روان شناسی اجتماعی

روان شناسی اجتماعی وارد کار می شود: کاربردآن در محیط کار و کارآفرینی

محیط های کاری زمینه های اجتماعی هستند. زمینه هایی که افراد در آنها ساعت های زیادی در روز باهم تعامل دارند.

نگرش های مربوط به کار: ماهیت و اثرات رضایت شغلی

رضایت شغلی: علت های آن

بیشتر افراد معتقدند از شغلشان رضایت دارند. تا حدودی این موضوع انعکاس تاثیر ناهماهنگی شناختی است زیرا افراد می دانند که مجبورند به کاری که دارند ادامه دهند. گفتن اینکه از شغل کنون خود راضی نیستند در آنها ناهماهنگی شناختی ایجاد خواهد شد و بعد ممکن است واقعا این ارزیابی خود را به عنوان بازتاب واقعی دیدگاه خود بپذیرند.

بعضی سطح بالایی از رضایت و برخی دیگر سطح پایینی از رضایت شغلی را گزارش می دهند. دو گروه از عوامل در این قضیه مهم هستند: عوامل سازمانی مربوط به کارهایی که یک کمپانی انجام می دهد و شرایط کاری که فراهم می کند، و عوامل شخصی مربوط به صفات فردی که در آن سازمان کار می کند. اگر افراد وقتی کاری که انجام می دهند کسل کننده و تکراری نبوده و جالب باشد، و نه اضافه بار و نه کم بار داشته باشد، می تواند رضایت شغلی به همراه داشته باشد. شواهد نشان می دهد حقوق بالا با شادمانی رابطه ندارد. به نظر می رسد مهم تر از پرداخت، انصاف ادراک شده است.

از جهت عوامل شخصی هرچه افراد مدت طولانی تری در یک شغل بوده و هر قدر پایگاه آنها بالاتر باشد، رضایت شغلی آنها بیشتر است. همچنین افراد نوع A علی رغم زودرنجی و حساس بودن، رضایت شغلی بیشتری نسبت به افراد نوع B گزارش می کنند. شاید این بدین خاطر است که نوع A میال است تمام اوقات مشغول باشد.

عوامل ژنتیکی نیز ممکن است در رضایت شغلی نقش داشده باشند. بعضی افراد تمایل ذاتی به راضی بودن یا نبودن از شغل خود دارند. همچنین صفات شخصیت در این امر دخیل می باشند.

رضایت شغلی: معلول های آن

رضایت شغلی یک نوع خاص از نگرش است و نگرش ها همیشه پیش بینی کننده نیرومند رفتار نیستند. یکی از مهم ترین عوامل که با وجود رضایت شغلی عملکرد را پایین می آورد، فضای محدود برای تغییر در عملکرد است.

دلیل دیگر این است که بسیاری از عوامل دیگر نیز عملکرد را تعیین می کنند: شرایط کاری، در دسترس بودن مواد و ابزارهای لازم، میزان ساخت دار بودن تکلیف، مهارت ها، توانایی ها، تجربه پیشین و …..

احتمال دیگر این است که در بعضی موارد، رضایت شغلی از عملکرد خوب ناشی می شود و نه عکس آن. در مجموع، در حالی که رضایت شغلی در حد متوسطی با عملکرد فرد رابطه دارد، وقتی عملکرد کلی یک کمپانی را در نظر بگیریم، این موفقیت مالی است که نگرش ها را شکل می دهد.

رفتار شهروندی سازمانی: رفتار جامعه پسند در عمل

ماهیت رفتار جامعه پسند در محیط کار: برخی شکل های اساسی آن

رفتار شهروندی سازمانی یعنی رفتار جامعه پسندی که در یک سازمان رخ می دهد و ممکن است به وسیله سازمان به آن پاداش داده نشود. افراد این کار را به شیوه های مختلف که معمولا یکی از پنج مقوله زیر است انجام می دهند. ۱) نوع دوستی، یعنی کمک به دیگران تا بتوانند کار خود را انجام دهند. ۲) با وجدان بودن، یعمی رفتن به فراسوی حداقل الزامات یک شغل. ۳) فضایل مدنی، یعنی شرکت در زندگی سازمانی و نشان دادن دلسوزی برای آن. ۴) روحیه ورزشکاری، یعنی نشان دادن تمایل به تحمل شرایط نامساعد بدون شکایت. ۵) ادب و نزاکت، یعنی تلاش برای جلوگیری از مسائل بین فردی.

کمک کردن در کار: چه عواملی بر وقوع آن تاثیر دارند؟

هویت اجتماعی، به میزان همانند سازی کارکنان با کمپانی هایی که در آنها کار می کنند گفته می شود، به عبارت دیگر، میزانی که آنها احساس می کنند کمپانی گروهی است که به آن تعلق دارند. هرچه هویت اجتماعی بیشتر باشد، بیشتر احتمال دارد که کارکنان به شکل های مختلف رفتار شهروندی دست بزنند. عامل مهم دیگر باور این است که با آنها با عدالت و انصاف رفتار می شود. انصاف ادراک شده بین کارکنان، تمایل آنها را به انجام بیش از آنچه که الزام شغل آنها با توجه به مشتریان و همکاران است، تحت تاثیر قرار می دهد.

یکی از راه هایی که کارکنان در یک سازمان به رفتارهای کمک دهی می پردازند، از طریق تبادل خدمت با یکدیگر است. عامل دیگری که بر رفتار شهروندی سازمانی تاثیر دارد، ادراک های کارکنان از گستردگی و وسعت شغل آنهاست که کدام رفتارها الزامی و کدام داوطلبانه است. هرچه کارکنان شغل خود را گسترده تر تصور کنند، بیشتر احتمال دارد که به مواردی از رفتار شهروندی سازمانی دست بزنند. و سرانجام فراوانی رفتار شهروندی سازمانی تحت تاثیر نگرش کارکنان درباره سازمان آنها یعنی تعهد سازمانی قرار می گیرد.

رهبری: نفوذ در زمینه های گروهی

رهبری مانند عشق است، یعنی تشخیص آن آسان ولی تعریف آن سخت است. به طور کلی، رهبر بودن شامل نفوذ است. عضوی از گروه که بیشترین نفوذ را در گروه اعمال می کند.

چرا بعضی افراد رهبر می شوند و افراد دیگر نه؟

بعضی افراد رهبر به دنیا می آیند. نظریه بزرگ شخص در رهبری بیان می کند که رهبران بزرگ دارای صفات ویژه ای هستند که آنها را از دیگران متمایز می کند. رهبران در مورد صفات زیر از بیشتر مردم رتبه بالاتری دارند. ۱) سائق، تمایل برای پیشرفت همراه با انرژی و عزم و اراده بالا، ۲) اعتماد به نفس، ۳) خلاقیت، ۴) انگیزه رهبری، و ۵) انعطاف پذیری بالا که مهم ترین ویژگی می باشد، یعنی توانایی تشخیص اینکه در یک موقعیت چه اعمال یا روش هایی لازم است.

علاوه بر این، چند بعد از ابعاد پنج عامل بزرگ شهصیت نقش مهمی در رهبر بودن بازی می کنند. افراد برون گرا، گشوده به تجربه، و وفاق(تمایل به اعتماد به دیگران)، بیشتر احتمال دارد که رهبر باشند.

رهبران چه می کنند؟ ابعاد اساسی رفتار رهبر

بعد اول به ساختارآغازگری(جهت گیری تولیدی) معروف است که این رهبران به انجام گرفتن کار توجه دارند. بعد دوم به ملاحظه(جهت گیری شخصی) معروف است که به برقراری روابط خوب با زیردستان علاقه دارند. هر دو الگو دارای معایت و مزایی می باشد.

دو بعد دیگر رفتار رهبر، شامل میزانی است که رهبران تصمیم را خودشان می گیرند(رهنمودی-مختار) یا به اعضای گروه اجازه شرکت در تصمیم گیری ها می دهند(خودکامه-مشارکتی).

رهبران تبادلی و تبدیلی: رویکردهای متفاوت، اثرات متفاوت

رهبران تبدیلی، رهبران فرهمند تلقی می شوند. آنان چنان اثرات عمیقی بر پیرامون خود دارند که تقریبا به نظر می رسد نوعی قدرت جادیی بر اعمال آنها دارند که این نفوذ ناشی از چهار ویژگی است. ۱) نفوذ آرمانی، یعنی آنها مورد تحسین و اعتماد پیروان خود هستند. ۲) انگیزه های الهام بخش، یعنی آنها می دانند چگونه با عرضه معنی و چالش در کار افراد به آنها الهام ببخشند، ۳) تحریک فکری، یعنی با مورد سوال قرار دادن مفروضات موجود و چارچوب بندی جدید مسایل به شیوه ای نو آنها پیروان خود را به نوآور بودن و خلاق بودن بر می انگیزند، و ۴) ملاحظه و توجه انفرادی، یعنی آنها به نیازهای پیرامون خود برای پیشرفت و ترقی با عمل کردن به عنوان مرشد و مراد، توجه نشان می دهند.

رهبران تبدیلی سطوح بالایی از اعتماد به نفس، مهارت های ارتباطی عالی و سبک شخصی هیجان انگیزی را به نمایش می گذارند و استاد مدیریت برداشت هستند.

رهبران تبادلی مدیرانی هستند که احتمال بیشتری دارد در زندگی روزمره خود با آنها برخورد کنیم. این رهبران نفوذ خود را به شیوه ای متفاوت اعمال می کنند. چنین رهبرانی عمدتا در نظام به وسیله ارائه تحسین، پاداش، و منابع برای عملکرد خوب و بازده های منفی برای عملکرد بد، کار می کنند. رهبران تبادلی می توانند بسیار اثربخش باشند و انگیزش، روحیه و مولد بودن پیروان خود را بالا ببرند.

رهبران تبدیلی و تبادلی از نظر اسلوب باهم فرق عمده دارند. اینکه رهبران از لحاظ فرهمندی پایین یا بالا باشند در موقعیت های پایدار فرقی نمی کند؛ اما در محیط های سریع التغییر رهبرانی که فرهمندی بالاتری دارند، عملکرد بهتری نیز دارند. همچنین میزان بالا یا پایین بودن تبادلی بودن رهبران بر عملکرد مالی کمپانی ها تاثیری ندراد.

روان شناسان اجتماعی کارآفرین

کارآفرینان افرادی هستند که فرصت مناسب را برای یک تجارت تشخیص داده و عملا آن را راه می اندازند.

چرا بعضی افراد کارآفرین می شوند؟ نقش عوامل اجتماعی، شناختی و شخصی

الگو گیری، قرار گرفتن در معرض افراد دیگری است که کارآفرین هستند و می توانیم دانش و مهارت هایی را که برای کارآفرین شدن نیاز است با مشاهده آنها فراگیریم.

فرایندهای شناختی نیز در کارآفرینی نقش بازی می کنند. سوگیری خوش بینانه و سفسطه برنامه ریزی از جمله خطاهایی است که در بین کارآفرینان دیده می شود. کارآفرینان گرایش دارند که در هر موقعیتی سطوح پایین تری از خطر را تصور کنند.

بعضی جنبه های پنج عامل بزرگ شخصیت نیز در این تصمیم نقش دارند. برای مثال افراد برونگرا بیشتر احتمال دارد شغلی را راه اندازی کنند تا کسانی که از لحاظ برون گرایی پایین هستند. همچنین افرادی که از نظر گشودگی به تجربه بالا هستند کمتر از افرادی که در این صفت پایین هستند، احتمال دارد شغل جدیدی راه بیندازند.

چرا بعضی از کارآفرینان موفق ترند؟

کارآفرینان موفق کار خود را با یک اندیشه به طور استثنایی خوب آغاز می کنند. تعبیر دیگر این است که یک بار دیگر عوامل اجتماعی، شناختی و فردی نقش مهم در این کار ایفا می کنند.

اگرچه کارآفرینان کمتر از افراد دیگر به تفکر خلاف واقع اشتغال می ورزند، اما کارآفرینان موفق ممکن است در کاربرد چنین تفکری برای ایجاد راهبردهای بهتر برای انجام تکالیف، تواناتر و زبردست تر باشند.

یک تحریف شناختی دیگر، به هزینه های بر باد رفته یا تشدید تعهد معروف است، یعنی تمایل به چسبیدن به تصمیم هایی که بازده های منفی آغازین را سبب شده اند. به میزانی که کارآفرینان بر این سوگیری شناختی پافشاری کنند، ممکن است بقای شغل تازه خود را به خطر بیاندازند. نقش بالقوه هزینه های بر باد رفته در موفقیت کارآفرینان به وسیله بروکنر، هیگینز و لو(۲۰۰۴) با نظریه تمرکز نظم بخش ربط داده شده است. این نظریه چارچوب مهمی برای درک این مطلب است که افراد در نظم بخشی به رفتار خود به منظور رسیدن به حالات نهایی مطلوب، یکی از دو دیدگاه متضاد را اتخاذ می کنند. دیدگاه اول که به تمرکز ترفیعی معروف است هدف غایی که افراد به دنبال آن هستند، یعنی کامیابی را به کار می گیرد و به دنبال تنظیم فرضیه های متعددی است که همه ابزارهای ممکن را برای رسیدن به اهداف مورد نظر کشف کند. برعکس، در تمرکز بازداری هدف نهایی ایمنی یعنی اجتناب از بازده های منفی است.

افراد دارای تمرکز ترفیعی بهتر از افراد دارای تمرکز بازداری قادرند از تصمیم های ناموفق اجتناب کنند، زیرا اساسا به دستیابی به نتایج مثبت توجه دارند و بهترین راه انجام این کار این است که به روش تازه بهتر و در درسترس متوسل شوند. اگر گزینه برتر در دسترس نباشد، افراد دارای تمرکز بازداری ممکن است مزیتی داشته باشند و خود را از تله هزینه های بربادرفته راحتتر برهانند.

پیمان دوستی

بهار ۱۳۹۷

برگرفته از کتاب روان شناسی اجتماعی دکتر بارون و همکاران، ترجمه دکتر کریمی

روان شناسی اجتماعی در عمل: کاربردآن در حقوق و بهداشت

روان شناسی اجتماعی و نظام حقوقی

بازجویی های پلیس

بهترین راه بازجویی از مظنون چیست؟

ما ترجیح می دهیم که پلیس از رویکرد استنطاقی، یعنی جستسجوی کشف حقیقت استفاده کند تا اینکه بخواهد از رویکرد هماوردی، یعنی سعی برای اثبات مقصر بودن متهم استفاده کند.

یک امکان برای جلوگیری از تحریف ها حین بازجویی، الزامی شدن ضبط ویدئو بازجویی ها به وسیله پلیس می باشد. اما در این روش مشکل این است که ما تمایل به درک چیزی را داریم که در مرکز توجه ماست. بسیاری از این نوارهای ویدئویی به طور کامل روی متهم متمرکز هستند و در نتیجه ممکن است همبستگی های گول زننده رخ دهد، زیرا هرچیزی که در مرکز توجه ما قرار می گیرد، مرکز تفکر آغازین ما می شود.

یک عامل دیگر که بر بازجویی های پلیس اثر می گذارد، مکان بازجویی است که بازجوها ترجیح می دهند در محلی رعب آور مانند اداره پلیس بازجویی کنند. تحت این اوضاع شاهد یا متهم معمولا سه چیز را تجربه می کند. ۱) نوعی عدم اطمینان درباره پاسخ های درست، ۲) تاحدودی اعتماد کردن به افسری که سئوال می کند، و ۳) نوعی انتظار گفته نشده که بایستی پاسخ را بداند و در نتیجه جواب نمی دانم یا به خاطر نمی آورم را کمتر می دهند و نهایتا شخص وادار می شود که آن را باور کند، خصوصا اگر حین بازجویی به وسیله خوب است، یا لبخند از سوی افسرد تقویت بگیرد.

جنبه های دیگری از بازجویی: نفوذ اجتماعی در عمل

وقتی یک بازجو جرم را کوچک جلوه دهد یا خود را حمایت کننده نشان می دهد، نوعی قول ضمنی وجود دارد که تنبیه نسبتا ملایم خواهد بود. نه تنها این فن که مبتنی بر خود شیرینی است، موثر است، بلکه از مسائل حقوقی مربوط به تهدید متهم نیز اجتناب می کند.

پلیس گاهی نتایج دستگاه دروغ سنج ساختگی، اطلاعات انگشت نگاری جعلی، شناسایی به وسیله شاهد قلابی، و اطلاعات دروغین درباره اعتراف همدست، به مظنونان ارائه می کند.

اثرات پوشش رسانه ای بر ادراک از متهمان

رویدادهای روزانه ای که در جریان محاکمه در صدر روزنامه و رسانه قرار می گیرد، می تواند موجب اثر تقدم شود، یعنی تمایل به اینکه اطلاعاتی که ابتدا دریافت می کنیم، نفوذ قوی تری بر برداشت های ما از دیگران دارند.

شاهدان عینی: آیا شهادت همان قدر که دلمان می خواهد باور کنیم، درست است؟

شهود اغلب افراد بی گناه را به عنوان مجرم شناسایی می کنند، جزئیات را به اشتباه به یاد می آورند یا گاهی چیزهایی را به یاد می آورند که هیچ وقت اتفاق نیافتاده است. چند دلیل برای تحریف حافظه وجود دارد.

تلقین پذیری تحت تاثیر سوال تلقینی و خطاهای ناشی از جعل منبع مثل اسناد خاطرات به منابع غلط، برخی از دلایل تحریف حافظه هستند.

نقش هیجان ها: بازبینی عاطفه و شناخت

احساسات کنونی یا هیجان های ما اغلب اثراتی نیرومند بر شناخت های ما دارند. چنین اثراتی اغلب وقتی شاهد قربانی یک جر هم هست، رخ می دهند.

زمان و اطلاعات تداخل کننده

گذشت زمان بین رویداد و به یاد آوردن موجب می شود شاهد تحت تاثیر اطلاعات پس رویدادی گمراه کننده مثل پرسش های پلیس، داستان های رسانه ها و اظهار نظرهای ابراز شده به وسیله دیگران قرار گیرد.

تحریف و ساختن حافظه: به یاد آوردن آنچه هیچ گاه رخ نداده است

هرچند حافظه حیرت انگیز است، اما کامل نیست و مستعد بسیاری از خطاهاست. خاطره پردازی یعنی ایجاد خاطرات برای رویدادهایی که ما هرگز تجربه نکرده ایم. آنها به وسیله گفته ها یا اعمال دیگران به نحوی در ذهن ما کاشته می شوند، همچنین مجسم کردن یک رویداد می تواند خاطرات کاذبی درباره آن ایجاد کند.

یادآوری خاطرات فراموش شده رویدادهای آسیب زا

بعضی از یادآوری خاطرات آسیب زا در اوایل زندگی ممکن است نادرست باشند و به رویدادهایی اشاره کنند که امکان نداشته رخ داده باشند.

افزایش دقت شهود

یک رویکرد امید بخش شامل مصاحبه پیشرفته با شاهدان است که از شاهدان خواسته می شود هرچیزی را که می توانند به خاطر بیاورند گزارش کنند. این کار به آنها امکان استفاده از قرینه های بزایابی چندگانه را می دهد. همچنین گاهی از شاهدان خواسته می شود که رویدادها را از چشم انداز دیگر و با چندین ترتیب متفاوت توضیح بدهند، نه فقط یک چشم انداز یا ترتیبی که رویدادها عملا رخ داده اند. به خط کردن متهم نیز فن دیگری است که پلیس از آن استفاده می کند. روشش دیگر ارائه تصویری از صحنه جرم و قربانی به شاهد قبل از شناسایی متهم است.

اثر وکلای مدافع، قضات، متهمان و اعضای هیات منصفه

وکلای مدافع: هماورد شاکی و دفاع کننده

در جریان محاکمه، وکلا اجازه ندارند از شاهدان سوالات تلقینی بپرسند، اما در جریان بازجویی ها، سوالات تلقینی مجاز هستند. نا دیده گرفتن اطلاعاتی که واکنش هیجانی را بر می انگیزند، تقریبا غیر ممکن است و ممکن است موجب آلودگی ذهنی شوند. یعنی فرایندی که طی آن قضاوت ها، هیجان ها و رفتارها تحت تاثیر پردازش ذهنی قرار می گیرند که تحت کنترل ما نیستند.

ویژگی های متهم و ویژگی های اعضای هیات منصفه

حتی امروزه، نژاد متهم می تواند در نظام حقوقی تاثیر بگذارد. علاوه بر آن ظاهر جسمانی، جنسیت و پایگاه اقتصادی و اجتماعی نیز مهم است. علاوه بر اینها، شیوه ای که متهمان در دادگاه رفتار می کنند نیز می تواند اثراتی قوی داشته باشد.

جنسیت: باورها، نگرش ها و ارزش های اعضای هیات منصفه

یکی از تفاوت های بین هیات منصفه مرد و زن، در خصوص تهاجم جنسی است. به عنوان مثال، در قضاوت روی موارد تجاوز به عنف، مردان بیشتر از زنان احتمال دارد که نتیجه بگیرند تعامل جنسی توافقی بوده است.

اعضای هیات منصفه دارای سوگیری ارفاقی، یعنی اعتقاد به اینکه متهم خود نیز یک قربانی است، کمتر احتمال دارد رای به محکومیت دهند. برعکس، اعضای هیات منصفه اقتدار گرایی قانونی، یعنی فرض بر اینکه متهم مسئول انجام جرم است، بیشتر احتمال دارد که رای به گناهکار بودن متهم بدند.

همچنین سوگیری تایید نیز ممکن است اثراتی داشته باشد که تنها اطلاعات همخوان با عقاید اولیه هیات منصفه مورد توجه و به خاطر سپرده شوند.

روان شناسی اجتماعی و بهداشت شخصی

سلامت و بیماری عملا به وسیله تعامل پیچیده ای بین عوامل ژنتیکی، روان شناختی و اجتماعی تعیین می شود.

فشار روانی(استرس): علت ها، معلول ها و کنترل

منابع اصلی فشار روانی و اثرات آنها بر بهداشت شخصی

فشار روانی تراکمی و مجموعی، به جای فشار روانی حاصل از هر رویداد استرس زا به تنهایی، با مشکلات بهداشت و سلامت ربط دارد. افرادی که گزارش می کنند دچار فشارهای مزمن هستند، بیشتر احتمال دارد گرفتار سرماخوردگی و سایر بیماری ها نسبت به افرادی که عوامل فشارزای حاد را تجربه می کنند، بشوند. همچنین، گرفتاری های شدت کم نیز می توانند با فراوانی بیشتر، تاثیر خود را جبران می کنند.

