چگونه درباره دیگران فکر می کنیم و با آنها تعامل داریم

چرا ما می کوشیم عضو گروهی شویم؟ پاسخ در نفوذ از جانب دیگران و ادراک ما از خودمان نهفته است. توانایی های ما بخشی از خودپنداره ماست(که از طریق مقایسه ما با دیگران شکل گرفته است)، یعنی آنچه که روان شناسان اجتماعی به آن مقایسه اجتماعی می گویند.

خودپنداره عمدتا حاصل اطلاعاتی است که از سوی دیگران برای ما فراهم می شود. ما چنین اطلاعاتی را اساسا از تماس های خود با افراد و گروه های دیگر کسب می کنیم. فرایندهای گروهی، نقطه تمرکز دیگری در روان شناسی اجتماعی و یک واقعیت بنیادی در زندگی اجتماعی هستند.

جنبه هایی از تفکر اجتماعی(اینکه ما درباره دیگران چگونه فکر می کنیم و این فکر کردن چه اثری بر رفتار ما دارد)، یقینا در تصمیم ما برای پیوستن به گروه ها، نقش دارد. هرکاری که ما انجام می دهیم، هر احساسی که داریم و هر فکری که می کنیم، به طریقی به جنبه اجتماعی زندگی، ارتباط دارد. جنبه اجتماعی زندگی از جهات بسیاری، هسته اصلی وجود ماست. همین واقعیت بنیادی است که روان شناسی اجتماعی(شاخه ای از روان شناسی که همه جنبه های رفتار اجتماعی و تفکر اجتماعی را مطالعه می کند) را ضروری ساخته است.

روان شناسی اجتماعی

روان شناسان اجتماعی دارای گستره علائق وسیعی هستند. بیشتر آنها اساسا بر این مطلب تاکید دارند: درک اینکه چگونه و چرا افراد در موقعیت های اجتماعی، یعنی موقعیت هایی که شامل حضور واقعی یا تصوری افراد دیگر است، آنگونه که می بینیم، رفتار، اندیشه و احساس می کنند.

روان شناسی اجتماعی حوزه ای علمی است که در جستجوی درک ماهیت و علل رفتار و افکار فرد، در موقعیت های اجتماعی است.

روان شناسی اجتماعی، ماهیتا علمی است. منظور از علم، دو چیز است. ۱) مجموعه ای از روش ها، و ۲) چند روش که می توان آنها را برای مطالعه گستره وسیعی از موضوع ها به کار برد. تمرکز روان شناسی اجتماعی، بر روی ارزش های محوری است که همه حوزه ها باید آنها را به کار بندند تا ماهیتا علمی شناخته شوند. چهار نمونه از مهم ترین ارزش های محوری شامل، ۱) دقت(صحت)، ۲) عینیت، ۳) دیرباوری، و ۴) گشاده فکری(سعه صدر)، می باشند.

دقت یعنی متعهد بودن به جمع آوری و ارزش یابی اطلاعات درباره جهان. عینیت یعنی متعهد بودن به گردآوری و ارزش یابی چنین اطلاعاتی به شیوه ای بدون سوگیری. دیرباوری یعنی متعهد بودن به درست دانستن یافته ها، تنها در صورتی که مکررا به اثبات رسیده باشند. گشاده فکری یعنی متعهد بودن به تغییر دیدگاه خود، چنانچه شواهد دهند که این دیدگاه غلط است.

روان شناسی اجتماعی به عنوان یک رشته علمی، عمیقا به این ارزش ها متعهد است. برعکس حوزه هایی که علمی نیستند (مثل طالع بینی و عطر درمانی) شهود، ایمان و نیروهای نادیدنی را برای رسیدن به نتیجه گیری ها کافی می داند.

