اریک برن : نظریه تحلیل تبادلی

برای برن نقطه شروع وقتی بود که دو نفر به هم می رسند و یکی از آنها سر صحبت را با دیگری باز می کند. او این مواجهه را محرک رفتار متقابل می دانست و واکنش طرف مقابل را پاسخ رفتار متقابل. شخصی که محرک را می فرستد، کنشگر است و فرستنده پاسخ، پاسخگر. اندیشه های اصلی تحلیل تبادلی ( transactional analysis) از چند جهت تحت تاثیر روانکاوی سنتی قرار می گیرد. اول، تحلیل تبادلی فرض را بر این می گیرد که رفتار تحت تاثیر ماده ناهشیار یا سرکوفته قرار دارد. دوم، نظریه مورد بحث این اندیشه را در بر دارد که نیازهایی که در دوران کودکی ارضا نشده اند تاثیر عمده ای بر شخصیت بزرگسالی می گذارند. سوم، این نظریه وجود جوهر روان شناختی را در بزرگسالی فرض می کند که به طرق فراوان با نهاد، من، و فرامن فروید مشابه هستند.

یک تفاوت عمده بین نظریه روان کاوی و تحلیل تبادلی به ماهیت این سه جوهر روان شناختی مربوط می شود. برن بر خلاف فروید، هر سه این مولفه های شخصیت را دارای دسترسی کامل به ضمیر هشیار می داند. به همین دلیل به این سه سوگیری به عنوان حالت من اشاره می شود.

تفاوت دیگر بین این دو نظریه به ماهیت روابط بین این مولفه ها مربوط می شود. در تحلیل تبادلی، با سه مولفه شخصیت به مثابه ساختارهایی روانی که در حال مبارزه علیه یکدیگر هستند برخورد نمی شود.

سه حالت ((من)) از دیدگان برن

۱) کودک

تا حدودی از احساسهایی تشکیل می شود که شخص در ابتدای زندگی در ارتباط با طبقات خاصی از تجربه داشته است. از جهاتی کودک شبیه نهاد فروید است اما از این جهت که برن هیچ گونه شهوت اولیه، انرژی یا چیزی از این قبیل را در مورد آن فرض نکرده است، با نهاد نیز تفاوت دارد. کودک به چند شکل زیر می تواند آشکار شود: ۱)کودک طبیعی، تکانشی، خود انگیخته، سبک سر، ولی پیرو است. کودک طبیعی واکنشهای جامعه را به حساب نمی آورد. این احساس خود پذیری خودکار، یا عدم پرسش، برن را بر آن داشته تا این سو گیری را با عبارت (( من خوبم )) مشخص کند. ۲) کودک سازگار، نوعی سوگیری کودکانه به سمت واقعیت است که تاثیر ارزشیابی والدینی را نیز منعکس می کند. این شکل از کودک پاسخگوی تعامل بین کودک و والدین است. کودک سازگار کمتر از کودک طبیعی خود انگیخته و بیش از او به تبادلات توجه دارد.

کودک یگانه منبع خلاقیت، سرگرمی و تولید و یگانه منبع تجدید و نوسازی زندگی است.

۲)بزرگسال یا بالغ

این دیدگاه عقلانی و منطقی است و کامپیوتر انسان است. سوگیری آن در جهت فعالیت هایی از قبیل جمع آوری اطلاعات و تصمیم گیری معطوف است و عاری از هیجانهاست. رفتارها در حالت من بالغ به گونه ای خونسردانه با خصوصیات عینی واقعیت اجتماعی برخورد می کنند. هنگامی که شما عینی نگر هستید و به طور موثری با واقعیت جاری بر خورد می کنید، شما در حالت بالغ خود قرار دارید.

وقتی منشا آلودگی اطلاعاتی والد است، حاصل پیش داوری است. مثلا رییس یک اداره که در استخدام یک زن را فقط به صرف زن بودن رد می کند. اما وقتی منشا آلودگی اطلاعاتی کودک است، حاصل هذیان است. مثلا هذیان پارانوید که از ترس کودکانه نشات می گیرد.

