اختلالهای شخصیت

صفت شخصیت الگوی با دوام درک کردن محیط و دیگران، برقرار کردن رابطه با آنها، و فکر کردن به آنهاست، الگویی که در قالب ساخت روانی فرد تثبیت شده است.

ماهیت اختلالهای شخصیت

اختلال شخصیت (personality disorder) عبارت است از الگوی ناسازگارانه و بادوام تجربه درونی و رفتار که به زمان نوجوانی یا جوانی بر می گردد، و حداقل در دو زمینه زیر آشکار می شود: (۱) شناخت (۲) هیجان پذیری (۳) عملکرد میان فردی و (۴) کنترل تکانه. این الگوی انعطاف ناپذیر، در موقعیتهای فردی و اجتماعی مختلف مشهود است و موجب پریشانی یا اختلال می شود. اختلالهای شخصیت مجموعه ای از الگوهای رفتار گوناگون و پیچیده هستند. آنها در دور معیوبی گرفتار می شوند که در آن، سبک شخصی آشفته شان دیگران را بیزار نموده و از این رو، شیوه های برقراری ارتباط مشکل آفرین آنها را تشدید می کند. اختلالهای شخصیت کل ساختار موجودیت فرد را در بر می گیرند. آنها دشوار ترین اختلالهای روانی برای درمان هستند. تشخیص دادن اختلال شخصیت به این علت دشوار است که خیلی از اختلالهای شخصیت ویژگیهای مشابهی دارند. DSM-IV-TR یک رشته تشخیص مجزا را  شامل می شود که به سه گروه دسته بندی می شوند. گروه الف) اختلالهای شخصیت پارانوید، اسکیزوئید و اسکیزوتایپی که در ویژگیهای رفتار عجیب و غریب و غیر عادی مشترک هستند. گروه ب) اختلالهای شخصیت ضد اجتماعی، مرزی، نمایشی، و خود شیفته که بیش از حد نمایشی، هیجانی، دمدمی یا غیر قابل پیش بینی هستند. در گروه ج) اختلالهای شخصیت اجتنابی، وابسته و وسواسی قرار دارند که رفتارهای مضطرب و بیمناک را شامل می شوند.

اختلال شخصیت ضد اجتماعی

صفات شخصیتی که با تشخیص اختلال شخصیت ضد اجتماعی (antisocial personality disorder) سازگار باشند که با بی اعتنایی به معیارهای اخلاقی یا قانونی جامعه مشخص می شود.

ویژگیهای اختلال شخصیت ضد اجتماعی

عبارات  پسیکوپات یا سوسیوپات برای اشاره به افرادی است که دارای صفاتی هستند که با عنوان اختلال شخصیت ضد اجتماعی از آنها یاد می شود. پنیل آن را نوعی دیوانگی دانست که طی آن فرد در حالی که تفکر منطقی خود را حفظ می کند، رفتارهای تکانشی و حتی اخلالگر نشان می دهد. اختلال شخصیت ضد اجتماعی به طرز نگران کننده ای شایع است. کلکی یک رشته ملاکهایی را برای پسیکوپاتی تعیین کرد. این تیپ شخصیت، با ۱۲ ویژگی ملاکهای تشخیص فعلی را تشکیل می دهند. فقدان ندامت یا شرم از صدمه زدن به دیگران، قضاوت نامناسب و ناتوانی در درس گرفتن از تجربه، خود خواهی شدید و ناتوانی در عشق ورزیدن، فقدان پاسخدهی هیجانی به دیگران، تکانشگری (رفتار عجیب و غریب و ناخوشایند) ، فقدان دلشوره، غیر قابل اعتماد بودن و ریاکاری. پوشش این رفتارهای تهاجمی و زننده، یک لایه جذاب سطحی و هوش ظاهری است.

فهرست پسیکوپاتی دو عامل دارد: صفات اصلی شخصیت عبارت اند از: چرب زبانی و جذابیت سطحی، احساس ارزشمندی بزرگمنشانه، گرایش به دروغگویی بیمارگون، فقدان همدلی با دیگران، فقدان ندامت و عدم تمایل به پذیرفتن مسئولیت اعمال خویشتن. صفت سبک زندگی ضد اجتماعی بر محور تکانشگری می چرخد، خصوصیتی که می تواند به رفتارهایی منجر شود که در سبک زندگی نا استوار، بزهکاری نوجوانی، مشکلات رفتاری زود هنگام، نداشتن هدفهای واقع بینانه بلند مدت، و نیاز به تحریک مستمر جلوه گر می شوند.

