روانگسستگی های دوره تحول

بررسی بالینی نشانه های روان گسستگی

هیچ یک از این نشانه ها به تنها جنبه مرضی ندارند. پاره ای در خلال یک تحول بهنجار مشاهده می شوند.

الف) تنهایی گرایی(aloneness)، در خود ماندگی : این رفتار با فراوانی بسیار در قلمرو روان گسستگیهای دوره کودکی مشاهده می شود و ترجمان ناتوانی کودک در بر قراری یک نظام متناسب ارتباطی با اطرافیان است. چنین رفتاری از پایین تریم سنین قابل مشاهده است.

ب) رفتارهای حرکتی : نابهنجاری های تنودی ( پاراتونیا که مشکلات فرد در انبساط ارادی عضلات است)- حرکتی (حرکتهای یکنواخت و قالبی)، و فزون کنشی ( در روان گسستگی هایی که واجد در خودماندگی نیستند) که در کودکان روان گسسته مشاهده شده اند، متنوع و متعددند.

ج) اختلالهای زبان: کودک ممکن است کاملا فاقد گفتار باشد یا آنکه گفتار وی با تاخیر ( پس از ۴ یا ۵ سالگی) آغاز شود. گاهی دیده می شود که کودک کاملا بر زبان مسلط است و صفحات دایره المعارف و حتی زبانهای خارجی را یاد می گیرد. بی تفاوتی ظاهری و عادی کودک روان گسسته نسبت به صوتهای مختلف و صداهای انسانی، ممکن است به تشخیص ناشنوایی بینجامد.

د) اختلالهای کنشهای شناختی: نارسایی عقلی اغلب با روان گسستگی همراه است، اما شدن و تحول این نارساییی متغییر است. در پاره ای از مواقع، بهره هوش در خلال تحول افزایش می یابد، گاهی بالعکس، با کاهش آن مواجه هستیم و در برخی از کودکان نیز هوش ایستاست.

ه) اختلالهای عاطفی: مانند نوسانهای سریع خلقی، بحرانهای اضطرابی حاد، بحرانهای خنده و فریاد و بحرانهای خشم.

و) اختلالهای رفتار: ظاهر این کودکان به دلیل اطوار گری یا ادب بیش از حد، عجیب و چشمگیر است. تماس آنها به علت بازداری، منفی گری یا تضادورزی، سطحی است. رفتار آنها نسبت به والدین، گاه به صورت وابستگی شدید همراه با واکنشهای پرخاشگرانه بروز می کند. در این کودکان واکنشهایی از نوع هراس و رفتارهای وسواسی نیز کم نیستند.

ز) هذیان و توهم: هذیان همواره نشان دهنده دگرگونیهای عمیق در بازشناسی خود و دیگری و عدم تمایز جهان واقعی از جهان تخیلی است.

ح) اختلالهای روان- تنی و بیماریهای جسمانی : ۱) اختلالهای خواب که به دو صورت بی خوابی آرام و بی خوابی نا آرام مشاهده می شوند. ۲) اختلالهای تغذیه، ۳) اختلالهای دفع، ۴) سوابق تحول جسمانی و فراوانی عوامل آسیب پذیری در سوابق آنها مانند حاملگی دشوار، تولد زودرس، و … .

روان گسستگی های دوره اول و دوم کودکی ( اختلالهای فراگیر تحولی)

مقوله اختلالهای فراگیر تحولی شامل اختلال در خود ماندگی، نشانگان رت، اختلال از هم گسستگی دوره کودکی، اختلال آسپرگر، و اختلال فراگیر تحولی تصریح نشده است. این اختلالها معمولا در خلال نخستین سالهای زندگی بروز می کنند و اغلب با حدی از تاخیر عقلی همراه اند.

اختلال در خود ماندگی

همواره آغاز آن قبل از سه سالگی است. نشانه های در خود ماندگی عبارت اند از :

