رشد شغلی: نظریه های گستره زندگی

نظریه های گستره زندگی، نظریه هایی هستند که معتقد به وجود مراحل رشدی از تولد تا مرگ می باشد.این نظریه ها فرد را در دوره های مختلف و متنوع زندگی بررسی می نمایند. نظریه سازش و محدودیت گاتفردسون، نظریه گستره زندگی سوپر و نظریه رشدی کینزبرگ مربوط به این حوزه می باشند که در اینجا نظریه گاتفردسون و سوپر را بررسی خواهیم کرد.

  • نظریه محدودیت و سازش گاتفردسون

مفاهیم کلیدی

خودپنداره: منظور تصویری است که هر فرد از خود دارد.اجزاء مختلفی مانند ظاهر،توانایی ها،شخصیت،جنسیت، ارزش ها و جایگاه اجتماعی را شامل می شود.

نقشه شناختی اشتغالات: منظور از نقشه شناختی این است که نوجوانان و بزرگسالان در ذهن خود ابعاد اصلی یک حرفه بخصوص مردانه یا زنانه بودن، سطح پرستیژ اشتغال و حوزه کاری را تشخیص می دهند. این نقشه شناختی شامل سه بعد جنسیت، سطح پرستیز و حیطه کاری است.

فضای اجتماعی: منظور گزینه های قابل قبولی است که در نقشه شناختی هر فرد وجود دارد. به عبارت دیگر فضای اجتماعی یعنی اینکه فرد در کجا با جامعه اش متناسب می باشد.

محدودیت: فرایندی است که بوسیله آن فرد در محیط، دامنه تصمیمات خود را کم می کند.

سازش: در فرایند سازش آرزوها تعدیل می شوند تا با واقعیت خارجی وفق پیدا کنند.

آرزوهای مسیر شغلی: منظور آرزوها، مسیر یا شرایطی است که فرد دوست دارد در آن جایگاه قرار گیرد.

خورآفرینی: یعنی اینکه افراد محصول منفعل وراثت و محیط خود نیستند، بلکه در مسیر شغلی خود به صورت بسیار فعال خالق خود هستند.

  • شرح نظریه

نظریه گاتفردسون جزء آن دسته از نظریه های انتخاب شغل است که چشم اندازی زیستی اجتماعی به رشد – انتخاب شغل دارد. این نظریه برخاسته از نظریه آیزنگ و ترکیبی از مفاهیم روانشناسی هوش، روانشناسی شناختی، روانشناسی تفاوت های فردی و مبانی جامعه شناسی مانند اختلاف طبقاتی، پرستیژ اجتماعی، تفاوت های جنسیتی، نقش های جنسیتی و فضای اجتماعی است.

براساس این نظریه وراثت و محیط هر دو در تجربیات آدمی دخالت دارند. این نظریه بر خلاف نظریه های اجتماعی که معتقدند افراد یادگیرنده های منفعلی از محیط شان هستند، معتقد است ما در ایجاد تجربیات خود مشارکت فعال داریم. آنچه این نظریه را از سایر نظریه ها متفاوت می کند، تاثیر ژنتیک بر روی رفتار و شکل دادن ویژگی ها و صفات فردی افراد است. طبق گفته گاتفردسون آرزوهای مسیر شغلی، موقعیت یا شرایطی است که فرد دوست دارد در آن جایگاه قرار گیرد. این آرزوها تلاشی در جهت تحقق خود و تصویری که فرد از خود دارد می باشد. زمانی که آرزوها با آگاهی از موانع، امکانات و فرصت ها شکل گرفته باشند، آرزوهای واقع بینانه اند، در غیر این صورت آرزوهای ایده آل نامیده می شوند.

آرزوهای مسیر شغلی در روند رشد کودک تغییر میکنند و از ایده آل به واقع بینانه می رسند. این آرزوها با تغییر خودپنداره فرد تغییر می کنند و هرگاه آرزوها با خورپنداره متناسب شوند به رضایت فرد منجر می گردند. لذا آنچه منجر به انتخاب شغل در زندگی می شود، آرزوهای مسیر شغلی است. در این نظریه نقش اصلی در تصمیم گیری رشد شغلی محدود سازی مشاغل بر اساس مضمون خاص هر سن است، در واقع محدودسازی آرزوهای مسیر شغلی، فرآیندی است که به وسیله آن فرد در محیط دامنه تصمیم های خود را تنگ تر می کند.

