ایوان پترویچ پاولف

پاولف برای مطالعه درباره گوارش، یک عمل جراحی روی سگ انجام داد، به گونه ای که ترشحات معده از طریق لوله ای به بیرون بدن ریخته و جمع آوری می شد. پاولف مشغول اندازه گیری ترشحات معده حیوان به عنوان پاسخ او به چیزهایی مثل گرد گوشت بود که متوجه شد منظره غذا موجب ترشح بزاق دهان حیوان می شود. افزون بر این، حضور آزمایشگر با صدای پای او نیز باعث ترشح بزاق می شد. ابتدا او این پاسخ ها را بازتاب روانی نامید.

  • مشاهدات تجربی

ایجاد بازتاب شرطی

اصطلاحات شرطی شدن پاولفی و شرطی شدن کلاسیک مترادف اند. اجزای ضروری شامل: الف) یک محرک غیر شرطی(US) که موجب یک پاسخ طبیعی و خودکار در ارگانیسم می شود، ب) یک پاسخ غیر شرطی(UR) که پاسخ طبیعی و خودکار فراخوانده شده به وسیله US است، پ) یک محرک شرطی(CS) که یک محرک خنثی است و پاسخ طبیعی و خودکار را موجب نمی شود، می باشند.

وقتی که این اجزا باهم در می آمیزند، یک پاسخ شرطی(CR) ظاهر می شود. برای ایجاد CR، باید CS و US را چندین بار همراه کرد. ابتدا CS و بعد US ارائه می شود. ترتیب ارائه این دو محرک بسیار مهم است. هربار که US رخ می دهد، یک UR داده می شود، سرانجام CS را می توان به تنهایی ارائه داد و آن پاسخی شبیه به UR را فراخواهد خواند. وقتی این اتفاق افتاد، یک CR ایجاد شده است. پاولف معتقد بود که UR و CR همواره پاسخ های یکسانی هستند، اما مقدار CR همیشه کمتر از مقدار UR است.

خاموشی آزمایشی

وجود CR به US وابسته است و به همین دلیل است که پاولف US را تقویت کننده نام نهاد. ظاهرا بدون US، CS هرگز توانایی فراخوانی CR را کسب نخواهد کرد. اگر پس از آنکه CR به وجود آمد، CS به طور مکرر ارائه شود، اما US به دنبال آن نیاید، به تدریج CR ناپدید می شود. وقتی که CS دیگر موجب CR نشود، گفته می شود که خاموشی آزمایشی رخ داده است. در مطالعات شرطی سازی کلاسیک، تقویت US است.

بازگشت خود به خودی

مدت زمانی پس از خاموشی، اگر دوباره CS به حیوان ارائه شود، CR به طور موقتی بازگشت می کند. در این حالت، هرچند که بین CS و US همایندی بیشتری رخ نداده، CR به طور خود به خودی بازگشت کرده است.

شرطی شدن در سطح بالاتر

پس از آنکه CS از طریق همراه شدن با US خاصیت تقویت کنندگی پیدا کرد، می توان از آن به عنوان US استفاده کرد و می توان آن را با یک CS دیگر(CS سطح دوم)، مثلا صدای زنگ همراه کرد. ترتیب ارائه این دو محرک مانند شرطی شدن سطح اول است. ابتدا CS تازه ارائه می شود و به بعد به دنبال آن CS سطح اول می آید. CS سطح اول برای ایجاد پاسخ شرطی مانند US به کار می رود. به این، شرطی شدن سطح دوم می گویند. ما همچنین می گویم که CS سطح اول خاصیت تقویت ثانوی کسب کرده است. از آنجا که تقویت ثانوی بدون US نمی تواند ایجاد شود، به US تقویت کننده نخستین می گویند.

این روش را می توان گام دیگری پیش برد. به این شرطی شدن سطح سوم می گویند. هم شرطی شدن سطح دوم و هم شرطی شدن سطح سوم، شرطی شدن در سطح بالاتر به حساب می آیند. از آنجا که شرطی شدن در سطح بالاتر را باید در ضمن فرایند خاموشی مورد مطالعه قرار داد؛ فراتر رفتن از شرطی شدن سطح سوم بسیار دشوار است.