۱)تنهایی گرایی یا اختلال در تعامل اجتماعی : از دیدگاه کانر، در خود ماندگی، نا توانی در ایجاد رابطه بهنجار با اشخاص و موقعیت ها و یک تنهایی گرایی افراطی است که موجب بی اعتنایی و بی توجهی نسبت به همه چیزهایی می شود که منبع برونی دارند. کودک در خود مانده علامتهای غیر کلامی ( نگاه ، حالتهای صورت، حالت وضعی، حرکتهای بدن و …) که با گفتار همراه اند، درک نمی کند. ارتباط تنودی در این کودکان وجود ندارد یعنی موقعی که در آغوش بزرگسال هستند احساس یک وزنه بی جان یا یک کیسه آرد را ایجاد می کنند. در سالهای دوم و سوم زندگی، مشکلات کودک در خود مانده در برقراری روابط اجتماعی کاملا آشکار می شود. کودک از تماس جسمانی امتناع می کند و هنگامی که چنین تماسی برقرار می شود، دارای کیفیت عجیبی است: وی تنها نسبت به بخشی از اندام بزرگسال توجه نشان می دهد و از بزرگسال به منزله یک ابزار ساده استفاده می کند. اشیایی که رغبت وی را بر می انگیزند نیز عجیب هستند : اشیا سفت، پر سر و صدا با اشکال پیچیده یا تکه های شی.

۲) همان خواهی: این کودکان می خواهند اشیا و لوازم منزل همواره در محل ثابتی قرار گیرند و حالت نظم خود را حفظ کنند. همچنین از تغییر لباس یا ترک رفتارهای آیینی به هنگام خوابیدن، تغییر عادات غذایی و … امتناع می کنند.

۳) ویژگیهای زبان دریافتی و بیانی کودک در خود مانده: زبان دریافتی یا بیانی آنها کم یا هیچ است. از دومین ماه زندگی تفاوتهایی در زمینه انتشار اصوات بین این کودکان و کودکان بهنجار دیده می شوند. در مواردی کودک ساکت است و فقط اصوات عجیب و یکنواخت مانند ساییده شدن دندانها، دندان قروچه و فریادهای دلخراش شنیده می شوند. سن متوسط بروز نخستین کلمه به عقیده راتر ۵ سالگی بوده است. این گفتار ارزش ارتباطی ندارد و یا لا اقل برای کودک لذت بخش نیست. طوطی صفتی نیز مشاهده می شود.

۴) تحول شناختی و حرکتی کودک در خودمانده: به رغم وجود نشانه هایی از هوشمندی در کودکان در خود مانده، فقط در حدود ۲۵ درصد تا ۴۰ درصد آنها دارای بهره هوش بالاتر از ۷۰ هستند.

علت شناسی اختلال در خود ماندگی :

۱)نقش محیط: نظریه ها و پژوهش ها در قلمرو تاثیر عوامل محیط بر سه زمینه متمرکزند: ویژگی های والدین، تعاملهای خانوادگی و تنیدگیهای زودرس.

۲) نقش عوامل ژنتیکی.

۳) بررسیهای زیست شیمیایی: بهترین نتیجه ای که تا کنون به دست آمده در مورد افزایش فعالیت دوپامین و به خصوص سروتونین در بیش از نیمی از کودکان در خود مانده است.

۴) بررسی های عصب- فیزیولوژیک :از دیدگاه برگمن و اسکالونا در خودماندگی بر اساس شکست سدهای حمایت کننده محیط درونی در برابر هجوم محرکهای تصفیه نشده محیط برونی مشخص می شود.

۵) تنبیهای مبتنی بر نارسایی ادراکی-شناختی. راتر معتقد است که اختلال بنیادی این بیماران در سطح شناخت و به عبارت دقیقتر در سطح زبان، به رمز درآوری، ایجاد توالی و انتزاع قرار دارد. کودکان در خود مانده دچار اختلالهای بنیادی در فهم صوتها هستند.

۶) نظریه روان تحلیل گری در زمینه علت شناسی در خود ماندگی .

فرایند تحول بهنجار از دیدگاه ماهلر : در خودماندگی بهنجار ( ۴ هفته اول زندگی)، مرحله مبتنی بر همزیستی ( ۲ تا ۹-۱۲ ماهگی)، و مرحله جدایی تفرد( از ۸-۱۰ ماهگی تا حدود ۲-۳ سالگی). ماهلر در خود ماندگی را ناشی از شکست در گذار از مرحله در خودماندگی بهنجار به مرحله همزیستی می دانست. ماهلر این نکته را می پذیرد که پدیدایی روان گسستگی کودک گاهی ناشی از دخالت مکانیزمهای فعالی است که مانع فرایند تحول می شوند.

