روانشناسی فرد نگر آلفرد آدلر

احساس های حقارت: منبع تلاش انسان

آدلر معتقد بود که احساس های حقارت همیشه به عنوان نیروی برانگیزنده، در رفتار وجود دارند. (( انسان بودن یعنی خود را حقیر احساس کردن)). چون این وضعیت در همه انسانها مشترک است، علامت ضعف یا نابهنجاری نیست. احساسهای حقارت منبع تمام تلاشهای انسان هستند. رشد فرد از جبران، از تلاش های ما برای چیره شدن بر حقارت های واقعی یا خیالی ما ناشی می شود. در طول زندگی خود، با نیاز به جبران کردن این احساس های حقارت و تلاش کردن برای سطوح مراتب بالاتر رشد، تحریک می شویم. این فرایند در کودکی آغاز می شود. کودکان کوچم و درمانده هستند و کاملا به بزرگسالان وابسته اند. کودک در رابطه با افراد بزرگتر و قوی تر پیرامون خود احساس های حقارت را پرورش می دهد. این تجربه به صورت ژنتیکی تعیین نشده، بلکه این شرایط درماندگی و وابستگی به بزرگسالان، حاصل محیط است که برای همه کودکان یکسان است. احساس های حقارت گریز ناپذیرند، ولی از آن مهم تر، ضروری هستند.

عقده حقارت

نا توانی در چیره شدن بر احساس های حقارت، آنها را تشدید می کند و به پرورش عقده حقارت منجر می شود. افرادی که عقده حقارت دارند، در مورد خود نظر مناسبی ندارند و احساس می کنند نمی توانند با ضروریات زندگی کنار بیایند. عقده حقارت می تواند در کودکی از سه منبع سرچشمه بگیرد: حقارت عضوی، لوس کردن و غفلت.

حقارت عضوی. اعضای ناقص بدن شخصیت را از طریق تلاش های فرد برای جبران کردن این نقص یا ضعف، شکل می دهند، درست به همان صورتی که آدلر نرمی استخوان، حقارت عضوی سالهای کودکی خود را جبران کرد. برای مثال، بچه ای که از لحاظ بدنی ضعیف است، امکان دارد روی این ضعف تمرکز کند و بکوشد توانایی ورزشی برتری را پرورش دهد. نظریه آدلر در راستای شهود شکل گرفت و اطلاعات بدست آمده از بیماران آن را تایید کردند.

لوس کردن، کودک  نیز می تواند موجب عقده حقارت شود. کودکان ناز پرورده، کانون توجه خانواده هستند. هر درخواست یا نیاز آنها برآورده می شود و چیزی از آنها دریغ نمی شود. این کودکان تحت چنین شرایطی، فکر می کنند مهم هستند و دیگران باید همیشه تسلیم آنها شوند. آنها هرگز یاد نگرفته اند برای چیزی که می خواهند صبر کنند و یاد نگرفته اند بر مشکلات غلبه کنندد یا با نیازهای دیگران سازگار شوند. وقتی آنها با موانعی با سر راه خود مواجه می شوند به این باور می رسند که باید نقایص شخصی داشته باشند، بدین ترتیب عقده حقارت ایجاد می شود.

والدین کودکان عفلت شده بی اعتنا یا منخاصم هستند. در نتیجه این کودکان احساس بی ارزشی یا حتی خشم را پرورش می دهند و دیگران را با بی اعتمادی برداشت می کنند.

عقده برتری

عبارت است از نظر اغراق آمیز درباره توانایی ها و موفقیت های خویشتن. امکان دارد چنین فردی در درون احساس رضایت و برتری کند و نیازی نداشته باشد که برتری خود را با دستاوردها و موفقیت نشان دهد. یا اینکه ممکن است چنین نیازی را احساس کند و بکوشد شدیدا موفق شود. در هر دو مورد، کسی که عقده برتری دارد، لاف می زند، تکبر دارد، خود خواه است و دیگران را تحقیر می کند.

تلاش برای برتری، یا کمال

احساس های حقارت منبع انگیزش و تلاش هستند. آدلر در آغاز حقارت را با احساس کلی ضعف یا زنانگی مرتبط می دانست. او از جبران این احساس به صورت نرینه نمایی سخن گفت. هدف از این جبران، میل به قدرت بود که در آن پرخاشگری، ویژگی ظاهرا مردانه، نقش مهمی را ایفا می کرد. او بعدا عقیده خود را رد کرد و دیدگاه گسترده تری را پرورش داد که به موجب آن، ما برای برتری یا کمال تلاش می کنیم.