همه افراد دارای شخصیت پسایکوپاتیک، ملاکهای تشخیص اختلال ضد اجتماعی را براورده نمی کنند. این ملاکها، بی توجهی فراگیر به حقوق دیگران را شامل می شوند که در رفتارهایی چون قانون شکنی، فریبکاری و تکانشگری بروز می کند. افراد مبتلا به صورت تکانشی، پرخاشگرانه و بی ملاحظه رفتار می کنند بدون اینکه علایمی از ندامت نشان دهند. گاهی آنها برای اینکه خود را از وضعیت دشواری نجات دهند تظاهر به ندامت می کنند. برخی بجای اینکه ظاهرا پرخاشگر باشند، سخنگوی آرامی هستند که قادرند با خوشایند جلوه دادن خودشان، هر آنچه را که می خواهند به دست آورند.

متمایز کردن اختلال شخصیت ضد اجتماعی از رفتار ضد اجتماعی بزرگسال که به رفتار غیر قانونی یا غیر اخلاقی، مانند دزدی کردن، دروغ گفتن و تقلب کردن کردن اشاره دارد، حایز اهمیت است. اصطلاح ضد اجتماعی و تبهکار را نیز باید از یکدیگر متمایز کرد. همه افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی تبهکار نیستند. مشکلات آنها در کودکی آغاز می شوند و تا بزرگسالی ادامه می یابند. آمار تبهکاری از کاهش رفتار ضد اجتماعی با افزایش سن خبر می دهند. این تشخیص برای افراد بزرگسالی مقرر می شود که هنگام کودکی شواهدی از اختلال سلوک نشان داده اند و از ۱۵ سالگی، الگوی فراگیر بی احترامی به حقوق دیگران و نقض کردن حقوق آنها داشته اند.

دیدگاه های زیستی. نارساییهای در قطعه پیش پیشانی قشر مخ علت احتمالی این اختلال می باشد. این مناطق مغزی در برنامه ریزی برای فعالیتهای آینده و در نظر گرفتن اعمال شخص دخالت دارند. این نابهنجاریهای مغزی ممکن است علتهای ژنتیکی داشته باشند. دانشمندان تردید دارند که آیا این رفتارها آموخته شده است یا به صورت ژنتیکی اکتساب شده است اما بررسی الگوهای وراثت نشان می دهد تبهکاری و پسایکوپاتی تا اندازه ای ارثی هستند. دخالت نسبی محیط مشترک و نوع ارثی مشترک تاثیر گذار است.

دیدگاه های روان شناختی. فرضیه بی باکی در دیدگاه کلی تری به نام فرضیه تعدیل پاسخ تحول یافته است که اعلام می دارد افراد سایکوپاتیک نمی توانند اطلاعاتی را که با اهداف اصلی آنها ارتباط ندارند، پردازش کنند. طبق این فرضیه افراد سایکوپاتیک زمانی می توانند اجتناب کردن از تنبیه را یاد بگیرند که این هدف اصلی آنها باشد. ناتوانی در فکر کردن به نیازهای دیگران زمانی که فرد بر تمایلات شخصی خودش تمرکز دارد، این می تواند پشیمان نبودن سایکوپات را نیز از صدمه زدن به قربانیان توجیه کند. دیدگان روان شناختی دیگری، عزت نفس پایین را عامل سببی در اختلال شخصیت ضد اجتماعی می داند.آنها در کودکی احساس می کنند نیاز دارند شایستگی خودشان را با پرداختن به اعمال پرخاشگرانه ثابت کنند.

دیدگاههای اجتماعی فرهنگی. بر عوامل موجود در خانواده، محیط اولیه و تجربیات اجتماعی شدن تاکید می کنند که می توانند افراد را به سمت پرورش سبک زندگی سایکوپاتیک سوق دهند. نا سازگاری بین پدر و مادر علت پرورش رفتار ضد اجتماعی در کودکان است. انضباط بی ثبات می تواند خیلی مشکل ساز باشد. زمانی که والدین بین خشونت نا معقول و آسان گیری شدید تردید نشان می دهند، درباره اینکه چه چیزی درست یا غلط است یا چه چیزی مقبول یا نا مقبول است، پیامهای گیج کننده ای به کودک ارسال می کنند. کودکان دارای چنین والدینی نمی توانند بین اعمالشان، بد یا خوب و پیامدها، رابطه برقرار کنند. رابطه سو استفاده از کودک با پرورش اختلال شخصیت ضد اجتماعی، کانون توجه پژوهشهای مهمی شده است.

