا به صورت گزینشی به آن توجه نکند.

شخصیت بخشی های خیالی

کودکان اغلب نوعی همبازی های خیالی دارند که نوعی شخصیت بخشی خیالی هستند. سالیوان معتقد بود این دوستان خیالی به اندازه همبازی های واقعی برای رشد کودک اهمیت دارند. با این حال، شخصیت بخشی خیالی به کودکان محدود نمی شود، اغلب بزرگسالان ویژگیهای خیالی در دیگران می بینند.

سطوح شناخت

سالیوان سه سطح شناخت را مشخص کرد : ابتدایی اندیشی ( این تجربیات را نمی توان به دیگران انتقال داد)، علت و معلول اندیشی صوری (تجربیات پیش منطقی که از اوایل کودکی شکل می گیرد و در طول زندگی ادامه می یابد، مثل تجربیات شرطی کردن)، و عینی یا منطقی اندیشی(تجربیاتی که می توان آنها را به صورت نمادی به دیگران انتقال داد). سطوح شناخت به روش های درک کردن، تخیل کردن و تصور کردن اشاره دارند.

مراحل رشد شخصیت

سالیوان رشد شخصیت را بیشتر مربوط به مراحل نمو روانی و اجتماعی می داند. سالیوان برای رشد شخصیت هفت دوره یا مرحله قایل است که عبارتند از :

دوره اول کودکی نوباوگی(تولد تا ۱۸ الی ۲۴ ماهگی، کودک اضطراب و گرسنگی را از طریق گریه ابراز می کند، ارتباط همدلانه بین مادر و کودک به طور اجتناب ناپذیری به ایجاد اضطراب در کودک منجر می شود)،

دوره دوم کودکی بچگی(۱۸ ماهگی الی ۶ سالگی، از رویدادهای مهم دوره کودکی این احساس است که از بدخواهان و دشمنان احاطه گردیده است)،

دوره سوم کودکی (۶ تا ۱۱ سالگی، کودک در دوران بچگی باید رقابت کردن، سازش کردن و همکاری کردن را یاد بگیرد)،

دوره پیش از نوجوانی(۱۱ تا ۱۳ سالگی، ویژگی بارز این دوره پیدایش قابلیت دوست داشتن است)،

دوره نوجوانی (۱۲ – ۱۳ سالگی الی ۱۷ سالگی، اوایل نوجوانی نقطه عطفی در رشد شخصیت است)،

دوره جوانی (۱۷ تا ۲۰ سال، ویژگی بارز این دوره ترکیب صمیمیت و شهوت است)،

دوره بزرگسالی(۲۰ تا ۳۰ سالگی و بعد از آن).

اختلالهای روانی

سالیوان معتقد بود همه اختلالهای روانی علت میان فردی دارند. کارهای درمانی اولیه سالیوان با بیماران اسکیزوفرنیک بود. او دو طبقه اسکیزوفرنی را مشخص کرد. طبقه اول تمام نشانه هایی را شامل می شود که علت های جسمانی دارند و طبقه دوم همه اختلالهای اسکیزوفرنیک را در بر می گیرد که در عوامل موقعیتی ریشه دارند. افراد سالم در روابط میان فردی خود نسبتا احساس امنیت می کنند و نیازی ندارند که به عنوان وسیله ای برای حفاظت از عزت نفس، مرتبا به تجزیه متوسل شوند، افراد مبتلا به اختلالات روانی بسیاری از تجربیاتشان را از سیستم خود دور می کنند.

روان درمانی

چون سالیوان معتقد بود اختلالهای روانی از مشکلات میان فردی ناشی می شود، روش های درمانی خود را بر پایه بهبود بخشیدن به رابطه بیمار با دیگران قرار داد.  درمانگر وظیفه مشاهده گر مشاهده کننده را بر عهده دارد. هدف درمان سالیوان به طور کلی، این است که مشکلات بیماران را در بر قرار کردن رابطه با دیگران بر ملا کند. عنصر درمانی در این فرایند رابطه رو در رو بین درمانگر و بیمار است.

سالیوان روش خاصی برگزیده که بر پایه مصاحبه قرار دارد. به اعتقاد وی شخصیت در دوران کودکی تشکیل نمی گردد، زیرا ارگانیسم آدمی نرمش دارد و انعطاف پذیر است و با پیش آمد های تازه اجتماعی ممکن است تغییر کند.

تصور سالیمان از ماهیت انسان

یک عامل مهم که انسانها را از سایر مخلوقات متمایز می کند، روابط میان فردی است. سالیوان را باید در رابطه با استعداد برای رشد و تغییر در انسانها، نه خوشبین و نه بد بین  ارزیابی کرد.

منبع: خلاصه ای از نظریه های شخصیت شولتز و فیست ترجمه یحیی سید محمدی

پیمان دوستی

۱۱ شهریور ۱۳۹۴