روان گسستگی مبتنی بر همزیستی از دیدگاه ماهلر: این روان گسستگی از شکست در گذار از مرحله مبتنی بر همزیستی به مرحله جدایی تفرد ناشی می شود و با مرحله ای مطابقت دارد که در آن کودک همراه با مادرش یک واحد دوتایی را تشکیل می دهند. این ناهم طرازی در حدود ۴ سالگی آشکار می شود.

مراحل تحول رابطه مادر کودک از دیدگاه وینی کات.

وینی کات با متمایز کردن ۳ مرحله در دوره اول کودکی به توصیف این روابط می پردازد.

الف) وابستگی مطلق: به مراقبتهای مادرانه با ۵ ماه نخستین زندگی مطابقت دارد.

ب) وابستگی نسبی: بین ماه ششم و پایان سال اول زندگی قرار دارد.

روان گسستگی از دیدگاه وینی کات: مبنای روان گسستگی را باید در کجراهی رابطه سازشی متقابل مادر و کودک، به خصوص هنگامی که توهم کودک نسبت به مادر از بین می رود، جستجو کرد. اگر مادر غایب شود و این توهم فرو ریزد، نوزاد دچار اضطرابهای غیر قابل تصوری می گردد. نوزاد با شیوه های مختلف دفاعی مانند شخصیت زدایی، حالت درخودماندگی، تشدید خود دوستداری نخستین و جز آن در برابر این اضطرابها از خود دفاع می کند. بیماری روان گسستگی، دفاعی علیه دریافتهای حسی عذاب آور است. برخلالف کلاین و ماهلر، صحبت از تثبیت در مراحل بهنجار تحول نیست.

نظریه تاستن درباره در خود ماندگی: وی می گوید کودک در خود مانده تصور یک پیوستگی بین بدن خود و جهان پیرامون را حفظ می کند تا از هر نوع تجربه جدایی که نه تنها به منزله از دست دادن موضوع بلکه به عنوان از دست دادن بخشی از بدن محسوب می شود، اجتناب کند. تاستن به توصیف سه ریخت درخود ماندگی پرداخته است: درخودماندگی نخستین بهنجار(تداوم درخودماندگی نخستین بهنجار)، در خودماندگی ثانوی زهری(کودک نوعی زره در پیرامون خود به شیوه یک زره پوش می سازد)، و در خودماندگی ثانوی واپس رونده ( واپس روی حمایت کننده در برابر وحشت از آنچه غیر من است).

اختلال رت

جدول معمول آن، جدول دختری است که در خلال زندگی دورن رحمی مشکلی نداشته، به موقع متولد شده، اندازه دور سر و وزن وی به هنگام تولد به هنجار بوده و هیچ گونه رویداد قابل توجه پیش تولدی در تاریخچه وی مشاهده نشده است. در فاصله ۷ تا ۱۸ ماه پس از تولد، تحول عصب شناختی، ذهنی و ارتباطی وی را رضایت بخش توصیف کرده اند. در این هنگام یک وهله وا پس روی روانی – حرکتی سریع، که معمولا یک دوره ۲ تا ۸ ماهه توقف اکتسابها بر آن مقدم است، بروز می کند و اطرافیان را متوجه نابهنجاریهای رفتاری بیمار می نماید.  از دست دادن رغبت نسبت به اشیا و اشخاص برونی ضمن دنبال کردن آنها با نگاه. نشانه های عصبی نباتی مهمی همراه با علائم اضطراب نسبت به تغییر موقعیت. اکتشاف اشیا که پیش تر به خوبی متحول شده بوده است، اندک اندک قبل از ۳ سالگی از بین می رود و جای خود را به رفتارهای قالبی و یک نواخت دستی می دهد. عناصر گفتار که پیش تر وجود داشته اند از بین می روند و حداکثر کلمه های کودک به دو کلمه که به یکدیگر ربطی ندارند کاهش می یابد. منحنی رشد پیرامون جمجمه ابتدا کند و سپس متوقف می شود. علامتهای عصب شناختی جدید مانند نشانگان هرمی خفیف و صرع خفیف که به درمانگریهای معمول ضد صرعی پاسخ می دهد، نیز ظاهر می شوند. رفتار آنها اغلب با مرحله سوم و گاهی با مرحله چهارم هوش حسی – حرکتی پیاژه مطابقت دارد. بر خلاف کودکان در خود مانده ترجیح می دهند به جای آنکه مدتها به یک شی خیره شوند، به صورت متوالی به اشیا متفاوت نگاه کنند. تنها بازی قالبی که در مبتلایان به اختلال رت دیده می شود، مچاله کردن کاغذ است که از صدای آن بسیار لذت می برند. در اختلال رت نشانه ها می توانند از سن ۵ ماهگی شروع شوند در حالی که در اختلال از هم گسستگی کودکی، دوره تحول بهنجار دست کم تا ۲ سالگی است. بر خلاف نشانگان آسپرگر، نشانگان رت بر اساس نارساییهای وخیم در تحول زبان دریافتی و بیانی مشخص می شود.