بچه ها با خود اجتماعی شان محدود سازی را آغاز می کنند. خود اجتماعی، میزان تاثیر فرد برروی انتخاب های شغلی اش با در نظر گرفتن امکانات و محدودیت های محیطی می باشد. در محدود سازی مشاغلی که با فضای اجتماعی تناسب ندارند، از ذهن دور می شوند. فضای اجتماعی همان گزینه های قابل قبول از انواع مشاغلی است که در نقشه شناختی هر فرد وجود دارد. در ضمن محدود سازی آرزوهای مسیر شغلی یک فرآیند ناآگاهانه است. این فرآیند محدود سازی طی ۴ مرحله صورت می پذیرد. این مراحل عبارتند از:

مرحله اول:

جهت گیری رشد در این مرحله بر اساس متغیر اندازه و قدرت می باشد. این مرحله از ۳ تا ۵ سالگی است، پیوسته شدن فرآیند فکری کودک را در پی دارد و بچه ها از تفکر جادویی به سمت تفکر حسی پیش می روند و به ثبات شیء می رسند. در واقع آرزوهای شغلی آنها از آرزوهای تخیلی به آرزوهای عینی و واقعی و با رشد شناخت خود، از یک حالت خیالی یا مفاهیم مبهم درباره آینده به قدرت و اندازه می رسند.

موفقیت رشدی در این مرحله زمانی است که کودکان متوجه شوند یک دنیای بزرگسالی وجود دارد که کار کردن در یک شغل، قسمتی از آن است و آنها هم بزودی بزرگسالی خواهند شد که بایستی شغلی را انتخاب نمایند.

مرحله دوم

از ۶ تا ۸ سالگی است، در این مرحله کودکان معمولاً در پایه دبستان هستند، همزمان با یکپارچه شدن فکرشان تفاوت ها و تمایزات ساده را متوجه می شوند و می توانند چیزها را به خوب یا بد، آسان یا سخت طبقه بندی کنند. در این مرحله سه دسته از اشتغالات توجه بچه ها را به خود جلب می کند.

دسته اول، اشتغالاتی که بسیار عینی باشند(مانند فروشندگی). دسته دوم، اشتغالاتی که مکرر با آنها سر و کار داشته باشند(مانند معلمی). دسته سوم، اشتغالاتی که مستلزم پوشیدن لباس مخصوصی باشند(مانند پزشکی و پرستاری). کودکان در این مرحله جنسیت خود را جنس برتر و رفتارهای خود را مناسب با جنس می دانند. آنها بیشتر سراغ شغل هایی می روند که با جنس خودشان تناسب دارد. می توان گفت جنسیت ناشی از طبیعت و تربیت به محدود سازی فعالیت های هدفمند فرد در مسیر آرزوهای شغلی او کمک می کند. از این رو می توان گفت که نقش آرزوهای مسیر شغلی از این مرحله خود را نشان می دهد.

مرحله سوم:

بین سنین ۹ تا ۲۱ سالگی است. جهت گیری رشد شغلی بر اساس ارزش های اجتماعی است. در اینجا نقش هم قطاران، خانواده و جامعه مشخص تر می شود، نظر دوستان و دیگران و اینکه درباره شغل و تصمیماتشان چه فکر می کنند مهم می شود.

در این مرحله همچنین مفهوم پرستیژ اجتماعی مطرح می شود و کودکان مشاغل را هم از نظر پرستیژ اجتماعی طبقه بندی می کنند و هم متوجه می شوند که رابطه ی محکمی بین تحصیلات، شغل و درآمد وجود دارد. زمانی این مرحله را به خوبی پشت سر می گذارند که مشاغلی که هماهنگ با جنسیت شان نیست را محدود نموده و کنار گذارده باشند.

مرحله چهارم:

از ۲۴ سالگی به بعد مبتنی بر خود منحصر به فرد است. با نوجوانی همراه است و بر خلاف سه مرحله قبل رشد مسیر انتخاب شغل، آگاهانه و هوشیارانه است. در این مرحله نوجوانان بر اساس ترکیبی از متغیر های علاقه، رغبت، توانایی، استعداد، ارزش های خود و خانواده شغلی را انتخاب می کنند که همه ی این معیارها را داشته باشد. این شغل به احتمال زیاد با خودپنداره ی نوجوان هماهنگی خواهد داشت.

بعد از محدود سازی کودکان و نوجوانان وارد مرحله سازش می شوند. سازش یعنی اینکه فرد فکر می کند یک شغل چقدر برای او در دسترس و یا قابل پذیرش است. در نظریه گاتفردسون زمانی فرد به سازش رسیده است که دیگر نتواند گزینه های شغلی بیشتری را کشف کند. با طی کردن این فرآیند فرد به انتخاب خوبی می رسد اما این انتخاب لزوماً بهترین انتخاب او نمی باشد.

