نیازهای فیزیولوژیکی

نیاز هرگونه حالت در درون فرد است که برای زندگی، رشد، و سلامت، واجب و ضروری است. اگر نیازها نادیده گرفته شوند، لطمه ای ایجاد خواهد شد که سلامت جسمی یا روانی را مختل می کند. قبل از اینکه به سلامت روانی یا جسمانی لطمه وارد شود، حالتهای انگیزشی، نیروی محرکی را برای عمل کردن به وجود می آورند.

لطمه می تواند به خود (self) وارد شود که در این صورت، انگیزه ها از نیازهای روانی به وجود می آیند و رشد فرد را به سمت سازگاری هدایت می کنند ( مثل خود مختاری، شایستگی، و ارتباط). لطمه می تواند به رابطه فرد با دنیای اجتماعی نیز وارد شود، که در این صورت، انگیزه ها از نیازهای اجتماعی برای محافظت از هویت، اعتقادات، ارزش ها و روابط میان فردی ناشی می شوند( مثل پیشرفت، پیوند جویی، صمیمیت و قدرت).

در صورتی که نیازهای فیزیولوژیکی برای مدت طولانی ارضا نشوند، وضعیت اضطراری مهلکی ایجاد می کنند و بنابراین حالتهای انگیزشی را که بر هشیاری مسلط می شوند، به وجود می ارود. وقتی که این نیازها ارضا می شوند، تسلط آنها بر هشیاری کاهش می یابد.

نیازهای روانشناختی، به جای اینکه مانند نیازهای فیزیولوژیکی حالت چرخه ای داشته باشند(یعنی افزایش، کاهش و دوباره افزایش یابند)، همیشه حداقل تا اندازه ای، در هشیاری وجود دارند.

نیازهای روانشناختی دو نوع هستند و تفاوت نیازهای روان شناختی با نیازهای اجتماعی در این است که اولی در همه افراد فطری است، در حالی که دومی بیانگر تاریخچه اجتماعی شدن منحصر به فرد هر شخص است.

همه نیازها انرژی تولید می کنند. تفاوت یک نیاز با نیاز دیگر در تاثیر جهت دار آن بر رفتار است. تفاوت دیگر نیازها با یکدیگر در این است که برخی از آنها انگیزش کمبود (deficiency motivation)، در حالی که برخی دیگر انگیزش رشد ( growth motivation) ایجاد می کنند. در رابطه با نیازهای کمبود، زندگی خوب پیش می رود تا اینکه محرومیتی ( مانند ۱۰ ساعت است که غذا نخورده اید)، نیاز به تعامل کردن با محیط را برای بر طرف کردن این کمبود ( خوردن غذا) فعال می کند. در رابطه با نیازهای رشد، حالت های انگیزشی برای پیش بردن رشد، رفتار را نیرومند و هدایت می کنند(جستجو کردن چالشها، بهبود بخشیدن به روابط میان فردی). معمولا نیازهای کمبود، هیجان سرشار از تنش و فوریت، مانند اضطراب، نا کامی، رنج، استرس، و بعد آرامش ایجاد می کنند؛ در حالی که نیازهای رشد هیجان های مثبت، نظیر علاقه، لذت و سرزندگی به وجود می آورند.

مبانی تنظیم

سایق اصطلاحی نظری است که برای توصیف ناراحتی روان شناختی، مانند احساس تنش و بی قراری ناشی از کمبود زیستی زیربنایی، به کار برده می شد.

نیاز فیزیولوژیکی

وضعیت زیستی کمبود را توصیف می کند.

 

سایق روان شناختی

اصطلاحی روان شناختی است نه زیست شناختی. سایق جلوه هشیار نیاز زیستی ناهشیار زیربنایی است. در صورتی که سایق به قدر کافی برجسته باشد که توجه فرد را جلب کند، از لحاظ انگیزشی او را برای انجام دادن رفتارهای هدفمندی که می توانند سایق را کاهش دهند، آماده می سازد.