تعمیم

برای توضیح دادن تعمیم، به روش اصلی شرطی شدن باز می گردیم. یک CS و یک US را چندین بار به صورت همایند به کار می بریم تا CS به تنهایی یک CR ایجاد کند. حال وارد مرحله خاموشی آزمایشی می شویم. این بار حیوان را در معرض CS هایی به غیر از CS ای که حیوان به آن شرطی شده است قرار می دهیم. هرچه شباهت CS ها به CS ای که حیوان با آن شرطی شده است بیشتر باشد، به همان نسبت مفدار CR نیز بیشتر است. به عبارت دیگر، تعمیم به تمایل جاندار به پاسخ دادن به محرک های مرتبط با محرکی که عملا در ضمن شرطی شدن به کار رفته است، گفته می شود.

بین مفهوم پاولف از تعمیم و تبیین ثرندایک از انتقال آموزش شباهت هایی دیده می شوند. در رابطه با تعمیم، از آنجا که موقعیت های آموزش و سنجش وجوه مشترک زیاد دارند، احتمال بیشتری موجود است که پاسخ واحدی به هر دو موقعیت داده شود. این را می تواند تحت شمول نظریه انتقال عناصر همانند ثرندایک دانست. به همین قیاس هم تعمیم و هم انتقال توضیح می دهند که چگونه می توان به موقعیتی که هرگز قبلا با آن رو به رو نشده ایم، یک پاسخ قبلا آموخته شده را بدهیم.

لازم است به تفاوت بین گسترش اثر ثرندایک و تعمیم پاولف اشاره کنیم. گسترش اثر به تاثیر تقویت بر پاسخ های مجاور پاسخ تقویت شده، بدون توجه به شباهت های این پاسخ ها با پاسخ تقویت شده، اشاره می کند. در گسترش اثر، عامل مهم مجاورت است. تعمیم توان افزایش یافته محرک های وابسته به محرکی که عملا پیش از تقویت رخ داده است را در ایجاد CR توصیف می کند. در تعمیم، شباهت عامل و نه مجاورت مهم است.

تمیز

عکس تعمیم، تمیز است. تمیز به تمایل جاندار به پاسخ دادن به دامنه محدودی از محرک ها یا تنها به محرکی که در ضمن شرطی شدن به کار رفته است؛ اشاره می کند. تمیز را می توان به دو طریق آموزش دراز مدت و تقویت تفکیکی ایجاد کرد.

در آموزش دراز مدت، چندین بار CS و US باهم همراه می شوند تا تمایل به پاسخ دهی به محرک های وابسته به CS و نه همانند آن، کاهش یابد. اگر جریان شرطی شدن ادامه یابد، در ضمن خاموشی تمایل برای پاسخ دادن به محرک های وابسته به CS کاهش می یابد. هر قدر دوره شرطی شدن طولانی تر باشد، مقدار تعمیم کمتر است.

در تقویت تفکیکی فقط ارگانیسم زمانی تقویت دریافت می کند که به محرک خاص و نه محرک های مشابه پاسخ دهد. پس از انجام این کار، وقتی به ارگانیسم در ضمن دوره خاموشی محرک های دیگری ارائه شود، به آنها پاسخ نخواهد داد.

انواع شرطی شدن ها

در زیر به شرحی از انواع شرطی شدن پرداخته می شود. لفرانسو(۲۰۰۰) ترتیب اثربخشی الگوهای شرطی شدن را به قرار زیر ذکر می کند: نخست شرطی شدن درنگیده، دوم شرطی شدن ردی، سوم شرطی شدن همزمان و بالاخره شرطی شدن وارونه، اما پاولف بر این باور بود که بهترین شرطی شدن زمانی رخ می دهد که ابتدا CS ارائه شود و تا زمان وقوع US باقی بماند.

شرطی شدن درنگیده

در شرطی شدن درنگیده، CS پیش از US ارائه می شود. در این موقعیت CS ادامه می یابد تا اینکه با شروع US و یا پس از شروع US و در حضور آن پایان پذیرد. مانند وقتی که آسمان تیره و تار می شود و به دنبال آن طوفان از راه می رسد.

شرطی شدن ردی

در این نوع شرطی شدن نخست محرک شرطی(CS) و پس از آن محرک غیر شرطی(US) ظاهر می شود. اما پیش از ظاهر شدن US، CS قطع می شود به گونه ای که بین خاتمه CS و شروع US یک وقفه زمانی به وجود می آید. مانند وقتی که پدر یا مادر فرزند خود را برای صرف غذا صدا می زنند.