فشار روانی(استرس) چگونه بر سلامت اثر می کند؟

استرس با تخلیه منابع ما از جمله عاطفه منفی و برهم زدن تعادل فیزیولوژیکی ما، شیمی درونی ما را به هم می ریزد و کارآمدی سیستم ایمنی را پایین می آورد. قرار گرفتن در معرض استرس مزمن می تواند سطح گردش لمفوسیت ها(گلبول های سفیدی که با عفونت و بیماری می جنگند) را پایین آورده و سطح کورتیزول را بلا برده که نظام ایمنی ما را سرکوب می کند، لذا استرس های مزمن در بیماری های قلبی عروقی نقش بازی می کنند.

استرس دارای اثرات مستقیم و غیر مستقیم می باشد. اثرات مستقیم آن بر سیستم ایمنی و کارکردهای بدن است و اثرات غیر مستقیم آن بر سبک زندگی، رفتارهای مربوط به بهداشت مثل اقدام به موقع برای فوریت های پزشکی و همینطور رفتارهای مربوط به تندرسی می باشد.

کنار آمدن با فشار روانی(استرس)

کنار آمدن یعنی شیوه هایی که اثرات نامطلوب استرس را کاهش داده و به برآمدن از عهده علل آن کمک کنیم. این موضوع دارای سه راهبرد اصلی می باشد. ۱) کنار آمدن هیجان محور، یعنی تلاش برای جایگزین کردن هیجان های ایجاد شده به وسیله استرس با هیجان های مثبت تر، ۲) کنارآمدن مسئله محور، یعنی تلاش برای تغییر دادن خود موقعیت، و ۳) جلب حمایت اجتماعی، یعنی تکیه بر منابع هیجانی و تکلیفی فراهم شده به وسیله حمایت دیگران. هرچند روشن است که دریافت حمایت اجتماعی برای سلامت مهم است، ولی یافته های اخیر ظاهرا نشان می دهند که ارائه حمایت اجتماعی به دیگران نیز ممکن است به همان اندازه دریافت آن مهم باشد.

تفاوت های جنسیتی در مکانیسم های کنار آمدن

زنان گستره وسیع تری از راهبردهای کنارآمدن را به کا می برند تا مردان، از جمله دو راهبرد مساله محور و هیجان محور. به علاون زنان بیشتر احتمال دارد راهبردهایی را به کار ببرند که شامل اظهارات کلامی به دیگران یا به خود است، مرور مکرر درباره  مساله، به کار بردن خودگفتگویی مثبت و طلب حمایت عاطفی از دوستان و خانواده. برعکس، مردان بیشتر احتمال دارد که اجتناب از مساله یا کنارکشیدن از آن را به کار ببرند. جالب اینکه شواهدی وجود نداشت که مردان بیش از زنان مستقیما با مساله روبرو می شوند.

مبنای این تفاوت این است که جامعه از زنان انتظار دارد در مواقع فشار روانی برای حمایت به دیگران رو کند و احتمال دیگر این است که زنان عوامل فشارزا را شدیدتر از مردان تصور می کنند و موجب دست زدن به صورت گسترده تر به راهبردهای کنار آمدن مانند طلب کمک از دیگران می شود.

ویژگی های شخصی و سلامت: خصومت، کمال گرایی و پایگاه اجتماعی اقتصادی

خشم و خصومت

الگوی رفتاری نوع A اغلب دشواری های میان فردی زیادی با دیگران ایجاد می کند. به علاوه افرادی که در مولفه خصومت یا خشم بالا هستند، نشان داده اند که ریسک بالاتری از نظر ابتلا به بیماری های قلبی دارند. سطح بالای خصومت در افراد مسن پیش بینی کننده بیشتری برای بیماری های قلبی نسبت به الکل، سیگار، کالری و کلسترول می باشد.

کمال گرایی: راه دیگری که می توانیم بدترین دشمن خودمان باشیم

کمال گرایی معارهای شخصی و کمال گرایی خود انتقادی، هر دو می توانند زیان آور باشند، اما کمال گرایی خود انتقادی برای سلامت زیان آور تر است.

پایگاه اجتماعی اقتصادی

هرچه افراد از این نظر بالاتر باشند، بهداشت شخصی آنها بهتر است. یکی از دلایل دسترسی بیشتر به امکانات مراقبت های بهداشتی است و عامل دیگر هوش عمومی آنهاست که به توانایی یادگیری و حل مساله اطلاق می شود.

ترویج سبک زندگی سالم

افراد دارای ادراک خویشتن مثبت درباره پیری گرایش به درک زندگی خود به صورت امیدبخش و ارضا کننده و ارزشمند بودن و زنده ماندن دارند درحالی که افراد دارای ادراک خویشتن منفی زندگی خود را پوچ و بی ارزش درک می کنند و عمر کوتاه تری دارند.

سبک زندگی سالم سبکی است که در آن از رفتارهایی که به طور بالقوه برای سلامت زیان آورند، اجتناب کنیم و به دنبال زود کشف کردن و درمان موثر بیماری ها وقتی پیش می آیند، باشیم.

روند رو به رشد چاقی: چشم انداز روان شناختی

ژنتیک و عوامل محیطی نقش مهمی در چاقی بازی می کنند. در سال های اخیر حجم پرس های غذا به طور چشم گیری افزایش داشته است و مردم تمایل دارند پرس های غذای خود را به طور کامل بخورند. عوامل اجتماعی نیز نقش مهمی بازی می کنند. نخست مردم به اندازه گذشته پیاده روی نمی کنند. عامل دیگر تبلیغات فریبنده رسانه ها برای غذاها و تنقلات پر کالری است. بالاخره عامل دیگر این است که نشسته غذا خوردن به سرعت در حال ناپدید شدن است. سرانجام هنجارهای مربوط به وزن به این واقعیت اشاره دارد که وزن زیاد یک بخش زندگی بهنجار زندگی است.

راهکارهایی برای تغییر اوضاع

۱) از تنقلات دارای کالری بالا اجتناب کنید. ۲) وقتی گرسنه نیستید خارج از عادت غذا نخورید. ۳) از وسوسه اجتناب کنید. ۴) بیشتر راه بروید. ۵) به جای نوشابه آب بنوشید. ۶) استرس خود را پایین بیاورید. ۷) رژیم های غذایی مد روز را انتخاب نکنید. ۸) اگر موفق شدید وزن خود را پایین بیاورید، این کارها را رها نکنید.

پیمان دوستی

بهار ۱۳۹۷

برگرفته از کتاب روان شناسی اجتماعی دکتر بارون و همکاران، ترجمه دکتر کریمی

پیامدهای تعلق داشتن

ما همه به گروه ها می پیوندیم. بعضی از گروه ها موقتی هستند و برای تحقق هدف های خاصی به وجود می آیند. گروه های دیگر ماهیتا بسیار بادوام تر بوده و بر موضوع و فعالیت های بسیار متفاوتی متمرکز می شوند. گروه هایی که ما به آنها می پیوندیم اغلب فواید مهمی برای ما دارند. همه گروه ها باید تصمیم بگیرند و به دنبال حداکثر همکاری برای رسیدن به هدف های مختلف و حداقل رساندن تعارض باشند. سرانجام بیشتر گروه ها باید به موضوع انصاف در درون و بیرون گروه بپردازند.

گروه ها: چرا به آنها می پیوندیم و چرا آنها را ترک می کنیم

گروه مجموعه ای از اشخاص است که به صورت یک واحد منسجم به هم پیوند دارند. به این خصوصیت گروه، انسجام گروه می گویند، یعنی میزانی که تصور می شود یک گروه دارای موجودیت یکپارچه است. گروه های واقعی که دارای انسجام بالا هستند، ویژگی های زیر را دارند: ۱) اعضا باهم تعامل زیادی دارند. ۲) گروه برای اعضا مهم است. ۳) اعضا هدف ها و بازده های مشترکی دارند. ۴) آنها به طرق مختلفی به هم شباهت دارند.

برخی جنبه های اساسی گروه ها

نقش ها: افتراق کارکردها در گروه ها

گاهی اوقات نقش ها تعیین شده هستند و گاهی افراد به تدریج نقش ها را احراز می کنند. مردم اغلب نقش ها را درونی می کنند و با وجوه کلیدی خودپنداره خود پیوند ایجاد می کنند که در نتیجه نقش می تواند اثرات عمیقی بر رفتار فرد بگذارد.

پایگاه: سلسله مراتب در گروه ها

از دیدگاه روان شناسان تکاملی، افراد دارای پایگاه بالا شانس بیشتری برای بقا و تولید مثل دارند.

هنجارها: قواعد بازی

هنجارها قواعد وضع شده به وسیله گروه ها هستند که به اعضای خود می گویند چگونه رفتار کنند.

پیوستگی: نیروهایی که نگه می دارند

پیوستگی یعنی همه عواملی که اعضا را به هم پیوند می دهد و اعضا بخاطر آن ترجیح می دهند در گروه بمانند. چند عامل بر پیوستگی تاثیر دارند. ۱) پایگاه در درون گروه. ۲) تلاش لازم برای به دست آوردن مجوز ورود به گروه. ۳) وجود تهدید بیرونی. ۴) اندازه گروه.

مزایا و هزینه های پیوستن

مزایای پیوستن

نخست ما از پیوستن به گروه های مختلف، خودشناسی کسب می کنیم. دوم اینکه عضویت در گروه ما را برای رسیدن به هدف هایمان کمک می کند. سوم اینکه گروه ها اغلب باعث بالا رفتن پایگاه ما می شوند. هرچه میزان جستجوی خودافزایی در افراد بیشتر باشد، پایگاه گروه مهم تر می شود و هرچه جستجوی خود متعالی بیشتر باشد، پایگاه گروه کم اهمیت تر می شود. چهارم اینکه پیوستن به گروه ها به ما در تحقق بخشیدن به تغییر اجتماعی کمک می کند.

هزینه های عضویت: چرا گروه ها گاهی انشعاب می کنند

عضویت در گروه آزادی شخصی ما را محدود می کند. همچنین کنارکشیدن از یک گروه گاهی می تواند بسیار مهم و پرهزینه باشد. شاید افراد وقتی تصمیم به ترک گروه می گیرند و یک گروه فرعی جدید شکل می دهند که به این نتیجه می رسند اعضای گروه آنقدر تغییر کرده اند که دیگر نمی توان آنها را به عنوان ما دانست. اعضا از گروه هایی که معتقدند دیگر فاقد انسجام هستند، کنار می کشند.

اثرات حضور دیگران: از انجام تکلیف تا رفتار در جماعت

ما اغلب قویا تحت تاثیر حضور صرف دیگران قرار می گیریم.

آسان سازی اجتماعی: عملکرد در حضور دیگران

زمانی که حضور دیگران بر عملکرد ما به صورت مثبت تاثیر گذار است، آسان سازی اجتماعی نامیده می شود. نظریه سائق زایونک درباره آسان سازی اجتماعی، افراد دیگر را به عنوان منبع انگیختگی در نظر می گیرد. طبق این نظر، وقتی انگیختگی افزایش می یابد، تمایل ما به انجام پاسخ های غالب نیز بالا می رود و اگر پاسخ غالب درست باشد، عملکرد بالا می رود و اگر پاسخ غالب خطا باشد، تضعیف عملکرد اتفاق می افتد. در واقع حضور دیگران وقتی عملکرد افراد را بهتر می کند که در تکلیف مهارت بالایی وجود داشته باشد.

نظریه حواس پرتی-تعارض رابرت بارون معتقد است که حضور دیگران یا به عنوان تماشاچی یا به عنوان همکوش، می تواند پرت کننده حواس باشد و چون می تواند چنین شود، می تواند جاندار را به اضافه بار شناختی تهدید کند. اضافه بار شناختی به نوبه خود می تواند منجر به تمایلی به محدود کردن توجه شود به طوری که تنها روی قرینه های ضروری محرک متمرکز شده و در همان حال قرینه های غیر ضروری را غربال کند.

دو نظریه سائق و حواس پرتی-تعارض با توجه به یک نوع تکلیف، پیش بینی های متضادی دارند: تکلیف ضعیف آموخته شده ای که شامل تنها چند محرک کلیدی است. نظریه سائق پیش بینی می کند که حضور دیگران پاسخ های غالب را تسهیل می کند که در مورد تکلیف ضعیف آموخته شده پاسخ های خطا هستند، لذا عملکرد به وسیله حضور دیگران کاهش پیدا می کند. نظریه حواس پرتی-تعارض با تاکید خود بر تمرکز توجهی، پیش بینی می کند که حضور دیگران سبب می شود که افراد تمرکز بیشتری بر قرینه های مربوط به تکلیف داشته باشند که عملکرد بهتر خواهد شد.

به نظر می رسد که آسان سازی اجتماعی ناشی از عواملی شناختی و نه فقط افزایشی انگیختگی باشد.

اتلاف (کم کاری) اجتماعی: واگذاشتن انجام کار به دیگران

تکالیف افزودنی یعنی تکالیفی که در آنها کمک و سهم هر عضو به صورت یک برون داد منفرد گروهی ترکیب می شود. در اینگونه تکالیف برخی سخت کار می کنند در حالی که بعضی از زیر کار در می روند. به چنین اثراتی اتلاف(کم کاری) اجتماعی می گویند، یعنی کاهش در انگیزش و تلاش وقتی که افراد به صورت جمعی کار می کنند در مقایسه با وقتی که به صورت انفرادی کار می کنند.

برخی فنون سودمند کاهش دادن اتلاف اجتماعی

نخست اینکه برون داد یا تلاش هر شرکت کننده را قابل تشخیص کنیم. دوم گروه ها تعهدات اعضای گروه به انجام موفقیت آمیز تکلیف را افزایش دهند. سوم، اهمیت یا ارزش یک تکلیف را افزایش دهند. چهارم، افراد سهم خود را در تکلیف منحصر به فرد بدانند.

فردیت زدایی: غوطه ور شدن در گروه

فردیت زدایی به معنی اثرات حضور دیگران بر رفتار ما و حرکت به سوی وحشی گری و رفتار لجام گسیخته می باشد، زیرا ما وقتی در یک جمع بزرگ هستیم، تمایل داریم که هویت خود را در جمعیت حل کنیم.

هماهنگی در گروه ها: همکاری یا تعارض؟

همکاری شامل موقعیت هایی است که در آن گروه ها باهم کار می کنند تا به هدف های مشترکی دست یابند، با این حال همکاری همیشه صورت نمی گیرد. تعارض به عنوان فرایندی تعریف می شود که در آن، افراد یا گروه ها تصور می کنند که دیگران اقداماتی کرده یا به زودی انجام خواهند داد که با منافع آنان ناهمساز است.

معماهای اجتماعی یعنی، موقعیت هایی که در آنها هر فرد با عمل به شیوه ای کاملا خودخواهانه می تواند منافع فردی خود را افزایش دهد، اما اگر همه همان عمل را انجام دهند، حاصل برای همه کاهش می یابد، در نتیجه اشخاصی که در چنین موقعیت هایی قرار می گیرند باید با انگیزه های آمیخته باهم معامله کنند: دلایلی وجود دارند که همکاری کنیم اما دلایلی هم وجود دارند که همکاری نکنیم، چون اگر فقط یک نفر یا چند نفر دست به چنین رفتاری بزنند، آنها و دیگران سود نمی برند. یک نمونه آن معمای زندانی است. دو شخص که اگر باهم همکاری کنند هر دو سود می برند و اگر یکی رقابت کند هر دو سود کمتری می برند. جالبترین الگو وقتی است که یکی تصمیم می گیرد همکاری کند و دیگری تصمیم به رقابت می گیرد. در این صورت نفری که تصمیم به رقابت می گیرد سود خیلی بیشتری نسبت به کسی که اعتماد کرده است می برد. برای مثال پلیس دو دزد را دستگیر می کند و اگر هیچ کدام اعتراف نکنند هر دو آزاد می شوند اما اگر یکی از آنها  دیگری را لو بدهد، خودش تخفیف می گیرد و دیگری دچار دردسر می شود.

عواملی که بر همکاری اثر دارند: تقابل، جهت گیری های شخصی و ارتباط

تقابل یعنی با مردم همانگونه رفتار کنیم که آنها با ما برخورد کرده اند. نظریه نوع دوستی تقابلی معتقد است که با تقسیم کردن منابعی از قبیل غذا، جانداران شانس بقای خود را افزایش می دهند.

تفاوت در جهت گیری های شخصی بازتاب چشم اندازهای متضار نسبت به کار کردن با دیگران است. افراد دارای یکی از سه جهت گیری تعاونی، فردگرایانه و رقابتی باشند.

ارتباط بین اعضای گروه می تواند منجر به همکاری شود، مشروط بر اینکه بعضی شرایط تحقق یابند. اگر اعضای گروه تعهداتی شخصی بدهند که باهم همکاری کنند و اگر این تعهدات به وسیله هنجارهای نیرومند شخصی برای افتخار آفرینی پشتیبانی شود، اثرات سودمند می توانند رخ دهند.

تعارض: ماهیت، علل و اثرات آن

اگر رفتارجامعه پسند و همکاری یک انتهای بعدی تشکیل بدهند، تعارض در انتهای دیگر آن قرار می گیرد. تعارض یعنی فرد یا گروه تصور می کنند که دیگران دست به اعمالی زده یا عنقریب می زنند که با منافع آنان سازگار نیست. عناصر کلیدی در تعارض شامل ۱) منافع متضاد بین افراد یا گروه ها، ۲) تشخیص تضادها، ۳) باور هر طرف به اینکه دیگران مزاحم منافع هستند، و ۴) اعمالی که چنین مزاحمت هایی را ایجاد می کنند، هستند.

علل اصلی تعارض

یکی از علل، اسنادهای غلط، یعنی خطا در مورد علل زیربنایی رفتار دیگران، می باشد. وقتی افراد متوجه می شوند که منافع آنان نادیده گرفته شده است، عموما سعی می کنند بفهمند چرا؟ اگر نتیجه بگیرند به علت دخالت عمدی بوده است، در آن صورت ممکن است نطفه یک تعارض بسته شود، حتی اگر افراد هیچ نقشی در آن وضعیت نداشته باشند.

ارتباط غلط یعنی، افراد گاهی با دیگران به شیوه ای ارتباط برقرار می کنند که آنها را خشمگین یا می رنجانند، حتی اگر قصد آنها چنین کاری نباشد.

انتقاد ویرانگر می تواند دریافت کننده انتقاد را تشنه انتقام کند و صحنه را برای تعارض هایی آماده کند که ضرورتا از منافع ناهمساز ناشی نمی شود.

دلیل دیگر شامل تمایل ما به تصور دیدگاه خودمان به عنوان دیدگاهی عینی و منعکس کننده واقعیت و تصور دیدگاه دیگران به عنوان دیدگاهی سوگرفته از ایدئولوژی آنهاست.

سوگیری وضع موجود یعنی تمایلی در گروه های نیرومند که از وضع موجود در داشتن ادراک های بین گروهی غلط در مقایسه با گروه هایی که آنها را به چالش طلبیده اند، دفاع می کنند.

همچنین تعارض بین یک گروه ممکن است ناشی از عملکرد ضعیف اولیه از سوی گروه باشد که می تواند منجر به سرزنش یکدیگر شود.

حل کردن تعارض ها

معامله کردن یعنی طرفین پیشنهادها و امتیازهایی را از طریق مذاکرده به یکدیگر اعلام می کنند. چند فن در معامله وجود دارد. ۱) شروع کردن با یک پیشنهاد آغاز گر فوق العاده. ۲) فن دروغ بزرگ یعنی قانع کردن طرف مقابل به اینکه نقطه سود و زیان بیشتر از آن است که باید باشد. ۳) قانع کردن طرف مقابل که شما یک برگ برنده دارید.

فن دیگر حل تعارض موافقت های تلفیقی است، یعنی موافقت هایی که مزایای مشترک زیادی به دست می دهند تا یک سازش ساده و اختلاف ها را به حد وسط به تقلیل برساند.

فن اینجا همه باهم هستیم یک فن دیگر برای حل کردن تعارض هاست که برای رسیدن به هدف های والا استفاده می شود.

به نظر می رسد به طور کلی چهار نوع راهکار غیر اخلاقی هستند: ۱) حمله کردن به شبکه حمایتی حریف، ۲) وعده های غلط، ۳) وانمود غلط، و ۴) جمع آوری نادرست اطلاعات مثل جاسوسی.

انصاف ادراک شده در گروه ها

قواعد اساسی برای داوری درباره انصاف: عدالت توزیعی، رویه ای و تبادلی

عدالت توزیعی شامل بازده هایی است که ما و دیگران دریافت می کنیم و پاداش های موجود باید بین اعضای گروه طبق سهم آنها در گروه توزیع شود.

عدالت رویه ای یعنی توجه به منصفانه بودن رویه ای که از طریق آن پاداش ها توزیع شده است. ما داوری های خود را درباره آن بر عواملی از قبیل ۱) ثبات رویه، ۲) اطلاعات درست، ۳) فرصت برای اصلاح، ۴) سرکوبی سوگیری، و ۵) اخلاقی بودن، در نظر می گیریم.

عدالت تبادلی یعنی داوری درباره انصاف بر حسب طریقی که در آن اطلاعات درباره بازده ها و رویه ها به ما داده می شود. دو عامل درباره داوری آن نقش کلیدی بازی می کنند: میزانی که دلایل روشن و منطقی درباره اینکه چرا پاداش ها به آنگونه تقسیم شده به ما داده شود و دومی نزاکت و حساسیتی که بدان وسیله به ما درباره این تقسیم کردن ها اطلاع داده می شود.

عواملی که بر قضاوت درباره انصاف تاثیر دارند

دو عامل که بر قضاوت ما درباره انصاف تاثیر دارند، حالت عاطفی و پایگاه ما، هستند. در مواقعی ما احساسات خود را به عنوام یک منبع اطلاعات در نظر می گیریم و چنین استدلال می کنیم که اگر من احساس خوبی دارم، این باید منصفانه باشد و برعکس. همچنین وقتی ما درباره پایگاه خودمان در گروه فکر می کنیم، توجه ما را نسبت به منصفانه بودن رویه های توزیع پاداش جلب می کند.