چرا نباید بر تجربه ها و حدس و احساس خود(یا حتی بر خرد قرون) به عنوان مبنایی برای درک وجه اجتماعی زندگی، تکیه کنیم؟ زیرا چنین منابعی، خطوط راهنمای بی ثبات و نا مطمئنی به دست می دهند. به دو ضرب المثل(دو عقل بهتر از یک عقل است) و (آشپز که دوتا شد، آش یا شور می شود یا بی نمک) دقت کنید. روش علمی بدین منظور طراحی می شود تا به ما هم در تعیین اینکه کدام یک از دو مجموعه متضاد از پیش بینی های فهرست شده درست است کمک می کند، هم اینکه چه وقت و چرا یکی از این پیش بینی ها صادق است، ما را یاری می دهد. اما این تنها دلیل تردید ما نسبت به عقل سلیم نیست، دلیل دیگر مربوط به این واقعیت است که اندیشیدن ما در معرض چندین شکل از خطا، قرار دارد که می تواند مارا به طور جدی گمراه کند، زیرا اکثر ما قربانی سفسطه برنامه ریزی(یعنی تمایلی قوی به این باور که پروژه ها وقت کمتری از آنچه واقعا صرف آنها خواهد شد، می گیرند و از طرف دیگر ما در یک وقت مشخص می توانیم بیشتر از آنچه که فکر می کنیم، در انجام پروژه خود موفق باشیم)، می شویم. ما هنگام برآورد زمانی برای انجام یک تکلیف، تمایل داریم، درباره آینده فکر کنیم، این کار مانع از این می شود که به خاطر بیاوریم، تکالیف مشابه در گذشته، چقدر زمان برده اند. بنابراین ما نمی توانیم بر آن سفسطه برنامه ریزی یا عقل سلیم، برای حل معماهای رفتار اجتماعی، متکی باشیم، بلکه نیاز به شواهد علمی داریم و این همان چیزی است که روان شناسی اجتماعی درباره آن بحث می کند.

روان شناسی اجتماعی بر رفتار افراد توجه دارد

اعمال به وسیله افراد و اندیشه ها در ذهن افراد انجام می گیرد. به همین خاطر، تمرکز روان شناسی اجتماعی، قویا بر افراد است. البته بخش عمده رفتارهای اجتماعی در زمینه های گروهی رخ می دهد و این زمینه ها می توانند اثرات نیرومندی را بر ما اعمال کنند، اما علاقه و تمرکز اصلی روان شناسی اجتماعی، بر درک و فهم عواملی است که اعمال و اندیشه های افراد را در زمینه های اجتماعی شکل می دهد.

روان شناسی اجتماعی در جستجوی درک علل رفتار و اندیشه اجتماعی است

روان شناسانی اجتماعی علاقه مند به درک و فهم عوامل و شرایط بسیاری هستند که رفتار اجتماعی و اندیشه های اجتماعی افراد را شکل می دهند. تعداد زیادی از متغیرها در این ارتباط نقش دارند، اما بیشتر این متغیرها تحت یکی از پنج عنوان زیر قرار می گیرند.

۱) اعمال و خصوصیات اشخاص دیگر، یعنی آیا اعمال دیگران اثری بر روی اعمال و افکار شما دارد؟ قطعا. رفتارهای اشخاص دیگر، اغلب اثری نیرومند بر رفتارهای ما دارند، به علاوه ما اغلب به وسیله ظاهر افراد نیز، تحت تاثیر قرار می گیریم، حتی اگر خودمان از چنین اثراتی آگاه نباشیم و به خواهیم وجود آن را انکار کنیم.

۲) فرایندهای شناختی، که نقشی حیاتی در فتار و اندیشه اجتماعی بازی می کنند. ما همیشه سعی داریم که از جهان اجتماعی، معنایی را استنباط کنیم و این سعی کردن منجر به این می شود که به شناخت های اجتماعی زیادی دست بزنیم. یعنی به مدت طولانی درباره اینکه دیگران چرا اینگونه رفتار می کنند، و نسبت به رفتار ما چه واکنشی از خود نشان می دهند و …، فکر می کنیم.