شرطی شدن همزمان

در شرطی شدن همزمان CS و US دقیقا باهم شروع می شوند و با هم خاتمه می یابند. مانند نزدیک شدن به یک میز غذا خوری که غذا بر روی آن قرار دارد.

شرطی شدن وارونه

در شرطی شدن وارونه ابتدا US ارائه و کنار گذاشته می شود، سپس CS ارائه می شود. برای مثال پیش از یک سخنرانی رسمی از شنوندگان پذیرایی به عمل بیاید.

شرطی شدن زمانی

در شرطی شدن زمانی، یک محرک شرطی(CS) مشخص وجود ندارد، بلکه زمان نقش محرک شرطی را بازی می کند. محرک غیر شرطی(US) در فواصل زمانی معین به جاندار ارائه می شود و سرانجام جاندار می آموزد که درست پیش از زمان آمدن US، پاسخ شرطی CR را بدهد. پس از آنکه US به کلی کنار گذاشته می شود، بازهم CR در فواصل زمانی معین از جاندار صادر می شود. حالت زیست شناختی علت به وجود آمدن شرطی شدن زمانی است. مانند زمانی که زنگ ساعت خود را کوک کرده اید که در ساعت ۶ صبح بیدارتان کند. بعد از چند ماه پیش از آنکه زنگ به صدا در بیاید، بیدار می شوید.

رابطه بین CS و US

دو نکته کلی را درباره شرطی شدن کلاسیک باید ذکر کنیم. یکی اینکه برای ایجاد شرطی شدن با حداکثر سرعت، بین ارائه CS و US یک فاصله بهینه وجود دارد. اگر CS نیم ثانیه پیش از US روی دهد، شرطی شدن با حداکثر سرعت اتفاق می افتد. متداول ترین روش این است که ابتدا CS ارائه شود و باقی بماند تا اینکه US ظاهر گردد. اگر فاصله زمانی بین این دو رویداد بزرگ تر یا کوچک تر از نیم ثانیه باشد، شرطی شدن مشکل تر انجام می شود.

نکته دوم به نکته اول وابسته است. اگر CS پس از ارائه US معرفی شود، شرطی شدن با دشواری زیادی انجام می گردد و حتی گاه غیر ممکن به نظر می رسد. به این شرطی شدن وارونه می گویند. یکی از تبیین هایی که برای فقدان شرطی شدن وارونه داده شده این است که یک CS باید برای جاندار خاصیت خبر رسانی داشته باشد تا اینکه شرطی شدن رخ دهد. CS ارائه شده بعد از US نمی تواند برای جاندار به عنوان چیزی که وقوع US را علامت می دهد مورد استفاده قرار گیرد. این نه تنها در مورد شرطی شدن وارونه، بلکه در موقعیتی که CS ها تکراری یا غیر قابل اطمینان هستند نیز صادق است.

پژوهشگران یافته اند که الف) اگر دو CS با اطمینان یک US را پیش بینی کنند، آن CS که ابتدا ارائه می شود شرطی می گردد؛ اما دومین CS که تکراری است شرطی نمی شود و ب) اگر دو علامت پیش از یک US بیایند، اما یکی از آنها همیشه با US دنبال شود و دیگری بعضی وقت ها با US دنبال گردد؛ علامت مطمئن تر خیلی بیشتر از علامت نامطمئن شرطی خواهد شد. چنین به نظر می رسد که محرک هایی که پس از US رخ می دهند یا محرک هایی که تکراری هستند یا به طور نامطمئن با US تداعی یافته اند نمی توانند به وسیله جاندار به عنوان علامتی که وقوع تقویت نخستین را خبر می دهند به کار روند؛ یعنی آنها ارزش خبری ندارد. به طور کلی برای اینکه شرطی شدن کلاسیک اتفاق افتد، ارگانیسم باید بتواند CS را برای پیش بینی وقوع تقویت به کار برد.

  • مفاهیم نظری عمده

برانگیختگی و بازداری

طبق نظر پاولف، دو فرایند اساس بر همه فعالیت های دستگاه عصبی مرکزی حاکم اند که یکی بر انگیختگی (تهیج) و دیگری بازداری است.