واکنش ها به بی انصافی ادراک شده

اگر بی انصافی حول پاداش ها متمرکز باشد(عدالت رویه ای)، افراد ممکن است بر تغییر دادن توازن بین سهم کمک خود به گروه و بازده ها تاکید ورزند. این گونه واکنش ها در روابط صمیمی و نزدیک نیز قابل رویت هستند.

وقتی بی انصافی متمرکز بر رویه هاست(عدالت رویه ای) یا ناشی از برخورد مودبانه از سوی اشخاصی است که درباره تقسیم کردن پاداش ها تصمیم می گیرند(عدالت تبادلی) و نه بر خود پاداش ها(عدالت توزیعی)، افراد ممکن است راهکارهای اندک متفاوتی را به کار گیرند. تغییر دادن رویه ها اغلب دشوارتر از تغییر دادن بازده های خاص است زیرا آنها به پشت درهای بسته می روند و ممکن است از سیاست های اعلام شده به طرق مختلف فاصله داشته باشند. به همین ترتیب، تغییر دادن نگرش ها تکلیف سختی است. در نتیجه افرادی که احساس می کنند به این شیوه ها مورد بی انصافی قرار گرفته اند، اغلب به فنون پنهان تری برای برابر کردن امتیاز روی می آورند.

احساس های بی انصافی همچنین نقشی اساسی در بسیاری از پرخاشگری های محیط کار دارد. سرانجام افرادی که احساس می کنند با آنها غیر منصفانه رفتار شده است و نتیجه می گیرند که کار چندانی برای آن نمی تواند کرد، ممکن است صرفا با تغییر دادن ادراک های خود با آن وضع کنار بیایند.

تصمیم گیری به وسیله گروه ها

تصمیم گیری یعنی ترکیب و یکپارچه کردن اطلاعات موجود به منظور انتخاب یک شیوه عمل از میان چند شیوه عمل احتمالی. بیشتر مردم معتقدند که گروه ها نسبت به افراد، تصمیم گیری های بهتری دارند.

فرایند تصمیم گیری

طرحواره های تصمیم اجتماعی: طرح ها برای تصمیم ها

طرحواره های تصمیم اجتماعی می توانند تصمیم های گروه ها را پیش بینی کنند. این طرحواره ها شامل ۱) اکثریت برنده است، ۲) حقیقت پیروز می شود، ۳) نخستین تغییر جهت، و ۴) اتفاق نظر، می باشند. در واقع این قواعد در ۸۰ درصد مواقع درست هستند.

خطرات بالقوه تصمیم گیری گروه: گروه اندیشی، پردازش سو دار و اشتراک اطلاعات محدود شده

وقتی که پیوستگی به سطوح خیلی بالا برسد، گروه اندیشی پدید می آید. این تمایل بالا با این فرض که گروه اشتباه نمی کند سعی می کند دهن دیگران را ببندد.

پردازش سو دار اطلاعات همیشه ناشی از دنبال کردن خودخواهانه منافع نیست، بلکه ممکن است ناشی از پیروی از ارزش ها اصولی باشند که به طور کلی در جامعه پذیرفته شده و با دیدی مثبت به آنها نگاه می شود.

خطر دیگر مشارکت ندادن اطلاعات منحصر به فرد هر عضو است. در واقع بیشتر مواقع تمایل به اطلاعاتی است که بیشتر اعضا در آن اشتراک دارند.

بهبود بخشیدن تصمیم های گروهی

تشویق بیان عقیده یکی از فنون بهبود بخشیدن تصمیم های گروهی است. فن دیگر مدافع شیطان است، یعنی یک عضو گروه تکلیف مخالف و انتقاد از هر برنامه ای را مطرح می کند. فن دیگر ایجاد امکان ابراز عقیده واقعی در گروه است که روبروی حفظ عقاید اولیه می باشد.

پیمان دوستی

بهار ۱۳۹۷

برگرفته از کتاب روان شناسی اجتماعی دکتر بارون و همکاران، ترجمه دکتر کریمی

پرخاشگری: ماهیت، علل و کنترل آن

دیدگاه های نظری درباره پرخاشگری

نقش عوامل زیست شناختی: از غریزه تا چشم انداز تکاملی

این گونه نظریه ها معتقدند که خشونت انسان ناشی از تمایلات ذاتی به پرخاشگری است که معروف ترین آنها فروید می باشد. دیدگاه مشابه لورنز(۱۹۷۴) بیان می کند پرخاشگری اساسا از غریزه ذاتی جنگیدن ناشی می شود که تضمین می کند قوی ترین نرها جفت گیری کرده و ژن های خود را به نسل بعدی منتقل کند. برخی روان شناسان اجتماعی برای اعتراض به این نظر بیان می کنند: ۱) انسان ها به راه های مختلف زیادی مانند قهر کردن تا خشونت آشکار پرخاشگری می کنند. چطور می شود این موضوع را با ژنتیک توضیح داد؟ ۲) فراوانی اعمال پرخاشگری در جوامع مختلف انسانی متفاوت است و این تفاوت چطور با ژنتیک تعیین می شود؟

دیدگاه چشم انداز تکاملی، بیان می دارد مردانی که به دنبال جفت مطلب بودند ممکن بود منجر به ایجاد تمایلی ژنتیکی نسبت به مردان دیگر شده باشد و انتظار نمی رود که تمایل مشابهی برای پرخاشگری به زنان کسب کرده باشند، زیرا چنین مردانی برای خویشاوندان بالقوه خطرناک به نظر می رسند و شانس کمتری برای پیدا کردن جفت پیدا می کردند. برعکس، زنان ممکن است به طور مساوی نسبت به مردان و زنان و یا حتی بیشتر نسبت به مردان پرخاشگری کنند.

نظریه های سائق: انگیزه آسیب رساندن به دیگران

نظریه های سائق فرض می کنند که شرایط بیرونی(به ویژه ناکامی) انگیزه ای قوی را برای آسیب زدن به دیگران بر می انگیزد. معروف ترین نظریه در این زمینه، فرضیه ناکامی-پرخاشگری می باشد. طبق این نظریه، ناکامی منجر به برانگیختن سائق می شود که هدف اصلی آن آسیب رساندن به یک شخص یا شی است.

نظریه های نوین پرخاشگری: چشم انداز یادگیری اجتماعی و الگوی عمومی پرخاشگری

چشم انداز یادگیری اجتماعی بیان می دارد انسان ها با مجموعه بزرگی از پاسخ های پرخاشگرانه ذخیره شده در خزانه رفتاری خود به دنیا نمی آیند، بلکه آنها باید این رفتارها را به همان شیوه ای که بیشتر شکل های پیچیده رفتار اجتماعی را می آموزند، یعنی تجربه یا مشاهده رفتار دیگران، بیاموزند. این چشم انداز معتقد است پرخاشگری به عوامل زیادی از جمله تجربه های گذشته، پاداش ها، و نگرش ها بستگی دارد.

بر مبنای چشم انداز یادگیری اجتماعی، الگوی عمومی پرخاشگری زنجیره ای از رویدادهاست که ممکن است نهایتا به پرخاشگری آشکار بیانجامد و به وسیله دو نوع متغیر درون داد اصلی آغاز می شود. ۱) عوامل مربوط به موقعیت کنونی(عوامل موقعیتی)، و ۲) عوامل مربوط به شخص درگیر(عوامل شخصی). طبق این الگو، متغیرهای موقعیتی و فردی بعدا می توانند از طریق اثری که بر سه فرایند انگیختگی؛ حالت های عاطفی و شناخت دارند، منجر به پرخاشگری آشکار شوند. بسته به تعبیر و تفسیرها(ارزیابی ها) افراد از موقعیت کنونی و عوامل بازدارنده(مثل حضور پلیس)، یا به عمل عاقلانه یا به عمل تکانشی دست می زنند.

علل پرخاشگری انسان: اجتماعی، فرهنگی، شخصی و موقعیتی

علل اجتماعی پرخاشگری: ناکامی، تهییج و انگیختگی فزاینده

ناکامی

ناکامی احساسی است که وقتی کسی یا چیزی مانع به دست آوردن انتظار مطلوب فرد می شود، به او دست می دهد. این فرضیه دو ادعای بزرگ دارد. ۱) ناکامی همیشه منجر به شکلی از پرخاشگری می شود، و ۲) پرخاشگری همیشه ناشی از ناکامی است.

اما اولا، افراد وقتی ناکام می شوند، همیشه با پرخاشگری پاسخ نمی دهند و واکنش های بسیار گوناگونی از غمگینی، ناامیدی و افسردگی و … نشان می دهند و پرخاشگری به طور قطع پاسخی خودکار به ناکامی نیست. دوما، به همین ترتیب روشن است که همه پرخاشگری ها از ناکامی ناشی نمی شود و مردم به دلایل بسیار متفاوتی و در پاسخ به عوامل مختلف بسیاری پرخاشگری می کنند. برای مثال خلبان ها هدف های دشمن را در حالی بمباران می کنند که احساس شعف و هیجان و نه ناکامی دارند.

تحریک مستقیم: وقتی پرخاشگری، پرخاشگری می آورد

تحریک کلامی یا بدنی از سوی دیگران یکی از نیرومندترین علت های پرخاشگری انسان است. ما معمولا به مقابله بر می خیزیم و همان پرخاشگری، یا حتی اندکی بیشتر را که دریافت کرده ایم، به پرخاش کننده بر می گردانیم. برتری نمایی، انتقاد تند و غیرموجه و اظهارات اهانت آمیز، می توانند از جمله محرک هایی باشند که پرخاشگری را بر انگیخته می کنند.

انگیختگی فزاینده: هیجان، شناخت و پرخاشگری

تحت بعضی شرایط، انگیختگی فزاینده می تواند پرخاشگری را در پاسخ به تحریک، ناکامی، یا عوامل دیگر افزایش دهد. نظریه انتقال برانگیختگی معتقد است که چون انگیختگی فیزیولوژیکی در طول زمان به کندی محو می شود، بخشی از این انگیختگی ممکن است در حین آنکه شخص از یک موقعیت به موقعیتی دیگر حرکت می کند، همچنان موجود باشد.

در معرض خشونت رسانه ای قرار گرفتن: اثرات شاهد پرخاشگری بودن

اثرات در معرض خشونت رسانه قرار گرفتن واقعی، دیرپا و مهم هستند و سالانه افراد زیادی قربانی پرخاشگری هایی که به این طریق آموزش دیده اند، می شوند.

اثرات خشونت رسانه ای می تواند در بافت الگوی عمومی پرخاشگری فورا درک شود. این الگو حاکی از آن است که هم عوامل شخصی و هم عوامل موقعیتی بر حالت های درونی افراد تاثیر دارند و این حالت های درونی به نوبه خود ارزیابی های افراد را از یک موقعیت مورد نظر و تصمیم آنها در مورد اینکه چگونه رفتار کنند، شکل می دهد. در معرض مکرر قرار گرفتن خشونت رسانه ای می تواند سوگیری انتظار خصمانه ایجاد کند و باعث می شود افراد پرخاشگرتر شوند.

هرزه نگاری پرخاشگرانه: وقتی سکس و خشونت مخلوط و شاید منفجر می شوند

چون هرزه نگاری اغلب سطوح بالایی از انگیختگی را ایجاد می کند، ممکن است که چنین اثراتی حتی قوی تر از اثراتی باشند که خشونت رسانه ای فاقد محتوای جنسی می تواند ایجاد کند. در معرض قرار گرفتن مکرر به چنین موادی ظاهرا نوعی حساسیت زدایی ایجاد می کند که در آن واکنش های هیجانی منفی نسبت به سو رفتار یا آسیب رساندن به قربانی عمل جنسی به تدریج کاهش می یابد.

عوامل فرهنگی در پرخاشگری: فرهنگ های افتخار و حسادت جنسی

فرهنگ افتخار یعنی هنجارهایی که پرخاشگری را در پاسخ به توهین به شرافت شخص، مناسب می دانند. حسادت جنسی، یعنی بی وفایی واقعی یا تخیلی، یک اثر کلیدی درباره شرافت شخصی دارد. در فرهنگ های افتخار، بی وفایی جنسی حد اعلای توهین به شرافت مرد تلقی می شود.

علل شخصی پرخاشگری: نوع A، خودشیفتگی، احساس جویی و تفاوت های جنسی

الگوی رفتاری نوع A

الگوی رفتاری نوع A دارای ویژگی های ۱) شدیدا رقابت جو، ۲) همیشه درحال عجله، و ۳) زودرنج و پرخاشگر، هستند. الگوی رفتاری نوع B، زیادی رقابت طلب نیستند، همیشه با ساعت در جنگ نیستند و زود از کوره در نمی روند. افراد دارای الگوی نوع A، همیشه به دنبال برنده شدن و پیش بردن امور شغلی خود هستند. همچنین آنها ممکن است با اهداف دیگری به صورت پرخاشگری خصمانه می باشد، به قربانی خود آسیب وارد کنند. افراد نوع B احتمال درگیر شدن در پرخاشگری ابزاری را کمتر از افراد نوع A دارند.

تصور مقاصد شیطانی در دیگران: سوگیری اسنادی خصمانه

اسنادهای ما درباره علل رفتار دیگران نقش مهمی در پرخاشگری بازی می کنند. سوگیری اسناد خصمانه به تمایل یا تصور نیت یا انگیزه های خصمانه در اعمال دیگران، وقتی اعمال مبهم باشند، اطلاق می شود.

خودشیفتگی

اشخاصی که از لحاظ خودشیفتگی بالا هستند، به کوچکترین کم محلی از سوی دیگران، به صورتی استثنایی با پرخاشگری واکنش نشان می دهند. چنین اشخاصی درباره خودانگاره اغراق آمیز خود شکی آزار دهنده دارند و بنابراین نسبت به هرکسی که آنها را به تضعیف کردن تهدید کند، با خشم واکنش نشان می دهند.

احساس جویی و پرخاشگری

احساس جویی شبیه تکانشی بودن بالاست. افرادی که احساس جویی یا تکانشی بودن بالا دارند، بیش از دیگران خشم و احساسات خصمانه را تجربه می کنند، زیرا هیجان های آنها به آسانی برانگیخته می شود و بنابراین ممکن است آستانه پایین تری برای خشمگین شدن داشته باشند. از نظر آندرسون و استراتمن(۲۰۰۳)، نخست آنها جذب موقعیت های پرخاشگری برانگیز که برای آنان هیجان انگیز و جذاب است، می شوند. دوم امکان دارد که آنها خشم و خصومت را تجربه کنند. سوم بیشتر احتمال دارد که پرخاشگری بدنی یا کلامی از خود نشان دهند.

تفاوت های جنسیتی در پرخاشگری

وقتی که افراد به هیچ گونه ای تحریک نشده باشند، مردان به طور معنی داری بیشتر از زنان احتمال دارد که علیه دیگران پرخاشگری کنند. در موقعیت هایی که تحریک وجود دارد، این تفاوت ها از بین می رود. مردان بیش از زنان ممکن است به پرخاشگری مستقیم بپردازند. زنان بیشتر احتمال دارد به پرخاشگری غیر مستقیم دست بزنند که هویت خود را از قربانی پنهان کنند یا آن را غیر عمدی ابراز کنند.

تعیین کننده های موقعیتی پرخاشگری: اثرات دمای بالا و مصرف الکل

حرارت واقعا پرخاشگری را افزایش می دهد، اما اگر میزان حرارت از میزانی بالاتر رود، مردم آنچنان ناراحت و خسته می شوند که عملا ممکن است پرخاشگری کمتری داشته باشند. همچنین الکل نیز در پرخاشگری تاثیر گذار است و به نظر می رسد این اثر تا حدی به دلیل کاهش عملکرد شناختی و ادراک اجتماعی باشد.

پرخاشگری در روابط دراز مدت: زورگویی و خشونت در محل کار

زورگویی شکلی از پرخاشگری است که در آن پرخاشگری اساسا یک طرفه است. در زورگویی ظاهرا دو انگیزه نقشی کلیدی بازی می کنند. ۱) انگیزه حفظ قدرت در برابر دیگران و ۲) انگیزه بخشی از یک گروه بودن که خشن است و به اعضای خود پایگاه می بخشد.

بسیاری از افرادی که در یک زمینه زورگو هستند، در موقعیت های دیگر قربانی زورگویی می شوند و برعکس. به نظر می رسد که می توانیم سه دسته زورگویان خالص، قربانیان خاصل، و زورگو-قربانی داشته باشیم.

نخست زورگویان باور دارند که دیگران رفتاری را که نشان می دهند از روی قصد است. دوم زورگوها از نظر عزت نفس از دیگران پایین تر هستند و در نتیجه به آنها حمله می کنند تا خودانگاره خود را بنا کنند. آنان معتقدند که به دیگران نباید اعتماد کرد، بنابراین احساس می کنند که بهره برداری غیر منصفانه از دیگران موجه است. نهایتا آنها حتی دربرابر تحریک خفیف از سوی دیگران هم با پرخاشگری شدید پاسخ می دهند و این فرایند آغاز زورگو شدن است.

برای کاهش دادن وقوع زورگویی چهار راه پیشنهاد شده است. ۱) زورگویی به وسیله افراد دست اندر کار به عنوان یک مساله تلقی شود. ۲) افراد صاحب اقتدار به زورگویی توجه کنند. ۳) برای قربانیان ابزار برآمدن ازعهده زورگویی فراهم شود. ۴) کمک های بیرونی اغلب در مشخص کردن علت زورگویی سودمند است.

خشونت در محیط کار

حجم زیادی از خشونت ها در محیط کار از سوی بیرونی ها، یعنی کسانی که آنجا کار نمی کنند و برای دزدی آمده اند، اتفاق می افتد. تهدید به وارد کردن آسیب بدنی در محیط های کار نادر است(به جز مشاغل پر خطر). پرخاشگری محیط کار عمدتا پنهان است. بیشتر پرخاشگری ها در محیط کار معمولا در یکی از این سه مقلوله جا می گیرد. ۱) ابراز خصومت به صورت نمادین یا کلامی مثل تحقیر یا غیبت. ۲) ایجاد مانع، و ۳) پرخاشگری آشکار.

یکی از علل ایجاد پرخاشگری در محیط کار، بی عدالتی ادراک شده می باشد. همچنین سرپرستی بدر رفتارانه، رفتاری است که در آن سرپرستان رفتار کلامی و غیر کلامه خصمانه به کرات به زیر دستان خود اعمال می کنند که این موضوع نیز نمونه ای از خشونت در محیط کار می باشد. عامل دیگر که موجب پرخاشگری در محیط کار می شود، تغییرات درون سازمانی مثل کوچک کردن، کم کردن نیرو و … می باشد.

پیشگیری و کنترل پرخاشگری

تنبیه: بازداری از طریق تهدید به عمل متقابل

برای تنبیه افرادی که به پرخاشگری دست می زنند، دو مبنا وجود دارد: اولی شامل این بارو است که وقتی افراد درگیر اعمال پرخاشگرانه ای می شوند که در جامعه آنها ناپسند تلقی می شود، آنها مستحق تنبیه شدن هستند تا آسیب جبران شود. دلیل دوم به این دلیل است که آنها را از دست زدن به چنین رفتارهایی در آینده باز بدارند. منطق دیگر استفاده از تنبیه این است که تنبیه افراد خطرناک را از جامعه حذف می کند(مثل زندان).

تنبیه تحت چهار شرط می تواند پرخاشگری را کاهش دهد. ۱) باید فوری و بدون معطلی باشد. ۲) وقوع آن حتمی باشد. ۳) شدید باشد. ۴) دریافت کننده خود را مستحق آن بداند. به دلیلی که معمولا این چهار شرط اتفاق نمی افتد، قطعیت تنبیه پایین است.

مداخله های شناختی: عذر خواهی و غلبه کردن بر کمبودهای شناختی

عذرخواهی اغلب تاثیر زیادی در خنثی کردن پرخاشگری دارد. فن دیگر پیش اسناد است، یعنی اسناد دادن اعمال ناراحت کننده دیگران به علل غیر عمدی، پیش از آنکه تحریک عملا رخ دهد. منحرف کردن ذهن نیز می تواند فن موثر دیگری در این خصوص باشد.

بخشایش: شفقت به جای انتقام

انتقام جویی اغلب اثرات زیان باری برای افراد ذینفع دارد. افرادی که دیگران را می بخشند در دو جنبه شخصیت بالا هستند: تمایل به اعتماد و کمک به دیگران و ثبات هیجانی. یکی از فنون بخشش، هم حسی است، یعنی افراد سعی کنند احساسات، هیجان ها و اوضاع و احوالی را که سبب شده اند شخص حمله کننده به آنها آسیب وارد کند، درک کنند.

پیمان دوستی

بهار ۱۳۹۷

برگرفته از کتاب روان شناسی اجتماعی دکتر بارون و همکاران، ترجمه دکتر کریمی

رفتار جامعه پسند: کمک کردن به دیگران

رفتار جامعه پسند یعنی هر رفتاری که به دیگران سود برساند. این اصطلاح درباره اعمالی به کار می رود که هیچ سود مستقیمی به فرد نمی رساند و حتی ممکن است حاوی خطراتی نیز باشد. نوع دوستی مشخصا به معنی ملاحظات غیر خودخواهانه در جهت رفاه دیگران می باشد.

پاسخ دادن به یک موقعیت اضطراری: آیا ناظران کمک خواهند کرد؟

وقتی یک غریبه دچار گرفتاری است: قهرمان گری یا بی احساسی؟

قهرمان گری به کارهایی اطلاق می شود که شامل خطرجویی جسورانه برای دستیابی به یک هدف ارزشمند است. بکر و ایگلی (۲۰۰۴) کسی را قهرمان می دانند که به استقبال خطر به شیوه های کم خطرتر و بارزتر می رود، از قبیل اهدای کلیه، پیوستن به سپاه صلح یا داوطلب پزشکان بدون مرز شدن.

برخی موارد افراد به موقعیت های اضطراری به صورت خودخواهانه، بی توجهی و بی احساسی پاسخ می دهند.

پنج گام کمک کردن یا کمک نکردن

گام اول، توجه کردن یا عدم توجه به اینکه اتفاقی غیر عادی در حال رخ دادن است.