بر اساس این نظریه، سازش بر دو نوع مقدماتی و تجربی است. سازش مقدماتی، زمانی اتفاق می افتد که فرد متوجه می شود شغلی را که به آن علاقه بسیار زیادی داشته است، قابل دستیابی یا واقعی نیست. به عبارت دیگر سازش مقدماتی پاسخی به درک عدم دستیابی است، از این رو فرد در این نوع سازش غیر فعال است. سازش تجربی، زمانی است که فرد با کارکردن و مواجه شدن با تجربیات محیطی، آرزوهای خود را دست نیافتنی می داند و آنها را اصلاح می نماید. در اینجا فرد فعالانه با آرزوهای خود برخورد می نماید.

در فرآیند سازش آرزوها تعدیل می شوند تا با واقعیت خارجی وفق پیدا کنند. بر اساس این نظریه افراد در صورتی که اختلافی در حیطه ی رغبت هایشان باشد، نمی توانند سازش نمایند. البته اگر اختلاف در حد متوسط باشد، آنها پرستیژ را فدای کلیشه های جنسیتی می کنند و در مورد اختلافات بزرگتر، رغبت های خود را قربانی پرستیژ یا کلیشه های جنسیتی می کنند.

خودآفرینی، افزایش پیش رونده ی نقش فعال خود در ساخت مسیر انتخاب شغل می باشد. کودکان باید بتوانند خود را از محیط جدا کرده و تاثیر خویش را بر محیط ببینند و به این باور برسند که در تعیین مسیر شغلی خویش به شکل فعالی دخالت دارند.

  • نظریۀ گسترۀ زندگی سوپر

مفاهیم کلیدی

خود پنداره یا خویشتن پنداری: تصویری است که هر فرد دربارۀ خود و توانایی هایش در هر موقعیت و شرایطی دارد. به نظر سوپر خودپنداره مسیر شغلی عبارت است از شناخت فرد از خود و توانایی هایش در طول مسیر انتخاب شغلش.

وظایف رشدی یا فعالیت ها: وظایفی که افراد در هر مرحله رشدی به عهده دارند، با دیگر مراحل متفاوت است. فرد در هر مرحلۀ رشدی که قرار می گیرد، باید وظیفۀ مربوط به آن مرحله را به خوبی انجام دهد. وظایف شغلی باعث شکل گیری نقش های زندگی می شود.

دغدغه: با نقش ها ارتباط تنگاتنگ دارد. نقش ها منجر به ایجاد دغدغه ها می گردند. دغدغه چیزی است که ذهن فرد را در جهت انجام یک سری فعالیت های مثبت درگیر نموده است. دغدغه ها باعث می شوند افراد برای زندگی خود هدف تعیین کرده و برای دستیابی به آن برنامه ریزی کنند و بر اساس امیال و رغبت خود پیش می روند.

بلوغ مسیر شغلی: یعنی به دست آوردن صلاحیت و شایستگی کافی توسط فرد به طوری که در مسیر رشد خود بتواند تصمیم گیری و انتخاب نماید. این مسیر دارای دو بعد نگرشی(اکتشاف و طرح ریزی شغلی) و دو بعد شناختی(گرفتن اطلاعات و تصمیم گیری منطقی) می باشد.

  • شرح نظریه

نظریه سوپر از یک طرف برخاسته از روانشناسی تفاوت های فردی است و از طرف دیگر یک تئوری رشدی است. بر اساس این نظریه افراد در مسیر رشد شغلی خود و انتخاب شغل ۵ مرحله را پشت سر میگذارند:

  1. مرحله رشد

از تولد تا ۲۴ سالگی است. کودک بر اثر تعامل با محیط و برخورد با اطرافیان و گرفتن بازخورد از آنها و نیز همانند سازی با والدین و بزرگترها به یک خودپنداره می رسد که در سایه این خودپنداره استعداد، نگرش و نیازهای او رشد می کنند. مرحله رشد شامل سه زیر مرحلۀ رویایی، رغبت و صلاحیت می باشد.

زیر مرحله رویایی از ۴ تا ۲۱ سالگی است. کودک در تخیل خود شغلی را که دوست دارد، انتخاب می کند و در بازی ها به آن اشتغال می ورزد. زیر مرحله رغبت که ۲۲ و ۲۱ سالگی را در بر می گیرد، فرد می داند چه شغلی را دوست دارد و چه شغلی را دوست ندارد، پس بر اساس امیال و رغبت خود پیش می رود. زیر مرحله صلاحیت مربوط به ۲۳ و ۲۴ سالگی است. فرد در این مرحله علاوه بر رغبت به توانستن یا نتوانستن خود هم توجه می کند.