درمان اختلال شخصیت ضد اجتماعی. افراد مبتلا به این اختلال به راحتی تغییر نمی کنند. آنها بعید است که به طور ارادی در صدد کمک حرفه ای برآیند، زیرا دلیلی برای تغییر کردن نمی بینند. درمانگر باید مراقب باشد بی جهت خوش بین نباشد. این افراد فقط در صورتی رفتارشان را تغییر می دهند که متوجه شوند آنچه انجان داده اند، غلط است. هدف درمان آن است که آنها را واداشت تا نسبت به خود و موقعیتشان احساس بدتری کنند. باید ابتدا از رویکرد مواجهه دادن استفاده کرد. باید درمانگر نشان دهد ظاهر سازیها و سر هم بندی کردنهای درمانجو را باور نمی کند  و در عین حال مرتبا ماهیت رفتار خود خواهانه و خود شکن درمانجو را به وی انعکاس دهد.

اختلال شخصیت مرزی

اختلال شخصیت مرزی (borderline personality disorder) با الگوی فراگیر بی ثباتی که در روابط، خلق و درک هویت از همه بیشتر مشهود است، مشخص می شود.

تصور می شد این افراد یک جایی در مرز بین روان رنجوری و روان پریشی، دور و بر اسکیزوفرنی، عمل می کنند. افراد مبتلا اغلب دچار نوع خاصی از افسردگی می شوند که با احساس پوچی و هیجان پذیری منفی متغییر مشخص می شود. ناگهان روابط عمیق و پر توقعی با دیگران بر قرار می کنند و دیگران را به صورت کاملا خوب یا کاملا بد برداشت می کنند. پدیده ای که دو نیمگی (splitting) نامیده می شود. شدت نا مناسب روابط آنها به تجربیات مکرر پریشانی و خشم منجر می شود. در واقع خشم و خصومت، ویژگیهای بادوان در خیلی از افراد مبتلا به این اختلال هستند. اغلب در مورد هویت خودشان یا اینکه واقعا کیستند دچار سردرگمی می شوند. عدم اطمینان آنها درباره اینکه کیستند، به صورت تغییرات ناگهانی در گزینه های زندگی، مانند برنامه های شغلی، ارزشها، هدفها، و نوع دوستان جلوه گر می شود. مشکلات دیگر در زمینه جهت گیری جنسی روی می دهند. امکان دارد این افراد بین مشخص کردن جهت گیری همجنس گرا و دگر جنس گرا جابجا شوند و شاید به مرحله ای برسند که ناگهان در جنسیت خودشان تجدید نظر کنند. احساسهای مزمن کسالت و بی حوصلگی باعث می شوند افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی به دنبال تحریک باشند. امکان دارد آنها برای رفع کسالت، به رفتارهای تکانشی، مانند بی قید و بندی جنسی، ولخرجیهای نسنجیده، رانندگی بی پروا، پرخوری، سو مصرف مواد یا دزدی از فروشگاه ها بپردازند. هیجان ناشی از این فعالیت ها، آنها را سرزنده می کند. خلق آنها مانند رفتارشان بی ثبات است. آنها بین حالتهای هیجانی شدید در نوسان هستند، یک روز احساس می کنند در اوج هستند، روز بعد احساس افسردگی، اضطراب و تحریک پذیری می کنند. آنها تلاشهای جنون آمیزی برای اجتناب کردن از ترک شدن واقعی یا خیالی به همراه تفکر پارانوید گاه و بی گاه مرتبط با استرس یا نشانه های تجزیه ای نشان  می دهند.

احساسهای افراطی می تواند آنها را به صورت خطرناکی به سمت تفکر خودکشی گرا یا رفتار جرح خویشتن سوق دهد. گاهی آنها رفتار خودکشی گونه دارند و ژستی برای جلب توجه به خود می گیرند. امکان دارد آنها با چاقو یا تیغ عملا به خودشان صدمه وارد کنند. گاهی این رفتار امتحانی برای زنده بودن آنهاست. دیدن خون و درد جسمانی، آنها را مطمئن می کند که بدنشان محتوی دارد. برخی از این افراد وقتی قسمتی از بدنشان را می برند احساس درد نمی کنند. آنها ممکن است نشانه های شدید افسردگی، اضطراب، تکانشگری و تجزیه را شامل شوند. خیلی از آنها سوابق سو استفاده شدن جنسی در کودکی دارند. خطر خودکشی در افرادی که توانایی مسئله گشایی ضعیفی دارند یا سازگاری اجتماعی پایینی دارند بیشتر است. خیلی از آنها بیشتر اوقات شدیدا عصبانی هستند. معمولا آغاز گر خشم آنها احساس طرد شدگی یا بی توجهی است و بعد از طغیانهای خشم شاید احساس شرمندگی و گناه کنند و متقاعد شود که ماهیت پلید دارند. در خیلی از آنها یک تعارض میان فردی نهفته مداوم وجود دارد و پیش بینی ناپذیری، وابستگی و دمدمی بودن آنها افرادی را که به آنها نزدیک هستند دور می کنند. آنها ممکن است به حالت شبه روان پریشی موقتی دچار شوند که با تفکر هذیانی یا نشانه های تجزیه ای مشخص می شود که در این صورت، بستری شدن را ایجاب می کند.