تعادل حیاتی

اصطلاحی که گرایش بدن را به نگهداشتن حالت ثابت توصیف می کند، تعادل حیاتی (homeostasis) است. برای مثال، جریان خون از نظر سطح آب، نمک، قند، کلسیم، اکسیژن، دما، خاصیت اسیدی، پروتوئین و چربی ها، ثبات قابل ملاحظه دارد. به خاطر تغییرات در شرایط محیطی، سیستم های بدن به ناچار و مدام از تعادل حیاتی خارج می شوند. در واقع تعادل حیاتی، توانایی بدن در برگرداندن یک سیستم ( مانند جریان خون) به حالت پایه آن است. بدن گرایش دارد حالت ثابت را حفظ کند و در ضمن، وسایلی در اختیار دارد که به کمک آنها انگیزش لازم را برای نیرومند و هدایت کردن رفتارهایی که تعادل حیاتی را بر می گردانند، به وجود می آورد.

بازخورد منفی

بازخورد منفی ( negative feedback) ، به سیستم توقف فیزیولوژیکی تعادل حیاتی اشاره دارد. افراد به اندازه ای می خورند و می خوابند که دیگر گرسنه و خواب آلود نباشند. سایق رفتار را فعال می کند؛ بازخورد منفی آن را متوقف می کند.  اگر بدن قادر نبود جلوی سایق را بگیرد، فاجعه ای برای آن پیش می آمد. اگر افراد نمی توانستند جلوی گرسنگی را بگیرند، ممکن بود آنقدر بخورند تا بمیرند. سیستم های بازخورد منفی، قبل از اینکه نیاز فیزیولوژیکی کاملا برآورده شود، علامت سیری می دهند.

درون دادهای چندگانه / برون دادهای چندگانه

سایق درون دادهای چندگانه ( multiple inputs) یا وسایلی برای فعال سازی دارد؛ برای مثال بعد از عرق کردن، خوردن غذاهای شور، یا اهدا کردن خون، در واکنش به تحریک برقی ساختار خاصی از مغز، یا در زمان خاصی از روز، احساس تشنگی می کنیم.

سایق برون دادهای چندگانه (multiple outputs)، یا پاسخ های رفتاری دارد که سایق را ارضا می کنند. برای مثال وقتی، که هوا سرد است ژاکت می پوشیم، بخاری روشن می کنیم، ورزش می کنیم، یا می لرزیم. هر یک از این رفتارها به یک نتیجه می رسد – بالا بردن دمای بدن. از لحاظ نظری، سایق متغییر رابط ( intervening variable) است، متغییری که بین چندین متغییر درون داد و برون داد ارتباط برقرار می کند.

مکانیزمهای درون ارگانیزمی ( intra-organismic mechanism)

تمام سیستم های تنظیم کننده زیستی درون شخص را شامل می شوند که برای فعال کردن، نگهداشتن، و خاتمه دادن به نیازهای فیزیولوژیکی زیر بنای سایق، به طور هماهنگ عمل می کنند. ساختارهای مغز، سیستم درون ریز، و اندامهای بدن، سه مکانیزم درون ارگانیزمی اصلی را تشکیل می دهند. در مورد گرسنگی عبارتند از: هیپوتالاموس ( ساختار مغز)، گلوکز و انسولین ( سیستم درون ریز)، و معده و کبد ( اندامهای بدن). بررسی مکانیزمهای درون ارگانیزمی، در واقع بررسی نقش ساختارهای مغز، هورمون ها و اندام های بدن در افزایش و کاهش نیازهای فیزیولوژیکی است.

مکانیزمهای برون ارگانیزمی  ( Extra-organismic mechanism)

تمام تاثیرات محیطی را شامل می شوند که در فعال کردن، نگهداشتن، و خاتمه دادن به سایق روان شناختی نقش دارند. مکانیزمهای برون ارگانیزمی اصلی عبارتند از : تاثیرات شناختی، محیطی، اجتماعی و فرهنگی. در مورد گرسنگی عبارتند از : عقاید مربوط به کالری ها و اهداف کم کردن وزن ( تاثیرات شناختی)، بوی غذا و وقت روز ( تاثیرات محیطی)، حضور دیگران و فشار همسالان برای خوردن یا نخوردن ( تاثیرات اجتماعی) و نقش های جنسی و آرمانهای فرهنگی درباره شکل مطلوب و نامطلوب بدن ( تاثیرات فرهنگی).