آدلر مفهوم تلاش برای برتری را بصورت واقعیت اساسی زندگی توصیف کرد. برتری هدف نهایی است که در جهت آن تلاش می کنیم. تلاش برای برتری، به معنی تلاش برای بهتر بودن از دیگران نیست. منظور آدلر، انگیزه ای برای کمال بود. این هدف فطری به سوی آینده گرایش دارد. در حالی که فروید معتقد بود رفتار انسان توسط گذشته تعیین می شود. آدلر انگیزش انسان را بر حسب انتظارات برای آینده در نظر داشت. غرایز و تکانه های ابتدایی به عنوان اصل توجیهی، ناقص هستند. فقط هدف نهایی برتری یا کمال می تواند شخصیت و رفتار را توجیه کند.

غایت نگری خیالی

ما هدفی اساسی، حالتی نهایی برای بودن و نیازی داریم که باید به سمت آن پیش برویم. هدف هایی که برای آنها تلاش می کنیم امکانات بالقوه هستند نه واقعیت. ما برای آرمانهایی تلاش می کنیم که به صورت ذهنی در ما وجود دارند. ما زندگی خود را بر اساس آرمان هایی چون همه افراد برابر خلق شده اند یا همه افراد اصولا خوب هستند، استوار می کنیم.

اگر معتقد باشیم که رفتار کردن به شیوه خاص، پاداش هایی را در بهشت یا آخرت به ارمغان خواهد آورد، سعی خواهیم کرد مطابق با این عقیده رفتار کنیم. آدلر به این مفهوم با عنوان غایت نگری خیالی رسمیت بخشید، وقتی در جهت کامل بودن تلاش می کنیم، عقاید خیالی، رفتار ما را هدایت می کنند. بهترین صورت بندی این آرمان که انسان ها تا کنون به وجود آورده اند، مفهوم خداست. آدلر اصطلاحات (( هدف نهایی ذهنی)) یا (( خود آرمانی هدایت کننده)) را برای توصیف این مفهوم ترجیح داد، اما همچنان به (( غایت نگری خیالی)) معروف است. درباره تلاش برای برتری، دو نکته دیگر وجود دارد. اول اینکه این تلاش به جای اینکه تنش را کاهش دهد، آن را افزایش می دهد. تلاش برای کمال، به کوشش و صرف انرژی زیاد نیاز دارد. دوم اینکه، تلاش برای برتری به وسیله فرد و جامعه هر دو آشکار می شود. ما نه تنها به صورت افراد مجزا، بلکه همچنین به صورت اعضای گروه، برای برتری یا کمال تلاش می کنیم. انسان ها دایما برای این هدف خیالی و آرمانی تلاش می کنند.

سبک زندگی

ما الگوی منحصر به فردی از خصوصیات، رفتارها، و عادت ها را پرورش می دهیم که آدلر آن را سبک زندگی نامید. هر کاری که انجام می دهیم، به وسیله سبک زندگی منحصر به فرد ما شکل می گیرد و تعیین می شود. سبک زندگی تعیین می کند که به کدام جنبه های محیط توجه کنیم یا آنها را نادیده بگیریم و چه نگرش هایی داشته باشیم. سبک زندگی از تعامل های اجتماعی سال های اولیه زندگی آموخته می شود. سبک زندگی در ۴ یا ۵ سال اول زندگی آنچنان محکم شکل می گیرد که بعدا تغییر دادن آن مشکل است. سبک زندگی چارچوب هدایت کننده ای برای رفتار بعدی می شود. ماهیت آن به تعامل های اجتماعی، مخصوصا به ترتیب تولد فرد در خانواده و ماهیت رابطه والد – فرزند بستگی دارد.

نیروی خلاق خود.