گام دوم، درست تفسیر کردن یک رویداد به عنوان موقعیت اضطراری. در گام دوم ممکن است غفلت جمعی اتفاق بیافتد، یعنی چون هیچ یک از ناظران از آنچه در حال رخ دادن است مطمئن نیست، هر کدام به دیگری متکی است و ممکن است هیچ کس کمک نکند. تا اندازه ای بخاطر پخش مسئولیت، هرچه تعداد ناظران یک موقعیت اضطراری بیشتر باشد، احتمال کمک رسانی کمتر می شود یا به تاخیر می افتد(اثر ناظر).

گام سوم، تصمیم به اینکه کمک رساندن وظیفه و مسئولیت شماست.

گام چهارم، تصمیم به اینکه شما دارای دانش یا مهارت های لازم برای اقدام هستید.

گام پنجم، تصمیم گیری نهایی برای دادن کمک. مردم در این مرحله متوسل به نوعی جبر شناختی می شوند، یعنی جنبه های مثبت و منفی کمک کردن را سبک و سنگین می کنند.

عوامل بیرونی و درونی موثر بر رفتار کمک کردن

عوامل موقعیتی که کمک کردن را افزایش یا بازداری می کنند

خصوصیات قربانی از ویژگی های مهمی است که احتمال کمک را افزایش می دهد. ۱) میزان جذابیت قربانی، ۲) جزئیات موقعیت که آیا خود او مسئول مشکل بوده است یا خیر، ۳) قرار گرفتن در معرض الگوهای جامعه پسند، ۴) کمک رسانی به کسانی که دوستشان دارید، ۵) حالت هیجانی شخص، و ۶) کمک به کسانی که از ما تقلید می کنند، از عوامل موقعیتی ای هستند که کمک کردن را افزایش یا بازداری می کنند.

تقلید کردن یعنی تمایل خودکار به تقلید رفتار کسانی که با آنها تعامل داریم. انسان ها از لهجه، آهنگ صدا، و نحوه بیان کسانی که در اطرافشان هستند تقلید می کنند. تقلید موجب افزایش دوست داشتن و هم حسی می شود و در نتیجه نقش کلیدی در تعامل های اجتماعی بازی می کند. همچنین احتمال کمک کردن به اعضای خانواده یا کسانی که ارزش های مشابه با ارزش های ما دارند بیشتر از دیگران است.

هیجان ها و رفتار جامعه پسند

حالت هیجانی شخص هم به وسیله عوامل درونی و هم بیرونی تعیین می شود و آنها اغلب به دو مقوله مثبت و منفی تقسیم می شوند.

در برخی موارد افراد وقتی هیجان مثبت دارند، بیشتر تمایل دارند که به دیگران کمک کنند، اما تحت شرایطی معین، خلق خوش ممکن است احتمال دادن پاسخ جامعه پسند را کاهش دهد. ناظری که در یک حالت خلقی بسیار مثبت قرار دارد و با یک موقعیت اضطراری مبهم روبرو می شود، ممکن است موقعیت را غیر اضطراری تعبیر کند.

در برخی موارد وقتی افراد دارای هیجان منفی هستند، کمتر تمایل دارند به دیگران کمک کنند، اما در بعضی شرایط این حالت مانند خلق مثبت تغییر می کند. برای مثال اگر کمک کردن خلق بهتری در شما ایجاد کند، ممکن است دست به رفتار جامعه پسند بزنید. یک هیجان منفی اگر خیلی شدید نباشد، بیشتر اوقات اثر مثبتی بر رفتار جامعه پسند دارد.

هم حسی و دیگر گرایش های شخصیتی مربوط به کمک کردن

گرایش های شخصیتی مبتنی بر ساختار ژنتیکی، یادگیری، یا هردوی آنها هستند که در طول زمان پایدار می باشند.

هم حسی: یک الزام اساسی

هم حسی شامل پاسخ های عاطفی و شناختی به حالت های هیجانی شخصی دیگر، مانند همدردی، تمایل به حل مساله، و اتخاذ چشم انداز شخص دیگر، می باشد. یک فرد هم حس، آنچه که فرد دیگر حس می کند را حس می کند و می فهمد چرا آن شخص چنین احساسی دارد.

روان شناسان تکاملی معتقدند دلسوزی، مولفه عاطفه هم حسی می باشد، یعنی نه فقط درد دیگران را حس کردن، بلکه توجه نشان دادن و تلاش کردن برای انجام کاری که درد را تسکین دهد.

مولفه شناختی هم ظاهرا به صورت اتخاذ چشم انداز شخص دیگر است، یعنی توانایی قرار دادن خود به جای شخصی دیگر. سه نوع اتخاذ چشم انداز وجود دارد. ۱) چشم انداز خودت را جای او بگذار، یعنی می توانید تصور کنید که فرد دیگر یک رویداد را چگونه درک می کند و در نتیجه باید چه نوع احساسی دشته باشد. ۲) چشم انداز فکرش را بکن، یعنی مجسم کنید اگر شما در آن موقعیت قرار می گرفتید چه احساسی داشتید. ۳) چشم انداز هم حسی با کسی در یک داستان، یعنی همانند سازی با شخصیت های خیالی.

هم حسی چگونه ایجاد می شود؟

جانت استریر معتقد است ما با قابلیت زیستی هم حسی به دنیا می آییم، اما تجربه های خاص ما تعیین می کند که آیا این توان بالقوه آشکار شود یا خیر. داشتن یک سبک دلبستگی ایمن، پاسخ ناشی از هم حسی به نیازهای دیگران را آسان می کند.

متغیرهای شخصیتی دیگر که به رفتار جامعه پسند مربوط هستند

رفتارجامعه پسند به ویژگی های دیگری چون احساس خوشبختی، انگیزش پیشرفت، اجتماعی بودن و یک حالت خلقی که به طور مداوم مثبت باشد، ربط دارند و در بین کسانی که پیوسته پرخاشگر هستند، ماکیاولی ها و افراد بی اعتماد، کمیاب است.

عوامل گرایشی به رفتار جامعه پسند و نوع دوست شامل، ۱) هم حسی، ۲) باور به یک جهان عادل، ۳) مسئولیت اجتماعی، ۴) مکان کنترل درونی که رفتار ما به نتیجه کارمان مربوط است، و ۵) خود محوری کم، می باشد.

تعهد دراز مدت به عمل جامعه پسند و اثرات مورد کمک واقع شدن

یک نوع متفاوت از رفتار نوع دوستانه، داوطلب شدن برای انجام کاری به یک علت ارزشمند و برای زمانی طولانی است. پنج گامی که برای پاسخ به یک موقعیت اضطراری باید برداشته شوند، در مورد داوطلب شدن هم صدق می کند.

تصمیم به داوطلب شدن می تواند مبتنی بر ارزش های شخصی، نیاز به درک بیشتر درباره مشکل، تمایل به بهسازی و تقویت خود، و یا کاهش دادن احساسات منفی از قبیل احساس گناه یا فرار از مشکلات شخصی باشد. به عبارت دیگر داوطلبان ممکن است به دلالیل کاملا متفاوتی با یکدیگر همکاری کنند.

یک راه برای ایجاد داوطلب، دستور دادن برای داوطلب شدن است که مورد انتقاد قرار می گیرد. یک ویژگی متفاوت داوطلب شدن توسط مک آدامز و همکاران(۱۹۹۷) نسل گرایی معرفی شده است. آنها نسل گرایی را علاقه یک بزرگسال و تعهد او نسبت به رفاه نسل های بعدی تعریف کرده اند. کسانی که از لحاظ نسل گرایی بالا باشند این علاقه و تعهد را به صورت فرزنددار شدن، درس دادن به جوانان و یا دست زدن به اعمالی که اثرات مثبتی فراتر از دوران حیات آنها خواهد داشت، نشان می دهند.

نفع شخصی، کمال اخلاقی و ریا کاری اخلاقی

انگیزش و اخلاق

باستون و تامسون(۲۰۰۱) معتقدند که وقتی شخصی با یک معمای اخلاقی از قبیل اینکه آیا به کسی کمک کند یا نه، روبرو می شود، سه انگیزه اصلی وجود دارد. ۱) نفع شخصی، بدان معنی است که بیشتر رفتارهای ما مبتنی بر جستجوی هرچیزی است که بیشتری رضایت خاطر را برای ما به ارمغان آورد و ما را از تنبیه شدن بر کنار دارد و اهمیتی برای پرسش های درست و غلط قائل نیست. ۲) کمال اخلاقی، از پرسش های درست و غلط و منصفانه و غیر منصفانه سرچشمه می گیرد و مقداری از نفع شخصی خود را در راه انجام عمل درست قربانی می کنند. ۳) ریاکاری اخلاقی، یعنی افراد به وسیله نفع شخصی هدایت می شوند، اما در عین حال مراقب ظواهر بیرونی رفتار خود هم هستند.

علی رغم تصویری که دلمان می خواهد از خودمان داشته باشیم، حتی در یک موقعیت ساده به نظر می رسد که نفع شخصی و ریاکاری اخلاقی ما بر کمال اخلاقی ما غلبه دارند.

دریافت کمک چه احساسی دارد

مورد کمک واقع شدن می تواند ناخوشایند باشد. نیازمند کمک بودن یادآور مشکل فرد است و دریافت کننده کمک شاهد این است که کس دیگری از او خوشبخت تر است و عزت نفس او آسیب می بیند.

وقتی کمک ناخوشایند باشد، ممکن است خودیاری را برانگیزد. هیچ کس دوست ندارد درمانده یا بی کفایت به نظر بیاید و خودیاری می تواند احساس وابستگی و اتکا را کاهش دهد.

انگیزه اساسی برای دست زده به اعمال جامعه پسند

هم حسی-نوع دوستی: کمک کردن به دیگران احساس خوشایندی دارد. سیالدینی معتقد است، هم حسی زمانی به رفتار نوع دوستانه می انجامد که فرد با قربانی همانند سازی کند و در واقع با کمک کردن به قربانی به خودش کمک می کند.

تسکین حالت منفی: کمک کردن باعث می شود کمتر احساس بدی کنید. تحقیقات نشان می دهند که ناراحت بودن منجر به رفتار جامعه پسند می شوند.

لذت هم حسی: کمک کردن به عنوان نوعی موفقیت. کمک کردن می تواند منجر به نوعی پاداش در این جهان و آمرزش در جهان دیگر باشد.

جبرژنتیکی: کمک کردن به عنوان یک پاسخ انطباقی. به طور کلی، بهترین فردی را که می توان نجات داد خویشاوندی است که هنوز آنقدر جوان است که می تواند تولید مثل کند.

پیمان دوستی

بهار ۱۳۹۷

برگرفته از کتاب روان شناسی اجتماعی دکتر بارون و همکاران، ترجمه دکتر کریمی

نفوذ اجتماعی: تغییر دادن رفتار دیگران

نفوذ اجتماعی یعنی تلاش از سوی یک یا بیش از یک فرد برای تغییر دادن نگرش ها، باورها، ادراک ها یا رفتارهای یا افراد دیگر. همرنگی یعنی فشار برای رفتار کردن به شیوه هایی که از سوی گروه یا جامعه قابل قبول یا مناسب تشخیص داده می شود که مقاومت دربرابر آنها می تواند بسیار دشوار باشد. تسلیم یعنی تلاش برای وادار کردن دیگران به بله گفتن دربرابر خواسته های گوناگون.

شگفت آور ترین شکل نفوذ اجتماعی، نفوذ اجتماعی نمادین است، یعنی نفوذی است که وقتی افراد دیگر حضور ندارند و تلاشی عمدی و مستقیم برای تحت تاثیر قرار دادن رفتار ما به کار نمی برند. اطاعت نفوذ اجتماعی است که در آن یک شخص مستقیما به دیگری یا دیگران دستور می دهد تا آنچه را که او می خواهد اجرا کنند.

همرنگی: نفوذ اجتماعی در عمل

هنجارهای اجتماعی در بسیاری از زمینه ها گاهی بدون اینکه حرفی بزنند، آشکارا مشخص می کنند که ما باید یا لازم است چگونه عمل کنیم و هنجارهای دستوری که یکی از هنجارهای اجتماعی می باشد، مستقیما به ما می گویند که چگونه عمل کنیم. در واقع بعضی مواقع، هنجارهای اجتماعی به تفصیل ارایه و آشکارا ابراز شده اند مثل قانون اساسی. صرف نظر از اینکه هنجارهای اجتماعی آشکار باشند یا ناآشکار، مردم اغلب از آنها اطاعت می کنند. در واقع اگر این همرنگی وجود نداشته باشد، ما با هرج و مرج اجتماعی روبرو می شویم.

تحقیقات اش درباره همرنگی: فشار اجتماعی-نیروی مقاومت ناپذیر

اش از آزمودنی های خود خواست تا به یک رشته مسائل ادراکی ساده پاسخ دهند. آنها باید مشخص می کردند که کدام خط با خط مقایسه ای برابر است. اکثریت افراد تحقیق اش با اینکه پاسخ غلط بود، اما همرنگی را انتخاب کردند. آنها معتقد بودند که پاسخ احتمالی خودشان(که در واقع پاسخ درست بود) غلط می باشد و پاسخ دیگران صحیح می باشد. در تحقیقات بعدی آزمودنی ها پاسخ های خود را بر روی کاغذ و به صورت محرمانه یادداشت کردند. یافته ها نشان داد بین همرهنگی عمومی(گفتن یا عمل کردن به شکلی که دیگران انجام می دهند) و همرنگی خصوصی(به طور واقعی همانگونه فکر یا رفتار کردن) تفاوت وجود دارد. در واقع ما به طور علنی از هنجارهای اجتماعی پیروی می کنیم اما عملا دیدگاه های خصوصی خود را تغییر نمی دهیم.

عواملی که بر همرنگی اثر دارند

پیوستگی و همرنگی: تحت تاثیر قرار گرفتن به وسیله کسانی که دوستشان داریم

پیوستگی به تمامی عواملی اطلاق می شود که اعضای گروه را به یکدیگر پیوند می دهند و آن را به صورت یک جوهر منسجم و به هم پیوسته در می آورند. در پیوستگی بالا همرنگی تقویت می شود.

همرنگی و اندازه گروه

اش دریافت با افزایش اندازه گروه، میزان همرنگی افزایش پیدا می کند.

هنجارهای اجتماعی توصیفی و دستوری

هنجارهای توصیفی آنهایی هستند که صرفا آنچه را که بیشتر مردم در یک موقعیت مفروض انجام می دهند توصیف می کنند. این هنجارها با آگاهی دادن به ما درباره آنچه عموما در آن موقعیت اثربخش یا سازگارانه تلقی می شوند، بر رفتار ما اثر می کنند.

هنجارهای دستوری آنچه را که باید انجام شود مشخص می کنند. سیالدینی و همکاران بر این باورند که در بعضی موقعیت ها به ویژه آنهایی که رفتار ضد اجتماعی احتمال وقوع دارد، هنجارهای دستوری ممکن است اثرات ادراکی نیرومندتر داشته باشد. زیرا نخست، چنین هنجارهایی توجه را از اینکه مردم در موقعیت خاص چگونه عمل می کنند به سوی اینکه چگونه باید عمل کنند متوجه می کند. دوم چنین هنجارهایی ممکن است انگیزه های اجتماعی را برای آنچه که انجام آن در یک موقعیت مفروض درست است، فعال سازند. البته هنجارهای دستوری همیشه چنین اثراتی ایجاد نمی کند

نظریه تمرکز هنجاری مدعی است که هنجارها بر رفتارها تا آن حد اثر دارند که برای افراد دست اندرکار در زمانی که رفتار رخ می دهد برجسته باشد، یعنی مناسبت داشته یا مهم باشند

هنجارهای موقعیتی: خودکار بودن در رفتار هنجاری

هنجارهای موقعیتی یعنی هنجارهایی که رفتارها را در یک موقعیت یا محیط معین هدایت می کنند. هنجارها می توانند به شیوه ای خودکار برانگیخته شوند بدون اینکه ما هشیارانه درباره آنها بیندیشیم، وقتی برانگیخته شوند، هنوز هم می توانند رفتار آشکار ما را تحت تاثیر قرار دهند. در واقع در تحقیقی وقتی به آزمودنی ها عکس های کتابخانه نشان داده شد، آنها صدای خود را پایین می آوردند.

در مجموع دو عامل روشن به نظر می رسد: ۱) هنجارهای موقعیتی که به ما می گویند در یک محیط یا مکان مفروض چگونه باید عمل کرد، اغلب ما را قویا تحت تاثیر قرار می دهند و ۲) چنین هنجارهایی مانند هنجارهای دیگر می توانند این تاثیر را به صورتی نسبتا خودکار اعمال کنند. به عبارت دیگر، نفوذ اجتماعی در واقع یک جنبه نیرومند و فراگیر از زندگی روزمره ماست.

مبانی همرنگی: چرا ما اغلب همراهی کردن را انتخاب می کنیم

دو انگیزه ۱) تمایل به مورد پذیرش و دوست داشتن واقع شدن و ۲) تمایل به آگاهی درست داشتن(درک درست از جهان اجتماعی)، موجب می شود بیشتر مردم با هنجارهای گروهی هماهنگ شوند.

نفوذ اجتماعی هنجاری: تمایل به مورد علاقه بودن

نفوذ اجتماعی هنجاری شامل تغییر دادن رفتار ما برای برآورده کردن انتظارات دیگران است که ممکن است این نوع همرنگی موجب به دست آوردن تایید و پذیرش از سوی دیگران شود.

تمایل به آگاهی درست داشتن: نفوذ اجتماعی غیر رسمی

ما به مردم رجوع می کنیم و عقاید و اعمال آنها را به عنوان راهنما برای خودمان به کار می گیریم. این اتکای ما به دیگران به نوبه خود نوعی تمایل به همرنگی است که به آن نفوذ اجتماعی اطلاعاتی گفته می شود. این انگیزش در موقعیت هایی که تردید درباره درست یا غلط بودن وجود دارد، یا موضوع خیلی مهم تلقی می شود، بارزتر است.

مقاومت در برابر فشار برای همرنگی

به نظر می رسد دو عامل تاثیر زیادی در مقاومت برای همرنگی داشته باشد. ۱) نیاز برای حفظ فردیت خود و ۲) نیاز به حفظ کنترل بر زندگی خود.

نیاز برای حفظ فردیت، فرهنگ و مقاومت در برابر همرنگی

فردیت، متمایز بودن از دیگران از بعضی جهات می باشد. به طور کلی ما میل داریم شبیه به دیگران خصوصا آنهایی که دوستشان داریم باشیم، اما در عین حال دوست نداریم عین این افراد باشیم.

تمایل به کنترل شخصی

بیشتر افراد دلشان می خواهد باور کنند که می توانند آنچه را که به سرشان می آید را خودشان تعیین کنند که همرنگی با این تمایل در تضاد است.

افرادی که نمی توانند همرنگی کنند

برخی افراد حتی اگر میل به همرنگی هم داشته باشند، به دلایلی مثل ضعف جسمانی، قانونی یا روان شناختی، نمی توانند همرنگی داشته باشند.

نفوذ اقلیت: آیا اکثریت همیشه حاکم است؟

در بعضی شرایط اقلیت ها امکان نفوذ بیشتری نسبت به اکثریت دارند. اعضای چنین گروه هایی باید در موضع خود نسبت به عقاید اکثریت ثبات داشته باشند و همچنین باید از خشک به نظر رسیدن اجتناب کنند. با این حال، بافت اجتماعی کلی که در آن یک اقلیت عمل می کند نیز مهم تلقی می شود. گالیله نمونه ای از این اقلیت ها می باشد.

تسلیم: خواستن گاهی به دست آوردن است

چند فن وجود دارد که با آنها می توان کسی را تسلیم خواسته خود کرد.

تسلیم: اصول زیربنایی

خبرگان تسلیم کسانی هستند که موفقیت آنها به توانایی آنها در بله گرفتن از دیگران بستگی دارد. فنون جلب تسلیم که سیالدینی به آنها پی برد، تا اندازه ای بر شش اصل اساسی استوار هستند. ۱) دوستی / علاقه، زیرا ما بیشتر تسلیم خواسته دوستان خود یا افرادی می شویم که به آنها علاقه داریم. ۲) تعهد / همخوانی، زیرا وقتی ما به انجام کاری متعهد می شویم بیشتر تمایل خواهیم داشت تا تسلیم رفتاری همخوان با آن شویم. ۳) کمیابی، چرا که به نظر می رسد هرچیزی که سخت به دست می آید، ارزشمندتر است و بیشتر به چنین تقاضاهایی تن می دهیم. ۴) تقابل، زیرا تمایل ما به تسلیم خواسته کسی که قبلا لطفی به ما کرده است، بیشتر می باشد. ۵) اعتبار یابی اجتماعی، چرا که ما بیشتر تمایل داریم تسلیم تقاضاهای افراد شبیه خودمان شویم. ۶) اقتدار و صلاحیت، چراکه تمایل ما به تسلیم تقاضای کسی شدن که اقتدار مشروع دارد، بیشتر است.

فنون مبتنی بر دوستی و دوست داشتن: خودشیرینی

فنون مدیریت برداشت اغلب با هدف خودشیرینی صورت می گیرد که چاپلوسی یکی از بهترین این روش هاست. فن دیگر بهتر کردن وضع ظاهر خودمان و بروز دادن قرینه های غیر کلامی مثبت فراوان و انجام خدمات کوچک برای فرد مورد نظر است. شباهت اتفاقی فن دیگری است که در آن توجه فرد را به شباهت های کوچک و شگفت آور بین خود و او جلب می کنیم.

راهکارهای مبتنی بر تعهد یا همخوانی: جای پا باز کردن و دانه پاشیدن

روش جا پا باز کردن شامل وارد کردن شخص به موافقت با یک تقاضای کوچک اولیه و بعد مطرح کردن یک تقاضای بزرگتر که تقاضای اصلی است، می باشد. روش دانه پاشیدن به صورت ارائه یک پیشنهاد خوب اولیه و بعد تغییر دادن شرایط معامله می باشد که تعهد اولیه موجب می شود حتی با وجود تغییر شرایط، نه گفتن کار راحتی نباشد.

فنون مبتنی بر تقابل: به مرگ بگیر به تب راضی شود / این تازه همش نیست

فن به مرگ بگیر به تب راضی شود، عکس فن جای پا باز کردن است، یعنی ابتدا یک تقاضای بزرگ مطرح می شود و پس از رد شدن این تقاضا، تقاضای کوچک تر مورد هدف مطرح می شود. در فن این تازه همش نیست، یک تقاضای اولیه قبل از پاسخ شخص با چیز دیگری همراه می شود که مشوق معامله می باشد.