تشنگی

وقتی که حجم آب بدن ما تقریبا ۲ درصد افت می کند، احساس تشنگی می کنیم. آب زدایی ( dehydration) زمانی روی می دهد که ۳ درصد از حجم آب بدن را از دست داده باشیم. تشنگی نوعی حالت انگیزشی است که به صورت هشیار تجربه می شود و بدن را آماده می سازد تا رفتارهای لازم را برای جبران کمبود آب، انجام دهد.

تشنگی به عنوان یک نیاز فیزیولوژیکی به این علت ایجاد می شود که بدن ما پیوسته از طریق تعرق، ادرار، بازدم، و حتی از طریق خونریزی، استفراغ و عطسه، آب از دست می دهد(یعنی، درون دادهای چندگانه). اگر آب بدن ما جبران نشود، بعد از ۲ روز می میریم.

تنظیم فیزیولوژیکی

آب درون بدن انسان در مایعات درون سلولی ( intracellular fluid) و برون سلولی ( extracellular fluid) قرار دارد. مایع درون سلولی، کل آب بیرون از سلول ها، در پلاسمای خون و مایع بین سلولی ( interstitial) را تشکیل می دهد ( تقریبا ۲۰ درصد وزن بدن). زمانی که مایع درون سلولی به تکمیل نیاز دارد، تشنگی اسمزی (osmometric thirst) ایجاد می شود. آب زدایی سلول تشنگی اسمزی را ایجاد می کند، و آب گیری سلول آن را متوقف می کند. زمانی که مایع برون سلولی به تکمیل نیاز دارد ( مثلا بعد از خونریزی یا استفراغ) تشنگی حجمی ( Volumetric thirst) ایجاد می شود. کاهش حجم خون، تشنگی حجمی را ایجاد می کند و افزایش حجم خون آن را متوقف می کند.

فعال سازی تشنگی

تشنگی اسمزی علت اصلی فعال سازی تشنگی است. تشنگی عمدتا از سلول های آب زدایی شده ناشی می شود.

سیری تشنگی

آب از طریق فرایند اسمز، سرانجام از مایعات برون سلولی به مایعات درون سلولی وارد می شود تا سلول ها را تکمیل کند. بنابراین، مکانیزم بازخورد منفی برای سیری باید در دهان، معده، روده ها، جریان خون، و سلولها قرار داشته باشد. طبق اصل اسمز، آب شور در نواحی درون سلولی پخش نمی شود. تا وقتی که آب  سلولهای بدن تامین نشود، مصرف آن تشنگی را به طور کامل بر طرف نمی کند.

هپوتالاموس و کبد

دهان، معده و سلولها، فعال سازی تشنگی و سیری را هماهنگ می کنند، ولی کبد، هیپوتالاموس، و هورمونهای خاص نیز این کار را انجام می دهند. مغز از طریق هیپوتالاموس، کوچک شدن درون سلول را که در اثر کاهش آب ایجاد می شود، کنترل می کند و هورمونی را به داخل جریان خون آزاد می سازد که به کبد پیام می دهد ( با تولید کردن ادرار غلیظ به جای رقیق)، ذخایر آبش را حفظ کند. اگر فرد دچار کم آبی شده باشد، کلیه ها نیز آب آزاد می کنند. در حالی که هیپوتالاموس رفتار غیر ارادی کبد را اداره می کند، حالت روان شناختی احساس تشنگی را نیز به وجود می آورد که توجه و رفتار را به سمت اقداماتی برای تکمیل کردن آب، هدایت می کند. تجربه روان شناختی تشنگی از هیپوتالاموس سرچشمه گرفته، وارد هشیاری می شود ( با ارسال پیام آگاهی به قطعه های پیشانی قشر تازه مخ)، و میل انگیزشی به نوشیدن را به وجود می آورد.

تاثیرات محیطی بر رفتار نوشیدن

سه تاثیر برون ارگانیزمی بر رفتار نوشیدن عبارتند از : ادراک موجود بودن آب، پیروی از برنامه های زمان بندی شده نوشیدن و مزه. حیواناتی که در محیط های پر آب زندگی می کنند، در طول روز کمتر از حیواناتی که در محیط های کم آب زندگی می کنند، آب می نوشند. برای اینکه تشنگی خودتان را کاهش دهید، یخچال را پر از آب کنید؛ برای افزایش تشنگی، فقط یک نوشابه در یخچال باقی بگذارید.