آدلر گفت، ما بر سرنوشت خود کنترل داریم نه اینکه قربانی آن هستیم. سبک زندگی از طریق روابط در سال های اولیه تعیین می شود و بعد از آن تغییر کمی می کند. این تقریبا مانند نظر فروید که بر اهمیت اوایل کودکی در شکل گیری شخصیت بزرگسال تاکید کرد، جبرگرایانه به نظر می رسد، اما نظریه آدلر آنگونه که ممکن است ابتدا به نظر برسد جبرگرایانه نیست. او این معضل را با مطرح کردن مفهومی که آن را نیروی خلاق خود نامید، حل کرد. آدلر معتقد بود که فرد سبک زندگی را بوجود می آورد. ما خود، شخصیت، و منش خویش را به وجود می آوریم؛ اینها اصطلاحاتی هستند که آدلر مترادف با سبک زندگی به کار برد. تجربیات کودکی، ما را به صورت منفعل شکل نمی دهند. این تجربیات به خودی خود، به اندازه نگرش هشیار ما نسبت به آنها، اهمیت ندارند. آدلر معتقد بود که وراثت و محیط توجیه کاملی را برای رشد شخصیت فراهم نمی کنند. به جای آن، نحوه ای که ما این تاثیرات را تعبیر می کنیم، مبنای ساختار خلاق نگرش ما نسبت به زندگی را تشکیل می دهد.

سبک زندگی ما، برای ما تعیین نشده است؛ ما آزادیم تا خودمان آن را انتخاب کنیم و به وجود آوریم. اما بعد از اینکه سبک زندگی ایجاد شد، در طول زندگی ثابت می ماند.

سبک های زندگی

آدلر سه مشکل همگانی را شرح داد :

  • مشکلات مربوط به رفتار ما در قبال دیگران
  • مشکلات شغلی
  • مشکلات عشق و محبت

او چهار سبک اساسی زندگی را برای حل و فصل این مشکلات مطرح کرد:

  • تیپ سلطه جو (domainant type)
  • تیپ گیرنده ( getting type)
  • تیپ دوری جو ( Avoiding type)
  • تیپ مفید به حال جامعه ( socially useful type)

تیپ سلطه جو، آگاهی اجتماعی کمی دارد، بدون توجه به دیگران رفتار می کند. نوع افراطی این تیپ به دیگران حمله می کند و آزارگر، بزهکار، یا جامعه ستیز می شود. نوع کم خطرناک این تیپ، الکلی، معتاد یا خود کشی می کند. آنها معتقدند با حمله کردن به خودشان به دیگران صدمه می زنند. تیپ گیرنده ( رایج ترین تیپ انسان)، توقع دارد که دیگران اسباب رضایت او باشند و بنابراین به دیگران وابسته است. تیپ دوری جو، برای روبرو شدن با مشکلات زندگی هیچ تلاشی نمی کند. با اجتناب کردن از مشکلات، از هرگونه احتمال شکست دوری می کند. این سه تیپ برای مقابله کردن با مشکلات زندگی روزمره، آمادگی ندارند. تضاد بین سبک زندگی آنها و دنیای عملی، به رفتار نابهنجار منجر می شود که به صورت روان رنجوری ها و روان پریشی ها جلوه گر می شود. آنها فاقد چیزی هستند که آدلر علاقه اجتماعی نامید. تیپ مفید به حال جامعه، با دیگران همکاری کرده و مطابق با نیازهای آنها عمل می کند. این افراد در چارچوب کاملا رشد یافته علاقه اجتماعی، با مشکلات مقابله می کنند. آدلر با طبقه بندی افراد به این صورت مخالف بود و اظهار داشت که این چهار سبک زندگی را فقط برای مقاصد آموزشی مطرح کرده است.

علاقه اجتماعی

کنار آمدن با دیگران، اولین تکلیفی است که در زندگی با آن روبرو می شویم. سازگاری اجتماعی بعدی ما که بخشی از سبک زندگی ماست، بر رویکرد ما به تمام مشکلات زندگی تاثیر می گذارد. علاقه اجتماعی استعداد فطری همکاری کردن با دیگران برای رسیدن به هدفهای شخصی و اجتماعی است. بنابراین رویکرد آدلر، عنصر زیستی دارد. اما اینکه استعداد فطری ما برای علاقه اجتماعی تا چه اندازه ای تحقق یابد، به تجربیات اجتماعی اولیه ما بستگی دارد.

آدلر به اهمیت مادر به عنوان اولین کسی که کودک با او رابطه برقرار می کند، اشاره کرد. مادر از طریق رفتارش با کودک، می تواند علاقه اجتماعی را پرورش دهد یا از رشد آن جلوگیری کند. مادر باید همکاری، معاشرت و جرات را به کودک بیاموزد. فقط در صورتی که کودکان با دیگران احساس خویشاوندی کنند می توانند با ضروریات زندگی، جسورانه کنار بیایند. کسانی که احساس علاقه اجتماعی ندارند، امکان دارد روان رنجور یا حتی تبهکار شوند. آدلر در آغاز اظهار داشت که افراد با شهوت قدرت و نیاز به سلطه جویی برانگیخته می شوند. اما بعد از اینکه رابطه خود با فروید را قطع کرد، اعلام کرد که افراد بیشتر از نیاز به قدرتو سلطه جویی، توسط علاقه اجتماعی برانگیخته می شوند.