پاولف معتقد بود که هر رویداد محیطی با نقطه ای از قشر مخ مطابقت دارد، و همچنان که این رویدادها تجربه می شوند فعالیت قشر مخ را یا بر می انگیزانند یا آن را بازداری می کنند. بسته به اینکه جاندار چه چیزی را تجربه می کند، قشر مخ مرتبا برانگیخته یا بازداری می شود. این الگوی برانگیختگی و بازداری، همان چیزی است که پاولف آن را موزائیک مغزی نامید. موزائیک مغزی تعیین می کند که چگونه یک جاندار به محیط خود پاسخ خواهد داد. همراه با تغییر محیط بیرونی یا محیط درونی، موزائیک مغزی نیز تغییر می کند و رفتار نیز مطابق با آن تغییر می یابد.

رفتار قالبی پویا

وقتی که رویدادها به طور مکرر در محیط رخ می دهند، بازنمایی عصبی می یابند و پاسخدهی به آنها آسان تر و محتمل تر می شود. بنابراین، پاسخ دادن به یک محیط آشنا سریع و خودکار می شود. وقتی که این جریان صورت می پذیرد، گفته می شود که یک رفتار قالبی پویا ایجاد شده است.

به طور کلی رفتار قالبی پویا یک موزائیک مغزی است که به علت اینکه ارگانیسم برای یک مدت زمان نسبتا طولانی در یک محیط کاملا قابل پیش بینی قرار داشته، با ثبات گشته است. اگر محیط به سرعت تغییر یابد، ممکن است تغییر دادن یک رفتار قالبی پویا برای ارگانیسم دشوار باشد.

به طور خلاصه، پاره ای رویدادهای معین محیطی با پاره ای رویدادهای محیطی دیگر دنبال می شوند، و مادام که این اتفاق می افتد، تداعی بین آنها در سطحی عصبی نیرومندتر می گردد. اگر محیط ناگهان تغییر کند، راه های تازه عصبی باید ایجاد شوند و این کار آسانی نیست.

گسترش و تمرکز

پاولف اصطلاح تحلیل گر را به کاربرد تا راه ارتباطی یک گیرنده حسی به ناحیه معینی از مغز را توصیف کند. یک تحلیل گر، از گیرنده های حسی، مجرای عصبی از گیرنده ها به مغز و ناحیه ای از مغز که فعالیت عصبی به آن وارد می شود تشکیل می یابد. اطلاع حسی که به ناحیه معینی از مغز وارد می شود سبب برانگیختگی در آن ناحیه می گردد. به سخن دیگر، ابتدا یک گسترش برانگیختگی وجود دارد. این برانگیختگی به نواحی مجاور مغز سرایت می کند. پاولف این فرایند را برای تبیین تعمیم مورد استفاده قرار داد.

تبیین پاولف از تعمیم بر تکانش های عصبی که از گیرنده های حسی به ناحیه معینی از قشر مخ می رسند، مبتنی است. فعالیت حاصل به نواحی مجاور گسترش می یابد. علاوه بر این پاولف فرض می کرد که برانگیختگی با فاصله کاهش می یابد، در نقطه مطابق با CS قوی ترین و در نقطه دور ضعیف است. بنابراین، نه تنها بین CS و US تداعی برقرار می شود، بلکه این تداعی با تعدادی محرک وابسته به CS که دارای بازنمایی هایی در نواحی مجاور مغز هستند نیز تشکیل می شود. پاولف علاوه بر این فرضیه اش که برانگیختگی به نواخی مجاور قشر مخ گسترش می یابد، همچنین یافت که بازداری نیز گسترش می یابد.

پاولف همچنین دریافت که تمرکز، فرایند مغایر با گسترش می تواند در برانگیختگی و بازداری تاثیر داشته باشد. او دریافت که در پاره ای شرایط معین، هم برانگیختگی و هم بازداری می توانند در نواحی معینی از مغز متمرکز گردند. همان گونه که فرایند گسترش برای تعمیم به کار می رفت، فرایند تمرکز نیز برای تبیین تمیز مورد استفاده قرار می گرفت.

ابتدا جاندار یک تمایل تعمیم یافته برای پاسخدهی به CS در طول شرطی شدن دارد. برای مثال اگر علامت با تقویت کننده دنبال شود، یک تمایل آموخته شده برای پاسخ دادن به آن علامت و علامت های وابسته به آن وجود دارد. به همین منوال، اگر یک علامت ارائه شود و تقویت کننده به دنبال نداشته باشد، یک تمایل آموخته شده وجود دارد که جاندار به آن علامت و علامت های وابسته به آن پاسخ ندهد. بنابراین می گوییم هم برانگیختگی و هم بازداری گسترش یافته اند. با ادامه جریان آموزش، تمایل به پاسخ دادن و تمایل به پاسخ ندادن کمتر عمومیت می یابند و به طور فزاینده ای به دامنه محدودی از محرک ها مختص می شوند. در مورد اخیر می گوییم که برانگیختگی و بازداری متمرکز شده اند.