راهکارهای مبتنی بر کمیابی: تلاش سخت برای به دست آوردن / ضرب الاجلی-زود رسیدن

در فن تلاش سخت برای به دست آوردن به این شکل به شخص القا می شود که پیشنهادهای دیگری هم از طرف اشخاص دیگر داده شده است. در فن ضرب الاجلی تاریخ و محدوده زمانی مشخصی تعیین می شود که معامله دارای محدودیت است و فقط در این بازه زمانی با این شرایط اتفاق می افتد.

نفوذ اجتماعی نمادین

در نفوذ اجتماعی نمادین خود ما از طریق بازنمایی های ذهنی ما از دیگران، یعنی اینکه آنها چه می خواهند) اعمال و رفتارمان را حتی اگر به آن اثر آگاهی نداشته باشیم، شکل می دهیم.

در نفوذ اجتماعی نمادین دو مکانیسم دست اندر کار هستند: نخست میزان حضور دیگران در افکار ما که ممکن است طرحواره های ارتباطی، یعنی بازنمایی های ذهنی افرادی که با آنها روابطی داریم، را برانگیزند و آنها نیز اهداف مربوط به رفتار را فعال سازند. دوم حضور روان شناختی دیگران ممکن است هدف هایی را برانگیزد که آن افراد به آن مربوط هستند، یعنی هدف هایی که آنها می خواهند ما به آنها نایل شویم.

اطاعت از مراجع قدرت: اگر به شما دستور دهند حاضرید به یک غریبه بی گناه آسیب وارد کنید؟

اطاعت شکلی از نفوذ اجتماعی است که در آن یک فرد به یک یا چند نفر دستور می دهد که کاری را انجام دهند و آنها نیز انجام می دهند. اطاعت مستقیم ترین شکل نفوذ اجتماعی است.

اطاعت در آزمایشگاه

میلگرام در آزمایش خود به آزمودنی ها گفت می خواهد اثر تنبیه بر یادگیری را بسنجد. یکی از آزمودنی ها نقش معلم را بازی می کرد و آزمودنی دیگر که در واقعیت دستیار آزمایشگر بود نقش دانش آموز را بازی می کرد. میلگرام نشان داد با اینکه آزمودنی معلم هر لحظه می توانست از تحقیق خارج شود، اما با وجودی که فکر می کرد شوک برقی به صورت واقعی به آزمودنی دیگر وارد می شود، به وسیله دستور و اطاعت هر بار شوک برقی بیشتری به آزمودنی دیگر وارد می کرد. به ظاهر این شوک هر بار دردناک تر می شد و هربار که آزمودنی معلم در دوراهی قرار می گرفت که به شوک ادامه دهد یا از آزمایش خارج شود، با شنیدن عبارت “لطفا ادامه بده” میزان شوک را افزایش می داد. تحقیقات او نشان داد که مردم معمولی تمایل دارند تا اگر از سوی یک مرجع قدرت به آنها دستور داده شود، هرچند با اکراه، به یک غریبه بی گناه آسیب وارد کنند.

اطاعت ویرانگر: چرا رخ می دهد؟

نخست در بسیاری از موقعیت ها، افراد صاحب اقتدار افراد اطاعت کننده را از احساس مسئولیت خلاص می کنند و عبارت “من فقط دستورات را اجرا می کردم” دفاعی در چنین مواقعی می باشد. دوم افراد صاحب قدرت اغلب دارای نشان های غالب رویت مثل یونیفورم یا نشان خاصی هستند که نشان دهنده پایگاه آنهاست که مردم وقتی با آن روبرو می شوند عدم اطاعت را دشوار می بینند. سوم تشدید تدریجی دستورات فرد صاحب قدرت می باشد. چهارم در بسیاری از موقعیت ها اطاعت ویرانگر خیلی سریع رخ می دهد و وقت کمی برای پردازش یا تعمق می دهد.

اطاعت ویرانگر: مقاومت در برابر اثرات آن

نخست می توان به افرادی که در معرض دستور قرار می گیرند یادآوری کرد که آنها مسئول آسیب رساندن هستند نه صاحب قدرت. دوم می توان الگوهای غیر مطیع را به افراد نشان داد. سوم اینکه تخصص یا انگیزه های افراد صاحب قدرت را زیر سوال ببرید. چهارم مطلع کردن عامه مردم از یافته های روان شناسی اجتماعی.

نفوذ اجتماعی در عمل: راه کارهای نفوذ در محیط کار

۱) متقاعد سازی منطقی، یعنی استفاده از استدلال ها و واقعیت های منطقی برای قانع کردن فرد. ۲) توسل الهام بخش، یعنی برانگیختن شور و شوق با توسل به ارزش ها و اندیشه های مورد قبول شخص. ۳) رایزنی، یعنی تقاضا از شخص مورد نظر برای شرکت در تصمیم گیری و برنامه ریزی برای ایجاد تغییر. ۴) خودشیرینی، یعنی وادار کردن فردی به کاری با ایجاد خلق مثبت و جلب علاقه در او. ۵) مبادله، یعنی وعده دادن منافع در ازای تقاضا. ۶) توسل شخصی، یعنی توسل به احساس وفاداری و دوستی پیش از مطرح کردن تقاضا. ۷) ایجاد ائتلاف، یعنی ترغیب کمک خواستن از دیگران یا با اشاره به حمایت دیگران. ۸) مشروعیت بخشی، یعنی اشاره به داشتن اختیار برای دستور دادن. ۹) فشار، یعنی اطاعت خواستن با استفاده از دستور، تهدید یا ترس.

رایج ترین فنون، فنونی هستند که مبتنی بر مشورت یا خودشیرینی می باشند. فنونی که حاوی اجبار هستند مثل فشار و مشروعیت بخشی کمتر مورد استفاده قرار می گیرند.

پیمان دوستی

بهار ۱۳۹۷

برگرفته از کتاب روان شناسی اجتماعی دکتر بارون، ترجمه دکتر کریمی

روابط نزدیک: خانواده، دوستان، عشاق و همسران

روابط وابستگی متقابل با خانواده و دوستان در برابر تنهایی

وابستگی متقابل ویژگی مشترک همه روابط نزدیک است. وابستگی متقابل به یک ارتباط میان فردی اطلاق می شود که در آن دو فرد به طور مداوم بر زندگی های یکدیگر تاثیر می گذارند. نیاز ما به همدم و همراه یک مکانیسم انطباقی است که به اجداد ما سود می رساند و شانس بقا و تولید مثل را افزایش می داد.

خانواده: جایی که روابط و سبک های دلبستگی آغاز می شود

تعامل های والدین-فرزند دارای اهمیتی بنیادی است زیرا این تعامل ها معمولا نخستین تماس های ما با شخص دیگر است. در طول نخستین سال زندگی، ضمن تعامل مادر-فرزند، دو فرد یاد می گیرند که اعمال یکدیگر را تقویت کنند. افراد بزرگسال به ارتباط نوزادان به شیوه های مختلفی علاقه نشان می دهند از جمله گفتار کودکانه و نوزادان نیز به نوبه خود با تلاش برای ایجاد صداها علاقه نشان می دهند.

اهمیت دیرپای تعامل های والدین-کودک

به نظر می رسد که کیفیت تعامل بین مادر(یا مراقب دیگر) و نوزاد، تعیین کننده نگرش های متقابل و اعمال آینده او ضمن وارد شدن به دوران کودکی، نوجوانی و بعد از آن است. تحقیقات بالبی درباره دلبستگی به این فرضیه دامن زد. نوزاد در ابتدایی ترین تعامل های خود دو نگرش عزت نفس(دیگران برای من ارزش قائل هستند) و اعتماد متقابل(مراقبت کننده قابل اعتماد است) را کسب می کند.

اگر عزت نفس را به عنوان یک بعد و اعتماد متقابل را به عنوان بعد دیگر فرض کنیم، نتیجه این می شود که شخص می تواند در هر دو بعد بالا، در هر دو بعد پایین، یا در یکی بالا و در یکی پایین باشد که چهار وضع دلبستگی را ایجاد می کند. دلبستگی ایمن مشخصه فردی است که در هر دو بعد بالا می باشد و در سرتاسر زندگی خود می تواند روابط دیرپا، متعهدانه و رضایت بخشی تشکیل دهد و ترس از شکست کمتر و اعتماد به نفس بالاتری داشته باشد.

در سبک هراسان اجتنابی، عزت نفس و اعتماد متقابل پایین است و فرد از ایجاد روابط نزدیک به طور کامل اجتناب می کند یا ارتباط او نافرجام است. دلبستگی دلواپس با عزت نفس پایین و اعتماد متقابل بالا ایجاد می شود که فرد نزدیک بودن را می خواهد اما به دیگران می چسبد و دلواپس طرد شدن از سوی دیگران است. در سبک دلبستگی انفصالی فرد از نظر عزت نفس بالا و از لحاظ اعتماد متقابل پایین است که باعث می شود فرد استحقاق زیادی برای داشتن روابط خوب دارد در عین حال انتظار بدترین ها را در دیگران دارد، یعنی از ارتباط نزدیک واقعی می ترسند. شواهد قابل توجهی وجود دارند که نشان می دهند تجربه کردن روابط بسیار خوب یا بسیار بد می تواند منجر به تغییر در سبک دلبستگی شود.

تعامل با دیگر اعضای خانواده

علاوه بر مادر یا مراقب، دیگر اعضای خانواده نیز با نوزادان و کودکان خردسالان تعامل دارند، لذا کودکان می توانند به شیوه های مثبت و منفی مختلفی تحت تاثیر قرار گیرند. به عنوان مثال، اثرات منفی داشتن یک مادر انزواطلب و غیرقابل اتکا می تواند تا حدودی با حضور یک پدر بزرگ معاشرتی و قابل اتکا خنثی شود. هر تعاملی به طور بالقوه مهم است چون کودک در حال شکل دادن نگرش هایش درباره معنی و ارزش است.

هرچند نوجوانی گاهی به عنوان زمان آشوب هیجانی و طغیان توصیف شده، ولی بیشتر نوجوانان اغلب احساسات بسیار مثبتی به والدین خود دارند که این نوجوانان اغلب به عنوان بچه های خوب توصیف می شوند. این نوع روابط رضایت بخش بین یک نوجوان و والدین وی، تبدیل شدن به بزرگسالانی را به دنبال دارد که دارای حس همدلی است، عزت نفس بالا دارد، و اعتماد متقابل ابراز می کند.

روابط در میان و بین فرزندان(هم شیرها)

در میان کودکان ابتدایی، کسانی که هم شیری ندارند، کمتر مورد علاقه همکلاسی ها بوده و پرخاشگرترند(یا مورد پرخاشگری قرار می گیرند) زیرا تجربه های یادگیری کمتری دارند. روابط هم شیرها اغلب ترکیبی از محبت، خصومت، و رقابت است. روابط صمیمی هم شیرها مهم است زیرا عاطفه های مثبت و منفی آنها در تعامل با همسالان تجربه می شود. آنهایی که احساس نزدیک بودن به هم می کنند قادرند نگرش ها و خاطرات خود را با یکدیگر در میان بگذارند و دربرابر غریبه ها از هم دفاع کنند، از باهم بودن لذت ببرند و یکدیگر را حمایت کنند. هم شیرها ممکن است در بزرگسالی از هم جدا شوند اما در میانسالی دوباره روابط مثبت برقرار نمایند.

فراتر از خانواده: دوستی

دوستی نزدیک

روابط دوران کودکی اولیه می تواند به دوستی نزدیک تبدیل شود. چنین دوستی هایی دارای چند ویژگی است. بسیاری از افراد هنگام تعامل با دوستان نزدیک خود کم ادعایی و فروتنی نشان می دهند. دوستان کمتر احتمال دارد به هم دروغ بگویند، مگر آنکه دروغ به خاطر ایجاد احساس بهتر بیان شده باشد. دوستان معمولا ضمایر ما را به من ترجیح می دهند. دوستی نزدیک منجر می شود دو فرد زمان زیادی را باهم بگذرانند، در موقعیت های گوناگون تعامل داشته باشند، برای یکدیگر خودافشاسازی کنند و حمایت عاطفی متقابل فراهم کنند.

جنسیت و دوستی

زنان دوستان نزدیک بیشتری دارند و اهمیت بیشتری برای صمیمیت قائل هستند. دو مرد اغلب درباره زنان و روابط جنسی، گیر افتادن در یک رابطه، ورزش و الکل صحبت می کنند در حالی که دو زن تمایل دارند که درباره ارتباطشان با مردان، لباس، و مشکلات صحبت کنند.

تنهایی: زندگی بدون روابط نزدیک

افرادی که صرفا به داشتن دوست علاقه ندارند، تنهایی را تجربه نمی کنند. امکان دارد که یک فرد به دلایل بسیار مثبتی به تنهایی علاقه مند باشد. با این حال، به نظر می رسد تنهایی یک تجربه مشترک انسانی است.

پیامدهای تنها بودن

اگر کودکی تنها یک دوست داشته باشد کافی است که احساس تنهایی نکند. افرادی که احساس تنهایی می کنند تمایل دارند تا اوقات فراغت خود را در فعالیت های انفرادی بگذرانند. تنهایی احساس های ناخوشایند ایجاد می کند و ممکن است با بهداشت ضعیف و انتظار زندگی پایین همراه باشد.

چرا بعضی افراد تنها هستند؟

منشا تنهایی گرایشی ترکیبی از ژنتیک، سبک دلبستگی، و فرصت های موجود برای تجربه های اجتماعی اولیه با همسالان است که موجب می شود مهارت های اجتماعی مناسب آموزش دیده نشود.

کاهش دادن تنهایی

کسانی که در تعامل اجتماعی بد عمل می کنند، تشخیص می دهند که ناشاد، ناراضی و منفورند. یک پاسخ ناخوشایند به موقعیت این است که از دیگران تا آنجا که امکان دارد فاصله بگیرند. وقتی تنهایی ایجاد شد، امکان فراهم کردن مهارت های اجتماعی تازه و مناسب وجود ندارد.

تنهایی به عنوان پاسخی به عوامل بیرونی

علاوه بر تنهایی گرایشی، تنهایی موقعیتی می تواند از عوامل بیرونی مانند نقل مکان به جای دیگر ناشی شود. همچنین طرد اجتماعی نیز علت بیرونی دیگری است که مربوط به پیش داوری ها، تصورات قالبی، و نگرش های فرد طرد کننده است. فرد طرد شده ممکن است از سه راهبرد اجتناب(تعامل نکردن)، پس کشیدن(افشا نکردن اطلاعات درباره خود) و راهبرد مستقیم گسستگی شناختی(خوار کردن و بی ارزش کردن شخص دیگر)، استفاده کند.

کنار گذاشتن اجتماعی وقتی روی می دهد که طرد صرفا از سوی یک فرد انجام نمی شود بلکه به وسیله کل یک گروه صورت می گیرد. این کار نه تنها خلق منفی ایجاد می کند، بلکه عملکرد بد در زمینه های مختلف، و احساس خستگی را نیز ایجاد می کند.

روابط عاشقانه و عاشق شدن

مردم انتظار دارند که یک رابطه عاشقانه شامل جاذبه جنسی، شباهت نگرش ها و ارزش ها، صرف وقت با یکدیگر و اشتراک باشد.

دلدادگی: رفتن به سوی فراسوی دوستی

از میان آشکارترین تفاوت های بین دوستی و دلدادگی، جاذبه جنسی و صمیمیت جسمانی است. جاذبه جنسی ممکن است منجر به بعضی اشکال رفتار جنسی شود و صمیمیت جسمانی ممکن است محدود به گرفتن دست یکدیگر، در آغوش گرفتن و بوسیدن شود.

شباهت ها و تفاوت ها بین دوستی و دلدادگی

اکثر اوقات جاذبه دلدادگی مانند دیگر روابط میان فردی با ترکیبی از نیاز به وابستگی، انگیختگی عاطفه، مجاورت، واکنش به ویژگی های قابل مشاهده، شباهتت و دوست داشتن دوجانبه، شروع می شود. یک ویژگی اساسی دلدادگی تفسیری است از انگیختگی هیجانی یک فرد به عنوان شاخص یک جاذبه نیرومند که حداقل شامل احتمال بالقوه برای عشق و رابطه جنسی است.

فراتر از آثار جنسیتی، بیشتر مردم شریکی را ترجیح می دهند که بازخورد درستی به آنان بدهد. اندیشیدن درباره یک رابطه دلدادگی بر حسب سه طرحواره همپوش ممکن است مفید باشد. یکی از آنها طرحواره خود است، دومی طرحواره تصور شخص از شریک خود و سومی رابطه بین خود و شریک را در بر می گیرد.

طرحواره شامل شریک، اغلب غیر واقعی است و هر فردی می خواهد باور کند که شخص دیگر یک شریک کامل است. دلدادگی تا حدودی روی تخیلات و توهمات بنا می شود و این توهمات ممکن است در ایجاد رابطه هم برای زنان و هم برای مردان، اساسی باشند. به نظر می رسد زنان بر مبنایی کلی خیالبافی می کنند در حالی که مردان باید پیش از آنکه تخیلشان آغاز شود، قویا به یک رابطه متعهد باشند.

انتخاب جفت بالقوه: معیارهای متفاوت برای مردان و زنان

مردان بر جذابیت جسمانی یک شریک بالقوه تاکید دارند و زنان بر مقام و امکانات شریک بیشتر تاکید می ورزند. برای هر دو جنس شخصیت و منش مهم است و هر دو جنس از شریکی با تاریخچه عدم وفاداری اجتناب می کنند.

مردان جذابیت زنان را می خواهند: جوانی و زیبایی مترادف است با مناسب بودن برای تولید مثل

از چشم اندازه تکاملی، اعتقاد بر این است که زیبایی زن به این خاطر از نظر جنسی برای مرد جذابیت دارد که زیبایی با جوانی، سلامت و باروری تداعی می شود، زیرا مردان پیش آمادگی ژنتیکی دارند که به زیبایی به صورت مثبت پاسخ بدهند.

زنان به دنبال مردان دارای امکانات هستند: قدرت مساوی است با توانایی پرورش دادن و حمایت از فرزندان

زنان بیشتر به امکانات مرد توجه می کنند، اعم از اینکه این امکانات یک غار گرم و نیروی بدنی برای جنگیدن باشد در نیاکان باشد، یا قدرت اقتصادی و اجتماعی در جهان امروز. آنان به زیبایی و جوانی مردان بی توجه هستند زیرا بر خلاف زنان، مردان معمولا قادرند از زمان بلوغ تا سن پیری تولید مثل کنند.

یافتن یک جفت

مبنای ترجیح جفت جویی، یک مانع عینی و عملی بر سر راه دلدادگی است. از لحاظ تاریخی، ازدواج از طریق دو مجموعه از والدین که غالبا دارای انگیزه و هدف های مالی یا سیاسی بودند انجام می شد. برعکس امروزه در بیشتر نقاط جهان ما قضیه را به دو فردی که مستقیما دست اندر کار هستند واگذار می کنیم.

عشق

عشق تا حدودی یک واکنش هیجانی است که به نظر می رسد به اندازه خشم، اندوه، خوشحالی و ترس، اساسی است و شاید عاشق شدن منجر به افزایش خودکارآمدی و عزت نفس شود. امروزه فقط می دانیم عشق چه چیزی نیست. یعنی عشق چیزی است بیش از یک دوستی نزدیک و چیزی بیش از صرفا از نظر جنسی علاقمند بودند به شخص دیگری.

عشق آتشین

آرون و همکاران(۱۹۸۹) اشاره می کنند که بسیاری از مردم به دام عشق می افتد اما هیچ کس به دام دوستی نمی افتد. برخلاف جاذبه و یا دلدادگی، عشق آتشین اغلب شامل یک واکنش شدید غیر واقع گرایانه نسبت به شخص دیگر است. عشق آتشین معمولا به صورت یک واکنش مثبت فوری، کوبنده، خروشان و شدید نسبت به شخص دیگر است، واکنشی که احساس می شود فراتر از کنترل شماست و تجربه عشق آتشین به صورت کله پا در دام عشق افتادن توصیف شده است.

جاذبه جنسی یکی از شرایط لازم ولی نه کافی برای عاشق شدن است. برای بسیاری از مردم، عشق رابطه جنسی را قابل قبول تر می کند و فعالیت جنسی می تواند عاشقانه شود. دوست داشتن و دوست داشته شدن تجربه های مثبتی هستند، اما در عین حال با ترسی متناوب همراه است که مبادا اتفاقی بیافتد که به این رابطه پایان بدهد.

امکان عاشق شدن وجود دارد، حتی اگر عشق یک طرفه باشد که در بین افراد دارای سبک دلبستگی تعارض آمیز رواج دارد. مردان به ویژه در اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی بیشتر از زنان عشق یک طرفه را گزارش می دهند. شخصی که بیهوده عاشق است احساس طرد شدگی می کند، در حالی که کسی که نمی تواند به عشق او پاسخ بدهد احساس گناه دارد.

هاتفلد و والستر(۱۹۸۱) معتقدند که برای رخ دادن هر نوع عشق آتشین وجود سه عامل لازم است. نخست شما باید درباره عشق اطلاعات داشته باشید، دوم یک هدف یا موضوع عشق داشته باشید و سوم بر مبنای نظریه دو عاملی هیجان شاکتر، در حالت انگیختگی فیزیولوژیک(تهییج جنسی، ترس، اضطراب و …) باشید.

منشا و ریشه عشق چیست؟

ممکن است عشق فقط یک تخیل خوشایند باشد که ما با دیگران به اشتراک می گذاریم. شاید نظریه روان کاوی که عشق را به عنوان جانشین قابل قبولی برای میل جنسی کودک به یکی از والدین تعبیر می کند، درست باشد.

احتمالا دو ویژگی مهم عشق یعنی شهوت و تعهد متقابل، مبتنی بر زیست شناسی هستند و انگیزه های سازگارانه و انطباقی می باشند. در نتیجه انسان امروزی مامور است در جستجوی رابطه جنسی باشد، عاشق شود و والدینی مراقبت کننده شوند.

اجزا و عوامل تشکیل دهنده عشق

عشق آتشین نمی تواند به عنوان یک حالت هیجانی دائمی حفظ شود، اما نوع دیگری از عشق می تواند دیرپا باشد. هافتلید عشق مشفقانه را به عنوان علاقه ای که ما نسبت به کسانی که زندگی ما با آنها عمیقا درهم تنیده شده، تعریف می کند. عشق مشفقانه بر یک دوستی بسیار نزدیک است که در آن دو فرد از لحاظ جنسی جذب یکدیگر می شوند، اشتراکات زیادی باهم دارند، به رفاه و آسایش یکدیگر اهمیت می دهند و محبت و  احترام متقابل ابراز می کنند.