اغلب افراد مبتلا به این اختلال زن هستند. پژوهشگران احتمال عوامل زیستی مختلف و تجربیات زندگی متفاوت را که ممکن است نا برابری جنسیتی بین این اختلالها را در بزرگسالی توجیه کنند، بررسی کرده اند. زنان به علت واکنش خاص جنسیتی به اندروفینها برای ابتلا به ویژگیهای مرزی آمادگی دارند. آنها احتمال کمی دارد که فلش بک کرده و سایر خاطرات مزاحم آسیب خود را تجربه کنند در عوض نشانه های آنها معمولا با شخصیت کلی آنها هماهنگ هستند.

نظریه ها و درمان اختلال شخصیت مرزی

مدل زیستی – روانی – اجتماعی برای این اختلال کاملا مناسب است. این اختلال از ترکیب سرشت آسیب پذیر، تجربیات آسیب زا در کودکی و رویداد یا مجموعه رویدادهای آغازگر در بزرگسالی به وجود می آید. اغلب نظریه های مربوط به این اختلال، روان شناختی هستند.

دیدگاه زیستی. سو استفاده جنسی در کودکی می تواند گذرگاههای نودرآدرنالین زا را بیش از حد حساس کند. هیپوکامپ آنها ۱۶ درصد و بادامه آنها ۸ درصد کوچکتر از آزمودنیهای گواه سالم بود.

دیدگاههای روان شناختی. آسیب اوایل کودکی، شالوده رویکردهای روان شناختی به آگاهی یافتن از اختلال شخصیت مرزی را تشکیل می دهد. به نظر می رسد بین درجه ای که فرد در کودکی آسیب دیده یا مورد بی توجهی قرار گرفته است، و احتمال مبتلا شدن به اختلال شخصیت مرزی، رابطه مستقیمی وجود داشته باشد. نارساییهایی در شکل گیری خود، آسیب شناسی زیر بنایی این اختلال است. رویکردهای شناختی – رفتاری به آگاهی یافتن از افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، بر افکار نا سازگارانه آنها تاکید می ورزند. افراد مبتلا به این اختلال تفکر خود را نسبت به خودشان و دیگران دو نیمه می کنند؛ به عبارت دیگر، آنها بر حسب همه یا هیچ فکر می کنند.

دیدگاههای اجتماعی فرهنگی. فشارهایی که جامعه کنونی بر خانواده ها و افراد وارد می آورد، می تواند فرزند پروری نارسا را تشدید کند و موجب این اختلال شود.

درمان اختلال شخصیت مرزی. به علت تغییر پذیری و بی ثباتی به سختی می توانند درمان را تا رسیدن به بهبودی ادامه دهند. از درمانجو انتظار می رود درباره افکار، مشکلات خود در عملکرد، و رفتار مورد انتظار، صحبت کند. روش مواجه کردن و روش حمایتی روش های رایج درمان این اختلال هستند. روش دیگر روش دیالکتیکی DBT است. راهبرد درمانگر این است که بین پذیرفتن درمانجویان آنگونه که هستند و مواجه کردن رفتار آزارنده آنها برای کمک به تغییر کردنشان نوسان کند. گرچه هیچ دارویی نمی تواند اختلال شخصیت مرزی را به نحو موثری درمان کند اما داروهای ضد افسردگی، ضد روان پریشی، ضد تشنج، لیتیوم و داروهای آرام بخش ضعیف موثر است.

اختلال شخصیت نمایشی

برخی افراد تمایل دارند خودشان را به صورت بسیار شور انگیز و دراماتیک ابراز کنند. چنانچه این تمایلات به صورت افراطی صورت گیرند، مبنای اختلال شخصیت نمایشی (histrionic personality disorder) را تشکیل می دهند. افراد مبتلا در رفتار روزمره شان، ویژگیهای نمایشی را نشان می دهند. آنچه افراد مبتلا به این اختلال را از آنهایی که هیجان پذیری مناسب نشان می دهند متمایز می کند، ماهیت زودگذر حالتهای هیجانی آنها و این واقعیت است که برای فریب دادن دیگران و نه نشان دادن احساسات واقعی شان، از هیجانهای افراطی استفاده می کنند. این اختلال بیشتر در زنان تشخیص داده می شود. آنها به ظاهرشان بیش از حد توجه دارند. آنها به احتمال زیاد سبک دلبستگی نا ایمن دارند.

ویژگی های تشخیصی اختلال شخصیت نمایشی

این تشخیص برای کسانی که حداقل پنج مورد زیر را داشته باشند مقرر می شود.