روش های درمانگری اختلال رت بر آموزش مهارتهای خود یاری و ارتباطی متمرکز می شوند و کوشش می کنند تا مشکلات رفتاری را کاهش دهند.

اختلال از هم گسستگی کودکی

اختلال از هم گسستگی کودکی که نشانگان هلر یا جنون کودکی نیز نامیده شده است بر اساس شرایط ((شبه در خود ماندگی)) که پس از دست کم ۲ سال تحول بهنجار گسترش می باشد مشخص می شود. ویژگی اصلی این اختلال، واپس روی بارز و از دست دادن مهارتهای مکتسب در چندین قلمرو کنش وری مانند ارتباط کلامی و غیر کلامی، روابط اجتماعی، بازی و رفتارهای سازشی متناسب با سن کودک است. در این اختلال که پس از ۲ سالگی و قبل از ۱۰ سالگی بروز می کند، کودک صلاحیتهایی را که پیش تر به دست آورده بود، لااقل در دو زمینه ( مانند زبان دریافتی یا بیانی، صلاحیتهای اجتماعی یا رفتار سازشی، مهار اسفنکتری، بازی، مهارتهای حرکتی) از دست می دهد. پس از استقرار بیماری، نارساییهای اجتماعی و اختلالهای رفتار ارتباطی این کودکان کاملا مشابه کودکان در خود مانده می شود. بر مبنای این مشاهده ها، مولف اختلال از هم گسستگی کودکی را اختلالی کاملا متمایز از درخودماندگی قلمداد کرده است. درمانگری این اختلال معمولا در بر گیرنده مداخله های رفتاری با هدف آموزش مهارتها و صلاحیت های از دست رفته است. دارو درمانگری نیز به کاهش مشکلات رفتاری کمک می کند.

اختلال آسپرگر

الف) ضایعه کیفی در تعامل اجتماعی بر اساس وجود دو ضابطه از ضوابطی که در پی می آیند :

(۱)اختلال بارز در استفاده از رفتارهای غیر کلامی متعدد مانند تماس چشمی، حالت چهره، وضع بدنی و حرکتها، به منظور تنظیم تعاملهای اجتماعی.

(۲)ناتوانی در برقراری روابط با همسالان به تناسب سطح تحول.

(۳)فقدان تمایل ارتجالی به تقسیم کردن شادیها، رغبتها و یا موفقیتهای خود با دیگران(برای مثال ، کوشش نمی کند تا اشیا مورد توجه خود را نشان دهد، بیاورد و یا به آنها اشاره کند).

(۴) فقدان تقابل اجتماعی یا هیجانی.

ب) وجود الگوهای قالبی، تکراری و محدود در رفتارها، رغبتها و فعالیتها، که یک ضابطه از ضوابط زیر نشان دهنده آن است:

(۱) دل مشغولی متمرکز بر یک یا چند کانون رغبت قالبی و محدود که یا از نظر شدت و یا از نظر جهت، نابهنجار است.

(۲) چسبندگی ظاهرا انعطاف ناپذیر است نسبت به رفتارهای آیینی خاص و بی فایده.

(۳) اطوار گری حرکتی یکنواخت و تکراری (مانند پیچاندن دستها یا تلنگر زدن با انگشتان، یا حرکتهای پیچیده تمامی بدن).

(۴) دل مشغولی مداوم نسبت به پاره ای از اجزا یک شی.

ج) اختلال به ایجاد عارضه معنادار بالینی در قلمرو اجتماعی، حرفه ای یا قلمرو کنش وریهای مهم دیگر منجر می شود.

د) تاخیر کلی و معنا دار بالینی در قلمرو زبان مشاهده نمی شود( برای مثال از کلمه های مجزا در سن ۲ سالگی و از جمله های ارتباطی در ۳ سالگی استفاده شده است).