ترتیب تولد

ترتیب تولد، تاثیر اجتماعی مهمی در کودکی است، تاثیری که سبک زندگی خود را از آن بوجود می آوریم. با اینکه خواهر-برادر ها والدین یکسانی دارند و در یک خانه زندگی می کنند، ولی محیط های اجتماعی همانندی ندارند. بزرگتر یا کوچکتر بودن و قرار داشتن در معرض نگرش های مختلف والدین، شرایط کودکی متفاوتی را بوجود می آورد که به تعیین شخصیت کمک می کند.

فرزند اول

حداقل برای مدتی، موقعیت بی همتا و حسادت برانگیزی دارند. معمولا والدین از تولد فرزند اول خوشحال اند و وقت و توجه زیادی را صرف این بچه تازه وارد می کنند. معمولا فرزند اول مورد توجه فوری و تقسیم نشده والدین خود قرار دارند. در نتیجه این کودکان تا زمانی که فرزند دوم پدیدار شود، وجود شاد و امنی دارند. بعد از تولد فرزند دوم، محبت اکنون باید تقسیم شود. اغلب باید منتظر بمانند تا نیازهای نوزاد تازه وارد برآورد شود و به آنها تذکر داده می شود که ساکت باشند تا نوزاد جدید را آشفته نکنند. آنها سعی خواهند کرد موضع قدرت و امتیاز سابق خود را دوباره به چنگ آورند. صرف نظر از اینکه فرزند اول چقدر تلاش کند، اوضاع هرگز مثل قبل نخواهد شد. امکان دارد فرزندان اول برای مدتی سرکش، بد رفتار و ویرانگر شوند و از خوردن و خوابیدن خودداری کنند. آنها عصبانیت نشان می دهند و والدین احتمالا مقابل به مثل می کنند. احتمالا این تنبیه را دلیل دیگری برای سقوط خود می دانند و شاید از فرزند دوم متنفر شوند. اگر آنها بیش از اندازه ناز پرورده بار آمده باشند بیشتر لطمه می بینند. میزان لطمه به سن فرزند اول هنگام تولد فرزند دوم نیز بستگی دارد. فرزندان اول معمولا به گذشته گرایش دارند، حسرت گذشته را می خورند و نسبت به آینده بدبین هستند. فرزند اول بودن مزایایی هم دارد. وقتی کودکان بزرگتر می شوند، فرزند اول اغلب نقش مربی، رهبر و ناظم را ایفا می کند و والدین توقع دارند که او به مراقبت از خواهر-برادرهای کوچکتر کمک کند. این تجربیات معمولا فرزندان اول را قادر می سازد تا از لحاظ عقلانی بیشتر پخته شود. آنها علاقه زیادی به حفظ کردن نظم و اقتدار دارند.

آنها سازمان دهندگان خوب و وظیفه شناس و دقیق در مورد جزئیات، و خودکامه و محافظ کار در نگرش می شوند. این امکان نیز وجود دارد که فرزندان اول طوری بار بیایند که احساس نا امنی کنند و به دیگران خصومت ورزند. آدلر معتقد بود که روان رنجورها، منحرف ها و تبهکاران اغلب فرزندان اول هستند.

فرزند دوم

فرزندان دوم احساس عزلی را که فرزندان اول احساس کردند، متحمل نخواهند شد. معمولا والدین در این زمان نگرش ها و شیوه های فرزند پروری خود را تغییر داده اند. فرزند دوم، تازگی فرزند اول را ندارد؛ والدین در مورد رفتار خودشان کمتر نگران و مضطرب هستند و با ارامش بیشتری به فرزند دوم رسیدگی می کنند. فرزند دوم همیشه سر مشقی از رفتار فرزند بزرگتر به عنوان الگو، تهدید یا منبع رقابت در اختیار دارد. رقابت با فرزند اول می تواند او را برانگیخته کند. آنها در مورد آینده خوش بین ترند و احتمالا رقابت جو و جاه طلب هستند.

امکان دارد فرزند دوم احساس کند هرگز نمی تواند از فرزند اول جلو بیفتد و شاید دست از تلاش بردارد. در این مورد رقابت جویی بخشی از سبک زندگی فرزند دوم نخواهد شد و ممکن است تنبل شود و در جنبه های متعدد زندگی پایین تر از سطح توانایی های خود عمل کند.