  • وقتی کانون توجه نیستند ناراحت می شوند.
  • تعاملهای آنها با وسوسه جنسی نا مناسب یا رفتار تحریک آمیز مشخص می شوند.
  • ابراز هیجانهای آنها به سرعت تغییر می کند و سطحی است.
  • برای جلب کردن توجه از ظاهر بدنی استفاده می کنند.
  • گفتار آنها شدیدا کلی و فاقد جزییات است.
  • آنها خودنما و نمایشی هستند و در ابراز هیجان مبالغه می کنند.
  • بسیار تلقین پذیر هستند.
  • روابط را صمیمانه تر از آنچه واقعا هستند، سو تعبیر می کنند.

اختلال شخصیت خودشیفته

افراد مبتلا به اختلال شخصیت خود شیفته (narcissistic personality disorder) درک غیر واقع بینانه و کاذبی از اهمیت خود دارند، صفتی که به خود بزرگ بینی معروف است. از دیگران توقع دارند آنها را تحسین نموده و همه آرزوها و درخواستهای آنها را برآورده کنند، اما به نیازهای دیگران اعتنایی ندارند. آنها آرزوهای زیادی برای زندگی خودشان دارند و از کسانی که به نظر آنها موفق تر، زیبا تر و باهوشتر هستند به شدت می رنجند. به رغم اینکه آنها خود والا بینی خویش را به نمایش می گذارند، اما اغلب دچار خود نا باوری هستند. آنها اعتقاد دارند که به قدری استثنایی هستند که فقط باید با آدمهای استثنایی ارتباط داشته باشند که بتوانند آنها را درک کنند. آنها به چند تیپ خود شیفته نخبه گرا (elitist) که احساس قدرت و افتخار می کنند و تمایل دارند مقام و موفقیتهای خود را به رخ دیگران بکشند و از هر فرصتی برای مشهور شدن استفاده می کند ، عاشق پیشه (amorous) تمایل دارد از لحاظ جنسی اغواگر باشد با این حال از صمیمیت واقعی اجتناب می کند، غیر اخلاقی (unprincipled) بی وجدان، فریبکار، خود پسند و استثمار گر هستند و رفتاری شبیه صد اجتماعی ها دارند. و جبرانی (compensatory) که منفی گرا هستند و می خواهند احساسات عمیق حقارت را خنثی کنند. آنها می کوشند توهمات برتر بودن و استثنایی بودن ایجاد کنند، تقسیم می شوند.

روانکاوی فروید، خودشیفتگی را ناکامی در فراتر رفتن از مراحل اولیه رشد روانی-جنسی در نظر می گیرد. نظریه های جدید تر روابط شی، روی تاثیر رابطه آشفته والد- فرزند برد رشد درک خویشتن کودک تاکید می کنند. هر کودکی نیاز دارد تا والدینش دستاوردهای او را تاکیید کنند و به آنها پاسخ های مثبت بدهند. آنها نا ایمن می شوند و خود کاذبی را به وجود می آورند که به طور متزلزلی بر عقاید خود بزرگ بینی و غیر واقع بینانه در مورد شایستگی و جذابیت آنها استوار است.

نظریه پردازان شناختی رفتاری معتقدند افراد مبتلا به اختلال شخصیت خود شیفته، در مورد خودشان، عقاید نا سازگارانه ای دارند، از جمله اینکه معتقدند آدمهای استثنایی هستند که باید بهتر از آدمهای معمولی با آنها برخورد شود. آنها احساسات دیگران را درک نمی کنند یا اهمیتی به آنها نمی دهند، زیرا خودشان را برتر از دیگران می دانند.

رویکرد روان پویشی به درمان افراد مبتلا به این اختلال بر این نظر استوار است که آنها فاقد تجربیات اولیه تحسین شدن هستند. هدف درمان این است که تجربه رشدی اصلاحی تامین شود، به این صورت که درمانگر برتی حمایت کردن از تلاش درمانجو در رسیدن به شهرت و تحسین شدن با او همدلی می کند، اما در عین حال می کوشد وی را به سمت این درک واقع بینانه تر هدایت کند که هیچ کس بی عیب نیست. هرچه درمانگر درمانجو را بیشتر به رسمیت بشناسد و حمایتش کند، او کمتر خود بزرگ بین و خود محور می شود.

درمان شناختی رفتاری به سمت کاهش دادن خود بزرگ بینی درمانجو و تقویت کردن توانایی او در بر قرار کردن رابطه با دیگران گرایش دارد. به جای اینکه درمانگر سعی کند درمانجو را متقاعد کند کمتر خود خواه باشد، می کوشد به او نشان دهد که راههای بهتری هم برای رسیدن به هدف های شخصی مهم وجود دارند.