با این حال مهمترین عامل محیطی برای نوشیدن مزه است. آب خالص بی مزه است، بنابراین غیر از تکمیل آب، ارزش تشویقی دیگری ندارد. وقتی به آب مزه اضافه می شود، رفتار نوشیدن مطابق با ارزش تشویقی آن مایع تغییر می کند. چون آب طعم دار، ارزش تشویقی دارد، افراد در نوشیدن آب شیرین افراط کرده، آب بی مزه را به صورت متعادل می نوشند، و آب ترش، شور و تلخ را کمتر می نوشند.

برخی داروها مانند اکستیسی باعث می شوند افراد شدیدا احساس تشنگی کنند و خیلی بیشتر از نیاز فیزیولوژیکی خود، حتی تا حد مسمومیت و مرگ، آب بنوشند. بنابراین، نوشیدن به سه دلیل صورت می گیرد: تامین آب، که نیازهای فیزیولوژیکی را ارضا می کند، مزه شیرین، و اعتیاد به مواد موجود در آب ( و نه خود آب).

گرسنگی

گرسنگی انگیزه پیچیده تری از تشنگی است. گرسنگی فقط اندکی از مدل (( کاهش – انباشتگی)) تبعیت می کند. محرومیت از غذا، گرسنگی و رفتار خوردن را برانگیخته می کند ( افراد روزی سه وعده غذا می خورند تا از گرسنگی جلوگیری کنند). اما تنظیم گرسنگی، فرایندهای روزانه کوتاه مدت را که طبق تنظیم تعادل حیاتی عمل می کنند( مثل کاهش و انباشتگی گلوکز خون و کالریها) و فرایندهای بلند مدتی که طبق تنظیم متابولیک و انرژی ذخیره شده عمل می کنند ( مثل سلولهای چربی)، شامل می شود. علاوه بر این، گرسنگی و خوردن تحت تاثیر عوامل شناختی، اجتماعی و محیطی قرار دارند.

(۱)مدلهای فیزیولوژیکی کوتاه مدت، (۲) مدل های فیزیولوژیکی بلند مدت، و (۳) مدل های شناختی – اجتماعی – محیطی.

دو مدل توجه پژوهشگران گرسنگی را به خود جلب کرده اند. اولی مدا کوتاه مدت است که به موجب آن، انرژی ای که فورا در دسترس است ( گلوکز خون)، همواره کنترل می شود. این فرضیه گلوکو استاتیک است و شروع و خاتمه گرسنگی و خوردن را به خوبی توجیه می کند. مدل دوم، بلند مدت است و به موجب آن، انرژي ذخیره شده ( توده چربی) به عنوان منبعی برای تکمیل تنظیم انرژی تحت کنترل گلوکز، مورد استفاده قرار می گیرد. این مدل لیپو استاتیک است و به خوبی نشان می دهد که چگونه ذخایر چربی، در گرسنگی و خوردن مشارکت دارند.

اشتهای کوتاه مدت

نشانه های گرسنگی کوتاه مدت، شروع وعده های غذا، حجم آنها و خاتمه دادن به آنها را تنظیم می کنند. طبق فرضیه گلوکو استاتیک، سطح قند خون برای گرسنگی اهمیت دارد. اندامی که سطح گلوکز خون را کنترل می کند، کبد است، و زمانی که گلوکز خون پایین باشد، کبد علامت تحریکی به هیپوتالاموس جانبی LH ( Lateral Hypothalamus) می فرستد که مسئول ایجاد کردن تجربه روان شناختی گرسنگی است. ساختار مغز که در خاتمه وعده های غذا دخالت دارد، هیپوتالاموس قدامی – میانی VMH است.  VMH سیستم بازخورد منفی کوتاه مدت گرسنگی است. کبد که سطح بالای گلوکز را تشخیص می دهد، بادکردن معده هنگام خوردن و آزاد شدن پپتید روده کوله سیستوکینین CCK ، VMH را تحریک می کند.  طبق فرضیه گلوکو استاتیک، اشتها در پاسخ به تغییرات گلوکز پلاسما که LH را برای افزایش دادن گرسنگی و VMH را برای کاستن از گرسنگی تحریک می کند، زیاد و کم می شود. سطح پایین گلوکز، LH را با علامت گرسنگی فعال می کند، در حالی که سطح بالای گلوکز، VMH را با علامت بازخورد منفی، فعال می کند. هورمون ها نیز LH و VMH را تحریک می کنند، به طوری که گرلین پلاسما LH و گرسنگی را تحریک می کند، در حالی که لپتین پلاسما VMH و سیری را تحریک می کند. LH پپتیدهای تقویت کننده اشتها را نیز می سازد که اورکسین ها ( Orexins ) نامیده می شود.