۳)والد

والد عبارت است از مجموعه ای از رفتارها، نگرش ها و احساسهایی که از تجارب با والدین در دوران اولیه کودکی سرچشمه می گیرد. والد شبیه فرامن است اما والد الزاما بر مبنای اخلاقی قضاوت نمی کند. والد برای تصمیماتش استدلالی ندارد و نمی داند چرا فلان واکنش را نشان داده است یا چرا فلان چیز خوب یا بد است. والد نیز درست همچون کودک به دو طریق مختلف آشکار می شود. ۱) والد پرورش دهنده ( مراقبت کننده) نقش حامی و حافظ عهده می گیرد. ۲) والد انتقادگر ( والد مهار کننده یا ایرادگیر)، تنبیه می کند، سلطه گری می کند، عیب جویی می کند. والد انتقادگر در یک رابطه نگرشی تحقیر آمیز به شخصی دیگر دارد. این والد برای مهار آنچه که فرد دیگر انجام می دهد یا احساس می کند،  برای بی اعتبار کردن فرد دیگر عمل می کند.

روابط

یکی از کاربردهای بسیار مهم حالات ایگویی، کاربرد آنها در ارزیابی روابط است. برای مثال وقتی آقای (الف) و زنش خانم (ب) نزد دکتر (ج) آمدند، دکتر شخصیت های آنها را روی تخته ترسیم کرد و پنج بردار اصلی رابطه ی آنها را ارزیابی نمود. هفت سال از ازدواج آنها می گذشت و آنها جنگ و دعوا را جایگزین زندگی جنسی خود کرده بودند. معنای این کار آنها هم این بود که بخش کودک با کودک رابطه ای آنها ضعیف شده است. در عین حال نمی توانستند در مورد مشکلات و مسائل مالی شان باهم بحث و تبادل نظر کنند. به این معنا که بردار بالغ با بالغ آنها نیز وضعیت خوبی نداشت. خانم (ب) در مواقعی که آقای ( الف) به مراقبت و رسیدگی نیاز داشت از او به خوبی مراقبت می کرد. این نشان می داد که بردار والد زن به کودک مرد، وضع خوبی دارد. اما والد مرد نمی توانست از کودک زنش مراقبت کرده و به او رسیدگی کند، خصوصا وقتی زنش نگران بود. در ضمن آنها در مورد موضوعات سیاسی و طرز بزرگ کردن بچه ها با هم اتفاق نظر داشتند که نشان می داد بردار والد با والد آنها وضعیت خوبی دارد. بنابر این رابطه آنها فاقد سه بردار خیلی مهم بود: بردار کودک، بردار بالغ با بالغ، و بردار والد مرد با کودک زن. این زن و مرد برای رفع نقص باید این سه بردار مهم را تقویت می کردند. مشکل این زن و شوهر این بود که خانم (ب) بیش از آقای ( الف) محبت کودک با کودک و مراقبت والد با کودک داده بود. خانم (ب) در جریان درمان یادگرفت از بالغ اش برای بیان خواسته هایش استفاده کند و آقای ( الف) نیز یاد گرفت والد مراقبت کننده زنش را نوازش کند و در مواقعی که زن به نوازش های کودک با کودک احتیاج داشت، همسرش را بیشتر نوازش کند.

نوازش ها

اریک برن می گوید: نخاع بی نوازش خشک می شود. نوازش ها می توانند تماس بدنی، تحسین، یا بجا آوردن صرف باشند. نوازش های مثبتی مثل لبخند زدن، گوش دادن، گرفتن دست ها، یا گفتن جمله دوستت دارم، در طرف مقابل احساس خوب بودن ایجاد می کنند. به این نوازش ها (( کرک های گرم)) نیز می گویند. نوازش های منفی، بجا آوردن های دردناکی مثل زخم زبان زدن، تحقیر کردن، سیلی زدن، توهین کردن، یا جملاتی چون از تو متنفرم هستند. به این نوازش ها، (( خارهای سرد)) می گویند. نوازش منفی در طرف مقابل احساس غیر خوب بودن ایجاد می کند. با این حال حتی این نوازش های نا خوشایند هم می توانند جلوی خشک شدن نخاع را بگیرند. به همین دلیل آدم ها نوازش منفی را به نوازش نشدن ترجیح می دهند.

مناسک، وقت گذرانی ها، بازی ها، صمیمیت، کار

مردم به پنج شکل وقت خود را ساخت می دهند تا نوازش شوند.