اختلال شخصیت پارانوید

افراد مبتلا شدیدا به دیگران مشکوک اند و همیشه در برابر خطر یا آسیب احتمالی حالت دفاعی دارند. نگرش آنها نسبت به دنیا بسیار کوتاه بینانه است، زیرا همواره به دنبال آن هستند که انتظاراتشان مبنی بر اینکه دیگران از آنها سو استفاده خواهند کرد، تایید شوند. حتی در صورت عدم وجود شواهد قانع کننده ممکن است همسر خود را به خیانت متهم کنند. طبق چهار مورد یا بیشتر نسبت به دیگران بی اعتمادی و سو ظن فراگیر دارند و انگیزه های آنها را بدخواهانه تعبیر می کنند. سو ظن نا موجه مبنی بر اینکه دیگران می خواهند آنها را استثمار کنند، به آنها آسیب برسانند، یا آنها را فریب دهند. اشتغال ذهنی به تردیدهای نا موجه درباره وفادار بودن یا قابل اعتماد بودن دیگران و عدم تمایل به درمیان گذاشتن اسرار با دیگران از ترس اینکه آنها این اطلاعات را علیه ایشان مورد استفاده قرار می دهند. آنها گرایش به برداشت کردن معانی تحقیر آمیز یا تهدید کننده پنهان از اظهارات یا رویدادهای بی زیان دارند. همچنین گرایش به به دلی گرفتن کینه ها، برداشت حملات شخصی که برای دیگران آشکار نیست و گرایش به پاسخ دادن با حملات متقابل خشم آلود، سو ظنهای نا موجه مکرر نسبت به وفادار بودن همسر یا شریک جنسی از ویژگی های این اختلال می باشد. آنها درخواست کمک حرفه ای را رد می کنند زیرا قبول ندارند دچار مشکل هستند، و در موارد نادری اگر در صدد درمان برآیند، خشکی و حالت دفاعی آنها اجازه نمی دهد هرگونه تغییر با دوام ایجاد شود.

نظریه روان پویشی ، اختلال شخصیت پارانوید را به صورت نوعی نگریستن به دنیا توجیه می کنند که به موجب آن، فرد قویا به مکانیزم دفاعی فرافکنی متکی است، بدین معنی که دیگران، نه خود فرد به گونه ای تصور می شوند که انگیزه های منفی یا زیان آور دارند.

نظریه پردازان شناختی رفتاری فرد مبتلا را به صورت کسی در نظر می گیرند که فرضهای اشتباهی در مورد دنیا دارد و مشکلات و اشتباهات شخصی را به دیگران نسبت می دهد. آنها سه فرض اشتباه دارند : ((آدمها بدخواه و فریبکارند)) ، (( همه اگر فرصت پیدا کنند به تو حمله می کنند)) و (( اگر گوش به زنگ باشی می توانی در امان بمانی)).

درمان از دیدگاه شناختی رفتاری پیروی می کند به این صورت اجرا می شود که فرضهای اشتباه درمانجو را در جوی که احساس اعتماد کند، بی اثر می کنند. مواجه سازی نتیجه عکس می دهد و درمانجو آن را حمله دیگری تعبیر می کند. مداخله مفید دیگر این است که به درمانجو کمک شود از  نقطه نظر دیگری آگاهتر شود و روش جسورانه تری را در تعارض با دیگران پرورش دهد.

اختلال شخصیت اسکیزوید

اختلال شخصیت اسکیزوید، اسکیزوتایپی و اختلال اسکیزوفرنی، اختلالهای طیف اسکیزوفرنی را تشکیل می دهند. اختلال شخصیت اسکیزوید با بی تفاوتی نسبت به روابط اجتماعی و جنسی و دامنه بسیار محدود تجربه و ابراز هیجانی مشخص می شود. افراد مبتلا ترجیح می دهند به جای بودن با دیگران تنها باشند و به نظر می رسند به پذیرفته شدن یا عزیز بودن، حتی توسط اعضای خانواده شان هیچ تمایلی ندارند. عدم تمایل به روابط نزدیک یا لذت بردن از آن، ترجیح نیرومند برای فعالیت های انفرادی، عدم تمایل یا تمایل کم به داشتن تجربیات جنسی با دیگری از ویژگی های آنهاست. همچنین از فعالیت ها لذت نمی برند یا فعالیت های ناچیزی برای آنها لذت بخش است، به جز خویشاوندان نزدیک دوست صمیمی یا محرم راز ندارند، نسبت به تحسین یا انتقاد بی تفاوت بوده و سردی هیجانی، کناره گیری، یا هیجان پذیری سطحی دارند.