تعادل انرژی بلند مدت

چربی ( بافت چربی) نیز مانند گلوکز، انرژی تولید می کند و همان طوری که بدن سطح گلوکز خود را نسبتا دقیق کنترل می کند، سلولهای چربی خود را نیز نسبتا دقیق کنترل می نماید. طبق فرضیه لیپو استاتیک ( لیپو = چربی، استاتیک = توازن)، وقتی توده چربی ذخیره شده از سطح تعادل حیاتی آن پایین تر می رود، بافت چربی برای کمک کردن به انگیزش افزایش وزن که مصرف عذا را بیشتر می کند، هورمون هایی مانند گرلین را به داخل جریان خون ترشح می کند.

چون ذخایر چربی منابع انرژی نسبتا پایدار و با دوام هستند، فرضیه لیپو استاتیک، سیستم عصب – هورمونی ای را شرح می دهد که نوسانات در تعادل انرژی ناشی از سطح گلوکز خون را برطرف می کند.

نتیجه جانبی فرضیه لیپو استاتیک، نظریه نقطه تثبیت ( set-point theory) است. نظریه نقطه تثبیت اعلام می دارد که وزن بدن یا ترموستات چربی هر فرد هنگام تولد یا اندکی بعد از آن، توسط وراثت تثبیت شده است. وراثت، در تعداد سلولهای چربی هر فرد، تفاوت های فردی ایجاد می کند. در نظریه نقطه تثبیت، فعال شدن گرسنگی و سیری، به اندازه ( نه تعداد) سلول های چربی فرد بستگی دارد که با گذشت زمان تغییر می کند. وقتی اندازه سلول چربی کاهش یابد ( مثلا از طریق رژیم گرفتن)، گرسنگی ایجاد می شود و تا زمانی که رفتار تغذیه، سلولهای چربی را به اندازه طبیعی شان ( نقطه تثبیت) برگرداند، ادامه می یابد. بنابراین گرسنگی وسیله بدن برای دفاع کردن از نقطه تثبیت ارثی آن است.

تاثیرات محیطی بر خوردن

تاثیرات محیطی که بر رفتار خوردن تاثیر می گذارند عبارتند از: وقت روز، استرس، ظاهر، بو و مزه غذا. صرفا وجود غذاهای متنوع، خوردن را بیشتر از غذاهای یکنواخت ترغیب می کند. حتی زمانی که فرد فقط یک نوع غذا داشته باشد ( مثل بستنی)، تنوع طعم های آن، مصرف غذا را افزایش می دهد. فراوانی غذا ( مثل زمانی که تعداد زیادی غذاهای متفاوت در میهمانی روی میز چیده شده اند) و مقادیر زیادی پروتوئین نیز باعث می شوند که افراد پرخوری کنند. افراد زمانی که در حضور دیگران قرار دارند ( که مشغول خوردن هستند) بیشتر از زمانی که تنها هستند، غذا می خورند.

موقعیت های رها کننده از قید و بند

همانگونه که فشار اجتماعی می تواند در تنظیم فیزیولوژیکی اختلال ایجاد کند و آن را تحت الشعاع قرار دهد، رژیم گرفتن هم می تواند راهنماهای فیزیولوژیکی را مختل کند و آنها را تحت الشعاع قرار دهد. فرد تحت رژیم با رژیم گرفتن می خواهد رفتار خوردن را به جای اینکه تحت کنترل فیزیولوژیکی قرار داشته باشد، تحت کنترل شناختی قرار دهد (مثلا من این مقدار و در این زمان خواهم خورد، به جای هر وقت گرسنه شدم خواهم خورد). اما شگفت اینکه، رژیم گرفتن بیشتر مواقع موجب پرخوری بعدی می شود. فرد تحت رژیم، مخصوصا تحت شرایط اضطراب، استرس، مصرف الکل، افسردگی، یا مواجهه با غذاهای پر کالری، به طور فزاینده ای مستعد بازداری زدایی ( یا رهایی از قید و بند) می شود.