  1. مرحلۀ مکاشفه

از ۲۵ تا ۱۴ سالگی است. در این دوره فقط توانایی های خود را در انتخاب شغل می آزماید. این مرحله شامل سه زیر مرحلۀ تجربه، انتقال و کوشش می شود. زیر مرحله تجربه از ۲۱ تا ۲۵ سالگی است. فرد خودپنداره خود را در رابطه با توانایی ها، ارزش ها، نیازها و رغبت ها به محک آزمایش می گذارد.

زیر مرحله انتقال از ۲۸ تا ۱۲ سالگی است. فرد به سمت واقعیات محیطی و فردی پیش می رود. در حقیقت این مرحله گذار از فکر به عمل است. زیر مرحله کوشش از ۱۱ تا ۱۴ سالگی است. در این مرحله فرد به هدف نهایی مسیر انتخاب شغل اش بسیار نزدیک شده است، می تواند هم شغل هم راه تحصیلی و هم همسر خودرا انتخاب کند.

  1. مرحلۀایجاد

مربوط به فاصله سنی ۱۵ تا ۴۴ سال است. اگر فرد از انتخابش کاملاً رضایت داشته باشد، سعی می کند با خلاقیت و نوآوری انتخابش را تثبیت کند تا رضایتش مداوم و همیشگی گردد.

  1. مرحله ابقاء و حفظ

از ۴۵ تا ۶۴ سالگی است. با یک فرآیند سازگاری مداوم همراه است. سعی میکند موقعیت کاری خود را بهبود ببخشد.

۵٫مرحلۀ افول

از ۶۵ سالگی به بالا را شامل می شود. تغییراتی در جسم و مسیر شغلی فرد اتفاق می افتد. در این مرحله ملاحظات پیش از بازنشستگی، کاهش بروندادهای کاری و احتمالاً بازنشستگی وجود دارد. این مرحله شامل دو زیر مرحله تقلیل و بازنشستگی است.

نظریه سوپر یک نظریه مرحله ای است که هریک از این مراحل پیشرونده، در دل خود مرحله قبل را هم دارد. اگر فردی یک مرحله را به خوبی پشت سر نگذارد در مراحل بعدی می تواند جبران نقص آن مرحله را نماید. بنابراین مراحل ۵ گانه مسیر انتخاب شغل مراحلی طولی نیست بلکه چرخه ای است. بنا بر گفته سوپر افراد ۵ وظیفه رشدی بر عهده دارند که در هر سن باید به آن بپردازند.

این وظایف عبارتند از: ۱ تبلور- وظیفه رشدی افراد ۲۴ تا ۲۸ ساله است. یک فرآیند ذهنی و شناختی است. فرد باید همۀ مشغولیت ها و فعالیت های خود را در ذهن هدفمند نماید. ۲ تعیین- از ۲۸ سالگی آغاز و در ۱۲ سالگی پایان میابد. باید فعالیت های هدفمند خود را محدود نماید تا به فعالیت های هدفمند خاصی که برایش اولویت دارد برسد. ۳ اجرا-  مربوط به سنین رشدی ۱۲ تا ۱۴ سال است. در این دوره بالقوه ها، بالفعل می شوند و او به کاری اشتغال می ورزد. ۴ تثبیت- برای بزرگسالان ۱۴ تا ۳۵ سال است. فرد باید مسیر شغلی خود یا مسیر زندگی اش را تثبیت کند. ۵ تحکیم- وظیفه رشدی افراد بالای ۳۵ سال است. محکم کردن انتخاب های فرد در مسیر زندگی اش با پیشرفت، مقام و موفقیت بالا به دست می آید.

سوپر در نظریه خود به مفهوم نقش ها هم اهمیت زیادی داده است، او معتقد است همه افراد در طول زندگی خود در موقعیت هایی قرار می گیرند که مستلزم انجام یکسری فعالیت هاست. قرار گرفتن در یک موقعیت و انجام فعالیت های هدفمند منجر به شکل گیری نقش های فرد می شود. از جمله بچگی، دانش آموزی، تفریح، شهروندی، کارگری، خانه داری، همسری، والدینی و مستمری بگیری. از آنجا که افراد همزمان چند نقش را بازی می کنند، موفقیت در یکی موفقیت در دیگری را هم در پی دارد.

منبع: نظریه های رشد کرین و لورا برک

پیمان دوستی

۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۶