علاوه بر این دو نوع عشق، چهار سبک عشقی دیگر هم مشخص شده اند. عشق بازگرانه شامل رفتارهایی مانند داشتن دو عاشق همزمان، عشق مالکانه متمرکز بر ترس از دست دادن معشوق، عشق عاقلانه مبتنی بر تصمیم گیری در این باره که آیا شریک عشقی مناسب است یا نه و عشق فداکارانه یک پدیده کمیاب است که در آن عاشق ترجیح می دهد خودش رنج بکشد تا معشوقش.

مردان بیشتر به عشق بازیگرانه می پردازند تا زنان، اما عکس آن در مورد عشق عاقلانه و مالکانه صادق است. به طور کلی عشق مشفقانه و فداکارانه مطلوب ترین و عشق بازیگرانه نامطلوب ترین نوع عشق است.

استرنبرگ مفهوم متفاوتی از عشق را بیان می کند. او برای عشق سه جز شهوت، تعهد و صمیمیت را بیان می کرد که هر نوع ترکیب، یک عشق متفاوت را ایجاد می کند. ۱) فقدان عشق، زمانی است که ابعاد سه گانه عشق در روابط افراد بسیار کمرنگ است یا اصلاً وجود ندارد. ۲) دوست داشتن، زمانی است که فقط عامل صمیمیت وجود داشته باشد و از دو بعد دیگر خبری نیست یا بسیار کمرنگ است. ۳) شیفتگی (دلباختگی)، در این نوع عشق بعد شور و شوق (شهوت) بر روابط افراد یا احساس یک فرد نسبت به دیگری حاکم است درحالی که تعهد و صمیمیت واقعی وجود ندارد. ۴) عشق پوچ (تهی(، در این نوع عشق فقط بعد تصمیم/تعهد وجود دارد و سایر ابعاد وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است. ۵) عشق رمانتیک، این نوع عشق ترکیبی از صمیمیت و شور و شوق است که بر اساس دو جنبه جذابیت فیزیکی و عاطفی استوار است. به دلیل نداشتن بینش و تعهد، امکان تداوم این عشق اندک است و در صورتی که رابطه به علت ارضای نیازهای زوجین تداوم یابد به مرور زمان تعهد در روابط آن‌ها به وجود می‌آید. ۶) عشق رفاقتی، این نوع عشق ترکیبی از صمیمیت و تعهد است. یک رابطه دوستانه پایدار، طولانی مدت و متعهدانه که همراه با مقدار زیادی صمیمیت است. بسیاری از عشق‌های آرمانی که دوام یابد و پایدار شود، تبدیل به عشق رفاقت آمیز خواهد شد. ۷) عشق ابلهانه، این نوع عشق، از ترکیب شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد به وجود می‌آید و صمیمیت درآن دیده نمی‌شود. ۸) عشق کامل (آرمانی)، این نوع عشق ترکیبی از سه حالت صمیمیت، شور و شوق (شهوت) و تصمیم/تعهد است.

یافته ها نشان می دهد که وضع ظاهر نه فقط از لحاظ اشتیاق و شهوت، بلکه در تمام طول رابطه به اندازه آغاز رابطه، در صمیمیت و تعهد نیز مهم است.

دلدادگی: عشق و رابطه جنسی

به نظر می رسد سهل گیری جنسی در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در آمریکا موجب حاملگی های ناخواسته در نوجوانان و ظهور ویروس HIV شد. سهل گیری که مشخصه انقلاب جنسی بود، اثرات دراز مدتی بر جای گذاشت. بیشتر زوج هایی که در اوایل قرن بیست و یکم ازدواج کردند، به نوعی باهم و یا حتی با کسان دیگر، رابطه جنسی پیش از ازدواج داشته اند.

ازدواج: با خوشی تا آخر عمر و شکل دیگر

ازدواج با خود چالش هایی از قبیل مسائل اقتصادی، والدین بودن، و مشاغلی که گاهی با تکالیف دشوار حفظ یک رابطه دراز مدت در تعارض هستند، به همراه می آورد.

موفقیت و رضایت در ازدواج: شباهت، شخصیت و رابطه جنسی

شباهت و شباهت فرضی

افراد شبیه به هم ازدواج می کنند و شباهت آنها طی سال ها افزایش می یابد. شباهت همچنین در دوستان همجنس و غیر همجنس نیز دیده می شود. در واقع ضدها همدیگر را جذب نمی کنند و برای زوج ها بهتر است که توجه بیشتری به شباهت ها و عدم شباهت ها داشته باشند تا به جذابیت و رابطه جنسی. آنهایی که ازدواج سعادتمند دارند معتقدند که حتی بیش از آنکه فکر می کنند به هم شباهت دارند که به این پدیده شباهت فرضی گفته می شود.

عوامل گرایشی(شخصیت)

موفقیت ازدواج تحت تاثیر بعضی گرایش های شخصیتی خاص نیز قرار می گیرد. برای مثال به عنوان یک قاعده استثنا برای شباهت ها، دو فرد خودشیفته نمی توانند باهم روابط خوشایندی داشته باشند. گرایش های شخصیتی مهم دیگری به رفتار میان فردی و سبک های دلبستگی ربط دارند. از این رو افراد دارای سبک دلبستگی هراسان-اجتناب کننده و دلواپس روابط کمتر رضایت بخشی دارند تا افراد دارای سبک دلبستگی ایمن و انفصالی، اما به طور کلی دلبستگی ایمن با رضایت بالاتری همراه است.  همچنین ویژگی های دیگری مثل مضطرب، روان رنجور، افسرده، منفی بودن و … نیز در مسائل بعدی رابطه مهم تلقی می شوند.

رابطه جنسی ازدواج

تعامل های جنسی هرچه زمان می گذرد، کمتر می شود و سریع ترین کاهش در اولین چهارسال بعد از ازدواج رخ می دهد. این کاهش فراوانی تعامل جنسی با زوج هایی که باهم زندگی نمی کنند هم صادق است. شگفت آنکه کارکردن حتی تمام وقت اثری منفی بر زندگی زوج ها ندارد. همچنین مردان بیشتر از زنان احتمال دارد که رضایتمندی جنسی را با کیفیت رابطه زناشویی برابر بداند.

عشق و ازدواج: شغل، والدین بودن و ترکیب خانواده

دو فرد می بایستی هر روز باهم تعامل داشته باشند و راه هایی برای حل فهرست تقریبا بی پایانی از مسائل بالقوه پیدا کنند.

بهتر است ازدواج کنیم یا نه؟

در مقایسه با افراد مجرد، مردان متاهل شادتر و سالم تر هستند، اما در مورد زنان تنها یک ازدواج رضایت بخش مزایای سلامت بودن را به همراه دارد. اما به طور کل، افراد متاهل احساس بهزیستی بیشتری دارند، آمار خودکشی در آنها کمتر است و حداقل تا اواخر سی سالگی این مزایا ادامه دارد که با افزایش سن شروع به از بین رفتن می کند.

عشق و ازدواج

زنانی که احساس عاشقانه شدیدی نسبت به شوهران خود دارند از روابط خود رضایت بیشتری دارند تا آنهایی که چنان احساس عاشقانه ای ندارند، اما عشق مشفقانه برای هردو جنس مهم است.

کارکردن در داخل و در خارج از خانه

تعارض و عدم رضایت زناشویی اغلب به علت تصور منصفانه نبودن نحوه تقسیم کارها می باشد. زن و شوهری که دارای سبک دلبستگی ایمن باشند به موثرترین شکل با این تقاضاهای رقابت آمیز کنار می آیند، در حالی که افراد دارای سبک هراسان اجتنابی بیشترین دشواری را دارند. افراد دارای سبک انفصالی و دلواپس بین این دو حد قرار می گیرند.

والدین بودن

والدین شدن احتمالا مانع روابط جنسی زوجین می شود و بچه داشتن منابع تعارض بالقوه زیادی را در روابط به وجود می آورد که اغلب با کاهش در رضایت از زناشویی همراه است. علی رغم این مشکلات، والدین گزارش می کنند از داشتن فرزند خوشحال هستند، اما تعداد بالاتر بچه باعث نارضایتی زنان و رضایت مردان می شود.

تغییر در ترکیب خانواده

امروزه سبک خانواده ها تغییراتی داشته است به طوری که اداره سرشماری آمریکا نشان می دهد خانواده های دارای یک مادر مجرد رو به افزایش است. همچنین به جز این مورد، ازدواج های مجدد و یا ازدواج های همجنس نیز، روند روبه رشدی داشته است.

وقتی روابط شکست می خورند: علل، پیشگیری کننده ها و پیامدها

هزینه ها و سودها در تعامل های ازدواج

کلارک و گرات(۱۹۹۸) چند نوع سود و زیان را برای ازدواج مشخص کرده اند. یکی از آنها رفتارهای اشتراکی است که برای انجام دهنده هزینه و برای دریافت کننده سود دارد. در مجموع رضایت از رابطه بستگی به حداکثر رساندن سودها و حداقل رساندن هزینه ها دارد.

مشکلات بین زن و شوهرها

هیچ همسری کامل نیست و میزان شباهت های واقعی زوجین کمتر از شباهت های فرضی آنهاست. همچنین در طول زمان ویژگی های منفی شخصیتی کمتر قابل تحمل می شوند و عیوب جزئی می توانند رنج آور شوند. یک مساله دیگر در هر رابطه حسادت و واکنش منفی به جذب شدن واقعی یا خیالی شریک زندگی به فردی دیگر است.

حل و فصل مسائل زناشویی

در بحث و جدل ها تمرکز روی برنده شدن در برابر بازنده شدن، فایده ای ندارد. الگوی مثبت و سازنده شامل تمرکز و تاکید روی موضوع مورد بحث و تلاش برای حل تعارض است. رفتارهای منفی مخرب شامل ۱) اجتناب و عوض کردن موضوع صحبت، ۲) تعامل منفی مستقیم مثل مقصر دانستن، انتقاد یا طرد کردن و ۳) تعامل های منفی غیر مستقیم مثل اجتناب از مسئولیت یا پرسیدن سوال های خصمانه است.

پیامدهای یک رابطه شکست خورده

شکست ازدواج می تواند موجب رنج و عذاب و خشم شدید شود. وقتی یک رابطه دارای مسائل جدی است، هر شریک می تواند به صورتی فعال یا منفعل به موقعیت پاسخ دهد. پاسخ فعال می تواند شامل پایان دادن به رابطه(طلاق) یا تلاش برای بهبود بخشیدن به رابطه باشد. پاسخ منفعل شامل فقط صبر کردن و امیدوار بودن است. افراد دارای سبک ایمن بیشتر به صورت فعال سعی می کنند رابطه را بهبود بخشند در حالی که افراد دارای دلبستگی ناایمن منفعل عمل می کنند یا رابطه را خاتمه می دهند.

کودکان قربانیان یک رابطه شکست خورده هستند. آنها ممکن است مشکلات رفتاری در مدرسه و احتمال طلاق بیشتری در آینده نشان دهند. این اثرات منفی وقتی یکی از والدین نقل مکان می کند بیشتر نیز می شود. البته والدین دارای ازدواج های ناموفق نیز پیش بینی کننده مشکلات ازدواج آینده فرزندان است.

پیمان دوستی

بهار ۱۳۹۷

برگرفته از کتاب روان شناسی اجتماعی بارون، ترجمه دکتر کریمی

دیدن، خوش آمدن، آشنا شدن

انسان ها انگیزه دارند که با یکدیگر پیوند برقرار کنند. ما از لحاظ نوعی نیاز دلبستگی، یعنی نیاز به ارتباط یافتن با هم قطاران، به صورتی دوستانه با یکدیگر تعاون داریم. ما انتخاب می کنیم که با بعضی ها باشیم و از بعضی ها دوری کنیم.

جاذبه متقابل به نگرشی اطلاق می شود که شخص درباره فردی دیگر دارد. این ارزیابی ها از افراد روی پیوستاری قرار می گیرند که شامل دوست داشتن در یک انتهاب و دوست نداششتن در انتهای دیگر است. وقتی ما هیجان های مثبت را تجربه می کنیم، ارزش یابی های مثبت انجام می دهیم و وقتی هیجان های منفی را تجربه می کنیم، ارزش یابی های ما نیز به تبع آن منفی خواهد بود. در واقع دوست داشتن یا نداشتن افراد تا حدی به حالت های عاطفی بستگی دارد.

یکی از عوامل موثر بر جاذبه، مجاورت فیزیکی است. همچنین هیجان ها تا حدودی به وسیله عواملی چون ویژگی های قابل مشاهده مثل لحن صدا یا بو تعیین می شود. یک شکل شدیدتر جاذبه به وسیله پی بردن به حیطه های شباهت یا عدم شباهت تعیین می شود. سرانجام مثبت ترین هیجان ها و راحت بخش ترین احساس ها وقتی روی می دهد که دو فرد با گفته ها یا رفتارهایی که انجام می دهند علاقه دوجانبه را به نمایش می گذارند و جاذبه به سوی نوعی از روابط نزدیک پیش می رود.

تعیین کننده های درونی جاذبه: نیاز به دلبستگی و نقش اساسی عاطفه

فرض بر این است که نیاز به دلبستکی به دیگران و پذیرفته شدن از سوی آنان برای بهزیستی روان شناختی ماست.

اهمیت دلبستگی برای وجود انسان

برای نیاکان ما تعامل اجتماعی و همکاری یک مزیت به حساب می آمد که به بقای ما کمک کرده است.

تفاوت های فردی در نیاز به دلبستگی

مردم آن مقدار تماس اجتماعی را می جویند که برای آنها مطلوب است و ترجیح می دهند بعضی اوقات تنها باشند، لذا همه مردم از لحاظ شدت نیاز به دلبستگی با یکدیگر یکسان نیستند.

عوامل موقعیتی موثر بر نیاز به دلبستگی

علاوه بر تفاوت های فردی، رویدادهای بیرونی نیز می تواند در نیاز به دلبستگی موثر باشد. خیلی از مردم ترجیح می دهند وقت خود را با دیگرانی بگذرانند که با تجربه ای مشابه تجربه آنها روبرو هستند. این نوع دلبستگی فرصتی برای مقایسه اجتماعی به وجود می آورد که روشن گری شناختی و روشن گری اجتماعی از راه تماس با دیگران می توانند تسلی بخش باشند.

عاطفه به عنوان یک نظام پاسخ اساسی

حالت هیجانی شما بر فرایند فکری شما تاثیر می گذارد. دو ویژگی مهم عاطفه درجه نیرومندی(شدت) و جهت(مثبت یا منفی) می باشند. به اعتقاد جان کاچیوپو، نظام عاطفی مسئول هدایت رفتار ما نسبت به کل طبقات محرک هاست و رویدادهای دوستانه را از خصمانه تمیز می دهد. ما ذاتا برای لذت ساخته شده ایم، زیرا شانس بقا و تولید مثل را افزایش می دهد.  ما اغلب به موقعیت ها به صورتی دوگانه پاسخ می دهیم که این خود نیز اهمیت تکاملی دارد، زیرا عاطفه مثبت ما را بر می انگیزد تا جنبه های تازه و نو محیط را کشف کنیم و عاطفه منفی به ما هشدار گوش به زنگی می دهد. بسته به اوضاع، عاطفه مثبت و منفی می تواند در تعیین ارزشیابی ما به طور مساوی اهمیت داشته باشد. عاطفه دارای تقسیمات فرعی دیگر نیز می باشد.

عاطفه و جاذبه

اثر مستقیم هیجان ها و جاذبه

وقتی شخصی چیزی می گوید یا کاری انجام می دهد که احساس خوب یا بدی در شما ایجاد می کند، هیجان ها اثر مستقیمی بر جاذبه خواهند داشت.

اثر تداعی شده هیجان ها بر جاذبه

این اثر وقتی روی می دهد که شخص دیگر صرفا در همان زمان که حالت هیجانی شخص به وسیله یک فرد دیگر یا چیز دیگری برانگیخته شده است، حضور داشته باشد. تبیین کلی برای اینگونه اثرات تداعی در شرطی شدن کلاسیک نهفته است.

تلویحات دیگر رابطه عاطفه-جاذبه

خنده و دوست داشتن

یکی از راه هایی که مردم می توانند هنگام سر و کار پیدا کردن با یکدیگر بیشترین راحتی را احساس کنند این است که باهم بخندند. شوخی نه تنها خوشایند است، بلکه شیوه ای عاری از تهدید برای سر و کار پیدا کردن مردم با یکدیگر فراهم می آورد. همچنین خنده به تقویت پیوندهای اجتماعی کمک می کند و نقش روغن کاری اجتماعی را بازی می کند که باعث می شود رفتار متقابل نرم تر و روان تر کار کند.

دستکاری عاطفه به منظور اثر گذاری بر رفتار

چنین دستکاری هایی(مانند تبلیغات) تبدیل به جنبه آشنا از زندگی ما شده اند. هدف آنها این است که ما را وادار کنند تا از هر چیز یا هرکسی که می خواهند خوشمان بیاید و گاهی از رغیب احساس نفرت پیدا کنیم.

تعیین کننده های بیرونی جاذبه: مجاورت و ویژگی های قابل مشاهده

وقتی که مجاورت فیزیکی تماسی را ایجاد کرد، برداشت های اولیه آنها از یکدیگر غالبا به وسیله باورها و نگرش های از پیش موجود آنها تعیین می شود.

نیروی مجاورت: تماس های برنامه ریزی نشده

بیشتر ما نسبت به شیوه ای که رفتار متقابل ما چگونه به وسیله محیط اطرافمان شکل می گیرد هشیار نیستیم.

چرا مجاورت مهم است؟ مواجه شدن مکرر کلید کار است

دیدن یک چهره آشنا خوشایند  است. افرادی که در مجاورت هم زندگی می کنند یا کار می کنند و… احتمال دارد که باهم آشنا شوند یا دوستی به هم بزنند. قرار گرفتن مکرر در معرض یک محرک تازه به صورتی فزاینده به ارزیابی مثبت از آن محرک می انجامد. به این یافته ها گاهی اثر در معرض قرار گرفتن صرف می گویند، حتی نوزادان به عکس کسی که قبلا دیده اند لبخند می زنند.

گسترش اثر در معرض قرار گرفتن مکرر

عاطفه مثبت ایجاد شده به وسیله در معرض قرار گرفتن مکرر به محرک های زیر آستانه ای، به دیگر محرک های مشابه، و حتی به محرک های کاملا متفاوت تازه نیز تعمیم می یابد. اما همه افراد به طور یکسان در برابر اثر در معرض قرار گرفتن مکرر پاسخ نمی دهند. افرادی که دارای نیاز بالا به ساختار هستند، بیشتر اثر را برای دوست داشتن از این شیوه دریافت می کنند.

کاربرد دانش درباره اثرات مجاورت

چون می دانیم که رفتار میان فردی تحت تاثیر جزئیات محیط فیزیکی ما قرار می گیرد، بهره برداری از آنچه می دانیم و ایجاد یا انتخاب نوع محیطی که بازده های مورد نظر ما را به حداکثر می رساند، موجه است. مانند اینکه معماران خانه ها را طوری طراحی می کنند که بیشترین معاشرت در آنها اتفاق بیافتد.

ویژگی های قابل مشاهده: ارزشیابی های فوری

گاهی ممکن است جذب کسی شوید که در مجاورت شما نیست. هرگاه ما در اولیت دیدار از کسی خوشمان بیاید یا بدمان بیاید، حکایت از آن دارد که چیزی در آن فرد هست که عاطفه مثبت یا منفی را برانگیخته است که احتمالا مبتنی بر تجربه های گذشته، تصورات قالبی یا اسنادها هستند.

جذابیت جسمانی: قضاوت درباره کتاب ها از روی جلد آنها

ظاهر افراد نقشی اساسی درباره جذابیت افراد برای ما بازی می کند که به آن جذابیت جسمانی می گویند. شاید یکی از دلایل آن تصور قالبی این باشد که هرچه زیباست خوب هم هست. به نظر می رسد موضوع ظاهر برای زنان حاد تر است هرچند هر دو جنس ممکن است اضطراب ظاهر داشته باشند.همچنین به طور معمول جذابیت با محبوبیت و مهارت های روابط متقابل خوب و عزت نفس بالا همراه می باشد.

چه چیزهایی جذابیت را تشکیل می دهند؟

زنانی که جذاب شناخته شده اند در یکی از این دو گروه قرار می گرفتند: یا خصوصیات بچه گانه مثل چشم درشت و دور از هم با بینی و چانه کوچک داشتند که بامزه تلقی می شوند. یا در مقوله خصوصیات پخته قرار می گیرند که استخوان های گونه برجسته، ابروهای بالا و لبخند گشاد دارند.

همچنین محققان با استفاده از رایانه سعی کردند چهره های مختلف را ترکیب و یک چهره واحد ایجاد کنند. نتایج نشان می دهد هرچه تعداد چهره های مورد استفاده برای میانگین بیشتر باشد، چهره میانگین حاصل زیباتر است. اما در حیوانات چنین نیست که یافته ها نشان می دهد ادراک ما از صورت های ترکیبی انسان متفاوت است، زیرا از لحاظ تاریخی برای گونه انسانی مهم تر بوده است که دوستان، دشمنان و جفت بالقوه خود را تشخیص بدهند.

همچنین یافته ها در بارها نشان می دهد که هرچه به آخر شب نزدیک تر می شویم، جنس مخالف جذاب تر به نظر می رسد که شاید از این واقعیت ناشی می شود که کم شدن تعداد شریک های عشقی باعث کمیابی حاصله شده و ارزش یابی مثبت تر از افراد باقی مانده بیشتر می شود.

جنبه های دیگری از ظاهر و رفتار که بر جذابیت اثر دارند

هر قرینه قابل مشاهده، صرف نظر از اینکه چقدر سطحی باشد، ممکن است یک تصور قالبی را در ما ایجاد کند و واکنش های هیجانی حاصله با علاقه یا عدم علاقه فوری منجر شوند. یکی از عواملی که در این رابطه مورد بررسی قرار می گیرد، نوع لباس پوشیدن است. از میان ویژگی های قابل مشاهده دیگر، اندام یک شخص نیز با تصوراتی قالبی تداعی می شود که واکنش های هیجانی و جذابیت افتراقی را بر می انگیزد. یک عامل موثر دیگر، اسم کوچک یک فرد است و اسامی زیبا، آشنا یا افرادی که هم نام ما هستند، می توانند جذابیت بیشتری برای ما ایجاد کنند.