سبک خوردن تنظیم شده به صورت شناختی

به طوری که فرضیه های گلوکو استاتیک نشان دادند، بدن از وزنش دفاع می کند. اما گاهی افراد به این نتیجه می رسند که وزن بدن آنها که به صورت فیزیولوژیکی تنظیم شده است، پاسخگوی آرزوهای شخصی یا فرهنگی آنها نیست.

رژیم گرفتن موفقیت آمیز ( بر حسب اهداف کاهش وزن) مستلزم آن است که فرد رژیمی ابتدا جلوی پاسخ دهی خود را به نشانه های درونی بگیرد ( مثل احساس گرنسگی یا سیری) و بعد، کنترل های شناختی نمی توانند مانند سیستم بازخورد منفی عمل کنند. بنابراین، زمانی که رویدادهای موقعیتی در بازداری های شناختی اختلال ایجاد می کنند، افراد رژیمی شدیدا در برابر پرخوری آسیب پذیر می شوند.

افزایش وزن و چاقی

اگر افراد بیشتر از انرژی ای که از طریق فعالیت بدنی به مصرف می رسانند، غذا بخورند، وزن آنها افزایش می یابد؛ اگر افراد بیشتر از غذایی که می خورند کالری مصرف کنند ( فعالیت بدنی)، در این صورت وزن آنها کاهش می یابد. غیر از جراحی افراد با دو روش می توانند از افزایش وزن و چاقی آن جلوگیری یا آن را وارونه کنند: (۱) کاستن از خوردن تا حدی که کالری کمتری از آنچه هنگام فعالیت بدنی مصرف می شود، فرو داده شود. (۲) افزایش فعالیت بدنی تا حدی که کالری بیشتری از آنچه هنگام خوردن فرو داده می شود، به مصرف برسد.

میل جنسی

 انگیزش و رفتار جنسی در حیوانات پست تر، فقط هنگام تخمک گذاری ماده یافت می شوند. حیوان ماده هنگام تخمک گذاری فرومون ( pheromone) ترشح می کند و بوی آن پیشروی جنسی حیوان نر را تحریک می کند. در رابطه با حیوان نر، تزریق هورمون تستوسترون می تواند رفتار جنسی آن را افزایش دهد. بنابراین در حیوانات پست تر، میل جنسی از فرایند چرخه ای نیاز فیزیولوژیکی –> سایق روان شناختی پیروی می کند.

تنظیم فیزیولوژیکی میل جنسی

رفتار جنسی انسان تحت تاثیر هورمون ها قرار دارد ولی توسط آنها تعیین نمی شود. هورمون های جنسی، آندروژن ها ( مانند تستوسترون) و استروژن ها هستند، و هیپوتالاموس آزاد شدن آنها را در جریان خون ( از غده فوق کلیوی) adrenal gland کنترل می کند. این هورمون ها در دوره تخمک گذاری زن افزایش می یابند و زمانی که فرد جوانی را گذرانده و به میان سالی و پیری می رسد، کاهش می یابند. در ۴۰ سالگی سطح تستوسترون مردان هر سال تقریبا ۱ درصد کاهش می یابد. در مردان و زنان، کاهش میل جنسی و هورمون های زیر بنای آن از ۲۵ سالگی شروع می شود، به طوری که هورمون ها و میل جنسی یک فرد ۴۰ ساله تقریبا نصف یک فرد ۲۰ ساله است. آندروژن ها در انگیزش جنسی مردان و استروژن ها در انگیزش جنسی زنان دخالت دارند ولی این هورمون ها در هر دو جنس وجود دارند. آندروژن ها حتی در زنان، نقش مهمی در تنظیم انگیزش جنسی دارند، به طوری که کاهش تستوسترون ( در اثر پیری) از کاهش میل جنسی خبر می دهد و افزایش تستوسترون ( مثلا از طریق درمان جایگزینی آندروژن)، میل جنسی را احیا می کند.