تمیز یا توانایی پاسخ متفاوت دادن به محرک ها را می توان از طریق آموزش دراز مدت یا تقویت تفکیکی ایجاد کرد. اگر تعداد زیادی همایندی بین CS و US رخ دهد، برانگیختگی متمرکز می گردد. پس از این آموزش، معلوم می شود که جاندار تنها به CS یا به محرک های بسیار شبیه به CS پاسخ می دهد. به سخن دیگر، چون برانگیختگی متمرکز شده است، تعمیم اندکی به وقوع می پیوندد.

شرطی برانگیختگی و بازداری

در شرطی کردن برانگیختگی، همایندی CS-US پاسخی را برانگیخته یا تولید می کند. برای مثال، همراه شدن CS با US، برای چندین بار پشت سر هم باعث می شود که ارائه CS به تنهایی پاسخ CR را تولید نماید.

زمانی بازداری شرطی ایجاد می شود که روش شرطی کردن یک CS را تولید نماید که پاسخی را بازداری یا واپس زند. برای نمونه، پاولف تصور می کرد که خاموشی بر اثر بازداری حاصل از ارائه مکرر یک CS قبلا برانگیخته شده ولی بدون دریافت تقویت رخ می دهد.

روش معیار برای ایجاد بازداری شرطی این است که یک CS واحد را با یک US همراه کنیم و یک CS مرکب را که با US همراه نیست ارائه دهیم. روش تولید بازداری شرطی(آموزش CI) بعضی وقت ها آموزش A+/AX- نامیده می شود. در مراحل اولیه آموزش، هم A+ و هم ترکیب AX- تولید CR می کند. با افزایش آموزش، تمیز صورت می پذیرد. پاسخ پس از ارائه A+ به تنهایی، اما نه پس از ارائه ترکیب AX- رخ می دهد. در این صورت X به صورت بازداری شرطی در می آید.

بازداری بیرونی اصطلاحی است که پاولف به کار برد تا اثر مخرب حاصل از ارائه یک محرک تازه را همراه با CS قبلا شرطی شده نشان دهد. اما این اثر به برانگیختگی شرطی محدود نمی شود. اگر یک CS به صورت یک بازدارنده شرطی درآمده باشد، ارائه یک محرک غیر منتظره همراه با CS موجب بازداری زدایی می شود که عامل تخریب بازداری شرطی است. به سخن دیگر، اگر ما یک محرک تازه را با یک بازدارنده شرطی همراه کنیم، بازدارنده توانایی بازداری را از دست می دهد.

خلاصه دیدگاه پاولف درباره مغز

از نظر پاولف، مغز صفحه ای موازیکی از نقاط برانگیختگی و بازداری است. هر نقطه در مغز با رویدادی از محیط مطابق است. بعضی پیوندها در مغز بین محرک های غیر شرطی و پاسخ های وابسته به آنها وجود دارند، و بعضی دیگر بین محرک های شرطی و پاسخ های وابسته به آنها موجودند. پیوندهای نوع اول پایدار و همیشگی هستند، در حالی که پیوندهای نوع دوم موقتی اند و با شرایط متغیر محیط تغییر می کنند.

وقتی که یک پیوند موقتی برای اولین بار در مغز تشکیل می شود، برانگیختگی حاصل از یک محرک شرطی به منطقه بسیار بزرگی از قشر مخ گسترش می یابد. همین امر زمانی که جاندار می آموزد به محرکی پاسخ ندهد یا از آن اجتناب کند، نیز اتفاق می افتد. تاثیرات بازداری چنین محرکی نیز در مراحل اولیه یادگیری به منطقه بسیار وسیعی از مغز گسترش می یابند. اما با پیشرفت یادگیری، برانگیختگی حاصل از یک محرک مثبت و بازداری حاصل از یک محرک منفی در مناطق خاصی از مغز متمرکز می شوند.