ه) در خلال کودکی و به تناسب سن کودک، تاخیر معنادار بالینی در قلمروهای تحول شناختی، تحول مهارتهای خودیاری، رفتار سازشی ( به استثنای زمینه تعاملهای اجتماعی) و کنجکاوی نسبت به محیط مشاهده نشده است.

و) اختلال با ضوابط یک اختلال تحولی خاص دیگر و یا با ضوابط روان گسیختگی مطابقت نمی کند.

نشانه های اختلال دیرتر از در خود ماندگی و رت بروز می کند و فقط پس از ۳ تا ۴ سالگی است که می توان به تشخیص آن مبادرت کرد.

فرضیه های علت شناختی آسپرگر

یافته های متعددی بر اهمیت عوامل ژنتیکی صحه گذاشته اند. بونه بر اساس اختلالهای EEG به وجود یک نارسایی در نیمکره چپ اشاره می کند در حالی که تانتوم به علت گستردگی اختلالهای ارتباطی غیر کلامی و طرح بدنی در بیماران، نارسایی نیمکره راست را مسئول اختلال می داند. روشهای درمانگری اختلال آسپرگر مانند روشهایی است که در زمینه درخودماندگی به کار می روند با این تفاوت که نیاز به تاکید بر زبان و مهارتهای آموزشگاهی کمتر است.

اختلالهای فراگیر تحولی تصریح نشده ( شامل در خودماندگی بدون ریخت مشخص)

نباید تمامی ضوابط یک اختلال فراگیر تحولی خاص، یک روان گسیختگی، یک شخصیت گسیخته گونه یا یک شخصیت اجتنابی مشاهده شود.

روان گسستگی های دوره سوم کودکی

روان گسستگی هایی هستند که علائم آشکار آنها بین ۶-۷ سالگی تا آغاز نوجوانی بروز می کنند. فراوانی این اختلالها به مراتب کمتر از روان گسستگیهای زودرس است. روان گسستگی دوره سوم کودکی می تواند تداوم یک روان گسستگی زودرس باشد یا آنکه پس از یک دوره تحول به ظاهر بهنجار آشکار شود. در بررسی سوابق این بیماران اغلب اختلالهای وخیم خواب، وهله های اضطراب مفرط به هنگام نخستین جداییها از مادر، فرمانبرداری و تبعیت جویی افراطی، آیینهای مقاوم و فراگیر و جز آن در نخستین سالهای زندگی این بیماران وجود داشته اند اما این نشانه ها از سوی خانواده و پزشک پیش پا افتاده تلقی شده اند. روان گسستگیهای دوره سوم کودکی در شخصیتی بروز می کنند که ساخت یافته تر و رشد یافته تر است. بدین معنا که زبان استقرار یافته، فرایندهای شناختی متحول شده و از قید فکر سحری آزاد شده اند. واقعیت به خوبی ادراک شده و کاملا از خیال پردازی متمایز شده است.

بررسی بالینی روان گسستگی های دوره سوم کودکی

الف) تنهایی گرایی: کودک به تدریج هر رقبتی را از دست می دهد.

ب) رفتارهای حرکتی: قطب نخست بر اساس انزوا و بازداری و در قطب دوم می توان شاهد فزون کنشی بود.

ج) اختلالهای زبان: خموشی ثانوی، واپس روی صوری زبان ( مانند معکوس کردن ضمیرها)، توجه مفرط به زبان ( گاهی بیمار به آموختن تعاریفی که در لغت نامه ارائه شده اند می پردازد و گاهی زبان تازه ای را ابداع می کند).

د) کاهش توانایی های شناختی.

ه) هراس و وسواس

و) قطع رابطه با واقعیت: اضطراب خود بیمار پندارانه، افکار هذیانی گوناگون، وجود توهم .

سیر تحول روانگسستگی های دوره کودکی

  • در گروهی از کودکان روان گسسته با استقرار یا افزایش عقب ماندگی عمیق و قابل ملاحظه نخستین مواجه می شویم.
  • تحول بیماری در برخی از بیماران متمرکز بر درخودماندگی و ناتوانی در ایجاد ارتباط است.
  • در گروهی از بیماران یک بهبود نسبی همراه با تشدید پاره ای از نشانه های مرضی مانند رفتارهای هراسی و به خصوص وسواسی مشاهده می شود.

