نخستين انديشه هاي مربوط به يادگيري

شناخت شناسی شاخه ای ار فلسفه است که با ماهیت دانش سر و کار دارد. دانش شناسان سوالاتی مانند دانش چیست؟ دانستن یعنی چه؟ سرچشمه های دانش کدامند را مطرح می کنند. دو فیلسوف معروف ( افلاطون و ارسطو) در مورد ماهیت دانش روند هایی را در فلسفه ایجاد کردند. افلاطون معتقد بود که دانش ارثی است، از نظر او همه اشیا جهان مادی دارای یک همتای انتزاعی ( اندیشه) هستند که علت آن شی به حساب می آیند. مثلا اندیشه انتزاعی صندلی با ماده کنش متقابل دارد، تا آنچه را که ما صندلی می نامیم به وجود آورد. از نظر او اگر از راه حواسمان بخواهیم دانش کسب کنیم گمراه خواهیم شد. او معتقد بود که برای کسب دانش باید افکارمان را به درون متمرکز کنیم و به آنچه به طور ذاتی در دسترس ما هست بیندیشیم. همه انسانها در ذهن خود دانش کاملی از همه اندیشه هایی که جهان را می سازند در اختیار دارند، بنابراین دانش حقیقب از راه درون نگری و خود کاوی حاصل می شود.

در مقابل ارسطو معتقد بود، دانش نتیجه تجربه حسی و غیر ارثی است. ارسطو نگرش مثبتی نسبت به مشاهده تجربی داشت. از نظر او تاثرات حسی آغاز دانش اند. اما هرگز استدلال را نادیده نگرفت. از نظر او قوانینی که بر دنیای تجربی حاکم اند باید از طریق تعقل فعال کشف شوند. ارسطو در تشریح دیدگاه تجربه گرایانه خود از دانش، قوانین تداعی را تدوین کرد. این قوانین عبارتند از قانون شباهت، قانون تضاد، مجاورت و قانون فراوانی با بسامد، بنابراین به اعتقاد ارسطو تجربه حسی مبنای اندیشه هاست. اندیشه های حاصل از تجربه حسی بنا به این چهار قانون سبب ایجاد اندیشه های دیگر می شود.

آغاز روانشناسی نوین

دکارت، ذهن و جسم را جدا از هم فرض می کرد، به اعتقاد او بدن انسان نوعی ماشین است که اعمال آن قابل پیش بینی اند و از این لحاظ انسان مانند حیوانات است. دکارت با مقایسه بدن انسان با ماشین راه را برای مطالعه علمی انسان هموار کرد. او فیزیولوژیست ها را تشویق کرد تا روش کالبد شکافی را به منظور بهتر شناختن ماشین بدن به کار بگیرند. از آنجا که دکارت می پنداشت انسان و حیوان از نظر فیزیولوژیکی شبیه هستند، مطالعه حیوانات را برای شناخت انسان رسم کرد. دکارت کوشش های زیادی کرد تا راه، برای روانشناسی فیزیولوژیک و روانشناسی تطبیقی همراه شود.

لاک، با نظریه اندیشه های فطری کاملا مخالف یود، او می گفت اگر اندیشه ها فطری بودند، همه مردم و جهان باید آنها را داشته باشند در حالی که چنین نیست. مردم با فرهنگ های متفاوت، اندیشه ها و اعتقادات متفاوتی دارند. از نظر او ذهن کودک در زمان تولد مانند یک لوح سفید است.

سایر تاثیرات تاریخی بر نظریه یادگیری

گال معتقد بود، قوای ذهنی ارثی با مکان های مشخصی در مغز وجود دارد، افرادی که قوه خاصی را پرورش می دهند، برآمدگی هایی درجمجمه شان ایجاد می شود و پرورش ندادن آن موجب فرورفتگی در آن ناحیه می شود. جمجمه شناسی دو تاثیر پایدار بر روانشناسی داشته است. تاثیر مثبت این دیدگاه، ایجاد پژوهش هایی جهت کشف قسمتهای مختلف مغز شده و  پیشرفتهایی در زمینه جمجمه شناسی ایجاد کرد و تاثیر بد آن در آموزش و پرورش بود که فکر می کردند دانش آموزان برای تقویت قوا باید مطالب خیلی سخت را یاد بگیرند که امروزه این نگرش بر آموزش و پرورش بسیار مورد انتقاد است.

پیاژه اظهار داشت، ظرفیت ها قبل از آموزش باید در کودکان ایجاد شده باشد. اما به عقیده برونر و ویگوستکی، رشد و آمادگی را می توان با آموزش تسریع داد.

منبع: خلاصه ای از نظریه های یادگیری السون و هرگنهان ترجمه علی اکبر سیف

پیمان دوستی

۱۹ فروردین ۱۳۹۴