همچنان که جاندار پیوندهای بین رویدادهای محیطی و فرایندهای مغزی را که بقای او را تضمین می کنند تشکیل می دهد، یک رفتار قالبی پویا شکل می گیرد که نوعی نقشه عصبی از محیط است. این رفتار قالبی پویا پاسخ دادن به یک محیط کاملا قابل پیش بینی را آسان می ساز اما انطباق یافتن با یک محیط نو را به همان نسبت دشوار می کند.

محرک های بیشماری با ماهیت و شدت متفاوت؛ هم از جهان بیرون و هم از دستگاه های درونی جاندار، به نیمکره های مغز می رسند. در حالی که تنها بعضی از آنها مورد پژوهش قرار گرفته اند(بازتاب سوگیری)، محرک های دیگر آثار شرطی و غیر شرطی متنوعی را تولید می کنند. بازتاب سوگیری که پاولف به آن اشاره کرده، تمایل ارگانیسم به توجه کردن و جستجوی محرک های جدیدی است که در محیطش اتفاق می افتند.

دستگاه اول و دستگاه دوم علامتی

از آنجا که CS ها پیش از رویدادهایی که از لحاظ زیست شناختی با اهمیت هستند(US ها) رخ می دهند، به صورت علامت هایی برای آن رویداد در می آیند که به ارگانیسم فرصت می دهند تا خود را برای انجام رفتاری که برای وقوع آن رویدادها مناسب است آماده سازد.

پاولف محرک هایی را که رویدادهای مهم زیستی را علامت می دهند(CS ها) را دستگاه علامتی اول یا اولین علامت های واقعیت نامید. علاوه بر این، انسان ها زبان را مورد استفاده قرار می دهند که شامل نمادهای واقعیت هستند. پاولف کلماتی را که نمادهای واقعیت هستند علامت های علامت ها یا دستگاه دوم علامتی نامید. پس از آنکه این نمادها ایجاد شدند می توانند به یک نظام پیچیده سازمان یابند و بسیاری از رفتارهای آدمیان را هدایت کنند. به نظر می رسد تعمیم معنایی(تعمیم واسطه ای) با سن تغییر می کند. کودکان بنا به سطح رشد زبانی خود با دادن پاسخ های شرطی مختلف، تعمیم محرک نشان می دهند. تعمیم معنایی نشان می دهد چگونه زبان شرطی سازی کلاسیک را پیچیده می سازد.

پاولف احساس می کرد که قوانین شرطی حاکم بر دستگاه علامتی اول و دوم یکی است و بنابراین هردوی آنها را می توان به طور عینی مطالعه کرد.

مقایسه شرطی سازی کلاسیک با شرطی سازی وسیله ای

نوع شرطی شدنی که ثرندایک مورد مطالعه قرار داد شرطی سازی وسیله ای است، زیرا پاسخ مورد مشاهده وسیله ای است برای حیوان در دستیابی به آنچه می خواهد(تقویت). در شرطی سازی وسیله ای هر پاسخی که به تقویت می انجامد تکرار می شود و تقویت کننده چیزی است که حیوان آن را می خواهد.

شرطی سازی کلاسیک پاسخی را در حیوان فرا می خواند، اما شرطی سازی وسیله ای وابسته به صدور پاسخ از جانب حیوان است. می توان گفت که پاسخ اول غیر ارادی و خودکار ولی پاسخ دوم ارادی و زیر کنترل حیوان است.

نقش تقویت نیز برای شرطی کلاسیک و شرطی وسیله ای متفاوت است. در شرطی وسیله ای، تقویت پس از آنکه پاسخ دلخواه انجام شد به جاندار داده می شود. اما در شرطی سازی کلاسیک، تقویت پس از آنکه پاسخ دلخواه انجام شد به جاندار داده می شود. در شرطی سازی کلاسیک، تقویت کننده (US) به این منظور داده می شود که پاسخ دلخواه را در جاندار فراخواند. از نظر پاولف بازتاب های شرطی می توانند نحوه کار ذهن را تبیین کنند.

هر دو نوع شرطی شدن بالا به بقای ارگانیسم کمک می کنند. شرطی سازی کلاسیک از راه ایجاد نظامی از علائم و نشانه ها که به پیش بینی رویدادهای مهم امکان می دهد و شرطی سازی وسیله ای از طریق به وجود آوردن الگوهای رفتاری مقتضی در پاسخ به آن رویدادها به بقای ارگانیسم کمک می کنند. هر دو نوع شرطی شدن به تقویت وابسته اند.