۳) متغیرهای محیطی(اثرات جهان فیزیکی)، یعنی محیط فیزیکی بر احساسات، افکار و رفتارهای ما اثر دارد. بنابراین متغیرهای بوم شناختی در حیطه روان شناسی اجتماعی نوین، قرار می گیرد.

۴) بافت فرهنگی، یعنی رفتار اجتماعی در یک خلا فرهنگی روی نمی دهد، برعکس، به شدت تحت تاثیر هنجارهای فرهنگی(یعنی قواعد اجتماعی ای که تعیین می کند، مردم در یک موقعیت خاص، چگونه رفتار می کنند، عضویت در گروه های مختلف و تغییر کردن ارزش های اجتماعی)، قرار می گیرد. هنجارهای فرهنگی درباره تصمیم های مهم زندگی، چیزهای زیادی به ما می گویند، مثل: مردم چه وقت و با چه کسی باید ازدواج کنند، تقلب در مالیات کار درستی است یا نه و …

۵) عوامل زیست شناختی، یعنی ترجیحات، هیجانات، رفتارها و حتی نگرش های ما، تا حدودی تحت تاثیر توارث زیست شناختی ما قرار دارند. این دیدگاه از حوزه روان شناسی تکاملی آمده است. این شاخه از روان شناسی معتقد است که نوع انسان مانند انواع دیگر روی زمین در طول تاریخ خود، در معرض فرایند تکامل زیستی قرار گرفته و در نتیجه این فرایند ما اکنون دارای تعداد زیادی مکانیزم های روان شناختی تکامل یافته هستیم که به ما کمک می کنند تا از پس مسائل مهم مربوط به بقای نوع خود، برآییم. چگونه این مکانیزم ها تبدیل به بخشی از توارث زیست شناختی ما شده اند؟ از طریق فرایند تکامل که این فرایند شامل سه مولفه بنیادی ۱) گوناگونی، ۲) توارث، و ۳) انتخاب است.

گوناگونی به این واقعیت اطلاق می شود که جانداران متعلق به یک گونه خاص، از بسیاری جهات، با یکدیگر متفاوتند. توارث به این واقعیت اشاره دارد که برخی از این گوناگونی ها، می توانند از طریق مکانیزم های پیچیده ای که ما تازه شروع به درک آنها کرده ایم، از نسلی به نسل دیگر، منتقل شوند. انتخاب به این واقعیت گفته می شود که برخی از گوناگونی ها به افرادی که دارای آن گوناگونی ها هستند، از لحاظ تولید مثل، مزیتی می دهد. این مزیت این است که آنها بیشتر احتمال زنده ماندن، یافتن جفت و انتقال این گوناگونی ها به نسل های بعد را دارند. این تغییر در ویژگی های یک گونه در طول زمان(اغلب دوره های زمانی بسیار طولانی) بازده عینی و ملموس تکامل است.

روان شناسان اجتماعی که پیرو دیدگاه تکاملی هستند معتقدند که این فرایند در مورد حداقل برخی از جنبه های رفتار اجتماعی، صادق است. چرا ما برخی افراد را جذاب می یابیم؟ طبق دیدگاه تکاملی چون ویژگی هایی که در آنهاست مثل بدن های خوش ترکیب، که با قابلیت تولید مثل، ارتباط دارند.

پرسش دیگر در این زمینه مربوط می شود به آنچه که روان شناسان اجتماعی آن را راهبردهای کوتاه مدت جفت جویی خوانده اند(اینکه عده ای ترجیح می دهند چند شریک جنسی که عمیقا نسبت به آنها متعهد نباشند، داشته باشند). در اینجا تفاوت جنسیتی وجود دارد. مردان تعداد زیادتر و زنان تعداد کمتری را ترجیح می دهند. این تفاوت ها حاصل فشارهای تکاملی است. مردان می توانند پدر تقریبا تعداد بی شماری اولاد باشند، ولی زن ها می توانند تعداد محدودی فرزند به دنیا بیاورند، بنابراین داشتن شریک جنسی متعدد ممکن است از دیدگاه تکاملی برای مردان سازگارانه ولی برای زنان(که ممکن است به کمک یک شریک جنسی در دراز مدت نیاز داشته باشند تا کودکان خود را تا مرحله کمال رشد بپرورانند)، رفتاری ناسازگارانه باشد.