۱) مناسک، که مبادله ی از پیش تنظیم شده ی نوازش هاست. مثال :

۱) سلام       ۲) سلام     ۳) چطوری      ۴) خوبم متشکرم    ۵) بعدا می بینمت    ۶ظ) خداحافظ

۲)وقت گذرانی، که گفتگویی از پیش تنظیم شده درباره ی موضوعی خاص است. بعضی از وقت گذرانی های رایج عبارتند از: وقت گذرانی با ماشین ها (( من شورلت را دوست دارم))، یا وقت گذرانی راجع به مسئولین بی عرضه، یا دعوای زن و شوهرهای آشنا.

۳)بازی ها، یک رشته مبادلات رفتاری تکرار شونده و غیر مستقیم هستند که هدفشان نوازش شدن است. متاسفانه نوازش های حاصل از بازی ها، عمدتا منفی هستند. نکته اصلی در بازی ها این است که بازی ها مبادله توام با چاچول بازی و پنهانی نوازش هستند. نتیجه نهایی بازی نیز نفع پنهانی است که بازیگران برای رسیدن به آن در بازی شرکت کرده اند.

نتایج نهایی بازی ها به سه دسته تقسیم می شوند :

الف) نتیجه زیست شناختی که همان نوازش است. اگر چه بازی ها اغلب نتیجه خوبی ندارند اما تمام بازیگران به نحوی – مثبت یا منفی – نوازش می شوند.

ب) نتیجه اجتماعی که ساخت دادن زمان است. مردم برای فرار از یکنواختی و افسردگی وقتشان را فعالیت مهیجی پر می کنند.

ج) نتیجه وجودی که تایید مواضع وجودی هر یک از بازیگران است.

۴) صمیمیت، مبادله مستقیم و شدید نوازش و حالتی است که مردم آرزوی آن را دارند اما به ندرت به آن می رسند، چون کودک آرزوی آنان از صمیمیت ترسیده است. صمیمیت با سکس فرق دارد، هرچند سکس نیز پیش می آید، اما سکس می تواند مناسک، وقت گذرانی، بازی یا کار باشد.

۵) کار، فعالیتی است که نتیجه نهایی آن، محصول می باشد. اثر جانبی کار هم تبادل نوازش است. صمیمت و کار، رضایتبخش ترین روش نوازش شدن هستند.

متاسفانه صمیمیت برای اکثر مردم مقدور نمی شود. کارهم برای آنها ارضا کننده نمی شود، چون آدمها جدا از یکدیگر کار می کنند و معمولا بابت تولیدشان مورد تقدیر قرار نمی گیرند. بنابر این افراد به مناسک، بازی ها و وقت گذرانی ها پناه می برندو از این رو اغلب زندگی ها جریان بی وقفه و کسل کننده ای از مناسک، بازی ها و وقت گذرانی ها می شود.

تبادلات بین افراد

گاهی اوقات تبادلاتی که اتفاق می افتند تبادل مکمل ( complementary transactions) هستند. در یک تبادل مکمل ارتباط و پاسخ اولیه از دیدگاههای مکمل سرچشمه می گیرد. به عنوان مثال اگر یک فرد از موضع سوگیری والد سخن گوید و دیگری از موضع سو گیری کودک پاسخ دهد، تبادل مکمل است. اگر ارتباط اولیه از کودک به والد باشد و پاسخ از والد به کودک، تبادل بازهم مکمل است.

گهگاه افراد تبادلات متعارض را تجربه می کنند، در یک تبادل متعارض، یک فرد مبادرت به ایجاد ارتباط می کند، اما فرد دیگر به شیوه ای مکمل پاسخ نمی دهد. تبادلات متعارض نوعا ناراحت کننده هستند و اغلب احساسی از بی ارتباطی به وجود می آورند.

گاهی فرد پیامی را به شکل کلامی می دهد ولی با زبان بدن یا نجوای ضمنی کلام پیام دیگر را می رساند. انتقال پیام دوم تبادلی تلویحی یا پنهانی نامیده می شود. این مبادلات وقتی صورت می گیرند که حرف و منظور آدم همخوانی نداشته باشد.

معمولا حرف و منظور ما به این دلیل با هم نمی خواند که به طور کلی از تمایلات و احساسات کودک و والدمان شرمساریم. برای مثال به جای بروز دادن عصبانیتمان، لبخندهای نیش دار می زنیم یا وقتی ترسیده ایم، به جای پذیرش ترسمان، به حمله متقابل متوسل می شویم. وقتی همه توجه و محبت می خواهیم، خودملن را به بی تفاوتی می زنیم.