در شرطی سازی کلاسیک، تقویت کننده US است و اگر آن از شرایط آزمایشی حذف شود خاموشی اتفاق می افتد. در شرطی سازی وسیله ای، تقویت کننده وضع خشنود کننده است که به دنبال پاسخ مقتضی می آید. اگر تقویتی که به دنبال پاسخ می آمده است قطع شود، احتمال بروز آن پاسخ به زمان پیش از معرفی تقویت بازگشت می کند. شرطی سازی کلاسیک و شرطی سازی وسیله ای نه تنها در نیاز به تقویت مشابه اند، بلکه آنها در پدیده های بازگشت خود به خودی، تعمیم، تمیز و تقویت ثانوی نیز همانند. جداکردن شرطی سازی وسیله ای و شرطی سازی کلاسیک از یکدیگر به طور کامل غیر ممکن است.

  • پژوهش های تازه درباره شرطی سازی کلاسیک

پاسخ های شرطی(CR ها) الزاما پاسخ های غیر شرطی(URها) کوچک نیستند.

خاموشی مستلزم تداخل است. این استدلال عمدتا به سه پدیده مطمئن یادگیری متکی است. اولین آنها بازگشت خود به خودی است. دومین پدیده اثر نوشدن نام دارد و زمانی مشاهده می شود که یک پاسخ که در یک بافت آزمایشی شرطی شده در بافت آزمایشی دیگر خاموش شده باشد. سومین پدیده، یعنی از سرگیری، زمانی مشاهده می شود که پس از کامل شدن خاموشی آزمایش یک US ارائه می شود. بعد از چندین بار ارائه US به تنهایی، CS اصلی مجددا موجب بروز CR می شود، هرچند که میزان آن از سطح مشاهده شده پیش از خاموشی پایین تر است.

پاولف مشاده کرد که وقتی از یک محرک مرکب به عنوان CS استفاده می شود و یک جز محرک بر اجزای دیگر آن غالب است، تنها آن جز غالب شرطی می شود. این پدیده غلبه نام گرفت.  لئون کامین یک رشته آزمایش مهم درباره پدیده ای که او آن را وقفه نامید گزارش کرد. پیش از بحث، پاسخ های هیجانی شرطی(CER) را که او برای نشان دادن پدیده وقفه مورد استفاده قرار داد معرفی می کنیم. CER در ابتدا به وسیله استیس و اسکینر به عنوان روشی برای اندازه گیری نیرومندی تداعی CS-US توصیف شد. روش کار از این قرار است که ابتدا موشی را در جعبه اسکینر قرار می دهند و از راه شکل دادن به موش می آموزند تا برای دریافت تقویت غذایی اهرمی را فشار دهد. بعد موش در یک برنامه تقویت فاصله ثابت قرار داده می شود تا یک نرخ ثابت پاسخ دهی ایجاد شود. سپس موش یک دوره آزمایشی یک ساعته را تجربه می کند که در ضمن آن هربار یک صوت برای ۳ دقیقه نواخته می شود و با پایان یافتن صوت، موش یک شوک مختصر غیر قابل اجتناب دریافت می کند. در طول توالی صوت-شوک، برنامه تقویتی فاصله ثابت پابرجا می ماند. پس از چند دوره، هر بار که صوت شنیده شود، میزان فشار دادن اهرم توسط موش به مقدار زیادی کاهش می یابد. کاهش در میزان پاسخ دهی در زمانی که CS(صوت) نواخته می شود، منع شرطی نام دارد.

پس از آنکه شوک قطع می شود، نرخ پاسخ دهی به حد طبیعی آن افزایش می یابد و تا ظهور مجدد صوت در همان حد باقی می ماند. استیس و اسکینر مشاهده کردند که در ضمن مدتی که صوت نواخته می شود، پاسخ های هیجانی شرطی بودند که در موش سبب منع نرخ پاسخ فرض می شدند.

کامین در روش CER تغییراتی ایجاد کرد تا پدیده وقفه را نشان دهد. ابتدا موش ها آموزش دیدند تا اهرمی را برای دریافت تقویت غذایی فشار دهند. بعد موش ها ۱۶ کوشش را تجربه کردند که در آن یک صوت با شوک برقی دنبال می شد. نتیجه آموزش این بود که وقتی صوت ارائه می شد پاسخ منع می گردید. مرحله بعدی پژوهش شامل همراه کردن صوت مرحله قبلی آزمایش با یک نور بود که باهم یک محرک مرکب را تشکیل می دادند.