 

فرزند آخر

با ضربه عزل فرزندی دیگری روبرو نخواهند شد و اغلب عزیز دردانه خانواده می شوند. آنها معمولا در بزرگسالی دست به هرکاری که بزنند، موفقیت زیادی کسب می کنند. برعکس آن نیز می تواند روی دهد، و این در صورتی است که فرزندان آخر بیش از حد ناز پرورده باشند و به این باور برسند که نیازی ندارند خودشان چیزی را یاد بگیرند. این کودکان وقتی بزرگتر می شوند ممکن است درماندگی و وابستگی کودکی خود را حفظ کنند. این افراد سازگار شدن با بزرگسالی را دشوار می دانند.

تک فرزند

آنها کانون توجه باقی می مانند. تک فرزندان که وقت بیشتری را از کودکانی که خواهر-برادر دارند با والدین می گذارنند، اغلب زود پخته می شوند و رفتارها و نگرش های بزرگسال را نشان می دهند. وقتی متوجه می شوند که در زمینه های خارج از خانواده کانون توجه نیستند، دچار مشکلاتی می شوند. یاد گرفته اند که نه تقسیم کنند، نه رقابت، اگر توانایی های آنها توجه و تایید کافی را جلب نکند، احتمالا احساس نا امیدی خواهند کرد.

سوالهایی درباره ماهیت انسان

آدلر تصویر امیدوار کننده و دلپذیری از ماهیت انسان ارایه می دهد که نقطه مقابل دیدگاه غم انگیز و بدبینانه فروید است. قطعا برای ما خوشایندتر است که خود را قادر به شکل دادن رشد و سرنوشت خویش بدانیم تا اینکه تصور کنیم تحت سلطه نیروهای غریزی و تجربیات کودکی هستیم که هیچ کنترلی بر آنها نداریم. ما برای ساخت زندگی بی همتا از اراده آزاد برخوردار هستیم. به نظر آدلر برخی از جنبه های ماهیت انسان فطری هستند اما تجربه تعیین می کند که چگونه این گرایش های فطری تحقق خواهند یافت. تاثیرات دوران کودکی مخصوصا ترتیب تولد و تعامل با والدین اهمیت دارد اما ما قربانی وقایع کودکی نیستیم. هرکسی برای رسیدن به کمال تلاش می کند. او در مورد پیشرفت اجتماعی خوش بین بود. آدلر مجذوب سوسیالیسم بود.

ارزیابی در نظریه آدلر

مانند فروید نظریه خود را از طریق تحلیل کردن بیمارانش بوجود آورد. روش آدلر بی تکلف تر و غیر رسمی تر از روش فروید بود. بیماران آدلر روی صندلی های راحت روبروی هم می نشستند. دوست داشت در درمان از شوخی استفاده کند. گنجینه ای از جوک های مناسب برای انواع روان رنجوری ها داشت و معتقد بود که گاهی جوک گفتن باعث می شود که بیمار متوجه شود که بیماری اش چقدر مسخره است.

آدلر شخصیت بیماران را با تمام جوانب ارزیابی می کرد: نحوه ای که راه می رفتند و می نشستند، شیوه ای که دست می دادند، حتی ترجیح آنها برای اینکه روی کدام صندلی بنشینند. او معتقد بود نحوه ای که از بدنمان استفاده می کنیم، اطلاعاتی را درباره سبک زندگی ما در اختیار می گذارد. روش های ارزیابی آدلر که آنها را دروازه های ورودی به زندگی روانی نامید عبارتند از : ترتیب تولد، خاطرات قدیمی و تحلیل رویا. هدف آدلر از ارزیابی شخصیت این بود که به سبک زندگی بیمار پی ببرد و مشخص کند آیا این سبک زندگی برای آن بیمار کاملا مناسب است یا نه.

خاطرات قدیمی

خاطرات قدیمی ما، خاطراتی که از دوران کودکی داریم، سبک زندگی را نشان می دهد که همچنان ما را در بزرگسالی توصیف می کند. تفاوت چندانی نمی کرد که خاطرات قدیمی درمانجویان از رویدادهای واقعی بودند یا خیالپردازی. در هر دو صورت، علاقه اصلی در زندگی فرد بر رویدادهایی که یادآوری می شدند استوار بود.