۵ عامل مهم در یک پیش آگهی نا مساعد

  1. وجود عوامل عضوی توام با روان گسستگی مانند تولد پیش رس، زایمان مشکل یا مشکلات جسمانی زود رس.
  2. فقدان زبان پس از ۵ سالگی یا بروز آن با تاخیر قابل ملاحظه.
  3. شدت تاخیر عقلی به هنگام نخستین ارزشیابی.
  4. زودرسی بروز اختلالها.
  5. ویژگیهای خانوادگی مانند وجود بیماریهای روانی در والدین، جدایی یا نبود آنها و به خصوص فقدان حمایت مادرانه.

روان گسستگی های دوره نوجوانی

این مشکل را می توان به علل زیر نسبت داد:

  • پاره ای از روان گسستگی های نوجوانی تدوام اختلالهای دوره کودکی هستند.
  • روان گسستگیهایی مانند روان گسیختگی، حالتهای حاد هذیانی خاص دوره نوجوانی نیستند و در چهارچوب روان گسستگیهای دوره بزرگسالی قرار می گیرند.
  • در این دوره از زندگی، احتمال بروز رفتارهایی مانند انزوای روان گسسته وار، تفسیر توهمی یا حتی هذیان، در خارج از چهارچوب روان گسستگی وجود دارد.

۱- روان گسستگی مبتنی بر بعد جسمانی

اختلالهای تصویر بدنی که با احساس اضطراب آمیز ناتوانی در بازشناسی بدن خود و عدم ادراک تغییرات آن همراه اند، می توانند در هر سنی و به خصوص در نوجوانی بروز کنند و اضطراب گسترده ای را که فرد در مهار آن ناتوان است، بر انگیزند. از لحاظ بالینی، خود ناقص سازیها و خود تخریب گریهای عجیب و غیر قابل درک برای اطرافیان از چنین وضعیتی ناشی می شوند. بحرانهای خود بیمار پندارانه حد، نوع دیگری از تجلیهای این اضطراب اند. ابته چنین بحرانهای روان گسسته وار معمولا کوتاه مدت اند و از چند ساعت تا چند روز طول می کشند. در حد خفیف اطرافیان متوجه آن نمی شوند و تنها نوجوان پس از گذشت زمان و همواره با دشواری می تواند احساس خود را از این عدم انسجام درونی توصیف کند. در موارد دیگر اضطراب آن چنان از حد دفاعهای نوجوان فراتر می رود که رفتاری عجیب، گفته های نا مروبط و حتی اعمال وخیم از وی سر می زنند و درمانگری مناسب را الزامی می سازند.

۲-روان گسستگی مبتنی بر هویت

در وهله اول فرد در گیر و دار با ناپایداری تمامی تجسمهای خویشتن، با همه وجود در راه حفظ هویت خویش به مبارزه ای بی امان می پردازد. اما تحت تاثیر ضربه های متوالی درونی و برونی، دچار استیصال و اضطراب گسترده ای می شود و در آستانه از هم پاشیدگی شخصیت قرار می گیرد. در وهله دوم، اختلالهای هویت با فاصله گیری از واقعیت متجلی می شوند. نوجوان در برابر از هم پاشیدگی من خویشتن، ناتوانی در نزدیک شدن به تصاویر والدین و شکست در بازسازی خود بر اساس همسان سازیهای جدید، یک حرکت تجسسی را آغاز می کند و به مشاهده و تفحص حالتهای خویشتن می پردازد، بدون آنکه بتواند با والدین یا نزدیکانش همسان سازی کند. این حرکت، اضطراب عمیقی را در وی بر می انگیزد و احساس ناتوانی در دستیابی به انسجام شخصی بر نوجوان غلبه می کند. در وهله سوم، یک احساس کهتری تدریجی و مخرب، هویت نوجوان را تحت تاثیر قرار می دهد. هر نوجوان در جستجوی آرمان من، کم و بیش دچار شرمساری می شود که منبع آن وجود ناهم طرازی بین تصویر آرمانی و تصویر واقعی است. در چنین چهارچوبی، برای پاره ای از نوجوانان، آزمایشی تقریبا اضطراب انگیز مانند گذراندن یک امتحان، مورد تمسخر قرار گرفتن یا یک شکست جزئی می تواند مبنای فروپاشی (( حرمت خود)) باشد و نوجوان را به یک حالت هذیانی که موضوعهای خود بزرگ پندارانه در سطح نخست آن قرار دارند، بکشاند.

منبع: روان شناسی مرضی تحولی دکتر دادستان

پیمان دوستی

۴ مرداد ۱۳۹۴