محرک مرکب صوت-نور در ۸ کوشش به موش ارائه می شد و همیشه با شوک دنبال می گشت. در مرحله آخر آزمایش، تنها نور به موش ارائه شد تا معلوم شود که موجب منع پاسخ می شود یا نه و نشد. اگر نور و صوت مستقیما با شوک همراه شوند، هر دو موجب منع پاسخ می شود. اما اگر ابتدا صوت با شوک همراه شود و بعد صوت همراه با نور به موش ارائه شود، شرطی شدن اندکی نسبت به نور اتفاق می افتد. تحت این شرایط، شرطی شدن به صوت، شرطی شدن به نور را با وقفه مواجه می کند.

وقفه مانند غلبه، موقعیتی را نشان می دهد که در آن محرک ها طبق اصول شرطی سازی کلاسیک همراه می گردند، اما هیچ گونه شرطی شدنی رخ نمی دهد. چنین به نظر می رسد که چیزی بیش از مجاورت محض محرک ها لازم است تا شرطی شدن صورت پذیرد.

  • پاولف و آموزش و پرورش

از نظر پاولف، امکان دارد اگر تجارب کلاس درس به اندازه کافی منفی باشد، دانش آموزان برای تمام عمر نسبت به آموزش و پرورش احساس انزجار کنند. اگرچه تاثیر شرطی شدن کلاسیک در کلاس درس نیرومند است، اما معمولا این اثر به طور ضمنی صورت می پذیرد.

وقتی که اصول پاولفی برای تغییر رفتار به کار می رود، بیشتر به مغزشویی، تا آموزش و پرورش شباهت دارد. برای پیدا کردن مثال هایی از کاربرد اصول پاولفی در تغییر نگرش ها، کافی است به برنامه های تبلیغی تلویزیون به دقت نگاه کنیم. در این گونه تبلیغات یک شی خنثی(محصول مورد تبلیغ) با چیزی که بینندگان به آن علاقه دارند(مثلا ثروت، سلامتی، جوانی، زیبایی و …) همراه می شود. این جنبه های ضمنی آموزش و پرورش بدون تردید در تمام مدت در مدرسه اتفاق می افتند. در طراحی هر برنامه آموزشی اثربخش، تغییر نگرش ها و هیجان های وابسته به یادگیری بر اساس شرطی سازی کلاسیک باید در نظر گرفته شود.

  • ارزش یابی از نظریه پاولف

خدمت ها

سوال هایی که پاولف درباره پویایی های رابطه CS-US، جریان کسب پاسخ، تعمیم و تمیز، و خاموشی و بازگشت خود به خودی مطرح ساخت و تا حدودی به آنها جواب داد از زمان او تا کنون مشوق مطالعات و پژوهش های ثمربخش در روان شناسی و پزشکی بوده اند.

پاولف از لحاظ خدمت های ویژه ای که به شیوه های پژوهشی علم روان شناسی انجام داده رقیب اسکینر و هال به حساب می آید. در تاریخ نظریه یادگیری، پاولف نخستین نظریه مربوط به یادگیری انتظاری را خلق کرد. مفهوم پاولف از CS به عنوان یک رویداد علامت دهنده مفهومی نو بوده است. اگر ما خوگیری و حساس شدن را به عنوان ساده ترین واحدهای یادگیری غیرتداعی گرا در نظر بگیریم، می توانیم پاسخ شرطی شده از راه شرطی شدن کلاسیک را به عنوان واحد اصلی یادگیری تداعی گرا تصور کنیم.

انتقادها

همان انتقادهایی که به ثرندایک، واتسون یا هر نظریه پرداز محرک-پاسخ دیگر به موجب دیدگاه ساده اندیشانه و مکانیستی آنان نسبت به یادگیری، وارد شده به پاولف نیز وارد است. پاولف از تبیین مربوط به یادگیری بر حسب فرایندهای پیچیده ذهنی اجتناب می کرد و بر این باور بود که آگاهی یادگیرنده از روابط CS-US برای وقوع یادگیری ضروری نیست.

منبع: خلاصه ای از نظریه های یادگیری السون و هرگنهان ترجمه علی اکبر سیف

پیمان دوستی

۱ خرداد ۱۳۹۶