دیدگاه تکاملی نمی گوید که ما الگوهای خاصی از رفتار اجتماعی را به ارث می بریم، بلکه این دیدگاه معتقد است که بسته به محیط هایی که در آنها زندگی می کنیم، تمایل یا پیش آمادگی هایی را که ممکن است یا ممکن نیست، به واقعیت درآیند، به ارث می بریم. همچنین این دیدگاه نمی گوید که ما به وسیله ژن های خود مجبور به عمل کردن به شیوه ای خاص می شویم، صرفا متقعد است که به خاطر توارث ژنتیکی خود تمایل داریم که به شیوه معینی رفتار کنیم که حداقل در گذشته شانس بقا را در اجداد و انتقال ژن های آنها را به ما افزایش داده است. یافته های اخیر نشان می دهند که ترجیح برخی از ویژگی های چهره ای و بدنی زنان از سوی مردان می تواند با تغییر شرایط اقتصادی، تغییر کند.

به طور خلاصه، روان شناسی اجتماعی، بر درک علل رفتار و اندیشه اجتماعی، تاکید دارد.

شناخت و رفتار: دو روی یک سکه

در گذشته روان شناسان اجتماعی را میشد به دو دسته متمایز تقسیم کرد. کسانی که اساسا علاقه مند به رفتار اجتماعی بودند و آنهایی که اساسا به اندیشه اجتماعی علاقه داشتند. در روان شناسی اجتماعی نوین، رفتار و شناخت در پیوند نزدیک و مداوم با یکدیگر دیده می شوند.

همه ما تصویری ذهنی از اینکه در حال حاضر چه شکلی هستیم (خود واقعی) و تصویر ذهنی از آدمی که دوست داریم باشیم یا شبیه او باشیم (خود آرمانی)، داریم. اکنون فرض کنید که کسی نه فقط شبیه شما به صورتی که خود را تصور می کنید هست، بلکه در واقع بیشتر شبیه به کسی است که دوست داشتید مثل او باشید، به عبارت دیگر او به خود آرمانی شما نزدیک تر است. آیا این شخص را دوست خواهید داشت؟ شاید، اما این احتمال وجود دارد که شما موقعیت را اندکی تهدید کننده بیابید، چون او در حال حاضر در مقامی است که شما می خواستید در آینده به آن برسید. در واقع تحقیقات جدید نکته ای را روشن می کنند که بین اندیشه اجتماعی(مردم درباره خود یا دیگران چگونه می اندیشند) و رفتار اجتماعی (مردم در موقعیت های اجتماعی چگونه عمل می کنند)، تاثیر متقابلی وجود دارد.

عصب شناسی اجتماعی: جایی که روان شناسی اجتماعی و عصب شناسی تلاقی می کنند

پژوهشی که به وسیله آیتو و اورلند (۲۰۰۳) در مورد مقوله بندی اجتماعی، یعنی چگونه تعیین می کنیم افراد به این مقوله اجتماعی تعلق دارند یا آن مقوله (مثلا سیاه یا سفید) را در نظر بگیرید. این محققان با ثبت انواع خاصی از فعالیت الکتریکی مغز که به پتانسیل رویداد-وابسته، معروف است، پایه عصبی این فرایند را بررسی کرده اند.