نارسایی مربوط به تغذیه در دوره پیش از تولد، عامل مخاطره آمیزی برای ابتلا به این اختلال در ۱۸ سالگی است. اسکیزوفرنی نیز در مردانی که مادرانشان متحمل سو تغذیه شده بودند شایع تر است.

درمانگر باید از تعیین هدفهایی که به صورت غیر واقع بینانه ای عالی هستند، اجتناب کند؛ زیرا پیشروی با این افراد کند و دامنه آن محدود است. باید به این افراد کمک کرد سبک ارتباطی خود را تغییر دهند. درمانگر می تواند از فنون بازی نقش و مواجهه واقعی استفاده کند.

اختلال شخصیت اسکیزوتایپی

افراد مبتلا به اختلال شخصیت اسکیزوتایپی الگوهای فراگیر نارساییهای اجتماعی و میان فردی نشان می دهند که با ناراحتی شدید از روابط یا قابلیت اندکی برای آن مشخص می شود و به تحریفهای شناختی یا ادراکی و رفتارهای عجیب و غریب مبتلا هستند : افکار عطفی ، عقاید عجیب و غریب یا تفکر سحر آمیز که بر رفتارشان تاثیر می گذارند ( مانند اعتقاد به خواندن فکر دیگران)، تجربه های ادراکی غیر عادی، از جمله هذیانهای جسمانی، تفکر و گفتار عجیب و غریب، سوظن یا اندیشه پردازی پارانوید، عاطفه نا مناسب یا محدود، رفتار یا وظع ظاهر عجیب و غریب، فقدان دوستان نزدیک یا افراد محرم راز به جز خویشاوندان نزدیک و اضطراب اجتماعی شدید که به ترسهای پارانوید مربوط است از ویژگیهای این افراد می باشد. نشانه های اختلال شخصیت اسکیزوتایپی، بیانگر شکل نهفته اسکیزوفرنی بوده و در برابر ابتلا به روان پریشی آسیب پذیر هستند.

آنها از برخی نابهنجاری های زیستی مانند نارساییهای حافظه، بطن های بزرگ مغز و نابهنجاریهای حرکات چشم برخوردارند. در مناطق مربوط به تالاموس مغز، داخل ساختارهایی که درگیر انتقال اطلاعات حسی به نواحی قرینه در قشر مخ هستند، تفاوت های ظریفی وجود دارد. آنها به تحریفهای شناختی و ادراکی دچار هستند و به داروهای ضد روان پریشی نورولپتیک جواب می دهند.

اختلال شخصیت اجتنابی

اگر کسی همیشه از موقعیتهای اجتماعی بترسد، از هرگونه آمیزش با دیگران بیمناک باشد و از احتمال شرمنده شدن در انظار وحشت داشته باشد، به اختلال شخصیت اجتنابی (avoidant personality disorder) مبتلاست. آنها از فعالیتهایی که مستلزم تماس میان فردی هستند به علت ترس از انتقاد یا عدم تایید یا طرد اجتناب می کنند. فقط در صورتی با دیگران در آمیخته می شوند که مطمئن شوند دوستش دارند. آنها ترس از شرمنده یا تمسخر شدن دارند و روابط صمیمانه با دیگران برقرار نمی کنند. اشتغال ذهنی به طرد شدن یا مورد انتقاد قرار گرفتن در موقعیت های اجتماعی، کمرویی در موقعیتهای میان فردی جدید به علت احساس بی کفایتی، خود را از لحاظ اجتماعی نالایق، از لحاظ شخصی فاقد جذابیت یا پست تر از دیگران دانستن و بی میلی در خطر کردنهای شخصی یا انجام دادن فعالیتهای جدید به علت ترس از شرمنده شدن از دیگر ویژگیهای آنهاست.

اختلال شخصیت اجتنابی در یک پیوستار از صفت شخصیت بهنجار کمرویی تا اختلال فوبی اجتماعی گسترش دارد. وجود درون گرایی و نشانه های افسردگی، آن را از فوبی اجتماعی متمایز می سازد.

مدل شناختی رفتاری مواجهه تدریجی با موقعیتهای اجتماعی به طور فزاینده تهدید کننده و آموزش دادن مهارتهای خاص برای بهبود بخشیدن به روابط صمیمی را شامل می شود. پیشرفت به درمان فقط به جو اعتمادی که ایجاد می شود بستگی دارد.