موضع وجودی

مردم در اویل زندگی خود و در جریان هویت جویی، معنای زندگی یا وجود را برای خود تعریف می کنند. بعضی از آنها به این نتیجه می رسند که آدم خوبی هستند و زندگی خوبی خواهند داشت. اما بسیاری نتیجه می گیرند که آدم خوبی نیستند و در زندگی شکست خواهند خورد. نتیجه گیری آنها در مورد اینکه زندگی شان در آینده چگونه خواهد بود، موضع وجودی آنها را رقم خواهد زد.

چهار موضع وجودی اصلی عبارتند از : من خوب هستم – تو خوب هستی ؛ من خوب هستم- تو خوب نیستی؛ من خوب نیستم – تو خوب هستی؛ من خوب نیستم – تو خوب نیستی. بازیگر برای تثبیت موضع وجودی خویش، دنبال آدمهایی می گردد که بازی مورد نظر او را انجام دهند.

بازی ها معرف موضع زندگی ما هستند

اگر چه آدمها می توانند هر چهار موضع اصلی زندگی را داشته باشند، ولی بازی هایشان معمولا موضع برتر زندگی آنان را تقویت می کنند.

من خوب هستم تو خوب هستی

در این موضع معمولا بازی زیادی صورت نمی گیرد. خصیصه های این موضع عبارتند از: فکر باز و اعتماد، تشریک مساعی، داد و ستد و پذیرش نا مشروط دیگران. نیازی نیست برای کسب منافع هیجانی، دیگران را فریب بدهیم یا با آنها تسویه حساب کنیم.

من خوب هستم تو خوب نیستی

معمولا با عصبانی شدن، تحقیر شدن، تحقیر کردن دیگران، برتری طلبی و تنفر همراهند. در این بازی ها معمولا طرف مقابل را قربانی عصبانیت ها، برتری طلبی و تنفر خود می کنیم. در این بازی معمولا انزجار و نفرت شدید موج می زند. بعضی از آدمها بیشتر کودکی خود را در شرایط سختی گذرانده اند و اطرافیانشان دائم از آنها خواسته های غیر منطقی داشته اند. در اثر این فشارهای مداوم نفرت شدیدی را درون خود پدید می آورند و به تبع آن، بازی های قهر آلودی انجام می دهند.

از بازیهای رایج این دسته بازی (( حالا گیرت آوردم پدر سوخته)) و (( تو به اندازه کافی خوب نیستی)) می باشد.  مثلا شخص قصد دارد به زیر دستانش بفهماند که آدم های بی کفایتی هستند.  گاهی این بازی می تواند سه نفره باشند. مثل بازی (( تو و اون باهم دعوا کنید)) در این بازی یک نفر دو نفر دیگر را ترغیب می کند تا باهم دعوا کنند. مثلا دختری با دعوا انداختن خواستگارانش آنان را از سر خودش باز می کند.

من خوب نیستم تو خوب هستی

بازیهایی که در بازیگر افسردگی، حقارت، سرزنش، توهین، سو رفتار یا آزردگی ایجاد می کنند. در بین این بازیها، بازی (( یک اردنگ به من بزن)) را خوب اجرا می کنند. عذر و بهانه می تراشد تا نشان دهد از عهده کاری بر نمی آید. بازی دیگر (( اگه به خاطر تو نبود…)) می باشد.

خیلی از مواقع بازیگران این بازی ها خود را قربانی زندگی، همسر، نظام و … می دانند.

من خوب نیستم تو خوب نیستی

این وضعیت بدترین وضعیت ممکن در روابط است که می تواند به نتایج خطرناکی منتج شود که در این حالت فرد هم خود را و هم دیگران را مستحق بدترین عواقب می داند و ممکن است اقدام به قتل نماید.

بازیهای زندگی

برخی از بازیها باعث بروز موقعیتهای بیشتری برای ایجاد تغییر در مسیر زندگی می گردند و در سرنوشت افراد بی گناه غیر درگیر نیز دخالت پیدا می کنند. مانند : الکلی، بدهکار، یک اردنگ به من بزن، حالا گیرت آوردم پدر سگ، ببین مجبورم کردی چکار کنم.

منبع: خلاصه ای از نظریه های شخصیت شولتز و فیست ترجمه یحیی سید محمدی

پیمان دوستی

۱۶ مرداد ۱۳۹۴