آیتو و اورلند از دانشجویان دانشگاه که تقریبا همه آنها سفید پوست بودند، خواستند مشخص کنند، افرادی که در عکس های ارائه شده به آنها نشان داده شده اند، سیاه، سفید، مذکر، یا مونث هستند. عکس ها هرکدام به مدت یک ثانیه نشان داده می شدند و شرکت کنندگان با فشار دادن کلیدی، قضاوت خود را اعلام می کردند. نتایج نشان داد که در آغاز، توجه بیشتر معطوف به اهداف سیاه بود تا سفید که نشان گر توجه بیشتر بود. بعد از آن توجه به سوی جنسیت معطوف می شد و اهداف مونث واکنش های بزرگتری را در مقایسه با هدف های مذکر، ایجاد می کردند. تنها مدتی بعد بود که عوامل پیچیده مربوط به بافت اجتماعی، از قبیل اینکه افراد سیاه پوست در بین افراد سیاه پوست دیگر نشان داده شده اند، یا در میان سفید پوستان و اینکه آیا مونث ها با مونث های دیگر نشان داده شده اند، یا با مذکرها، وارد ماجرا می شدند. این یافته ها نشان گر آن است که مقوله بندی اجتماعی، خیلی سریع، در حدود صد میلی ثانیه پس از دیدن شخص دیگر، رخ می دهد. همچنین مردم به هویت نژادی قبل از جنسیت توجه می کنند، به عبارت دیگر مقوله بندی اجتماعی، هم سریع است و هم از یک ترکیب مشخص پیروی می کند، به این صورت که ما به ترتیب به اطلاعات توجه می کنیم.

پژوهش در حوزه در حال رشد عصب شناسی اجتماعی بسیاری از موضوع های دیگر را نیز بررسی کرده است. افرادی که خود را با دیدی مثبت می بینند به نسبت کسانی که این دیدگاه را ندارند، در مقابل فشار روانی، مقاومت بیشتری دارند. البته عصب شناسی اجتماعی؛ نمی تواند به هر پرسشی که درباره اندیشه یا رفتار اجتماعی مانند جنبه هایی نظیر تصور قالبی، نگرش ها، اسنادها و تقابل که طرح کنیم، پاسخ دهد. اجباری نیست که روان شناسی اجتماعی سعی کند تمام موضوعات اصلی خود را بر حسب فعالیت های مغز و دستگاه عصبی درک کند.

نقش فرایندهای ناآشکار(ناهشیار)

در بسیاری از موارد ما نمی دانیم چرا در یک بافت اجتماعی، آنگونه فکر یا رفتار می کنیم. در مقاله ای تحت عنوان «چرا سوزی کنار ساحل صدف می فروشد» که به وسیله پلهام، میرنبرگ و جونز(۲۰۰۲) انجام گرفته، مولفان استدلال می کنند که در نتیجه خودخواهی ناآشکار-تمایلی ناخودآگاه نسبت به خودافزایی- احساسات ما درباره تقریبا هرچیزی در جهان اطراف ما، تحت تاثیر رابطه آن چیز با خود پنداره ما قرار می گیرد. هرچه شخص یا چیزی، به خودپنداره ما نزدیک تر باشد، بیشتر احتمال دارد ما آن شخص یا چیز را دوست بداریم. ترجیحات ما برای انتخاب محل سکونت و شغل، می تواند تحت تاثیر واکنش ها و احساساتی قرار بگیرد که از وجود آنها، حتی خبر نداریم.

وقتی ما می فهمیم که اشخاصی متعلق به گروه های اجتماعی مختلف هستند، به طور خودکار آنها را ارزیابی می کنیم و اینکه تمایل ما به این فرض که رفتار دیگران، بازتاب صفات زیربنایی آنهاست، به جای آنکه واکنش آنها به موقعیت فعلی باشد، چگونه می تواند در توانایی ما به تشخیص اینکه چه مواقعی آنها دروغ می گویند، دخالت کند.