اختلال شخصیت وابسته

افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته (dependent personality disorder) نیاز فراگیر و افراطی به مراقبت شدن دارند، که به رفتار سلطه پذیر، وابستگی و ترس از جدایی منجر می شود. آنها اشکال در تصمیم گیریهای روزمره بدون توصیه و اطمینان خاطر دارند. نیاز به دیگران برای پذیرفتن مسئولیت اغلب زمینه های زندگی، اشکال در ابراز مخالفت با دیگران به علت ترس از دست دادن حمایت یا تایید، اشکال در آغاز کردن برنامه ها یا تکالیف به علت اعتماد به نفس پایین در قضاوت یا تواناییها از ویژگیهای این اختلال می باشد. همچنین آنها گرایش به کسب محبت دیگران به صورت افراطی تا حدی که برای انجام دادن کارهایی که ناخوشایند هستند، داوطلب می شوند و احساس ناراحتی یا درماندگی به هنگام تنهایی به علت ترس از اینکه نتوانند از خودشان مراقبت کنند دارند. آنها بلافاصله بعد از قطع شدن یک رابطه نزدیک، به دنبال رابطه دیگری برای مراقبت و حمایت شدن می گردند و اشتغال ذهنی به ترس از رها شدن به حال خویش برای مراقبت کردن از خودشان دارند.

نظریه روان پویشی افراد مبتلا را به این صورت در نظر می گیرد که ارضای مفرط یا نادیده گرفتن نیازهای وابستگی آنها توسط والدین باعث شده است که به مرحله دهانی رشد برگشت کنند یا در این حالت تثبیت شوند. نظریه پردازان روابط شی این افراد را به صورت دلبسته نا ایمن در نظر می گیرند که همواره از رها شدن می ترسند. والدین آنها در عامل کنترل نمرات بالا و در عامل استقلال نمرات پایینی کسب می کنند.

رویکرد شناخی رفتاری اعلام می دارد که بی جرات بودن و نگرانی از تصمیم گیری های مستقل از ویژگیهای اصلی این اختلال هستند. آنها باور دارند که بی کفایت و درمانده اند.

برخلاف سایر اختلال های شخصیت بر درمان آنها خوشبینی های زیادی وجود دارد. روان درمانی مبتنی بر اصول شناختی رفتاری روشهای ساخت داری را برای درمانجو تدارک می بیند تا به کمک آنها برای انجام دادن فعالیتهای روزمره اش استقلال بیشتری را تمرین کند. درمانجو کمبود مهارتهای خود را شناسایی می کند و توانایی های لازم برای انجام دادن این مهارتها را فرا می گیرد.

اختلال شخصیت وسواسی

در این اختلال فرد به نوعی از وسواس های فکری یا عملی مبتلاست اما علاوه بر این افراد مبتلا بسیار کمال گرا و انعطاف نا پذیر هستند. آنها به الگوی فراگیر اشتغال ذهنی به نظم و ترتیب، کمال گرایی و کنترل ذهنی و میان فردی، به بهای از دست دادن انعطاف پذیری و گشاده رویی و کارآیی مبتلا هستند. اشتغال ذهنی به جزییات، مقررات، نظم، سازمان دهی یا برنامه ها تا بدان حد که هدف اصلی فعالیت از بین می رود در رفتار آنها مشاهده می شود. آنها دارای کمال گرایی هستند که کامل کردن تکالیف را مختل می کند. آنها پای بندی شدیدی به کار و بار آوری به طوری که سرگرمیهای اوقات فراغت و روابط دوستی را نادیده گرفته می شوند ( نه به علت نیاز مالی) دارند. گرایش به وظیفه شناسی افراطی، درستکار بودن و انعطاف نا پذیری درباره مسائل اخلاقی، پاکدامنی یا ارزشها ( نه به علت فرهنگ یا مذهب) از دیگر ویژگی های آنهاست. ویژگیهای دیگر افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی ناتوانی در دور انداختن اشیا فرسوده یا بی ارزش، اکراه در واگذار کردن تکالیف به دیگران مگر اینکه آنها با روش دقیق انجام دادن کارها موافق باشند، شیوه خرج کردن تنگ نظرانه در مورد خود و دیگران، و خشکی و لجاجت است. همین طور زندگی روزمره این افراد تحت سلطه نگرانی متعصبانه در مورد برنامه ها قرار دارد. کمال گرایی آنها به جای اینکه سازنده باشد خود شکن است. این اختلال در مردان بیشتر از زنان شایع است.

فروید باور داشت که سبک وسواسی بیانگر تثبیت در مرحله مقعدی رشد روانی جنسی یا برگشت به این مرحله است. از دیدگاه شناختی رفتاری افراد مبتلا به این اختلال درباره کامل بودن و اجتناب از اشتباهات انتظارات غیر واقع بینانه ای دارند. فرد مبتلا به توجیه کردن عقلانی گرایش دارد. روش توقف فکر که به درمانجو آموزش می دهند مقدار زمانی را که در نگرانی فکورانه سپری می کنند را کاهش دهند در این اختلال موثر است.

منبع: خلاصه ای از آسیب شناسی روانی هالجین

پيمان دوستي

۱۵ ارديبهشت ۹۴