یک روانشناس با اشاره به تاثیر زندگی بدون در نظر گرفتن ارزشها در ایجاد ناامیدی، اظهار کرد: شاید بتوان گفت که به دلیل محدودیت هایی که در دوران پاندمی کرونا برای افراد ایجاد شده است، برخی از افرادی که صرفا هدفگرا زندگی می کردند و اکنون نمی توانند این اهداف را دنبال کنند، احساس های شکست بیشتری را نسبت به افرادی که ارزش مدار زندگی می کردند، تجربه می کنند. |
دکتر پیمان دوستی مورخ ۷ بهمن ۱۳۹۹ در گفتوگو با ایسنا، با بیان اینکه به طور مشخص تحقیقی در خصوص هدفمند یا ارزشمند زندگی کردن افراد در دوران پاندمی کرونا صورت نگرفته است، گفت: تحقیقات گذشته نشان می دهند صرفا بر اساس اهداف زندگی کردن و در نظر نگرفتن ارزش ها می تواند با ناکامی ها و احساس های شکست و ناامیدی هایی همراه باشد، در واقع افرادی که زندگی خود را بر اساس ارزش ها و نه هدف ها پایه گذاری می کنند، ممکن است راه های دیگری برای دنبال کردن ارزش های خود پیدا کنند.
این روانشناس ادامه داد: ارزش و هدف دو مفهوم متفاوت و در برخی موارد مرتبط به یکدیگر هستند. انگیزه را می توان نیروی برانگیزاننده رفتار تعریف کرد. ارزش ها، عمیق ترین خواسته های قلبی ما برای چطور پیوسته زندگی کردن مان می باشند. در واقع، ارزش نوعی از سبک زندگی ای است که می خواهیم داشته باشیم یا به زبانی دیگر، آنها خواسته های ما از خودمان هستند نه خواسته های ما از دنیا و دیگران.
وی افزود: ارزش ها مانند نوعی قطب نما به زندگی ما جهت می دهند و ما همیشه می توانیم در جهت این قطب نما حرکت کنیم. طبق این تعریف، ما هیچ وقت به ارزش ها نمی رسیم، بلکه ما می توانیم تا همیشه در جهت آنها حرکت کنیم. برای مثال یک فرد می تواند همیشه در مسیر با سواد بودن حرکت کند و این موضوع ممکن است سبکی از زندگی او باشد. این امر در حالی است که هدف ها یک انتها دارند و ما می توانیم به آنها برسیم. در مثال ذکر شده، مدرک تحصیلی می تواند یک هدف باشد و فرد زمانی که مدرک تحصیلی را به دست آورده است دیگر به اتمام آن هدف رسیده است و هدف دیگری را جایگزین می کند.
به گفته دوستی برخی از اهداف، هدف های همسو با ارزش های ما هستند که ممکن است در طی کردن مسیر زندگی بر اساس ارزش هایمان محقق شوند. برای مثال اگر فردی ارزش با سواد بودن را در زندگی داشته باشد، هنگام طی کردن این مسیر ممکن است از مسیر هدفی به نام مدرک تحصیلی هم عبور کند، هر چند که هنوز ممکن است فرد بدون دریافت مدرک تحصیلی دانشگاهی هم بتواند در مسیر با سواد بودن حرکت کند.
وی همچنین گفت: بر اساس آنچه گفته شد، شاید بتوان انگیزه را به شکل حرکت در جهت ارزش ها تعریف کرد، چرا که دنبال کردن ارزش ها می تواند برای تحقق بخشیدن توانایی های بالقوه مان به ما کمک کند. هرچند که ارزشمند زندگی کردن و هدفمند زندگی کردن، هر دو می توانند مفید باشند، اما به نظر می رسد که ارزشمند زندگی کردن به معنای دنبال کردن عمیق ترین خواسته های قلبی مان برای آنچه میخواهیم در این دنیا به آن تبدیل شویم، از اهمیت بیشتری نسبت به دستاوردهای مبتنی بر اهداف برخوردار است.
وی معتقد است: زمانی که ما نمی توانیم ارزش های اصلی زندگی مان را شناسایی کنیم، مانند فردی می شویم که در بیابان، سرگردان به هر جهت نگاه می کنیم و هر بار مسیری را بدون اینکه حتی بدانیم به کجا می رویم طی می کنیم و اندکی بعد مسیرمان را تغییر می دهیم و دوباره این رویه ادامه پیدا می کند. ممکن است ما بارها و بارها اهدافی را برای خود ایجاد کنیم و به سمت آنها حرکت کنیم و حتی زمانی که به آنها می رسیم متوجه شویم این همان چیزی نبود که به دنبالش بودیم و چنین سردرگمی، ویژگی افرادی است که زندگی آنها صرفا بر مبنای دنبال کردن اهداف می گذرد و از قطب نمایی به نام ارزش های زندگی استفاده نمی کنند.
این روانشناس تصریح کرد: تعجبی ندارد که در چنین شرایطی ما دچار سردرگمی شویم و یا حتی از دستاوردهای بزرگ زندگی که به عنوان اهداف در نظر داشتیم هم احساس رضایت نکنیم. چرا که این اهداف، در مسیر ارزش های ما نبودند و بدون در نظر گرفتن ارزش هایمان به هر سو برای اهداف مختلف گام برداشته ایم.
وی در ادامه به راهکارهایی برای تشخیص ارزشهای زندگی پرداخت و گفت: یکی از سادهترین راهها برای یافتن ارزشهای زندگی پاسخ به چند پرسش است. اگر بتوانم نامه ای از آینده دریافت کنم که در آن زندگی من در ابعاد مختلف روابط خانوادگی، اجتماعی، تحصیلی و … ذکر شده باشد، ایده آلم این است که این شخصیت آینده من در ابعاد مختلف به چه شکل باشد؟.
دوستی گفت: ممکن است بخواهم فردی مهربان، با سواد، صمیمی و … باشم. آنچه دوست دارم در این نامه از من نوشته شده باشد، همان ارزش های اساسی من است که می خواهم سعی کنم در مسیر آنها قدم بگذارم. چنانچه نتوانم ارزش های اساسی زندگی ام را شناسایی کنم، ممکن است پوچی و بی معنایی، حتی در صورت به دست آوردن دستاوردهایی بزرگ، زندگی ام را فرا گیرد که این امر را در روانشناسی به عنوان یکی از مولفه های عدم انعطاف پذیری روانشناختی می شناسیم و تحقیقات از رابطه آن با بسیاری از مشکلات مرتبط با روان حکایت دارند.