تعیین کننده های تعاملی جاذبه: شباهت و دوست داشتن دو جانبه

شباهت: کبوتر با کبوتر باز با باز / کند همجنس با همجنس پرواز

شباهت نقش زیادی در جاذبه ایفا می کند.

شباهت-عدم شباهت: پیش بینی کننده پایای جاذبه

مردم به صورت باثباتی نشان می دهد که غریبه های شبیه خودشان را بیشتر از غریبه های غیر شبیه، دوست دارند. ما نه تنها کسانی که شبیه خودمان باشند دوست داریم، بلکه داوری ما درباره آنها این است که باهوش تر، مطلع تر، اخلاقی تر، و سازگارتر هستند.

فرضیه پس زدن به عنوان بدیلی برای اثر شباهت- عدم شباهت پیش کشیده شد. اندیشه محوری در این فرضیه این است که اطلاعات مربوط به شباهت اثری بر جاذبه ندارد-مردم صرفا با اطلاعات مربوط به عدم شباهت پس زده می شوند. تحقیقات بعدی توانست نشان دهد که این اندیشه غلط است، اما در فرضیه پس زدن رگه هایی از حقیقت نهفته است.

تبیین اثر شباهت-عدم شباهت بر جاذبه

نظریه تعادل نیوکام و هایدر اظهار می کند که مردم به طور طبیعی علاقه و عدم علاقه خود را به شکلی متوازن سازمان می دهند. وقتی دو فرد یکدیگر را دوست دارند و پی می برند که از جهات ویژه ای به هم شباهت دارند، این حالت تعادل به وجود می آورد که از لحاظ هیجانی خوشایند است. وقتی دو نفر یکدیگر را دوست دارند و پی می برند از بعضی جهات غیر شبیه هستند، عدم تعادل و در نتیجه ناخوشایندی به همراه دارد که باعث می شود مردم سعی کنند یکدیگر را به تغییر وادار یا با درک تفاوت ها، یا صرفا با تصمیم به دوست نداشتن یکدیگر، تعادل ایجاد کنند.

نظریه مقایسه اجتماعی فستینگر می گوید شما نگرش ها و باورهای خود را با دیگران مقایسه می کنید زیرا تنها راهی که می توانید درستی و بهنجاری خود را ارزیابی کنید، پی بردن به این مطلب است که مردم دیگر با شما موافق هستند. ما به دیگران رو می کنیم تا اعتبار هم رایی به دست آوریم و در نتیجه احساس خوبی ایجاد می شود.

نظریه پاسخ انطباقی گولد معتقد است که واکنش منفی ما به دیگران غیر شبیه به خودمان ممکن است زمانی پیدا شده باشد که انسان ها در گروه های کوچک شکارگر زندگی می کردند.

جاذبه: پیشروی از تکه ها و قطعه های به سوی یک تصویر کلی

جاذبه مبتنی بر عاطفه مثبت و منفی، الگوی عاطفه محور جاذبه نامیده می شود. اما تاکید روی عاطفه بدان معنی نیست که فرایندهای شناختی در آن دخالت ندارد. فرض کنید برای شخص ب، لازم است که دست به پردازش شناختی همه اطلاعات موجود(تصورات قالبی، باورها، دانش و …) درباره شخص الف بزند که تاثیری اضافی روی برانگیختگی عاطفی و ارزشیابی اولیه را تقویت یا تعدیل می کند. به طور مثال، مهارت های شناختی و زبانی ما را قادر می سازند تا از کسی انسانیت زدایی کنیم و پرخاشگری به او را توجیه کنیم. بندورا نیز با مفهوم برداشتن کنترل اخلاقی به این موضوع اشاره می کند.

ارزش یابی های دوجانبه: دوست داشتن یا دوست نداشتن متقابل

تعامل های دو نفره می تواند منجر به حرکت دو فرد در یک رابطه مبتنی بر دوست داشتن متقابل و یا دور شدن از ارتباط گردد. ارزش یابی مثبت یکی از طرفین که آن را منتقل می کند، یک تجربه مثبت اضافی برای دیگری محسوب می شود. بیشتر ما حتی از تملق گویی هم خوشنود می شویم.

در یک معنای کلی تر، زندگی ما با انتقال احساسات مثبت اصیل و صمیمانه درباره یکدیگر خوشایندتر می شود و برعکس آن، واکنش های منفی بر می انگیزد.

پیمان دوستی

بهار ۱۳۹۷

برگرفته از کتاب روان شناسی اجتماعی دکتر بارون، ترجمه دکتر کریمی

پیش داوری: علت ها، معلول ها و درمان

ماهیت و منشا تصور قالبی، پیش داوری و تبعیض

تصورات قالبی به عنوان جز شناختی نگرش نسبت به یک گروه اجتماعی در نظر گرفته می شوند و شامل باورهایی درباره اینکه یک گروه خاص چگونه است، هستند. پیش داوری جز عاطفی نگرش محسوب شده یا عبارت از احساساتی است که ما درباره یک گروه خاص داریم. تبعیض شامل جز رفتاری نگرش یا اعمال افتراقی انجام گرفته نسبت به اعضای یک گروه اجتماعی خاص است.

تصور قالبی پیداکردن: باورها درباره گروه های اجتماعی

تصور قالبی درباره گروه ها به باورها و انتظاراتی درباره اینکه اعضای آن گروه ها چگونه اند، اشاره دارد و تصورات قالبی جنسیتی به باورها درباره ویژگی های زنان و مردان گفته می شود. چنانچه یک گروه، مثلا زنان، به عنوان تهدیدی برای گروه دیگر، مثلا مشاغل مربوط به مردان، محسوب شود، ممکن است تصورات قالبی مشکلاتی را برای گروه اول ایجاد کند. به عنوان مثال، زنان با یک مشکل کلیدی مواجه هستند که تصورات قالبی درباره صفاتشان باعث می شود که آنها برای مشاغل حمایتی مانند پرستاری، مناسب به نظر برسند که دارای پایگاه پایین تر و دستمزد کمتری است.

تصورات قالبی و سقف شیشه ای

نسبت مدیران زن در سطوح بالا بسیار کم است، در واقع اصطلاح سقف شیشه ای یعنی یک مانع که از رسیدن زنان به مقام های بالا در محیط های کاری جلوگیری می کند. وقتی زنان به عنوان رهبر خدمت می کنند، ارزش یابی های پایین تری از زیر دستان خود، حتی اگر مشابه مردان عمل کنند، دریافت می کنند. اگر زنان از تصورات قالبی زنان درباره گرم بودن و تربیت کنندگی تخلف کنند و مطابق الگوی یک رهبر عمل کنند، احتمال دارد که طرد شوند.

پیامدهای بودن زنان سهمیه ای در جایگاه های بالا

به میزانی که موفقیت زنان به عنوان دلیلی تلقی شود که جنسیت دیگر اهمیت ندارد، ممکن است مردم نتیجه بگیرند که عدم حضور زنان در جایگاه های بالا به علت فقدان قابلیت های لازم برای موفقیت در آنهاست و حضور چند نمونه زن موفق در جایگاه های بالا ممکن است مردم را به این باور برسانند آنهایی که به چنین جایگاهی نرسیده اند فقط باید خودشان را سرزنش کنند.

پیامد منفی دیگر این است که اگر روزی بفهمید تنها به این دلیل این شغل را دارید که عضو گروه خاصی هستید (مثلا زن هستید تا نشان داده شود تبعیض جنستی وجود ندارد)، یعنی سهمیه گرایی، ممکن است رنج آور باشد و از سوی دیگران منفی ارزیابی شوید. در واقع سهمیه گرایی به هر شکلی حداقل دو اثر منفی دارد. نخست به افراد پیش داوری کننده امکان نجات از گرفتاری را می دهد؛ آنها می توانند از سهمیه دادن به عنوان مدرک آشکاری که ثابت کند آنها متعصب نیستند استفاده کنند. دوم اینکه عزت نفس و اعتماد به نفس فردی که به صورت سهمیه ای انتخاب شده است، کاسته می شود.

آیا افراد گروه آماج با تصور سازی قالبی از گروهشان موافق هستند؟

تبعیض جنسی عطوفت آمیز، دیدگاهی حاکی از این است که زنان به راه های مختلفی برتر از مردان هستند(مثلا سلیقه بهتری دارند) و آنها نقش ضروری در خوشبختی مردان ایفا می کنند. زنان اغلب با این صفات متمایز کننده مثبت موافقند. همچنین گروه های دارای پایگاه پایین با چنین پاسخ هایی، خلاقیت اجتماعی از خود نشان دهند.

مردان به طور مداوم تبعیض جنسی خصمانه بیشتری را گزارش می دهند تا زنان و علت آن تهدیدی است که مردان از جانب زنان نسبت به جایگاه خود احساس می کنند. برای مثال زنان می کوشند تا قدرت را از چنگ مردانی که نباید آن را داشته باشند بیرون بیاورند.

گلیک و همکاران(۲۰۰۰) گزارش کردند هرچه نابرابری جنسیتی در یک کشور بیشتر باشد، هر دو نوع تبعیض جنسی در آن کشور بیشتر وجود دارد.

تصورات قالبی جنسیتی و احترام افتراقی

جکسون، اسس، و بوریس (۲۰۰۱) معتقدند احترام افتراقی برای زنانی که مواضع بالا را به دست می آورند، حیاتی است. دقیقا به این خاطر که مردان مواضع قدرت بیشتر را اشغال می کنند و در جامعه دارای پایگاه بالاتری هستند، مردم ممکن است استنباط کنند که آنان استحقاق احترام بیشتری دارند تا زنان که بیشتر احتمال دارد در جایگاه های پایین تر قرار گیرند. به طور خلاصه، احترام افتراقی برای هر دو جنس به میزان زیادی کمک می کند.

آیا تصورات قالبی جنسیتی درست هستند؟

تفاوت های جنسیتی، حتی اگر دیده شوند، ممکن است بیشتر بازتاب اثر تصورات قالبی و ماهیت خودتاییدکنندگی آنها باشد تا تفاوت های اساسی بین زنان و مردان، اما شواهد موجود به نتایج زیر اشاره دارد: بین زنان و مردان از لحاظ جنبه های مختلف رفتار مقداری تفاوت وجود دارد اما به طور کلی، مقدار این تفاوت ها به مراتب کمتر از آن است که تصورات قالبی جنسیتی رایج ممکن است قایل باشند.

تصورات قالبی جنسیتی ممکن است مبالغه هایی باشد که بازتاب رفتارهایی است که مخصوص نقش های اشغال شده به وسیله مردان و زنان است. همچنان که این نقش ها تغییر کرده اند، همین طور هم رفتارهایی که بیشتر مخصوص هر دو جنس بوده اند، عوض شده اند.

چرا مردم تصورات قالبی می سازند و به کار می برند؟

تصورات قالبی اغلب به عنوان طرحواره ها عمل می کنند، آنها چهارچوب هایی شناختی برای سازماندهی تعبیر و تفسیر و یادآوری اطلاعات هستند. همچنین انسان ها، شناختی های خسیس هستند، یعنی حداقل مقدار تلاش شناختی ممکن را در بیشتر موقعیت ها صرف می کنند. از این رو، یک دلیل مهم برای داشتن تصورات قالبی آن است که این کار می تواند صرفه جویی قابل توجهی در تلاش های شناختی به همراه داشته باشد و به پردازش سریع و گمانه زنی سرانگشتی اکتفا کنیم.

تصورات قالبی می توانند در خدمت اهداف انگیزشی مهمی باشند، علاوه بر فراهم کردن این احساس برای ما که جهان را درک می کنیم، آنها می توانند به ما در داشتن احساس مثبتی درباره هویت گروهی خودمان در مقایسه با دیگر گروه های اجتماعی، کمک کنند.

تصورات قابی: آنها چگونه عمل می کنند؟

تصورات قالبی به عنوان نظریه هایی عمل می کنند و توجه ما را به سوی آنچه به آنها توجه می کنیم هدایت می کنند و اثرات نیرومند بر چگونگی پردازش اطلاعات اجتماعی به وسیله ما اعمال می کنند. اطلاعات مربوط به یک تصور قالبی فعال شده اغلب سریعتر پردازش شده و بهتر از اطلاعات بی ارتباط به تصور قالبی به خاطر می آیند. به همین ترتیب، تصورات قالبی افراد را به توجه کردن به اطلاعات از نوع خاصی هدایت می کند. معمولا اطلاعاتی که با آن تصورات قالبی همخوان باشد، به علاوه وقتی اطلاعات ناهمخوان با تصورات قالبی به هشیاری راه پیدا می کنند، ممکن است به شیوه هایی ظریف فعالانه رد شده یا تغییر یابند، به طوری که با تصور قالبی همسان به نظر بیاید.

وقتی با چنین اطلاعات ناهمخوان با تصورات قالبی روبرو می شویم، به سرعت دست به یک استنباط دیگر می زنیم که امکان می دهد به این اطلاعات غیر منتظره معنی ببخشیم. این گونه استنباط می تواند به بی عیب ماندن تصور قالبی شما، علی رغم وجود اطلاعات مخالف، کمک کند. در پرتو چنین اثراتی، تصورات قالبی را زندان های استنباطی می نامند، یعنی وقتی تصورات قالبی شکل گرفت، ادراک های ما را شکل می دهند به طوری که اطلاعات جدید درباره اعضای گروه های مورد تصور قالبی به عنوان تایید کننده تصور قالبی ما ادراک می شود، حتی اگر اینگونه نباشد.

وقتی با کسی روبرو می شویم که متعلق به گروهی است که درباره آن تصوری قالبی داریم و به نظر می رسد که این شخص در تصور قالبی نمی گنجد، ما الزاما تصور قالبی خود را درباره آن گروه تغییر نمی دهیم، بلکه چنین شخصی را در یک مقوله خاص یا نوع فرعی که شخصی است که طرحواره یا تصور قالبی را تایید نمی کند، قرار می دهیم.

شکل دادن همبستگی های واهی

همبستگی های واهی به تمایل ما برای بیش برآوردکردن نرخ رفتارهای منفی در گروه های نسبتا کوچک گفته می شود. چنین اثراتی شامل احساس وجود پیوند بین متغیرهایی است که وجود ندارند. همبستگی های واهی می تواند به تبیین این مطلب کمک کند که چرا رفتارهای منفی اغلب به اعضای گروه های مختلف اغلیت نسبت داده می شود.

جالب اینکه مارک اسکالر و آن ماآس(۱۹۸۹) نشان دادند که اثرات همبستگی واهی در بین اعضای گروه های اقلیت رخ نمی دهد. یک تبیین این قضیه مبتنی بر متمایز بودن رویدادها و محرک های نادر است. طبق این دیدگاه رویدادهای کم بسامد متمایز بوده و فورا مورد توجه واقع می شوند. به این دلیل وقتی با این گونه رویدادا مواجه می شویم ممکن است آنها را با گستردگی بیشتری رمزگردانی کنیم و بنابراین در حافظه ما بیشتر دسترسی پذیر می شوند. این همان دلیلی است که آمریکایی های سفید پوست به بیش برآورد نرخ جرایم در سیاه پوستان گرایش دارند.

همگنی برون گروهی(گروه بیگانه): آنها همه مثل هم هستند

تمایل به شبیه تر بودن اعضای گروه های دیگر در مقایسه با اعضای گروه خودمان، اثر همگنی برون گروهی(گروه بیگانه) نامیده می شود. تصویر آینه ای این مفهوم، افتراق درون گروهی است، یعنی تمایل به متفاوت دیدن اعضای گروه خودی بیشتر(بیشتر ناهمگن بودن) در مقایسه با اعضای گروه های دیگر. یک  تبیین برای این اثر این است که ما تجربه زیادی با اعضای خودمان داریم و در معرض گستره وسیعی از گوناگونی ها قرار می گیریم.

عکس این حالت، یعنی اثر همگنی گروه خودی(درون گروهی) که در آن ما همه شبیه به یکدیگر دیده می شویم، اغلب در میان گروه های اغلیت دیده می شود و این امر در زمینه های اجتماعی که در آنها اقلیت آماده می شود که به بی عدالتی ادراک شده پاسخ دهد، بیشتر احتمال وقوع دارد.

آیا تصورات قالبی تغییر می کنند؟

داوری های حاوی تصور قالبی تا زمانی که ماهیت رابطه میان گروهی که بین هر دو گروه وجود دارد، پایدار باشد، پایدار خواهند بود. یعنی چون ما تصوراتی قالبی می سازیم که بازتابی است از اینکه رفتار کردن اعضای گروه ها را چگونه می بینیم، تغییر تصور قالبی باید اساسا وقتی روی دهد که روابط بین گروه ها تغییر کند. به علاوه، تصورات قالبی گروه هایی که ما عضو آنها نیستیم می توانند باثبات تر بمانند. با این حال، وقتی ارزش ها و مقوله بندی های به کار رفته تغییر کنند، یا سهم ما در روابط پایگاه کنونی تغییر کند، تصورات قالبی هم تغییر می کنند.

پیش داوری و تبعیض: احساسات و اعمال نسبت به گروه های اجتماعی

شخصی که نسبت به یک فرد یا گروه پیش داوری دارد، تمایل دارد که اعضای آن را به شیوه خاصی(معمولا منفی) ارزشیابی کند، زیرا آنها به آن گروه تعلق ندارند. تبعیض به برخورد نامطلوب یا اعمال منفی نسبت به اعضای گروه هایی که آماج پیش داوری هستند، اطلاق می شود. وقتی پیش داوری به شکل عمل آشکار ابراز شود، اساسا به هنجارهای ادراک شده و قابل قبول بودن انجام این کار، وابسته خواهد بود. تغییرات در هنجارها یا همرایی های ادراک شده کافی است که ابراز پیش داوری را تغییر دهند.

افرادی که نسبت به گروه خاصی پیش داوری دارند، گرایش به این دارند که اطلاعات مربوط به آن گروه را متفاوت با شیوه ای که اطلاعات مربوط به گروه های دیگر را پردازش می کنند، پردازش کنند. به همین ترتیب اطلاعاتی که با دیدگاه های پیش داوری آمیز فرد همخوان باشد، اغلب توجه دقیق تری را دریافت می کند و بنابراین بهتر به خاطر می ماند تا اطلاعاتی که با این دیدگاه ها ناهمخوان باشد.

ممکن است ما نیاز داشته باشیم تا بین پیش داوری هایی که مربوط به هیجان های بین گروهی خاص نظیر ترس، خشم، رشک، گناه و … است، تمیز قائل شویم. بسته به اینکه چه هیجانی زیربنای پیش داوری ماست، اعمال پیش داورانه متفاوتی به دنبال خواهد داشت.

تداعی های ناآشکار یعنی پیوند بین عضویت گروهی و پاسخ های ارزشیابانه که می تواند به شیوه ای ظاهرا خودکار و به عنوان حاصل مقوله بندی های برون گروهی یا دورن گروهی و بر اثر قرار گرفتن در معرض اعضای گروه هایی که به سوی آنها هدایت می شوند، به وجود آید. چنین پیش داوری های ناآشکاری می تواند بر رفتار ما اثر بگذارند، حتی وقتی وجود آن را قویا انکار می کنیم. در واقع کاواکی و داویدیو(۲۰۰۱) نشان دادند که محرک های زیرآستانه ای تصور قالبی و پیش داوری های مارا تحت تاثیر قرار می دهند.

منشا پیش داوری: دیدگاه های متضاد

تهدید برای عزت نفس

افراد می خواهند گروه خودشان را مثبت تر از گروه های مقایسه ای ارزیابی کنند. وقتی یک رویداد ادراک افراد از ارزش های گروهی آنان را مورد تهدید قرار می دهد، آنان ممکن است با طرد منبع تهدید دست به تلافی بزنند.

داشتن دیدگاه های پیش داورانه از یک گروه بیگانه، به اعضای گروه امکان می دهد تصویر ذهنی از گروه خودشان را تقویت کنند. به عبارت دیگر، پیش داوری می تواند نقش مهمی در حمایت یا افزایش خودپنداره افراد داشته باشد. زمانی که از سوی گروه دیگر تهدید احساس شود، تحقیر اعضای آن گروه می تواند به افراد گروه خودی احساس برتری دهد. در مجموع، گروه ها بیشترین پیش داوری نسبت به گروه های بیگانه را وقتی نشان می دهند که نسبت به تصویر ذهنی و علایق گروهی خود احساس تهدید کنند.

رقابت برای منابع به عنوان یک منبع پیش داوری

کشمکش ها برای منابع مادی در چارچوب نظریه تعارض واقع بینانه به عنوان یک علت اصلی پیش داوری در نظر گرفته می شود. علاوه بر این، نظریه تعارض واقع بینانه بر این باور است که هرقدر رقابت تشدید پیدا می کند و هر دو طرف احساس زیان می کنند، اعضای گروه های درگیر به صورت فزاینده تری یکدیگر را منفی می بینند. در نتیجه چیزی که به عنوان یک رقابت ساده شروع شده باشد می تواند منجر به نتایج تشدید شده و به صورت پیش داوری بارهیجانی شدید درآید.

نقش مقوله بندی اجتماعی: اثر ما در برابر آنها

مقوله بندی اجتماعی خاص یعنی ما عضوی از یک مقوله هستیم، از این رو مردم می توانند جهان اجتماعی را تقریبا بر هر مبنایی، در مقوله های متمایز قرار دهند و انجام این کار می تواند منجر به ادراک های متفاوتی از ما (گروه خودی) در برابر آنها(گروه بیگانه) گردد.

در جهان ما مقوله بندی هایی که اهمیت دارند مبتنی بر نژاد، عضویت گروهی مذهبی، جنسیت، سن و … هستند. بعضی تفاوت ها اهمیت ویژه ای پیدا کرده اند و برای هویت ما معنای خاصی دارند.