به حساب آوردن کامل گوناگونی اجتماعی

میراث فرهنگی، قومی و نژادی، اغلب نقشی کلیدی در هویت شخصی افراد، بازی می کند و این به نوبه خود، می تواند اثرات مهمی بر رفتارهای آنها داشته باشد. این حساسیت، در تضاد شدید با دیدگاهی است که در گذشته رایج بود و معتقد بود تفاوت های فرهنگی، قومی و جنسیتی، چندان اهمیت ندارند. در نتیجه روان شناسی به طور کلی و روان شناسی اجتماعی به طور ویژه، اکنون چشم اندازی چند فرهنگی را اتخاذ کرده است، چشم اندازی که به دقت و به روشنی، بر اهمیت جنس، سن، قومیت، جهت گیری جنسی، ناتوانی، پایگاه اجتماعی-اقتصادی، جهت گیری مذهبی و بسیاری ابعاد اجتماعی و فرهنگی دیگر، واقف هستند.

روش های تحقیق در روان شناسی اجتماعی

مشاهده نظام دار: توصیف جهان اطراف ما

مشاهده نظام دار یعنی، با دقت مشاهده کردن رفتار، در حین وقوع آن که چنین پژوهشی، روشی به نام مشاهده طبیعی(مشاهده رفتار در زمینه طبیعی) به کار می بندد. در چنین مشاهده ای، محقق صرفا، توجه به این دارد که در بافت ها و زمینه های مختلف، چه اتفاقی در حال رخ دادن است. او به هیچ وجه سعی نمی کند که رفتار شخص مورد مشاهده را تغییر دهد، از این رو، روان شناس سعی دارد تا آنجا که امکان دارد جلب توجه نکرده و حتی ممکن است سعی کند، پشت موانعی نظیر تیر تلفن، پنهان شود.

فن دیگری که تحت عنوان مشاهده نظام دار طبقه بندی می شود، معروف به روش زمینه یابی است. پژوهش گران در این روش، از تعداد زیادی از افراد می خواهند که به پرسش هایی درباره نگرش ها و رفتار خود پاسخ دهند. زمینه یابی ها دارای چندین مزیت هستند، می توان اطلاعاتی را در مورد هزارها یا صدها هزار نفر، نسبتا به آسانی جمع آوری کرد، اما زمینه یابی ها برای اینکه ابزار پژوهشی مفیدی باشند، باید الزام های معینی را برآورده کنند. نخست، افرادی که در زمینه یابی شرکت می کنند باید نماینده یا معرف جمعیت بزرگ تری باشند که قرار است نتیجه گیری ها درباره آنها باشد(موضوع نمونه گیری).

مطلب دیگر این است، شیوه ای که مواد پرسش ها به غالب کلمات ریخته می شود، می تواند اثراتی نیرومند بر نتایج به دست آمده داشته باشد. روش زمینه یابی، می تواند روشی سودمند برای مطالعه بعضی جنبه های رفتار اجتماعی باشد، اما نتایج به دست آمده تنها زمانی درست است که موضوع های مربوط به نمونه گیری و نحوه بیان پرسش ها به دقت در نظر گرفته شده و رعایت شوند.

همبستگی: جستجو برای روابط

اصطلاح همبستگی به این گرایش اطلاق می شود که وقتی یک رویداد تغییر می کند، رویداد دیگری نیز تغییر می کند. روان شناسان اجتماعی، به چنین جنبه های قابل تغییر جهان طبیعی، متغیر می گویند، زیرا می توانند مقادیر مختلف اختیار کنند. وقتی همبستگی وجود دارد، احتمال پیش بینی یک متغیر از روی اطلاعات مربوط به متغیر دیگر، وجود دارد. دامنه تغییر همبستگی از -۱ تا +۱ است. هرچه فاصله همبستگی از صفر، بیشتر باشد، همبستگی قوی تر است. همبستگی مثبت به این معنی است که اگر یک متغیر زیاد شود، متغیر دیگر هم زیاد می شود. همبستگی منفی، به این معناست که وقتی یک متغیر زیاد می شود، متغیر دیگر کم می شود. این روش شامل انجام مشاهده دقیق هر متغیر و بعد استفاده از آزمون های آماری مناسب برای تعیین وجود همبستگی و میزان همبستگی بین متغیرهاست. این واقعیت که دو متغیر با هم همبستگی دارند، به هیچ عنوان تضمین نمی کند تغییر در یکی از آنها، باعث تغییر در دیگری شود، رابطه آنها ممکن است بر حسب تصادف یا اثر متغیرهای تصادفی یا بر اثر این واقعیت باشد که تغییر در هر متغیر مربوط به متغیر سومی باشد.