گرچه آدلر معتقد بود که هر خاطره قدیمی را باید با توجه به سبک زندگی بیمار تعبیر کرد، اما ویژگی های مشترکی را بین آنها یافت. خاطراتی که خطر یا تنبیه را در بر دارند، بیانگر گرایش به خصومت هستند. آنهایی که به تولد خواهر یا برادر مربوط می شوند، احساس مداوم عزل را نشان می دهند. خاطراتی که بر یک والد تمرکز دارند، ترجیح دادن آن والد را نشان می دهند. خاطرات رفتار نا مناسب، علیه هرگونه تلاش برای تکرار کردن آن رفتار هشدار می دهند.

افراد از اوایل کودکی فقط تصوراتی را به یاد می آورند که برداشت کنونی آنها را از خودشان در دنیا تایید و حمایت می کنند. فقط خاطراتی را به یاد می آورند که مسیر تلاش آنها را برای اهمیت و امنیت تاکید دارد.

تمرکز او بر خاطره و سبک زندگی گزینشی بر آنچه به یاد آورده می شود تاکید دارد، در مقابل فروید بر آنچه از طریق مکانیزم دفاعی سرکوبی فراموش شده است تاکید دارد.

تحلیل رویا

آدلر درباره ارزش رویا با فروید موافق بود ولی درباره اینکه چگونه باید رویاها تعبیر شوند با او مخالف بود.  آدلر معتقد نبود که رویاها امیال را ارضا می کنند یا تعارض های نهفته را آشکار می سازند، بلکه رویاها احساسات ما را درباره مشکل کنونی و کاری که قصد داریم در مورد آن انجام دهیم، در بر دارند.

رویاها هرگز نبایند بدون آگاهی از فرد و موقعیت او تعبیر شوند. رویا ها برای فرد بی همتاست ولی برای برخی تعبیرهای مشترکی وجود دارد. شماری از افراد، رویاهایی را گزارش می دادند که سقوط یا پرواز را در بر داشتند. فروید این گونه رویاها را در قالب جنسی تعبیر می کرد. به عقیده آدلر، رویای سقوط نشان می دهد که نظر هیجانی فرد، تنزل مرتبه یا باخت، مانند ترس از دست دادن عزت نفس یا مقام را در بر دارد. رویای تحت تعقیب بودن، از احساس ضعف در ارتباط با دیگران حکایت دارد. رویایی که فرد در آن برهنه است، ترس از لو رفتن را نشان می دهد.

مقیاس های علاقه اجتماعی

آدلر مایل نبود برای ارزیابی شخصیت از آزمون های روان شناختی استفاده کند. درمانگران به جای اتکا بر آزمون ها، باید شهود خود را پرورش دهند. او آزمون های هوش و حافظه را تایید کرد، ولی آزمون های شخصیت را مورد انتقاد قرار داد. برای ارزیابی مفهوم علاقه اجتماعی و سبک زندگی، چند آزمون ساخته اند. مقیاس علاقه اجتماعی (SIS) از صفت های جفتی تشکیل می شود. آزمودنی ها در هر جفت کلمه ای را انتخاب می کنند که آن ویژگی را که دوست دارند داشته باشند بهتر توصیف می کند. شاخص علاقه اجتماعی (SII) پرسشنامه ای خود سنجی است که در آن، آزمودنی ها درباره اینکه اظهارات بیان شده تا چه اندازه ای خود یا ویژگی های شخصی آنها را نشان می دهند قضاوت می کنند. مقیاس های اساسی آدلر برای موفقت میان فردی (BASIS-A) پرسشنامه خود سنجی ۶۵ ماده ای است که برای ارزیابی سبک زندگی و میزان علاقه اجتماعی طراحی شده است.

پژوهش درباره نظریه آدلر

روش او مورد پژوهی بود. همه انتقادهایی که در رابطه با فروید و یونگ مورد بحث بود، به اطلاعات و روش آدلر نیز وارد هستند. مشاهدات او را نمی توان تکرار کرد و به صورت کنترل شده و منظم نیز اجرا نشده اند. اغلب قضایای آدلر در برابر تایید علمی مقاومت کرده اند، اما درباره تعدادی از مباحث تحقیق شده است. این مباحث عبارتند از : رویاها، احساس های حقارت، خاطرات قدیمی، لوس کردن و غفلت در کودکی، علاقه اجتماعی و ترتیب تولد.

منبع: خلاصه ای از نظریه های شخصیت شولتز و فیست ترجمه یحیی سید محمدی

پیمان دوستی

۲۳ فروردین ۱۳۹۴