در مردان همبستگی انگیختگی فیزیولوژیکی با میل روان شناختی بسیار بالاست. میل جنسی مردان را می توان با توجه به انگیختگی جنسی آنها پیش بینی و توجیه کرد. مردان در صورت وجود عامل انگیختگی جنسی ( مانند تحریک از جانب شریک جنسی)، چرخه پاسخ جنسی سه مرحله ای را نشان می دهند : میل، انگیختگی (arousal)، ارگاسم.

همبستگی بین انگیختگی فیزیولوژیکی و میل روان شناختی در زنان خیلی پایین است. برای مثال همبستگی لیز شدن واژن زنان با میل گزارش شده آنها پایین یا صفر است. بنابراین، میل جنسی زنان را نمی توان با توجه به نیاز فیزیولوژیکی ( مثل استروژن ، تستوسترون) یا انگیختگی آنها ( مثل پرخونی اندام های تناسلی) پیش بینی و توجیه کرد. در عوض میل جنسی زنان خیلی نسبت به عوامل رابطه، مانند صمیمیت عاطفی، حساس است. صمیمیت عاطفی ( نه پرخونی اندام های تناسلی) زنان را از حالت بی تفاوتی جنسی به حالت پذیرا بودن نسبت به محرکهای جنسی انتقال می دهد. میل جنسی به جای اینکه به مرحله رفع در چرخه پاسخ جنسی سنتی بیانجامد، به رابطه صمیمانه بلند مدت و تقویت آن منجر می شود.

متریک صورت

محرک های زیادی، مانند محرکهای شیمیایی ( بو)، لامسه ای ( تماس)، شنیداری (صدا)، و دیداری (شکل و ظاهر) از شریک جنسی ناشی می شوند. جذابیت جسمی شریک بالقوه، نیرومندترین محرک بیرونی است که روی انگیزش جنسی تاثیر می گذارد. فرهنگ های غربی عموما بدن ترکه ای را برای زنان جذاب می دانند. مهمترین پیش بین ارزیابی زنان از بدن مردان نسبت کمر به لمبر است. بررسی قضاوت افراد درباره جذابیت ویژگیهای صورت، متریک صورت ( facial metrics) نامیده می شود.

نگاهی به ویژگیهای چهره فرد، برداشتی از شادابی / دلپذیری، استحکام / پرستیژ و شادی / گشودگی را ایجاد می کند. ما از همین برداشتها که بر ارزیابیهای متریک صورت استوار هستند، درباره جذابیت صورت یک نفر قضاوت می کنیم.

سناریوهای جنسی

سناریوی جنسی، بازنمایی ذهنی گام به گام رویدادهایی است که هنگام رخداد جنسی عادی اتفاق می افتند. سناریوی جنسی در واقع، طرح داستان درباره وقایعی است که در رابطه جنسی معمول روی می دهند. مرد جوان یاد می گیرد سناریوی جنسی خود را با سه مرحله چرخه پاسخ میل جنسی، انگیختگی و ارگاسم منطبق می کنند.

در مورد زنان، هماهنگی سناریوی جنسی با فعالیت جسمی، سست است، تا اندازه ای به این علت که زنان کمتری در اوایل نوجوانی استمنا می کنند، ولی عمدتا به خاطر آنکه انگیختگی جنسی زنان بیشتر به عوامل رابطه بستگی دارد تا به فعالیت جسمانی. از این گذشته، محتوای سناریوی جنسی زنان محتوای جنسی کمتری دارد ( البته از نقطه نظر مردان). محتوای سناریوی جنسی زنان، به جای مشارکت در آمیزش جنسی، بیشتر رویدادهایی مانند عاشق شدن را در بر دارد.

طرحواره های جنسی، عقایدی درباره خود جنسی هستند که از تجربیات گذشته ای به دست آمده اند که افکار و رفتارهای مثبت گرایشی و افکار و رفتارهای منفی اجتنابی را شامل می شوند. خود جنسی فرد، تمایل به تجربه کردن میل جنسی و مشارکت جنسی ( جنبه های مثبت گرایشی) و گرایش به سمت تجربه کردن اضطراب، ترس، محافظه کاری و بازداری جنسی را شامل می شود ( جنبه های منفی اجتنابی).