افراد مقوله ما با دید مطلوب تر و مساعدتری دیده می شوند، حال آنکه به افراد مقوله آنها با دید منفی تری نگاه می شود. این تمایل را خطای غایی اسناد می گویند، چون حامل سوگیری خدمت به خود است. نظریه هویت اجتماعی حاکی از آن است که افراد به دنبال آن هستند که در مورد گروه خودی احساس مثبتی داشته باشند و عزت نفس آنان بستگی به همانند سازی با آن گروه اجتماعی دارد. تمایل ما به بی  غرض بودن می تواند این گرایش را تا حدی تعدیل کند اما در نهایت نیاز شدید به افزایش عزت نفس ما برنده می شود و گروه های دیگر را حقیر می بینیم.

تبعیض: پیش داوری در عمل

قوانین، فشار اجتماعی، ترس از تلافی و …، همه مانع از آن هستند که مردم دیدگاه های پیش داورانه خود را به صورت عمل آشکار نشان دهند. بنابه این دلالیل، شکل های آشکار تبعیض در سال های اخیر کاهش یافته است. اما این بدان معنا نیست که ابراز افراطی پیش داوری به طور کامل از بین رفته است. برعکس، موارد بارزی از جنایات تنفری همچنان و با فراوانی رخ می دهد.

نژاد پرستی نوین: ظریف تر اما به همان اندازه مرگبار

نژاد پرستی نوین شامل پنهان کردن پیش داوری از دیگران در زمینه های عمومی و آشکار اما ابراز نگرش های تعصب آمیز وقتی خطری وجود ندارد، می باشد. آنها دارای نارضایتی از مزایایی که تصور می کنند اقلیت ها به ناحق دریافت می کنند می باشند.

اندازه گیری نگرش های نژادی ناآشکار: از کانال دروغین تا کانال راستین

سر راست ترین روش برای اندازه گیری پیش داوری این است که از مردم بخواهیم دیدگاهشان را درباره گروه های نژادی ابراز کنند، اما بسیاری از مردم مایل نیستند این کار را انجام دهند. یکی از راه های دیگر استفاده از کانال دروغین است که به آزمودنی ها گفته می شود دستگاهی با سنجش امواج مغزی دروغ های آزمودنی ها را مشخص می کند. گرچه کانال دروغین دارای فریب است، اما به میزانی می تواند موفق شود که آزمودنی ها عبارت های دروغ را درباره کارکرد دستگاه باور کنند و به سنجش نگرش های آشکار کمک کند. فنون دیگر نگرش های مبتنی بر راه اندازی هستند که در آنها آزمودنی در معرض محرک ها یا رویدادهای معین اطلاعات نگهداری شده و تاثیر گذاری واکنش های کنونی را بیشتر در دسترس قرار می دهد.

فنون کانال راستین به این شکل است که آزمودنی ها صفات مختلفی را می بیند و از آنها خواسته می شود تا با فشار دادن دو دکمه مشخص کنند که آیا آن صفات معنی خوب می دهند یا معنی بد، اما پیش از دیدن هر صفت، زمان بسیار کوتاهی در معرض چهره هایی از افراد متعلق به گروه های نژادی مختلف قرار می گرفتند. نگرش های نژادی ناآشکار از روی سرعتی که آزمودنی ها به واژه ها پاسخ می دهند، آشکار خواهند شد.

پیامدهای قرار گرفتن در معرض پیش داوری دیگران

قرار گرفتن در معرض برچسب های قومی طرد کننده می توانند پیش داوری را به یک بیماری اجتماعی قابل انتقال تبدیل کند. قرار گرفتن در معرض چنین اظهار نظرهایی می تواند فشار برای همرنگی ایجاد کند و مردم هم مایل هستند با دیگران جور باشند و طبق آنچه که فکر می کنند هنجار اجتماعی موجود است، رفتار می کنند.

افراد دارای نگرش های قومی دوسوگرا، یعنی کسانی که احساسات مثبت و منفی هر دو را نسبت به گروه دارند، پس از مواجه شدن با برچسب های طرد کننده قومی، مثبت ترین ارزشیابی را از آزمودنی های سیاه پوست دارند. برای این آزمودنی ها، تحقیر قومی ممکن است به یادآنها بیاورد که می خواهند چگونه نباشند، اما می ترسند که باشند و بدین سان مثبت ترین ارزشیابی را از سیاه پوستان فرا می خواند.

چرا پیش داوری غیر قابل اجتناب نیست: فنون مقابله با اثرات آن

پیش داوری یک جنبه بسیار شایع زندگی در بیشتر جوامع است. نگاهی به چند فن نوید بخش برای کاهش آن می اندازیم.

آموختن نفرت نداشتن

طبق دیدگاه یادگیری اجتماعی، کودکان نگرش های منفی را با شیوه مشاهده، خصوصا آنهایی که تقویت دریافت می کنند، می آموزند. بنابراین پدر و مادر می تواند نقش زیادی در آموزش تعصب داشتن به کودکان داشته باشند. یک گام کلیدی این است که نگرش تعصب آمیز والدین را زیر سوال ببریم، یا اینکه توجه والدین را به زیان های داشتن نگرش های پیش داورانه فرزندانشان جلب کنیم. همچنین افزایش تماس بین افراد گروه های مختلف می تواند منجر به تغییر مقوله بندی ها شود.

مقوله بندی دوباره: تغییر دادن مرزبندی ها

سعی کنیم مقوله بندی دوباره انجام دهیم، یعنی مقوله بندی هایی که در آنها مرز بین ما و آنها وجود دارد را تغییر دهیم، مانند دو تیم فوتبال رغیب که در تیم ملی یکی می شوند. الگوی هویت مشترک درون گروهی معتقد است که چنین کاری امکان پذیر است.

فواید احساس گناه برای کاهش پیش داوری

وقتی مردم با آسیب هایی مواجه می شوند که پیش داوری های گروه آنها نسبت به گروه دیگری باعث آنها شده است، به خاطر اعمال دیگر اعضای گروه خود ممکن است احساس گناه جمعی داشته باشند و شواهد نشان می دهند احساس گناه جمعی می تواند نژاد پرستی را کم کند.

آیا می توانیم یادبگیریم که به تصورات قالبی فقط نه بگوییم؟

چنین شیوه ای می تواند اتکای افراد را به تصورات قالبی کاهش دهد. اتکا به تصور قالبی با تکرار فرایند نه گفتن مکرر به آنها کاهش می یابد.

نفوذ اجتماعی به عنوان وسیله ای برای کاهش پیش داوری

اگر بتوان در افراد متعصب این باور را ایجاد کرد که دیدگاه های آنها خارج از دیدگاه بیشتر افراد به ویژه دیدگاه افراد مورد احترام آنها می باشد، ممکن است آن دیدگاه ها را در جهت کمتر پیش داورانه تغییر دهند.

پیمان دوستی

بهار ۱۳۹۷

برگرفته از کتاب روان شناسی اجتماعی دکتر بارون، ترجمه دکتر کریمی

خود: فهمیدن اینکه من کی هستم

اینکه ما درباره خودمان چگونه می اندیشیم، نه تنها بر انتخاب ها و رفتارهای ما اثر دارد، بلکه به عنوان نقطه مرجعی در خدمت درک ما از دیگران و تعامل ما با آنهاست.

اندیشیدن درباره خود: هویت شخصی در برابر هویت اجتماعی

افراد بسته به اینکه در یک لحظه کجای پیوستار هویت شخصی-اجتماعی قرار داشته باشند، ادراک متفاوتی از خود دارد. انتهای هویت شخص این پیوستار را فرد و انتهای اجتماعی آن را عضوی از یک گروه بودن پنداشتن است. هر جنبه ای از هویت ما که در لحظه مفروض برجسته تر و بارزتر باشد، چگونگی اندیشیدن ما را درباره خودمان تحت تاثیر قرار می دهد.

هویت شخصی خود توصیفی را می توان ماهیت درون نگری دانست، یعنی مقایسه با افراد دیگری که در عضویت گروهی با ما شریک هستند. نکته این است که حتی برای هویت شخصی، محتوایی که ما ایجاد می کنیم بستگی به تعداد منابع مقایسه ای دارد و این می تواند به خود توصیف کننده های مختلفی منجر شود که بسته به زمینه، به ذهن می آیند.

در سوی دیگر پیوستار که هویت اجتماعی قرار دارد، ماهیت بین گروهی دارد و ممکن است شما با توجه به هویت اجتماعی، متفاوت بیاندیشید، مانند عضو گروه جنسیتی خود بودن.

شایان توجه است وقتی شما درباره خود به عنوان فرد می اندیشید، محتوای توصیف شما احتمالا با وقتی که درباره خود به عنوان عضو یک گروه می اندیشید، متفاوت است. در هر هویت اجتماعی، مردم به شیوه ای عمل می کنند که بازتاب آن از جنبه خود پنداره آنهاست.

اینکه من کی هستم بستگی به موقعیت دارد

من کی هستم؟ مردم خودشان را بسته به اینکه آیا سوال پرسیده شده دلالت بر ویژه بودن موقعیت دارد یا نه، متفاوت توصیف می کنند. افرادی که دو جنبه مهم از خود آنها باهم در تعارض هستند، دچار تداخل هویت شده و استرس بیشتری را تجربه می کنند.

وجوهی از خود که با یک سنت فرهنگی خاص در ارتباط هستند، بسته به تغییرات ظریف در زمینه، می توانند فعال شوند و این می تواند منجر به ادراک خویشتن های متفاوتی شود. همچنین مردان و زنان از نظر خود پنداره باهم فرق دارند و در نتیجه در چگونگی پاسخ دادن به موضوعات اخلاقی متفاوتند.

هم خودپنداره و هم استدلال اخلاقی انعطاف پذیر و وابسته به موقعیت هستند. تفاوت های جنسیتی هم در خودپنداره و هم در استدلال اخلاقی بستگی به برجسته بودن جنسیت به عنوان طبقه بندی خود در هنگامی است که پاسخ داده می شود. هر قدر یک عضویت شخصی یا هویت اجتماعی بیشتر ارزش گذاری شود؛ خود تایید سازی روی آن بعد خاص بیشتر خواهد بود.

اینکه من کی هستم بستگی به برخورد دیگران دارد

اگر افراد بابت یک وجه خاص از سوی دیگران طرد شوند، برای بعضی از آن وجوه می توانند تلاش کنند تا آن را از افراد طرد کننده پنهان کنند. در بعضی موارد ممکن است علیه کسانی که ما را طرد می کنند طغیان کنیم و آن خصوصیت را حتی خود تعریف کننده تر سازیم و به طور علنی اعلام کنیم که ما برای چیزی متفاوت از کسانی که ممکن است به خاطر آن نسبت به ما نگرش منفی داشته باشند، ارزش قائل هستم. این نوع از تعارض ممکن است زمانی برانگیخته شود که یک فرد از یک زمینه اجتماعی به زمینه اجتماعی دیگری حرکت کرده باشد. شواهد نشان می دهند آنها دو نوع راهبرد مختلف دوری کردن از هویت یا نزدیک شدن هرچه بیشتر به آن را استفاده می کنند. ظاهرا راهبرد دوری کردن عزت نفس را کاهش می دهد و راهبرد نزدیک شدن به افزایش عزت نفس کمک می کند.

خودآگاهی: مدیریت وحشت

خودآگاهی ذهنی به جانداران امکان م یدهد تا خودشان را از محیط فیزیکی متمایز سازند. به جز انسان، چند نوع حیوان نیز خود آگاهی عینی، یعنی خودشان موضوع توجه خودشان باشند، پیدا می کنند، اما فقط انسان به سومین سطح، یعنی خود آگاهی نمادین می رسد که می تواند بازنمایی انتزاعی خود را از طریق زبان بیان کند.

طبق نظریه مدیریت وحشت، تلویحاتی برای چگونگی ادراک خود در ارتباط با دیگران وجود خواهد داشت. برای اداره کردن وحشتی که از یقین داشتن به اینکه سرانجام می میریم به وجود می آید، می کوشیم تا به خود اطمینان دهیم که ما استانداردهای مورد ارزش فرهنگ را برآورده می کنیم و هرچقدر بیشتر این معیارها را فراهم کنیم، عزت نفس مثبت تری خواهیم داشت و عزت نفس مانند ضربه گیری در برابر اضطراب عمل می کند.

خودهای احتمالی: خود در طول زمان

اندیشیدن درباره خود احتمالی آینده می تواند به ما الهام کند که از چه فعالیت هایی صرف نظر کنیم یا به چه فعالیت هایی بپردازیم. وقتی افراد برای سال نو نیت می کنند، اغلب این نوع خودهای احتمالی تازه را در نظر می گیرند. اطمینان زیاد در توانایی خود در انجام این کار؛ می تواند منجر به امید واهی و نهایتا یاس و ناامیدی شود.

عملکردهای موفقیت آمیز می توانند احساس خودکارآمدی را افزایش دهند. وقتی یک تکلیف فقط به وسیله کارکردن با دیگران به صورت موفقیت آمیز قابل تحقق باشد، خودکارآمدی جمعی ممکن است حیاتی باشد. خودکارآمدی جمعی می تواند منجر به فعال گرایی سیاسی مانند ترغیب به رای دادن به شخص خاصی شود. همچنین مواردی مانند اخراج از شغل، بیماری و …، می توانند تاثیرات زیادی بر خودپنداره منفی ما بگذارند.

عزت نفس: نگرش ها نسبت به خود

عزت نفس معمولا به وسیله روان شناسان اجتماعی به عنوان نگرش کلی فرد نسبت به خودش تعریف می شود.

اندازه گیری عزت نفس

وقتی ما به هدف های مهمی می رسیم، عزت نفس ما افزایش پیدا می کند درحالی که شکست می تواند به عزت نفس آسیب بزند و این حالت در آزمایشگاه نیز بر روی آزمودنی ها قابل پیاده سازی می باشد. محققان نتیجه گرفتند راه های افزایش عزت نفس وقتی در سطح ناهشیار اجرا می شوند اثربخش تر هستند. آنها به این منظور از شرطی شدن کلاسیک و محرک های زیرآستانه ای استفاده می کنند.

سوگیری خدمت به خود(خود خدمتگر)

اثر بالای میانگین یعنی ما فکر می کنیم از هر جهت بعد قابل تصور بالاتر از حد میانگین افراد هستیم و این موضوع شاهدی بر آن است که ما خودمان را به طور نسبی مثبت می بینیم.

عزت نفس همیشه مثبت است؟

عزت نفس پایین ریشه بسیاری از بیماری های اجتماعی است، با این حال، عزت نفس بیش از حد بالا نیز همبستگی بالایی با قلدری، خودشیفتگی، خودنمایی و پرخاشگری میان فردی دارد. لذا عزت نفس بالا علاوه بر فایده، زیان های بالقوه ای نیز دارد.

عزت نفس زنان و مردان متفاوت است؟

وقتی زنان از حیطه های مهم زندگی کنار گذاشته شوند، قویا احساس بی ارزشی می کنند و در نتیجه خودپنداره بدتری از مردان خواهند داشت. میجر و همکاران(۱۹۹۹) نشان دادند که تفاوت عزت نفس بین مردان و زنان طبقه بالا کم و در بین افراد متوسط و پایین بیشتر است و این به دلیل سمت های مطلوب اجتماعی کمی است که به زنان داده می شود.

مقایسه اجتماعی: شناختن خود

اگر ما توانایی خود را در تکمیل یک مساله با فردی که مهارت کمتری دارد مقایسه کنیم، احساس خوبی نسبت به توانایی خود خواهیم داشت که این مقایسه؛ مقایسه اجتماعی نزولی نامیده می شود. در مقایسه اجتماعی صعودی، توانایی ما با کسی که از ما مهارت بیشتری در آن مساله دارد مقایسه می شود که می تواند خودانگاره ما را تهدید کند.

نظریه مقایسه اجتماعی فیستنگر(۱۹۵۴) حاکی از آن است که ما به این دلیل خود را با دیگران مقایسه می کنیم که در بسیاری از حیطه ها و برای بسیاری از صفات بتوانیم با آن خود را ارزیابی کنیم. اینکه ما خودمان را با چه کسی مقایسه کنیم بستگی به این دارد که می خواهیم واقعا خودمان را ارزیابی کنیم یا اینکه صرفا حس خوبی به خودمان داشته باشیم.

دو الگوی حفظ خود ارزیابی و نظریه هویت اجتماعی بر نظریه مقایسه اجتماعی فستینگر بنا شده است. حفظ خود ارزیابی وقتی صادق است که ما خود را در سطح شخصی طبقه بندی می کنیم و خودمان را به عنوان یک فرد با فرد دیگری مقایسه می کنیم. اگر شخصی که ما خود را با او مقایسه می کنیم از ما جلوتر باشد، به احتمال بیشتری سعی می کنیم از او دور بمانیم و اگر شخص نزدیک به ما یا عملکرد بدتری داشته باشد، سعی می کنیم خودمان را به او نزدیک تر کنیم و با این وسیله خود ارزشیابی های مثبت خودمان را حفظ می کنیم.

نظریه هویت اجتماعی وقتی صادق است که ما خود را در سطح گروهی طبقه بندی می کنیم و فرد دیگر عامل مقایسه به عنوان شریک و هم مقوله خود طبقه بندی می شود. طبق نظریه هویت اجتماعی، مردم انگیزه دارند تا از گروه های خودشان درک مثبتی داشته باشند. بنابراین فرد دیگری که به عنوان گروه خودی طبقه بندی می شود، می تواند کمک کند که گروه ما به طور مثبتی از گروه های دیگر متمایز شوند. اثر گوسفند سیاه به این معناست که اعضای گروه، عضو منفی(یا عملکرد ضعیف) را طرد می کنند تا تصویر مثبت گروه مورد تهداد قرار نگیرند.

خودنمایان سازی و خود تنظیمی

همه ما تمایل داریم دیگران تصویر مثبت از ما داشته باشند. یک راه مهم برای وادار کردن دیگران به دوست داشتن ما این است که تلقی مثبتی به آن دیگران داشته باشیم. مردم دوست دارند که دیگران به آنها احترام بگذارند و ما برای رسیدن به هدفمان این کار را انجام می دهیم. به طور کلی وقتی ما بخواهیم برداشت خوبی ایجاد کنیم، خودشیرینی می کنیم که معمولا موثر است، اما استفاده زیاد از آن، خطر لجن تلقی شدن ما را از سوی دیگران در بر دارد.

خود بازبینی بالا بدین معنی است که مردم به اینکه دیگران چگونه واکنش نشان می دهند توجه دارند و شامل تمرکز روی قرینه های بیرونی از قبیل انتظاراتی است که دیگران ممکن است از آنها داشته باشند. خودبازبینی پایین شامل تمرکز روی قرینه های درونی از قبیل باورها یا نگرش های خود به عنوان مبنایی برای رفتار است. خودبازبینی های پایین تمایل دارند که به هنجارهای موقعیتی کمتر پاسخ بدهند در حالی که خودبازبینی های بالا تمایل دارند که با تغییر موقعیت تغییر کنند. خود بازبینی بالا(مانند سیاستمداران و هنرپیشه ها) هنگام صحبت بر سوم شخص تاکید دارد که بازتابی از تمرکز رو به بیرون به دیگران و عزت نفس بالاست و خود بازبینی پایین تمایل به ضمایر اول شخص دارند که منعکس کننده تمرکز افتراقی روی خود آنهاست.

در افراد خودبازبین پایین افسردگی زمانی رخ می دهد که نوعی ناهمسازی بین خود و آنچه که فرد فکر می کند هست یا باید باشد، وجود دارد. در افراد خودبازبین بالا افسردگی وقتی حاصل می شود که نوعی ناهمسازی بین خود و آنچه که فرد فکر می کند افزاد دیگر انتظار دارند رخ می دهد.

خود به عنوان هدفی برای پیش داوری

پیامدهای هیجانی: چگونه سلامت می تواند آسیب ببیند

کراکر و میجر(۱۹۸۹) باور دارند اسناد دادن یک بازده منفی به چیزی بیرون از خود باید حمایتگر باشد. طبق شواهد، هرچه اعضای یک گروه احساس پیش داوری بیشتری علیه گروه خود داشته باشند، وضع سلامت آنها بدتر است و عزت نفس پایین تری را پیش بینی می کند. در واقع، بین پیش داوری ادراک شده و سلامت منفی رابطه وجود دارد.

اسنادها برای یک بازده نامطلوب می توانند بر حسب میزان تلویحات منفی برای سلامت روانی روی یک پیوستار قرار گیرند. بدترین احتمال وقتی است که بازده به یک علت درونی که احتمال کاربرد به موقعیت های بسیاری را دارد، اسناد داده شود. اسناد بعدی اندکی بهتر است اما قابلیت کاربرد در موقعیت های زیادی را ندارد، اسناد به پیش داوری تکرار شونده نیست یا منحصر به فرد است و برای بهزیستی بهتر است. اسنادهای بیرونی واقعی که می توانند به شکل های متفاوتی ظاهر شوند، بیشتر از همه اسنادهای دیگر احتمال دارد که از خود و بهزیستی اسناد دهنده حمایت کند.

پیامدهای شناختی: نقایص عملکرد

پیش داوری ادراک شده علاوه بر سلامت روانی، در یادگیری نیز تاثیر گذار است. وقتی ما در موقعیتی باشیم که احساس می کنیم نیاز به مخفی کردن هویت خود داریم و درباره اینکه دیگران راجع به ما چه فکر می کنند نگران باشیم، می تواند حواس ما را پرت کند.

پیامدهای رفتاری: تهدید تصور قالبی

تهدید تصور قالبی وقتی رخ می دهد که مردم فکر کنند ممکن است در مورد هویت اجتماعی آنها در پرتو یک تصور قالبی منفی داوری شود یا اینکه آنها به طور ناخواسته به شیوه ای عمل کنند که تصور قالبی مروبط به گروه آنها را تایید کند. به نظر می رسد که کنترل اثرات تهدید تصور قالبی دشوار باشد. شایان ذکر است که این تنزل در عملکرد تنها با توجه به ابعاد مربوط به تصور قالبی رخ می دهد و همه عملکرد لطمه نمی بیند. به نظر می رسد اضطراب نقشی حیاتی در اثرات تهدید قالبی بازی می کند.

زمینه مقایسه ای اهمیت زیادی در اثرات تهدید تصور قالبی دارد. اثرات تهدید تصور قالبی نشان دهنده اهمیت عضویت گروهی برای تجربه کردن تهدید روانی است و این تهدید می تواند عملکرد را مختل کند.

پیمان دوستی

بهار ۱۳۹۷

برگرفته از کتاب روان شناسی اجتماعی دکتر بارون، ترجمه دکتر کریمی