همبستگی ها، صرفا به ما می گویند که دو متغیر به هم ربط دارند، آنها جهت های این اثرات را مشخص نمی کنند. این واقعیت که از لحاظ رابطه علت و معلولی عموما قابل نتیجه گیری نیست، اشکالی جدی است که باعث می شود روان شناسان اجتماعی روش دیگری را بر آن ترجیح دهند.

روش آزمایشی: دانش از طریق مداخله نظام دار

برای رسیدن به هدف تبیین، روان شناسان اجتماعی روش تحقیقی به کار می برند که به آزمایش گری یا روش آزمایشی معروف است. یک متغیر به طور نظام دار تغییر داده می شود، و از اثرات این تغییر برای یک یا چند متغیر دیگر به دقت اندازه گیری می شود. به خاطر داشته باشید، هیچ روش خاص بهترینی برای پژوهش وجود ندارد بلکه روان شناسان اجتماعی روشی را انتخاب می کنند که برای تحقیق در یک موضوع خاص، مناسب ترین باشد.

ماهیت بنیادی روش آزمایشی

در بنیادی ترین شکل خود، روش آزمایشی شامل دو گام است، ۱) حضور یا نیرومندی بعضی متغیرها که تصور می شود بر جنبه ای از رفتار یا اندیشه اجتماعی اثر دارند، به طور نظام دار تغییر داده می شوند. ۲) اثرات چنین تغییراتی(اگر وجود داشته باشند) به دقت اندازه گیری می شوند. عاملی که به طور نظام دار، به وسیله محقق تغییر داده می شود، متغیر مستقل و آن جنبه از رفتار که مورد مطالعه قرار دارد، متغیر وابسته نامیده می شود.

دو الزام برای موفقیت روش آزمایشی

شرط اول چیزی است که به آن گمارش تصادفی شرکت کنندگان به موقعیت های آزمایشی گفته می شود، به این معنی که همه شرکت کنندگان در یک آزمایش برای قرار گرفتن در معرض هر سطخی از متغیر مستقل، شانس برابر داشته باشند. اگر شرکت کنندگان به طور تصادفی به هر موقعیت گمارده نشود، بعدا تعیین اینکه آیا تفاوت در رفتارهای آنها ناشی از تفاوت هایی است که آنان با خود به محیط تحقیق آورده اند، یا اثر مستقل یا اثر هر دوی آنها امکان پذیر نیست. شرط دوم تا آنجا که امکان پذیر است تمام عوامل دیگر به جز متغیر مستقل که ممکن است رفتار آزمودنی ها را تحت تاثیر قرار دهد باید ثابت نگه داشته شوند.

در برخی موقعیت ها نمی توان از آزمایشگری بخاطر ملاحظات اخلاقی و عملی استفاده کرد یا امکان ندارد که متغیر مستقل را به طور نظام دار تغییر دهیم، یا اگر چنین کاری کنیم از اصول اخلاقی تخطی کرده ایم.

تعبیر و تفسیر نتایج گوناگون: نقش فراتحلیل

وقتی یک پروژه تحقیقی کامل شد، روان شناس اجتماعی باید توجه خود را به تعبیر و تفسیر نتایج معطوف کند. وقتی روان شناسان اجتماعی با مساله نتایج گوناگون روبرو می شوند، از فنی استفاده می کنند که به آن فراتحلیل می گویند. این روش امکانی فراهم می کند که نتایج پژوهش های مختلف بسیاری باهم ترکیب شوند تا هم جهت و هم مقدار اثرات متغیر مستقل را برآورده کنند. این روش ها ماهیتا ریاضی هستند، بنابراین منابع بالقوه خطا را حذف می کنند.