این چراغ سبز ( جنبه های مثبت گرایشی) و چراغ قرمز ( جنبه های منفی اجتنابی) عناصر طرحواره جنسی فرد اهمیت دارند، زیرا انگیختگی جنسی همیشه حاصل تمایلات رقابت کننده تحریکی ( میل) و بازداشتی ( اضطراب) است.

مبنای تکاملی انگیزش جنسی

در رابطه با تکامل، فرض بر این است که مردان و زنان مکانیزمهای روان شناختی مجزایی را پرورش داده اند که زیربنای انگیزش جنسی و راهبردهای همسر گزینی آنهاست. مردان در مقایسه با زنان، انگیزش جنسی کوتاه مدت تری دارند، معیارهای آسان گیرانه تری وضع می کنند، برای نشانه های دسترسی جنسی مانند جوانی ارزش قایل اند و در همسر گزینی به پاکدامنی اهمیت می دهند. زنان در مقایسه با مردان، برای امکانات مالی مرد ( اینکه پول خرج کند، هدیه بدهد، سبک زندگی پر زرق و برق داشته باشد)، وجهه و جاه طلبی اجتماعی، و توان شغلی نوید بخش ارزش قایل هستند.

این ژنها هستند که راهبردهای همسرگزینی فرد را حداقل به اندازه تفکر منطقی ( و اغلب بیشتر از آن)، تعیین می کنند. مردان همسران جوان و جذاب می خواهند در حالی که زنان جویای همسران قدرتمند و عالی مقام هستند. مردان جذابیت جسمانی و جوانی را در گزینش همسر مهم می دانند، در حالی که زنان در گزینش همسر برای توان درآمد و عایدی مردان اهمیت قایل هستند.

ناتوانی در خود گردان کردن نیازهای فیزیولوژیکی

سعی در کنترل کردن آگاهانه نیازهای فیزیولوژیکی بیشتر از آنکه مفید باشد، زیان بخش است. افراد سعی می کنند گرسنگی، وزن، نوشیدن الکل و قهوه، تکانه های جنسی، کمر درد مزمن و موارد مشابه را کنترل کنند. این خواستها گاهی ما را مغلوب می کنند، و هنگامی که مغلوب می شویم به دنبال راه هایی می گردیم که نیازهای فیزیولوژیکی خود را به نفع کنترل ذهنی، نادیده بگیریم. وقتی که حالت های ذهنی نیازهای فیزیولوژیکی را تنظیم می کنند، خود گردانی روی می دهد. اما زمانی که امیال زیستی بر کنترل ذهنی غلبه می کنند، ناتوانی در خودگردانی روی می دهد.

افراد به سه دلیل در خود گردانی شکست می خورند. اولا، افراد معمولا تا وقتی که نیروی انگیزشی امیال زیستی را تجربه نکرده اند، آن را دست کم می گیرند. یعنی وقتی احساس گرسنگی نمی کنیم، فراموش می کنیم وقتی که گرسنه ایم چقدر برای خوردن انگیزه داریم. ثانیا، امکان دارد افراد فاقد معیار باشند، یا معیارهای متضاد، غیر واقع بینانه، یا نا مناسب داشته باشند. برای مثال ممکن است افراد در مورد لاغری معیارهای افراطی ( غیر واقع بینانه) داشته باشند. نیروهای زیستی طبیعی به راحتی بر کنترلعلی ذهنی متزلزل ( غیر واقع بینانه) غلبه می کنند.

ثالثا، افراد به این دلیل در خودگردانی شکست می خورند که وقتی آشفته و دل مشغول یا از خود بی خود می شوند یا در خودشان فرو می روند، نمی توانند رفتار خود را کنترل کنند.

این بد بیاریها در دو چیز مشترک هستند : (۱) عدم آگاهی از اینکه انگیزه های فیزیولوژیکی چقدر می توانند قوی و جلب کننده باشند و (۲) از دست دادن کنترل بر توجه. معمولا خود گردانی، رقابتی بین نیروهای زیستی و کنترل های شناختی است.

منبع: خلاصه ای از انگیزش و هیجان جان مارشال ریو، ترجمه یحیی سید محمدی

پیمان دوستی

۱۰ مرداد ۱۳۹۴