نقش نظریه در روان شناسی اجتماعی

روان شناسی اجتماعی همانند همه شاخه های علوم، تبیین شامل ساختن نظریه ها (یعنی چهارچوبی برای تبیین رویدادها و فرایندهای مختلف) است. شیوه ساختن یک نظریه تقریبا به صورت زیر است:

۱) بر اساس شواهد موجود، نظریه ای که منعکس کننده این شواهد است، فرض می شود.

۲) این نظریه، که حاوی مفاهیم بنیادی و اظهاراتی درباره چگونگی ارتباط این مفاهیم است، به سازمان دهی اطلاعات موجود کمک می کند و درباره رویدادهای قابل مشاهده، پیش بینی هایی انجام می دهد.

۳) این پیش بینی ها به فرضیه معروف هستند که با انجام تحقیقات عملی مورد آزمون قرار می گیرند.

۴) اگر نتایج آزمون با نظریه همخوانی داشته باشد، اطمینان به درستی آن افزایش می یابد.

۵) در نهایت نظریه یا بخاطر درست بودن آن پذیرفته می شود، یا بخاطر درست نبودن آن رد می شود.

دو نکته: ۱) نظریه ها در معنای غایی و نهایی ثابت شده نیستند و همواره آماده آزمون شدن می باشند و بسته به وزن شواهد موجود، با اطمینانی نسبی پذیرفته می شوند. ۲) پژوهش انجام نمی گیرد تا یک نظریه را اثبات یا تایید کند، بلکه پژوهش ها برای این هستند تا شواهدی را در ارتباط با نظریه جمع آوری کنند.

دانش پژوهی و حقوق افراد: جستجوی یک تعادل مطلوب

تلاش محققان برای مخفی کردن هدف تحقیق از شرکت کنندگان در تحقیق را، فن فریب می گویند. دلیل استفاده از این شیوه این است که بسیاری از روان شناسان اجتماعی بر این باورند که اگر شرکت کنندگان هدف واقعی تحقیق را بدانند، رفتار آنها تغییر می کند، بنابراین اطلاعات معتبری درباره رفتار یا اندیشه اجتماعی آنها به دست نمی آید، اما کاربرد این فن، مسائل اخلاقی مهمی را مطرح می کند.

۱) احتمال (هرچند ضعیف) وجود دارد که این فن منجر به نوعی آسیب رساندن به اشخاصی شود که در معرض آن قرار گرفته اند، هرچند عموما فریب ها به صورت بسیار خفیف و ملایم هستند.

۲) این احتمال وجود دارد که آزمودنی ها اگر بفهمند که در پژوهش فریب خورده اند، آزرده خاطر شده و نگرشی منفی نسبت به کل تحقیقات پیدا کنند.

به خاطر این دو احتمال، کاربرد فریب همچنان در ابهام است. از یک سو یک لزوم برای پژوهش است و از سوی دیگر، کاربرد آن مشکلاتی جدی به همراه دارد. البته بیشتر روان شناسان اجتماعی اعتقاد دارند که فریب هرگز نباید برای ترغیب افراد به شرکت در یک تحقیق به کار رود و اینکه فریب به طور موقت می تواند گاهی مورد قبول باشد، به شرطی که دو اقدام احتیاطی بنیادی صورت گیرد. ۱) موافقت آگاهانه(یعنی به آزمودنی ها پیش از آنکه تصمیم به شرکت در آزمایش بگیرند، تا آنجا که ممکن است اطلاعاتی داده شود) این کار نقطه مقابل مخفی کردن اطلاعات به منظور ترغیب است. ۲) در جریان قرار دادن دقیق است(یعنی توصیف کاملی از اهداف تحقیق در اختیار آزمودنی پس از شرکت در تحقیق داده شود). این اطلاعات باید درباره فریب و لزوم کاربرد آن نیز توضیح دهد.

پیمان دوستی

بهار ۱۳۹۷

برگرفته از کتاب روان شناسی اجتماعی دکتر بارون و همکاران، ترجمه دکتر کریمی